حجت الاسلام سید مجتبی سیدسلیمانی، استاد حوزه و دانشگاه درباره مرحوم استاد محمدحسین فرج نژاد بیان کردند: بسیار عجیب است زمانی که آقای محمدحسین فرج نژاد از بین ما رفت، تمام آنچه امیرالمومنین در فراق شخصیتی چون اباذر یا مقداد بیان کردند را بتوان در این کلام امام و در احوال 1400 سال بعد لمس کرد، شخصیتی که امیرالمومنین (علیهالسلام) از آن یاد میکنند، چه خصوصیتی دارد؟
«وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» میفرمایند:«میدانی چرا در چشم منِ علی اینقدر عظمت پیدا کرده است؟ به خاطره اینکه دنیا به چشمش نمیآمد والله، بالله، تاالله» امیرالمومنین شخصیتی بود که در کلامش نیازی به بزرگنمایی نداشت؛ چون دلبر بودو کوتاه و مختصر، اوج یک فاجعه و عظمتی را در یک حقیقت بازگو میکرد.
خضوع استاد فرج نژاد
به آقای فرج نژاد عرض میکردم که حسین جان چرا نمیخواهی فلان جا مطرح شوی؟ گفتند آقا سید من وقتی مطرح شوم باید ادب کنم، اجازه بدهید من فردا بروم در همایش شرکت کنمو بعد همایش بازخورد همایش را بگیرم، ایشان به همایش رفتند و سخنرانی داشتند که اتفاقا خیلی هم خیلی ساده رفته بودند وقتی که جلسه تمام شده، مسئولان آنجا به من زنگ زدند که این آقا کیست؟ گفتم چطور؟ گفت ما برای دعوت دوتا از آقایان پول هواپیما و کلی تشریفات آماده کرده بودیم تا آمدند 15 دقیقه صحبت کردند.
اما این آقایی که تشریف آوردند فقط 5 دقیقه سخنرانی کردند؛ ولی وقتی که پایین رفتند همه اینها احساس پوچی کردند، آقایانی که کلی اسم دکتر و استاد دانشگاه را به خودشان چسبانده بودند با این آقایی که 5 دقیقه صحبت کرد، خیلی متفاوت بود.
دنیا به چشم محمدحسین فرج نژاد نمیآمد
چندین بار به ایشان عرض کردم که آقای فرج نژاد شما را به هئیت علمی المصطفی و دانشگاه ملی فلان جا دعوت کردند، چرا بعضی از جاها را دوهفته رفتید بعد رها کردید؟ آخرین دعوتشان هئیت علمی بود که حدود سه ماه پیش به ایشان دعوتنامه داده بودند و ایشان رفتند؛ ولی نمانده بودند که ظهر بود و از همان مرکز به من زنگ زدند که به آقای فرج نژاد بگویید به مرکز ما بیایند.ما به ایشان نیاز داریم، اگر مشکل حقوق دارند و بیشتر میخواهند ما جور دیگر جبران میکنیم.
بنده به ایشان زنگ زدم و گفتم که حسین جان چرا فلان جا را رها کردی؟ گفت:«به تو هم زنگ زدند؟» گفتم که بله، گفت:«تا الان چهارمین نفری هستی که به من زنگ میزنی» گفتم چرا، چه شده؟ گفت سید نگفتند که مشکل دنیاست، سید تو شاهدی من هیچوقت غم دنیا رو نخوردم گفتم بله شاهدم؛ ولی حقوق خوبی میهند، گفت سید جان من باید 29 ساعت را من برای ایتام آل محمد وقت بگذارم، امام زمان خوشحالتر میشود و اینکه زندگی من باید شبیه بقیه بگذرد.
گفتم چطور گفتند من چند تا طلبه خارجی دارم که مبلغان خیلی خوبی هستند و من این دو سه هفته که به این مرکز رفتم از این طلبهها ماندم و کلی از کارهایم زمین مانده حتی یکی از آنها آمده گریه کرده که من باید برگردم به کشورم، شما برای ما خیلی موثر بودی و وقتی که به من جواب نمیدهی باید بروم، من هر چه فکر کردم و حساب کردم، دیدم حجت شرعی ندارم که آن جا بمانم.
گوشش به لبهای آقا بود
در هر کاری که ما ورود کردیم، محمدحسین فرج نژاد اصلا منتظر هیچ ارگانی نبود که پول بیاید، یادم است شب 13 آبان به من زنگ زد که آقا سید میتوانم شما را ببینم؟ گفتم بله من فلان جا هستم، گفت که من الان حرم هستم، گفت که من الان حرم هستم و درس دارم یا شما بیا اینجا یا من بیام سمت شما، گفتم وسیله داری گفت نه وسیله ندارم، گفتم من میام دنبالت؛ اما حسین جان میخواهی جلسه دو نفره باشد یا چندتا از بچهها هستند با من بیایند، گفت نه همه بچهها را هم با خود بیاورید که همگی رفتیم.
تقریبا هفت تا از طلبههای فاضل بودند که ما هم کنار آنها انجام وظیفه میکردیم، آقای فرج نژاد گفتند که خبر دارید دولت قرار است اجازه ندهد بنرهای 13 آبان را بزنیم؟ گفتم نه، گفتند که من خبری دارم، قطعا میخواهند 13 آبان امسال خبری نباشد؛ چون آقای روحانی تازه رئیسجمهور شده بود و بعد از ده سال آن فیلم مربوط به حضرت آقا وقتی نسبت به آن بحث آقای هاشمی میکند، پخش شد و آنها شمشیر را از رو کشیده بودند، نه آرام آرام بخواهند خط بکشند،
آقای محمدحسین فرج نژاد گفت که آنها رسما میخواهند 13 آبان را زیر پا بگذارند و حضرت آقا هم قطعا از این امر راضی نیست
گفتم فکر تو چیست؟ خدا میداند، آقای فرج نژاد نگاهش و گوشش به لبهای آقا بود، گفت آقا در آخرین سخنرانیاش چند نکته فرمودند؛ یکی از نکتههایش این بود که نسبت به آمریکاشناسی کوتاهی نکنید و آمریکا را به مردم بشناسید و وقتی صحبتهای آقا تمام شد، پیرو این نکتهای که آقا فرمود خیانتهای آمریکا را بگویید من خیلی اصرار داشتم کتابی نوشته شود، گفت این کتاب اگر چاپ شود، سندهای جنایی و آمریکا است و آقا خوشحال میشوند و ما 13 آبان این کتاب را پخش میکنیم و بنرها را هم میزنیم و که اتفاقا چندتا از بچهها هستند که رفته بودند بنر بزنند، آنها را گرفته بودند.
یادم است همان موقع آقای فرج نژاد به من زنگ زدند و گفتند من آمدهام فلان جا برای چاپ بنر و بنر زیر چاپ است و مچ مرا گرفتند، گفتم بلندشو بیا بیرون گفت چرا؟ گفتم الان وقتش نیست، در این دولت حضرت آقا چند نفر بصیر نیاز دارد که بدون سروصدا و بدون دعوا کار کنند و وقتی این کتابها چاپ شد و پخش شد و بنرها در شب سیزدهم آبان ماه در سطح قم زده شد، برای این کار ما رفتیم با شهردار و مسئولین و عدهای از مراجع صحبت کردیم و این کار را انجام دادیم؛ ایشان اصرار داشتند که ما به دیدن مراجع برویم و به من گفتند که چون شما مبلس هستید، خیلی بهتر است.
محمدحسین فرج نژاد زخم معده داشت و یکی از دلایل زخم معدهاش این که واقعا متوجه زمان نمیشد؛ چون وقتی درگیر کار بود به او میگفتم برای ناهار چی خوردی؟ میگفت که چیزی نخوردم.
خدمت آقای نوری همدانی و بسیاری از عزیزان رفتیم که بعد آقایان هم در سخنرانی های ایشان این موضوع را مطرح کردند، خب اگر آقای فرج نژاد هم منتظر میماند تا بودجه بیاید، نظر یک عدهای هماهنگ باشد، شاید نان به نرخ روز باشد و شاید نباشد؛ اما ایشان گفتند که ببینیم آقا چه میگوید و نظر آقا چیست که بعد از ده سال امروز صداوسینما زمینه و شرایط میبیند و آن فیلم را پخش میکند و آن هم سه مرتبه یعنی ما 10 سال بعد باید بفهمیم که خیانتها کجا بوده و 10 سال بعد ناراحتی رهبرمان را ببینیم، چرا؟ چون جامعه کشش ندارد.
طلبه مجاهد
سال ۹۲ که دولت جناب روحانی آمد روی کار، لیستی از ۷۰ نفر از اساتید که ممنوع التدریس در دانشگاهها شده بودند به ما دادند، از جمله این بزرگوار ما را جایی دعوت کردند و گفتند نمیشود که ایشان حضور داشته باشند، من به دو نفر از حراست زنگ زدم و گفتم که ایشان از نظر حراستی مشکلی ندارند؛ اما چرا باید منع باشد؟ گفتند چون خیلی از اساتید هستند که اجازه ندارند در دانشگاه تدریس کنند و خیلی از اساتیدی بودند که در این ۸ سال در دانشگاه از آنها استفاده ای نشد که خوب هم شناخته بودند.
چون نمیگفتند ایشان یک طلبه ناشناخته است، میدانستند که محمدحسین فرج نژاد شخصیتی است که وقتی حرکت میکند یکبهیک طرفها را بیدار میکند و اگر به دانشگاه بیاید کما اینکه در سال ۸۸ بسیار مؤثر بود و کتاب جنگ نرم که در هیئت علمی دانشگاه نوشته شد که ما در زیرزمین نهاد برنامه داشتیم، یکی از پایه گذاران نوشتن کتاب «ساختار سواد رسانهای» که بعداً تدریس شد، جناب آقای فرج نژاد بود که بسیار هم مؤثر بود.
در نشر علم انحصارگرا نبود
و جالب است وقتی بزرگی از تهران تشریف آورده بودند و شروع کردند به نقد کردن تکه به تکه پاراگرافهای این کتاب؛ مثلاً صفحه ۲۲ مطلبی داده بودند راجع به جنگ نرم که میگفتند این مطلب باطل است که آقای فرج نژاد پرسیدند که چطور میگویید باطل است و لپ تاپ را آورد، هاردش را باز کرد و شروع کرد به دفاع کردن که صدای آن شخص نقد کننده هم پایین آمد و ایشان گفتند که آقای دکتر من تصور میکنم که اگر کتاب «جنگ رسانهای» دبل جیمز را خوب خوانده باشید میدانید که من این کتاب را چگونه نوشتم؛ ولی اسم دبل جیمز هم به گوش آن آقا نخورده بود.
جلسه که تمام شد ایشان گفتند من این کتاب را دارم کتاب قطوری است و دو سه ماه پیش ترجمه شده است؛ اما این آقا هنوز این کتاب را نخوانده است، پس سید کار ما سخت شده است. گفتم چرا؟ گفت به خاطر اینکه عدهای پرچمدار شدند که از نظر فنی اطلاعات پایینی دارند، گفتم خب ما چه کار کنیم؟ گفت که شما یک لطفی کن و زحمت بکش صحبت کن تا ما به اینها اطلاعاتی بدهیم و به روزشان کنیم تا بنویسند.
گفتم به نام آنها نوشته بشود؟
گفت بله به نام آنها چرا به نام ما؟ یکی از آن سه نفری که از تهران آماده بود، گفت که آقا میشود ما جلسه بعدی هم داشته باشیم؟ گفتم حتما که گفتند لطفا آقای فرج نژاد هم حضور داشته باشند. گفتم چشم و به آقای فرج نژاد گفت ما میخواهیم شما هم باشید که گفتند خیلی خوب است؛ اما بهتر است کمی اطلاعات به آنها بدهیم و کل هاردش را تحویل آن آنها داد که من خیلی ناراحت شدم و گفتم چرا وقتی ۵۰۰ تا مقاله داخل این هارد است؟ گفت که اصلاً اهمیت ندارد ما قرار است برای امام زمان کار کنیم و مهم نیست که به نام چه کسی باشد.
انقلابی بیتوقع
اما من در دانشگاهی درس خواندم و مقالهای نوشتم به استاد دادم و گفتم استاد این مقاله را مطالعه کنید، اگر موردی هست به بنده بگوییم که گفت اگر اسم من در کنار این مقاله باشد من این مقاله را مطالعه میکنم. صفت دکتر و PHD برای آقا محمدحسین فرج نژاد کم بود، برای کسی که شب و روز نمیشناخت ساعت ۲ نصف شب به من زنگ زد گفت که بیداری گفتم بله، پرسید قم هستی گفتم همین الان رسیدم گفت میتوانی چند دقیقهای بیایی پردیسان منزل ما؟ گفتم چرا گفت که یک زحمتی برای شما دارم رفتم. محمدحسین فرج نژاد گفت که شما قرار است دو روز دیگر فلان جا سخنرانی داشته باشی؟ گفتم بله سخنرانی دارم گفت سید یک مقالهای دارم که هنوز چاپ نشده این را ببر آنجا ارائه بده؛ ولی فایلش را ندهید، گفتم حسین حالت خوب است؟
تو میدانی من جلسه دارم به فکر منی و متن نوشته شده و چاپ نشده را قبل از اینکه من بخواهم، دودستی به من میدهی؟ گفت مهم نیست شاید بیان شما از بیان من بهتر باشد و وقتی تو این کار را انجام دهی انگار فرج نژاد تکثیر شده است، آن موقع من معنا ندارم و کار امام زمان هم راه افتاده است.
دلش برای زیارت پر میکشید ولی برای انجام وظیفه نمیآمد
اربعین بود میخواستم بروم کربلا وقتی که حسین را دیدم گفت که بنشین یک روضهای برای من بخوان روضهاش را که خواندم گریهاش را که کرد، گفتم که محمد حسین بیا برویم. گفت به خدا دلم برای امام حسین پر میکشد؛ ولی سید این کارها روی زمین مانده من میترسم.
اگر تو به جدت اباعبدالله شهادت میدهی که من به کربلا بیایم امام حسین از من راضی باشد حاضرم بیایم؛ اما میترسم که کار شیعیان روی زمین بماند و من شرمنده سیدالشهداء بشوم، حرفها که تمام شد یک جمله گفتم که حسین فرج نژاد من تو را نفهمیدم یا من نمیفهمم یا شما متوجه نشدید که دنیا چیست، ول کن برادر من بیا برویم. گفت که من میترسم روزی امام حسین بر من وارد شود و من حرفی برای گفتن نداشته باشم سید تو راحتی برو…
قدرتِ کرم و بخشش استاد فرج نژاد
لطف خدا بود که محمدحسین فرج نژاد تسلط کامل بر زمان داشت و از زمانش استفاده میکرد و لطف خدا بود که ایشان اطلاعات بالایی داشت؛ چون مطالعهاش زیاد بود. با یکی از آقایان در حرم حضرت معصومه قرار داشتیم، وقتی نشست سه جلد کتاب عبری تازه ترجمه شده آورد و شروع کرد به صحبت که این کتاب تازه ۳ هفته است که ترجمه شده، این مطلب را نگاه کنید چقدر جالب است گفتم حسین جان ما اینجا میخواهیم دو دقیقه در مورد فلان برنامه صحبت کنیم گفت که شما اصلا این کتاب را نخوانید؛ ولی یکجا گوشه ذهنتان این را حک کنید.
خصوصیات و اخلاقیات دکتر محمدحسین فرج نژاد
1. اخلاص 2. بصیرت 3. مجاهدت: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدُ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبَّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» این آیه را یادداشت و تدریس کنید، کما اینکه بارها تدریس شده است، یک شب محمدحسین فرج نژاد به من گفتند اگر این آیه برای من و زن و بچهام در زندگی اجرا شود من سرفرازم، دو ساعت زمان گذاشتم تا این آیه تفسیر شود، در همین حین پسر کوچک ایشان آقا علیرضا آمد و گفت بابا من شکلات می خواهم که گفتند شکلاتت میدهم؛ ولی به شرطی که به عمو سید بگویی اگر اسرائیل دستت آمد، با او چه کار میکنی؟
آن بچه هم سریع یک نقاشی آورد و در نقاشیهایش یک پرچم کشیده بود و شکلهای عجیب و غریبی هم روی آن، گفت این من و بابایی هستیم که اسرائیل را له میکنیم به او گفتم من شنیده بودم: «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ.»ولی این گونه ندیده بودم گفت این بچهها باید در خانه نقاشی بکشند و جایزه بگیرند و در نقاشی باید برائتشان را بگویند و اگر برائتشان را در نقاشی پیاده نکنند؛ یعنی فرج نژاد بد کرده و کوتاهی کرده است.
هدفشناسی و شورآفرینی استاد فرجنژاد
4. هدف شناسی 5. شورآفرینی: هرکجا میرفت یک عده با او حرکت میکردند؛ چون همیشه وقتی حسین را میدیدیم، من طلبه یقین میکردم که عقب هستم و خودم را موظف میدانستم.که حداقل دو یا سه جلسه دیگر او را ببینم و بال و پر پیدا کنم، یک خدا میداند یکبار نشد ما در یک جلسه بنشینیم و در اندرون یا بیرون جملهای گفته شود که آقای فرج نژاد بخواهد یک میلیمتر خودش را از نظر علمی و فرهنگی بالاتر بداند.
برای امام زمان میدوید نه برای پول
روزی محمدحسین فرج نژاد به من زنگ زد و گفت که من دیشب در یزد با یکسری اساتید جلسه داشتم، شما باید به آنجا بروی و سخنرانی کنی، مسئول دانشگاه به من زنگ زد و گفت آقای فرج نژاد دیشب اینجا بودند و آن قدر از شما تعریف کردند که ما احساس میکنیم دو سه جلسه را باید با شما باشیم. من به حسین زنگ زدم گفتم که من در آن دانشگاه چه باید بگویم؟ گفت مقاله بحث اسلام و آمریکایی خیلی خوب است.
خب اول راه را ایجاد کرد و گفت فلان استاد در قم است بعد به من زنگ میزند و محتوا را هم خودش تعیین میکند. گفتم برادر من دو جلسه اضافی میگرفتی دو تا ۳۰۰ هزار تومان در جیب خودت بود. گفت شما اشتباه میکنی، هر کلامی اثری دارد شما که صحبت میکنی، آثاری از زبانت جاری میشود که شاید در زبان من حسین فرج نژاد نباشد، شب به خانمم گفتم این چه جور آدمی است؟ آن رفیقمان خیلی مراقب است اگر جلسهای دعوتمان میکند، به دنبال پورسانت علمی است این آدم اصلاً نمی فهمد چه کار میکند و دوست دارد برای امام زمان بدود و زمان و مکان را نمی شناسد. روح محمدحسین فرج نژاد شاد برای ما سخت است؛ ولی بدانید اعتبار طلبی به هیچ عنوان در وجود او نبود؛ ولی اعتبار بخشی تا دلتان بخواهد در او وجود داشت.
2 پاسخ
بسیار مطلب عالی و خواندنی بود
دلم برایش تنگ شده است