اخبار روز

ورود / عضویت

هالیوود بعد از جنگ‌افزار، دومین عامل سلطۀ آمریکا

هالیوود فراتر از مرکز سینمایی در کشور آمریکا، به نهادی رؤیاپرداز، ذائقه‌ساز، ایدئولوژیک، مروج سبک زندگی و حتی نظامی و امنیتی تبدیل شده است. طوری که می‌توان هالیوود را بعد از جنگ‌افزار، دومین عامل گسترش سلطۀ آمریکا در جهان قرن بیستم دانست.

اواخر قرن ۱۹ میلادی وقتی «سينما» به عنوان ابزار علمی و صنعتی كه به نمايش تصاویری متحرک از ایستگاه قطار يا خروج کارگرها از کارخانه و زندگی روزمرۀ آدم‌ها محدود می‌شد، كمتر كسی می‌پنداشت كه همين دستگاه در آينده به وسيلۀ مهم تأثيرگذار ايدئولوژيک و سياسی برای هدايت افكار عمومی جهان تبديل خواهد شد.

پديده‌ای كه به دلیل دارا بودن قابليتی كم‌نظير در نفوذ به ذهن و دل انسان‌ها، برخی دستگاه‌های سياسی و دولتی و همچنین نحله‌ها و جریان‌های فکری و عقیدتی به آن توجه بسیاری کردند، اما هیچکدام به اندازۀ «هالیوود» نتوانستند در این زمینه به توفیق برسند؛

به گونه‌ای که هالیوود فراتر از مرکز سینمایی در کشور آمریکا، به نهادی رؤیاپرداز، ذائق‌ ساز، ایدئولوژیک، مروج سبک زندگی و حتی نظامی و امنیتی تبدیل شد؛ طوری که می‌توان هالیوود را بعد از جنگ‌افزار، دومین عامل گسترش سلطۀ آمریکا در جهان قرن بیستم دانست.
سینمای هیچ کشوری با هالیوود قابل مقایسه نیست؛ سینمایی که هر سال تعداد قابل توجهی فیلم با ارائۀ تصویری و تصوری خاص از آخرالزمان و فضا و فضانوردی و موجودات ماورایی و غیبی و زامبی‌ها و خوناشام‌ها می‌سازد؛ سینمایی که هر جا کاخ سفید نیاز دارد، مثل جاده صاف کن عمل می‌کند و علیه هر کشوری که کوچک‌ترین زاویه‌ای با آمریکا دارد تصویر و درام می‌سازد، به ستایش از سربازان و نظامیان آمریکا می‌پردازد، برای شرکت‌های چند ملیتی و مراکز سرمایه‌داری بزرگ در آن کشور ذائقه‌سازی می‌کند و قهرمانان و ابرقهرمانانی برای نجات و اتحاد ایالات متحده خلق می‌کند.

نکته جالب این است که هالیوود، نظام سینمایی آمریکا محسوب می‌شود اما نشانه‌ها، اسطوره‌ها و افکار و جهان‌بینی صهیونیستی در آثارش بیش از سینمای رژیم صهیونیستی تجلی یافته است!

چرا هالیوود چنین آرایشی یافت و این گونه شمایلی پیدا کرد؟

برای پاسخ به این پرسش باید به تبارشناسی و مطالعه تاریخ و به‌ویژه شناخت بنیانگذاران هالیوود پرداخت. سینما در ۲۸ دسامبر سال ۱۸۹۵ به دست برادران لومیر با نمایش فیلم خروج کارگران از کارخانه به طور رسمی اعلام وجود کرد. در آن سال‌ها فرانسه مرکز اصلی سینمای جهان بود.
اما بعدا آمریکا به مرکز اصلی سینمای جهان تبدیل شد. چه کسانی این کار را کردند؟ آن‌ها مغول‌های هالیوود نامیده شدند که تماما اشراف و سرمایه‌داران یهودی بودند.

چرا اشراف یهود؟ اواخر قرن نوزدهم اشراف یهود به قارۀ نو(آمریکا) آمدند.این در شرایطی بود که هنوز هیچ فشار و تحمیلی از سوی جوامع اروپایی به آن‌ها وارد نشده بودند و یهودیان در کمال آسایش و آرامش در روستاها و شهرهای قارۀ اروپا زندگی می‌کردند. اما چه اتفاقی در پیش بود که اشراف یهود را ترغیب کرد تا خانه و کاشانه را در اروپا رها ساخته و راهی قارۀ نو گردند؟
آن‌ها به کشوری وارد شدند که پیش‌تر از سوی فرقه‌های دست‌ساختۀ خودشان یعنی پیوریتانیسم و اوانجلیسم، برای گسترش آرمان‌های صهیونی در سطح جهان شکل گرفته اما هنوز امکانات لازم برای انجام این مأموریت فراهم نشده بود. جماعت اشراف مهاجر یهود با ورود به قارۀ آمریکا به‌تدریج این ابزار و امکانات را به سان شغل و حرفه و پیشه ایجاد کردند. مشاغل و حِرَفی که شاید تا آن روز در خود ایالات متحده مذموم و پست شمرده می‌شد.

یهودیان مهاجر با همان نگرشی وارد قارۀ آمریکا شدند که حدود دو قرن پیش پیوریتن‌ها آمده بودند. یعنی همان تعریف و مأموریتی را برای ایالات متحده در نظر گرفتند که پیوریتن‌ها مدنظر داشتند؛ چراکه اساسا خود آن‌ها بودند امثال کریستف کلمب را برای فتح قارۀ نو استخدام کرده بودند.
بر اساس نوشته «اچ اچ بن ساسون» در کتاب «یک تاریخ از مردم یهود» از انتشارات دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۷۶ کریستف کلمب که مأمور سفر به ماوراء بحار و گردآوری پول برای خاندان سلطنتی اسپانیا شد، از زمرۀ مارانوها(یهودیان مخفی) بود که برخی از اسناد تازه به دست آمده در شهر جنوای ایتالیا در تبار یهودی وی، تردیدی باقی نگذاشته است.
دایرة‌المعارف یهود از یهودیان ثروتمندی همچون اسحاق آبرابانل و لویی سانتانگل به عنوان سرمایه‌گذاران اصلی سفر کلمب به آمریکا یاد می‌نماید. در کتاب فوق آمده است که در واقع سفر کریستف کلمب به کمک نقشه‌هایی صوت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند و در زمرۀ همراهان او تعدادی از مارانوها حضور داشتند.
ویل دورانت، مورخ مشهور نیز در کتاب تاریخ تمدن خود تأمین‌کنندۀ هزینه‌های سفر کریستف کلمب را همان‌ها می‌داند که یک سال قبل از آن، هزینه تهاجم به غرناطه(گرانادا) را فراهم آوردند؛ یعنی اشراف یهود دربارهای سلطنتی اروپا.

ویل‌دورانت می‌نویسد که وقتی ایزابل اسپانیایی به علت بار سنگین طرح کلمب حاضر به تأمین هزینه‌های آن نشد، در آن لحظه مهم و قاطع، یک یهودی تعمید یافته، چرخ تاریخ را به گردش افکند. او کسی جز لویی دو سانتانگل وزیر مالیه فردیناند نبود که با کمک انجمن برادری، از حلقات سازمان فراماسونری، خزانه‌‌داری آن را برای فتح قارۀ نو اختصاص داد. بنابراین ایالات متحده برای اشراف یهودی مهاجر نیز به منزلۀ پایگاهی برای گسترش آرمان‌ها و اندیشه‌های صهیونی بود.

نیویورک بعد از تل‌آویو، بزرگ‌ترین شهر یهودی‌نشین

آن‌ها ابتدا در نیویورک ساکن شدند. شهری که بعضا آن را یهودیه خوانده‌اند. نیویورک شهر رؤیایی و سرزمین موعود یهودیان مهاجر شد. همین امروز هم نیویورک پس از تل‌آویو، بزرگ‌ترین شهر یهودی‌نشین دنیا محسوب می‌شود.

در نیویورک بانک‌های بزرگ تأسیس گردید و مراکز اقتصادی بزرگ و حتی سبک معماری به سیاق همان گاتهام‌سیتی معروف ماسونی با آسمانخراش‌های ابلیسک‌وار که اولینش ساختمان معروف امپایر استیت بود و نمونه‌اش را در بسیاری از آثار به اصطلاح علمی تخیلی(Science Fiction) هالیوود دیده‌ایم. در واقع نیویورک در برابر واشنگتن و شیکاگویی قرار گرفت که کاملا سازمان‌های ماسونی و کلو‌پ‌های روتاری پیوریتن‌ها فتحش کرده بودند.
همین امروز اگر سری به شیکاگو بزنید، بسیاری از این کلوپ‌های فراماسونری را به طور علنی در خیابان‌های شیکاگو مشاهده خواهید کرد. از همین رو در فیلم‌های هالیوودی، شیکاگو مرکز جولان گنگسترها و باندهای آل کاپونی شد‌.

کسانی همچون تونی کامونته در «صورت زخمی» یا ریکو «سزار کوچک» و یا تام پاورز در «دشمن مردم» که الیوت نس در «تسخیر‌ناپذیران» به شکل منجی ظاهر می‌شود تا شهر را از شر این موجودات شرور و بدطینت رها سازد. از همین جا بود که ژانر دیگری در سینمای هالیوود به نام گنگستری وجود آمد که از قضا همین سه فیلمی را که اسم برده شد مانیفست این ژانر می دانند.
اما پس از تقسیم شهرهای آمریکا، اشراف یهودی که اولین پایه‌های سینمای غرب را در نیویورک گذارده بودند، نتوانستند در آنجا باقی بمانند.

یهودیان اولین استودیو را تأسیس می‌کنند

نیویورک جمعیت خالصی نداشت و مجموعه‌ای از همه مهاجران انگلیسی و ایتالیایی و یهودی و دیگران کلنی‌های جمعیتی تشکیل شده بود. از همین رو بنیانگذاران سینما راهی غرب آمریکا و کالیفرنیا شدند تا جامعه خاص خود را ایجاد نمایند. در ابتدا «کارل لیمه‌لی» رفت و استودیوی عظیم یونیورسال را تحت عنوان یونیورسال سیتی یا شهر یونیورسال به وجود آورد که نخستین استودیوی هالیوود به حساب می‌آید و به دنبال وی، آدولف زوکر، هری کوئن، لویی بی مه‌یر، ساموئل گلدوین، برادران وارنر و ویلیام فاکس هم به کالیفرنیا رفتند و لس‌آنجلس یا به قول خودشان شهر فرشتگان را به وجود آوردند و روی تپه های آن، هالیوود را با آن نشانۀ بزرگ برپا ساختند.
این چنین بود که سیستم هالیوود با سازماندهی عظیمی به وجود آمد و در آن شغل‌های متعددی ایجاد شد؛ اما همۀ این شغل‌ها و حرفه‌ها و بخش‌های متعدد هالیوود علی‌رغم تنوع و طیف‌های گسترده‌شان همگی در خدمت همان افکار و اهداف صاحبان یهودی کمپانی‌ها بودند و همچون برده در خدمتشان قرار می‌گرفتند. در همین مسیر برای اولین بار ستاره یا استار(براساس نام عبرانی استر، یکی از اسطوره‌های توراتی) پدید آمد و به عنوان محور این کارخانه به اصطلاح رؤیاسازی قرار گرفت.

در واقع آنانی که از قربانگاه هالیوودلند، زنده بیرون می‌آمدند و تمامی قوانین و قواعد بازی سردمداران هالیوود را می‌پذیرفتند، به عنوان ستاره یا استار در رأس هرم بردگان هالیوود و حتی بالاتر از تهیه‌کننده‌ها قرار می‌گرفتند.

از همین رو کارگردان و فیلمساز نمی‌توانست در مقابل آن‌ها کوچک‌ترین عرض اندامی بکنند. چراکه یا مانند کرک داگلاس در فیلم «اسپارتاکوس» تیره‌ترین روزهای فیلمسازی را برای استنلی کوبریک کبیر به وجود می‌آوردند یا مثل کلارک گیبل در فیلم «برباد رفته» اصلا جرج کیوکر، کارگردان فیلم را عوض می‌کردند تا نقش وی مثبت‌تر جلوه کند و یا همچون هامفری بوگارت در فیلم «شاهین مالت» و جان هیوستن جوان، به وسیلۀ جک‌وارنر نقره داغشان می‌کردند تا دیگر برای او دستور صادر نکند.

به دلیل همین قرار داشتن در رأس هرم بردگان هالیوود، اغلب این ستارگان در واقع زرخرید یک کمپانی می‌شدند، به این معنی که با بستن قراردادهای طولانی مدت برای بازی در فیلم‌های متعدد، دیگر نمی‌توانستند برای کمپانی یا استودیوی دیگری بازی کنند.
به این ترتیب در اوایل قرن بیستم هر دو تجارت مهم آمریکا یعنی اسلحه‌سازی و سینما در اختیار اشراف مهاجر یهودی قرار گرفت که در کنار بانکداری که حرفه دیرین آن‌ها بود و در کنار تصاحب مراکز مهم اقتصادی، آنان عامل تعیین‌کننده در شکل‌گیری آمریکای قرن بیستم و آخر هزاره دوم به شمار آیند. در سده‌ای که قرن مهم و مؤثر در تحقق آرمان‌های صهیونی به شمار می‌آمد.
به عبارت دیگر این آرمان‌ها در کنار باورها و عقاید شبه‌دینی مسیحیان صهیونیست یعنی پیوریتن‌ها مجددا پس از هشت قرن، پایگاهی برای برکشیدن سلطه صلیبی-صهیونی که از قرون اولیه هزاره دوم به محاق رفته بود در ایالات متحده آمریکا به وجود آورد.
براساس آنچه شرح داده شد، مهاجران پیوریتن و اشراف یهود اروپایی که براساس همان تکلیف آخرالزمانی به قاره نو رفته و به بهانۀ آرمان‌های ایدئولوژیک خود، ایالات متحده آمریکا را تشکیل داده بودند، بر همان مبنا و اساس، ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آمریکا را نیز تعریف کرده و ایجاد کردند.
از طرف دیگر برای تأمین امکانات سیاست سلطه‌طلبانه برقراری به اصطلاح نظم نوین جهانی، کارخانه‌های اسلحه‌سازی تأسیس شد و ایالات متحده به زرادخانه‌ای نظامی بدل گشت که تولید و تجارت اسلحه به عنوان اولین منبع درآمد آن محسوب شد. بر همین مبنا، تراست‌ها و کارتل‌ها و شرکت‌های چند ملیتی به وجود آمدند تا تحت لوای تجارت جهانی، سرنخ تمامی امور اقتصادی جهان را به دست بگیرند.

مغول‌های هالییود

بنیانگذاران هالیوود که اغلب از مهاجران یهود اروپایی بودند و سینمای آمریکا را بنیاد گذاردند، در واقع فرهنگ و اندیشه‌ها و ارزش‌های صهیونی خویش را در قالب فیلم‌های مختلف، ابتدا به خورد جامعۀ آمریکایی دادند که بیش از ۷۵درصدشان بینندۀ دائم آن فیلم‌ها بودند. به آن‌ها مغول‌های هالیوود لقب داده بودند. اما این مغول‌های هالیوود چه کسانی بودند؟
هری وارنر و برادرانش از جمله جک وارنر متولد لهستان و از یهودیان شرق اروپا که کمپانی برادران وارنر را تأسیس کردند. ساموئل گلدوین از یهودیان لهستان که به همراه لویی بی مه‌یر از روستایی‌ یهودی‌نشین در روسیه کمپانی متروگلدوین مه‌یر را بنیان گذاردند. کارل لیمه‌لی از دهکده‌ای یهودی‌نشین در آلمان یونیورسال را تأسیس کرد و ویلیام فاکس، مؤسس فاکس قرن بیستم و آدولف زوکر، بنیانگذار پارامونت هر دو از یهودیان مجارستان بودند.
نکتۀ قابل توجه اینکه به سان همه اشراف یهود که در طول تاریخ برای نفوذ در جوامع دیگر هویت خویش را پنهان کرده و به رنگ جماعت درمی‌آمدند تا مقاصد شومشان را همچون مارانوها در اروپای قرون وسطی و بعد از آن عملی سازند.
آن‌ها حتی نام خویش را تغییر داده و اسم‌های مسیحی برای خود برگزیدند. سوفیا کاوسو تبدیل به سیلویا سیدنی شد و دانیلویچ دمسکی به کرک داگلاس تبدیل شد. لیو جاکوبی، لی‌جی‌کاب شد، شرلی شریفت به شلی وینترز تغییر نام داد، برنارد هرشل شوارتس به تونی کرتیس بدل گردید، دیوید دانیل کامینسکی به دنی کی تبدیل شد، ایسراییل ایسکویتس به ادی کانتور، ملوین هاسلبرگ به ملوین داگلاس، امانوئل گلدنبرگ به ادوارد جی رابینسن و مشیلم مه‌یر، ویزن فراند شد. پل مونی و همچنین لی‌لی پالمر و جودی هالیدی و لورن باکال که بتی جون پیرسکی بود، همه و همه از اسامی یهودی به نام‌های مسیحی تغییر پیدا کردند.
اما جنگ جهانی دوم، فرصتی بود تا جماعت یهودی مهاجر به عنوان میهن پرست، جایگاه خویش را در جامعه آمریکا تثبیت کرده و از آن حالت بیگانه و غریبه برای همیشه خارج شوند. جنگ جهانی دوم برای آمریکا با حملۀ ژاپنی‌ها به عنوان متحد آلمان هیتلری به بندر پرل‌هاربر آغاز شد اما برای هالیوودی‌ها و روی پرده سینمای آمریکا، اساسا حکایتی متفاوت پیدا کرد. در این زمان سینما بایستی دین خود را به بنیانگذارانش در آمریکا ادا کرده و در قوام یافتن جامعۀ یهود این کشور نقش خود را ایفا نماید.
در همین راستا بود که باز هم هالیوود و مغول‌های آن به کمک آمدند و با انواع و اقسام فیلم سعی کردند این گونه وانمود کنند که اساس جنگ دوم برای مقابله با یهودیان اروپا و قتل و غارت آن‌ها است. تومار اعتراضی که در همان اوایل جنگ، سرکردگان هالیوود در اعتراض به فشارهای مختلف بر یهودیان اروپا صادر کردند، از نخستین حرکات و اقدامات اشراف یهود حاکم برهالیوود بود و پس از آن خیل فیلم‌هایی که در رابطه با جنگ جهانی دوم بود در استودیوهای مختلف هالیوود ساخته شد.

این اتفاق، چنین شبهه‌ای را در جامعۀ آمریکا به وجود آورد که همین فیلم‌ها باعث پیروزی ارتش آمریکا در جنگ گردید، چراکه خود مردم آمریکا هزاران مایل از میادین جنگ دور بودند و تنها از راه همین آثار سینمایی -چه داستانی و چه مستند- بود که در جریان جنگ قرار می‌گرفتند.

دادن مدال افتخار جنگ به یک تهیه‌کننده

از همین رو بود که در پایان جنگ، جک وارنر یکی از افرادی بود که مدال افتخار دریافت کرد. در متن نوشته‌ای که برای آن مدال افتخار خوانده شد، چنین آمده بود:
«…آقای وارنر؛ به علت تجربیاتی که در پس‌زمینۀ تولیدهای سینمایی شما وجود داشت و فیلم‌های میهن‌پرستانه متعددی را به جامعۀ آمریکا ارائه کردید، این مدال افتخار را به شما تقدیم می‌کنیم؛ چراکه آثارتان باعث بسط روح میهن‌پرستی در میان سربازان و ارتش آمریکا طی روزهای سخت جنگ شد…»
پس از پایان جنگ، همان مغولان هالیوود که به وسیلۀ فریب افکار عمومی از طریق سینما، خود را به عنوان ناجی جنگ شناسانده بودند با لباس نظامی راهی اروپا شدند تا زیر لوای فاتحان و پیروزمندان، مردم اروپا را نیز فریب دهند.
در واقع در این جامعه اگرچه یهودیان مهاجر از لحاظ جمعیت در اقلیت بودند اما به دلیل در اختیار داشتن ثروت‌های هنگفت، خیلی سریع مراکز رسانه‌ای، به‌خصوص سینما را در اختیار گرفتند و از این طریق راه تأثیر بر افکار مردم را به انحصار خویش درآوردند.
بی‌جهت نبود که در آغاز این یورش فرهنگی صهیونی به درون جامعۀ آمریکایی، متفکران و روشنفکرانی مانند هنری فورد درباره‌اش و راجع به آیندۀ تحت خطر آمریکا هشدار دادند. هنری فورد، بنیانگذار کارخانه‌های اتومبیل‌سازی فورد در روزنامه محلی‌اش به نام دیربورن ایندیپندنت(Dareborn Independent) که بعدها در کتابی به عنوان «یهود بین‌الملل» جمع‌آوری و منتشر شد، خطرات تهاجم فرهنگی صهیونیست‌ها را به مردم آمریکا گوشزد کرد.
به جز هنری فورد، بنیامین فرانکلین نیز اگرچه جزو فراماسون‌های بنیانگذار ایالات متحده آمریکا بود اما دربارۀ نفوذ یهودیان در جامعۀ آمریکا به سختی هشدار داده بود.
از همین رو بر خلاف آنچه در افواه عمومی القاء شده، سینمای غرب و به‌خصوص هالیوود نه برای سرگرمی و به اصطلاح اینترتینمنت و نه برای هنر و فرهنگ، بلکه اساسا برای ترویج همان تفکر و ایدئولوژی ایجاد شد که قارۀ نو به همان علت کشف شده بود و مأموریتی را دنبال کرد که برای ایالات متحده آمریکا تصویر کرده بودند.

روپرت مرداک یهودی، صاحب کمپانی‌های عظیم رسانه‌ای

امروز هم اصلی‌ترین عاملان و بانیان سینمای هالیوود و صنعت سریال‌سازی در آمریکا، سرمایه‌دارهای صهیونیست و اشراف یهود هستند. مرحوم دکتر محمدحسین فرج‌نژاد در کتاب «اسطوره‌های صهیونیستی در سینما» نوشته بود: «يهوديان هاليوود، خصوصاً تهيّه‌كنندگان و پشتيبانان مالی اصلی، كاملاً به لابی‌های مختلف صهيونيستی و اسرائيلی وابسته هستند.

نمونه كاملاً واضح آن رابرت مردوخ (روپرت مرداک) يهودی استراليايی‌الاصل است كه در «انگليس» و «آمريكا» و «استراليا» نفوذ بسيار گسترده‌ای دارد. وي صاحب چندين كمپانی عظیم رسانه‌ای، انتشاراتی و فيلم‌سازی است.

مهم‌ترين دارايی رسانه‌ای مرداک، شركت عظيم نيوزكرپوريشن… شركت فيلم‌سازی فاكس قرن بيستم است كه تسلّط او بر هاليوود را هموار می‌كند، شبكۀ تلويزيونی ـ ماهواره‌ای فاكس و فاكس‌نيوز كه نزديک به سياست‌های نومحافظه‌كاران صهيونيست آمريكايی است؛ همچنين نيوزكروپ در «انگلستان»، شبكه تلويزيونی «اسكای» و سه روزنامۀ كثيرالانتشار «تايمز»، «ساندي تايمز» و «سان» را در اختيار دارد و رقيب بسيار قدرتمند تلويزيون بی‌بی‌سی(BBC) محسوب می‌شود. به طور كلی، «نيوزكروپ» به تنهايی حدود يک چهارم كلّ رسانه‌های شنيداری و ديداری و چاپی جهان را در اختیار دارد.

کمیتۀ مافیایی یهودیان دنبال حذف مخالفان

يكی ديگر از معروف‌ترين صهيونيست‌های پرنفوذ هاليوود، استيون اسپيلبرگ است كه با حمايت دولت نژادپرست صهيونيست پس از ساخت فيلم سه‌ساعته «فهرست شيندلر» صهيونيست‌ها به دليل نمایش مظلوم‌نمايی فراوان اسپيلبرگ از يهوديان در جنگ جهانی دوم، جوایز فراوانی را تصاحب کرد و توانست شركت بزرگ «دريم وركز» را تأسيس كند.
افزون بر توليد فيلم در راستای اهداف صهيونيستی و جذب ستارگان سينما، وظيفۀ خارج كردن فيلم‌های خوب عربی و ضدصهيونيستی و هنرپيشگان طرفدار «فلسطين» و حقوق مسلمانان از جشنواره‌های بين‌المللی، بر عهدۀ اين كميتۀ مافيايی گذاشته شد.
از اقدامات اين كميته، آزار هنرپيشگانی همچون آلن دلون و جان پل بلمند از «فرانسه»، سوفيا لورن از «ايتاليا»، اِما تامسون از «انگليس» و كوين كاستنر آمريكايی به علت اظهارات ضد صهيونيستی‌اش بود. تمام اين بازيگران، مانند ايزابل اجانی که الجزايري الاصل فرانسوی است، تحت فشار صهيونيست‌ها قرار گرفتند.

ايزابل اجانی، به جرم گفتن نژاد عربي و مسلمان خود و نام پدرش محمّد اجانی در جلوي رسانه‌ها، از نامزدی براي جايزه بزرگ جشنوارۀ كن ۱۹۹۴ منع شد و به او تهمت زدند كه به بيماری ايدز مبتلا است.
تمام بازيگرانی كه كوچک‌ترين مخالفتی با خط قرمزهای صهيونيست‌ها كنند، طرد شده و نام آن‌ها در ليست سياه ثبت می‌شود.‌ البته نظام مافيايی حاكم بر هاليوود، در زمينۀ سانسور عوامل انسانی، سابقۀ ديرينه‌ای دارد و اخراج چارلي‌چاپلين نمونۀ آشكار آن است. وی يهودی مطيعی بود كه عليه اربابان هاليوود طغيان كرد و به همين جرم از هاليوود و آمريكا اخراج شد و پايان عمر خود را غريبانه در اروپا زندگی كرد.

نویسنده: آرش فهیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *