زندگی خانوادگی هر انسان موفقی دارای بالا و پایینیهایی است که نمود آن در گفتگو با نزدیکان استخراج میشود، سختی زندگی راههای دشواری است که با صبر و توکل آسان میشود که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها، در این مطلب به گفتگو با پدر همسر استاد مرحوم محمدحسین فرج نژاد، آقای محمدرضا بابایی نشستهایم تا بخشی از سیره اخلاقی استاد فرجنژاد در خانواده هویدا شود.
محمدحسین فرج نژاد از نگاه شما چطور به تصویر کشیده میشود؟
محمدحسین از لحاظ سنی، 20 سال از من کوچکتر بود؛ لکن به اندازه 200 سال از ما جلوتر بود. در مباحث کتاب، قبل از این که داماد ما شود نیز با او مشورت میکردم. بعد از جنگ، من به این فکر افتادم که زحمت مردم شهرستان ابرکوه را در کتابی با محوریت «نقش مردم شهرستان ابرکوه در دفاع مقدس» به رشته تحریر درآورم که اتفاقا خداوند متعال توفیق داد و این کار صورت گرفت و امروزه آن کتاب با نام «همگام با حماسه» منتشر و روانه بازار گردیده است. در بیشتر اوقات من متن را به ایشان میدادم و از او میخواستم تا ایرادات آن را بگیرند. ایشان به نحو أحسن همکاری میکرد. همچنین در صفحهبندی، تنظیم فصول کتاب، جایگذاری تصاویر و کارهای تشکیلاتی کتاب بسیار همکاری کردند. (البته خوب است این نکته را نیز تذکر دهم که ایشان مشوق اصلی من در نگارش این کتاب بودند.)
بنده در معاونت سیاسی دانشکده علوم و فنون زرهی شیراز کار میکردم و گاهی نیاز بود که ما اقدام به خریداری کتاب نماییم یا این که سخنرانانی را برای گردهمایی و همایشهای سیاسی دعوت کنیم؛ به همین جهت، این أمر باعث شده که با محمدحسین که پسردایی بنده بود، بیارتباط نباشیم و معمولا با او مشورت میکردیم. همچنین گاهی ما برای دانشکده علوم و فنون زرهی نیاز به کتاب داشتیم که با او تماس میگرفتیم و ایشان اقدام به تهیه و پست میکرد.
محمدحسین بسیار در مبحث دشمنشناسی و شناخت صهیونیسم بینالملل و مخصوصا رژیم غاصب اسرائیل که در منطقه خاورمیانه حضور دارد، کار تحقیقاتی و پژوهشی انجام میداد.
برای ما از ازدواج آقامحمدحسین بگویید.
زمانی که تصمیم به ازدواج گرفت و داییام و همسرشان و محمدحسین به شیراز آمدند، روز قدس بود. (خواستگاری ایشان مصادف با راهپیمایی روز قدس بود) الحمدلله وصلت محمدحسین و دخترم (خدیجه) شکل گرفت. ارتباط عاطفی آنها، با متولد شدن فرزند در خانواده، وابستگیها، عشق و علاقه روز به روز بیشتر و مسئولیتها نیز سنگینتر شد. لذا محمدحسین هوای همسر خود را به شدت داشت.
خداوند متعال ابتدا به آنها علیرضا را هدیه داد و سپس محمدرضا و در آخر مطهره را نصیب آنها کرد. ایشان علاوه بر این که هوای فرزندانش را داشت؛ تنبیه فرزندان نیز در دستور کار و زندگی او نیز وجود داشت. (البته تنبیه به معنای کتک زدن نیست) مثلا اگر فرزندانش حرف را گوش نمیکردند؛ محمدحسین میگفت آن سریالی که دوست داری، امشب اجازه دیدن آن را نداری یا این که اگر فرزندان اذیت میکردند، محمدحسین میگفت تا 3 ساعت اجازه دست زدن به گوشی موبایل (موبایلِ مادرشان) و بازی کردن را ندارید. فضای خانوادۀ آنها عاطفی بود و یکدیگر را دوست میداشتند و به هم عشق میورزیدند.
همسر او در اقتصاد خانواده به محمدحسین کمک میکرد. اگر بخواهیم نقش همسر محمدحسین در اقتصاد خانواده را مورد بررسی قرار دهیم، میتوان به کشیدن تابلو، طراحی بر روی سفالهای کوچک، تخم مرغ نقاشی شده، لیوان سفالی، کار بر روی مس، گلدوزی، عروسکسازی و … اشاره کرد که از طریق آنها کسب درآمد میکرد.
خدیجه در بحث تربیت فرزندان نیز اساسیترین نقش را بر عهده داشت. (چه قبل از مدرسه رفتن و چه بعد از مدرسه رفتن) او روزهای بزرگ شدن فرزندانش را به تصویر کشیده است و با حوصله ثبت و ضبط نموده است. فرزند اول آنها، علیرضا بود. او پسری بسیار باهوش و نخبه بود. من خودم عضو انجمن اهل قلم میباشم و خانوادگی علاقه زیادی به نوشتن و کتاب داریم. اداره ارشاد و فرهنگ اسلامی، هر ساله بن خرید کتاب به مبلغ 250 هزار تومان به ما میدهد. من به نوههایم زنگ زدم و گفتم که میتوانید تا این مبلغ کتاب تهیه کنید. علیرضا گفت پدربزرگ، برای من دایرة المعارف بخرید. گفتم چه موضوعی باشد؟ گفت: هرچه باشد من دوست دارم. (زیستشناسی، حیوانات، مسائل مذهبی و …) او همیشه از اسباببازیهای خود استفاده علمی میکرد؛ مثلا وقتی ماشین یا هواپیما برای او میخریدیم، آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار میداد. البته پدرش، محمدحسین نیز در کودکی دقیقاً چنین بود و خصلت کنجکاوی در وجود او یافت میشد.
رفتار مرحوم فرج نژاد با خانواده چطور بود؟
محمدحسین به شدت درگیریهای علمی و کاری داشت، اما از وقت خود بهینه استفاده میکرد. ما زمانی که قم میرفتیم، میدیدیم که او شب تا صبح و گاهی نیز تا اذان صبح پای رایانۀ خود مینشست و کار علمی انجام میداد. ایشان گاهی با صهیونیستها و نفوذیهای داخلی نیز مقابله میکرد و به مطالب آنها پاسخ میداد. در عین حال یکی از شاخصههای محمدحسین در ارتباط با فرزندان این بود که حتما روزهای جمعه را به تفریح، پارک رفتن و کوه اختصاص میداد و اینطور نبود که فرزندانش آرزوی بیرون رفتن داشته باشند.
محمدحسین هر زمانی که کارت هدیه دریافت میکرد، آن را به همسرش تقدیم میکرد. او به مناسبت عیدها، به همسر و فرزندانش عیدی میداد. در مسائل مختلف نیز خانوادهای بودند که همراه و همقدم بودند.
خدیجه برای بسیاری از دوستان خود الگو بوده است و گاهی دوستانش مشکلات خود را به صورت مخفیانه به او میگفتند و از او راهنمایی میخواستند و اگر هم مشکل سختی میدید، خطاب به دوستانش میگفت: «سخت نگیرید، دنیا در حال گذر است و توقفی ندارد، لذا نگران نباشید و درست میشود.»
خدیجه هیچگاه مشکلات زندگی خویش را به ما انتقال نمیداد. به یاد دارم زمانی دست او شکسته بود و با فاصله زیادی به مادرش گفت تا او به قم برود. من از او پرسیدم که در این مدت چگونه کارهای منزل، مثلا شستوشو ظروف و … را انجام میدادی؟ گفت: محمدحسین در این مدت ظرفها را میشست!
اگر بخواهیم به محمدحسین نگاهی جامع داشته باشیم، خوب است این نگاه از ابعاد گوناگون باشد. یکی از این نگاهها تربیت فرزندان در خانواده است. او برای فرزندان برنامه داشت. البته همت خانوادگی و استعداد نیز در این قضیه نقش مهمی دارد. همچنین اهل مطالعه و علم بودن، یکی دیگر از ابعاد زندگی محمدحسین است. گاهی شبها تا صبح به تحقیق و پژوهش میپرداخت.
روزگار و جامعه باید به شدت زحمت بکشد تا بتواند مجدداً چنین انسانی را تربیت کند که خودساخته، دانشجوساز و کادرساز باشد. خوشبختانه بسیاری از دوستان محمدحسین چنین ویژگیهایی دارند که الحمدالله ایشان کادرسازیهای خوبی انجام داده است و این روند امروزه وجود دارد.
من همیشه نگران محمدحسین بودم. در یک مدت او دچار بیماری درد معده بود و نمیتوانست روزه بگیرد. آن روزها حدس من بر این بود که شاید مشکل بیولوژیک باشد. لذا من همیشه انتظار این را داشتم که ممکن است یک حادثهای برای این خانواده رقم بخورد؛ چرا که خود محمدحسین گاهی تعریف میکرد که من چنین چیزهایی را به همسرم نمیگویم؛ چون اگر به زبان بیاورم، وقت بیرون از منزل احساس امنیت نمیکند.