مقدمه
یکی از مسائلی که ممکن است هر پژوهشگر تاریخی با آن مواجه شود، این است که چرا همواره در طول تاریخ قدرتهای استعماری و بالاخص صهیونیسم بینالملل، منطقه ایران را برای نفوذ هدف قرار میدادند؟
اسلام دینی است که پایه و اساس آن بر جمله «لا اله الا الله» بنا شده که مرکب از دو عنصر است: نخست، نفی هر آنچه ضد حق و خداوند است؛ و دوم، اعتقاد و باور به حقیقت و خداوند. آنکه مشتاق نور است از ظلمت بیزاری میجوید و آنکه شیفته نور رحمت الهی است، از ظلمت گمراهیِ اهل طاغوت اعلام برائت میکند. بدین جهت، استکبارستیزی در متن توحید که اساس اسلام است، پیاده شده و هر کس که موحّد حقیقی باشد، ممکن نیست دشمنِ طاغوت باشد. بنابراین، تفکر اسلام برای اهل طاغوت گران آمده و آن را برای کاخهای مجللشان تهدیدی بزرگ میدانند.
یکی از مراکزی که این عامل تهدید را تقویت کرده و به حیات آن استمرار بخشیده است، حوزه علمیه ایران است. طبیعی است که دشمن به منظور دفع خطر، دست به عملیات چریکی زده و قلب آن که خون حیات را به بخشهای دیگر سرایت میکند، از کار بیندازد. یکی از فلسفههای نفوذ صهیونیسم در ایران دقیقا همین است که مصادیق آن را با روش جریانشناسانه در ادامه خواهد آمد.
از سوی دیگر، منطقه ایران به جهت داشتن منابع عظیم طبیعی و معدنی، یکی از نواحی غنی و ثروتمندی به شمار میرود که حکومت بر آن، آرزوی هر حاکم پولدوستی است. کشورهایی که در مسیر توسعه و تکامل صنعتی گام بر میدارند، نیاز بیشتری را به چنین مناطقی در خود احساس میکنند؛ حال قومی که خواهان سلطه بر جهان است، چطور؟ قطعاً وَلَع این قوم برای دستدرازی بر چنین مناطق ثروتمندی که میتواند قدرت نظامی و اقتصادی آن قوم را تضمین کند، بیشتر خواهد بود؛ مخصوصاً وقتی که آن قوم نژادپرست باشد. بنابراین، یکی دیگر فلسفههای نفوذ در ایران، سلطه و دستدرازی بر منابع ثروتی است که در این ناحیه قرار گرفته است.
صهیونیسم بینالملل با دو استراتژی فوق، از زمان تدوین مبانیاش توسط تئودور هرتزل عملیات نفوذ را آغاز کرده است. لزوم تأمین امنیت برای تحقق راهبردهای فوق موجب میشود تا جبهه طاغوت اقدام به روی کار آوردن حکومتی بکند که یا از اندیشه چیزی نفهمد و صرفاً فردی لات و جنگجو باشد و یا با جبهۀ صهیونیسم همفکر باشد و به اصطلاح بتواند نوکری خوبی را برای این قوم نژادپرست انجام دهد.
در این نوشتار، در صدد شناخت کلی نحوه پیشبرد این استراتژی در عصر پهلوی اول هستیم.
رضاخان، فرزند استعمار
دیگر قدرت قاجار کارایی لازم را برای جبهه استعمار نداشت؛ از همین رو، «آیرونساید» جوانترین سرلشکر ارتش انگلستان به ایران آمده و در صدد برپایی یک کودتای سیاسی برمیآید.
آنچه او به دنبالش میگشت، فردی نزدیک به فرهنگ انگلیس بود که بتواند منافع این کشور و همدستانش را در ایران تضمین کند. رضا میرپنج که از نیروهای قزاق بود، توسط «اردشیر جی» به آیرونساید معرفی میشود و طی اولین ملاقات در تاریخ اکتبر 1917 به عنوان مهره اصلی کودتا انتخاب میشود. از آن به بعد، به منظور آموزشهای اجتماعی و سیاسی، جلسات متعددی میان رضا میرپنج و اردشیر جی ریپورتر صورت میگیرد تا فرد برگزیده شده، آمادۀ حکومت بر یک سرزمین مهم شود.[1]
در اسفند ماه سال 1299ش نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران میشوند و در صورتی که شاه جوان آن در پاریس به سر میبرد، کودتای سیاسی انجام میدهند. با کاهش قدرت سلسله قاجار، کارهای نهاییِ براندازی آن از طریق دو قدرت سیاسی و نظامی در حال آمادهسازی بود. بُعد نظامی آن به دست رضا خان و بعد سیاسی آن به دست روزنامهنگار جوانی به نام سیدضیاءالدین طباطبایی انجام شد. سرانجام با جلب نظر روزنامهها و افزایش قدرت سیاسی و نظامی، کار قاجار یکسره شد و خاندان پهلوی به روی کار آمد.
سازمانهای صهیونیستی در ایران
پس از به روی کار آمدن نیروی تربیتشدۀ انگلیسی، فرصت مناسبی یافت میشود تا استراتژیهای فتح قلب جهان اسلام و تاراج آن به وقوع بپیوندد. یکی از روشهای تحقق این مسأله، گسترش و ایجاد سازمانهای تبلیغی صهیونیستی در جهان اسلام است. یکی از مسائلی که تحقیر جامعه اسلامی ایران را به دنبال خواهد داشت، این است که در جامعهای که کتاب مقدس آن به طور صریح فرموده یهود دشمنترین افراد نسبت به شماست، با این حال در مرکز همین جامعه، یهود به تبلیغ عقاید صهیونی خود بپردازد؛ آن هم سازمانیافته!
یکی از این مؤسسات و سازمانهای تبلیغی، موسسه الیانس بود. این مؤسسه از طرف جامعۀ یهود انگلستان و فرانسه در سال 1316ش در تهران تشکیل شد[2]
علاوه بر آن، مؤسسات دیگری نیز تشکیل شدند؛ برای مثال موسسه ارت که مرکز اصلی آن در ژنو است و در سال 1320ش زیر نظر مهندسین خارجی در تهران تشکیل شد. یکی دیگر از مؤسسات جاسوسی و تبلیغی صهیونیسم در ایران «جونیت امریکن» بود که بودجه آن منحصراً از آمریکا تأمین میشد[3]
علاوه بر آنها یکی دیگر از مؤسسات، موسسه خلویص بود؛ این موسسه برای فداییان یهود جهان که مرکز آن در فلسطین بود، فعالیت میکرد و داوطلبین برای کمک به ارتش اسرائیل نیز توسط این مؤسسه تامین میشد[4]
یکی از آثار مهم تشکیل این مؤسسات در ایران این بود که موجب شد تا خواسته و اعتراض یهودِ ایران رسمیت و قدرت یابد؛ چرا که این مؤسسات عمدتاً در مسیر تربیت افراد یهودی بود و از آن جایی که پشتیبان این مؤسسات آمریکا و انگلیس بود، خواستههای اقوام یهودی در ایران در بُعدی کلانتر در کشور مطرح میشد.
به میزانی که کشوری بزرگ باشد، انتساب به آن نیز قدرت را به ارمغان خواهد آورد. بدین ترتیب، با ارتباط گرفتن یهود ایران با زرسالاران جهان، قدرتش در ایران افزایش یافت و بستر ورود افراد مهم صهیونیستی در ایران به منظور تقویت این ارتباطات را فراهم کرد؛ برای مثال میتوان به ورود «اسحاق صوری» در سال 1313 به ایران اشاره کرد که بعدها به ریاست اسرائیل رسید.
همچنین دکتر «الترجی فیشل» مستشرق یهودی به ایران آمد و در دانشکده ادبیات تهران کنفرانسی راجع به اثر تورات در ادبیات ایران بر پا کرد![5] بنابراین، با تشکیل این سازمانها، شخصیتهای صهیونیستی به کشور راه پیدا کردند و در صدد تقویت یهود در ایران برآمدند.
طبیعی است که تفکر صهیونیستی که مبنای آن نژادپرستی است و رؤیای حکومت جهانی را در سر میپروراند، در صدد تقویت نژادی که برتر میپندارد بر آید؛ پس میتوان نتیجه گرفت که یکی از مبناهای تأسیس برخی از این مؤسسات یهودی در ایران، تفکر صهیونیسم است؛ چرا که یکی از آثار مهم این مؤسسات، قدرتمند کردن و تقویت یهود است؛ یهودی که صهیونیسم آن را نژاد برتر میپندارد.
به طور اختصار آثار مؤسسات صهیونیستی در ایران را بدین گونه میتوان گفت:
1- قدرتمند شدن یهود در ایران
2- راه یافتن برخی از شخصیتهای صهیونیستی به ایران در طول این موسسات
3- تبلیغ عقاید صهیونی و تربیت یهود برای آرزوی جهان شدن [6]
برخی اقدامات یهودپسند رضاخان
1- تخریب اسلام: رضاخان در کارنامه خود، رفتارهای تخریبکننده اسلامی فراوانی را داشته است؛ از جمله میتوان به محدود کردن کردن مساجد، تعطیلی مجالس تبلیغی، در هم کوبیدن برخی از حوزههای علمیه، تبعید روحانیون مبارز، محدود کردن و یا تعطیلی مجالس امام حسین(ع) و نیز قانون منع حجاب.
همانطور که در مقدمه این نوشتار گفته شد، یکی از فلسفههای نفوذ صهیونیسم در ایران، تخریب حوزه علمیه است. رضاخان در کنار تخریب حوزه علمیه، به تخریب هنجارها و ارزشهای اسلامی روی آورد.
مؤسسات صهیونیستی در تلاش تبلیغ و گسترش تفکر صهیونیستی بودند که برای رسیدن به این خواسته، لازم میآمد تا فرهنگ غنی اسلام که مانع از گسترش آن میشود، تخریب شود و بستر برای گسترش فرهنگهای دیگر فراهم گردد و این اقدام رضاخان در راستای اهداف یهود بود.
2- باستانگرایی: مسأله باستانگرایی در دوره رضاخان علاوه بر آنکه در مسیر تخریب فرهنگ اسلامی قرار میگرفت، از آثار آن میتوان ماهیت صهیونیستیاش را کشف کرد.
برخی از نویسندگان یهودی، ماجرای بعد از آزادسازی یهود توسط کوروش را غلط روایت میکنند. روایتهای آنان بدین شکل است که مهاجرت یهود بعد از آزادسازی به گونهای بود که توانست اکثر مناطق ایران را شامل شود و بدین گونه، ایران به یک کشور یهودی تبدیل شود[7]. خواسته یهود که ایجاد یگانگی میان خود و ملت ایران است تنها در صورتی به وقوع میپیوندد که باستانگرایی در جامعه رواج پیدا کند؛ چرا که انحراف آنها در متن باستانگرایی است و راه وصول به آن، تنها رواج باستانگرایی است.
البته مسأله یگانگی در طریقی دیگر نیز میتواند به واسطۀ باستانگرایی حاصل شود. تاریخ نشان میدهد که کوروش، پادشاه بزرگ هخامنشی توجه خاصی به یهودیان داشته و آنها را برای رسیدن به سر منزل مقصود(قدس و فلسطین) یاری کرده است. جامعهای که به باستانگرایی افراطی دچار شده باشد و مدحهای کذب را نثار پادشاهانی چون کوروش و داریوش کند، قطعا جهتگیریهای فکری آن پادشاهان در فرهنگ جامعه تأثیر میگذارد. جامعهای که مدح پادشاهی را کند که در مسیر رسیدن یهود به فلسطین تلاش کرده است و در کتب مقدس یهود نیز از او به نیکی یاد شده باشد، چه تأثیری بر موضع آن جامعه نسبت به تفکر صهیونیسم و یهود خواهد داشت؟
قضیه وقتی جالب میشود که این جمله از رضاخان را بخوانیم: «یهود ایران دیگر همخون ایرانی است و با سایر مردم فرقی ندارد، در خرید همه نوع جنس آزادند» [8]
اما با تدبیر و رهبری امام خمینی (رحمة الله علیه) و با تفسیر درست از کلمه «لا اله الا الله»، آنچه سردمداران عالم از آن میترسیدند را سرشان آورد؛ یعنی بیداری اسلامی. حرکتهای استکبارستیزی اکنون، حاصل الهامهای این مرد بزرگ به امت اسلامی است. و همین الان است که همان شاگردان حضرت امام که او را ندیدند، اکنون در فلسطین پشت دیوارهای قدس در حال نبرد هستند.
پینوشتها:
1- ر.ک: فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: انتشارات اطلاعات، جلد2، صص 156-159.
2- شاهاک، اسرائیل، تاریخ یهود، تهران: نشر قطره، صفحه 43
3- علمالهدی، عبدالجواد، صهیونیسم بینالملل و نقش یهود در دین و سیاست، قم: انتشارات رسول اعظم، صفحه 259
4- همان
5- ر.ک: لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، تهران: انتشارات کتابفروشی یهودا بروخیم، جلد2، صفحات 514-520
6- علمالهدی، عبدالجواد، صهیونیسم بین الملل و نقش یهود در دین و سیاست، قم: انتشارات رسول اعظم، صفحه 255
7- ر.ک باستانگرایی و یهود.
8- علمالهدی، عبدالجواد، صهیونیسم بینالملل و نقش یهود در دین و سیاست، قم: انتشارات رسول اعظم، صفحه 284
/203