قبالا مهم ترین آموزه عرفانی یهودیت
قبالا در عرفان یهودیت
در فرهنگ و باورهای غالب ملل، درخت، راز آفرینش هستی و نماد زندگی است. در مرتبۀ بالاتر، درخت به عنوان نمادی از قداست در متون دینی و ادبی نمود داشته است. پیشینیان برای بیان راز هستی و ارتباط آن با بشر، به این عنصر رویش و باروری تمسک جستهاند. در بررسی نمادهای ادیان و عرفانِ اقوام گوناگون در مییابیم که آموزهها و سنتهای باطنی آنها کمابیش و به نوعی با درختی مقدس و نمادین در ارتباط است.
یکی از مفاهیمی که در جریانهای دینی و شبهدینی مختلف جایگاه ویژه دارد، مفهوم درخت است. در قرآن کریم نیز بارها به این مفهوم اشاره شده است. درخت در لسان قرآن، گاه برای تمثیل انگارۀ توحید و انگارۀ شرک در تعابیری همچون شجرۀ طیبه[1] و شجرۀ خبیثه[2] و گاه در توصیف توحید عمومی خلقت با تعابیری همچون «النجم و الشجر یسجدان»[3] مورد استفاده قرار گرفته است. در روایت نبوت حضرت موسی علیهالسلام نیز ذکر شده که خداوند از ورای آن درخت با وی سخن گفت[4].
رابطۀ قبالا و یهودیت
دین یهود مانند بسیاری از ادیان خاستگاه آیینها و فرقههای گوناگون بوده است. قبالا یا کابالا مکتبی که در بطن یهودیت بالیده و به منصۀ ظهور رسیده است. در عرفانی بودن قبالا بحث و سخن بسیار است اما به طور کلی این مکتب نمودار عرفان یهود میباشد؛ مکتبی که طی سالیان متمادی صورتهای گوناگونی به خود پذیرفته و نام آن همواره در کنار دین یهود به حیات خویش ادامه داده است.
نمادهای دینی و معنوی، ابزاری برای درک مفاهیم فراطبیعی و شناخت امور خارج از حوزۀ درک آدمی هستند. از دورترین ایام تصویر مثالی درخت، به منزلۀ آیینه تمامنمای انسان و ژرفترین خواستههای او بوده است. این تصویر مثالی، در بستر اساطیر، ادیان، هنرها و ادبیات تمدنهای گوناگون شکل گرفته است.
نخستین نماد درخت در متون دینی، در داستانی از «سفر پیدایش» کتاب مقدس دیده میشود. در این داستان، از درخت زندگی و درختِ دانشِ خیر و شر سخن به میان آمده که در بهشت و در باغ عدن بود و تنها درخت ممنوعهای بود که آدم و حوا حق تمتع آن را نداشتند. در واقع تلفیق مفاهیمی همچون معرفت، دانش، خیر و شر با عنصر درخت، حاکی از راز و رمزهایی است که با آفرینش انسان تنیده شده و به میزان گستردهای بینش و دنیای او را متأثر کرده است. [5]
بنابراین، درخت در تببین انگارههای معنوی و عرفانی، کارکرد نمادین دارد و از آنجا که درخت و کارکرد نمادین آن، از سویی در آموزههای تصوف اسلامی و قبالای یهودی نقش محوری دارد و از سوی دیگر نقطه ثقل تعامل و ارتباط آن دو به شمار میآید، تببین وجوه تمایز و اشتراک این نماد در تصوف و قبالا ضروری مینماید؛ به گونهای که سیر تحول نماد درخت مشخص شود و نقش هر یک از این دو مکتب عرفانی در تکامل آن پدیدار آید.
نماد درخت عرفانی در قبالا
قبالاییها برای نشان دادن آفرینش هستی به صورت نمادین، از درختوارهای به نام «سفیروت» یا «درخت زندگی» استفاده میکنند. شاخۀ برین این درخت، در تصویرهای رمزی قبالا، در مرکز اورشلیم آسمانی واقع شده است. تعبیر اورشلیم علوی از عالم برین، خود حاکی از راز و رمزهای عرفان قبالاست. به این ترتیب، عرفای قبالا درخت را حلقۀ واسط میان عالم علوی و عالم ماده میپندارند.
«سفیروت» در مجموعۀ درخت زندگی، همان صفات خداوند است که بر پیکر انسان ازلی جاری است. به عقیدۀ گرشوم شولم تفکر خدای انسانگونه، از عرفان ایرانی و از طریق آموزههای گنوسی به عرفان یهود رخنه کرده و موجب طرح خداوندی شبیه انسان شده است. [6]
خاستگاه قبالا
قبالا بن مایههای نخستین خود را از جریانهای باطنی و یزدان شناختی یهودیان فلسطین و مصر در دورۀ پدید آمدن مسیحیت گرفته است؛ جریانها و گرایشهایی که پیوند استواری با فرهنگ هلنی، درخشانترین عصر فرهنگی یونان، و آیین وحدت وجودی اواخر دوران باستان دارند. [7]
هینلز نیز بر این باور است که شکوفایی عظیم عرفان و تصوف قرون وسطی دقیقا در جایی اتفاق افتاد که بیشترین رشد و توسعه دینی فلسفی را تجربه کرده بود؛ یعنی اسپانیا و فرانسه [8] بنابراین میتوان گفت برای یافتن ریشهها و خاستگاه قبالا در شکل و شمایل یک مکتب باید آن را در مکتوبات و آثار مربوط به آغاز دورۀ مسیحیت و در اسپانیا جستجو کرد. با توجه به اینکه اوج گسترش قبالا در اسپانیا قرن 13 م. رقم میخورد، تأثیر عرفان اسلامی را نیز بر رشد و شکلگیری این مکتب جای بررسی دارد. ضمن اینکه تا آن زمان، قرنها از تسلط مسلمانان بر آندلس و دیگر نقاط اسپانیا میگذشت.
انواع مکاتب قبالایی
برخی معتقدند میتوان دو نگرش به قبالا داشت؛ یک نگرش به عنوان جامع سنت عرفانی یهود و دیگری مکتبی حد واسط بین مرحلۀ مقدم مرکابا و مرحلۀ متأخر حسیدسیم است که در واقع همین مرحلۀ میانی را به عنوان قبالای اصلی میپذیرند. [9] رویکرد آنها به کتب قبالا، اطلاق لفظ قبالا به تمامی جریانهای عرفان یهود است. بر اساس تقسیمبندی گرشوم شولم در کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی، عرفان یهود شامل مرکابا، قبالای ابراهیم ابوالعفیا و اسحاق لوریا، جنیش شبتای صوی و در نهایت حسیدسیم است.
قبالا در عصر کنونی
در دنیای امروز قبالا در شمایلی متفاوت ظهور کرده است. میخائیل لایتمن از متفکرانی است که شیوۀ نوینی را برای قبالا عرضه میکند. او از طریق سلسله آموزشهای خود درصدد تغییر جامعۀ جهانی است. لایتمن در کتاب «از پراکندگی تا هماهنگی» به وضعیت انسان معاصر و منشأ مشکلات آن میپردازد و با ارائۀ راهکارهایی انسان را به تغییر در سیستم زندگی دعوت میکند. آنها قبالا را عرفانی نمیدانند بلکه آن را نوعی علم قلمداد میکنند. از نظر آنان قبالا یک روش علمی برای رسیدن به دنیای برتر و نیز کمال است.
نگاه لایتمن و پیروانش به قبالا فاصلۀ بسیاری با قبالای مورد بحث دارد. آن ها جوهرهای از قبالا گرفته و آن را با نظریههای امروزی در میآمیزند و در قالب سبک زندگی ارائه میکنند. پیروان لایتمن معتقدند قبالا با مذهب هیچ ارتباطی ندارد اما سوال اینجاست که چرا قبالاییهای کهن باید به نوشتن کتب مقدس میپرداختند درحالی که اندیشههایشان از مذهب جدا بود؟! به همین دلیل میتوان گفت قبالا به طور کامل عرفانی است که زیر سایۀ یهود موجودیت یافته و در واقع نمایندۀ عرفان یهود است.
منابع:
1. سوره ابراهیم، آیه 24
2. سوره ابراهیم، آیه 26
3. سوره الرحمان، آیه 6
4. سوره قصص، آیه 30
5. دوبوکور، مونیک، (1373)، رمزهای زنده جهان، ترجمه: جلال ستاری، تهران، نشر مرکز.
6. شولم، گرشوم، (1389)، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه: فریدالدین رادمهر، چ دوم، تهران، نشر نیلوفر.
7. کاویانی، شیوا (1375)، آیین قبالا، تهران: فراروان.
8. هینلز، جان راسل(1391)، راهنمای ادیان زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی، قم: بوستان کتاب، چاپ چهارم.
9. کرمانی، محمد بهزاد(1387)، قبالا یا کابالا، معرفی اجمالی دین یهود، انسان پژوهی دینی، ش 15.
10. فرجنژاد، محمدحسین/ اسماعیلی، رفیعالدین (1396)، تحلیل نفوذ فرهنگی کابالیستی (عرفان یهودی) در سینما، چ اول، انتشارات دانشگاه جامع امام حسین(ع).
قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا قبالا
دیدگاهتان را بنویسید