اخبار روز

ورود / عضویت

تاریخچه لژهای فراماسونری | از شکل‌گیری تا جرقه‌های تمدن غرب

شوالیه های معبد تحت تأثیر علوم خفیه و سحر و جادوی یهودیان کابالیست و نیز آشنایی با علوم مسلمانان، زمینه شکل‌گیری لژهای فراماسونری را ایجاد کردند. لژهایی که تلاش‌های عمیقی را برای ایجاد تمدن جدید غرب و شکل‌گیری رنسانس مبتنی بر مبانی کابالیستی آغاز کرد.
لژهای فراماسونری

جنگ‌های صلیبی سرآغاز اتفاقات مهمی برای اروپا بود. در جریان این نبرد، شوالیه‌های معبد که نقش محافظت از اورشلیم را بر عهده داشتند، تحت تأثیر علوم خفیه و سحر و جادوی یهودیان کابالیست و نیز آشنایی با علوم مسلمانان، زمینه شکل‌گیری لژهای فراماسونری را ایجاد کردند. لژهایی که تلاش‌های عمیقی را برای ایجاد تمدن جدید غرب و شکل‌گیری رنسانس مبتنی بر مبانی کابالیستی آغاز کرد.

ما در این یادداشت به دنبال بررسی ردپای شوالیه‌های معبد در شکل‌گیری جمعیت‌های مخفی و لژهای فراماسونی و به تبع آن غرب جدید هستیم. شکل‌گیری این جمعیت‌ها و لژهای فرماسونری، زمینۀ جذب دانشمندان و فیلسوفان زیادی از سرتاسر اروپا بود که با انتقال علوم از کشورهای اسلامی به اروپا، اندیشۀ غرب جدید را در لژهای خود پرداخته و در جامعه تسری دادند.

جمعیت شوالیه‌های معبد پس از کشته شدن «ژاک دمولای» از بین رفت و فعالیت‌های خویش را در قالب لژهای فراماسونری ادامه داد. بازماندگان شوالیه‌های معبد هر کدام فرقه‎‌های مختلفی را پایه‌گذاری کردند که اقبال به شیطان را در جوامع اروپایی افزایش داد.

قیام جمعیت‌هایی علیه مسیحیت همزمان با شوالیه‌های معبد

همزمان با شوالیه‌های معبد فرقه‌های سری دیگری به پا خاستند و دعوت به فعالیت برای واژگون کردن نصرانیت و مبادی دینی و اخلاقی همچنان دوام یافت. این صورت تازه، در اواخر قرن دوازدهم شکل واضحی به خود گرفت، بدین ترتیب که در جنوب اروپا و غرب آن، جماعت‌های ملحد بسیاری ظاهر شدند.

این جنبش‌ها از فرانسه آغاز شدند و به علت شکل‌گیری آن‌ها در منطقة »اُلبی» به اُلبی‌ها مشهور شدند. اُلبی‌ها در ظاهر مسیحی بودند ولی با روحیۀ آنارشیستی[1] خود، به انتشار فساد و فحشاء و نیز شورش‌هایی علیه کلیسا و دین روی آوردند.

آن‌ها بر این عقیده بودند که برای مبارزه با مبادی و اصول اخلاقی و هیأت حاکمه باید زیر لوای شیطان که نماد آزادی و خصم خداست جمع شوند. اُلبی‌ها در نتیجۀ آن به عبادت شیطان پرداختند. این اعمال جمعی در دل جنگل‌های انبوه یا دشت‌های خالی از سکنه یا بر قله‌های مرتفع برگزار می‌شد.

پیروان اُلبی‌ها، ساحران و کافران و اشرار بودند که شیطان را پرستیده و مسیح را دشنام می‌دادند. آن‌ها مانند اسماعیلیان به شاگردان خود مخدر می‌دادند و پس از آن به انجام اعمال خود می‌پرداختند تا در بهشت شیطان سیر کنند. این واقعه تا آخرین سال‌های قرون وسطی گسترش می‌یافت. تندبادی که بر اشتیاق عمومی برای ورود به اعمال خفیه جادویی دامن می‌زد. با اقدامات کلیسا علیه اُلبی‌ها فعالیت آن‌ها به خفا کشیده شد و اُلبی‌ها توانستند با تبلیغات خود انقلابی وسیع علیه سلطۀ کلیسا و تعلیمات مسیحیت به راه بیندازند.

محمد عبدالله عنان در توصیف شرایط اجتماعی قرن پانزدهم میلادی و نحوۀ سر برآوردن فرقه‌های شیطانی می‌نویسد: ظاهراً در آن عصر در حدود سال 1460 م. فرقه سری منظمی برای پرستش شیطان و اشتغال به کیمیا و ساحر‌پیشگی ایجاد گردید، به طوری که تمام جادوگران و نیرنگ‌بازان در تمام مجتمعات اروپایی در آن فرقه سری منتظم گردیدند و بیشتر دول اروپایی به قضات دادگاه‌های عرفی دستور تعقیب و محاکمه اعضایی آن را دادند؛ زیرا که امر نهی اهمیت پیدا کرده بود.

وی در ادامه می‌گوید: تمایلات عصر و زمان و آداب آن دوره متمایل بدین بود که مخترعان و شیمی‌دان‌ها و غیرهم را که مردانی هوشمند و چیزفهم بودند، منسوب به ساحران و برادران شیطان کنند و علم و دانش از عناصر شیطانی شمرده می‌شد؛ به طوری که بیشتر مردان دانشمند و فلاسفه و کسانی که فهم و قوۀ ادراکشان، از سطح فهم و ادراک عمومی بالاتر بود، پیوسته در مظان شک و شبهه و تهمت بودند.

برخی محققان چون دیشامپس معتقدند که این دعوت و تبلیغات به تعلیمات سرّی کابالا بازمی‌گشته است. این جریان کمر همت بسته بود تا بنیادهای یکتا‌پرستی و ریشه‌های اخلاق الهی را نابود کند و فرزندان آدمی را به منجلاب فسق و فجور بکشاند. در همین قرن شگفت و سرنوشت‌ساز که به نوعی رقم‌زنندۀ تاریخ جدید غربی بود، عقاید کابالایی بر اندیشه و عمل بسیاری از اندیشمندان اروپا سایه افکند.

عبدالله شهبازی در این باره می‌نویسد: در نیمۀ دوم سده شانزدهم عقاید رازآمیز کابالایی چنان در محافل مسیحی جاذبه داشت که حتی برخی شخصیت‌های مهم دینی چون کاردینال اگیدیو ویتربو و فرانسیسکو گئورگی ونیزی در آثار خود مکرراً به تکرار مضامین و مفاهیم کابالایی پرداختند.

وی در ادامه می‌گوید: در این زمان کتاب زوهر به اثری نامدار بدل شد و ارجاع به آن رواج فراوان یافت. سرانجام کار بدانجا کشید که گیوم پاستل فرانسوی یکی از شخصیت‌های متنفذ رنسانس به ترجمه و انتشار کتاب زوهر به لاتین دست زد و به همراه آن شرح مفصل خود را نیز انتشار داد. این در حالی است که ترجمۀ عبری زوهر هنوز منتشر نشده بود.[2]

رابطه تنگاتنگ لژهای فراماسونری با شوالیه‌های معبد

یکی دیگر از جمعیت‌های اثرگذار، جمعیت گل سرخ است که ارتباط تنگانگی با شوالیه‌های معبد داشته‌ است. به گونه‌ای که برخی این جمعیت را امتداد و یا خود شوالیه‌های معبد شمرده‌اند. مسلم است شوالیه‌های معبد نقش پررنگی را در شکل‌گیری جمعیت گل سرخ ایفا کرده‌اند.

شوالیه‌های معبدی که جمعیت سرّی پاسداران معبد را پس از انحلال و پراکندگی رها کردند و مدت‌ها نهانی می‌زیستند، سرانجام در بوهم و سیلزی جمعیت‌هایی به نام کوکب درخشان و صلیب گلگون تشکیل دادند و دوباره به کار پرداختند. بنابراین جمعیت جدید گل سرخی را می‌توان دنبالۀ جمعیت پاسداران معبد دانست.

جمعیت جدیدی که به سحر و جادو و اعمال شیطانی و مخالفت با دین مسیحیت کاری نداشت و بالعکس با توجه به حرفه بنایی، به بسط علوم، به خصوص پزشکی، فیزیک و شیمی و زهد و تقوا اهمیت می‌داد.[3]

محمد عبدالله عنان در این باره می‌گوید: ظاهراً جمعیت مزبور بر دو پایه استوار بود، یکی از این دو تعلیمات تئوفراستوس فون هوهنهایم بود که به نام پارسیلسوس[4] شناخته شده است. او فرزند یک پزشک آلمانی بود و درحدود سال 1493 م. متولد شد و سالیانی دراز در مشرق زمین، سیر آفاق و انفس می‌کرد و گفته می‌شود که وی در مشرق زمین به تعلیمات سریه وقوف حاصل کرد.

فراماسونری
پارسیلسوس در اندیشه فراماسونری نقش ویژه‌ای داشت

وی ادامه می‌دهد: او آن تعلیمات را برای معالجه امراض، مدون نمود و به نظم در آورد. شکی نیست که پارسیلسوس آن معلومات را از تعلیمات سرّی کابالا آموخت. واضح است که وی از شاگردان کابالا نبود و شخص توطئه(گر) و نیرنگ‌بازی هم نبود؛ بلکه مردی دانشمند و بیدار و متفکر و مستقل بود.

این جمعیت، ارتباط تنگاتنگی با لژهای فرماسونری داشته است. آن‌ها به طور کلی به مبارزه با دین می‌پرداختند و یکی از شاخه‌ها و بازوهای قدرت فراماسونری محسوب می‌شدند. به علاوه که برخی معتقدند جمعیت صلیب گلگون همان جمعیت شوالیه‌های معبد است.

این‌گروه شباهت‌ها و نزدیکی‌های زیادی با فراماسونری یهودی دارد و در زمان پذیرش عضو جدید و انجام مراسم آن از نمادهایی مانند مثلث و شمع‌ها و از نمادهای نور و تاریکی استفاده می‌شده است. در این گروه اعضا درجاتی داشتند که از درجۀ مبتدی شروع می‌شد و به درجۀ سرور یا امپراتور که بالاترین درجه بود، خاتمه می‌یافت و اسرار آن را تنها کسانی که به درجات عالی می‌رسیدند، می‌دانستند.[5]

فراماسونری
                        هیوم و بیکن از اعضای لژهای‌ فراماسونری بودند

دین طبیعی جنین سکولاریسم است

یکی دیگر از پدیده‌هایی که منتهی به رنسانس شد، دین طبیعی بود. تفکر دین طبیعی در پی رواج اندیشه‌های اومانیستی و پس از آن روشنفکران اروپایی، جایگزین الهیات وحیانی یا الهیات متکی و مبتنی بر وحی شد و با گسترش فرهنگ غربی، به نحوی مقبول طبع درس‌آموختگان علوم جدید افتاد.

اسماعیل شفیعی سروستانی در جلد ششم کتاب قبیله لعنت، از دین طبیعی به عنوان جنین سکولاریسم یاد می‌کند. فیلسوفان تجربه‌گرا آموزه‌های رسولان الهی را جز افسانه و رویایی بیش نمی‌دانستند. در حقیقت، انسان عصر جدید با اصالت بخشیدن به عقل بریده از وحی و محور قرار دادن حس و تجربه بر آن شد تا تجربه حسی ظاهری را ملاک اندیشه و عمل خود قرار دهد.

فراماسونری
شوالیه‌های معبد در شکل‌گیری لژهای فراماسونری نقش مؤثری ایفا کردند

جرقه‌های فراماسونری با مهاجرت شوالیه‌های معبد به اسکاتلند

تمامی این اتفاقات مقدمه‌ای برای شکل‌گیری لژهای فراماسونری شد. پاپ به کشتن شوالیه‌های معبد پس از ژاک دمولای پرداخت و عده‌ای از آن‌ها متواری شدند. این عده در قرن چهاردهم به اسکاتلند که تنها پادشاهی مستقل از کلیسای کاتولیک بود پناهنده شدند. این گروه در اسکاتلند به صنف بنایان نفوذ کرده و در نهایت آن ‌را تصاحب کردند.

این اصناف، آیین‌های شوالیه های معبد را پذیرفتند و به این ترتیب، بذر فراماسونری در اسکاتلند کاشته شد. تا امروز نیز خط اصلی فراماسونری، آیین باستانی و مقبول اسکاتلندی ادامه یافته است.[6] علت اقبال آن‌ها به آیین‌های باستانی مصر و یونان باستان، به علت نفوذ اندیشه‌های کابالیستی در جریان فراماسونری است.

استاد عبدالله عنان دربارۀ ارتباط میان جمعیت‌های پنهان و لژهای فراماسونری می‌گوید: اینک منتقل می‌شویم به عده‌ای که قائل به این است که رژیم بنّای آزاد(فراماسونری) از رژیم صلیب گلگون یا صلیب سرخ مشتق شده و گفته می‌شود که فرانسیس بیکن فیلسوف معروف انگلیسی بنّای آزاد(فراماسونری) بود و با وجود این در زمرۀ برادران و صلیب گلگون هم بوده است.

وی در ادامه می‌نویسد: پاره‌ای از نوشته‌ها و تحریرات او دلالت دارد به اینکه وی دربارۀ آداب سری بسیار کهن اطلاعات وسیع داشته است و بلکه می‌گویند که او مؤسس صلیب گلگون و بنّای آزاد(فراماسونری)، هر دو با هم بوده است. البته بیکن مبدع و موجد آن آداب سری که دو جمعیت مذکور بر اساس آن بر پا گردید، نبوده و بلکه ناقل آن آداب بوده است.

استاد مبیله آلمانی می‌گوید: رژیم بنّای آزاد(فراماسونری) به عینه همان رژیم صلیب گلگون است و تغییری در آن رخ نداده مگر کسانی که آن را به انگلستان نقل نمودند در آن چیزهای تازه وارد کردند.

لازمۀ شناخت کامل لژهای فراماسونری، علاوه بر شناخت کابالیسم و شوالیه‌های معبد نیازمند شناخت اشرافیت انگلستان است؛ البته تمام این جریانات متأثر از الیگارشی یهودی است. این ارتباط در ثروت شوالیه‌های معبد و اشتراکات فکری آن‌ها با یهودیان نهفته است. بی‌دلیل نیست که عبدالله شهبازی، نقطه آغازین تاریخ غرب جدید را استعمارگری غرب می‌داند که اشرافیت اروپایی آن را آغاز کردند.

به دست آوردن ثروت هنگفت شوالیه‌های معبد از کشورهای اسلامی دست در دست سوگیری آن‌ها که متأثر از یهود و مصر باستان بود، داد تا آن‌ها را به اشرافی پر قدرت تبدیل سازد. این قدرت به شوالیه‌های معبد امکان نفوذ در دربار قدرت‌هایی چون انگلستان را می‌داد.

این سوگیری که حاصل دسترسی به منابع و متون کهن شرقی و باستانی بود، در تحولات بعدی غرب مؤثر افتاد؛ همان که موجب شد تا اشرافیت با مجامع مخفی پیوند خورده و اروپا و به ویژه انگلستان را در مسیر جدیدی قرار دهد.

نفوذ لژهای فراماسونری در دربار انگلستان باعث شد تا بتوانند با حمایت‌های دربار این کشور، گراند لژ انگلستان را تأسیس کنند. حال جریان فراماسونری تبدیل به قطبی شده بود که می‌توانست با گراند لژ خود آنچنان جمعیت قدرتمندی تشکیل دهد که بتواند 8شاهزاده انگلیسی را در لژ خود عضو کند.

می‌توان خصلت پیوند با سران قدرت را یکی از میراث بنی‌اسرائیل برای این جریان بدانیم. اما این وحدت و همبستگی اشرافیت و لژهای فراماسونری نماد ظهور و اوج‌گیری سرما‌یه‌داری و به تبع آن حکومت مدرن شد.[7]

جذب بخش زیادی از اندیشمندان اروپایی و نیز انتقال بسیاری از علوم از کشورهای اسلامی به اروپا به وسیلۀ کابالیسم یهودی جرقه‌های تمدن غرب را زد. اندیشمندان حال می‌توانستند در پناه لژهای فراماسونری و در دوران تزلزل کلیسای کاتولیک با آرامش خاطر به تولید علومی بپردازند که بنای تئوریزه کردن مبانی فرقه‌ای را داشت که اندیشه‌اش التقاطی از اندیشه‌های مصری ، یونانی، میترایی، بابلی، گنوسی و… بود.

تولید علومی که برآمده از این مبانی بود، تمدنی را با پایه‌های اومانیستی و سکولار به وجود آورد تا بشریت ندای عصیان خود از فرمان خداوند را در سرتاسر جهان پخش کند. تمدن غرب با بنیان‌های کابالیستی شکل گرفت و توانست یهود را به سمت اهدافش پیش ببرد. اهدافی که نتیجۀ انحراف قوم یهود از راه انبیاء بود.

فراماسونری
فرانسیس بیکن فیلسوف مادی‌گرا از اعضای لژهای فراماسونری

نقش لژهای فراماسونری و جمعیت‌های مخفی به حدی است که فرانسیس بیکن و هیوم که از اثرگذارترین اندیشمندان مادی‌گرای تمدن غرب به شمار می‌روند از اعضای لژهای فراماسونری و جمعیت صلیب گلگون بوده‌اند. هیوم را از پیشروان مکتب تجربه‌گرایی می‌شناسند که در زمان حیاتش متهم به الحاد شد.

عبدالله شهبازی در همین‌باره می‌نویسد: سنن و میراث صلیبی در تکوین و ظهور اروپای جدید از جایگاه و اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است و این عاملی است که در تاریخ‌نگاری رسمی غرب مسکوت می‌ماند.[8] /203/

منابع و پیوست‌ها:

[1] هرج و مرج‌طلبی

[2] شهبازی، عبدالله، زرسالاران یهودی و پارسی، ص 305.

[3] رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری و ایران، ص 269

[4] پاراسلسوس در نوجوانی به کیمیا و جادو و پزشکی علاقه‌مند شد و به تدریج به طبیبی نامدار و جادوگری بزرگ بدل گردید. شهرتش تا بدان‌جا بود که تا اواسط سده نوزدهم، مردمی که در اتریش دچار یکی از بیماری‌های بومی می‌شدند به زیارت آرامگاه پراسلسوس در سالزبورگ می‌رفتند و شفای خود را از جادوی روح یا استخوان‌های او می‌طلبیدند. پاراسلسوس تسلط بر کابالا را مقدمه ضروری برای کیمیاگری می‌دانست. (منبع: اندیشکده مطالعات یهود)

[5] الماسونیه، حقائق و اکاذیب، در این کتاب آمده است که درجه هجدهم در فراماسونری صلیب صورتی نام دارد.

[6] یحیی، هارون، فراماسونری جهانی، صص 51-52

[7] سومبارت، ورنر، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، ترجمه رحیم قاسمیان، نشر ساقی، 1384، ص 56

[8] شهبازی، عبدالله، زرسالاران یهودی و پارسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اول، 1379، ج 4، ص 172

بیشتر بخوانید: 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *