داستان «باب اسفنجی»، در تقابلی که میان کودک و بزرگ بودن قائل میشود، باب اسفنجی و پاتریک را در شمار همان گروه اقلیت و ضعیف نمایش میدهد؛ اما این گروه، در نهایت با اتحاد، اعتماد به خود و استقامت، توانستند تمام مردم شهر را نجات دهند.
هیولاهای داستان «هتل ترانسیلوانیا»، موجوداتی متفاوتاند که دور از دنیای انسانها در هتل جناب دراکولا گرد آمدهاند؛ اقلیتی که در روزگاری، در تقابل میان انسان و دراکولا، مورد ظلم قرار گرفتهاند، اما در نهایت، اعتماد به نفس این جمع، باز تعریف خود در میان اکثریت (انسانها) و کمک گرفتن از زندگی مدرن، نجات دهنده زندگی پدر و دختر دراکولا و نیز جاناتان میشود.
همچنین مرغها در «فرار مرغی»، تحت سلطه دو انسان ظالم، قوم مظلومی هستند که با اتحاد درونی و نیروی اراده توانستند از نابودی نجات یابند و به بهشت رؤیایی خود و آزادی برسند.
دین، انیمیشن و سبک زندگی، صفحه ۲۴۳