الگوی زن فمینیست در کتابفروشی قم
چندی پیش به یکی از کتابفروشیهایی که چند سالی است در قم شعبهای زده سری زدیم. این کتابفروشی که شعبۀ خود را از خیابان عطاران به میدان شهید دستغیب(فلکه بستنی) منتقل کرده است در واقع از مهمترین مراکز نشر آثار روشنفکری به حساب میآید. فروش نشریات روشنفکران مانند بخارا و اندیشۀ پویا در این کتابفروشی جریان دارد و این مرکز سه طبقه دارد. بخشی به عنوان لوازم التحریر، طبقۀ دوم برای کودک و نوجوان و طبقۀ سوم کافه و کتابهای بزرگسالان است.
آنچه در بخش کودک و نوجوان توجهمان را جلب کرد، مجموعه کتابهای 9گانهای بود که نشر گهگاه آن را منتشر کرده است و ایستاده در میان اسباببازیها قرار داشت. در این مجموعه کتاب، زندگینامۀ 9نفر از شخصیتهای مشهور و تاریخی کشور با تصویرسازی دلنشینی نوشته شده بود. اما این 9 نفر چه کسانی بودند؟
مریم میرزاخانی، فروغ فرخزاد، توران میرهادی، غلامرضا تختی، محمد مصدق، محمدرضا شجریان، عباس کیارستمی، سهراب سپهری و سیمین دانشور.
گویی اولین شرط برای انتخاب اشخاص این مجموعه باید زنی روشنفکر و بیحجاب باشد و به زعم درونمایۀ فمینیستی مستقل باشد و بر خلاف سنت حرکت کند، وظیفۀ تربیت فرزند، این نقش مهم باید نادیده انگاشته شود و حاصل این انفکاک از سنت و مذهب، هنر و و علم و موفقیت و شهرت معرفی شود.
کتابی را که دربارۀ فروغ فرخزاد بود باز کردیم. تصویرسازیها الحق زیبا بودند، زیباتر از فروغ در واقعیت، زیبایی که معضلات سبک زندگی خاص فروغ و خانوادهاش را در حد امکان سانسور کرده بود.
مقایسۀ چهرۀ ظاهری فرخزاد با نقاشیها را باید به مخاطبان سپرد. کتاب را که ورق زدیم متوجه شدیم تفاوتهایی بین فروغ واقعی در مستند سرد سبز ناصر صفاریان با فروغی که در کتاب معرفی میشود وجود دارد.
مستند سرد سبز مستندی است بیش از 20 سال پیش منتشر شد و در این مستند با مادر فرخزاد که البته او هم بیحجاب است و همچنین چندین تن از روشنفکران مهم مثل بهرام بیضایی و فریدون مشیری و پسر ابراهیم گلستان به نام کاوه گلستان مصاحبه میشود و از زبان آنان فروغ فرخزاد روایت میشود.
آنچه مخاطب پس از تماشای این مستند به آن میرسد این است که اگرچه فروغ فرخزاد، زنی شاعر دارای ذوق شعری بوده و شعرهای زیبایی سروده است اما هرگز الگوی مناسبی برای کودک و نوجوانان نیست.
فروغ فرخزاد در خانوادهای با پدری سختگیر بزرگ میشود، پدری ارتشی که مادر فروغ و بچهها را کتک میزده و مادر فروغ تعریف میکند یکروز پدرش زمانی که از دور میآمد لبخند بر لب داشت اما تا ما را میدید اخم میکرد و رویهاش در خانه سخت گرفتن بوده است.
کتاب را که تورق کردیم دیدیم چه پدر جذاب و فرهیختهای خلق شده که زیر پتو دارد برای فرزندانش شاهنامه میخواند. با چه خانوادۀ عمیق فرهنگی روبرو شده بودیم.
در کتاب نوشته که فروغ فکر میکرد: «چرا در اغلب این کتابها فقط صدای مردها به گوش میرسد؟» اینکه حالا واقعا این مطلب مطابق واقع هست یا نه به کنار، بلکه این درونمایۀ فمنیسیتی کتاب است که از زبان فروغ بیان میشود. در واقع دارد پایهریزی میکند که مطابق نظر فمینیستها با جامعهای مردسالار و مردانه روبرو هستیم و باید این را بشکنیم و تغییر بدهیم و زنان را از مظلومیت و ظلم برهانیم.
در مستند سرد سبز از مادر فروغ میپرسند که چرا پدر فروغ زن دوم گرفت؟ و بعد مادرش اظهار میکند که پدر فروغ شخصی زنباره و هوسباز بوده است. البته کتاب در این حد انصاف دارد که بگوید پدر فروغ قوانین ارتشی در خانه داشته است. وضعیت خانۀ فروغ و اذیت و آزارهایی که در خانه دیده بود باعث شد که فروغ نوعی نفرت از مردان داشته باشد و بعد از بیان این نکته در مستند، شعری از فروغ روی صفحه نقش میبندد.
وقتی صفحه را ورق میزنیم به ماجرای دیگری از زندگی فروغ برمیخوریم. ماجرای طلاق گرفتن فروغ فرخزاد از پرویز شاپور بیان میشود و رنجی که او به دلیل دوری از فرزندش کشیده است.
به گفتۀ فریدون مشیری در مستند سرد سبز، فروغ فرخزاد به دلیل اینکه شخصیتی ولنگار بوده و روابط آزاد داشته دچار مشکلات زیادی در روابط خود با پرویز شاپور میشود و در نهایت طلاق میگیرد. سپس به گفتۀ مادر فروغ او مدتی نیز در بیمارستان اعصاب و روان بستری میشود.
حال باز میپرسیم آیا این فروغ فرخزادِ روتوش شده با عکسهای زیبا، میتواند الگوی مناسبی برای دختر کتابخوان قمی باشد که پا به این کتابفروشی گذاشته است؟
فروغ دائم درگیر این فشار روحی بر اثر دوری از فرزندش بوده است، البته علاقهای به پرویز شاپور همچنان داشته و در نهایت باز هم آبشان در یک جوب نمیرود. فروغ فرخزاد در نهایت در دفتر ابراهیم گلستان مشغول فعالیت میشود و طبق گفتههای ضد و نقیض، معشوقۀ ابراهیم گلستان هم بوده است.
البته در همین مستند پس از صحبت با کاوه گلستان پسر ابراهیم گلستان، او منکر این ماجرا میشود اما دیگران در مستند این موضوع را تأیید میکنند به قدری که پس از تصادف و مرگ فروغ به قول کاوه گلستان، او هم با مرگ فروغ میمیرد.
صفحۀ دیگری را از کتاب ورق زدیم، همچنان با الگوی زن مظلوم سرخورده در جامعۀ مردسالار روبرو بودیم، الگویی فمینیستی که در جهت اهداف جنبش زنانۀ زن زندگی آزادی حرکت میکند و نوعی محصول فرهنگی برای تربیت نسلی که از کودکان است که چنین محتوایی در ذهنشان باید کاشته شود. اگر به واژههای این پاراگراف دقت کنیم با اصطلاحات «احساسات یک دختر کمتجربه» و «حرفهای بیپروای زنی جوان» روبرو میشویم که درصدد القای همین الگوی زن سرخورده و بیچاره در جامعۀ مردسالار است.
بنابر اظهارات مستند سرد سبز، فروغ شخصی دارای مشکلات روحی متعدد و حالات افسردگی بوده است که از او چنین تصاویر و روایتی در این کتاب از انتشارات گهگاه میشود. اینکه چرا زنی مانند پروین اعتصامی برای معرفی در این مجموعه کتاب معرفی نمیشود مشخص است، او خصوصیاتی برای روایت لیبرالی و فمینیستی در این جنگ زنانه فرهنگی را ندارد که بشود رویش مانور داد، از طرف دیگر ارتباط انتشارات گهگاه با لیلی گلستان، دختر ابراهیم گلستان از دلایل دیگر انتخاب این سوژه برای کتاب است.
کتابهای دیگر را تورق کردیم، کتاب دیگر برای محمدرضا شجریان بود، خوانندۀ پرآوازۀ مشهور، روایت کتاب اما بیش از آنکه زندگینامۀ او باشد صحبتهای دیگری داشت.
آنچه برای نویسندگان و طراحان این مجموعه کتاب، جذابیت ویژه دارد، بعید است صرف هنر باشد، آنها باید سراغ هنرمندانی بروند که برای مخالفت با جمهوری اسلامی سوژۀ مناسبی باشند. چرا حسام الدین سراج، شهرام ناظری، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، کیهان کلهر یا دیگر اساتید مطرح موسیقی به عنوان الگو در این مجموعه معرفی نمیشوند؟
پاسخ ساده است: آنها در فتنۀ 88 لیدر اغتشاشات مثل محمدرضا شجریان نبودند. شجریان که تنها چند قطعۀ محدود او توقیف شده بود، در تمام این سالها کنسرتهای موسیقی خود را آزادانه در ایران و خارج از ایران برگزار میکرد، پس از فتنۀ 88 که با شعار تقلب بزرگ شکل گرفت، با رسانههای معاند مانند صدای آمریکا مصاحبه میکرد و مدعی شده بود جمهوری اسلامی و امام خمینی مخالف موسیقی بودهاند و خود را شخصی سرخورده و محدود شده معرفی کرد و در نهایت پشت میرحسین موسوی ایستاد و در آتش فتنه دمید.
اگرچه شجریان تا پیش از این مشیاش این بود که هنر را با سیاست درنیامیزد و باعث ذبح هنر نشود و حتی پیش از انقلاب به دلیل شعار دادنهای دانشجویان حامی حزب توده در کنسرتش، مدتی خانهنشین شده بود تا بگوید با سیاست کاری ندارد اما در نهایت به این شکل روبروی جمهوری اسلامی ایستاد.
و این که میبینیم در این صفحه نوشته شده است او تا آخر عمر بر این اعتقاد بود که موسیقی اغلب شکل اعتراض دارد، از اینجا آب میخورد. با توجه به اینکه زندگی محمدرضا شجریان فراز و فرودهای جذابی میتواند برای مخاطبان نوجوان داشته باشد اما در این صفحات محدود ما با زندگینامۀ او روبرو نیستیم بلکه بیان اعتراضات و نمایش الگوی هنرمند ضد نظام در قالب زندگینامه هستیم و در صفحات بعد اشاره به چالش حذف ربنای شجریان از صداوسیما پس از اشتباهات او در فتنۀ 88 میشود.
سوژۀ دیگر برا الگوسازی در مجموعه کتابهای انسانهای کوچک؛ آرزوهای بزرگ، مریم میرزاخانی است.
زن بیحجاب دیگری که به عنوان نخبهای معرفی میشود که قدرش در داخل کشور دانسته نشد، زن موفق مستقلی که مهاجرت کرد و در نهایت استاد دانشگاه هاروارد شد. او شخصیتی است که اگرچه در خود او نکتۀ خاص یا سخن صریحی برای تخریب ایران جمهوری اسلامی پیدا نشود، اما پس از فوتش در این سالها وسیلهای بوده تا به عنوان تخریب امید مردم و ساخت الگوی زن مستقل موفق که مهاجرت کرده شناخته شود.
کلیپهایی که دربارۀ او در فضای اینستاگرام وایرال شده، یکی گرفتن گرفتن مدال فیلدز به عنوان بزرگترین مدال ریاضی است. البته در جهانی که جایزۀ نوبل را به شخصی مثل نرگس محمدی میدهند و جایزۀ اسکار را به فیلم اوپنهایمر که دربارۀ دانشمند قاتل و سازندۀ بمب اتم است، باید دربارۀ این جایزه نیز تأمل بیشتری کرد.
کلیپ دیگر روایتی است از اتوبوسی که مریم میرزاخانی در آن بوده و تصادف میکند و پدرش به رئیس دانشگاه شریف اعتراض میکند که چرا فرزندان خودتان را با هواپیما میفرستید اما فرزندان نخبۀ ما را با اتوبوس؟ که رئیس دانشگاه میگوید اگر ناراحتی دست بچهات را بگیر و ببر و اینجا نخبه زیاد است و پس از آن میرزاخانی مهاجرت میکند و به دانشگاه هاروارد میرود.
چندی پیش نیز توییت دیگری وایرال شده بود که تصویر صحبت آیت الله خامنهای با حاج میثم مطیعی را گذاشته بود و شخصی جملۀ اعتراضی نوشته بود که چه میشد اگر با مریم میرزاخانیها هم اینطور صحبت میکردید؟
در واقع مریم میرزاخانی تبدیل به ابزاری رسانهای شده است برای کوبیدن ولایت فقیه و نظام ولایت فقیه و تزریق ناامیدی و نمایش الگوی زن موفق بیحجاب که انگار به دلیل بیحجابی و مهاجرت صرفا تبدیل به نخبه شده است، اقلا کاش این جریان دنبال ترویج کتابخوانی، مطالعه و علمآموزی بودند و شرف داشتند اما اهداف چیز دیگری هستند. هرگز زنان باحجاب نخبه و ورزشکاران با حجاب که کم هم نیستند مطرح و وایرال نمیشوند و علت انتخاب مریم میرزاخانی برای کتاب دیگر این مجموعه نیز همین است.
شاید بررسی تکتک سوژههای این مجموعه خارج از حوصله باشد اما چند سؤال جالب بپرسیم؛
انتشارات گهگاه داخل ایران است یا خارج از ایران؟ این واقعا سوال عجیبی بود برایم، چون اقلا در فرانسه هم شاید چند تا باحجاب پیدا شود اما چرا هیچکس پیر و جوان، کوچک و بزرگ، مستمع و سخنران در جلسۀ رونمایی کتاب شازده کوچولو، این کتاب پیش پا افتاده با ترجمه و سخرانی لیلی گلستان حجاب ندارد؟ نکند علاوه بر انتخاب سوژۀ کتابها باید هر کس که آنجا میآید حتما بدون حجاب باشد؟
ضرورت نوشتن و انتشار خاطرات رئیس انجمن کلیمیان(یهودیان)، جناب هارون یشایایی در این انتشارات چیست؟
انتشار کتابهای انتشارات گهگاه در کتابفروشی مشهور چتر روبروی دانشگاه تهران مرکز شهر تهران و مرکز شهر قم با چه توجیه و هدفی انجام میشود؟ تأمینکنندگان مالی این انتشارات چه کسانی هستند؟
وظیفۀ ما به عنوان نیروهای انقلاب اولا شناسایی و اطلاعرسانی و پاتولوژی فرهنگی محصولاتی است که بغل گوشمان در همین شهر قم دارد منتشر میشود و در مرحلۀ دوم تولید محصولات فرهنگی خودمان در انواع زمینهها است تا الگوی متناسب برای دختر ایرانی را معرفی کنیم.
تجهیز به ابزار هنر برای نیروهای انقلاب در اولویت است و باید با زبان هنر که جریان روشنفکر لیبرال دارد به خوبی از آن استفاده میکند، قویتر و محکمتر و کاملتر در دست ما باشد و ماجرای فرهنگ تغییر نمیکند مگر آنکه ما تغییر کنیم و گامی برداریم که خداوند فرمود إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (اما) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتی) را تغيير نمیدهد مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند)(رعد/11)
تماشای مستند سرد سبز | دربارۀ فروغ فرخزاد
تماشای مستند از سپیده تا فریاد | دربارۀ محمدرضا شجریان
/201/205
دیدگاهتان را بنویسید