جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
ورود
[suncode_otp_login_form]

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)

عضویت
[suncode_otp_registration_form]

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)
سایت استاد فرج نژاد
شروع کنید
0
آخرین اطلاعیه ها
لطفا برای نمایش اطلاعیه ها وارد شوید
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
شروع کنید

وبلاگ

موسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج نژاد > مطالب سایت > دسته‌بندی ساختاری > یادداشت > نمایش‌های تربیتی قرآن؛ فراتر از سایکودرام

نمایش‌های تربیتی قرآن؛ فراتر از سایکودرام

1404-02-06
دسته‌بندی ساختاری، رسانه و روانشناسی، سرویس‌های سایت، مطالب سایت، یادداشت
نمایش‌های تربیتی قرآن؛ فراتر از سایکودرام

نویسنده: محمدعلی چوپانیان

به‌نام خدا

مقدمه

انسان تنها موجودی نیست که در هنگام مریضی در پی درمان برمی‌آید چرا که طبیعت مملو از جاندارانی است که انواع مرض‌هایشان را به درمان می‌رسانند، از خوردن گیاهان درمانی گرفته تا گچ گرفتن پای شکسته به وسیله گل و لای مرداب توسط پرندگان.

باز هم انسان تنها موجودی نیست که دست به نمایش زده است، در همان طبیعتی که ذکر شد جانوران زیادی هستند که به صورت فردی یا جمعی دست به نمایش ابراز اقتدار می‌زنند تا قلمرو خود را حفظ کنند یا در نمایش رقص‌گونه و با آواز توجه جفت مناسب را به خود جلب کنند ولی فقط انسان است که درمان برخی امراض را در بهره‌گیری از نمایش دریافته است، خواه این امراض جسمی‌باشد یا روحی‌روانی.

گاهی برای درمان لکنت زبان، کودکی را وارد نمایش گروهی می‌کنند تا بنا به نقش واگذار شده به او، مجبور به ادای کلماتی شود که به مرور لکنت ناشی از خجالتش برطرف گردد.

از این نمونه می‌توان به نمایشی اشاره کرد که در فیلم برلین منهای هفت(رامتین لوافی‌ 1393) برای کودک عراقی در اردوگاه پناهجویان توسط مربی آلمانی کارگردانی طراحی می‌شود تا کودکی که بر اثر قتل مادرش در حمله آمریکایی‌ها دچار لالی ناشی از آسیب روانی شده بود درمان شود.

در سایکودرام، گاهی افراد دارای ناتوانی‌های جسمی‌حرکتی با ایفای نقش‌هایی که انگیزش روانی آنان را تقویت می‌کند، دچار تحولاتی مثبت در تجربه زیستهٔ خود می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که پس از چندین اجرای نقش، توان حرکتی‌شان(در صورت وجود ظرفیت عصبی و جسمی) بهبود نسبی یافته و وابستگی‌شان به ابزارهای کمکی کاهش می‌یابد.

نوع دیگری از درمان به وسیله نمایش این گونه است که بیمار نادانسته به تماشای یک نمایش می‌نشیند که از قضا برای درمان درد روح و جان او طراحی شده است و آن بیمار پس از اتمام نمایش یا در اثنای نمایش به بصیرت نفس رسیده، اندیشناک شده و در پی علاج نفس ناسالم خود برمی‌آید تا انسانی ‌سلیم‌النفس گردد.

تعریف سایکودرام

همۀ این‌ها که گفته شد را غربی‌ها سایکودرام یا سایکودراما نام نهاده‌اند که ترجمه‌اش می‌شود: نمایش‌درمانی – روان‌نمایشگری – تئاتردرمانی – نمایش‌روانی – دراماتراپی

گفته می‌شود که نمایش‌درمانی مشخصاً نخستین بار توسط روان‌پزشک و نظریه پرداز رومانیایی آقای ژاکوب لویی مورنو در سال 1892 به‌واسطۀ مشاهده، مطالعه و تحلیل بازی‌های کودکان شکل گرفت.

یکی از جامع‌ترین تعاریفی که برای سایکودرام یا تئاتردرمانی ارائه شده را می‌توان از قلم خانم دکتر پریا مژگانی روانشناس، مشاور و عضو رسمی‌انجمن نمایش‌درمانی ایران قرض گرفت:«سایکودرام یکی از شاخه‌های هنردرمانی است، در این روش از نمایش استفاده می‌شود تا یک ادراک یا احساس خاص به شکل رفتار درآید و نتیجۀ آن دستیابی به شناخت کامل‌تری از دنیای درونی انسان خواهد بود، جایی که از هنر نمایش در درمان آشفتگی‌های روانی استفاده می‌شود.» (https://www.madadkarnews.ir/?p=8949)

در کشور خودمان هستند افرادی که چشم بر مطامع دنیا بسته و ذائقه هنری‌شان را در راستای درمان آسیب‌دیدگان جسمی ‌یا روحی‌روانی قرار داده‌اند که از جمله می‌توان به آقای حمید کیانیان کارگردان تئاتردرمانگر برای معلولان جسمی‌حرکتی اشاره کرد.

سایکودرام یا نمایش‌درمانی فعلی در حقیقت ماکت بسیار نازل و ضعیفی است از رفتار مربی‌گونه پیامبران و اولیای الهی که در موارد خاص برای اصلاح و تغییر سریع رفتار اصحاب و حواریون خود به‌کار می‌بسته‌اند.

سطح رفتار نمایشی مربیان دستگاه الهی بسیار بالاتر از الگوهای تعرف شده در سایکودرام است به‌طوری‌ که به هیچ عنوان این دو اسلوب قابل قیاس نیست و فقط می‌توان سایکودرام موجود را به سایه‌ای یک بعدی و کوچک از جسم سه‌بعدی رفتار نمایشی رسولان الهی تشبیه کرد. لذا آنچه اینجا مطرح می‌شود الگوهای نمایشی تربیتی مستند شده در قرآن کریم است که بسیار فراتر از سایکودرام است.

امید است این مقاله بتواند افق‌های جدیدی در ایجاد روش غنی تربیتی با الگوهای نمایشی برای مربیان و پدران و مادران معرفی کند تا این الگوها جایگزین سیستم ضعیف سایکودرام یا نمایش‌درمانی بشود.

اولین الگوی نمایشی تربیتی تاریخ : قابیل و کلاغ

بنا به‌روایت قرآن می‌توان گفت اولین نمایش تربیتی تاریخ بشری در پیش چشمان قابیل اتفاق افتاد و تنها هنرپیشه این تئاتر درمانگر یک کلاغ بود، آنجا که قابیل مانده بود با جنازه برادرش چه کند، کلاغی مقابل قابیل نشست و در خاک‌ها دنبال چیزی می‌گشت. این حرکت نمایشیِ کلاغ نه تنها قابیل را از واماندگی رهانید، بلکه او را از قتل برادرش نیز پشیمان کرد:

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿۳۱﴾

سپس خداوند زاغی را برانگیخت که در زمین جستجو (و کند و کاو) می‌کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند او گفت: وای بر من! آیا من نمی‌توانم مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن کنم و سرانجام(از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان از کار خود) پشیمان شد.(سوره مائده آیه ۳۱)

قابیل بعد از نمایش کلاغ نه تنها رفتار تدفین را یاد گرفت بلکه نسبت به ناپسندی عمل خود یعنی قتل برادرش‌ هابیل شناخت پیدا کرد و از این کار پشیمان شد.

یادگیری رفتار جدید، شناخت و معرفت به خویشتن و تصمیم به تغییر رفتار، نتایجی بود که مطابق ظاهر صریح آیه 31 سوره مائده بر اثر یک نمایش به کارگردانی خداوند متعال حاصل شدند.

در این نمونه از نمایش تربیتی که از قرآن کریم ذکر شد، مخاطب یا قابیل مستقیماً در اجرای نمایش درگیر نمی‌شود و تنها به عنوان تماشاگر شاهد ماجرا است و تحت تأثیر این نمایش دست به پالایش درونیات خود زده و اظهار ندامت از گذشته خود می‌کند.

در مثال‌های آتی شخص یا اشخاص مورد نظر ناخواسته یا نادانسته مستقیماً در نمایش مشارکت دارند و در حین اجرای نمایش دچار تغییر اساسی می‌شوند.

نمایش تربیتی بلقیس توسط حضرت سلیمان

یکی از صحنه‌های نمایش‌تربیتی در قرآن، ماجرای ملاقات بلقیس ملکه سبا با حضرت سلیمان است. این ملاقات منجر به اصلاح عقیدۀ شرک‌آمیز خورشید‌پرستی بلقیس شده و او را خداپرست می‌کند.

حضرت سلیمان قبل از اجرای صحنۀ نمایش اصلی، ابتدا میزان فراست و هوش بانو بلقیس ملکه سبا را سنجش می‌کند، آن‌جا که دستور می‌دهد تخت سلطنت ملکه سبا را به قصر خودش منتقل کنند و آن را دگرگونه کرده تا ببیند با تغییرات ظواهرش باز هم او می‌تواند تخت خودش را شناسایی کند.

«قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ» (سلیمان) گفت تخت او را برایش ناشناس سازید ببینم آیا متوجه می‌‏شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد؟(سوره نمل آیه ۴۱)

سلیمان تخت پادشاهی را به او نشان می‌دهد و از او می‌پرسد تو چنین تختی داری و او بلافاصله می‌گوید او همان خودش است. فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ زمانی كه [ملكه سبأ] آمد، گفتند: آیا تخت تو نیز این‌گونه است؟ گفت: گویا این همان است!! و ما را پیش از این [به حقّانیّت و قدرت سلیمان‌] آگاه كردند و [همان زمان‌] تسلیم شدیم؛ ( سوره نمل – آیه 42)

بلقیس اعلام می‌کند که ما قبلاً از قدرت شما مطلع شده‌ایم و تسلیم قدرت شما بودیم یعنی آنچه از قدرت سلیمان که به آن علم داشت حالا به یقین تبدیل شد.

تا این مرحله هنوز بلقیس به مقام تسلیم شدن در مقابل پروردگار عالم نرسیده و فقط تسلیم قدرت سلیمان شده است. لذا حضرت سلیمان مرحله دوم نمایش تربیتی‌اش را به اجرا می‌گذارد و بلقیس را به حیاط قصر که صحن آن از آینه ساخته شده بود دعوت می‌کند، ملکه بلقیس آیینه‌ها را با حوض آب اشتباه می‌گیرد.

قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۴﴾

به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو و چون آن را ديد بركه‏‌اى پنداشت و ساق‌هايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينک] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم(سوره نمل آیه ۴۴)

بلقیس متوجه شد که سراب را به‌جای آب اشتباه گرفته است، لذا لحظه‌ای به خود آمد و خود را در وسط صحنه یک نمایش هوشیارکننده دید و متوجه شد آنچه یقین داشته که برکه آب است سراب بوده.

این نمایش تربیتی حساب شده او را دچار تحول درونی می‌کند و با خود می‌اندیشد همانگونه که در مورد این صحن آینه اشتباه کردم در مورد دنیا نیز که سرابی بیش نیست اشتباه می‌کنم، پس در نیایشی با خدا اعتراف به یک عمر اشتباه خود در اسرار به کافر بودن می‌کند و شهادت به یگانگی پروردگار می‌دهد.

سلیمان بی آنکه او را نصیحت کند یا از آیین یکتاپرستی برایش بگوید در دو حرکت و در دو صحنه نمایشی که ملکه سبأ را هم در آن درگیر کرده بود، او را عارف به خطاهای شناختی‌اش می‌کند.

شاید یکی از دلایلی که حضرت سلیمان مستقیماً با بلقیس وارد مذاکره نشد این بود که غرور و تکبر ملکه سبأ مانع درونی پذیرش حق می‌شد، لذا حضرت سلیمان قبل از هر چیز مانع درونی ملکه سبأ که خطای شناختی ذهن او بود را بی‌اعتبار کرد.

نمونه مشابه معرفت به خطای شناختی که در قرآن آمده است ماجرای ساحران دربار فرعون است که تا قبل از معرفت به گمراهی‌شان به عزت فرعون سوگند می‌خوردند(آیه 44 سوره شعرا) ولی در مواجهه با معجزه نمایش حضرت موسی همچون بلقیس معرفت به خطای شناختی خود پیدا کرده، به یکباره مؤمن به خدای یکتا شدند:

قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۷﴾ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ﴿۴۸﴾ ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون.

(آیات 47 و 48 سوره شعرا – همچنین آیات 121 و 122 سوره اعراف)

ماجرای حضرت موسی و حضرت خضر(علیهما السلام)

یکی دیگر از موارد بسیار والاتر از فرآیند ‌ناقص سایکودرام در قرآن، ماجرای پررمز و راز ملاقات حضرت موسی و حضرت خضر علیهما السلام است که البته در قرآن نام حضرت خضر بیان نمی‌شود ولی در روایاتِ مربوط به این داستان اشاره به این اسم شده است.(ویکی شیعه)

در این ملاقات به نظر می‌آید تغییری که در پایان سفر در حضرت موسی بر اثر این ملاقات پیش می‌آید در حوزۀ تفکر انتقادی و نحوه بیان انتقاد است. مطابق آیات 65 تا 82 سوره کهف حضرت موسی تقاضای همراهی با حضرت خضر را دارد تا بتواند ضمن این همراهی از علم لدنی وی توشه‌ای برای رشد برگیرد.

حضرت خضر به شرطی این همراهی را قبول می‌کند که در طی آن سفر، حضرت موسی سکوت اختیار کند. حضرت موسی این شرط را قبول می‌کند ولی از آنجایی که با مسائلی بسیار پیچیده و غیرقابل باور مواجه می‌شود نمی‌تواند انتقاد نکند، آیات مذکور به شهر ذیل هستند.

«فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا» (در آنجا بنده‏‌ای از بندگان ما را یافتند که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوی خود علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم(۶۵)

«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» موسی به او گفت آیا من از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایۀ رشد و صلاح است به من بیاموزی؟! (۶۶)

«قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا» گفت تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی! (۶۷)

«وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی(۶۸)

«قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا» (موسی) گفت انشاء الله مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد. (۶۹)

قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا (خضر)گفت پس اگر میخواهی به دنبال من بیایی از هیچ چیز سؤال مکن تا خودم(به موقع) آن‌را برای تو بازگو کنم. (۷۰)

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا آن‌ها به راه افتادند تا اینکه سوار کشتی شدند و او کشتی را سوراخ کرد(موسی) گفت آیا آنرا سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی، راستی چه کار بدی انجام دادی؟! (۷۱)

قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا، گفت نگفتم تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبائی کنی؟! (۷۲)

قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا،(موسی) گفت مرا به‌خاطر این فراموشکاری مؤاخذه مکن و بر من بخاطر این امر سخت مگیر.(۷۳)

«فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُکْرًا» باز به راه خود ادامه دادند تا اینکه کودکی را دیدند و او آن کودک را کشت! (موسی) گفت: آیا انسان پاکی را بی‌آنکه قتلی کرده باشد کشتی؟! به راستی کار منکر و زشتی انجام دادی! (۷۴)

«قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا» (باز آن مرد عالم) گفت به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی؟! (۷۵)

«قَالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْرًا» (موسی)گفت اگر بعد از این از تو درباره چیزی سؤال کنم دیگر با من مصاحبت نکن، چرا که از ناحیه من دیگر معذور خواهی بود!(۷۶)

«فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا» باز به راه خود ادامه دادند، تا به قریه‏‌ای رسیدند، از آن‌ها خواستند که به آنها غذا دهند، ولی آن‌ها از مهمان کردنشان خودداری نمودند(با اینحال) آن‌ها در آنجا دیواری یافتند که می‌‏خواست فرود آید(آن مرد عالم) آن‌را برپا داشت (موسی)گفت (لااقل) می‌‏خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری؟! (۷۷)

«قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا» او گفت اینک وقت جدایی من و تو فرا رسیده است، اما به زودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی برای تو بازگو می‏‌کنم. (۷۸)

«أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا» اما آن کشتی متعلق به گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‏‌کردند و من خواستم آن‌را معیوب کنم(چرا که) پشت سر آن‌ها پادشاهی ستمگر بود که هر کشتی را از روی غصب می‌‏گرفت.(۷۹)

«وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَ کُفْرًا» و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند ما نخواستیم او آنها را به طغیان و کفر وادارد. (۸۰)

«فَأَرَدْنَا أَنْ یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا» ما اراده کردیم که پروردگارشان فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آن‌ها بدهد.(۸۱)

«وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا» و اما آن دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن‌ها وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود، پروردگار تو می‌‏خواست آن‌ها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند، این رحمتی از پروردگارت بود، من به دستور خود این کار را نکردم و این بود راز کارهایی که توانایی شکیبایی در برابر آن‌ها را نداشتی!(۸۲)

چنانچه مشاهده کردیم نحوۀ انتقاد کردن حضرت موسی طی سه مرحله بسیار تغییر می‌کند.

در مرحله اول ضمن اعتراض به عمل حضرت خضر که سوراخ کردن کشتی بود، قضاوت هم می‌کند یعنی می‌گوید این کار را کردی تا دیگران را به کشتن بدهی ولی در مرحله دوم دیگر قضاوت نمی‌کند فقط سؤال می‌کند که چرا کسی را که گناهی مرتکب نشده بود به قتل رساندی و در مرحله سوم انتقادش را در قالب توصیه مطرح می‌کند و سوال نمی‌پرسد و فقط می‌گوید:

می‌توانستی برای کاری که کردی دستمزد بگیری، حال آن‌که باید مطابق روال قبل می‌گفت چرا دیوار خراب مردمی ‌را که از ما پذیرایی نکردند، مجانی درست کردی؟

در مرحله سوم اگر چه حضرت موسی تفکر انتقادی‌اش را به خاطر قول سکوتی که داده بود کنار نگذاشت، ولی طرز بیان انتقادش را اصلاح کرد. حضرت خضر در این مرحله آخر اعلام کرد که کار من با تو به پایان رسید و علت کارهای به ظاهر عجیب و غریبش را اعلام می‌کند.

نمایش تربیتی سؤال‌برانگیز حضرت خضر در مقابل چشمان همسفرش که قطعا او را وادار به انتقاد و پرسش می‌کرد باعث شد حضرت موسی تمام تلاشش را در اصلاح طرز بیانش انجام دهد.

باید یادآور شد که بسیاری از مفسران و مترجمان قرآن کریم بر این باورند که حضرت موسی‌ علیه‌السلام از نوعی دشواری در گفتار رنج می‌برده است، چنان‌که در آیه ۲۷ سوره طه آمده است: «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی»؛ «و گره‌ای از زبانم بگشا». این آیه، بنا بر نظر برخی تفاسیر، اشاره به نوعی لکنت یا گرفتگی در بیان حضرت موسی دارد.

از این منظر، می‌توان چنین پنداشت که همراهی حضرت موسی با حضرت خضر ـ که سرشار از لحظات تأمل، سکوت و دریافت‌های باطنی است ـ زمینه‌ای فراهم آورد تا وی به قدرت معنا در سکوت و ایجاز بیشتر پی ببرد؛ تجربه‌ای که ممکن است به او کمک کرده باشد در سخن گفتن نیز به روش‌هایی عمیق‌تر و سنجیده‌تر دست یابد. این برداشت البته بیشتر در حوزه‌ی تأملات ذوقی و الهام معنوی قرار دارد و نه در چارچوب تفاسیر صریح متون.

از این منظر می‌توان گفت که تجربه‌ی حضرت موسی در مواجهه با حکمت‌های خضرانه، الهامی آموزنده برای کسانی است که با دشواری‌های گفتاری مواجه‌اند؛ چرا که تأکید بر معنا، ایجاز، و ژرف‌نگری در کلام، از اصولی است که در هر شکل از ارتباط مؤثر ـ اعم از دینی یا درمانی ـ اهمیت دارد. این آموزه‌ها البته در عرصه‌هایی چون گفتاردرمانی یا سایکودرام نیز مورد توجه‌اند، هرچند شیوه‌ی پرداختن به آن‌ها ممکن است متفاوت باشد.

نمایش تربیتی دوپرده‌ای حضرت یوسف برای برادرانش

حضرت یوسف در مواجهه با برادرانش که روزگاری او را به چاه افکندند و به عنوان غلام به برده‌فروش کاروان مصری فروخته بودند، به جای آن‌که خودش را معرفی کند و برادرانش را شرمنده سازد، تصمیم می‌گیرد با همکاری برادر کوچکترش بنیامین یک نمایش تربیتی پیچیده ترتیب دهد، او بدون آن‌که برادرانش را توبیخ کند توانست آن‌ها را نسبت به اشتباهی که کرده بودند آگاه کند.

این روش یکی از نادرترین برخوردهای تربیتی با مجرمان است که به جای برچسب زدن و دسته‌بندی فرد یا افراد در گروه‌های مجرمانه، فقط بر عمل ناپسند آنان تمرکز کرده و آن عمل را از افراد جداسازی می‌نمایند و فقط عمل مذکور را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهند.

قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ ﴿۸۹﴾ گفت آیا دانستید چه با یوسف و برادرش کردید آنگاه که جاهل بودید؟! (سوره یوسف آیه ۸۹)

مطابق این نقل قول دقیقِ قرآن کریم، حضرت یوسف فعل برادرانش در مورد خود و برادرش را منتسب می‌کند به دوران جوانی و جهالت آنان.

آیات 69 الی 92 سوره یوسف اشاره به کل این ماجرا دارد:

وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۶۹﴾

هنگامی که بر یوسف وارد شدند برادرش را نزد خود جای داد و گفت من برادر تو هستم، از آنچه آن‌ها می‌‏کنند غمگین و ناراحت نباش. (۶۹)

فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ ﴿۷۰﴾

و هنگامی که بارهای آن‌ها را بست ظرف آبخوری ملک را در بار برادرش قرار داد سپس کسی صدا زد ای اهل قافله شما سارق هستید! (۷۰)

قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ مَاذَا تَفْقِدُونَ ﴿۷۱﴾

آن‌ها رو به سوی او کردند و گفتند چه چیز گم کرده‏‌اید؟ (۷۱)

قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ ﴿۷۲﴾

گفتند پیمانه ملک را و هر کس آن‌را بیاورد یک بار شتر(غله) به او داده می‌‏شود و من ضامن این پاداش هستم.(۷۲)

قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَمَا کُنَّا سَارِقِینَ ﴿۷۳﴾

گفتند به خدا سوگند شما می‏‌دانید ما نیامده‏‌ایم که در این سرزمین فساد کنیم و ما (هرگز) دزد نبوده‏‌ایم.(۷۳)

قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کَاذِبِینَ ﴿۷۴﴾

آن‌ها گفتند اگر دروغگو باشید کیفر شما چیست؟ (۷۴)

قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ﴿۷۵﴾

گفتند هر کس(آن پیمانه) در بار او پیدا شود خودش کیفر آن خواهد بود(و به‌خاطر این کار برده خواهد شد) ما اینگونه ستمگران را کیفر می‌‏دهیم. (۷۵)

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ ﴿۷۶﴾

در این هنگام(یوسف) قبل از بار برادرش به کاوش بارهای آن‌ها پرداخت و سپس آن را از بار برادرش بیرون آورد، اینگونه راه چاره به یوسف یاد دادیم او هرگز نمی‏‌توانست برادرش را مطابق آیین ملک(مصر) بگیرد مگر آن‌که خدا بخواهد، درجات هر کس را بخواهیم بالا می‌‏بریم و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است.(۷۶)

قَالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ﴿۷۷﴾

(برادران) گفتند اگر او (بنیامین) دزدی کرده (تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرده، یوسف (سخت ناراحت شد و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت و برای آن‌ها اظهار نداشت(همین اندازه) گفت شما بدتر هستید و خدا از آنچه توصیف می‏کنید آگاه‌تر است.(۷۷)

قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۷۸﴾

گفتند ای عزیز او پدر پیری دارد(و سخت ناراحت می‏‌شود) یکی از ما را به جای او بگیر، ما تو را از نیکوکاران می‌‏بینیم. (۷۸)

قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ ﴿۷۹﴾

گفت پناه بر خدا که ما غیر از آن‌کس که متاع خود را نزد او یافته‌ایم بگیریم که در آن صورت از ظالمان خواهیم بود! (۷۹)

فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قَالَ کَبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ ﴿۸۰﴾

هنگامی که (برادران) از او مأیوس شدند به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند، بزرگترین آن‌ها گفت آیا نمی‌‏دانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته و پیش از این دربارۀ یوسف کوتاهی کردید لذا من از این سرزمین حرکت نمی‏‌کنم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا فرمانش را دربارۀ من صادر کند که او بهترین حکم‌کنندگان است. (۸۰)

ارْجِعُوا إِلَى أَبِیکُمْ فَقُولُوا یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ ﴿۸۱﴾

شما به سوی پدرتان باز گردید و بگویید پدر(جان) پسرت دزدی کرد و ما جز به آنچه می‌‏دانستیم گواهی ندادیم و ما از غیب آگاه نبودیم! (۸۱)

وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿۸۲﴾

(برای اطمینان بیشتر) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن و نیز از آن قافله که با آن آمدیم بپرس و ما(در گفتار خود) صادق هستیم. (۸۲)

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿۸۳﴾

(یعقوب) گفت نفس(و هوی و هوس) مسأله را چنین در نظرتان تزیین داده من شکیبایی می‌‏کنم، شکیبایی جمیل(و خالی از کفران) امیدوارم خداوند همه آن‌ها را به من باز گرداند چرا که او علیم و حکیم است.(۸۳)

وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ ﴿۸۴﴾

و از آن‌ها روی برگرداند و گفت وا اسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد اما او خشم خود را فرو می‌برد (و هرگز کفران نمی‏کرد). (۸۴)

قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ ﴿۸۵﴾

گفتند به‌خدا تو آنقدر یاد یوسف می‌کنی تا مشرف به مرگ شوی یا هلاک گردی! (۸۵)

قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸۶﴾

گفت من تنها غم و اندوهم را به خدا می‌گویم(و شکایت نزد او می‌برم) و از خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.(۸۶)

یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ﴿۸۷﴾

پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش تفحص کنید و از رحمت خدا مأیوس نشوید که از رحمت خدا جز قوم کافر مأیوس نمی‏‌شوند.(۸۷)

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿۸۸﴾

هنگامی که آن‌ها وارد بر او(یوسف) شدند گفتند ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته و متاع کمی(برای خرید مواد غذای) با خود آورده‏‌ایم، پیمانه ما را به‌طور کامل وفا کن و بر ما تصدق بنما که خداوند متصدقان را پاداش می‌‏دهد. (۸۸)

قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ ﴿۸۹﴾

گفت آیا دانستید چه با یوسف و برادرش کردید آنگاه که جاهل بودید؟! (۸۹)

قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۹۰﴾

گفتند آیا تو همان یوسف هستی؟! گفت (آری) منم یوسف! و این برادر من است خداوند بر ما منت گذارده، هر کس تقوی پیشه کند و شکیبایی و استقامت نماید(سرانجام پیروز می‏‌شود) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌‏کند. (۹۰)

قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ ﴿۹۱﴾

گفتند به‌خدا سوگند خداوند تو را بر ما مقدم داشته و ما خطاکار بودیم. (۹۱)

قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿۹۲﴾

گفت امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست خداوند شما را می‌‏بخشد و ارحم الراحمین است! (۹۲)

برادران یوسف طی سالیان متمادی رشد پیدا کرده بودند و یوسف با این نمایش می‌خواست این رشدیافتگی را بر خودشان نیز آشکار کند.

آنان بر خلاف گذشته که یوسف را از پدر جدا کردند این بار حاضر شدند خودشان را جایگزین بنیامین کنند تا پدر از پسر جدا نیفتد. همچنین در مراجعت به نزد حضرت یعقوب واقعیت را انکار نکردند و تمام ماجرا را به‌طور کامل بیان کردند.

این نمایش عظیم تربیتی که حضرت یوسف با تکیه بر توفیقات خداوندی موفق به اجرای آن شد نمونه‌ای است که قطعاً در زندگی همه ما همواره در حال اجراست.

ما نیز همچون قابیل، بلقیس، ساحران، موسی و یا برادران یوسف هوشیار و ناهوشیار در زندگی روزمره‌مان تماشاگر یا بازیگر این گونه نمایش‌های الهی می‌شویم.

اساساً روش پروردگار متعال و اولیای منتخبش در برخورد تربیتی با بندگان، درگیر کردن آنان در ابتلائات و آزمایش‌های زندگی همچون یک نمایش است.

در کشاکش امتحان الهی، باهوش‌ترین انسان‌ها اشاراتی که به عملکرد خطاگونه آنان می‌شود را درک خواهند کرد، به خطای خود پی برده و اظهار پشیمانی می‌کنند.

ولی افراد کم بصیرت باید چندین و چندین بار در یک نمایش تربیتیِ زندگی حاضر شوند تا شاید بفهمند درون یک امتحان رشد‌دهنده هستند و پس از عبرت گرفتن، رویۀ خود را تغییر دهند.

به همین دلیل است که همواره خداوند متعال در قرآن و همچنین اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در روایاتشان، مؤمنان را در ابتلائات دنیا امر به صبر و به کارگیری بصیرت کرده‌اند.

انسان‌های با بصیرت به محض درک واقعیت تربیتی امتحانی که در آن قرار گرفته‌اند سر به سجده می‌گذارند و فریاد می‌زنند:

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

خداوندا! جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم (سوره انبیاء آیه 87)

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

قبلی معرفی کتاب درام و دردسر
بعدی نقد فیلم Conclave-2024 | ردای سرخ و دیوارهای سفید واتیکان

مطالب مرتبط

الگوی عاشورا در محور مقاومت

1404-04-06

الگوی عاشورا در محور مقاومت

ادامه مطلب
زندگینامه شهید امیرحسین فقهی

1404-03-31

کاملترین زندگینامه شهید امیرحسین فقهی | مهندس هسته‌ای

ادامه مطلب
زندگینامه فریدون عباسی

1404-03-30

کاملترین زندگینامه فریدون عباسی | مهندس هسته‌ای و نظامی

ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
جدیدترین مطالب
  • الگوی عاشورا در محور مقاومت
  • کاملترین زندگینامه شهید امیرحسین فقهی | مهندس هسته‌ای
  • کاملترین زندگینامه فریدون عباسی | مهندس هسته‌ای و نظامی
  • کاملترین زندگینامه محمدمهدی طهرانچی | دانشمند هسته‌ای و رئیس دانشگاه آزاد
  • زندگینامه سردار غلامعلی رشید | کاملترین زندگینامه از نابغۀ جنگ
  • زندگینامه سردار سلامی | کاملترین زندگینامه
  • زندگینامه شهید محمد باقری | کامل‌ترین زندگینامه
  • شورای سنهدرین و تداوم عداوت: از حکم قتل مسیح تا امروز
سایت استاد فرج نژاد

مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد فرج‌نژاد در سال ۱۴۰۱ فعالیت خود را در زمینۀ تربیت نیروهای رسانه‌ای دشمن‌شناس انقلابی آغاز کرد. این مؤسسه به یاد مرحوم استاد دکتر محمدحسین فرج‌نژاد، نامگذاری شده است. استاد فرج‌نژاد طلبۀ جهادی دشمن‌شناس و استاد مبرز سواد رسانه‌ای بود که به چندین زبان تسلط داشت و صدها شاگرد در حیات کوتاه اما پربرکت خود تربیت کرد.

دسترسی سریع
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • رهگیری خرید
نماد اعتماد الکترونیک
شبکه های اجتماعی
icon--white Telegram-plane Instagram ویراستی سایت استاد فرج نژاد حساب توییتر استاد فرج نژاد حساب ایتا سایت استاد فرج نژاد Youtube

قم، خیابان بسیج (هنرستان)، جنب خیابان شهید تراب نجف‌زاده، مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد

ورود
استفاده از شماره تلفن
آیا هنوز عضو نشده اید؟ ثبت نام کنید
ثبت نام
قبلا عضو شده اید؟ ورود به سیستم