نخست این که، تقابل خدای متعال و خدای صانع جهان در هر دو مکتب وجود دارد. دوم، تقابل میان جسم و روح که به موجب آن، جسم دانی و روح عالی است با این تفاوت که در تفکر گنوسی، جسم به قدری شر است که جهت نیل به رستگاری باید روح را از زندان تن رها ساخت؛ اما در عرفان یهودی، رستاخیز جسمانی هم مطرح است و در واقع جسم، مَرکب روح است.
سوم، فرشتهشناسی و کیهانشناسی در هر دو وجود دارد، اما قدرت فرشتگان در عرفان یهودی بیشتر از مکتب گنوسی است. چهارم، وجه عدمی خدا بسیار شبیه خدای بیگانه گنوسیه است. پنجم، سفیروتها یا جلوههای دهگانه نور که از وجه عدمی خدا صادر میشوند، شبیه ائونهای و نظریه صدور گنوسیه است.
ششم، میان جلوهها و تجلیات یا سفیروت، ثنویت جنسی وجود دارد؛ درست مثل ثنویتی که در میان ائون های گنوسیه که در ملأ اعلی وجود دارند. هفتم، آدام قدمون یا آدم قدیم در عرفان یهودی شبیه آدم قدیم گنوسیه است.
هشتم، هبوط آدم از بهشت و حضور الهی شبیه هبوط سوفیاست که خود، ذره ای الهی بوده و به عالم جسمانی هبوط نموده است. نهم، همانگونه که در عرفان یهودی وجود مسیحای نجات دهنده، نجات نهایی را میسر میسازد و عالم به وحدت اولیه میرسد، در گنوسیه هم، ظهور مسیحا باعث نجات و وحدت و همبستگی اجزاء عالم میگردد.
تحلیل نفوذ فرهنگی کابالیستی (عرفان یهودی) در سینما، صفحه ۱۵۳ و ۱۵۴، محمدحسین فرجنژاد و رفیعالدین اسماعیلی