اخبار روز

ورود / عضویت

کتابش را چاپ نکردند و نصف کتاب‌هایی که با هزینه شخصی چاپ کرده بود گرفتند

در بخش دوم این مصاحبه از دلایل حکم آتش به اختیار رهبر انقلاب بیشتر می‌فهمیم؛ زمانی که کار کتاب دین در سینمای شرق و غرب با نهادی گره می‌خورد و در نهایت باعث می‌شود مطابق قرارداد که حدود 4 یا 5میلیون تومان نهایتا حق التألیف استاد فرج‌نژاد داده بودند و کتابش را چاپ نکرده بودند، نصف کتاب‌هایی که ایشان با هزینه قرض و از جیب چاپ کرده بودند، یعنی هزار جلد کتاب را از ایشان بگیرند.
محمدحسین فرج نژاد

در بخش اول مصاحبه با استاد عربسالاری متوجه شدیم که استاد فرج‌نژاد و همکارانش در ابتدای کار حتی برای کار در صداوسیمای قم با افراد مدعی روبرو بودند که به هیچ‌ وجه نقد محتوایی را قبول نمی‌کردند و فیلم را تماما فرم و دوربین و میزانسن تعریف می‌کردند و حتی تمسخر می‌کردند اما با تلاش استاد فرج‌نژاد این دیدگاه کم‌کم تعدیل شد.

دیگر چه پروژه‌هایی را با استاد فرج‌نژاد کار کردید؟

پروژه سنگین دیگری گرفتیم، کاری که آقای دکتر پهلوانیان پیگیرش بودند. آقای عزیزی که نامشان یادم نیست، در بحث روایت کار می‌­کرد و یکی از ‌فارغ‌التحصیل­‌های دانشگاه صداوسیما بود، روحانی و انسان بسیار فهمیده‌­ای بود.موضوع پایان‌نامه ارشد یا دکترایش بحث روایت اسلام در سینما بود، ایده‌اش این بود که برای روایت فیلم اگر فرمولی بخواهیم طراحی بکنیم که خروجی فیلم مبتنی بر اسلام باشد چیست؟ چون ضرورتا با یک عمامه و تسبیح خروجی اسلامی نمی­‌شود.

فیلم او یک فرشته بود در ایام ماه رمضان پخش می‌­شد، [تصور می‌شد] فقط صرف اینکه نقش اول نماز می‌‌خواند یا قرآن می­‌خواند؛ فیلم یک فیلم مذهبی و دینی می‌شد. حالا در آن هر کاری که می‌­خواستند انجام می‌­دادند، نقش اول که آدم باخدایی بود، یک دختر غریبه را به خانه خودش می­‌برد، خیلی این‌ها بار معنایی دارد.

جرقه نوشتن کتاب دین در سینمای شرق و غرب

ایشان به شدت به دنبال این بود که ما یک روایت دینی را چطور باید طراحی بکنیم و بنویسیم، از ما هم کمک خواست. ما گفتیم روایت اسلام برای سینما یعنی چگونه روایت کردن اسلام در سینما، نه اینکه آخوند و قرآن و مسجد رفتن باشد. فیلمی که صفر تا صدش بر مبنا و فلسفه اسلام باشد.

اگر بخواهیم این روایت را طراحی بکنیم، باید روایت­‌های ادیان دیگر در سینما را بررسی کنیم، دین‌­های دیگر چگونه در سینما روایت می­‌شوند؟ مسیحی چگونه فلسفه مسیحیت خود را انتقال می‌­دهد؟ سیستم روایت او در سینمای غرب چیست؟ یهودی چگونه است؟ بودایی چگونه است؟ قرار شد سینماهای عمیق را که تاریخچه و سابقه داشتند بررسی کنیم.

ما در این دو حوزه آمدیم طراحی کردیم. گفتیم که بستر اصلی سینما در غرب بوده است و یک بخش کار ما غرب شد. غرب را خود آقای فرج‌­نژاد انجام داده بودند و در مسیحیت و یهودیت ما شاگرد محمدحسین فرج­‌نژاد بودیم. این را هم بگویم که ما همان دو سه مقاله را که آنجا نوشتیم، محمدحسین فرج‌نژاد به شدت ما را مجبور می‌­کرد که بنویسیم.

همیشه پیگیر رشد و نوشتن رفقایش بود

محمدحسین فرج نژاد

خیلی اصرار داشت که بنویسیم، دعوا می­‌کرد که بنویسید، دعوا می‌کرد با ما، هر شب زنگ می‌­زد می‌­گفت دکتر، من را دکتر صدا می‌­زد. من را همیشه با لفظ دکتر صدا می‌کرد. می‌­گفت دکتر آن کار را چه کردی؟ همیشه پیگیری می­‌کرد. واقعاً من اگر چیزی آماده کردم و چیزی نوشته‌­ام، مدیون محمدحسین و پیگیری‌­هایی محمدحسین فرج‌­نژاد هستم، یادم داد که چگونه دست به قلم بگیرم.

هم در روزگار قریب و هم در مدار صفر درجه، اگر کاری انجام شد ایشان پیگیری کرد و ویژگی خیلی خاص فرج­‌نژاد این بود که طرف را رها نمی‌­کرد. حتی وقتی که من از قم به تهران آمدم و مشغول شدم و فاصله گرفتم، بعضاً با هم تلفنی صحبت می­‌کردیم و به من می‌گفت بیا بنویس، بیا کار کن.

به واسطۀ همین کتاب دین در سینمای شرق و غرب در این حوزه مطالعه کرده بودم و بعد ارشد گرفتم، خیلی اصرار می‌­کردند که تو که در این حوزه کار کرده‌ای، ارتباطت را قطع نکن و کار کن. برای کتاب دین انیمیشن سبک زندگی ایشان زنگ زد و پیگیری کرد که بیا در حوزه ژاپن شرکت کن، یعنی پیگیری می‌­کرد و رها نمی­‌کرد و این خیلی مهم است. اطرافیان و آن‌هایی که با ایشان کار کرده بودند را رها نمی‌­کرد. اینکه من با چند نفر کار بکنم، دست آن‌ها را بگیرم و بالا بیاورم و بهشان ماهی­گیری هم یاد بدهم، ولی بعد به دلیل فاصلۀ زیاد از ما جدا بشود، ارتباط ما کم بشود و بعد از چند سال ارتباطمان حذف بشود. اما شاید بعد از هشت نه سال هنوز با هم ارتباط داشتیم، کتاب دین انیمیشن سبک زندگی را بعد از هشت سال پیگیری می‌­کرد که بنویسیم و حتی زمانی که از ایشان کاری در این حوزه می‌­خواستم ایشان، شاید سرش شلوغ بود ولی باز هم کاری را معرفی می‌­کرد. خیلی وقت‌­ها زنگ می‌زد که فلانی گفته است بیا اینجا برایت کار دارم، تا آن جایی که می‌­توانستم نه نمی­‌گفتم ولی در آن جایی که مشکل بود، توان نداشتیم و اطلاعات نداشتیم قبول نمی‌کردیم.

نحوۀ نگارش کتاب دین در سینمای شرق و غرب

کتاب دین در سینمای شرق و غرب را سه بخش کردیم، اول دو بخش کلی شرق و غرب کردیم، غرب یعنی مسیحیت و یهودیت را خود محمدحسین فرج‌­نژاد انتخاب کرد، او چندین مقاله در این حوزه نوشته بود و بحث انبیاء و پیامبران را در نگاه هالیوود بررسی کرده بود. فیلم‌­هایی مثل «وسوسۀ مسیح» که عصمت پیامبران زیر سوال می‌برد[تحلیل کرده بود]. فیلم‌هایی که توهین و تمسخری به پیامبران در آن بود کار کرده بود و از قبل روی اسطورهای صهیونیستی کار کرده بود، به صورت جدی خیلی کار کرده بود.

چند تا کار اینطوری چون کنارش داشت، خیلی راحت توانست بنویسد. اولین کسی که قسمت خودش را آماده کرد محمدحسین بود. کارهای ما نسخه اولیه­‌اش 600 صفحه شد بدون فصل اولی که دکتر اسماعیلی بعدا نوشت. 600صفحه فقط در مورد مسیحیت و یهودیت، غرب و شرق نوشته شد. در بخش شرق هم دربارۀ سینمای هند، چین و ژاپن، سه کشوری که به عنوان کشورهای دارای سابقه و تاریخچه بودند و به لحاظ دینی حرف و فلسفه‌ای برای گفتن داشتند کار را شروع کردیم. بعضی از فیلم­‌های چینی از نظر فلسفه‌­ای خیلی قوی هستند، تائو، کنفوسیوس در آنجا بود و از نظر اعتقادی دینی قوی بودند.

ژاپن هم خیلی از این نمونه‌­ها دارد که اندیشۀ خودشان را منتشر کرده‌اند، بدون اینکه کسی بداند این اندیشه، اندیشۀ شینتویی است که چندین بار در تلویزیون ما پخش شده است. قرار شد تقسیم کار بکنیم، ما چون ضعیف‌­تر بودیم شرق را بین خودمان تقسیم کردیم، با آقای قشقایی تقسیم کار کردیم، آقای سعید قشقایی سینمای تائو، کنفوسیوس و بودیسم را بر عهده گرفتند. سینمای بودیسم متشکل از هند، ژاپن، کره، نپال و کشورهای مختلفی می‌شد. حقیر هم که عضو ضعیف‌­تر مجموعه بودم، قرار شد سینمای ژاپن و هندوئیسم هند را بررسی کنم.

آقای دکتر سعید ارجمندفر در مسحیت بخش‌هایی را کار کردند ولی مستقلاً نبود. محمدحسین قسمت‌­هایی از مسیحیت و الهیات مسیحیت را از آقای ارجمند استفاده کردند اما مستقیماً در خود پروژه نبودند، من حتی آن قرارداد را دارم که با صداوسیما بستیم که این کار را انجام بدهیم. محمدحسین یک نسخه از آن را به همۀ ما داد که آن قرارداد را من یادگاری نگهش داشته‌ام.

سینمای دیگری که در این حوزه داشتیم که به آن هم نپرداختیم، سینمای ایران بود. چون آن زمان فیلمفارسی کمترین اثر را در حوزه دینی داشت و ما داشتیم سینمای تاریخی را بررسی می­‌کردیم و از سینمای تاریخی به سینمای معاصر می‌­رساندیم. فیلمفارسی اثر جدی در تاریخچه سینمای ایرانِ دینی به آن معنا نداشت.

روایتی تأسف‌بار از نتیجۀ گره زدن کار به نهادها

می‌­خواستیم روایت‌های دینی بر بستر سینما در یکسری کشورهای خاص را بررسی کنیم چون دین در سینمای شرق و غرب کار می‌کردیم. سال 86 قراردادمان شروع شد و سه یا چهار سال طول کشید تا پروژه آماده شد و زمانی که آماده شد – سال 88 یا 89 بود از ما دعوت کردند و ارائه دادیم. در صداوسیما به عنوان یکی از پژوهش‌­های برتر صداوسیمای کشور انتخاب شد، از ما دعوت کردند و به تهران رفتیم.

در سالن همایش‌­های صداوسیمای آنجا هدیه‌ه­ایی هم به ما دادند، سال 88 یا 89 بود که به دلیل تمام تحریم‌­های شدید که زمان اواخر دولت احمدی­‌نژاد اتفاق افتاد، تمام بودجه‌­ها بسته شده بود و کلاً دو یا سه پروژه را نگهداشته بودند که یکی از آن‌ها برای ما بود؛ چون یک پروژۀ خوب بود. در چندین مرحله آن را ارائه دادیم. کار نهایی ما حدود 600 صفحه شد که از ما 400 صفحه قبول کرده بودند و گفته بودند که ما تا 400صفحه با شما قرارداد می­‌بندیم.

محمدحسین خیلی رویش کار کرد، کوچک کرد و فشرده‌اش کرد تا به آن 400صفحه برسد تا کار آماده شد. بررسی­‌ها را انجام داده بودیم و این سینما را جمع کرده بودیم. کار یک خللی داشت، یک نقدی داشت، یک نقصی داشت و آن نقص چه بود؟ نقصش این بود که ما مستقیماً ورود کردیم، اینکه هم فرم و هم سینماهای آن کشور را بررسی می‌­کنیم و هم داریم دین‌­ها را واکاوی می­‌کنیم.

برای اینکه روایت دینی بگویی باید آن دین را بشناسی تا بتوانی بگویی [تا بشود گفت] چگونه این روایت دارد آن دین را ارائه می‌‌دهد. در سینما این کار مقدمه‌ای می­‌خواست که این مقدمه روش‌شناسی و شیوه­‌ها بود. به قول معروف یک کار دقیق علمی می‌خواستیم که زحمت این کار برای برادرمان، آقای اسماعیلی شد.

این کار که فصل اول کتاب بود و جلو آمد، انصافاً وقتی کار و خروجی آن را دیدم، واقعاً کتاب فوق‌العاده شده بود. محمدحسین‌ می‌گفت که این کتاب خودش یک پایان‌نامه دکترا است؛ یعنی کتاب را در سطح پایان‌نامه دکترا می‌­دید. وقتی که این کتاب آماده شد ما به صداوسیما ارائه دادیم.

صداوسیما حدود یک سال، یک سال و نیم تعلل کرد، سال‌های 89 تا 91 زمانی بود که وضعیت مالی کشور خیلی بد بود، در آخر هم گفتند که امکان چاپ این کتاب را نداریم، به عنوان کتاب نمی­توانیم چاپش کنیم و می‌­خواهیم این را در سایت خودمان بگذاریم و در فضای مجازی منتشرش بکنیم.

می‌خواستند نفروشند و فایل آن را رایگان منتشر کنند. این اتفاق داشت می‌­افتاد، محمدحسین خیلی ناراحت شد و گفت که برای این کار خیلی زحمت کشیدیم. کار از بین می‌­رود، ارزش کار از بین می‌­رود وقتی کتابی که چاپ نشده در فضای مجازی بگذارید که خوب همه می‌­آیند از آن استفاده می‌­کنند و رفرنس هم نمی‌­دهند، کار شهید می‌­شود و از دست می‌­رود.

با قرض و هزینه شخصی چاپش کرد ولی نصف کتاب‌هایش را گرفتند

گفت من با هزینۀ شخصی خودم کتاب را چاپ می‌­کنم، پول نداشت، به ما هم گفت، ما بدتر از محمدحسین بودیم و ما هم پول نداشتیم، خودش با هزینۀ شخصی خودش کتاب دین در سینمای شرق و غرب را در تیراژ دو هزار عدد چاپ کرد. صداوسیما بابت آن پروژه‌­ و کار تحقیقاتی که با ما بسته بود، مبلغی را به ما داده بود.

پولش در آن موقع حدود چهارمیلیون یا نهایتا پنج میلیون می‌­شد اما 15میلیون تومان محمدحسین بابت چاپ کتاب در آن زمان هزینه کرد. صداوسیما گفت چون امتیاز کار برای من است، نصف کتاب­‌های چاپ شده را باید به من بدهید، به این صورت هزار عدد از کتاب‌­ها را از او گرفت.[در واقع صداوسیما در این پروژه 3.5میلیون تومان سود کرد]

باز هم محمدحسین باکی نداشت و می‌­گفت که باید چاپ بشود. قرض گرفت تا توانست این کتاب را چاپ کند و از جیب خودش گذاشت و کتاب را چاپ کرد. وقتی کتاب چاپ شد به شدت در زمان کوتاهی فروش رفت و جمع شد.

[این جمله معترضه غیرحرفه‌ای را از پیاده‌کننده مصاحبه بپذیرید؛ شنیدن این اتفاق برای مصاحبه‌گر و پیاده‌کننده این مصاحبه رنج است، استادی که پول ماشینش را برای چاپ کتابش داد، تازه دستمزد همکاران و دوستانش بیش از مبلغی بود که صداوسیما داده بود و از جیب پرداخت کرده بود، در نهایت در بلوار الغدیر با همسر و چهار فرزندش روی موتور از دنیا رفت اما او هیچ‌وقت از انقلاب طلبکار نبود، اگرچه در همین جمهوری اسلامی این اتفاق افتاد اما همیشه خودش را بدهکار انقلاب می‌دانست و با تمام این ناملایمت‌ها کار کرد و خسته نشد و آرام نگرفت و هرگز شبی کامل نخوابید، گریست ولی ادامه داد، حقش را خوردند ولی ادامه داد و حالا در نهایت او رفته و به قول خودش وصیت‌نامه‌اش که کتاب‌هایش هستند باقی مانده است و این مسیر جوانمردی برای رفتن می‌خواهد، این مسیر صرفا گریه‌کن و تأسف‌خور نمی‌خواهد، مرد می‌خواهد، مرد]

محمدحسین فرج نژاد

برکت کردن کار محمدحسین از همین بود چون از جیبش و از خودش و از وقتش مایه گذاشت. آن موقع ما مجرد بودیم تا ساعت یک و دو شب برای نقد فیلم می­‌رفتیم، ولی او زن و بچه داشت، بچۀ کوچک داشت و وقت می‌­گذاشت، می‌­گفت این کارها را باید بکنیم و این کارها را باید انجام بدهیم، ما که مجرد بودیم مشکلی نداشتیم.

بنده در کار چاپ و نشر همکاری کردم. رفتم نشر معارف و کتاب را دادم و گفتم می‌­شود این کتاب را اینجا چاپ و توزیع کنیم؟ طرف گفت می‌­برم اگر تأیید شد، رفت و آمد گفت تایید نشد. من در کتابفروشی کتابِ سروش و شریعتی را کشیدم و آوردم گفتم این کتاب‌‌ها تأیید می‌­شوند ولی این کتاب تأیید نمی‌­شود؟ جواب داد به من ربطی ندارد و مسؤول دارد. این رنجی است که همیشه حزب‌‌الله در انقلاب برده است.

انتخابات سال 88 بود فکر کنم، آن موقع محمدحسین داشت در مفید ارشد می­‌خواند که در آنجا میز گردی بود. دانشجوها می‌­نشستند و صحبت می­‌کردند، یک روز قرار شد محمدحسین برود برای بچه حزب‌­اللهی صحبت کند که من هم با او رفته بودم. جو آنجا خیلی بد بود، خیلی سر و صدا و هوچی‌گری بود. ولی محمدحسین آمد خیلی قشنگ شروع کرد گفت ما حزب‌­اللهی هستیم، فکر می‌­کنیم مملکت دست ما است در حالی که کمترین بهره را ما از مملکت برده‌­ایم. می‌­گفت شما دانشجو هستید و خارج از این فضای رسانه‌ای و جوسازی بیایید فکر بکنید و اندیشه به خرج بدهید. نباید این قدر در فضای ژورنالیستی و احساسی تصمیم بگیرید.

کتاب چاپ شد و کتاب توزیع شد، کارِ جهادی و آتش به اختیار بود. کار آتش به اختیار که آقا در این سال‌­های اخیر گفتند. واقعاً محمدحسین فرج‌نژاد از سال 84 آتش به اختیار بود، کسی به او نگفت برو در حوزه‌ علمیه فیلم پخش کن و نقد فیلم بگو. زمانی که در حوزه نقد فیلم می‌­کرد برخی او را بیرون می‌­کردند، به ایشان می­‌گفتند فیلم زنان سرلخت ­آوردی اینجا، در حوزه علمیه که مکان مقدس است و نماز شب می‌خوانند آمدی و این‌ها را پخش می­‌کنی؟

کسی به او نگفته بود و کسی هم برای تدریس به او پول نمی‌­داد، حق‌­التدریسی نمی­‌گرفت و از سر دغدغه می­‌رفت. آتش به اختیار بود. از جیب خودش هزینه می‌­کرد و این کارها را میکرد. کار او برکت می­‌کرد و کارش هم دیده می‌­شد.

او فقیر و بیکار نبود، هر چه داشت برای خدا خرج می‌کرد

تعز من تشاء و تذل من تشاء، خداوند به او عزت می‌­د‌اد، کتابی که نوشت، کتاب سال حوزه شد. شاید کمتر کسی در حوزه علمیه به دنبال یهود و صهیونیسم باشد و شما بیایید کتاب سال حوزه را کتاب اسطوره­‌های صهیونیسم در سینما انتخاب بکنید. تعز من تشاء، خدا اگر بخواهد به کسی عزت بدهد در برابر کتاب‌­های فقه و اصول، کتاب اسطوره­‌های صهیونیستی در سینما کتاب سال حوزه می‌شود که به واسطه‌اش ایشان حج برنده شدند. او زحمت خودش را کشید و آنچه که می­توانست و آنچه را که داشت در طبق اخلاص ارائه می‌­داد و از کنار این کارها، نه اینکه دنبال این کارها باشد، توانست خانه بخرد و خانه خرید.

من با ایشان رفیق بودیم و رفیق خیلی صمیمی هم بودم. گفتم چطور توانستی خونه بخری؟ گفت مقاله نوشتم به آن طرف و این طرف دادم به من حق‌التألیفی دادند، نه که برای حق التالیف بنویسد، خیلی جاها مقاله نوشت و داد و به او چیزی ندادند که البته خیلی جاها بود که هیچی ندادند.

از جیبش پول مقاله‌ها را داد تا ما ناامید نشویم

ما برای یکی دو جا کردیم، کار کردیم، مقاله دادیم ولی پولی به ما ندادند، گفت من از جیب خودم به شما پول می‌­دهم و من پول شما را می‌­دهم، حقتان را از جیب خودم می‌دهم، بگذارید گردن من؛ یعنی مراقب بود که ماها که شاید ایمان­ و آرمان­مان ضعیف­‌تر بود دلگرم بمانیم و دلسرد نشویم.

بالاخره تو که در جبهه انقلاب اسلامی در جمهوری اسلامی مطلبی نوشتی و بعد به یک نشریه انقلابی یا موسسه انقلابی می‌­دهی، نشریه چاپ می‌­کند و پول آن را هم به تو نمی‌­دهد. خیلی دلسردکننده است! از جیب خودش چیزی می‌­داد که ما دلسرد نشویم، چون این کارها را می‌­کرد و هر آنچه که خودش می­‌خواست انجام می­‌داد، می­‌برد عرضه می­‌کرد، خدا هم هر آنچه نیاز داشت بهش می‌­داد.

اگر نیاز بود او در حوزه بین‌الملل برود کاری بکند، خدا آدم‌­هایی که همفکر، همراه و هم‌ایده ایشان بودند را جلوی پایش قرار می‌­داد. مثلاً آدمی می‌­آمد می­‌گفت من خیلی دنبال تو می‌­گشتم و تو تا به حال کجا بودی؟ این اتفاق می­‌افتاد.

اخلاص اخلاص اخلاص

محمدحسین فرج نژاد

رشد و پیشرفت فرج‌­نژاد به اخلاصش بود. بدون چشمداشت کار کرد و هر چه داشت می‌­داد، چه وقت باشد، چه پول و چه امکانات و اعتبار. خیلی از رفقا را من دیدم، الآن هم می‌­بینم که ایده هم دارند ولی ایده را به کسی نمی­‌دهد و می‌­گوید اگر بخواهم ایده بدهم باید خودم اجرا کنم. محمدحسین خیلی از ایده‌­های خودش را به آن طرف و این طرف می‌­داد، برایش مهم نبود که بگویند اسم او را در کار بیاورند و فقط می‌­گفت که کار باید انجام شود. این کار بشود و فرقی نمی­‌کند، هر کسی کرد کرد.

بارها مشاوره می‌­داد و به دانشگاه امام حسین می‌رفت مشورت می‌­داد. مراکز مختلف فکری و عقیدتی، برنامه‌ریزی، امنیتی، به همه این‌ها می‌­رفت و مشاوره می‌­داد؛ یعنی خیلی همراهی می­کرد. کاری که از دستش بر می‌آمد دریغ نمی­‌کرد.

این یک بعد فکری بود که تا این کتاب دین در سینمای شرق و غرب طی کردیم. کتاب را خودش چاپ کرد و عملاً این زحمت‌­ها و اخلاص­‌ها و پیگیری­‌ها باعث شد که کتاب تقریبا یکساله تمام شد. من یکبار گفتم نمی‌­خواهی چاپ دوم آن را کار کنی؟ گفت نه دیگر نمی­‌توانم و از طرف دیگر صداوسیما واقعا بی‌­معرفت بازی درمی­‌آورد و هر چه چاپ می‌­کنیم را انتظار داشت نصف چاپ دوم را بگیرد.

ما چهارسال برای این پژوهش کار کردیم و زحمت کشیدیم. محمدحسین فرج‌نژاد، آقای رفیع الدین اسماعیلی، آقای قشقایی و آقای ارجمندفر خیلی زحمت کشیدند. از خیلی‌­ها مشورت گرفتیم و نمی‌­خواهم بگویم که فقط ما نوشتیم، ما از خیلی‌­ها مشورت گرفتیم از خیلی­‌ها ایده و کمک گرفتیم.

بقیه را دخیل در کار و آدم حساب می‌کرد

یکی از ویژگی‌­های که خواستم آن را هم بگویم این بود که خیلی بخش‌­های کار را خودش انجام می‌­داد ولی اسم دیگران را دخیل می‌کرد. مثلاً در این کار دین در سینما اگر اشتباه نکنم یکسری از بچه‌­هایی که بچه‌­های جامعة الزهراء بودند اسم این‌ها را در مقدمه آورد که زحمت کشیدند و کمک کردند.

کار خوب دیگر هم می‌­کرد این بود که سعی می‌­کرد بقیه را در کار دخیل بکند. در کار واردشان می‌کرد تا دلگرم بکند و بخیل نبود. این خیلی مهم است، مناعت طبع و سعه صدرش خیلی بالا بود.

من در مراکز علمی کار کردم و تدریس کردم، طرف از چند نفر ایده می‌­گرفت، مشاوره می­گرفت و حتی متن می‌­گرفت اما در انتها متنی که می‌­نویسد سعی نمی­‌کند حتی اسم آن شخص را بیاورد! اما محمدحسین برعکس بود، به زور به دنبال بهانه‌­ای بود که اسم طرف را در کار بیاورد. بعد اسم ایشان را وقتی بیاورد و نه فقط برای او رزومه ایجاد کند، به دنبال تقدیر و تشکری بود که ایشان را به کار بکشد که بیا این کار را انجام بده و من کمک می‌­کنم. خودت قلم بزن من هم چاپش می‌کنم.

تشویق می­‌کرد و طرف را ول نمی‌­کرد. آن شاگرد و آن رفیق و آن کسی که می‌­آمد همراه می‌­شد و رها نمی‌­کرد. من هم در دورۀ اول که در مدرسه برگزار کرده بودید گفتم چون من خودم را مدیون محمدحسین فرج­‌نژاد می‌­دانستم، وظیفه خودم می‌­دانستم که بیایم در این دوره شرکت کنم و اگر کمکی می‌­توانم بکنم./501

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *