نقد سریال سایه و استخوان | Shadow and bone
سریال سایه و استخوان از آثار فانتزی مورد اقبال بود که نمرهٔ ۷.۵ را از آیامدیبی دریافت کرد. سریال علیرغم اینکه اقتباس از رمانی به همین نام بود، نتوانست شخصیتها را آن طور که باید ترسیم کند.
خلاصۀ داستان سریال سایه و استخوان
داستان سریال سایه و استخوان در جهانی خیالی روایت میشود که به دو قطب «تاریکی» و «روشنایی» تقسیم شده و همواره جنگی میان این دو سرزمین وجود دارد. موجودات شیطانی دنیای تاریکی به شکار انسانهای بیپناه میپردازند و سالیان زیادی است انسانها با دستان خالی در برابر این موجودات ایستادگی میکنند تا اینکه یکروز، دختری به اسم «آلینا استارکوف» متوجه نیروی قدرتمندی که در وجودش نهفته میشود. حال، سرنوشت بشر و این جنگ طولانی میان تاریکی و روشنایی در دستان اوست.
موجودات تاریکی از سدی سیاه به نام ریفت(Rift) خارج میشوند و همین سد باعث شده است مناطق شرقی و غربی آن که قبلا تحت یک حکومت بوده، امروز تحت دو حکومت اداره شده و به دلیل تعارض منافع، با هم در جنگ به سر ببرند.
آلینا با قدرت نور، قصد دارد ریفت را که منشأ تاریکی است نابود کند، در پایان نیز با کشتن ژنرال کیریگان که منشأ تاریکی است موفق به این کار شده و سریال خاتمه مییابد.
یک نقص فرمی مهم فیلمنامه این است که ژنرال کیریگان با قدرت سیاهش، در چشم به هم زدنی یک شهر را نابود میکند. سوال اینجاست که چرا همیشه از این قدرت استفاده نکرده و همیشه نیازمند لشکری دست و پاچلفتی است و در پایان هم به راحتی کشته میشود؟!
همجسنگرایی و سریال سایه و استخوان
ماجرای گفتمان مفسدان جنسی که به الجیبیتی (LGBTQIA+) معروف است به سریال سرایت کرده و انواع و اقسام همجنسبازان در سریال حضور دارند. گویا بایستی هر سریالی در کنار ایجاد رابطهٔ عاشقانه بین مرد و زن، حتما دو مرد و دو زن را نیز مبتلا به مرض جنسی و همجنسباز معرفی کند. هر چند اثر این بیماری را رفتاری عادی جلوه داده و یکی از قهرمانهای سیاهپوست داستان، روابط همجنسگرایانه دارد. زنی شرقی نیز با دختری جوان در فیلم همجسنگرا هستند.
تا حدی که این سنخ روابط حتی از عشق و عاشقی شخصیت اصلی اثر هم پررنگتر شده و به اندازهٔ گفتوگوهای عاشقانهٔ مرد و زن اصلی سریال، فساد حضور دارد.
اقتباس از آثار فانتزی در سینما معمولا با مشکل روایتگری روبهروست و فیلمهایی مثل تلماسه مبتلا به آسیبهای جدی در فیلمنامه است؛ اما فیلمساز سعی میکند این نقایص را با جلوههای ویژهٔ جذاب پوشش دهد.
در این سریال جلوههای ویژه هم کاری نمیکند و اوج قسمتهای اول که نشان دادن قدرت نور از آلینا استارکوف است، ضعیف ساخته شده است. به هر حال اثر فارغ از نقصهای فرمی که خصوصا از جهت فیلمنامهٔ آشفته در اواخر فصل اول و تمام فصل دوم، رنج بسیاری میبرد، مطالبی را مدعی است که نیاز به نقد و بررسی دارد.
جدال خیر و شر در سریال سایه و استخوان
جهان سریال سایه و استخوان، مبتنی بر تعارض بین قدرتهای سفید و سیاه است؛ هر چند قدرت سیاه که در اختیار جنرال کیریگان قرار دارد به دلیل شخصیتپردازی بهتر و عمق شخصیتی که به استارکوف به عنوان قطب سفید ماجرا دارد، مطمئنا جذابتر جلوه میکند.
قدرتهای سفید جادوگر نیستند و جادوگری در دیالوگهای فیلم عملی قبیح است، اما قدرت سیاه با مداخلهٔ جادوگری رشد کرده و در اثر جادوگری در قطب سیاه قرار دارد. هر چند گفته شد که قطب سیاه به دلیل شخصیتپردازی و بازی بهتر، جذابیت بیشتری برای مخاطب خواهد داشت.
این جدال تا پایان سریال و کشته شدن کاپیتان کیریگان ادامه دارد، اما کاپیتان به عنوان قطب سیاه ماجرا، دائما به دنبال جذب آلینا و اتحاد با وی است که ما دلیل آن را نمیفهمیم. آلینا هم نمیخواهد با وی همراه باشد.
قدیس و منجیِ زن
آلینا استارکوف وقتی به قدرت خود پی میبرد، به عنوان تنها احضارکنندهٔ خورشید، قدیس نامیده میشود؛ گویا قبلا هم قدیسهایی وجود داشتند و آلینا قدیس حال حاضر است. در سکانسهای مختلفی آلینا قدیس خطاب میشود و علاوه بر کارهای خارقالعاده، در اواخر سریال سایه و استخوان، مرده زنده میکند! منجی مؤنث که به خدا متصل نیست و قدرت خود را از جایی دیگر(مثلا جادو) میگیرد، از مضامین مورد توجه آثار جدید هالیوود بوده و در سریالهایی مثل ونزدی(Wednesday)، استرنجر تینگز(Stranger Things)، وی فور وندتا(V for Vendetta)، دلیر(Brave)، موآنا(Moana) و… شاهد شخصیتپردازی مشابه با سایه و استخوان هستیم.
قدیسها در سریال استخوان و سایه اومانیستی تعریف میشوند و در سریال هم واقعا الینا نمیتواند خوشبختی حقیقی را برای مردم به ارمغان بیاورد.
در واقع آثار فانتزی جدید در عین به تصویر کشیدن ماوراء، اومانیستی و این دنیایی هستند. غافل از اینکه تک تک موجودات جهان ذاتا به موجود بینهایت وابسته و متصل بوده و اینکه قدیس/خدا به من توجهی ندارد، در ادیان توحیدی بیمعنی است.
ماجرای منجی مؤنث و غیر الهی، ریشه در بعضی فرقههای معنوی و البته شیطانی دارد. چنانچه در بعضی از این فرقهها که اتفاقا شهرت زیادی هم دارد، توصیه شده است که در پرستش خدایان، بیشتر روی تمرکز خدای مؤنث تأکید دارند تا خدای مذکر.
در سریال سریال سایه و استخوان هم شاهد منجی مؤنث هستیم تا برای چندمین بار، نگاه آخرالزمانی و منجیگرایانه در ادیان ابراهیمی تخریب شده و نگاهی اسطورهای و پاگانی(مشرکانه) به آخرالزمان ترویج شود.
اشارات مکرر به منجی بودن آلینا
ترویج جادوگرایی با نگاهی خاص
اینکه در سریال سایه و استخوان جادوگری را قبیح میداند نیز نکتهای دارد. جادوگری انواع و اقسام فراوانی داشته و بخشی از آن دربارۀ تغییر در همین جهان و نه ایجاد موجودات جدید است. معمولا کیمیاگران چنین ادعایی دارند که عناصر موجود را تبدیل به عنصری دیگر کرده و به دنبال خلق جدیدی نیستند.
در سریال هم این شاخه از جادوگری کیمیاگرانه به قدیس آلینا استارکوف نسبت داده شده و جادویی که به خلق موجودات جدید منجر میشود، به عهدهٔ ژنرال کیریگان و قطب سیاه ماجراست. پس اثر ضد جادو نیست، بلکه شاخهای از جادو را مورد انتقاد قرار داده و رقیب آن را شاخهای دیگر معرفی میکند.
اساسا تفاوت جادوگری با معجزه و کرامت در نیت پشت عمل و منشا آن است. به صورت کلی، اگر کسی نعوذ بالله با شیاطین متصل شده یا با قدرت نفس خود، کاری منفی و شیطانی که خارق عادت است را انجام دهد، مصداق جادوگر است. در سریال سایه و استخوان، خدایی در کار نیست و گویا این قدرت ها مادرزادی در افراد وجود دارد.
از طرفی پایان سریال نیز اشاره به کشیده شدن آلینا به تاریکی دارد، مطلبی که در آخرین جملات ژنرال نیز بیان شد. به همین علت، کلیسا یا اماکن مقدس در سریال ربطی به ادیان الهی نداشته و اثر به دنبال ارائهٔ الگویی مشرکانه برای شناخت هستی و منجی است.
اشاره به تفاوت قدرت گریشاها و جادوگری ممنوعه
نتیجهگیری نقد سریال سایه و استخوان
سریال سایه و استخوان ملغمهای از شعارهای شیطانگرایان امروزی است، تبلیغ همجنسگرایی که در تمام ادیان عملی شیطانی بوده و ریشه در تعالیم شیطانگرایان دارد. در کنار ارائهٔ منجی مونث و بیخدا، دقیقا همان چیزی است که غرب ترانسمدرن به دنبال گسترش آن از حیث فلسفی و عملی است.
تمام سریال سایه و استخوان به دنبال نشان دادن قدرت گریشاها به عنوان لشکر دوم است، کسانی که قدرتی جادویی دارند و ابزارهای جنگی جدید را به راحتی به چالش میکشند.
از طرفی ژنرال کیریگان به دلیل دارا بودن قدرت سایه و تاریکی، بایستی قطب شر ماجرا باشد، هر چند شری جذاب برای مخاطب. در پایان سریال میبینیم که آلینا قدرت سیاهی را نیز به دست آوردن و گویا دیگر فقط احضارکنندهٔ خورشید نبوده و سیاه و سفید، توأمان است.
در واقع منجی مؤنث هم در پایان به قدرتی شیطانی رسیده و البته به دلیل لغو شدن سریال نمیدانیم که در عاقبت آلینا هم پا جای پای کیریگان میگذارد یا خیر.
به صورت کلی، سریال سایه و استخوان ترسیمگر جهانی مشرکانه است که قدیسان در شرق و غرب جهان به عنوان «انسان خدا»، مستحق حکومت بر انسانهای معمولی و غیر جادوگر هستند. همان کلیشهٔ معروف هری پاتری که قدرت جادوست و چیزی به نام خدا، قدرت الهی، یا پیامبر وجود ندارد.
/202
دیدگاهتان را بنویسید