فقط در یکسال 500 جلسه برگزار کرده بود!

نویسنده: سعید مستغاثی
وقتی با او برخورد میکردی، انگار نه انگار که علاوه بر حوزۀ علمیه، در دو سه رشتۀ دانشگاهی هم تحصیلات عالی دارد و چندین مسئولیت تحقیقاتی و رسانهای برعهده اوست. با صفا بود و خوشمشرب و اهل شوخی و بذلهگویی؛ ولی در عین حال در مسائل مبرم جامعه و بهخصوص وضعیت فرهنگی آن، خیلی جدی بود و بسیار عصبی میشد و جوش میزد.
موتوری زیرپایش بود(همان موتوری که او و خانوادهاش را بعد از دعای عرفه و در شب عید قربان به ملکوت اعلی برد) و خانۀ کوچکی در یکی از پایین دستترین بخشهای قم اجاره کرده بود و خوشحال بود که از معماری سنتی برخوردار است و در آن، حریم محرم و نامحرم رعایت میشود.
آرام و قرار نداشت، یا درحال مطالعه بود و تحقیق و درس خواندن یا در حال بحث و فحصهای فرهنگی و علمی و یا در حال درس دادن و نوشتن. یکبار که پس از فارغالتحصیلی دورۀ عالی یکی از رشتهها، دیدم دوباره مشغول درس خواندن است، پرسیدم دیگر این ماجرا چیست؟ گفت: «میخواهم دکترای رشتهای را به زبان انگلیسی بخوانم که حداقل در یک زبان دیگر هم مسلط بشوم.»
بار دیگری که دیدمش، کتابهایی از تاریخ و فلسفۀ هنر دستش بود، گفت: «دارم دکترای فلسفه هنر میخوانم.»
یکبار هم ناظر دفاعش از پایاننامۀ دکترای رشتهای دیگر در یکی از دانشگاههای کشور بودم.
هر وقت که او را میدیدم، انبوهی از دستنوشته و کتاب و… زیر بغلش بود و با شور و حرارت بینظیری دربارۀ آنها سخن میگفت، گویی تازه موضوعات جدیدی کشف کرده و با مسائل نویی برخورد داشته است. برای هر موضوعی دهها کتاب و رفرنس و منبع معرفی میکرد و در عین حال اصلاً متکلم وحده نبود و با پرسشهای متعدد سعی میکرد از آنچه طرف مقابلش هم میداند، نهایت بهره را ببرد.
و البته همۀ اینها را در گوشۀ کلاسها، اتاقها و حجرهها حبس نکرد، بهطور مداوم در دانشگاهها و مراکز آکادمیک سراسر کشور جلسۀ درس و سخنرانی داشت و مباحث تاریخی و هنری و مسائل روز را بهنحو هوشمندانه و استادانهای در کنار یکدیگر تحلیل میکرد، در یک سال آمار گرفتیم، قریب به پانصد جلسه سخنرانی و درس در دانشگاهها و حوزههای سراسر کشور برگزار کرده بود. فعال فضای رسانهای بود و دورههای متعدد سواد رسانهای برای دانشجویان و طلاب برگزار کرد که حقیر هم در چند دوره همکار و کنارش بودم.
سعی میکرد در تحقیقات و پژوهشهای خود، دانشجویانش را نیز همراه گرداند و از همین رو در تألیف کتابهایش، دهها دانشجو و طلبه شرکت داشتند و هر یک تحت مدیریت او بهگونهای بخشی از تحقیق و پژوهش و تألیف را برعهده گرفته بودند که نامشان نیز روی جلد آن کتابها ثبت شده است. کتابهایی مثل «تحلیل نفوذ فرهنگ کابالیستی در سینما» یا «دین در سینمای شرق و غرب» و یا «اسطورههای صهیونیستی سینما» و… .
روزگاری نشریۀ «رواق اندیشه و هنر» را در میآورد و به عمیقترین مسائل فکری هنر در دنیای امروز میپرداخت. روی سینمای امروز دنیا خیلی کار کرده بود، خصوصاً روی برخی فیلمها مانند مجموعه «هری پاتر» یا «ارباب حلقهها» که به جرأت میتوانم بگویم تقریباً منبع، نوشته و نظری در زمینۀ آن دو فیلم در دنیا نبود که او پیگیر نشده و از قلم انداخته باشد. مثلاً برای «ارباب حلقهها»، همه کُنه و بُن اندیشههای «جی. آر. آر. تالکین» (نویسندهاش) را بیرون کشیده بود.
برنامههای متعدد برای بالا بردن سواد دانشجویان و طلاب میریخت و در مراکز مختلف مثل مرکز فرهنگی هنری حوزۀ علمیه قم و انجمن سواد رسانهای طلاب و…به اجرا درمیآورد. کارشناسی را که برای برنامههای یاد شده دعوت میکرد، حتی در یک روز حداکثر استفاده را از زمان او برای دانشجویان و طلاب میبرد
مثلا خاطرم هست در یکی از این دورهها، از صبح ساعت 8 تا 12 ظهر برای دو گروه از دانشجویان ارشد و طلاب سطح عالی حوزه، کلاس شناخت سینما داشتم و بعد از ظهر هم حدود 4 ساعت برای خواهران جامعةالزهراء که اغلب در سطح عالی حوزه تحصیل میکردند و بعضاً همکاران دکتر فرجنژاد در پروژههای تحقیقاتیاش بودند، همان کلاس را برگزار میکردیم و در بین این کلاسها هم یا دوربین ضبط میآورد و درباره مباحث مورد نظرش صحبت میکرد و یا جلسهای برای یافتن راهکار برخی مسائل مطرح در عرصههای فرهنگی و هنری برقرار میساخت.
در جامعةالمصطفی هم درس میداد و تعداد انبوهی دانشجوی خارجی از کشورهای مختلف، از کلاسهایش بهره میبردند. در یکی از این کلاسهایی که بنده را برای درس سینما دعوت کرده بود، دانشجویان رشتههای دکترا از عراق و اندونزی و چین و هند و… حضور داشتند و بهخاطر حضور استادی همچون دکتر فرجنژاد برعکس اغلب کلاسهای دیگر دانشگاهها، چقدر پرسشگر و با روحیۀ محققانه و جویندۀ مسائل جدید، کلاس را مورد استفاده قرار میدادند.
در ایام نزدیک به راهپیمایی اربعین، پذیرای بسیاری از زائران کشورهای مجاور برای سفر کربلا بود و از همان فرصت هم برای آگاهی دادن و بالا بردن سواد رسانهای و هنری آنها بهره میجست
علیرغم همه سواد فوقالعاده و معلومات عالی در دین و هنر و فلسفه و رسانه و…؛ اما اهل افاده و طاقچه بالا گذاشتن هم نبود، اگر برای جلسه یا گفتوگویی دعوتش میکردی، از هر کجا که در این مملکت بود، چه قم و چه یزد (شهر پدریاش) و چه مشهد و زابل و… میآمد. ایام بسیاری در کارگروه رسانه و هنرِ پژوهشگاه اندیشه و هنر اسلامی در کنار او و چند دوست باصفایش، گپ زدیم و یاد گرفتیم و حظ بردیم. برای مستند «راز آرماگدون» و «اینک آخرالزمان» و… بدون هیچ چشمداشتی آمد و همه اطلاعاتش را در طبق اخلاص گذاشت و رفت و وقتی برای پنل سینمای آخرالزمانی جشنواره جهانی فیلم فجر در بهار 1398 دعوتش کردم، نه تنها خودش که گروهی از دانشجویان و طلاب را نیز با هزینۀ خودش آورد و یکی از پرمغزترین سخنرانیها را در آن جلسه ارائه کرد.
علیرغم همه این معلومات و صدق و صفا و جهد و تلاش، از بیانصافیها و نادانیها و بیحرمتیهای برخی دوستان گلهمند بود. و با حرارت و دلخوری غریبی (که عادت و سیرهاش نبود) از این موضوع شاکی بود، حتی بیشتر از عصبانیتی که نسبت به خودباختگان و پشیمانان وادادگان از انقلاب داشت.
در تابستان 98 که برای آخرین بار برای درس سواد رسانهای و کارگاه نقد سینما، دورهای را در مرکز فرهنگی دفتر تبلیغات اسلامی قم داشتم، دیگر او آنجا نبود و با تغییر مدیریت، عذرش را خواسته بودند. در آخرین دیدار که آمده بود تا برای جلسهای دربارۀ ساخت مستند با گروهی از جوانان، همکاری کنم، حتی به داخل مرکز هم راهش ندادند.
آن روز دلگیر و ناراحت، چند خیابان را پیاده رفتیم و میگفت دهها پروژه ناتمام تحقیقی و علمی رسانهای دارد که همش مانده و کسی حمایت نمیکند. میگفت این مملکت و سرزمین و انقلاب بیش از هرچیز نیاز به آگاهی و سواد دارد و هر بدبختی میکشیم ناشی از همین ناآگاهی و جهل و بیسوادی خصوصاً در میان طبقه به اصطلاح نخبه و امروز در میان جوانان انقلابی است.
لحظاتی را در دفتری دیگر دربارۀ ساخت مبرمترین فیلمهای مستند آگاهیبخش در حوزۀ رسانه و تاریخ، جلسهای داشتیم که حقیر هم هرچه میدانستم گفتم و او مرتب یادداشت برمی داشت.
اواخر اسفند 98 بود که برای جلسهای برای پایان فروردین 99 تماس گرفت؛ اما ویروس منحوس کرونا دیگر مجال دیدار مجدد را نداد تا امروز که آن خبر را شنیدم.
دیدگاهتان را بنویسید