نقد آهنگ ساسی | مارمولکی که از ابتذال تغذیه میکند

نویسنده: احمدرضا مرادی
توبه مارمولک | نقد آهنگ ساسی
در جامعهای که به واسطۀ نفوذ ریشهای رسانههای دیجیتال شاهد زوال ارزشهای فرهنگی و اخلاقی هستیم، حضور چهرههایی مانند ساسی مانکن، بیشتر به عنوان نمادی از فروپاشی اصول اصیل هنری و فرهنگی به چشم میخورد تا هنرمندی واقعی.
در این بستر ساسان حیدری یافته(زادهٔ ۲۰ آبان ۱۳۶۷ اهواز) معروف به ساسی که پیشتر با نام ساسی مانکن شناخته میشد، به جای ارائۀ رابطۀ معنادار و دارای ثمره میان ریتم، متن و ملودی از المانهای تبلیغاتی و جنبههای نامشروع جنسی بهره میبرد و به تبلیغ روابط جنسی خارج از چارچوب سالم خانواده و دوستیهای ناپایدار میپردازد.
آثار وی لفافهای میان ملودی، ریتم و پیامهای جنسی را در خود جای دادهاند که به ظاهر جذابیت زیادی را در تولید موسیقی معاصر به دنبال دارد؛ اما در واقع این آثار عمدتاً به منظور جلب توجه سریع مخاطبان طراحی شده و در عین حال تخریب حجب، حیا و ادب میان نوجوانان و جوانان جامعه را به همراه دارد.
در دهۀ اخیر، شاهد هجمههای مستقیم و غیرمستقیم ساسی به ارکان فرهنگی و تربیتی جامعه، از جمله مدارس، اقشار مذهبی، ارزشها و باورهای دینی و حتی تاریخ این سرزمین بودهایم؛ هجمههایی که در پوشش ریتم و ملودی، به صورت سیستماتیک، مفاهیم انحطاط اخلاقی و انحرافات جنسی را خارج از هر چهارچوب عقلانی و ارزشی به مخاطب القاء میکند. این روند نهتنها حاکی از فروپاشی معیارهای هنری و فرهنگی است، بلکه آشکارا نشاندهندۀ انگیزههای منفعتطلبانۀ اوست، چراکه با بهرهگیری از خلأهای هویتی و عقدههای فروخوردهای که ناشی از تربیت ناصحیح و بحرانهای شخصیتی برخی افراد است، برای خود بازار مصرفی آلوده میسازد که به منفعت مالی خودش گره خورده است.
ساسی را نمیتوان در هیچ چهارچوبی هنرمند نامید! چراکه هنر، ذاتاً تعالیبخش و حامل پیامهای والای انسانی است، در حالیکه او با اشاعۀ محتوای سخیف و ضدارزشی، نهتنها نقشی در ایجاد شادی حقیقی در بطن خانوادهها ندارد، بلکه با ترویج ابتذال و فروپاشی اخلاقی، مستقیماً در جهت تخریب بنیانهای اجتماعی و فرهنگی در اجتماع و خانواده گام برمیدارد.
محتوای او چیزی جز تهاجم نرم علیه اخلاق و خانواده نیست. ساسی با عوامفریبی، بردگی فکری را در نسل جوان ترویج میکند و با تکرار بیوقفۀ ابتذال، سطح سلیقۀ هنری جامعه را به پایینترین درجات ممکن میرساند. موسیقی او فاقد هرگونه ارزش هنری، زیباییشناسی یا حتی نوآوری است و صرفاً ابزاری برای استثمار فکری و ایجاد شکاف میان نسلهاست.
شکاف بیننسلی زمانی پدیدار میشود که ارزشها، باورها و سبک زندگی نسلهای جدید و قدیم به دلیل تغییرات فرهنگی، فناوری و اجتماعی بهشدت از یکدیگر فاصله میگیرد. این فاصله زمانی تشدید میشود که فرآیند انتقال ارزشها و هنجارها از نسل پیشین به نسل جدید با اختلال مواجه شود. در دهههای اخیر، یکی از عوامل اصلی این شکاف، تغییرات پرسرعت در فناوریهای ارتباطی و رسانههای جمعی بوده است که بهجای تقویت پیوندهای میاننسلی، تمایزهای ارزشی و سبک زندگی را برجستهتر کرده است.
در ایران، تفاوتهای قابلتوجه میان نسلهای دهۀ ۶۰، ۷۰ و ۸۰ را میتوان در تغییر اولویتهای فرهنگی و اجتماعی آنها مشاهده کرد؛ جایی که نسل دهۀ ۶۰ عمدتاً با ارزشهای سنتیتر و هنجارهای اجتماعی متفاوتی پرورش یافت، درحالیکه نسلهای بعدی تحت تأثیر جهانیسازی، اینترنت و فرهنگ مصرفگرایی به تدریج از از چارچوب قبلی فاصله گرفتند.
عواملی مانند نفوذ رسانههای غربی، موسیقی و محتوای دیجیتال، گسترش شبکههای اجتماعی و تضعیف نهادهای تربیتی مانند خانواده و نظام آموزشی، این شکاف را عمیقتر کردهاند. نسلهای جدیدتر با نوعی گسست در انتقال تجربههای زیستی مواجه شدهاند، بهطوریکه بعضاً آنچه در دهۀ 60 ارزش محسوب میشد، در دهههای بعدی به مفاهیمی بیگانه یا حتی منسوخ تبدیل شد(این به معنای تأیید هنجارهای دهههای گذشته نیست و ما فقط به دنبال بیان مفهوم شکاف میان نسلی هستیم).
ورود گسترده عناصر فرهنگ بیگانه، از جمله محتوای سطحی و بیمایهای که در پوشش سرگرمی ترویج میشود، به این بحران دامن زده است. چنین محتوایی که اصول ارزشی و اخلاقی را به سخره میگیرد، نهتنها موجب فاصلۀ میان نسلها شده، بلکه بستری برای تعارضات فرهنگی و هویتی فراهم آورده است که در آن نسل جدید، دیگر خود را با سنتها و ارزشهای پیشین همسو نمیبیند.
شکاف بیننسلی صرفاً تضادی ساده بین قدیم و جدید نیست، بلکه فرآیندی پویاست که در آن هر نسل، در واکنش به شرایط زمانۀ خود، مسیر متفاوتی را طی میکند. دهۀ ۶۰ با تجربۀ جنگ و شرایط بستهتر اجتماعی، الویتهایی مانند ثبات و قناعت را پررنگتر میدید. در دهۀ ۷۰ با بازتر شدن فضای فرهنگی و رسانهای، گرایش به فردگرایی و تنوعطلبی افزایش یافت.
نسل دهۀ ۸۰ که در دوران اوج اینترنت و شبکههای اجتماعی بزرگ شد، بیش از هر نسل دیگری در معرض تغییرات پرسرعت فرهنگی و آنچه در فضای مجازی به خوردشان داده میشد قرار گرفت و به سمت برخی ارزشها حرکت کرد که کمتر در چهارچوبهای قبلی قرار میگیرند. درست است که تنها عامل تأثیرگذار در شکاف بین نسلی موسیقی نیست اما در مقام بیان حال حاضر شما بگویید ساسی چه آسیبی به این روند پویا میزند؟
ساسی با تضعیف حد و مرزهای اخلاقی و فرهنگی، مخاطبان را از اندیشیدن، رشد فکری و درک زیباییهای اصیل هنر بازمیدارد. هدف او چیزی جز مسخ فرهنگی و تهیسازی جامعه از اصول و ارزشهای تربیتی و دینی نیست. تأسفبار است که گاهی چنین عناصر منحط و ضدهنری، تحت تأثیر سقوط معیارهای فرهنگی، عنوان هنرمند را یدک میکشند، در حالیکه در حقیقت آن چیزی جز عوامل ترویج انحراف و فساد در نسلهای آینده نیست.
او میگوید من هر سال دل مردم ایران را شاد میکنم؛ اگر این شادی را هم از ما بگیرند چه کنیم؟ آیا فراتر رفتن از مرزهای وجدان و سقوط در ورطۀ ابتذال را میتوان شادی نامید؟ یا این تنها توهمی زهرآلود است که در پوشش لذت، بنیانهای اخلاق و هویت را میفرساید؟
با تکیه بر استراتژیهای تبلیغاتی خاص و جنجالپراکنیهای ارزشی، ساسی مانکن نقشی مضر در تحمیل الگوهای ناپسند فرهنگی و روابط ناپایدار ایفا میکند؛ چنانکه جایگزین شدن تعاملات عمیق و تفکر برانگیز با لذتهای حیوانی صرف برای مردم بیمعنا میشود. این تغییر نگرش در فرهنگ معاصر، جایی که هنر باید به عنوان وسیلهای برای بیان ارزشهای انسانی و اجتماعی عمل کند، در برابر رویکرد تبلیغاتی و جنسی ساسی مانکن قرار میگیرد و نشان میدهد که چگونه یک چهره، بهواسطۀ ترویج مطالب مستهجن و مبتذل به تدریج ساختار فرهنگی جامعه را دچار آسیب جدی نماید.
ویروس واگیردار | موسیقی ساسی چگونه وایرال میشود؟| نقد آهنگ ساسی
ساسی از خوانندگانی است که بهخوبی قواعد وایرال شدن و جلب توجه مخاطبان ایرانی را میداند و بهصورت هدفمند از واکنشهای عمومی چه مثبت و چه منفی برای افزایش بازدید، تعامل و در نهایت درآمدزایی استفاده میکند. بررسی استراتژی او در انتشار ترانۀ توبه و سپس مارمولک نشان میدهد که این دواأثر، بخشی از بازی روانی و تبلیغاتی حسابشده بودهاند.
واکنش به انتقادات و مدیریت بحران هنری
زمینهسازی انتقادات مذهبی
ساسی در ترانههای پیشین خود با موجی از انتقادات تند از سوی روانشناسان، جامعهشناسان، روحانیون و معلمان مواجه شده بود. این انتقادات که عمدتاً بر مبانی اخلاقی، شرعی و ارزشهای فرهنگی تمرکز داشتند، از سوی نهادهایی مانند امام جمعهها، مساجد، مدارس و خانوادهها نیز مطرح شدند. در نتیجه او با نوعی بحران هویت هنری روبهرو شد؛ بحرانی که نیاز به یک استراتژی برای مدیریت آن داشت.
برای پوشاندن این حقیقت و در عین حال، حفظ توجه مخاطبان، ساسی تلاش کرد هویت «ضدفرهنگ» خود را در قالبی متفاوت بازنمایی کند. او پس از انتشار ترانۀ «توبه» و همزمان با آمادهسازی ترانۀ «مارمولک»، در پستی اینستاگرامی چنین گفت:
“حالا که دیگه مشکلی با این آهنگ ندارید، عید امسال بذاریدش برای بچههاتون و بگید عمو ساسی اینو خونده! اما منتظر آهنگ اصلی باشید، مارمولک که قراره به زودی بیاد… دیگه اون موقع از من ایراد نگیرید، نگید که اینطوری خوندی، اونجوری خوندی، چیز خوندی!”
این اظهارات نشان میدهد که او با بهرهگیری از تغییر لحنی موقتی، در حال زمینهچینی برای بازگشت پرحاشیه خود با ترانۀ بعدیاش است.
استفاده از استراتژی توبۀ نصوح
در پاسخ به این انتقادات، ساسی استراتژی تغییر جهت خود را به صورت نمادین اتخاذ کرد. در ترانۀ توبه، او با بازی کردن نقش فردی پشیمان بهگونهای ادعا کرد که از گذشتۀ مخربش به توبه رفته است. این تحول نمایشی، از یک سو تلاش برای جلب نظر اقشار مذهبی تأثیرگذار بود و از سوی دیگر استفاده از خودانتقادی به عنوان ابزاری برای جلب توجه در رسانهها.
بهرهبرداری از رسانههای اجتماعی
ساسی با برگزاری لایوها و انتشار پست و استوریهای متعدد در اینستاگرام خودش نمونههایی از آثار پیشین مانند سلام فرمانده و مفهوم توبۀ نصوح را به سخره گرفت. این اقدامات بهطور هدفمند موجب افزایش تعامل و توجه مخاطبان شد و بحثهای عمومی را به سمت خود کشاند.
علاوه بر این، در محتوای منتشرشده توسط ساسی، پرویز پرستویی بازیگر نقش اصلی فیلم مارمولک در لباس روحانیت بهعنوان سوژهای نمادین مورد استفاده قرار گرفت. ساسی در موزیکویدیوی خود از تصویرسازی مشابهی بهره برد و در یکی از پستهای اینستاگرامیاش، آرام، همسر سابق سپهر حیدری را در سکانسی از قطار، با دو زنی که در فیلم مارمولک همواگن با شخصیت اصلی(با بازی پرویز پرستویی) بودند، تطبیق داد.
نکته جالب اینجاست که ساسی خود نیز در این بازسازی، نقش مادر آن دختر را بر عهده گرفت و با تقلید رفتار او در فیلم مارمولک، سکانسی نمادین خلق کرد که در آن، پس از مصرف مشروبات الکلی، به خواب میرود مشابه خوابیدن در قطار مثل شخصیت مادر در فیلم مارمولک! این نوع از بازآفرینی سینمایی نشاندهندۀ بهرهگیری ساسی از نمادها و ارجاعات فرهنگی برای تحریک بحثهای اجتماعی و جلب مخاطب بیشتر است.
رسانهها نهتنها ابزار اطلاعرسانی، بلکه میدان نبرد ادراکی و یادگیری هستند که در آن، نمادها بازتعریف میشوند، ارزشها تغییر میکنند و هویت فرهنگی جوامع دستخوش دگردیسی میشود. یکی از نمونههای کلاسیک این پدیده، بازآفرینی نمادین میکیموس توسط دیزنی است؛ شخصیتی که در ابتدا یک موش کارتونی ساده به نظر میرسید، اما در سطحی عمیقتر، بخشی از پروژه تغییر تصویر تاریخی یهودیان بود.
یهودیانی که در بسیاری از دورههای تاریخی، خصوصاً در پروپاگاندای نازیها، به «موشهای کثیف» تشبیه میشدند، با خلق میکیموس و جاگذاری آن در بستری از معصومیت، هوش و بازیگوشی، از یک نماد منفی به نمادی دوستداشتنی و مورد پذیرش جهانی تبدیل شدند. این اصلاح تصویر تاریخی نه با مناظرههای روشنفکری، بلکه از طریق شرطیسازی ادراکی و هیجانی در ناخودآگاه مخاطب انجام شد؛ مکانیسمی که در نظریههای شرطیسازی کلاسیک پاولف و شرطیسازی کنشگر اسکینر، بهعنوان ابزار القای معنا از طریق تکرار و تداعی ذهنی مورد بررسی قرار گرفته است.
اکنون، همین استراتژی در مسیری معکوس هم، با همان الگوهای شناختی، برای تخریب و بیاعتبارسازی ارزشهای فرهنگی، اخلاقی و دینی در فرهنگ اسلامی و جایگزینی زیبایی ابتذال در روابط آزاد و از بین بردن بنیان خانواده به کار گرفته شده است. ساسی مانکن در موزیکویدیوی توبه، با استفاده از لباس روحانیت و مفهوم توبۀ نصوح، ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و دینی را در بستری از ابتذال و تمسخر قرار داد؛ اما این تنها مقدمهای برای پروژهای گستردهتر بود.
در ویدیوی بعدی یعنی مارمولک، او از تکنیک بازآفرینی نمادین استفاده کرد تا فرآیند شرطیسازی شناختی را تعمیق بخشد. انتخاب سوژۀ پرویز پرستویی، بازیگر نقش اصلی فیلم مارمولک، و آرام جوینده(همسر سپهر حیدری) در سکانسهای خاص، در کنار بازسازی موقعیتهای کلیدی فیلم، نشان میدهد که این روند، فراتر از یک اقدام هنری و صرفاً یک شوخی موسیقایی است. ساسی از الگویی مشابه با دیزنی استفاده کرده است، اما در جهت معکوس: اگر دیزنی توانست تصویری مثبت از یک نماد منفی تاریخی بسازد، اینجا تلاش میشود که ارزشهای مثبت اخلاقی، فرهنگی و دینی مثبت(لباس روحانیت) بهتدریج از معنا تهی شده، بیارزش گردد و در نهایت به نمادی برای طنز و تمسخر تبدیل شود.
این فرآیند جنگ نرم در عمیقترین لایههای آن است؛ تغییری تدریجی که ابتدا نمادها و ارزشها را در بافتهای متفاوت قرار میدهد، سپس با تکرار و تداعی، مفهوم آنها را دگرگون میسازد و در نهایت، یک ارزش دیرینه را به پدیدهای بیاهمیت یا حتی ضد ارزش تبدیل میکند. دقیقاً همان مسیری که در تطهیر تاریخی برخی گروهها مشاهده شد، اینجا در جهت تخریب و استهزای مقدسات اسلامی به کار گرفته شده است. این نشان میدهد که در عصر رسانه، نبرد اصلی نه در میدان جنگ فیزیکی، بلکه در ذهن و ادراک انسانها رخ میدهد؛ جایی که نقشههای ذهنی بهآرامی، اما عمیق و پایدار، بازنویسی میشوند.
آرام جوینده همسر سپهر حیدری که پیشتر بهدلیل جراحیهای زیبایی در فضای مجازی خبرساز شده بود، در این موزیکویدیو حضور داشت. حضور او باعث جلب توجه بیشتر به ویدیو شد و واکنشهای متعددی را در پی داشت که به وایرال شدن آن کمک کرد.
همچنین رادیو جوان، پلتفرم پخش موسیقی که بهعنوان اسپانسر اصلی ساسی مانکن شناخته میشود با پخش گسترده آثار ساسی و ارائۀ امکانات تبلیغاتی، نقش مهمی در انتشار و دیده شدن موزیکویدیوهای او دارد. رادیو جوان مالک سایت شرطبندی شارکبت است که از طریق همکاری با هنرمندانی مانند ساسی، کاربران را به این سایتها جذب میکند.
هیچ چیز رایگان نیست شما هویت و فرهنگ خود را میفروشید!
وقتی فضای مجازی را زیر و رو میکنید و نقدهای مختلف را میخوانید، متوجه میشوید که بسیاری تنها به نقد فردی مانند ساسی مانکن بسنده میکنند. اما مسألۀ اصلی فراتر از این است؛ موضوعی که بسیاری از نگاهها را از آن منحرف کردهاند. این مسأله دیگر تنها مربوط به یک خوانندۀ سطحی و محتوای مبتذل او نیست، بلکه به یک شبکۀ سازمانیافته از فساد و تخریب فرهنگی مرتبط است.(این پاراگراف مال مردم انقلابی است خوب دقت کنید بدترین قسمت ماجرا اینجاست)
مردم! شما شاهد آسیب فرهنگی گستردهای هستید، اما آیا به این فکر کردهاید که چه کسانی پشت این تخریب ایستادهاند؟ میخواهیم به شما بگوییم چه کسی این آسیب را به شما میزند؟ پلتفرمهایی مانند آیایکس بروکر که با ارائۀ خدمات معاملۀ بازار فارکس در ایران آزادانه فعالیت میکنند!(این بروکر به وضوح کندلسازی کرده و به واسطۀ درستکاری مارجین لول شما حین معامله پولتان را به جیب میزند!) بدون اینکه حتی فیلتر شوند. سؤال اینجاست: چرا این پلتفرمها، با وجود اینکه منشأ ترویج فساد مالی و فرهنگی هستند، درگاه پرداخت ریالی دارند؟
آقای بانک مرکزی، چگونه است که این پلتفرمها، که منبع تأمین مالی چهرههایی همچون ساسی مانکن هستند، بدون محدودیت فعالیت میکنند؟ چگونه سایتهای قمار و شرطبندی که از جیب مردم ارتزاق میکنند، بهراحتی دسترسی به تراکنشهای مالی و درگاه پرداخت در ایران دارند؟ آن از شارکتبت و باقی سایتهای شرط بندی که درگاه پرداخت ریالی دارند و این هم از آیایکس بروکری که داره هزینه های ساسی رو میده و حتی فیلتر هم نیست! اینبار، باید نگاهها را به سمت مسئولانی چرخاند که خودمان مدیریت کشور را به آنها سپردهایم. آیا نمیبینید که بخشی از همین ساختاری که قرار است حافظ امنیت فرهنگی جامعه باشد، خود در تأمینکنندگی این آسیبها نقش دارد؟
به نظر شما اینها دلسوز هستند و سرویس هایی به شما میدهند که داخل ایران کسی نمیتواند بدهد؟
فرزاد وجیهی دکانی هوا میکند به نام آیایکس بروکر که کل ماجرای باز کردن این دکان با 5 هزار دلار جمع شده و کاری ندارد… بعد این آدم شروع میکند و جلوی اراذل و اوباشی که کف اینستاگرام و فضای مجازی و یوتیوب هستند، تیکه گوشتی میاندازد و اینها میشوند مبلغینش!
فرزاد وجیهی، فردی که پشت پردۀ آیایکس بروکر ایستاده، چگونه توانسته است با سرمایهای ناچیز، بساطی راه بیندازد که در حال بلعیدن ثروت و اخلاق یک جامعه است؟ او با وقاحت در کلابهاوس اعلام میکند که ماهانه بیش از سه میلیون دلار برای تبلیغات هزینه میکند، آن هم با استفاده از همان سلبریتیهایی که اکنون به الگوی جوانان تبدیل شدهاند.
از ایکس بند، پوریا پوتک، سینا سرلک، امین فردین گرفته تا سایر افرادی که در فضای مجازی به عنوان چهرههای معروف شناخته میشوند، همگی در یک بازی بزرگتر نقش دارند: بازاریابی برای فساد، عادیسازی فحشا، ترویج سبک زندگی بیهویت و کسب سود از سقوط ارزشهای اخلاقی جامعه. این دقیقاً همان مسیری است که شبکههای شرطبندی مانند شارک بت در آن قدم گذاشته بودند.
یکی از فعالان فضای مجازی وقتی در کلاب هاوس به آقای فرزاد وجیهی میگوید: آقای فرزاد وجیهی شما دارید بیزینس مالی میکنی ولی به هیچ قانونی در آن کشور پایبند نیستی! او پاسخ میدهد: بله صد درصد! اگه پایبند بودم که داخل ایران همینکارو میکردم و اعدام میشدم، شما فکر میکنید کاربران ایرانی خودشان نمیدانند که وقتی با شرکتهای خارجی کار میکنند نه فقط من، هر شرکتی، هیچ پیگیری نمیتوانند بعد از فریز شدن یا اجازۀ عدم دسترسی به پولشان انجام بدهند؟
اما موضوع فقط به قمار محدود نمیشود؛ این افراد برای کسب درآمد، از هر مرزی عبور میکنند. از نمایشهای بیپرده در لایوهای اینستاگرامی و یوتیوبی گرفته تا تولید محتوایی که بنیان خانواده را متزلزل کند. در جایی که پوریا پوتک برای دیده شدن شلوارش را در لایو درمیآورد، ساسی در موزیکویدئوهایش عادیسازی ابتذال را به حد نهایی میرساند و دیگری حتی همسر خود را وسیلهای برای جلب مخاطب قرار میدهد. آیا اینها همان هنرمندانی هستند که قرار است فرهنگ بسازند؟ یا تاجرانی که به هر قیمتی، حتی به بهای از بین بردن ارزشهای یک نسل، در پی کسب درآمد هستند؟
این فساد، فقط فساد فردی نیست؛ این یک تجارت سازمانیافته است که جیب و هویت شما را هدف قرار داده است.
بر هر چه، همی لرزی،
میدان که، همان ارزی!
زان روی دل عاشق،
از عرش فزون باشد…
مولانا، دیوان شمس، غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۰۹
مارمولک روی نُت؛ رمزگان سازمان یافته
تحولات موسیقی عامهپسند ایران در دهههای اخیر نشاندهندۀ تغییرات عمیق فرهنگی و اجتماعی در جامعه است. در دهه ۶۰ و ۷۰، موسیقیها عمدتاً بر مضامین فقدان، رنج و شکستهای عشقی متمرکز بود، در این دوران، موسیقی به دلیل محدودیتهای فرهنگی، بهجای نمایش مستقیم روابط عاشقانه، از استعارههای غممحور استفاده میکرد.
این فضا در دهه ۸۰ تغییر کرد؛ موسیقی به سمت روابط آزادتر و عشقهای خیابانی حرکت کرد و خوانندگانی مانند بنیامین بهادری و سعید آسایش ترانههایی تولید کردند که در عروسیها و محافل جوانان محبوب شد. این تغییر، نشاندهندۀ گذار جامعه به سمت بیبند و باری در تجربههای روزمرۀ خود بود.
اما ورود به دهه ۹۰ و ۱۴۰۰، همراه با تحولات دیجیتال و نفوذ شبکههای اجتماعی، موسیقی را به سمت مصرفگرایی، هیجانهای زودگذر و محتوای جنسی صریح سوق داد. خوانندگانی مانند ساسی مانکن، آرش و تتلو، با ترکیب موسیقی الکترونیک و محتوای اغراقشدۀ جنسی و رکیک، الگوی جدیدی از موسیقی را معرفی کردند که در آن شوکآفرینی و وایرال شدن(روی مود افتادن یا قفلی زدن) جایگزین عمق احساسی و ارزشهای فرهنگی شد.
از هیجان تا وایرال شدن: در موسیقی مصرفگرایانه، ساختار اقتصادی دیجیتال و الگوریتمهای شبکههای اجتماعی، روند تولید و انتشار محتوا را به گونهای تغییر دادهاند که ارزشگذاری بر مبنای جذب سریع توجه و واکنش آنی استوار است. در این مدل، موسیقی بهعنوان کالایی دیجیتال، با استفاده از استراتژیهای محتوایی بهینه شده برای جلب توجه تولید میشود؛
جایی که معیارهای موفقیت شامل تعداد بازدید، لایک، اشتراکگذاری و سرعت وایرال شدن بوده و خود این امور نیز وابسته به آن چیزی است که مردم روی مود آن قرار میگیرند(جذابیت طرحوارهای). محتوای تولیدی اغلب با عناصر تحریکآمیز مانند محتوای جنسی، ضربآهنگهای تند و استفاده از متون مطابق با ساختار طرحوارهها ترکیب میشود تا بلافاصله هیجانات و واکنشهای مخاطبان را به خود جلب کند و از این طریق در چرخۀ مصرف سریع قرار گیرد.
از دیدگاه تئوریک، این تغییر نشاندهندۀ انتقال از یک سیستم هنری مبتنی بر عمق و ارزشهای فرهنگی به ساختاری بازار محور است که در آن توجه مخاطب به عنوان کالایی قابل معامله محسوب میشود. ساختار پلتفرمهای دیجیتال با بهرهگیری از الگوریتمهای پیشبینیگر، به خوانندگان و تولیدکنندگان محتوا انگیزه میدهد تا به جای تمرکز بر کیفیت و پایداری هنری، بر جنبههای تحریکآمیز هیجانی محتوا تکیه کنند. این تغییر در منطق اقتصادی و فرهنگی، نهتنها موجب تولید آثار با ارزشهای گذرا و سطحی میشود، بلکه به بازتعریف نقش هنر در جامعه مدرن دیجیتال نیز دامن میزند.
موزیکویدئوهای این دوره اغلب با نمادهایی بازی میکنند که مرز میان بیبندوباری و تمسخر ارزشهای تربیتی را کمرنگ کرده و حتی باورهای مذهبی را به چالش میکشند. بهعنوان مثال، در برخی آثار تتلو(که به مادر خودش نیز فحش داد) حرمت مادر که پیشتر مفهوم اخلاقی و مقدسی در فرهنگ ایرانی بود در بستر ابتذال و بیحیایی بازنمایی پیدا کرد یا رپهایی که از الفاظ رکیک و فحشهای ناموسی در آنها استفاده شد.
این تغییرات، فراتر از تحولی ساده در سلایق مردم، نشاندهندۀ یک جهتدهی فرهنگی و هدفمند است که بهواسطه آن، ارزشهای اخلاقی، حریم شخصی و مفاهیم تعهد در روابط انسانی افول پیدا کردهاند. پیامد این دگرگونی، بازتعریف هویت نسل جدید از طریق تأثیری است که موسیقی بر فرهنگ میگذارد! موسیقیای که برای تحریک حواس، مصرفگرایی و هویتزدایی از فرهنگ سنتی طراحی شده است. بنابراین، موسیقیِ عامهپسند امروز بهعنوان ابزاری قدرتمند، در شکلدهی ارزشهای جدید و تغییر الگوهای رفتاری نسلهای آینده نقشی فعال ایفا میکند.
Marmoolak 2025- 1403 | نقد موسیقی مارمولک
رمزگان سازمانیافتۀ اجتماعی و فنی
زمان | SASY- Happy new year
در چارچوب استراتژی بازاریابی مبتنی بر زمانبندی، ساسی و دیگر تولیدکنندگان محتوا که از الگوی زمانی پیروی میکنند، از اصل شرطیسازی زمانی(Temporal Conditioning) برای ایجاد عادت مصرف دورهای در مخاطبان استفاده میکنند. این الگو در صنایع مختلف از موسیقی گرفته تا سینما و حتی تبلیغات وجود دارد.
اصل تکرار زمانی و ایجاد انتظار در مخاطب
ساسی هر سال موسیقیهای خود را در عید نوروز منتشر میکند، این موضوع باعث ایجاد انتظاری درونی در مخاطب میشود. وقتی این اتفاق چندین سال پشت سر هم تکرار شود، یک الگوی شرطیسازی روانی شکل میگیرد. بهطور ناخودآگاه، نوروز برای بخشی از مخاطبان با انتشار آهنگ ساسی پیوند میخورد. این همان أثر پاولف، اسکینر و ثرندایک است که در شرطیسازی دیده میشود: درست مانند نتایج آزمایشات این اشخاص، نوروز نیز باعث ایجاد انتظار شنیدن آهنگ جدید ساسی در ذهن مخاطبانش همگام با پایان سال میشود.
یکی از دلایل اصلی این ترفند، پیروی از مناسبتهای فرهنگی و زمانی است. مناسبتهایی مانند نوروز، کریسمس یا هالووین، بهترین زمان برای وایرال شدن یک محتوا هستند، زیرا مردم در این ایام تمایل بیشتری به مصرف، تفریح و سرگرمی دارند. این تاکتیک در سایر حوزهها نیز دیده میشود:
فیلمها و انیمههای سینمایی: مثلاً مجموعه Kimetsu no Yaiba که فیلمهای سینمایی خود را در بازههای زمانی مشخصی منتشر میکند تا توجه مخاطبان را جلب کند.
برنامههای تلویزیونی سالانه: مانند برنامههای ویژه سال نو (برنامۀ مهمونی با نویسنده و کارگردانی ایرج طهماسب) یا فینالهای بزرگ مسابقات در جشنوارهها که همیشه در زمانهای مشخصی پخش میشوند.
اصل کمیابی زمانی و ایجاد حس فوریت(FOMO)
زمانی که محتوایی فقط در یک بازۀ زمانی خاص منتشر شود، حس کمیابی و انحصار در ذهن مخاطب ایجاد میکند. این همان مفهومی است که در روانشناسی بازاریابی به نام FOMO (Fear of Missing Out) یا ترس از جا ماندن شناخته میشود. مخاطبان میدانند که آهنگ جدید ساسی فقط در نوروز میآید، پس آن را در همان بازه دنبال میکنند تا از ترند عقب نمانند.
این الگوی زمانی، باعث تقویت چرخه وایرال شدن میشود:
- انتشار محتوا در زمان اوج مصرف.
- ایجاد موج رسانهای و بحث در شبکههای اجتماعی.
- افزایش تعامل و مشارکت مخاطبان.
- انتظار برای تکرار این رویداد در سال بعد.
نتیجه آنکه استراتژی انتشار سالانه ساسی یک نمونۀ بارز از بازاریابی مبتنی بر زمانبندی است. این روش، انتظار ذهنی، عادتسازی و ترس از دست دادن را فعال میکند و به طور خودکار هر سال منجر به وایرال شدن محتوا میشود. بسیاری از رسانهها، از فیلمهای هالیوودی گرفته تا الگوی پخش هفتگی انیمهها در ژاپن نیز از همین مدل پیروی میکنند و نشان میدهند که وایرال شدن از فرمولی تکرارشونده و مبتنی بر زمان پیروی میکند.
گفتار و زبان
در ترانۀ مارمولک ساسی از لحنی پراکنده و اغراقآمیز استفاده میکند تا چند هدف کلیدی را همزمان محقق کند:

شکستن الگوهای زبانی مرسوم
استفاده از عبارتهای پراکنده در کنار ملودی(Melody) و ریتم(Rhythm) طربناک باعث میشود متن از ساختارهای کلاسیک و منظم فاصله بگیرد؛ با این امر او قصد دارد با لفافهای از بیقاعدگی زبانی که بازتابی از حالت آشوب و عدم انسجام داستانی است، نقدی بیپایه را در مورد آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی به مخاطب القاء کند. این عبارت به معنی خروج از قواعد دستور زبان، از جمله ترتیب منطقی واژگان، ساختار جملات، و کاربرد متعارف آنها است.
در موسیقی مارمولک این تکنیک زبانی، احساس بیقاعدگی و آشوب را در مجاورت جملاتی که با یکدیگر ارتباط معنایی محکمی ندارند، اما با غرضی خاص(اشاره به عهدهای ذهنی خاص در موسیقی او مانند پرویز پرستویی که سوژه شده) کنار هم چیده شدهاند قرار میدهد. این نشان میدهد که نویسندۀ متن ترانۀ مارمولک آگاهانه از قواعد دستوری و زبانی رایج دور شده است تا هیجان آشفتگی را در کنار ضربآهنگ بالا القاء کند. این تکنیک در نقدهای اجتماعی و متون پستمدرن نیز دیده میشود که در آنها تلاش میشود نظم و هنجارهای تثبیتشده به چالش کشیده شوند.
در نتیجه زبان متن، نهتنها بیقاعدگی دارد بلکه این بیقاعدگی انعکاسی از وضعیت ذهنی، هیجانی یا اجتماعی است که نویسنده قصد دارد به آن اشاره کند. نویسنده عامدانه از شیوهای غیرمنسجم استفاده کرده تا هدف خود را غیرمستقیم محقق کند. اما کدام هدف و عهد ذهنی؟ در ترانۀ مارمولک، ساسی مانکن علاوه بر استفاده از این تکنیک بهصورت همزمان از الفاظ و اشارات جنسی هم بهره میبرد. ترکیب این دو عنصر(بیقاعدگی در لفافه + محتوای جنسی) استراتژیای خاص در موسیقی پاپ و رپ فارسی است که اهداف مختلفی را دنبال میکند.
تشدید احساس بینظمی و شورش علیه هنجارها
همانطور که در تحلیل قبلی گفتیم، ساختارشکنی زبانی در این ترانه نوعی نافرمانی در برابر نظم آِینی زبان و جامعه است. اما این نافرمانی فقط به فرم زبانی محدود نمیشود بلکه در محتوا هم ادامه پیدا میکند. اشارههای جنسی که در فرهنگ عمومی ایرانی اغلب تابو محسوب میشوند در این ترانه به شکلی اغراقشده مطرح میشوند تا شکستن قیدوبندهای اجتماعی را به اوج برسانند. استفاده از زبان پراکنده و پر از صحنههای جنسی و تمسخر در موزیک ویدئو، ساختار روایت سنتی و خطی را میشکند.
تحریک و جلب توجه از طریق ترکیب الفاظ جنسی و موسیقی ریتمیک
استفاده از مضامین جنسی در کنار دینامیک(Dynamics) بلند و قدرتمند، باعث میشود که موسیقی از نظر هیجانی تحریککنندهتر باشد. این همان تکنیکی است که در بسیاری از سبکهای موسیقی پاپ غربی هم دیده میشود جایی که محتوای جنسی با موسیقی شاد و پرتحرک ترکیب میشود تا ابعاد منفی اثرگذاری جنسی(مثل زوال اخلاق و حیا) تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. ضربآهنگ و ریتم رقصآور با استفاده از الگوهای آوایی(هارمونی)یا تکرارهایی با دینامیک بلند و قدرتمند باعث میشود محتوای جنسی و تمسخرهای موجود در متن جذاب و تأثیرگذارتر باشد. اما این تأثیرگذاری چگونه است؟
از منظر روانشناسی موسیقی و علوم شناختی، ادغام مضامین جنسی با دینامیکهای قوی و ریتمهای تکرارشونده منجر به افزایش سطح تحریک هیجانی از طریق فعالسازی سیستم پاداش مغز میشود(Blood & Zatorre, 2001).
موسیقی با دینامیک بلند و پرانرژی، از طریق افزایش دامنه نوسانات صوتی، سیستم عصبی سمپاتیک را تحریک کرده و منجر به افزایش برانگیختگی فیزیولوژیکی میشود. این برانگیختگی که شامل افزایش ضربان قلب، افزایش ترشح دوپامین و فعال شدن آمیگدال و استریاتوم است، باعث میشود که تجربۀ موسیقی به سطحی نیمهخودآگاه از تحریک و انگیختگی برسد(Salimpoor et al., 2011).
از سوی دیگر محتوای جنسی که بهطور طبیعی در سیستم عصبی انسان بهعنوان محرک اولیۀ تکاملی پردازش میشود، در این شرایط بهصورت ناهشیارانه با احساس لذت، هیجان و نیاز به تکرار تجربه(reinforcement) پیوند میخورد. این همزمانیِ تحریک هیجانی ناشی از موسیقی و تحریک غریزی مرتبط با محتوای جنسی، اثرگذاری ناخودآگاه پیام را تقویت کرده و در حافظۀ هیجانی مخاطب ماندگارتر میشود(Koelsch, 2014).
در عین حال از دیدگاه موسیقیشناسی شناختی، ترکیب ریتمهای رقصآور با الگوهای هارمونیک و تکرارهای ساختاری، باعث تثبیت پیام در ذهن از طریق اثر earworm(یا حلقههای موسیقایی ناخودآگاه) میشود(Margulis, 2014). الگوهای تکراری همراه با دینامیکهای متغیر، باعث ایجاد پیشبینیهای شناختی در مغز شده که این أمر به پردازش آسانتر پیام و پذیرش ضمنی آن منجر میشود(Huron, 2006).
وقتی این ساختار با محتوای جنسی و محتوای تمسخرآمیز ترکیب میشود، مقاومت شناختی و اخلاقی مخاطب در برابر محتوا کاهش مییابد؛ زیرا مغز در مواجهه با محرکهای لذتبخشِ شنیداری، اولویت را به پردازش لذت داده و ارزیابی انتقادی را به تعویق میاندازد(Salimpoor et al., 2011). در نتیجه، چنین موسیقیهایی نهتنها از نظر هیجانی و فیزیولوژیکی قویتر عمل میکنند، بلکه از طریق اثرگذاری ناخودآگاه بر قضاوتهای ارزشی، در تغییر نگرشها و هنجارهای فرهنگی نیز تأثیرگذار خواهند بود.
تسخیر فضای فرهنگی با عامدانهسازی ابتذال
ساسی مانکن، مشابه بسیاری از خوانندگان سبک رپ و پاپ، از ترکیب زبان عامیانه، موزیک ویدئوها و متون جنسی برای نفوذ در ذهن مخاطب استفاده میکند. این کار علاوه بر ایجاد سرگرمی، یک نوع کنش اجتماعی هم هست؛
ابتذال عامدانه: یعنی استفاده از صحنههای جنسی ناپایدار و رکیک و الفاظ تحریکآمیز برای جذب قشر وسیعی از مخاطبان.
ایجاد تضاد: ترکیب این نوع محتوا با ریتم شاد جذابیتی ایجاد میکند که باعث جلب توجه یا حتی واکنشهای هیجانی شدید(چه مثبت چه منفی) میشود.
ساسی مانکن و تیم فنیاش بهخوبی میدانند که برای وایرال شدن، باید به سه عنصر کلیدی توجه کنند: ایجاد عهد ذهنی، هماهنگی کلمات و ریتم و استفاده از محتوای جنسی بهعنوان محرک خودانتشاری. این استراتژی باعث شده که آثار او علاوه بر شنیده شدن به بخشی از گفتگوهای روزمره مردم تبدیل شود.
ایجاد عهد ذهنی و استفاده از الگوهای شناختی جمعی
در بسیاری از ترانههای ساسی، استفاده از اصطلاحات و تیکهکلامهایی دیده میشود که پیشتر در حافظۀ جمعی جامعه وجود داشتهاند. این تکنیک از مفهوم آشنایی شناختی(Cognitive Familiarity) در روانشناسی پیروی میکند.
این استراتژی مبتنی بر نظریه «تکرار و آشنایی شناختی» (mere exposure effect) است که نشان میدهد تکرار عباراتی که پیشتر با معانی و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی همراه بودهاند، باعث افزایش پردازش روانی و تثبیت آن در حافظه میشود. یعنی مغز انسان بهطور ناخودآگاه تمایل بیشتری به پردازش و پذیرش مفاهیمی دارد که قبلاً با آنها روبهرو شده است. به همین دلیل وقتی ساسی عباراتی مثل جنتلمن، فیلم سینمایی مارمولک یا سوژه کردن پرویز پرستویی را در آثارش بهکار میبرد، این واژهها بهدلیل پیشینه ذهنی که در مخاطب دارند باعث انتشار بیشتر اثر میشوند.
علاوه بر این هماهنگی دقیق بین کلمات و ریتمها باعث میشود که اطلاعات بهطور مؤثرتری در مغز کدگذاری شده و از طریق ایجاد الگوهای قابل پیشبینی، بار عاطفی اثر تقویت میشود. به عبارت دیگر، این هماهنگی به نوعی مغز را به خط فرمان دعوت میکند تا پیام را به سرعت و با دقت پردازش کند، امری که در فضای رسانهای دیجیتال با الگوریتمهای هوشمند همراستا شده و موجب تقویت خودکار اثر(self-reinforcement) میشود(Huron, 2006; Margulis, 2014).
هماهنگی کلمات و ریتم: چگونه موسیقی، پیام را تثبیت میکند؟
مغز انسان بهطور طبیعی ریتمهای منظم و تکراری را راحتتر به خاطر میسپارد(Margulis, 2014). به همین دلیل، در آثار ساسی، هماهنگی بین ضربآهنگ، تکرار کلمات، و همخوانی هجاها کاملاً مشهود است. در واقع، هر چه موسیقی ساختار ریتمیک قویتری داشته باشد، احتمال اینکه پیام آن در حافظه مخاطب ثبت شود بیشتر است. این همان تکنیکی است که در تبلیغات تجاری نیز استفاده میشود تا برندها در ذهن مردم بمانند(همیشه قبل خواب دوتا شات بزن و راحت بخواب، همیشه یادتون باشه اول اینستا بعد کتاب).
چرا محتوای جنسی خودبهخود وایرال میشود؟ (مکانیسمهای شناختی و اجتماعی) بازاریابی و ویروسی شدن اثر
اما عامل اصلی وایرال شدن سریع آثار ساسی در سالهای اخیر، استفاده از مضامین جنسی است. محتوای جنسی ذاتاً ویژگیهایی را دارد که باعث انتشار خودکار آن در فضای مجازی میشود:
از منظر عصبشناسی و روانشناسی شناختی، محتوای جنسی بهعنوان یکی از محرکهای اولیه عصبی به دلیل ارتباط مستقیم با سیستم پاداش مغز و مسیرهای دوپامینرژیک، نقش تعیینکنندهای در تسریع واکنشهای عاطفی و بالا بردن احتمال انتشار ویروسی محتوا ایفا میکند. پژوهشهای منتشر شده توسط Blood و Zatorre (2001) و Salimpoor و همکاران(2011) نشاندهندۀ این است که محرکهای جنسی بهطور خاص، از طریق تحریک سریع سیستم لیمبیک یعنی نواحی مرتبط با لذت و انگیزش مانند هسته اکومبنس و جسم مخطط(corpus striatum) موجب آزادسازی دوپامین میشوند.
این آزادسازی دوپامینرژیک، بهعنوان عاملی تقویتکننده، توجه ناخودآگاه مخاطب را جلب میکند و منجر به تقویت ردپای عاطفی پیام در سطح مغزی میشود؛ امری که باعث میشود حتی در مواجهه با واکنشهای انتقادی، اثرگذاری اولیه حفظ شده و انتشار محتوا تسریع یابد. این مکانیسم عصبشناختی توضیح میدهد که چرا موسیقیهایی که مضامین جنسی دارند، به سرعت در ذهن مخاطب جای میگیرند و بهطور مداوم در فضاهای اجتماعی بازنشر میشوند.
علاوه بر عوامل شناختی و عصبشناختی،قوانین اشتباه اجتماعی نیز در پدیدۀ وایرال شدن چنین محتواهایی نقش کلیدی ایفا میکند. در جوامعی که مضامین جنسی فقط در سطح رسمی سانسور شده و محدودیتهای بیاثری با وجود فیلترشکن بر آنها اعمال میشود محتوای جنسی به دلیل ارزش عصبشناختی و ماهیت ممنوعهشان، جذابیت دوچندانی پیدا میکنند.
نظریۀ اثر میوۀ ممنوعه(Forbidden Fruit Effect) که در روانشناسی اجتماعی مطرح شده، تأیید میکند که وقتی دسترسی به یک محتوا بهطور نسبی محدود شود اما همچنان امکان دستیابی به آن(فیلترشکن برای دستیابی به محتوای جنسی) وجود داشته باشد، ارزش ذهنی آن در نظر مخاطبان افزایش یافته و میل به مصرف و اشتراکگذاری آن تقویت میشود(Wegner et al., 1987).
مطلبی در قسمت قبل درمورد برخی سیاستهای کثیف بانک مرکزی و مطالبۀ مردمی آن ذکر شد که در اینجا نیز به آن اشاره میکنیم؛ ای مردم بدانید و آگاه باشید! چرا نباید دسترسی کامل به محتوای مستهجن و قبیح جنسی کاملاً از بین برود؟ مگر نه اینکه ریشۀ فساد و برهم زدودن بنیان خانواده و هویت جوانان و نوجوانان است؟ آیا شاهد نبودید که بعد از اغتشاشات آبان 98 و اتفاقات بعد از آن در سالهای آینده چگونه تمام فیلترشکنها از کار افتاده و دسترسی به آنها بسیار سخت شد؟
چه شد که دوباره بازار آن داغ شده و فروشش انقدر آسان شده؟ از طرف دیگر چرا امر فیلترینگ سفت و سخت گرفته نشده و برای اسپانسرهای مالی(آی ایکس بروکر و سایت شرطبندی شارکبت که رادیو جوان مالک حقوقی و حقیقی آن است) افرادی که محتوای جنسی را تبلیغ میکنند(ساسی و گروهش) درگاه پرداخت ریالی وجود دارد؟
مطالبه کنید از مسئولین مگر آگاه نمیشوید و برایتان مهم نیست؟ آیا این غفلتی مدیریتی است یا یک استراتژی هدفمند برای بازتولید فرهنگ مصرفگرایانه و تضعیف بنیانهای اخلاقی جامعه؟ اکنون وقت آن رسیده که مطالبهگری واقعی شکل بگیرد. این هشداری ساده نیست؛ بلکه یک پرسش اساسی است که مردم باید از مسئولان بپرسند: چرا ابزارهای ترویج فساد و تخریب فرهنگی همچنان بدون مانع فعالیت میکنند؟ آیا قرار نیست ساختارهای مالی و نظارتی به جای نظارت سلیقهای، به شفافیت و عدالت واقعی در اجرا پایبند باشند؟
در نهایت، الگوریتمهای شبکههای اجتماعی نیز بهطور ناخواسته به انتشار چنین محتوایی دامن میزنند. در سیستمهای هوش مصنوعی پلتفرمهایی مانند اینستاگرام و یوتیوب، محتوای تعاملیتر(لایک، کامنت، به اشتراکگذاری) رتبه بالاتری در نمایش دریافت میکند. محتوای جنسی به دلیل ایجاد واکنشهای هیجانی شدید چه مثبت(لذت و سرگرمی) و چه منفی(نارضایتی و اعتراض) سطح تعامل بالاتری را ایجاد کرده و از طریق این تعاملات، در الگوریتمهای پیشنهادی قرار میگیرد.
از این رو، حتی اعتراضها و واکنشهای منفی نیز نه تنها از انتشار این محتوا جلوگیری نمیکنند، بلکه خود به عنوان یک عامل تقویتی عمل کرده و سرعت وایرال شدن را افزایش میدهند. بنابراین، ترکیب فاکتورهای عصبشناختی، شناختی، فرهنگی و دیجیتال، موجب میشود که موسیقیهایی با محتوای جنسی، بدون نیاز به تبلیغات رسمی، بهصورت خودکار و تصاعدی در سطح وسیع انتشار یابند.
این پدیده را میتوان در نمونههای داخلی نیز مشاهده کرد:
لایوهای ندا یاسی و تتلو: ترکیب صحبتهای رکیک، الفاظ جنسی، و دعواهای نمایشی، باعث شد که این لایوها میلیونها بار دیده شوند. حتی مخالفان این محتواها، با ارسال پیامها و اعتراضات خود، عملاً به تبلیغ آن کمک کردند.
ازدواج، طلاق و بچهدار شدن خوانندۀ معروف مهراد جم و دنیا جهانبخت: الگوریتمهای فضای مجازی این نوع درامهای عاطفی بیپایه(آهنگ چشمات دنیامه از مهرادجم) و روابط عاشقانه جنجالی را تقویت میکنند، چون واکنشهای شدیدی(جذابیت طرحوارهای) را در پی دارند. مردم به دلیل کنجکاوی و میل به دنبال کردن حواشی، خود به ترویج این اخبار کمک میکنند.
ویدیوهای نیکا فلاحی و ارسلان در یوتیوب و اینستاگرام: محتواهایی که بر شکست عشقی(بر پایۀ جذابیتهای طرحوارهای)، رابطه و حاشیههای جنسی تمرکز دارند، در بین نوجوانان و جوانان بهشدت محبوب میشوند. چرا؟ در قسمت سوم مفصل به چرایی مطلب خواهیم پرداخت.
در نتیجه محتوای جنسی در این سبک موسیقی صرفاً یک انتخاب زیباییشناسانه نیست، بلکه ابزاری بازاریابی است که موجب وایرال شدن اثر میشود. استفاده از محتوای جنسی در موسیقی فارسی پدیدۀ جدیدی نیست، اما در دهههای اخیر با ورود به سبکهایی مثل رپ فارسی و پاپ مدرن ایرانی، شدت بیشتری گرفته است. افرادی مثل ساسی مانکن عملاً این مدل را بهعنوان برندی شخصی تثبیت کردهاند و ادامه میدهند.
مفهومزدایی و تهی کردن کلمات از بار ارزشی
استفادۀ مکرر از الفاظ جنسی در فضایی غیرجدی، آن هم در کنار جملات والایی چون «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» که تجلی روحیۀ ایستادگی و آزادگی است نهتنها از شأن این مفاهیم میکاهد، بلکه آنها را در ذهن مخاطب به سطحیترین شکل ممکن تنزل میدهد. وقتی عبارتی که از زبان مبارک امام حسین سلام الله علیه در صحنۀ کربلا بیان شده، در کنار ادبیات مبتذلی که هدفی جز فروپاشی ارزشهای اخلاقی ندارد قرار میگیرد، نتیجه چیزی جز زدودن بار معنایی و تقدس آن شعارها و عادیسازی وقاحت نخواهد بود.
اما سؤال اینجاست: هدف امام حسین سلام الله علیه از تن ندادن به ذلت چه بود و ساسی مانکن در کجای این معادله قرار دارد؟ مگر نه اینکه امام حسین قیام کرد تا انسانها را از اسارت ذلت و گمراهی برهاند؟ حال آنکه ساسی نهتنها خود به پایینترین درجات انحطاط اخلاقی سقوط کرده، بلکه روح پاک نوجوانان و جوانان را نیز به ابتذال جنسی کشانده. او با نشان دادن بدنهای عریان و نیمهعریان، بنیاد خانواده را متزلزل کرده و در عمل، چیزی جز ذلت فرهنگی و سقوط اخلاقی برای جامعه در ترانههای خود ندارد.
با این اوصاف، ذلت پیش ساسی لنگ میاندازد! چه کردهای و کدامین جایگاه را برای خود متصور شدهای که از «ذلیل نشدن» در ترانۀ خود سخن میگویی؟ مگر نه اینکه موسیقی تو، خود خاستگاه انحطاط و مسبب از میان رفتن عزتنفس و احساس ارزشمندی در ذهن یک نوجوان و جوان است؟ از فحشایی که در خودت هست سیر شدهای و حال میخواهی آنرا به خورد دیگران بدهی؟
آیا واقعاً نمیدانی که با ترویج مفاهیم و صحنههای مبتذل جنسی، چگونه روح و روان یک نسل را به تباهی میکشانی؟ نوجوانی بیدفاع یا جوانی که تازه خانوادهای بنا نهاده، در برابر این حجم از ابتذال و تخریب فرهنگی، چه سرنوشتی خواهد داشت جز غلتیدن در دام خودارضایی و اعتیاد به تخریب احساس ارزشمندی خویشتن؟ مگر نه اینکه خودارضایی چیزی جز چرخهای از شرمساری، انزوا و سقوط خویشتنداری به دنبال ندارد؟
اما بحث اینجاست که تو خوب از این نتایج آگاه هستی و باز هم نوجوانان و جوانان را هدف میگیری! ای مردم، آیا این دوست است یا دشمنی که خنجری زهرآلود از پشت بسته است؟ دشمنی که نه با تهاجم آشکار، بلکه با رخنه در ذائقۀ فرهنگی شما، از درون فرو میریزد و تهیتان میکند. پس چگونه است که هنوز عدهای، این زوال را با نام هنر توجیه میکنند؟
این دقیقاً همان اتفاقی است که در بسیاری از موسیقیهای ساسی رخ میدهد: الفاظی که در چارچوب اجتماعی و اخلاقی، حساسیتزا و دارای بار ارزشیاند، در فضای موسیقی به ابزار سرگرمی، هیجانطلبی و تمسخر تبدیل میشوند. این همان راهکاری است که فرهنگ مبتذل و ضدارزشی برای عادیسازی و تخریب مرزهای اخلاقی یک جامعه به کار میگیرد. اما آیا ما باید در برابر این پروژهی سازمانیافته، سادهلوحانه سکوت کنیم؟
تقویت هویت ضدسیستمی و اعتراض
با به کارگیری این مدل، ساسی حضور خود را به صورت اغراقآمیز برجسته کرده و پیامش را به عنوان نیرویی برانگیزاننده و چالشی در برابر ارزشهای رسمی(مذهبی، فرهنگی و تربیتی) مطرح میسازد. این لحن بهعنوان ابزاری دفاعی نیز عمل میکند؛ یعنی هرچه انتقادات و مخالفتهای موجود بیشتر شود او این واکنشها را به عنوان نشانهای از تأثیرگذاری و درست بودن خود در جامعه تعبیر میکند.
لحن اغراقآمیز به عنوان تکنیکی ارتباطی، موجب تحریک قوی واکنشهای هیجانی مخاطب میشود. از منظر روانشناختی، این سبک بیان به دلیل ایجاد اشباع حسی(Affective Overload) باعث میشود مخاطب با شدت بیشتری به پیام واکنش نشان دهد. این واکنشها شامل همجوشی با دیدگاههای ضدسیستمی است یا به نوعی تأیید آنها را به همراه دارد. بهعبارتی، ساسی با استفاده از این سبک، چنان تأییدی متقابل میان خود و اقشار مخالف ایجاد میکند که حتی نقدهای آن به عنوان(مدرک تأیید) تلقی میشوند.
اشباع حسی به وضعیتی گفته میشود که در آن دریافتکنندۀ پیام به دلیل مواجهه با حجم یا شدت بسیار بالای محرکهای عاطفی، ظرفیت سیستم پردازش شناختی و هیجانی خود را کامل میکند؛ به عبارتی، پیام به قدری قدرتمند و تحریککننده است که توان تحلیل دقیق و منطقی فرد تحت تأثیر قرار میگیرد و واکنشهای هیجانی به صورت آنی و لحظهای و مبالغهآمیز بروز میکنند، به گونهای که فرد به جای ارزیابی منتقدانه، بهطور شدید با دیدگاههای ارائه شده همجوشی کند یا حتی نقدهای منفی را به عنوان نشانهای از محدودیت بیمورد و بیعقلی تلقی کند.
این سبک که در واقع نوعی خودبزرگبینی در بیان است، به ساسی کمک میکند تا توجه اقشار ضد دین، فرهنگ و همچنین آنهایی که نسبت به ارزشهای اخلاقی و تربیتی حساس هستند را جلب کند. این استراتژی به او امکان میدهد تا با استفاده از تکرار و بیان افراطوارانۀ جنسیاش، حس حضور دائمی و بیانتها را به مخاطب القاء کند و خود را در مرکز توجه قرار دهد.
تجلی خطاهای شناختی
استفاده از لحن پراکنده و اغراقآمیز میتواند بازتابی از اختلال در تنظیم هیجانی و خودشیفتگی باشد؛ جایی که فرد با استفاده از اغراقهای زبانی، تصویر خود را به شکل مثبت و در عین حال متضاد با واقعیتها و ارزشهای جامعه ارائه میدهد. این استراتژی به نوعی از خطای شناختی مانند تفکر جادویی و تعمیم افراطی دلالت دارد، به طوری که ساسی معتقد است حضورش به تنهایی میتواند تغییرات اساسی در ارزشهای فرهنگی ایجاد کند.
ساسی در ابتدای ترانۀ مارمولک بهطور نمادین اعلام میکند که(دوباره من آمدهام)؛ یعنی حضور او به منزلۀ شکستن مرز ارزشهای دینی، فرهنگی و تربیتی است. این بیانیه میتواند کنایه از این باشد که در مقابل انتقادهای مداوم از سوی مذهبیها و فرهنگیها، او همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد و با تکرار و اغراق در بیان، هم به جلب توجه و هم به تأیید اقشار ضد فرهنگ رسمی میپردازد.
این استراتژی، علاوه بر ایجاد هویتی ضدسیستمی، ریشه در خطای شناختی مرتبط با خودباوری اغراقآمیز و خودشیفتگی دارد؛ چرا که ساسی به صورت ناخودآگاه باور دارد که حضور و صدای او، حتی در قالبی بدون نظم و حیا، همراه محتوای جنسی قادر است کل جریان اجتماعی را متحول کند.
در نتیجه هدف استفاده از این لحن در واقع ساختن هویت هنری ضد سیستم و به چالش کشیدن ارزشهای پذیرفته شده در جامعه است. او با بهرهگیری از زبان پراکنده و اغراقآمیز، هم فضایی به ظاهر هنری و نوآورانهای ایجاد میکند و هم واکنشهای هیجانی و انتقادی مخاطبان را تحریک میکند؛ از این رو این سبک بیان به عنوان ابزاری برای جلب توجه اقشار ضد دین، فرهنگ و همچنین تقویت حس خودشیفتگی در پاسخ به انتقادات اجتماعی عمل میکند.
موزیک ویدئو | آسیب شناسی جنسی و روانی
در این موزیک ویدئو، استفاده از قاب عکسی که به سبک سنتی در زندگی مردم دهههای پیشین گرفته شده، در کنار تمسخر بازگشت از حج و نمایش محتوای مستهجن، به نظر میرسد که تلاشی برای ایجاد تضادی تمسخرآمیز میان ارزشهای مردم دهههایپیشین و هنجارهای جدید باشد.
از منظر تحلیل نمادین، قاب عکس قدیمی نمایندۀ یک دورۀ فرهنگی است که در آن ارزشهای مذهبی و خانوادگی اهمیت بسزایی داشتند. قرارگیری آن در کنار بازگشت فردی از حج(حاج ساسی) که در ویدئو به شکلی تمسخرآمیز نمایش داده شده و قبل از بازگشت نیز همگام با اینکه ازدواج کرده همسر خود را فریب داده و به روابط نامشروع و حرام دیگر پرداخته میتواند دلالت بر تغییر نگرشها و حتی نوعی بیارزشسازی گذشته باشد.
تمسخر حج و قرار دادن آن در یک بستر پر از نشانههای جنسی و هنجارشکن، پیامی چندلایه را منتقل میکند. چنین صحنههایی باعث ایجاد «تعارض شناختی» در ذهن بیننده میشوند، زیرا از یک سو به باورهای مذهبی خو گرفته و از سوی دیگر در معرض بازنماییهای سخیف جنسی و متضاد قرار میگیرد. این تعارض شناختی منجر به فرایند عادیسازی تمسخر باورهای دینی و قبح شکنی آنان میشود، جریانی که در رسانههای دیگر غربی و داخلی نیز به اشکال مختلف دیده میشود.
در این بخش از ویدئو، پخت نذری توسط زنانی با پوشش نامناسب به نمایش گذاشته میشود. در تحلیل جامعهشناختی، این تصویر به عنوان تلاشی برای بازتعریف هنجارهای سنتی در قالبی نوین در نظر گرفته میشود. در فرهنگ ایرانی، نذری همواره با عناصری همچون اخلاص، عفت، ارزشهای معنوی و اخلاقی همراه بوده است. تغییر این تصویر و قرار دادن آن در بستری جنسیشده، پیام انتقالی مهمی دارد: اینکه آنها درحال تغییر دادن ارزشهای سنتی هستند و مفاهیمی همچون آزادی بیحدوحصر در روابط جایگزین آنها میشود.
این گونه بازنماییها به تدریج بر ذهن بینندگان تأثیر گذاشته و تغییراتی در برداشت آنها از مفاهیم اخلاقی و اجتماعی ایجاد میکند. باورها و ارزشها به عنوان بخشی از ساختارهای هیجانی شناختی افراد شکل میگیرند. زمانی که بهطور مداوم محتوایی ارائه شود که ارزشهای سنتی را تمسخر کرده و جایگزینهای جدید را به صورت تصاویری مستحجن نمایش دهد، ذهن افراد به مرور زمان پذیرای این تغییرات خواهد شد. در نتیجه، تغییر فرهنگی نه از طریق استدلال، بلکه از طریق تکرار و شرطیسازی رخ خواهد داد.
چنین تولیدات رسانهای آگاهانه در جهت مهندسی فرهنگی خاصی عمل میکنند که هدف آن کمرنگ کردن ارزشهای فرهنگی، دینی و خانوادگی است. در این سکانس ترکیب نمادینِ قاب عکس سنتی، تمسخر حج، و تغییر ماهیت ارزشهای مذهبی و خانوادگی(در حیات خانه)، در حال ارسال پیامی چندلایه به بینندگان خود است که هدف آنرا تبیین کردیم.
هویت ملی و تهاجم فرهنگی
تحول موسیقی عامهپسند ایران در دهههای اخیر بازتابی از نبردی عمیقتر در حوزۀ فرهنگ و هویت ملی نیز است؛ نبردی که در آن ارزشهای دیرینهای که با خون شهدا و زحمات بیدریغ نسلهای پیشین پاسداری شدهاند، در معرض تحریف و تخریب قرار گرفتهاند. انقلاب اسلامی با هزینهای سنگین از جانهای پاکی که برای استقلال، عزت و معنویت این سرزمین فدا شدند، به ثمر نشست؛ شهیدانی که آرمانشان ساختن جامعهای بر پایه اخلاق، ایمان و هویت ملی بود.
اما امروز، در فضایی که رسانههای نوین و جریانهای انحرافی فرهنگی شکل دادهاند، موسیقیای ترویج میشود که نهتنها بیبندوباری و لذتگرایی افراطی را جایگزین روح مقاومت و عزتنفس انسان میکند، بلکه با بهکارگیری نمادهای مقدس در بستر ابتذال و تمسخر، ارزشهای بنیادین این انقلاب را هدف قرار داده است.
در حالی که شهدای این مرز و بوم جان دادند تا حریم عفاف، غیرت و شرافت ملی حفظ شود، امروز برخی ترانهها در این دهه، به شکل هدفمند در پی تخریب این مفاهیم و جایگزینی آن با هویتی بیریشه و وابسته به گفتمانهای غربی هستند. این وضعیت یک جنگ نرم تمامعیار است که در آن، قلبها و ذهنهای نسل جدید میدان نبرد شدهاند؛ نبردی که اگر آگاهانه با آن مقابله نشود، نهتنها ارزشهای فرهنگی، بلکه هویت ملی را نیز با خود خواهد برد.
پدیدۀ اصلاحات در ایران از دوران رفسنجانی(پدر اصلاحات ایران) تا دوران پس از خاتمی و حتی ظریف، با نوعی پارادوکس درونی و ناپایداری ایدئولوژیک همراه بوده است. این ناپایداری را میتوان به چند عنصر کلیدی نسبت داد: تناقض در شعارها و عملکردها، وابستگی به تکنیکهای پوپولیستی برای کسب رأی، و عدم پایبندی به اصول ثابت. این مسأله به تدریج برای مردم آشکار شده و شکافی عمیق بین بدنه اصلاحات و بخشهای مختلف جامعه ایجاد کرده است. اما برای توضیح اینکه ساسی چگونه بر این موج سوار شده است لازم است جریان سازی فکری اصلاحات امروز را به شما توضیح دهیم.
پس از ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ و با پیروزی در انتخابات هفتمین دورهٔ ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ و ریاست جمهوری سید محمد خاتمی با بیش از ۲۰ میلیون رأی، که سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری رسید و آن انتخابات از جانب اصلاحطلبان حماسه دوم خرداد نامیده شد که اصلاحطلبان توانستند وارد عرصهٔ حاکمیت شوند و پس از آن، اکثریت مجلس ششم و نخستین شورای شهر تهران را نیز به دست آوردند. این جریان به دلیل پیروزی در انتخابات دوم خرداد به جبههٔ دوم خرداد مشهور شد و به مدت ۸ سال کنترل دولت و همچنین ۴ سال، اکثریت نمایندگان مجلس ششم را در اختیار داشت.
تناقض در شعارها و عملکرد
اصلاحات در دورۀ ریاست جمهوری محمد خاتمی، با شعارهایی نظیر «آزادی بیان»، «مردمسالاری دینی» و «اصلاح نظام از درون» وارد صحنه شد. خاتمی با تأکید بر حقوق مدنی و جامعه مدنی، توانست بخش عظیمی از مردم متأسفانه قشر تحصیلکرده، جوانان و زنان را جذب کند. با این حال تناقض آشکار میان وعدهها و عملکرد دولت اصلاحات به مرور زمان مشخص شد. بسیاری از وعدههای مهم، مانند گسترش آزادیهای اجتماعی و سیاسی، نه تنها به نتیجه نرسیدند، بلکه گاه به دلیل عقبنشینی دولت اصلاحات یا عدم قاطعیتشان، به ضد خود تبدیل شدند. این تناقض در عمل تصویر جناحی ناپایدار و فاقد منطق درونی منسجم را ایجاد کرد که در بزنگاههای حساس از حمایت واقعی از مردم ناتوان بود.
رویکرد پوپولیستی و استفاده از تکنیکهای جلب رأی:
پوپولیسم، یا عوامگرایی، یک رویکرد سیاسی است که در آن سیاستمداران با تأکید بر حمایت از “مردم عادی” در برابر نخبگان یا گروههای حاکم، سعی در جلب پشتیبانی عمومی دارند. در این روش، رهبران پوپولیست معمولاً با استفاده از شعارهای ساده و جذاب، وعدههای بزرگ و گاه غیرواقعبینانه میدهند تا احساسات و عواطف تودهها را برانگیزند و حمایت آنها را به دست آورند.
رهبران پوپولیست معمولاً با استفاده از تکنیکهایی مانند ارائۀ وعدههای جذاب اما غیرعملی، ایجاد دوقطبی میان مردم و نخبگان، و تضعیف نهادهای دموکراتیک و رسانههای مستقل، سعی در تقویت موقعیت خود دارند. این روشها هر چند میتواند در کوتاهمدت موفقیتهایی کسب کند ما در بلندمدت به تضعیف ساختارهای جمهوری و کاهش اعتماد عمومی به نهادهای قانونی منجر شده و بی ثباتی سیاسی و اجتماعی را به ارمغان میآورد.
یکی از تکنیکهای اصلاحات، استفاده از مفاهیم مبهم و جذاب برای جلب رأی بوده است. به عنوان مثال شعار «جامعه مدنی» در دورۀ خاتمی یا «تعامل با جهان غرب به بهانۀ پیشرفت» در دورۀ رفسنجانی و ظریف، بهگونهای مطرح شد که هر گروهی میتوانست تعبیر دلخواه خود را از آن داشته باشد. این ابهام آگاهانه، موجب شد که اصلاحات بتواند در دورههایی آرای مردم را به خود جذب کند؛ اما پس از به دست گرفتن قدرت، چون مبانی نظری و عملکردی مشخصی نداشت، به دلیل عدم پایبندی به اصول واضح، بهتدریج پایگاه اجتماعی خود را از دست داد و خود این مسأله نیز متأسفانه تمایل مردم ناآگاه را که جذبشان شده بودند به رأی دادن دوباره کمتر میکرد.
همچنین، رفتار پوپولیستی اصلاحات در سالهای اخیر، با تاکتیکهای تبلیغاتی عامهپسند نمود پیدا کرده است: شعارهای هیجانی، استفاده از ابهام و گاه تحریک عواطف عمومی برای جذب مقطعی مخاطبان مثل شعار به زور نمیشود مردم را به بهشت برد(حسن روحانی-که خود نیز پیشرفت و رفاه را در راه تعامل با دولتهای غربی و رفع تحریمها میدید) اینها نه طرفدار مردمن نه طرفدار نظامن و نه طرفدار اسلامن فقط یک وجه پووپولیستی دارند برای اینکه قدرت رو حفظ کنند! این عملکردها برای مخاطب این تصویر رو نشون میده که این یک رویۀ ریاکارانه هست
چرا دست دادن ساسی با ظریف مهم است؟
ساسی خوانندهایست که محتوای آثارش اغلب مبتذل و جنسی است. اما چرا این فرد که کاملاً خارج از دایرۀ رسمی فرهنگی ایران فعالیت میکند، در موزیک ویدئو ترانۀ اخیر خود ظریف را در قاب عکس جای داده و با او ارتباط نمادین برقرار میکند؟
در سکانس حاضر حاج ساسی درحال دست دادن به ظریف است و یک ساسی هم داریم که موزیک ویدئو را ساخته. ساسی ای که موزیک ویدئو را ساخته از طریق تمسخر جبۀ اصلاحات نفع میبرد اما چگونه؟ در موزیک ویدئو شخصیت حاج ساسی جلوهای ریاکارانه در مقابل همسر خود که منتظر است حاج ساسی از حج برگرد نشان میدهد؛ حال اینکه اصلا حاج ساسی به حج نرفته! بلکه دنبال بیبند و باری و ارتباط با جنس مخالف است و حج بهانۀ ریاکارانۀ او بوده است.
به نوعی ارائۀ این جلوۀ ریاکارانه در سکانسهای قبلی، زمانی که به سکانس دست دادن با ظریف در قاب عکس میرسد، مووج سواری نمادین حاج ساسی ریاکار با همان بی اعتمادی ریاکارانهای است که اصلاحات در میان مردم و شکاف آنها با جمهوری و خودشان ایجاد کرده است
این کار ساسی مانکن از طریق حجو و تمسخر جریان اصلاحات، موجب جلب توجه همان مردمی میشود که با فریب اصلاحات پشت به خودشان و جمهوریشان کردهاند(کامنتهای منفی برخی از آنها را میتوانید زیر همین نوشته در قسمت نظرات مشاهده کنید)
علاوه بر این برداشت دیگر این است که ساسی از تصویر ظریف بهعنوان نمادی سیاسی استفاده میکند تا نشان دهد که راهی که او میرود(آزادی بدون قانون اخلاقی و شرعی در محتوا و سبک زندگی) همان راهی است که این جریان در سیاست دنبال میکند. آقای روحانی رئیس جمهور سابق ایران جملۀ معروفی در بالای تریبونها دارد که: «ما نباید مردم را به زور به بهشت ببریم.» این جمله نشاندهنده همان نگاه نئولیبرالیستی است که در حوزۀ دین، مداخلۀ دولت را کاهش میدهد. برخلاف اصولگرایان که بر نظارت و کنترل دقیق جامعه تأکید دارند، اصلاحات تلاش میکند دینداری را فردی و انتخابی کند.
در موضوع حجاب هم همین سیاست را میتوان دید: اصلاحطلبان به قانون حجاب داشتن تأکید ندارند، آنها لبههای تیز دین اسلام مانند حجاب و عدالت در حکومت بر مردم را کنار گذاشته و سعی در ارائۀ چهرۀ ملیحی از اسلام را دارند؛ یکی از نکات قابل تأمل، شباهت گفتمان اصلاحات با سیاستهای فرهنگی شاه در اواخر حکومتش است. محمدرضا پهلوی در تلاش بود ایران را به سمت کشور مدرن غربی ببرد و در این مسیر، بسیاری از سنتها را مانع پیشرفت میدانست. او در بحث حجاب نیز همین دیدگاه را داشت: زنان را از پوشیدن چادر در بسیاری از محیطهای عمومی منع میکرد. ترویج سبک زندگی غربی را بخشی از توسعهیافتگی میدانست.
امروز هم برخی از اصلاحطلبان، پیشرفت را در تعامل با غرب و پذیرش ارزشهای فرهنگی آن میبینند. این شباهت، باعث میشود که منتقدان اصلاحات، آنها را به دنبالروی از سیاستهای فرهنگی شاه متهم کنند. و اما ساسی یک بازیگر فرهنگی است که از رسانه برای تأثیرگذاری بر جامعه استفاده میکند. وقتی او در کنار ظریف قرار میگیرد، پیوندی نمادین میان فرهنگ عامه و سیاست اصلاحات ایجاد میکند. این پیوند به مخاطب القا میکند که:
- افرادی که خواهان آزادی هستید، آزادی فرهنگی و بیسانسوری(دستیابی راحت به ترانۀ من و حضورم میان شما) از مسیر اصلاحات میگذرد.
- همانطور که در اقتصاد و سیاست به سمت تعامل با غرب حرکت میکنیم، در فرهنگ نیز باید ارزشهای مدرن را بپذیریم.
- محدودیتهای فرهنگی(مثل فیلترینگ و حجاب اجباری) باید برداشته شوند تا جامعه به پیشرفت برسد.
در نهایت، این فرایند یک مهندسی فرهنگی سیاسی است که تلاش دارد تغییری تدریجی در نگرش عمومی نسبت به سیاست، دین و سبک زندگی ایجاد کند.
شاید ساسی دلش براتون سوخته که وطن کوین رو تبلیغ میکنه؟
توکن وطنکوین(Vatan Coin)، یک ارز دیجیتال بحثبرانگیز است که توسط پویان مختاری، چهرۀ شناختهشدۀ حوزۀ شرطبندی آنلاین، معرفی شده و بهعنوان ابزار پرداخت داخلی در اکوسیستم پلتفرم شرطبندی وطن طراحی شده است. این پروژه که تحت مدیریت شرکت «خان تک» (Khan Tech) متعلق به مختاری راهاندازی شده، ادعا میکند هدفش تسهیل تراکنشها و ایجاد یک سیستم پرداخت اختصاصی برای کاربران پلتفرم است. اما آیا این ادعاها واقعیاند یا پوششی برای اهداف دیگری بهحساب میآیند؟
وعدههای مبهم و سابقۀ پرحاشیه
پویان مختاری در ویدیویی که در یوتیوب منتشر کرده، بهظاهر تلاش دارد اعتماد مخاطبان را جلب کند و اعلام میکند که قیمت این توکن دستکاری نخواهد شد و قرار نیست به ماه برسد و کسی را پولدار کند. با این حال، تحلیلگران معتقدند این اظهارات چیزی جز تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر نیت اصلی پروژه نیست. مختاری همچنین وعدۀ ایردراپ(توزیع رایگان توکن) را مطرح کرده که معمولاً ابزاری جذاب برای جلب توجه کاربران به پروژههای جدید است؛ اما آیا این ایردراپ واقعی خواهد بود یا تلهای برای جمعآوری اطلاعات و دارایی کاربران؟
سابقۀ کلاهبرداری و نشانههای هشداردهنده
سوابق گردانندگان این پروژه، که پیشتر نیز به دلیل دخالت در پروژههای پرریسک و کلاهبرداریهای مالی شناخته شدهاند، از جمله نقاط تاریک این ماجراست. فقدان شفافیت فنی درباره سازوکار توکن و عملکرد ادعایی «اکوسیستم وطن»، یکی دیگر از نکات مشکوک در این پروژه است. این توکن حتی وبسایت مستقلی دارد که در آن ادعا میشود وطنکوین، ارز بومی پلتفرم بوده و برای پرداختهای داخلی پلتفرم به کار میرود. با این حال، هیچ سند فنی، نقشه راه مشخص یا اطلاعات معتبری که بتوان به آن تکیه کرد منتشر نشده است.
یکی دیگر از ابزارهای تبلیغاتی مورد استفاده این پروژه، تشویق کاربران به شرکت در ایردراپ از طریق ربات تلگرامی است که ظاهراً برای توزیع توکن طراحی شده است. اما شواهد نشان میدهد که چنین رباتهایی اغلب بهعنوان ابزارهای سادهای برای کلاهبرداری دیجیتال عمل میکنند، خصوصاً در پروژههایی که فاقد شفافیت و اعتبار کافی هستند.
واکنش کارشناسان سایبری
این پروژه از همان آغاز با واکنشهای تند کارشناسان حوزه سایبری و ارزهای دیجیتال مواجه شد. تحلیلگران برجستۀ جرایم سایبری این پروژه را یک مورد جدی مشکوک به کلاهبرداری توصیف کردهاند. امروزه هر کسی که حتی آشنایی مختصری با دنیای ارزهای دیجیتال داشته باشد، میداند که سرمایهگذاری در پروژههای ناشناخته و مشکوک مانند وطنکوین ریسکی بزرگ و غیرمنطقی است.
تقریباً تمام فعالان حوزه کریپتو حتی مبتدیها بهخوبی درک کردهاند که بسیاری از این پروژهها فاقد هرگونه زیرساخت معتبر، شفافیت و اهداف واقعی هستند و صرفاً برای خالی کردن جیب کاربران طراحی شدهاند. اگر شما مردم همین حالا به سراغ یک کریپتوکار ساده بروید و دربارۀ اعتبار چنین توکنهایی نظرش را بپرسید، احتمالاً سریع شما را نصیحت خواهد کرد که در دام این طرحهای پرخطر نیفتید و تأکید میکند که این نوع پروژهها نه تنها سودی برای سرمایهگذار ندارند، بلکه ممکن است سرمایه اولیه شما را هم بهراحتی به باد دهند.
سلبریتیها و توکنهای بیاعتبار: ابزاری برای سود شخصی
تبلیغ این توکنها توسط برخی سلبریتیها نیز دقیقاً در همین راستا صورت میگیرد. نمونه بارز آن ساسی مانکن است که مانند برخی دیگر از چهرههای شناختهشده، برای منافع مالی و شخصی خود، تبلیغ این توکن را در دستور کار موزیک ویدئو خودش در تصویر بالایی که برای شما گذاشتیم قرار داده است. هدف او نه حمایت از کاربران و سرمایهگذاران، بلکه جلب سرمایه شما به پروژهای است که هیچ تضمینی برای امنیت مالی و بازدهی ندارد. در واقع، ساسی و دیگر سلبریتیهایی که چنین پروژههایی را تبلیغ میکنند، بهدنبال آن هستند که از اعتماد و محبوبیتی که نزد بخشی از مردم دارند، برای سودجویی و پر کردن جیبهای خود استفاده کنند.
همانطور که بارها دیدهایم، پایان این داستانها چیزی جز ضرر و زیان برای سرمایهگذاران و خروج سلبریتیها با جیبهای پر از پول نیست. بنابراین بهتر است در مواجهه با چنین پروژههایی همیشه جانب احتیاط را رعایت کنید و به توصیههای کارشناسان حوزۀ کریپتو توجه داشته باشید. هرچه آگاهی عمومی نسبت به این پروژهها بیشتر شود، احتمال قربانی شدن در چنین طرحهای کلاهبردارانه کمتر خواهد بود. در دنیای ارزهای دیجیتال، پروژههای مشابه وطنکوین فراواناند و معمولاً با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی بهدنبال سوءاستفاده از سرمایه و اعتماد کاربران هستند. پس بهتر است پیش از هر اقدام مالی، به اصول امنیت دیجیتال، نظرات کارشناسی و سوابق گردانندگان پروژه دقت شود.
سکانس فوق که به وضوح از یک شوخی تلخ و به ظاهر طنز استفاده میکند، نمایشگر بیپروایی است که ساسی مانکن در تخریب ارزشهای دینی و اعتقادی مخاطبان ایرانی بهکار گرفته است. این کنایه ناپخته و توهینآمیز، در قالب شخصیتی با ظاهری مذهبی و کتابی با عنوان ساختگی آموزش روابط نامشروع همراه با تصویر جانی سینز(بازیگر فیلمهای پورن) و ارجاع به مترجمی سعید طوسی، با هدف تحریک احساسات و شکستن خطوط قرمز فرهنگی، به گونهای سخیف و عمدی طراحی شده است. این نمادپردازی تلاش دارد با کنار هم گذاشتن نامهای آشنا و حواشی اجتماعی پیامی موهن و تمسخرآمیز را در ذهن مخاطب حک کند.
ساسی مانکن که سابقۀ طولانی در ارائه محتوای جنسی و تمسخرآمیز دارد، این بار پا را فراتر از حواشی اجتماعی یا تمسخر کلیشههای رایج گذاشته و با رویکردی وقیحانه در تلاش است تا ساختارهای اعتقادی و فرهنگی جامعه را با قبح شکنی نمایش صریح بازیگر پورن به بازی بگیرد. این سبک آمیخته با ابتذال، نه أثری هنری است و نه طنزی سازنده، بلکه صرفاً توهینی بیمحتوا و عوامپسندانه به برخی محدودیتهای خانوادگی و جنسیای است که برای بخش عمدهای از جامعه اهمیت دارند.
استفاده از نام فردی که در گذشته به اتهامات اخلاقی در سطح رسانهها مطرح شد(سعید طوسی، محمد گندمنژاد طوسی زادهٔ ۱۳۴۹، معروف به سعید طوسی متهم به ارتکاب به ارتباطات ناسالم با نوجوانان بوده که قضیۀ آن خیلی بین مردم وایرال شده بود چون قاری و آموزگار قرآن بود) در کنار تصویر بازیگری از صنعت پورن، حکایت از سیاستی هیجانی در جذب مخاطبان بیفکر و جنجالپسند که دابسمشهای آنها را استوری میکند دارد، اما این جنجالآفرینی هرگز به درک یا تفکری تازه منتهی نمیشود.
این عمل ساسی، بیانگر سقوط محتوایی و تلاش بیثمر او برای جلب توجه است. او به جای خلق محتوای هنری عمیق و ماندگار، به دام ابتذال و تحریکات زودگذر افتاده و با زبانی به ظاهر طنز، به تخریب و تمسخر مستقیم اقشار مذهبی مردم پرداخته است. این نوع نگرش سطحی و اهانتآمیز، نهتنها کمکی به طرح مشکلات واقعی نمیکند، بلکه نوعی طنز مبتذل پوچگراست که ارزشهای خانوادگی، اخلاقی و مرزهای دینی را بازیچهای برای جلب لایک و بازدید بیشتر کرده و بیش از آنکه صدای اعتراض باشد، پژواکی از ابتذال خودخواسته را منعکس میکند.
حاصل آنکه این سکانس از موزیکویدئوی ساسی مانکن، چندین هدف متضاد و تخریبی را بهصورت همزمان دنبال میکند. از یک سو، مذهبیها را با نمایش شخصیتی با ظاهر ساده و کتابی با عنوان موهن آموزش روابط نامشروع به تمسخر میگیرد و از سوی دیگر، تصویر بازیگر پورن و ارجاع به حواشی مرتبط با سعید طوسی، نوعی شکستن قبح موضوعات جنسی و عادیسازی ابتذال در فضای عمومی را به وضوح نمایش میدهد.
این بهرهگیری از نمادهای شناختهشده با عهد ذهنی بزرگ در افکار عمومی(یعنی رسوایی اخلاقی سعید طوسی) علاوه بر ایجاد جنجال و بحث در شبکههای اجتماعی، به وایرال شدن محتوای جنسی و افزایش بازدید موزیک ویدئو منجر میشود. هدف نهایی این است که حتی افراد منتقد هم، به دلیل حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی ناخواسته به دیده شدن بیشتر محتوای سخیف و جنجالی او کمک کنند.
اما حساسیت کجا بود عزیز من؟ هر انسانی که دارای حیا، ارزشهای خانوادگی و وجدان باشد با این محتوای سخیف مخالفت خواهد کرد؛
نکته جالب اینجاست که حتی در غرب که فرهنگ غالب آن چندان تحتتأثیر آموزههای دینی نیست، بسیاری از اندیشمندان، جامعهشناسان و فعالان فرهنگی، تبلیغ و ترویج محتوای پورن را در سطح اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و فردی بسیار آسیبزا میدانند و آن را محکوم میکنند. منتقدان غربی در سالهای اخیر، بارها دربارۀ پیامدهای مخرب صنعت پورن، از جمله افزایش خشونت جنسی، کاهش صمیمیت در روابط واقعی، تضعیف بنیان خانواده و اختلالات روانی و جنسی در افراد هشدار دادهاند.
بنابراین تبلیغ و عادیسازی چنین محتواهایی، نهتنها با ارزشهای فرهنگی و دینی جوامع اسلامی در تضاد است، بلکه حتی وجدان و اخلاق انسانیِ بسیاری از افراد در غرب نیز آن را زشت و آسیبزننده میدانند. اقداماتی از این دست نه در راستای روشنگری، بلکه در مسیر تولید ابتذال، جنجال زودگذر و عادیسازی بیقیدوبندی و ناهنجاریهای اخلاقی گام برمیدارد. قضاوت با شما!
این سکانس یکی از مخربترین بخشهای موزیک ویدئوی ساسی مانکن است که در آن از ترکیب مفاهیم جنسی و تمسخر چهرههای شناختهشدۀ سلبریتی برای جذب مخاطب و وایرال شدن أثر استفاده شده است. در این صحنه، ساسی خود را با گریم و شمایل عمو جانی(که بهوضوح اشاره به جانی سینز، بازیگر فیلمهای پورن است) به نمایش میگذارد و به تقلید از کلیشههای رایج در داستانهای پورن، در نقش تعمیرکار لوله به خانمی پیشنهاد میدهد که شب را با او بگذراند.
این تقلید مستقیم از فیلمهای پورن در چارچوب موزیک ویدئو، بهصورت مستفیم به ترویج فرهنگ بیقید و بندی در روابط جنسی، تخریب هویت فرهنگی و اخلاقی جامعه و عادیسازی مفاهیم جنسی میپردازد. استفاده از خطی داستانی در شروع فیلمهای پورن مانند موضوع جنبیای مثل تعمیر کردن لوله، خود عامل جذابیت بیشتر و تنوع در سکانسها و تحریپذیری بیشتر میباشد!
از سوی دیگر، این سکانس با بیان جملاتی همچون(تو و گلزار و بهنام بانی رو هم نمیشین نصف عمو جانی) به مقایسهای جنسی و تحقیرآمیز در مورد طول آلت مردانه میپردازد که پیام پنهانی اما مخرب دارد و در جامعه ما نیز متأسفانه این مسأله چه بین مردان و چه بین زنان نقل و نبات مجالس و شوخیها میباشد که خود باعث وایرال شدن بیشتر این موزیک ویدئو با استفاده از این مسأله میشود.
چنین پیامهایی نه تنها به تقویت ذهنیتهای غلط دربارۀ شوخیهای دوستانه، مقایسه اندازه فیزیکی و جنسی و تضعیف عزت نفس افراد منجر میشود، بلکه این پیام را به ذهن مخاطب القا میکند که ارزش افراد بر اساس معیارهای جنسیِ نادرست سنجیده میشود.
ترویج این الگوهای مخرب، در محتوایی که نوجوانان و جوانان بهسادگی به آن دسترسی دارند آثار روانی جدیای از جمله اختلالات انزجار و بدبینی نسبت به تصویر بدنی(Body Image Disturbance)، فشار برای هماهنگی با معیارهای غیرواقعی و افزایش مقایسههای ناسالم در بستر شوخی را در پی داشته باشد.
این سکانس با استفاده از خطوط داستانی مستقیم از فیلمهای پورن و ارائۀ پیامهای تحقیرآمیز دربارۀ مسائل جنسی با استفاده از دو چهرۀ مشهور سلبریتی یعنی رضا گلزار و بهنام بانی، نه تنها محتوای هنری و خلاقانه ندارد، بلکه رسالت خود را به ایجاد جنجال و افزایش دیده شدن به بهای آسیب به بنیانهای اخلاقی و فرهنگی جامعه تقلیل میدهد.
ساسی مانکن چرا از تمسخر بهنام بانی و رضا گلزار در این سکانس استفاده کرده است؟ متأسفانه آنچه برخی از عوام در توهمات زشت خود میپندارند، این است که هرچه فردی چاقتر باشد، طول آلت تناسلی او کوچکتر خواهد بود. ساسی دقیقاً از همین باور سطحی و نادرست بهره گرفته و با قرار دادن بهنام بانی در موقعیت سوژه تلاش کرده تا با تکرار و بازتولید این شوخی زشت و احمقانه به خنداندن گروهی از افراد بیفرهنگ و جلب توجه بیشتر بپردازد. هدف اصلی چنین اقدامی، جلب رضایت عوامی است که متأسفانه از این نوع شوخیهای سخیف در مکالمات روزمرۀ خود استفاده میکنند؛ أمری که در نهایت به وایرال شدن هرچه بیشتر این موزیک ویدئو منجر میشود.
اما رضا گلزار، چهرهای که در ماههای اخیر با بازی مصنوعی و اغراقآمیز خود سوژۀ فضای مجازی و اینستاگرام میان کاربران ایرانی شده و به یک میم تبدیل شده است، در این موزیک نیز به کار گرفته شده تا همین عنصر میمبودن به افزایش وایرالیتی اثر کمک کند. استفاده از یک میم در قالب شوخیهای جنسی اگر در فرهنگ عامه شناخته شده باشد، نقش قابلتوجهی در انتشار سریع و بازتاب گسترده اثر خواهد داشت؛ استراتژیای که ساسی بهخوبی از آن بهره برده!
میم(به انگلیسی: meme) یا مِم(به فرانسوی: mème)، به معنای الگوی رفتاری یا واحد اطلاعات فرهنگی است که از طریق تقلید و تکرار میان افراد جامعه منتقل میشود. این مفهوم، نخستینبار در سال ۱۹۷۶ توسط زیستشناس فرگشتی بریتانیایی، ریچارد داوکینز، در کتاب معروف خود با عنوان ژن خودخواه(The Selfish Gene) معرفی شد. داوکینز، واژه «میم» را از ریشه یونانی mimema به معنای چیزی که تقلید میشود اقتباس کرد و آن را بهعنوان نوعی ژن فرهنگی در نظر گرفت که مانند ژنهای بیولوژیکی، از فردی به فرد دیگر منتقل شده و در فرآیند تکرار، تکامل یا تغییر پیدا میکند.
در دنیای مدرن، میمها به بخش مهمی از فرهنگ دیجیتال تبدیل شدهاند و غالباً به شکل تصاویر طنزآمیز، ویدئوهای کوتاه، متنهای کنایهآمیز، یا حتی الگوهای خاص رفتاری، بهسرعت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشوند. آنچه میمها را متمایز میکند، قابلیت آنها در بازتاب فرهنگ عمومی، انتقادهای اجتماعی و خلق پیامهای مختصر ولی تأثیرگذار است. میم بعدی آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم…
در سکانس دیگری از موزیک ویدئوی مارمولک ساسی، او از همسر سپهر حیدری که نقش یکی از دانشآموزان مدرسه را دارد دربارۀ ویژگیهای دوستپسرش پرسشی کنایهآمیز بیان میکند: اتل متل توتوله، شما دوست پسرت چجوره؟ و او با لحنی طعنهآمیز پاسخ میدهد: خوبه، هیکلیه، فقط یکمی کوچوله! این دیالوگ بار دیگر به شوخیهای زشت و زننده مرتبط با موضوعات جنسی دامن میزند، بلکه مشابه دیگر آثار ساسی، هدفگذاری پنهان او بر مخاطبان نوجوان خصوصاً دانشآموزان مدارس دخترانه را بهوضوح آشکار میسازد.
این جملات در فضایی که دقیقاً شبیه به محیطهای آموزشی و مدرسه دخترانه طراحی شده، همراه با نمایش رقصهای دانشآموزان در حیاط مدرسه و حتی مشارکت نمایشی مدیر و معلمان، به تصویر کشیده میشود. این ترکیب معنادار، بهوضوح نشاندهنده هدفگذاری آگاهانه برای جلب توجه نوجوانان و تأثیرگذاری بر هنجارهای اجتماعی آنان است؛ هنجارهایی که بهطور معمول در جامعه، خصوصاً در نهاد آموزشوپرورش، نقش حیاتی در شکلدهی به اخلاق، ارزشها و آینده نسلهای جوان ایفا میکنند.
در ادامه این رویکرد، سکانسهای دیگری از موزیک ویدئو نیز با القای مفاهیمی که برخلاف اصول تربیتی و اخلاقی رایج در مدارس است، سعی در عادیسازی موضوعات جنسی، مهمانیهای مختلط و حتی تخریب چارچوبهای آموزشی دارند. این سبک محتوا، یادآور موزیک ویدئوهای پیشین او است؛ جایی که با خطاب قرار دادن مستقیم دانشآموزان و کودکان در خانه میگوید: خاله لیلا-سلام گلای تو خونه، محصلای نمونه! به من قول بدید که حرفای دکتر یادتون بمونه: همیشه قبل خواب دوتا شات بزن و راحت بخواب، همیشه یادتون باشه اول اینستا بعد کتاب!
مردم آن از نظام کنکوری، مافیای آموزش و پرورش و سیستم بدون برنامۀ جذب معلم آموزش پرورشتان این هم از تأثیر ساسی بر فرزندانتان آیا نگران فرزندان عزیز خود نیستید؟
یکی از نشانههای قابل تشخیص در مبتلایان به اسکیزوفرنی، پرش افکار یا Flight of Ideas است. در این وضعیت، فرد نمیتواند بهصورت منسجم و پیوسته صحبت کند و تنها ارتباط میان جملات او ممکن است صرفاً به یک کلمه محدود شود که از جمله قبلی به جمله بعدی منتقل میشود. این به هم ریختگی ذهنی سبب میشود که کلمات و جملات، بیربط و پراکنده به نظر برسند. ساسی مانکن با بهرهگیری آگاهانه از چنین تکنیکی، محتوای موزیک ویدئوهای خود را به شکلی ساختارشکنانه و غیرمنطقی تنظیم میکند تا ذهن مخاطب را بهسوی فضایی نامتعارف بکشاند و در نتیجه، شانس وایرال شدن اثرش را افزایش دهد.
در این ویدئو نیز شاهد عدم وجود هیچ ارتباط معنادار و مشخصی میان سکانسهای متوالی هستیم. تقریباً هیچیک از بخشهای قبلی و بعدی پیوستگی موضوعی ندارند و این آشفتگی ساختاری، نوعی پرش افکار عمدی را تداعی میکند. بهعنوان نمونه بعد از سکانس جانی سینز او بهیکباره به تمسخر رهبر کره شمالی و مقامات آن کشور میپردازد و همزمان شعار مذهبی و ارزشی هیهات من الذله را وارد این فضای تمسخرآمیز کلیپ میکند.
اما آیا واقعاً این شعار در چنین فضایی جایگاهی دارد؟ شعار هیهات من الذله فریاد مظلومان و آزادگان جهان، مخصوصاً کودکان فلسطین، غزه و لبنان، در برابر ظلم و ستم رژیمهای مستبد و اشغالگر آمریکا و رژیم صهیونیستی است. این شعار در اعتراض به دولتهای فاسقی سر داده میشود که سرزمین این مردم مظلوم را اشغال کرده و خانوادههای آنان را قتلعام یا مورد تجاوز قرار میدهند. حال سؤالی که مطرح میشود این است که ساسی مانکن و افکار او چه نسبتی با این شعار دارند؟
آیا کسی که محتواهای جنسی تولید کرده و خود عامل زدن جیب مردم است و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی را هدف تخریب قرار داده، میتواند از چنین شعاری که نماد مقاومت در برابر ظلم و دفاع از انسانیت است، استفاده کند یا خود او دشمن بزرگ مرزهای اخلاقی و تربیتی است؟ این استفاده بیربط و بیهدف از مفاهیم عمیق ارزشی، نه تنها پیام واقعی آن شعار را مخدوش میکند، بلکه صرفاً ابزاری برای جلب توجه و شوکه کردن مخاطب است تا از همین ترفند برای وایرال شدن بهرهبرداری کند.
در سکانس بعدی ساسی مستقیماً سراغ تعریف از همسر سپهر حیدری در رابطۀ جنسی میکند! او در این سکانس اینچنین میگوید: این همون پلنگ چشم قشنگس که مست شده دیگه شبم هست منو برد تو اتاق درم بست یا ابالفضل شبو نمیخوابه خستهاس سنی نداره بچهاس ولی رو تخت خیلی درندهاس یا ابالفضل چه بدنی جون، من فدات علی برکت الله گردنت بنداز یه وانیکاد علی برکت الله(دیگه ما چقدر محتوای جنسی شما رو نقد کنیم که توی هیچ سکانسی تموم نمیشه و هر دفعه با صراحت بیشتر و صحنههای بدتر نمایش داده میشه! کنارشم که از اسماء متبرکه اهل بیت استفاده میکنی میخوای قبح شکنی کنی ارزش این مقدسات رو پایین بیاری)
در این سکانس، ساسی مانکن پا را فراتر از حد خود گذاشته و مستقیماً به محتوای کاملاً جنسی و هنجارشکنانه میپردازد. او از الفاظی صریح نظیر پلنگ چشم قشنگ و توصیفاتی کاملاً مبتنی بر روابط جنسی، بدون هیچ پردهپوشی استفاده میکند؛ آنچه این سکانس را بیش آنچه تا الآن نقد کردیم قابل نقد میکند، بهکارگیری واژهها و عبارات مقدس و مرتبط با اهل بیت(مانند علی برکتالله، یا ابالفضل و وان یکاد) در فضایی مملو از توصیفات جنسی است که به وضوح در راستای قبحزدایی از این اسماء مقدس و تضعیف ارزشهای معنوی و دینی مخاطب صورت گرفته است.
این قبحشکنی هدفمند، نوعی وارونهسازی ارزشی را دنبال میکند که نتیجه آن تخریب باورها و ارزشهای فرهنگی و دینی جامعه است. نکته تأسفبار این است که چنین محتواهایی صرفاً به بهانه جلب توجه و وایرال شدن تولید میشوند و سعی دارند با ایجاد شوک، مفاهیم و زیر پا گذشتن حرمت ارزشهای معنوی و اخلاقی را در ذهن جوانان و نوجوانان عادیسازی کنند. کنار هم قرار دادن محتوای جنسی و واژههای مقدس، دقیقاً در راستای استراتژی شرطی سازی(اینجا کلیک کنید) عمل میکند، به گونهای که مخاطب به تدریج و به شکلی ناخودآگاه، حساسیت خود را نسبت به تقدس این مفاهیم از دست بدهد.
در این سکانس مجلس ختم به شکلی آشکار و آگاهانه دستمایه تمسخر و هجو قرار میگیرد. این سکانس بهگونهای طراحی شده که نه تنها حال و هوای معنوی و جدی مجالس عزاداری را تخریب کند، بلکه با تلفیق المانهای طنز جنسی(دافی پلنگه که در سکانس قبل توضیح داده شد)، رفتارهای اغراقشده و دیالوگهای نامتعارف(تکرار دیالوگهای سکانس قبل)، تلاش دارد قبح چنین مناسکی را در اذهان عمومی بشکند.
بهکارگیری موضوعات جنسی و بیمحتوا در فضایی که عموماً با احترام، تأمل و سکوت همراه است، نشانهای از رویکرد عامدانهای به قداستزدایی و تحقیر آیینهای سنتی است. این اقدام، که میتواند در ظاهر صرفاً طنز به نظر برسد، در عمق خود نوعی پیام فرهنگی مخرب را منتقل میکند؛ پیامی که ارزشهای ریشهدار مذهبی و اجتماعی را به عنوان مفاهیمی منسوخ، بیارزش و حتی مضحک معرفی میکند. چنین رویکردی از منظر روانشناسی فرهنگی نیز قابل بررسی است، چراکه با هنجارشکنی و تخریب نمادهای مقدس زمینهای برای تضعیف هویت جمعی و شکاف فرهنگی فراهم میآورد.

بعد از تمسخر مجلس ختم او به سراغ تمسخر گشت ارشاد میرود! ساسی مانکن در سکانس تمسخر گشت ارشاد به شکلی زیرکانه، جریانات سیاسی و اجتماعی اخیر را به نفع خود مصادره میکند. پس از حادثۀ فوت مهسا امینی، برخی جریانها با روایتی ناقص و جهتدار، سعی در مقصر جلوه دادن گشت ارشاد داشتند، در حالی که طبق گزارشهای رسمی پزشکی قانونی، مهسا امینی دچار عارضه قلبی ناشی از مشکلات پیشین جسمی شد و مرگ او هیچ ارتباطی به برخورد مأموران نداشت. اما جریانات رسانهای مخالف سعی کردند این واقعه را به ابزار تحریک افکار عمومی برای اغتشاش و ضربه به نهادهای ارزشی کشور بدل کنند.
ساسی در این سکانس، با استفاده از تکنیکهای طنز تمسخرآمیز، عملاً همان خط فکری اغتشاشگران را ادامه میدهد. او نهاد گشت ارشاد را، که در چارچوب مفاهیم دینی امر به معروف و نهی از منکر وظیفه نظارت اجتماعی بر پوشش و رفتار عمومی را دارد(مردم به این جمهوری رأی دادهاند و قانون بودن حجاب از این باب است)، به شکلی مبتذل و مضحک نمایش میدهد تا این پیام را در ذهن مخاطب حک کند که هر نوع نظارت محدود کنندۀ اجتماعی احمقانه و در نهایت خندهدار است. این تمسخر هوشمندانه اما مخرب دقیقاً از همان الگوی رسانههای جریانساز پیروی میکند که بدون توجه به حقایق ماجرا، صرفاً به دنبال خلق روایتهای دوقطبی و تحریک احساسات مردم هستند.
با این حال، این سکانس تنها به تمسخر یک نهاد یا جریان خاص محدود نمیشود. استفاده از چنین المانهایی با هدف وایرال شدن، بهرهبرداری از هیجانات عمومی و جلب توجه افرادی است که در فضای مجازی به دنبال محتوای جنجالی هستند. به عبارت دیگر، ساسی مانکن با سوار شدن بر موج احساسات ناشی از حادثه مهسا امینی و اتفاقات دیگر تلاش میکند تا هویت و ارزشهای اجتماعی مرتبط با مفهوم حیا، امر به معروف، و نظارت اجتماعی را تحقیر کرده و بیارزش جلوه دهد، درست همانگونه که جریانهای بیگانه نیز در پی چنین اهدافی هستند. این قبیل رویکردها از منظر روانشناختی بازتولید الگوهای تخریب فرهنگی محسوب میشوند که پیامهای زیانبار و درازمدتی برای سلامت اجتماعی و هویتی جامعه دارند.
در این سکانس تصویرسازی کاملاً وارونهای از جهنم و بهشت به چشم میخورد:
جهنم: زنان جهنمی با ظاهری زیبا، بدنهای جذاب و چهرههایی دلنشین در حال رقصیدن هستند. حتی با شعلههای آتشی که بدن و لباسهایشان را در بر گرفته، آنها به صورت نمادین به جای تحمل عذاب، حالتی از لذت، هیجان و جذابیت را به نمایش میگذارند. این تصویرسازی، جهنم را از فضایی که در آن سزای اعمال گذشته نمایش داده میشود به مکانی سرشار از شهوت و جاذبه بدل کرده است.
بهشت: در مقابل، زنان بهشتی که از انتظار زیبایی و کمال برخودار هستند، به شکلی زشت و بیروح نمایش داده شدهاند. حتی مردان بهشتی نیز که قرار بود از زیبایی بهشتی بهرهمند شوند، به دیوار بهشت چسبیده و در تلاشند تا از آن بالا بروند؛ نگاههای آنان معطوف به جهنم است. این تصویر، بهشت را به فضایی خستهکننده، بیروح و فاقد جذابیت بدل کرده است.
این نمایش نمادین چند پیام مهم را به مخاطب انتقال میدهد:
جهنم محلی برای رویارو شدن با نتیجۀ اعمال اشتباه گذشته و بهشت مکانی برای سعادت و مواجه شدن با نتیجه اعمال درست و خوب گذشته است. اما در این سکانس، این مفاهیم علط بیان شدهاند. جهنم به عنوان فضایی جذاب و لذتبخش(شهوت) و بهشت به عنوان جایی بیروح و خستهکننده نشان داده میشود.
با نمایش زنان جهنمی که علیرغم آتش گرفتن لباسهایشان، با زیبایی صورت و حرکات شاداب در حال رقص هستند، پیام داده میشود که جذابیت ظاهری و شهوت به صورت نمادین نسبت به آنچیزی که دین به مردم ارائه میدهد ارزشمندتر است.
این امر ذهن مخاطب را با مسخره کردن و شکستن قبح تمسخر، در جهت پذیرش ارزشهای جدید و حتی نادیده گرفتن ارزشهای قدیمی سوق میدهد. به صورتی که ارزشهای جدید که روزی نمایشی نمادین بدهاند الآن با شکستن قبح تمسخر آنها تبدیل به امری عادی و استاندارد شدهاند. نمایش مکرر و تمسخر چنین پیامهایی باعث میشود تا مفاهیم قدیمی به مرور زمان از بار ارزشی خود بیفتند. این روند عادیسازی، به مخاطب این پیام را میدهد که این تغییر ارزشها، موضوعی طبیعی و حتی جذاب است.
در سکانس قبل، جایی که گشت ارشاد و امر به معروف به تمسخر گرفته شده بودند، همان روند شکستن ارزشها و عادیسازی تصویرهای نمادین به چشم میخورد:
تمسخر نهادهای حاکم: در آن سکانس، نهادهایی مانند گشت ارشاد که قرار بود تحت رای خود مردم به جمهوری اسلامی با نظارت دولت بر ستاد امر به معروف و نهی از منکر ارزشهای دینی و اخلاقی را حفظ کنند، به شکلی مضحک و بیاعتبار نشان داده میشوند. این نمایش تمسخر آمیز کم کم به مخاطب القا میکند که آنها فاقد جذابیت، ارزش و اعتبار واقعی هستند.
یکپارچگی پیامها: همانند سکانس جهنم و بهشت که در آن ارزشها نادیده گرفته میشوند، در تمسخر گشت ارشاد نیز ارزشهای اخلاقی و دینی به چالش کشیده شدهاند. هر دو سکانس به کمک عادیسازی مفاهیم و تصاویر قبیح تمسخرآمیز، در حال ایجاد تغییر در نحوۀ درک مخاطبان از ارزشهای دینی و اخلاقی هستند.
اما مکانیسم اثر این تغییر چگونه است؟
مواجهه مکرر(Mere Exposure Effect) یکی از مهمترین مکانیسمهای روانشناختی است که در فرآیند قبحزدایی و عادیسازی رفتارهای ناهنجار اجتماعی نقش ایفا میکند. این نظریه، که توسط رابرت زاینتس(1968) مطرح شد، بیان میکند که صرفِ تکرار یک محرک حتی اگر در ابتدا ناپسند، شوکآور یا ناخوشایند باشد منجر به افزایش آشنایی و کاهش حساسیت عاطفی مخاطب میشود و در نهایت، آن محرک به شکل ناخودآگاه مقبولتر یا بیضررتر به نظر خواهد رسید(Zajonc, Attitudinal Effects of Mere Exposure).
این سازوکار با کاهش تدریجی واکنشهای منفی اولیه و عادی جلوه دادن یک رفتار یا مفهوم در ذهن مخاطب عمل میکند. در رسانههای تصویری مانند موزیک ویدئوها، این مکانیسم به دلیل ماهیت تکرارشونده، جلوههای بصری جذاب و استفاده از نمادپردازی به شکلی قویتر عمل میکند(Hyman and Sierra). در موزیک ساسی نمایش زنان زیبا در جهنم همراه با جلوههای شهوتزا و تفسیری لجبازانه از امر به معروف، نمونهای از این سازوکار را نشان میدهد. در اینجا تکرار تصاویر نمادینِ جهنم به عنوان فضایی اغواگر، با زنان زیبا و جذاب، تناقضی روانی ایجاد میکند که به تدریج حساسیت مخاطب را نسبت به مفهوم اصلی جهنم(به عنوان مکانی برای رویارویی با نتیجۀ اعمال بد) کاهش میدهد.
مخاطب با مواجهه مکرر با این نوع بازنمایی، پیامهای بصری و نمادین را به صورت ناخودآگاه پردازش میکند و به تدریج جهنم را نه به عنوان مکانی که عدالت در آن برقرار است، بلکه با این تمسخر آن را به عنوان فضایی الکی، مسخره و وسوسهانگیز، در ذهن خود ثبت میکند. این وارونهسازی مفاهیم، نوعی خنثیسازی شناختی(Cognitive Neutralization) ایجاد میکند که باعث میشود بار معنایی اولیه کمرنگتر شود.
فرآیند خنثیسازی شناختی(Cognitive Neutralization) به مکانیسمی روانشناختی اشاره دارد که طی آن، فرد به دلیل مواجهه مکرر با محرکهای متضاد، معنا و بار عاطفی منفی مرتبط با یک مفهوم را به تدریج از دست میدهد. این فرآیند زمانی اتفاق میافتد که عناصر متضاد به صورت مکرر در کنار هم نمایش داده میشوند و مغز انسان به دلیل ناتوانی در پردازش همزمان دو معنای مخالف، به تدریج بار منفی محرک اصلی را تعدیل میکند. این نوع تناقض شناختی منجر به سازوکاری انطباقی میشود که هدف آن کاهش تنش ناشی از ناهماهنگی است(Festinger, A Theory of Cognitive Dissonance).
این فرآیند ریشه در نظریه ناهماهنگی شناختی(Cognitive Dissonance) دارد که توسط لئون فستینگر(Leon Festinger) مطرح شد. وقتی فرد با دو پیام یا ارزش متضاد مواجه میشود، تلاش میکند این تناقض را حل کند. برای کاهش این ناهماهنگی، ذهن به تدریج معنای اولیه را کمرنگ میکند و معنای جدیدی را که با جذابیتهای بصری یا پیامهای مثبت همراه است، جایگزین میکند. به این ترتیب، مفاهیم قبیح خنثی و حتی گاهی مثبت ارزیابی میشوند. این فرایند در رسانهها بسیار اثرگذار است، زیرا مواجهه مکرر و غیرمستقیم با این پیامها مقاومت دفاعی ذهن را کاهش داده و به تغییر ناخودآگاه هنجارهای شناختی و ارزشی منجر میشود. اما این تغییر ناخودآگاه در سطح بیولوژیکی چگونه رخ میدهد؟
مواجهه مکرر با مفاهیم ناهنجار و قبحشکن، در سطح زیستی از طریق تغییرات در مسیرهای عصبی و کاهش حساسیت نورونی رخ میدهد. در این فرآیند ابتدا آمیگدال که مرکز پردازش هیجانات است، به تدریج حساسیت سیناپسی خود را به محرکها در أثر تکرار و مواجه زیاد از دست میدهد، زیرا مواجهه مکرر با این محرکها منجر به تضعیف واکنشهای هیجانی منفی و کاهش بار عاطفی میشود(LeDoux, The Emotional Brain).
همزمان، سیستم پاداش مغز در مدار دوپامینرژیک و هسته اکومبنس، مفاهیم قبیح را با لذت، هیجان و پاداشهای بصری جفت میکند و این رفتارها را از حالت ناهنجار به تجربههای خوشایند بازتعریف میکند(Wise and Rompre). از سوی دیگر کاهش فعالیت قشر پیشپیشانی که مسؤول بازداری شناختی و ارزیابی اخلاقی است، باعث افت قدرت مغز در تمایز میان هنجار و ناهنجار میشود. این تغییرات زیستی و نوروشیمیایی، به بازسازی مدارهای عصبی منجر شده و مفاهیم قبیح را به تدریج در ذهن فرد عادیسازی میکند و زمینه را برای تغییر هنجارهای اجتماعی فراهم میسازد(Bechara et al).
در سطح عمیقتر، چنین پیامهایی از طریق مکانیسم شرطیسازی کلاسیک نیز عمل میکنند. جلوههای شهوتزا و زیباییهای بصری که به صورت آگاهانه با مفهومی مانند جهنم جفت شدهاند، باعث میشوند که تداعی ناخودآگاه ذهنی بین جهنم و بازخواست ثمرۀ اعمال به تدریج جای خود را به تداعیهایی مثل شهوت بدهد. این فرآیند تدریجی تأثیرات مخربی بر نظام ارزشی مخاطب دارد، زیرا مفاهیمی که قبلاً قبیح و منفی بودند، حالا در ذهن او به عنوان مفاهیمی عادی یا حتی مطلوب و استاندارد جایگزین میشوند.
این أثر روانی زمانی که با جذابیتهای بصری، طنز یا تمسخر همراه باشد، أثرگذاری بیشتری دارد چون جذابیت طرحوارهای بیشتری دارد. استفاده از این ابزارهای نمادین باعث کاهش مقاومت شناختی مخاطب میشود، چرا که پیامها دیگر مستقیماً به چالش کشیده نمیشوند، بلکه در پسزمینه ذهن و به صورت غیرمستقیم ثبت میشوند. در نتیجه، مواجهه طولانیمدت با چنین محتواهایی به تغییرات بنیادین در باورها و ارزشهای اجتماعی منجر میشود و رفتارهای قبیح را به تدریج به استانداردهای فرهنگی جدید تبدیل میکند.
همچنین تئوری تطبیق اجتماعی(Social Comparison) بهعنوان یکی از مکانیسمهای اساسی در تغییر هنجارهای اجتماعی، نشان میدهد که افراد بهطور ناخودآگاه برای ارزیابی ارزشها، رفتارها و حتی هویت خود، به مقایسه با دیگران میپردازند. این مقایسه به شکل تطبیق رو به بالا(Upward Social Comparison) یا تطبیق رو به پایین(Downward Social Comparison) رخ میدهد(Suls and Wheeler). در موزیک ویدئو، تطبیق اجتماعی رو به بالا فعال میشود؛
به این معنا که افراد زمانی که زنانی را در جهنم میبینند که با آتش و جلوههای بصری اغواکننده در حال رقص هستند، ناخودآگاه آنها را به عنوان مدلهای جذاب و ارزشمند در ذهن خود پردازش میکنند. این تصویر در ترکیب با تمسخر زنان بهشتی که صورتهایی زشت و کمجذابیت دارند، به زور استانداردی پنهانی را به مخاطب تحمیل میکند که معیار مطلوبیت و ارزش، نه پایبندی به ارزشهای دینی مسخره بلکه زیبایی ظاهری و جذابیت شهوانی است.
فرآیند تطبیق اجتماعی در اینجا، به دلیل مواجهه با این الگوهای معکوس، موجب بازسازی معیارهای شناختی در ذهن مخاطب میشود. ذهن فرد که بر اساس هنجارهای پیشین ارزشهای اخلاقی و دینی را مطلوب میدانسته، اکنون با هنجارهای جدیدتری روبهرو میشود که در آن، ارزشهای دینی منسوخ جلوه داده شده و معیارهایی نظیر لذتجویی، جذابیت شهوانی و آزادی از قوانین اخلاقی و جنسی برجسته میشوند. همانطور که دلیل این أمر توضیح داده شد فرد چه به شکل خودآگاه و چه ناخودآگاه، احساس میکند برای هماهنگی با این هنجارهای جدید و مورد پذیرش، باید نگرشها و ارزشهای خود را مطابق با این تصاویر تغییر دهد.
برخلاف سکانسهای قبل که مسخره کردن در آنها موج میزد ساسی در این سکانس با بهرهگیری هوشمندانه از پدیدهای وایرال در سطح کشور(یعنی برنامۀ گل یا پوچ مهران مدیری) سعی کرده که بر موج محبوبیت این برنامه سوار شود و به شکل ناخودآگاه، ارتباطی بین محتوای موزیک ویدئوی خود و آن برنامه در ذهن مخاطبان ایجاد کند. اما مکانیسم روانی این استراتژی برای دریافت توجه بیشتر چگونه عمل میکند؟
برنامۀ گل یا پوچ مهران مدیری در سالی که گذشت بهشدت محبوب و وایرال شده بود و بسیاری از مخاطبان به تماشای آن در فیلیمو نشسته بودند. این برنامه به دلیل جذابیتهای بصری، مکان برگذاری آن و فضای رقابتی بازی گل یا پوچ، توجه عموم را جلب کرده و حتی به بخشی از مکالمات روزمرۀ مردم تبدیل شده بود. وقتی ساسی در موزیک ویدئوی خود به این برنامه و جملات معروف آن اشاره میکند(مثل جمله بزرگ منی، چپت گل! که در ذهن مخاطبان از احمد تیموری مانده بود)، در واقع سعی میکند از این محبوبیت به نفع خود بهره ببرد.
در روانشناسی رسانه به این تکنیک تداعی مثبت میگویند، به این معنا که مخاطب ناخودآگاه احساسی که به پدیده محبوب(در اینجا برنامه مهران مدیری) دارد را به محصول جدید(موزیک ویدئوی ساسی) منتقل میکند
أثر تداعی مثبت(Positive Association)
مکانیزم أثر تداعی مثبت از مهمترین مفاهیم در روانشناسی شناختی، تبلیغات، و رسانه است که بر این اصل استوار است که مغز انسان تمایل دارد احساسات یا برداشتهای مثبت خود نسبت به یک محرک خاص را به محرک دیگری که با آن در ارتباط قرار میگیرد، منتقل کند. این مکانیزم زمانی فعال میشود که دو محرک بهصورت مکرر یا همزمان در کنار هم قرار گیرند و مغز فرد بهصورت ناخودآگاه آنها را با هم تداعی کند. تداعی مثبت باعث افزایش مقبولیت، جذابیت یا حس خوب نسبت به محرک دوم شود، حتی اگر این محرک در ابتدا خنثی یا حتی ناخوشایند باشد(Pavlov).
این مکانیزم بر اساس نظریه شرطیسازی کلاسیک پاولف عمل میکند. در این نوع شرطیسازی، دو محرک(یکی مثبت و دیگری خنثی) بهصورت مکرر با یکدیگر جفت میشوند و مغز آنها لذت تجربه شده توسط محرک طبیعی را پس از چندین بار مجاورت به محرک خنثی تعمیم خواهد داد. در نتیجه، محرک دوم که در ابتدا خنثی بود، بهمرور همان احساس یا واکنشی را در فرد ایجاد میکند که به محرک مثبت اصلی نسبت داده میشد(Schacter et al).
اگر فردی هنگام دیدن برنامه طنز و محبوبی مثل گل یا پوچ حس مثبتی پیدا کند و بعداً همان جملات یا سبک برنامه را در موزیک ویدئوی ساسی ببیند، آن حس مثبت به موزیک ویدئو منتقل میشود. حتی اگر ویدئو به خودی خود محتوای جنجالی یا ناهنجار داشته باشد، به دلیل تداعی با برنامه طنز و محبوب، مغز احساس مقاومت کمتری نشان میدهد(Hofmann and Keller).
انتقال عاطفی(Emotional Transfer):
در تداعی مثبت، عواطف مثبت ناشی از تجربۀ خوشایند، به صورت ناخودآگاه به محرک دیگری که در همان زمینه یا شرایط قرار میگیرد، انتقال پیدا میکند.
این انتقال عاطفی، یکی از دلایل اصلی محبوب شدن برخی از محصولات، فیلمها، یا حتی چهرههای عمومی است. اگر شخص یا محصولی در کنار محرکی محبوب و دوستداشتنی قرار بگیرد، بهمرور همان حس مثبت به او هم منتقل میشود(Solomon 112).
پس وقتی ساسی در موزیک ویدئوی خود از جملۀ بزرگ منی، چپت گل استفاده میکند که در برنامه مهران مدیری بسیار محبوب شده بود، احساس مثبت مردم نسبت به این جمله، به موزیک ویدئو نیز منتقل میشود. بنابراین، حتی اگر مخاطب با محتوای اصلی ویدئو مخالف باشد، به دلیل تداعی ذهنی با برنامه محبوب، مقاومت کمتری نشان میدهد و ممکن است به ویدئو علاقهمند شود.
کاهش مقاومت شناختی(Cognitive Resistance Reduction):
یکی از پیامدهای تداعی مثبت، کاهش مقاومت شناختی مخاطب نسبت به محتوای جدید است. وقتی پیام یا ویدئو از طریق عناصر آشنا، محبوب و تداعیهای مثبت به ذهن مخاطب وارد میشود، مغز آن را کمتر تهدیدکننده میبیند و مقاومت دفاعی کاهش مییابد. این مکانیزم به ویدئو یا پیام جدید اجازه میدهد که در لایههای عمیقتری از ذهن مخاطب نفوذ کند(Petty and Cacioppo 56).
اگر ساسی مستقیماً پیام جنجالی خود را بدون هیچ ارجاع آشنایی ارائه میداد، ممکن بود مقاومت بیشتری از طرف مخاطب تجربه کند. اما با آوردن جملات دارا عهد ذهنی برای مردم و آشنا از برنامه مدیری، ذهن مخاطب کمتر دفاعی عمل میکند و پیام ساسی در لایههای ناخودآگاه او پردازش میشود.
معلم دینیمون هر جایی هستی خارتو
مطابق نظریۀ یادگیری اجتماعی بندورا(1977)، افراد از محیط و همسالان خود الگوبرداری میکنند. وقتی تمسخر معلم دینی تبدیل به روندی اجتماعی شود، نوجوانان برای کسب پذیرش در گروههای همسالان، آن را تقلید و حتی تقویت میکنند. این پدیده با مفهوم أثر گلهای(Herd Effect) در روانشناسی اجتماعی همراستا است؛ یعنی وقتی الگویی رفتاری بهاندازه کافی در جامعه تکرار شود، دیگر نیازی به استدلال منطقی برای ادامه و قطع آن نیست، بلکه صرفاً انجام آن باعث دریافت بازخورد مثبت از دیگران میشود(طرحوارۀ پذیرشجویی جلب توجه). در این میان، موسیقیها و محتوای رسانهای نیز نقش کاتالیزور را بازی میکنند، چون پیام را از سطح شوخیهای سخیف روزمره به سطحی گستردهتر منتقل کرده و به آن مشروعیت فرهنگی میبخشند.
یکی از دلایل روانشناختی جذابیت تمسخر معلم دینی، مفهوم ناسازگاری شناختی(Cognitive Dissonance) است که لئون فستینگر(1957) مطرح کرد. وقتی نوجوانان شاهد تفاوت میان گفتار و رفتار برخی معلمان دینی هستند مثلاً نصیحتهای اخلاقی که با رفتارهای متضاد همراهاند مغزشان برای کاهش این تضاد، راهی برای مشروعیتبخشی به عصیان پیدا میکند. مثل میمهایی که هنوز هم سالهاست در ایستاگرام وایرال است دربارۀ حضور معلمان دینی در جهنم(وقتی میرم جهنم و میبینم معلم دینیم هم اونجاست) یا تمسخر آنان در موسیقیها، باعث تخلیه این تنش ناسازگار ذهنی میشود، بلکه به افراد این حس را میدهد که در برابر قدرتی که نمیتوانند مستقیماً به چالش بکشند، واکنشی روانی و غیرمنطقی داشته باشند.
مفهوم عادیسازی(Normalization) در مطالعات رسانهای نشان میدهد که هرچه یک ایده یا رفتار بیشتر در محتواهایی سرگرمی و رسانهای تکرار شود، حساسیت عمومی نسبت به آن کاهش یافته و بهتدریج پذیرفتهتر میشود. وقتی خوانندهای پرطرفدار مانند ساسی میمها و جملاتی را که در مدرسههای پسرانه و دخترانه گفته میشود، در موسیقیاش بازتولید میکند، این شوخی از سطح تعاملات دانشآموزی فراتر رفته و به بخشی از گفتمان عامه تبدیل میشود. نتیجه این فرآیند، کاهش اعتبار(Devaluation) مفاهیم دینی در ناخودآگاه جمعی است، بهطوری که حتی افرادی که مخالفت ایدئولوژیک خاصی ندارند، نیز به این موج تمسخر ملحق میشوند.

ساسی با پوشیدن لباس زندان و مسخره کردن دادگاه در ترانهاش، از تکنیک خنثیسازی مسؤولیت(Neutralization of Responsibility) بهره میبرد. این تکنیک، که توسط ماتزا و سایکز(1957) در نظریۀ خنثیسازی مطرح شد، یکی از راهکارهای روانشناختی برای توجیه رفتارهای ناهنجار است. افراد در مواجهه با انتقادات اجتماعی، تلاش میکنند تا از طریق طنز، تمسخر یا اغراق، جدیت اتهامات را کاهش دهند و خود را قربانی فشارهای غیرمنطقی جلوه دهند.
در اینجا، ساسی به جای پاسخ منطقی به نقدهای فرهنگی و تربیتیای که به ترانههای سخیفش در سالهای گذشته شد، در این سکانس خود را در قالب فردی که تحت پیگرد ناعادلانه قرار گرفته، نمایش میدهد. این روش به او کمک میکند تا احساس گناه و انتقادهای اخلاقی را به سخره گرفته و مخاطبان نوجوان را از همدلی با منتقدان بازدارد.
توهین به مقدسات و مکانیزم کاهش حساسیت مذهبی
عبارت به امام حسن مجتبی در متن موسیقی ساسی، یک نمونه از استراتژی کاهش حساسیت مذهبی(Religious Desensitization) است که در رسانههای غربی نیز بهوفور دیده میشود. این تکنیک، بر اساس نظریۀ سازگاری شناختی(Cognitive Adaptation) عمل میکند: هرچه افراد بیشتر با یک موضوع حساس در بافتهای غیرجدی یا هجوگونه مواجه شوند، حساسیت و واکنش احساسی آنها نسبت به آن کاهش مییابد(Bushman & Anderson, 2009).
در اینجا، استفاده از نام یک امام بزرگوار در کنار مفاهیمی مانند نسخ شدن و رقص شهوانی زنان، باعث میشود قداست نام امام معصوم در ذهن مخاطب کمرنگ شود و تکرار چنین مواردی بهتدریج منجر به تغییر نگرش فرهنگی نسبت به احترام مذهبی گردد. این تکنیک در هالیوود و موسیقی رپ نیز بارها به کار رفته تا احترام به شخصیتهای مذهبی را در ذهن نسلهای جوانتر کاهش دهد.
ساسی با بیان جمله من نباشم با کی قر میدین، از اثر نجاتدهنده کاذب(False Savior Effect) و اثر تعلقپذیری اجتماعی(Social Belongingness Effect) استفاده میکند. بر اساس پژوهشهای روانشناختی، نوجوانان تمایل دارند که خود را بخشی از یک گروه اجتماعی بدانند و ترس از طرد شدن(Fear of Exclusion) در تصمیمات رفتاری آنها نقش مهمی ایفا میکند(Baumeister & Leary, 1995).
با این عبارت، ساسی تلاش میکند خود را بخشی ضروری از سبک زندگی و هویت فرهنگی جوانان معرفی کند، بهگونهای که نبود او، به معنای از دست رفتن لذت رقصیدن باشد. این پیام بهطور ناخودآگاه، نوجوانان را به حمایت از او ترغیب میکند، چراکه مخالفت با ساسی به معنای مخالفت با رقصیدن آنان تلقی میشود خصوصاً افرادی که با احکام اسلامی لجوجانه برخورد کرده و متوجه نیستند که این احکام برای رفاه و آسایش خودشان است.

ساسی با مسخره کردن دادگاه به تضعیف اعتبار نظام قضایی پرداخته و تأثیرات مخربی بر نگرش عمومی نسبت به دستگاه عدالت میگذارد. این تکنیک، که در روانشناسی اجتماعی کاهش مشروعیت اقتدار(Delegitimization of Authority) نامیده میشود، موجب میشود که مخاطبان نوجوان، قاضیها و دادگاه را نه بهعنوان نماد عدالت، بلکه بهعنوان اهدافی برای بیعدالتی و پارتی بازی ببینند(Tyler, 2006). این پدیده، در درازمدت احساس بیاعتمادی به دستگاه قضا را در جامعه افزایش میدهد و مشروعیت آن را تضعیف میکند، که در موارد افراطی، حتی به خشونت علیه قضات منجر میشود.
شواهد نشان میدهند که در کشورهای مختلف، زمانی که رسانهها چهرهای غیرجدی، فاسد یا مضحک از قضات ارائه دادهاند، موارد حمله و قتل علیه آنان افزایش یافته است(Sunshine & Tyler, 2003). در کشور ما نیز نمونههایی از ترور قضات برجسته در سالهای گذشته رخ داده که بیاعتمادی عمومی به نظام قضایی میتواند یکی از عوامل تشدیدکننده چنین خشونتهایی باشد. بنابراین، عادیسازی تمسخر دادگاه، نهتنها یک شوخی ساده نیست، بلکه در کاهش اقتدار حقوقی جامعه و افزایش رفتارهای مجرمانه نقش جدی دارد.
ساسی در این بخش از ترانهاش، با استفاده از بازی زبانی(Wordplay) و تداعیهای ناخودآگاه(Unconscious Priming)، به شکل ضمنی روحانیت را هدف قرار میدهد. اشاره به پرستویی و ارتباط آن با فیلم مارمولک، که در آن پرویز پرستویی نقش یک مجرم فراری را بازی میکند که لباس روحانیت به تن کرده، تلاشی برای ایجاد تداعی ذهنی منفی بین روحانیون و سوء استفادهها در شخصیت آنها است. این تکنیک در تبلیغات منفی و جنگهای شناختی به کار میرود تا بدون بیان مستقیم، یک مفهوم منفی را به یک گروه خاص نسبت دهد(Lakoff & Johnson, 1980).
با تکرار چنین پیامهایی، ذهن مخاطب بهطور ناخودآگاه ارتباط بین روحانیت و تعرض را تقویت میکند، حتی اگر از نظر منطقی این ارتباط نادرست باشد. چنین شگردهایی در روانشناسی رسانه بهعنوان أثر تلقین پنهان(Implicit Suggestion Effect) شناخته میشوند و در طولانیمدت، نگرش عمومی را نسبت به یک قشر خاص تغییر میدهند(Bargh, Chen, & Burrows, 1996).
کما اینکه این اتفاق ارج و قرب قشر مظلوم روحانیت را پایین آورده و همین مسأله باعث تنفر عمومی اجتماع از روحانیون شده(در اختشاشات آبان 98 و شلوغیهای منافقین بعد از آن که همراه مردم شده بودند طلاب و بسیجیهای زیادی به شهادت رسیدند) بنابراین، این بخش از ترانه نهتنها یک شوخی ساده نیست، بلکه نوعی عملیات روانی برای القای تصویر منفی از روحانیت در ذهن نسل جوان است.
جذابیت طرحوارهای در نقد آثار ساسی | چرا ترانهای که مضمون جنسی دارد بین مردم بازدید بیشتری دارد؟
آنچه میبینید و میشنوید ذهن شما را تغذیه میکند!
در نقد آثار ساسی مانکن و بیان جذابیت طرحوارهای، پیش از ورود به تحلیل جذابیت موجود در آثار وی، لازم است ابتدا به تعریف دقیق مفهوم طرحواره و توضیح متغیرهای موجود در تعریف آن بپردازیم.
تعریف: طرحوارهها الگوهای هیجانی شناختی خود آسیبرسانی هستند که در برابر تغییر مقاومت بالایی از خود نشان میدهند.
الگو یعنی چه؟
این ساختارها چارچوبهای ذهنی محسوب میشوند که از طریق آنها، فرد به تفسیر و درک وقایع و تجربیات بیرونی میپردازد. این چارچوبهای ذهنی، که در اصطلاح به شناختواره یا نقش ذهنی نیز معروفاند، ابزاری هستند که انسانها برای تفسیر محیط پیرامون، رفتار ارگانیسمهای اطراف و رخدادهای خارجی به کار میگیرند.
با توجه به این تعریف لازم است به نکتهای اساسی اشاره کنیم: انسانها جهان را بهصورت خالص دریافت و پردازش(احساس و ادراک) نمیکنند. بر اساس نظریۀ کانت، بین آنچه که از طریق حواس دریافت میشود(احساسات) و آنچه که بهصورت مطلق و مستقل از ادراک ما وجود دارد(پردازش هیجان و شناخت)، تمایزی وجود دارد. او مفاهیمی به نام فنومن و نومن را معرفی میکند.
فنومن به واقعیتی اشاره دارد که در حیطۀ تجربه و ادراک ما قرار دارد و تحت تأثیر ساختارهای هیجانی شناختی و حسی ما شکل میگیرد؛ در حالی که نومن همان واقعیت مطلق است که مستقل از ادراک ما وجود دارد و دسترسی مستقیم به آن برای ما تقریباً امکانپذیر نیست. بنابراین، تفسیر و پردازش وقایع از طریق نقشههای ذهنی یا طرحوارهها، تضمین نمیکند که برداشت ذهنی کاملاً با واقعیت بیرونی مطابقت داشته باشد؛ بلکه بین این دو، فاصله یا زاویهای همواره به وجود میآید.
این یعنی فرد با داشتن طرحوارهای خاص، نهتنها درک خود از واقعیت را بر اساس آن شکل میدهد، بلکه حتی در صورت مواجهه با اطلاعات جدید، همچنان تمایل دارد که چارچوب ذهنی قبلی خود را حفظ کند. این مقاومت در برابر تغییر باعث میشود که فرد الگوهای فکری، احساسی و رفتاری تکراری را در زندگی خود تجربه کند، حتی اگر این الگوها به او آسیب بزنند.
طرحوارهها را میتوان به نوعی چارچوبهای ذهنی(شناختوارهها) در نظر گرفت که ما از طریق آنها جهان را تفسیر میکنیم. انسانها هیچگاه جهان را بهصورت خالص تجربه نمیکنند، بلکه همیشه فیلتری هیجانی شناختی بین آنها و واقعیت خارجی وجود دارد که بر ادراک آنها از واقعیت تأثیر میگذارد.
در این میان وقتی از احساس صحبت میکنیم، منظورمان دادههای خام حسی پردازشنشده است. این دادههای حسی در اولین مرحلۀ از پردازش به تالاموس(Thalamus) انتقال مییابند. تالاموس به عنوان ایستگاه اولیه، اطلاعات حسی را دریافت و به بخشهای دیگر مغز هدایت میکند. سپس در تعامل با اجزاء دیگری مانند هیپوکامپ(Hippocampus)، آمیگدال(Amygdala) و قشر پیشپیشانی(Prefrontal cortex)، این دادههای خام به مرحلۀ ادراک وارد میشوند.
اما ادراک به معنای تفسیر و تحلیل دادههای حسی پس از گذراندن مراحل پردازشی است؛ یعنی آنچه که ذهن ما از دادههای ورودی استخراج میکند. بنابراین احساسات با هیجانات تفاوت دارند:
- احساسات دادههای حسی خامی هستند که به طور مستقیم تجربه میشوند.
- هیجانات، تفسیر و تحلیل این دادههای حسی هستند که پس از پردازش، به عنوان ادراک در ذهن شکل میگیرند و الزاماً تجربهای خالص و اولیه محسوب نمیشوند.
این تمایز نشان میدهد که دادههای ورودی ابتدا به صورت اولیه حس میشوند(احساس) و سپس تحت تأثیر ساختارهای هیجانی شناختی پردازش و به تفسیر و تحلیل درمیآیند(هیجان و شناخت).
در فرآیند پردازش هیجانی و شناختی، سه ساختار مغزی که نام برده شدند نقشهای مشخصی ایفا میکنند:
آمیگدال: این عضو عمدتاً مسؤول پردازش اولیه و سریع دادههای هیجانی است. آمیگدال با ارزیابی سریع اطلاعات حسی ورودی، واکنشهای هیجانی اولیه را در ارتباط خود با قشر پیشپیشانی ایجاد میکند.
قشر پیشپیشانی(Prefrontal Cortex): همزمان با پردازش اولیه توسط امیگدال، دادههای حسی به قشر پیشپیشانی نیز منتقل میشوند تا از دیدگاه شناختی مورد تحلیل و تفسیر قرار گیرند. این قسمت مغز وظیفه تنظیم و کنترل پاسخهای هیجانی را در کنار ارتباط خود با آمیگدال بر عهده دارد.
هیپوکامپ: این عضو به ذخیرهسازی اطلاعات به دست آمده از تعامل بین پردازش هیجانی و شناختی کمک میکند. به عبارت دیگر هیپوکامپ اطلاعات را به عنوان ساختارهای هیجانی شناختی در به صورت بلندمدت یا کوتاهمدت ثبت و نگهداری میکند.
این ساختار امیگدال، قشر پیشپیشانی و هیپوکامپ در تعامل و برهمکنش مداوم با یکدیگر قرار دارند. این تعامل و چرخۀ پویا میان این ساختارها، موجب بروز پردازشهای پیچیده و متفاوت در پاسخ به دادههای حسی میشود.
هیجانی شناختی یعنی چه؟
حال که مشخص شد منظور ما از الگو در تعریف طرحواره چیست، میتوانیم توضیح دهیم چرا ابتدا این الگوها به صورت هیجانی و سپس به صورت شناختی ثبت میشوند. این أمر به دو دلیل اصلی برمیگردد:
اولویت رشد و اهمیت بقاء:
آمیگدال از ۱۴ هفته بارداری: آمیگدال یکی از اولین ساختارهای مغزی است که در دوران جنینی(حدود ۱۴ هفته) شروع به پردازش اطلاعات میکند. این ساختار به دلیل نقش حیاتی در پردازش سریع اطلاعات هیجانی و واکنشهای دفاعی، از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا در موقعیتهای تهدیدآمیز سرعت پاسخدهی میتواند نقش کلیدی در بقاء داشته باشد. برای مثال، فرض کنید کودکی در دو سالگی در آغوش پدر قرار دارد و ناگهان دچار ضربهای در سر میشود.
این ضربه باعث ایجاد واکنشی هیجانی شدید(مانند گریه و ترس) میشود که توسط امیگدال ثبت میگردد. همزمان ممکن است کودک به صورت تصادفی به نقشی بر روی تابلو توجه کند. در این حالت حتی اگر نقشی که دیده شده از نظر شناختی اهمیت نداشته باشد، امیگدال آن را به عنوان بخشی از تجربه هیجانی منفی ذخیره میکند. بعدها، در زمانی که کودک بالغ میشود(مثلاً در حدود ۲۰ سالگی) ممکن است مواجهه با تصویری مشابه، به دلیل تکرار الگوی هیجانی ثبتشده، واکنش منفی ایجاد کند و حال شخص دوباره بد شود(آمیگدال هیجان منفی ذخیره شده را دوباره فعال میکند) حتی اگر حافظۀ صریحی از آن تجربه نداشته باشد(خود خاطره به یاد آورده نمیشود).
سرعت انتقال اطلاعات در ساختارهای مغزی:
فاصله نورونی و سرعت پردازش: آمیگدال به هیپوکامپ و تالاموس بسیار نزدیک است؛ بنابراین پیامهای عصبی به سرعت از تالاموس به امیگدال و هیپوکامپ منتقل میشوند. در مقابل، قشر پیشپیشانی(Prefrontal Cortex) که مسؤول پردازش و تحلیل شناختی اطلاعات است، از نظر نورونی از این ساختارها فاصله بیشتری دارد.
فرض کنید در مواجهه با یک عقرب، قبل از اینکه قشر پیشپیشانی بتواند اطلاعات را بهطور کامل پردازش کند، پیام عصبی به آمیگدال رسیده و پردازش اولیۀ هیجانی آغاز میشود. در نتیجه واکنش ترس و اضطراب به سرعت در بدن ایجاد میشود. این واکنش سریع نشاندهندۀ این است که پردازش هیجانی، به دلیل نزدیکی ساختاری و سرعت انتقال پیامها، در اولویت قرار دارد و سپس پردازش شناختی توسط قشر پیشپیشانی رخ میدهد.
بنابراین، به این دو دلیل(اولویت رشد زودهنگام و اهمیت بقاء آمیگدال و همچنین سرعت انتقال اطلاعات عصبی به دلیل نزدیکی ساختاری) الگوهای اولیه در سیستم عصبی به صورت هیجانی ثبت میشوند و سپس از طریق پردازشهای شناختی تثبیت و تفسیر میگردند. این فرآیند پایه و اساس شکلگیری طرحوارههای هیجانی شناختی است که در نهایت نقش مهمی در رفتار و واکنشهای فرد ایفا میکنند.
حال میتوانیم به توضیح مفهوم جذابیت طرحوارهای بپردازیم
جذابیت طرحوارهای به فرآیندی اشاره دارد که در آن افراد بهطور ناخودآگاه(ناهوشیار) به سمت روابط، تجربیات یا محیطهایی جذب میشوند که با الگوهای عمیق و اولیۀ هیجانی شناختی ذهنشان همخوانی دارد. در این چارچوب انسانها در کودکی از طریق تجربیات اولیه ساختارهای هیجانی شناختیای(طرحوارهها) را شکل میدهند که این ساختارها شامل باورهای بنیادی دربارۀ خود(هویت و خودپنداره)، دیگران و جهان هستند.
همانطور که ذکر شد طرحوارهها به عنوان چارچوبی سازماندهنده عمل میکنند؛ یعنی فرد در مواجهه با موقعیتهای جدید، آنها را بر اساس این ساختارهای درونی تفسیر میکند. از این رو برای کاهش اضطراب ناشی از ناسازگاری بین تجربیات گذشته و شرایط فعلی، انسان بهصورت غریزی و دفاعی تمایل طبیعی پیدا میکند تا در تعاملات و روابط، تأییدی بر این الگوها مشاهده کند.
در جذابیتهای طرحوارهای، افراد به دنبال تأمین نیازهای تأمین نشده و سرکوبشده مرتبط با هر یک از ۱۸ طرحواره اصلی هستند که در مراحل اولیۀ زندگی شکل گرفتهاند. این نیازها، در دوران کودکی بهدرستی برآورده نشده یا حتی سرکوب شدهاند و در بزرگسالی به عنوان محرکهایی برای جذب روابط و تجربیاتی ظاهر میشوند که این خلأها را تا حدی پر کنند. به این ترتیب، انسانها ممکن است بهطور ناخودآگاه به سمت افرادی جذب شوند که الگوهای رفتاری و عاطفیشان، نیازهای تأمیننشده و سرکوبشده آنها را بازتاب میدهد؛ حتی اگر این روابط منجر به تجربههای ناپایدار یا دردناک شود.
پس حتی در مواردی که این الگوها ناشی از تجربیات منفی مانند بیتوجهی یا سردی عاطفی در دوران کودکی) باشند، فرد بهطور ناخودآگاه به سمت روابطی سوق پیدا میکند که این الگوها را بازتولید میکنند. به عبارت دیگر طرحوارههایش انتخابهای او در روابط ممکن است به دلیل ایجاد حس آشنایی و پیشبینیپذیری، حتی در برابر روابط ناسالم و ناپایدار، ترجیح داده شوند.
به دلیل آنکه این طرحوارهها در طول زمان تثبیت شدهاند و عمیقاً در سیستم هیجانی شناختی فرد ریشه دارند، شکستن آنها مستلزم تغییر بنیادی در ساختارهای ذهنی است. از این رو حتی تجربههای منفی در روابط که با الگوهای اولیه همخوانی دارند، به نوعی آرامش و ثبات روانی برای فرد به ارمغان میآورند. در نتیجه جذابیت طرحوارهای فرآیندی است که در آن سیستمهای هیجانی شناختی فرد، به دلیل تثبیت اولیه در دوران کودکی، باعث میشوند تا در انتخاب روابط و باقی تجربیات زندگی، بهطور ناخودآگاه الگوهای آشنا و تقویت کننده ساختار ذهنش را دنبال کند، حتی اگر این انتخابها از منظر عاطفی و روانی مضر باشند.
پنج حوزه و هجده الگوی نکرار شوندۀ خود آسیبرسان که پیشتر در مجموعۀ طرحوارههای سایت از آنها بحث کردیم؛
۱. حوزۀ بریدگی و طرد(Disconnection and Rejection)
رهاشدگی بیثباتی(Abandonment/Instability)
بیاعتمادی بدرفتاری(Mistrust/Abuse)
محرومیت عاطفی هیجانی(Emotional Deprivation)
نقص و شرم(Defectiveness/Shame)
انزوای اجتماعی بیگانگی(Social Isolation/Alienation)
۲. حوزۀ خودگردانی و عملکرد مختل(Impaired Autonomy and Performance)
وابستگی بیکفایتی(Dependence/Incompetence)
آسیبپذیری در برابر ضرر یا بیماری(Vulnerability to Harm or Illness)
خودتحولنیافته و گرفتار(Enmeshment/Undeveloped Self)
۳. حوزۀ محدودیتهای مختل(Impaired Limits)
استحقاق بزرگمنشی(Entitlement/Grandiosity)
عدم خویشتن داری و خودانضباطی ناکافی(Insufficient Self-Control/Self-Discipline)
۴. حوزۀ دیگر جهتمندی(Other-Directedness)
پذیرشجویی جلبتوجه(Approval-Seeking/Recognition-Seeking)
۵. حوزۀ گوش به زنگی بیش از حد و بازداری(Overvigilance and Inhibition)
منفیگرایی بدبینی(Negativity/Pessimism)
بازداری هیجانی(Emotional Inhibition)
معیارهای سختگیرانه و عیبجویی افراطی(Unrelenting Standards/Hyper-Criticalness)
ترانههای شهوانی ساسی برای افرادی که در دوران رشد، تجربۀ سرکوب نیازهای بنیادین تربیتی از سوی والدین را داشتهاند، بهعنوان محرکی هیجانی شناختی عمل کرده و جذابیت طرحوارهای برای این مخاطبان دارد. اما این فرآیند از منظر روانشناختی چگونه تبیین میشود؟
حالا که مفهوم جذابیت طرحوارهای را توضیح دادیم و در صدد بررسی تخصصی مفهوم جذابیت در ساختهای هیجانی شناختی انسان هستیم، میتوانیم بررسی کنیم که چرا ترانههای با محتوای جنسی، مثل آثار ساسی، جذابیت بیشتری برای برخی افراد دارند؟
ارتباط طرحوارههای اصلی حوزۀ اول با گرایش به محتوای جنسی
برخی از طرحوارههای ناسازگار اولیه موجب میشوند که افراد بهطور ناهشیار به سمت محرکهای خاصی از جمله محرکهای جنسی گرایش پیدا کنند. این گرایش در واقع نوعی راهبرد تنظیمی برای کاهش تنش(درد و رنج) هیجانی و کاهش ناهماهنگی شناختی ناشی از تعارضات درونی این ساختارهای ذهنی است؛ بهعبارتی، فرد در تلاش است تا از تجربۀ مجدد درد روانی نهفته در لایههای عمیق طرحوارههای خود اجتناب کند.
در سبک اجتناب نیز بسته به طرحوارهای که دچار آن است از فرارهای روانشناختی برای دوری از درد و رنج استفاده میکند و یکی از فرارهای روانشناختی مواجهه با محتواهای جنسی است که سیستم دوپامینرژیک بدن را برانگیخته میکند. جالب اینحاست که برانگیخته کردن سیستم دوپامینرژیک و خودارضایی به عنوان راهی آسان و بی دردسر برای فرار از هر درد و رنجی در دسترس انسان قرار دارد و این مسأله نیز به خودی خود انجام دادنش را برمیانگیزاند
در نتیجه برانگیختگی جنسی و تحریک سیستم دوپامینرژیک بهعنوان یک راهبرد تنظیم هیجانی، بهواسطۀ أثرات مستقیم آن بر کاهش ادراک درد روانی و افزایش احساس لذت، منجر به این میشود که افراد بهطور موقت از تجربۀ رنجهای هیجانی مرتبط با طرحوارههای ناسازگار اولیه اجتناب کنند. مکانیسمهای عصبی این فرآیند به شرح زیر است(برانگیختگی چگونه درد و رنج این فقدان را آرام میکند؟):
فعالسازی سیستم دوپامینرژیک و نقش آن در تنظیم هیجانی: مواجهه با محرکهای جنسی در افرادی که از سبکهای اجتنابی برای مدیریت رنجهای هیجانی استفاده میکنند، مسیر مزولیمبیک را فعال کرده و منجر به آزادسازی دوپامین در نواحی کلیدی مانند هسته اکومبنس(NAcc) و قشر اوربیتوفرنتال(OFC) میشود. این افزایش فعالیت، از طریق مهار عملکرد ساختارهایی مانند آمیگدال(که در پردازش هیجانات منفی نقش دارد) و کاهش اتصال عملکردی بین این نواحی و قشر سینگولیت قدامی(ACC)، موجب تضعیف پردازش هیجانات ناخوشایند و کاهش ناهماهنگی شناختی میشود.
بهعبارتی، در این فرایند، مدارهای تنظیم استرس هیپوتالاموس هیپوفیز آدرنال(HPA) نیز تحت تأثیر قرار گرفته و از طریق کاهش سطح کورتیزول، احساس آرامش موقتی ایجاد میکنند. این تعاملات، در کنار تقویت پلاستیسیته سیناپسی در نواحی مرتبط با پاداش، بهمرور باعث شکلگیری یک پاسخ شرطی میشود که در آن، تحریک جنسی نهتنها بهعنوان یک محرک لذتبخش، بلکه بهعنوان یک راهکار سایکو نوروبیولوژیک برای فرار از پردازش دردهای هیجانی عمیق عمل میکند. این چرخه بهمرور زمان باعث میشود که مواجهه با محتواهای جنسی و تحریک سیستم پاداش، نهتنها یک انتخاب، بلکه یک نیاز تلقی شود؛ چراکه فرد برای فرار از رنجهای درونی خود، به آن وابسته شده است.
بازآرایی ادراکی و جایگزینی پردازش هیجانی: گرایش به محرکهای جنسی نوعی مکانیسم دفاعی ناهوشیار برای جابهجایی تنش هیجانی است. این پدیده از طریق فعالسازی ساختارهای مغزی درگیر در پردازش پاداش، خصوصاً هسته اکومبنس و مدار مزولیمبیک، موجب تغییر موقت کانون توجه شناختی از رنجهای درونی به برانگیختگی بیرونی میشود. چنین تغییری، نوعی انتقال هیجانی را رقم میزند که طی آن، مغز به جای پردازش احساسات دردناک مرتبط با طرد، بیارزشی یا رهاشدگی، درگیر تحریکات حسی و لذت آنی میشود.
این فرایند، مشابه مکانیزمهای شرطیسازی کلاسیک، با تضعیف توانایی دروننگری هیجانی، الگوی تثبیتشدهای از اجتناب را ایجاد کرده و چرخهای معیوب را رقم میزند که در آن، هرچه فرد بیشتر به این محرکها متوسل شود، حساسیت او نسبت به هیجانات واقعیاش کاهش یافته و وابستگی به این راهبرد بیشتر میشود.
هر بار که فرد از طریق تحریک دوپامینرژیک(مثلاً از طریق مشاهده محتوای جنسی یا خودارضایی) به کاهش اضطراب و ناراحتی طرحوارهای میرسد، این مسیر بهعنوان یک الگوی رفتاری مؤثر برای فرار از درد در مغز تقویت میشود. در نتیجه، سیستم عصبی بهمرور زمان، این رفتار را بهعنوان یک راهکار اتوماتیک و سریع برای مواجهه با ناملایمات روانی ذخیره میکند. سیستم دوپامینرژیک در تعامل با نوروترانسمیترهای دیگری مانند سروتونین و اکسیتوسین، به کاهش استرس و ایجاد احساس آرامش کمک میکند. این وضعیت، مشابه مکانیسم برخی داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی است، با این تفاوت که فرد بدون نیاز به محرک بیرونی، از طریق مواجهه با محرکهای جنسی، به این اثر دست مییابد.
اظهارات اخیر ساسی مانکن چند هفته بعد از انتشار موسیقی مارمولک در لایو فضای مجازی(اینجا کلیک کنید):
ساسی میگوید من آمدهام گفتمام خوبه هیکلیه فقط یکمی کوچوله بعد ما 54 ملیون بازدید گرفتیم؛ اما در سال قبل اومدم آهنگمو گذاشتم باهم دیگه همراه آرش داریم میخونیم دو ملیون ویو گرفتیم! پس توعمداً داری کاری میکنی که من این مدلی أثر تحویلت بدم(گرچه در سالهای قبل هم محتوا جنسی بوده و جنجالی اما به صراحت و اندازۀ امسال نبوده) سپس سای میگوید ما وقتی یوتیوبمون امسال با کشوری 80 ملیون نفری در آمریکا چهارم، در آلمان اول و در کانادا سوم شد دم مردممون گرم واقعاً
! این نشون میده مردم خیلی استقبال میکنن از چنین محتوایی
وی سپس افزود ببین اینا تو استودیو میگن دایی حیا کن فلانی رو رها کن اینا به علی دایی رحم نمیکنن به من هم نمیکنن به خودشون هم نمیکنن! توروخدا حرف منو گوش بدید اصلا حال نکنید! بعدشم اگر حال نمیکنید این آهنگ را آنقدر اصلاً گوش ندید! بچه رو هم که اصلا تو باید جلوشو بگیری نه من! بعد اصلا یچیزی؟ شما 11 ماه در سال میتوانی برای تربیت فرزندت وقت بزاری… آنوقت من چطوری در یک ماه آخر سال خرابش کنم؟
مردم عزیز چند سوال؟ اولاً شما در جهت تربیت خودتان و فرزندانتان چقدر آموزش دیدید و در پی یادگیری آن بودید؟ آیا ما بچههای دهههای 80 به بعد را رها نکردیم که خودشان بزرگ شوند؟ آیا تربیت فرزند این است تا بعد ساسی به خانوادههای شما چنین بگوید؟
آقای ساسی خودش هم از شورشها و اخلاق بد مردم ما در تعامل با خودشان و سلبریتیها میگوید و علی دایی را مثال میزند متأسفانه این قسمت از حرفش بیراه هم نیست! شماکه هستید و دنبال چه هستید اینها موانع تربیتی و فرهنگی بزرگی در شما است که از ناشیگری در نظام تربیت والدین و آموزش و پرورش نشأت میگیرد و برخی آمارها مانند طلاق(اینجا کلیک کنید) را که معضل امروز جامعۀ ما است هدف قرار میدهد! اما در مقام اشکال بله محتوای سخیف جنسی حتی در مدت زمان یک ماه اگر در مقابل انسان سالم و معمولی قرار بگیرد قطعاً آسیب زننده خواهد بود و نمیشود این را انکار کرد.
علاوه بر این، باید توجه داشت که ساسی مانکن در دورههای پیشین نیز به شکستن مرزها دست زده است. آثار پیشین او از جمله Hulu 2024- 1402- Baradarane Leila 2023- 1401- Maman Mano Bebakhsh 2022- 1400- Tehran Tokyo 2021- 1399- Doctor 2020- 1398- Gentleman 2019- 1397 همگی حامل همین هدفگذاریهای حساس، جذابیتهای طرحوارهای ناهوشیار ساختارشکنانه و آسیبهای عمدی هستند که در نقد حاضر به دقت مورد بررسی قرار گرفتهاند.
حامد عسگری
این ساسی که به تنبان فرهنگ افتاده است و جوانک مزلفی که خوش رقصی میکند برای دشمنان علی و آل علی را
دوست دارم هشتاد سالگیش را ببینم! آدمیزاد اگر ذرهای اخلاق داشته باشد و انسانیت و سلوک به دوست داشتنیهای دیگر تفکرها جسارتی نمیکند
پسرجان والله توی قبر، تویی و حرف هایی که زدی و حرفهایی که نزدی؛ حد یقفی قائل باش!
این اهل بیتی که من میشناسم، امام حسن مجتبیای که من میشناسم، هیچ بعید نیست آن دنیا دستی بر شانهاش بگذارد و بگوید رهایش کنید؛
مادرش شاید یک بار در روضۀ برادرم به او شیر داده است؛ پدرش یک بار غبار از پرچم عزای برادرم گرفته است.
الله اکبر که لقمۀ حرام چه میکند با آدمی! گور بابای هر چه لایکو فالور و دیده شدن… به چه قیمت دورت بگردم؟
منابع
Blood, A. J., and R. J. Zatorre. “Intensely Pleasurable Responses to Music Correlate with Activity in Brain Regions Implicated in Reward and Emotion.” Proceedings of the National Academy of Sciences, vol. 98, no. 20, 2001, pp. 11818–11823, https://doi.org/10.1073/pnas.191355898.
Huron, David. Sweet Anticipation: Music and the Psychology of Expectation. MIT Press, 2006.
Koelsch, Stefan. “Brain and Music.” Wiley Interdisciplinary Reviews: Cognitive Science, vol. 5, no. 6, 2014, pp. 605–624, https://doi.org/10.1002/wcs.1313.
Margulis, Elizabeth Hellmuth. On Repeat: How Music Plays the Mind. Oxford University Press, 2014.
Salimpoor, Valorie N., et al. “Anatomically Distinct Dopamine Release during Anticipation and Experience of Peak Emotion to Music.” Nature Neuroscience, vol. 14, no. 2, 2011, pp. 257–262, https://doi.org/10.1038/nn.2726.
Huron, David. Sweet Anticipation: Music and the Psychology of Expectation. MIT Press, 2006.
Margulis, Elizabeth Hellmuth. On Repeat: How Music Plays the Mind. Oxford University Press, 2014.
Blood, Anne J., and Robert J. Zatorre. “Intensely pleasurable responses to music correlate with activity in brain regions implicated in reward and emotion.” Proceedings of the National Academy of Sciences, vol. 98, no. 20, 2001, pp. 11818-11823.
Salimpoor, Valorie N., et al. “Anatomically distinct dopamine release during anticipation and experience of peak emotion to music.” Nature Neuroscience, vol. 14, no. 2, 2011, pp. 257-262.
Wegner, Daniel M., et al. “The effects of secrecy on attraction: Forbidden fruit hypothesis.” Journal of Personality and Social Psychology, vol. 52, no. 3, 1987, pp. 469-480.
Bechara, Antoine, et al. “Deciding Advantageously Before Knowing the Advantageous Strategy.” Science, vol. 275, no. 5304, 1997, pp. 1293–1295.
Festinger, Leon. A Theory of Cognitive Dissonance. Stanford University Press, 1957.
Festinger, Leon. “A Theory of Social Comparison Processes.” Human Relations, vol. 7, no. 2, 1954, pp. 117–140.
Hyman, Michael R., and Jeremy J. Sierra. “Examining the Mere Exposure Effect for Product Placements.” Psychology & Marketing, vol. 33, no. 12, 2016, pp. 1044–1061.
LeDoux, Joseph. The Emotional Brain: The Mysterious Underpinnings of Emotional Life. Simon & Schuster, 1996.
Suls, Jerry, and Ladd Wheeler. Handbook of Social Comparison: Theory and Research. Kluwer Academic Publishers, 2000.
Wise, Roy A., and Paul P. Rompre. “Brain Dopamine and Reward.” Annual Review of Psychology, vol. 40, 1989, pp. 191–225.
Zajonc, Robert B. “Attitudinal Effects of Mere Exposure.” Journal of Personality and Social Psychology, vol. 9, no. 2, 1968, pp. 1–27.
Hofmann, Wilhelm, and Kevin L. Keller. “The Impact of Positive Associations on Consumer Behavior.” Journal of Marketing Research , vol. 53, no. 4, 2016, pp. 77–90.
Kahneman, Daniel. Thinking, Fast and Slow . Farrar, Straus and Giroux, 2011.
Pavlov, Ivan Petrovich. Conditioned Reflexes: An Investigation of the Physiological Activity of the Cerebral Cortex . Oxford University Press, 1927.
Petty, Richard E., and John T. Cacioppo. Communication and Persuasion: Central and Peripheral Routes to Attitude Change . Springer, 1986.
Schacter, Daniel L., et al. Psychology . 2nd ed., Worth Publishers, 2011.
Solomon, Michael R. Consumer Behavior: Buying, Having, and Being . 12th ed., Pearson, 2017.
Zajonc, Robert B. “Feeling and Thinking: Preferences Need No Inferences.” American Psychologist , vol. 35, no. 2, 1980, pp. 151–175.
Baumeister, Roy F., and Mark R. Leary. “The Need to Belong: Desire for Interpersonal Attachments as a Fundamental Human Motivation.” Psychological Bulletin, vol. 117, no. 3, 1995, pp. 497-529.
Bushman, Brad J., and Craig A. Anderson. “Comfortably Numb: Desensitizing Effects of Violent Media on Helping Others.” Psychological Science, vol. 20, no. 3, 2009, pp. 273-277.
Tyler, Tom R. Why People Obey the Law. Princeton University Press, 2006.
Sunshine, Jason, and Tom R. Tyler. “The Role of Procedural Justice and Legitimacy in Shaping Public Support for Policing.” Law & Society Review, vol. 37, no. 3, 2003, pp. 513-548.
Matza, David, and Gresham Sykes. “Techniques of Neutralization: A Theory of Delinquency.” American Sociological Review, vol. 22, no. 6, 1957, pp. 664-670.
Bargh, John A., Mark Chen, and Lara Burrows. “Automaticity of Social Behavior: Direct Effects of Trait Construct and Stereotype Activation on Action.” Journal of Personality and Social Psychology, vol. 71, no. 2, 1996, pp. 230-244.
Lakoff, George, and Mark Johnson. Metaphors We Live By. University of Chicago Press, 1980.
36 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام
با توجه به هجمههای فرهنگی موجود
نقد بسیار عالی و اثرگذاری بود . ان شاءالله این نقدها مثمر ثمر واقع بشه و مردم ازشون آگاه بشن
ممنونم از نویسنده محترم. خدا قوت
اولا که مطلب بسیار طولانی بود ،برای تاثیر گذار بودن باید کوتاه مینوشتید،حداقل دونفر که میخان بخونند تا اخرش بخونند.
دوما شما فکر کردی هر بلایی سرمردم بیارید باز مردم میان به حرف شما گوش میدن ،نه دوست عزیز الآن جایی رسیدیم که جمهوری اسلامی هر چی بگه دقیقا مردم برعکسش رو انجام میدن ،اصلا مهم نیست اونکار خوب باشه یا بد،اگر اینو متوجه نشده باشید،هیچ تاثیری ندارید.
با سلام و خسته نباشيد. ممنون از نقد كامل و دقيقتون. متن نقد خيلي طولاني بود و جاهايي هم تخصصي كه براي عموم سخته.
خدا کنه اهلش که گمراه میشه بتونه به این متن ها دسترسی پیدا کنه ❤️
فوق العاده بود ، ولی به نظرم ابتدای متن کمی بدرفتاری کردید 🙂
خاک بر سرت ساسی شخصیت و فرهنگ ی ملت رو بردین زیر سوال و….
عالی بود ممنون
امیدوارم به گوش مسئولان و مردم برسه
شما که اینستا رو فیلتر کردین کل فرهنگ سازیتون بنا به سلیقه منفعتی خودتونه لااقل دخالت نکنین ناراحت هستین بچه هاتون رو نفرستید اون سر دنیا با جیب ملت و ازشون گوشی رو بگیرید دنیای امروز و فردا دنیای آزادی است بس نیست هرچی دست کردین داخلش با عقایدتون روتون کم شد واقعا با کاه فرق دارید مزایاتون چیه
دخالت؟ واقعا به این نقد تاثیر گذار و به جا میگید دخالت؟
شمایی که از هر بن بست یه سوراخ میسازین و از هر فیلتر یه وی پی ان نباید گله و شکایت کنید. در ضمن فرهنگ این کشور به سلیقه ی منفعتی خودمون نیست که اگه بود باید خیلی وقت پیش اتحاد شما و امثال شما و اون قضیه ی زن زندگی آزادی به یه جایی میرسید و جمهوری اسلامی ریشه کن میشد چون قدرت مردم یه کشور قطعا بیشتر از قدرت مسئولین یه کشوره پس نتیجه میگیریم که هر فرهنگ و عقیده ای هم که هست به صلاح بینی و انتخاب یک ملته.. گلایه مندی تون از این نظام قابل درکه چون منتقد هستیم نسبت بهش ولی میدونیم که چارچوب های اصلی درست بنا شده
و در جواب اون فرمایشتون باید بگم که محتوای اشتباه ساسی با یه گوشی گرفتن برطرف نمیشه اینطوری نیس که سرمون رو مثه کبک بکنیم توی برف که اگه اینطوری بود شما هم سرتون رو میکردید توی برف و از فرهنگ به قول خودتون سلیقه ای و منفعتی این جامعه محروم میموندید و خودتون رو با اینستا و آهنگای مخرب ساسی سرگرم میکردین!
به امید هدایت همه مون …
آتش باجناق بازی،پارتی بازی، خودی نخودی بیخودی و هزاران سمی که به فرهنگ ایرانی تزریق کردید حالا برگشته سراغ خودتون🫤بلاخره سکنگبین صفرا فزود وکار دستتون داد نمیشه همیشه با دروغ حکومت کرد
سلام امیرجون شما بنظرم اول سعی کن که آمار و روش تحقیق دانشگاهتو فقط پاس نکنی که بعدا اینطوری بنویسی! پسر جون جلوی جوامع علمی یا ی استاد آمار معمولی هم این وهمیاتت رو در مقابل استدلالهایی که توی مطلب هست بریزی بیرون مسخرت میکنن 🙂 من که قصد مسخره کردنت رو ندارم اما بهرحال سعی کن اول خوب بفهمی گوینده چی میگه بعد به هیجانات رفلکسی داخل ذهنت که قبلا معلوم نیست کی برانگیختشون کرده بچسبی.
امیر جان دمت گرم مگه اقا زاده ها که همه دارن تو خارج زندگی میکنن با جیب ملت نرفتن همه اونها هم دارن بد تر اونی که ساسی نشون داد زندگی میکنن خودشون فیلتر شکن میفروشن تا جیب خودشون پر شه برا همین نمیزارن فیلترینگ ورداشته شه هر کی میخواد درست کنه این مملکت درست شه از بالا جلو فساد بگیره همه فساد تو موزیک ویدیو ساسی نیست همه درد جنسی نیست بی بند و باری از فقر شروع میشه هر وقت تونستن فقر از بین ببرن بیان در مورد بقیه نظر بدن شکم گرسنه دین و ایمان سرش نمیشه
رضا جان قرار نیست همه فساد تو موزیک و ساسی باشه… اونچیزی که من از این نقد فهمیدم اینه که مردم فقر فرهنگی دارن… اصلا برای همینه که ساسی مشکل ساز میشه. ضمناً همه مشکلات مردم هم توی فقر مالی خلاصه نمیشه و با درست شدن اقتصاد همه چیز درست نخواهد شد بیا یکم فکر کنیم شما کی دیدی مردم برای نرخ بهره وام بانکی تو بیست و دو بهمن شعار بدن؟ منتظر وایسادن یکی بیاد سر راه مسائل مالی و اقتصادی رو درست کنه؟ عزیزم مردم ما سواد تربیت جنسی بچهاشون رو ندارن چه برسه به اینکه بخوان عقلشون برسه شعاری علیه این نظام سرمایه داری بدن… فرهنگ و عقل و سواد که نباشه فقر اقتصادی میشه سایه اش… تو کی دیدی مردم نگران این باشن که بچشون رو میفرستن کدوم مدرسه و کدوم معلم بهشون درس میده تربیتشون میکنه 80 سالدیگه هیچکدوم از این مسئولینی که میبینی روی کار نیستن همه بچهایی که از همین بالین خانواده ها و اموزش پرورش و دانشگاه اومدن بیرون میشن رئیس جمهور و مسئول جنبشی اگر در جهت اصلاح یک کشور میخوایم درست کنیم باید اول بریم سراغ اموزش پرورش و فرهنگ سازی…
بیامرزه رفتگانت
دمت گرم
ساسی مانکن یک آدم بی شخصیت وازهم گسیخته هست که تحت کنترل موسادوسیا هست به زودی به درک واصل میشه خانم مانکن وشوهرش راخداهدایت کندولی اگرماموریت دارندبازم خداریشه شون رابکنه
اصلا من معنی این جهت گیری رو نمیدونم شما بیشتر دارید با این متن ها طرفدار پیدا میکنید برای ساسی تا دشمن یعنی واقعا اینقدر از نظر فکری اندیش مندان ما عقب افتادن که فکر میکنن با این متن طرف نمیره ساسی ببینه خدا شاهده من کم کم فکر میکنم شما با ساسی ساخت پاخت کردید و دارید براش تبلیغ میکنید من اینقدر دیدم همه علیه ساسی شعار میدن رفتم ویدیوشو دیدم شاید اگر نمیگفتید نمیرفتم
ببین دوست گرامی،اینها همش پروژه است .سرکاراومدن جمهوری اسلامی هم پروژه بود از ۴۰۰سال پیش که در اروپا رنسانس راه افتاد قرار بر این بود که تمام دنیا از قانون های قبلی پاک و قانون جدید جایگزین بشه اما وجود نفت در خاورمیانه معادلات رو به هم ریخت اما اکنون امریکا ترجیحش اینه که رنسانس در خاورمیانه به هرقیمتی اجرابشه البته مبارکه از اون خرافات قبلی اندکی بهتره اما ایرانی وافغانی و…درست نمیشن اما برای دنیا بهتره
آقا مرتضی وقتی میخوان یه اقدامی رو تحلیل کنن اول میرن بررسی میکنن. این یه قاعده ی کلی هست. شما وقتی آهنگ ساسی رو گوش ندادی چجوری قراره درک کنی که این آهنگ ضد فرهنگیه و بنیان های اخلاقی رو تضعیف میکنه؟ وقتی آهنگ ساسی رو گوش ندادی چجوری میخوای انتقاداتش رو دریافت کنی؟ چرا فکر میکنی انتقاد از یه چیزی به معنای تبلیغه؟ یعنی انقدر از نظر فکری مخاطبای ما عقب افتادن که فکر میکنن وقتی علیه یه چیز مخرب سر و صدا کنن و مردم رو به سوی آگاهی بکشونن دارن اونو تبلیغش میکنن؟
ببین دوست گرامی،اینها همش پروژه است .سرکاراومدن جمهوری اسلامی هم پروژه بود از ۴۰۰سال پیش که در اروپا رنسانس راه افتاد قرار بر این بود که تمام دنیا از قانون های قبلی پاک و قانون جدید جایگزین بشه اما وجود نفت در خاورمیانه معادلات رو به هم ریخت اما اکنون امریکا ترجیحش اینه که رنسانس در خاورمیانه به هرقیمتی اجرابشه البته مبارکه از اون خرافات قبلی اندکی بهتره اما ایرانی وافغانی و…درست نمیشن اما برای دنیا بهتره
حیف این فرهنگ غنی چند هزار ساله که اویزه دست این بی هویت بی همه چیز شده
وضعیت ساسی مشخص اما ۷۰ نهاد فرهنگی دولتی داریم که هر کدوم میلیاردها تومان بودجه میگیرن و به هیچ کسی پاسخگو نیستن که چطور با این همه پول و دفتر و دستک و ساختمان و نهاد و … همگی در برابر ی خواننده مبتدل به زانو در اومدن و این خواننده با ی ترانه همه فعالیتهای اونا رو پوچ و نقش بر اب میکنه
امیر جان! فرهنگ یه خاصیته که نمیتونی از تو کوچه و خیابون و این ور و اون ور و نهاد های دولتی دنبالش بگردی یه چیزیه که باید به بلوغ اجتماعی برسی و تو خودت ببینیش. نمیخوام بگم که این نهاد های دولتی کم کاری نمیکنن نه اصلا منظورم این نیست اتفاقا خیلی هم کم مسئولیت هستند و متاسفانه به نحو احسن برای خردمندی و تربیت این جامعه تلاش نمی کنند. اما آیا این بهونه ی خوبیه که مردم به سمت این محتواهای مبتذل گرایش پیدا کنند؟ و البته همه ی بی فرهنگی مردم تقصیر نهاد های دولتی نیس بخش عظیمی از اون تقصیر خودِ مردم هست
به عنوان مثال شما یه نگاه به خودت بنداز. یه سایت پیدا شده داره جامعه رو آگاه میکنه و هزاران استدلال منطقی که بر محتوای ضد فرهنگی آهنگای ساسی دلالت میکنه رو تولید و پخش میکنه. خب این یعنی چی؟ یعنی داره برای ساختن یه جامعه ی سالم و خردمند تلاش میکنه
اون وقت به جای اینکه ازش حمایت بشه مردم دنبال مقصر میگردن و سازمان ها و نهاد های دولتی رو خطاکار میدونن
پس همش هم تقصیر دولت نیست
موافقم.ساسی یه خواننده است که واقعیت هارو به تصویر کشیده ولی فسادهای اداری ومذهبی و فرهنگی چرا حرفی نیست برایش؟😶😶😶😠😤
ابتذال حاکمین ایران از قتل و جنایت و با جناق بازی تا زندگی پر از تناقض مسیولین دزد و مفتخوری و کشتار و چپاول ایران رو باید نشان داد این ابتذال را مردمی که به خواب رفتند باید ببینند شاید روشن شوند مارمولک ابتذال دین را در ایران نشان می دهد که توسط حاکمین دین نما به نام معبد امون بر ملتی چند هزار ساله تحمیل شده
ارزشی چرا از درگاه ریالی سایت قمار ساسی حرفی نمیزنی
سایت قمار شرت بندی ساسی درگاه ریالی معتبر داره یعنی رسماً دار پول از جمهوری اسلامی در میاره مثل بانک مرکزی خبر نداره خودش از این درگاه ها سود میبره داداش ساسی درگاه پرداخت ریالی دار
گندم از گندم بروید جو ز جو
اگه محمد جرجندی، آی ایکس بروکر رو نمیگفت که اینو هم مینداختین گردن مردم.
چی میگی تو؟ فکر میکنی بعد حرف میزنی؟ همه الان میدونن بروکرا کلاهبردارن تو هم عقب موندی چون هنوز پولتو نخوردن اول از جرجندی شنیدی
هیچکس کامل نبوده و نمیتواند انگشت اتهام به سمت کسی بگیرد زیرا کسی که با یک انگشت کسی را متهم میکند سه انگشت دیگر به سمت خودش است
لذا کسی نمیتواند راجب کسی نظر دهد چون عقاید هر کس فرق میکند اینها سیاستی بیش نیست ولیکن امکانات زیادی برای خوب زندگی کردن یک ایرانی است اما عواملی هست که وظیفه دارند نزارند شخص به خود بیاید…
منطق شما قابل درک نیست آقا امیر
چطور وقتی که آهنگ ساسی آهنگ سااااسی که باطن کثیفش واسه عالم و آدم نمایانه ، نقد میشه شما ادعا میکنی که نباید انگشت اتهام به کسی گرفت و کسی کامل نیست اما وقتی که حرف از مسئولین میشه واسه اتهام و تهمت مشکلی نیست؟
مردم ایران اینطوری ان و واسه ی ساسی مانکن که روان و فرهنگ و ادبِ همه ی اقشار جامعه به خصوص قشر نوجوون رو نشونه گرفته مهربون میشن و عقیده ی اونو محترم میدونن اما نوبت چارتا آقازاده که میشه نسبت به انگشت اتهام و همه ی اینا بی تفاوت میشن. ایا چنین مردمی لایق زندگی با امکانات خوبن؟
اگه آقازاده ها پول ملت رو میخورن ساسی هم عقل مردمو جادو میکنه و با بدترین روش ها سلامت جامعه رو هدف قرار میده. اونوقت به نظر شما فقر مالی بدتره یا فقر فرهنگی؟ قطعا فقر فرهنگی بدتره
وقتی با تحجر و خشک مذهبی بازی ترانه های فولکلور ایرانی رو بصورت نوار کاست از تو ماشینها با رفتارهای داعشی ضبط و محاکمه و مجازات میکردین وقتی خوانندگانی چون داریوش و ستار و معین و هایده و مهستی و دلکش حتی حبیب رو ممنوع و دق مرگ میکنین همین میشه.و مثل همیشه شکست میخورین
ببینید یه موزیک فان، چه بلایی بر سرتون آورده که ادای روشن فکر ها رو در میارین.این نظام همیشه به دنبال افرادی مثل شماست.شمایی که مانند خری میمانید که کتاب حمل می کند
جهل جاهـــل سـینه ها را می درد
عقــــل عاقـــل کــینه ها را می خرد
عاقــــلان بــر قلب مـردم حاکـمند
جاهــــلان بر خــــون مــردم طالبند
عاقــلان با خــــود پسـندی دشمنند
جاهــــلان با چـــاپلوســــان همدمند
سلام کاری به جمهوری اسلامی ندارم
ولی به عنوان یه نوجوان میگم که، به نظرم اینجور آهنگا دهن ما ها رو آسفالت میکنه . وقتی طرف درگیر خودارضایی میشه و از زندگی میوفته ،
نمیشه یه نقد هم نوشت ؟!
خود ارضایی کله اینارو گچ کرده اصلا نقد هم کامل نخوندن… بخونن هم نمیفهمن درک نمیکنن وقتت رو الکی هدر نده بخوای به اینا بفهمونی نقده داره چی میگه خانواده هاشون داره به فنا میره بعد اومدن اینجا دارن موش میدوونن فاز من میفهمم تو نمیفهمی بر میدارن شماها اگه میفهمیدید به جای اراجیف استدلال مقابل استدلال میوردید همین جمهوری هم نبود الان معلوم نبود جز بچه های بی سرپرستی که پدر مادر ولشون کرده بودن یا نه…
اگر دین ندارید لاقل آزاده باشید همین قدر کفایت میکنه برای کسایی که طرفداری میکنن از ساسی !!!
صدای حتی برخی از خواننده های آن ور آبی هم درآمده انوقت یک عده که البته خیلی کم هم هستند باز هم از روی تعصب و نه چیز دیگه حمایت میکنند از ساسی
بسیار خب از کوزه همان برون تراود که در اوست