هنگامی که سیر تطور یهود از قومی بدون تشکیلات را به سازمانی پیچیده بررسی میکنیم، عنادی برنامهریزی شده را از این قوم در تقابل با ادیان الهی مییابیم. یهود در تقابل با این ادیان، کارهای مختلفی انجام میدهد که برای فهم علل آن عملیاتها، باید تحقیقهای مختلفی در این خصوص انجام دهیم. از اینرو به سراغ استادی رفتیم که جوانی خود را در بین صفحات تاریخ یهود گذرانده است. متن پیشرو، مصاحبه با دکتر محمد محمدینیا است که در زمینه مذکور، اطلاعاتی مفیدی را در اختیار ما قرار میدهد.
کیستی یهود
بهعنوان سؤال اول چگونه یهود به دنبال تحریف در ادیان است؟
برای روشن شدن اینکه چرا یهود به دنبال نفوذ در ادیان است لازم است مقدماتی را با هم مرور کنیم. مقدمۀ اول این است که وقتی میگوییم یهود، منظورمان چه کسانی هستند؟ آیا منظورمان یک گروه قومی است؟ آیا منظورمان یک گروه زبانی است که عبرانی و آرامی صحبت میکردند؟ آیا منظورمان پیروان انبیا بنیاسرائیل، یعقوب و فرزندان اوست؟ آیا منظورمان کسانی است که در ذیل حکومت یهودیه و اسرائیل در منطقه شامات زندگی میکردند؟ منظور چیست؟ این مسأله، بسیار برای پاسخ به سؤالاتی که در خصوص یهود، چه در مورد ارتباطشان با ادیان و چه در موضوعات دیگر میخواهیم بپرسیم، اهمیت دارد.
هر کدام از این معانی، طرفدارانی دارد. دیدگاهی که به دنبال آن هستیم، اولا تحقیق کردن در مورد کیستی و هویت یهود است. یهودی که ما با عنوان دشمن در دشمنشناسی به آن میپردازیم، تحقیقهای خوبی بر آن نشده است و جا دارد در مورد آن تحقیق شود. یک احتمال در معنای یهود به لحاظ جمعیتی است. به عبارت دیگر یهود را به افرادی اطلاق کنیم که بگ به لحاظ قبیلهای از نسل دوازده قبیله بنیاسرائیل بوده و از دوازده فرزند حضرت یعقوب منشعب شده، خانواده تشکیل داده و گسترش یافتهاند.
دیدگاه مذکور اشکالاتی دارد. یکی از اشکالات این است اگر ما بخواهیم قومی و قبیلهای معنای یهود را در نظر بگیریم، معیار ما کفر و ایمان قرار نمیگیرد؛ چون کفر و ایمان در معنای قومی و قبیلهای و جمعیتی طبقهبندی نمیشود. بسیاری از فرزندان یعقوب، صالحان زمان خودشان بودند و قرآن آنها را مثال میزند و آنها جزء مومنان میداند. عدهای نیز بر خلاف این افراد وجود داشتهاند.
اشکال دومی که در این معنا وجود دارد این است که هنگامی که به تاریخ بنیاسرائیل نگاه میکنیم، خانوادههای دیگری با آنها ترکیب شدهاند. اشکال سوم این است که در نگاه قبیلهای به قوم یهود نمیتوانیم خلوصگرا باشیم. در ساختار قبیلهای بعضی از قبایل دیگر به نام این قبیله شناخته میشوند و تحت حمایت و ذیل پرچم و نشان این قبیله قرار میگیرند اما از بنیاسرائیل هم نیستند. با وجود این اشکالات نمیتوان به یهود دید قومی و قبیلهای داشت.
فرض دیگری که در خصوص معنای یهود وجود دارد، در خصوص زبان آنهاست. این معنا نیز دارای اشکالاتی مشابه اشکالات فرض معنای قبیلهای دارد اما اضافه بر آن، اشکال دیگری وجود دارد؛ آنکه زبان قوم یهود در دورههای مختلف تاریخی تحت تاثیر قرار گرفته است.
به طور مثال دورههایی وجود دارد که یهود ذیل تمدنهای قویتر قرار گرفته و فرهنگ، تمدن، زبان و خط قوم جدید را پذیرفته و برای خود را فراموش کرده است. زبان یهود در این دورهها به رومی یا بابلی تبدیل شده است. در این دورهها نمیتوان زبان را معیار قوم یهود قرار داد؛ چون انفعال قوم یهودی از قومی که قویتر از آنها یا مسلط بر آنها بوده است، باعث از دست دادن زبان و گسسته شدن فرهنگشان شده است. پس تحلیل ما با این معنا ناقص میشود.
بنابر فرض سوم میتوان برای فهم هویت یهود از پیروان انبیا بنی اسرائیل(علیهم السلام) که مؤمنانی جدی در میان آنها وجود دارد، کمک گرفت. از این نقطه میتوان به عنوان جریان نفاق در تاریخ شروع کرد اما صرف پیرو حضرت موسی یا حضرت اسحاق یا انبیا بنیاسرائیل(ع) بودن برای فهم هویت یهود کافی نیست. با وجود این مسأله، میتواند دستمایه خوبی برای بحث باشد؛ زیرا تقابل اصلی گروه ملحد و کافر از دیدگاه قرآن با همین انبیا و اولیا الهی است. از این نظر میتوان از جریان مذکور استفاده کرد.
فرض چهارمی که در خصوص فهم هویت یهود وجود دارد، افرادی است که در منطقه شامات زندگی میکردند. این معنا نیز به دلیل پراکندگی مهاجرتی بنیاسرائیل، چه اجباری و چه اختیاری، از آنرو که بنیاسرائیل یک واقعیت تاریخی داشت، نمیتوانیم در منطقه معیار خوبی پیدا کنیم. در حافظه تاریخی بنیاسرائیل این مهاجرت و این کوچ، هم اجباری و هم اختیاریاش وجود دارد و مؤلفه مهمی است.
این پراکندگی و کوچ کردن باعث میشود گروههای یهودی را در مکانهایی ببینیم که هیچگونه ارتباطی به حکومت موقت یهودیه ندارد؛ بنابراین، این دشمنی را چه حساب کنیم؟ این مسأله چالشی است که نمیخواهم در این مصاحبه به آن پاسخ دهم؛ بلکه خواستم برای تحقیقها و یادداشتهای بعدی سرنخی باشد و از این جهت کمک میکند.
تحلیل یهود در دورۀ مدرن بسیار متفاوت میشود. هنگامی که ساختار قبیلهای در اروپا دگرگون میشود و کلیسا و دربار جای خود را به دولت-ملتها میدهد، نمیتوانیم با مفاهیم قبلی عملکرد یهود را توضیح دهیم؛ بنابراین باید تحلیلهای اصلی را معطوف به مدرنیته و تحولات مدرنیته کرده و در ذیل تحولات مدرنیته دربارۀ یهود و تأثیرات متقابلی که بر هم داشتهاند، صحبت کنیم. اینگونه بحث تخصصیتر میشود.
مروری بر معنای نفوذ
این مطلب، پاسخی برای این مقدمه بود که دشمنی که درباره آن صحبت میکنیم، کیست؟ تا کیستی او برای ما معلوم نباشد، نمیدانیم سر چه کسی را میتراشیم. یکی دیگر از مقدمات برای پاسخ به این سوال این است که معنای نفود چیست؟ نفوذ یک معنای پروژهای دارد؛ به این معنا که پروژه یک فرد یا یک جریانی این میشود که نفوذ بکند.
معنای دیگر آن، معنای تأثیرپذیری فرهنگی غیرپروژهای است که در این معنا نفوذ خواه یا ناخواه صورت میگیرد. به عبارت دیگر فارغ از اینکه کسی قصد نفوذ در یک دین یا ملت دیگر را کرده باشد، خود نفوذ به طور طبیعی رخ میدهد. ما در تاریخ یهود، هم نفوذ بهصورت قصدمند و هم بهصورت غیر قصدی را میتوانیم ردگیری بکنیم.
نفوذ قصدمند یهود بعد از تحولات مدرنیتۀ متأخر رخ داد که سرمایهداران یهود در قدرت، ثروت، فرهنگ و رسانه، توانایی زیادی پیدا کردند. در این زمان خیلی از نفوذها، نفوذهای قصدشده، برنامهریزی شده و با طرح از پیش است. در زمانهایی که سرمایهدارهای یهودی، شریک و همپیمان با کانونهای استعماری اروپایی شدهاند، طرحهای نفوذ قصدی یهود را به طور واضح میتوانید مشاهده کنید.
به طور مثال در ممالک گسترده مستعمرات بریتانیا، ما شاهد فرقهسازی، دینسازی، تحریف ادیان، از بین بردن اصالتهای دینی و معنوی و ایمانی در مناطق مستعمره را داریم. در این مسائل همانطور که سرمایهگذار یهودی شریک است، در این جرم نیز شریک است. اگر بخواهیم برای نفوذ غیر قصدی که میتوان آن را تأثیر و تأثر فرهنگی نیز نامید، مثال بزنیم، میتوان از برههای در صدر اسلام یاد کرد که علمای بنیاسرائیل از مقبولیت و جاذبهای برخوردار بوده و اهل علم و اهل سواد هستند و بر مسائلی تسلط دارند که مسلمانان صدر اسلام از آن بیبهره هستند. در اینجا یهود بر مسلمانان اثر گذاشته است.
مهمترین وجه مفهوم اسرائیلیات در تفسیر قرآن، نقل حدیث و در نگاه به تاریخ و گذشتۀ بشر، تأثیر علمای یهود و بنیاسرائیل و گاهاً علما اهل کتاب مسیحی بر مسلمانهاست. این مطلب، مقدمه دوم برای سؤال مذکور بود و در واقع در مقدمۀ دوم پاسخی هم به سوال شما دادم که نفوذ در ادیان چگونه است.
مسیح و تجدید عهد ادیان الهی
پس از پلید شدن اهداف یهود و تبدیل شدن به قومی متمدن و باسواد، حضرت عیسی(ع) ظهور میکنند و دین مسیحیت را به همراه خود میآورند. یهود برای مقابله با این دین نوظهور چه میکند؟
در اصلاح سوال شما چند نکته را باید عرض کنم. اولا مسیح و کاری که ایشان در میان بنیاسرائیل انجام داد، به یک معنا نوظهور نبود و پیشگوییهای زیادی هم از کاهنان یهودی و هم از جریان نبوی در یهود در این خصوص شده بود. بشارتها، پیشگوییها و حرفهای زیادی در خصوص مسیح گفته شده بود اما به آن ایمان نیاورده بودند و از فرمان، اراده و مشیت الهی استکبار ورزیدند. پس این دین نوظهور نبوده است.
نکته دیگری که باید در سوال شما اصلاح شود این است که ما ظهور مسیح را در دورهای داریم که قوم یهود زیر سلطه و حکمروایی حکومت اورشلیم است که فرمانروای آن، یک فرمانده رومی است که برای حکومت به آنجا فرستاده شده است و یهودیت در این دوره صاحب تمدن نیست. به یک معنا میتوان گفت یهودیت در هیچ دورهای صاحب تمدن نشده است و بهویژه در دورۀ ظهور حضرت مسیح علیهالسلام که اصلا این گونه نبوده است.
یهود در این دوره کاملا تحت سلطه و قوانین آنجاست و تنها بخشی از قوانین محدود موسوی و کلیمی از طرف رومیها به رسمیت شناخته شده است. مسیح اساسا برای نجات دین حضرت ابراهیم و حضرت موسی(ع) از دست پیروانش میآید. طنز تلخ تاریخ این است که بسیاری از انبیاء بنی اسرائیل، ازجمله حضرت عیسی(علیهالسلام) برای تجدید عهد موسی و ابراهیم آمدند تا آن دین که فراموش، تحریف شده و از بین رفته بود را احیا و تجدید کنند.
به طور طبیعی، این تجدید باعث به خشم آمدن یهود کافر از نظر قرآن میشود. یهود این مسأله را تهدیدی برای منافع مادی خود، گرفته شدن قدرت و حکومت از آنها و زیاد شدن استقبال عمومی مردم از حضرت عیسی(علیهالسلام) میدانست و از آن واهمه داشت. یهود برای مقابله با این تجدید عهد، کارهای زیادی انجام میدهد که معروفترین آن، اقدام برای به صلیب کشیدن و اعدام مسیح است.
اعدام دروغین مسیح
مشهور است که فرماندۀ رومی قصد این کار را نداشت و صرفا به دلیل قضات، روحانیان، عالمان و احبار یهودی به اعدام مسیح رأی دادند. لازم به ذکر است که رومیها سنگدلتر از این بودند که دلشان برای کسی بسوزد؛ بلکه به دلیل عدم احساس خطر جدی از طرف مسیح تمایلی به این کار نداشتند. هر مصائبی که برای مسیح اتفاق افتاد، مجرم اصلی آن همان کفار یهودی و کسانی بودند که عالم، راهنما و بزرگان یهود را در آن زمان را تشکیل میدادند.
یهود به گمان خود مسیح را به صلیب کشیدند اما قرآن خط بطلان بر این مسأله کشیده و میفرماید مسیح از دنیا نرفته است. بعد از این عمل، تلاش اصلی یهود به پیروان اصلی مسیح معطوف شد. پیروان مسیح در آن زمان بسیار در اقلیت بودند، منزوی شده و اجازه فعالیت در اجتماع را پیدا نکردند. آنها هم از طرف رومیها تحت فشار بودند؛ چون اگر میخواستند قیام کنند، قلمرو رومی تهدید میشد و هم از طرف امامان کفر در یهودیت تحت فشار بودند.
کار اصلی ائمه کفر یهود این بود که در میان پیروان راستین یهودیت نفوذ بکنند و تعالیم مسیح و کلمات الهی را تغییر بدهند. یهود این کار را از جهات مختلف انجام داد. قرآن در قسمتهای مختلف به این مطلب اشاره کرده و میفرماید:«لعنت خدا بر کسانی که کلمات خدا را تغییر دادند، آیات خدا را نادیده گرفتند.» یکی از آیات خدا، خود مسیح بود.
نقش یهود در تحریف مسیحیت
یهود کارهای زیادی برای مقابله با دین مسیح انجام داد و یکی از بارزترین آنها که موضوع تحقیق بسیاری شده است و همچنان ما به عنوان مسلمانهای ایرانی بعد از جمهوری اسلامی، جای کار تحقیقی، عالمانه و گستردهای درمورد این مطلب را احساس میکنیم، کار کردن بر روی پولس است. پولس را نباید یک فرد دید وگرنه دچار خطا محاسباتی میشویم. پولس جریانی در صدر مسیحیت است و هنوز در آن زمان پدیدۀ رسولان را نداریم.
رسولان در دین مسیح کسانی هستند که وصی و نائب حضرت عیسی بوده و میخواستند پیام ایشان را به تمام نقاط دنیا برسانند. به استناد برخی از روایات، شمعون یا پطرس که نزد ما معروف است، وصی تصریح شده از طرف مسیح(ع) است و ایشان در وصیت خود این مطلب را بیان کردهاند. پولس در بعضی از تعالیم به مقابله پطرس میآید و تعالیمی را تغییر میدهد که سرنوشت مسیحیت با تغییر آن تعالیم، تغییر پیدا میکند. این موقعیت از جمله موقعیتهایی است که نفوذ در مسیحیت قابل مشاهده است.
پولس نامهها و پیامهای زیادی را برای گسترش دین مسیحیت به سراسر آن منطقه پیرامونی ارسال میکند و این گسترش رخ میدهد. نام این مسیحیت در بین منابع مسیحی، مسیحیت پولسی است و این نامگذاری نه از جهت عیب و کاستی بلکه به معنای مسیحیتی است که پولس با تبلیغ و تبشیر آن را به دیگران معرفی کرد.
چند سوال در این مسأله برای ما ایجاد میشود. ابتدا اینکه چه تفاوتی میان مسیحیت پولسی و قرائت پطرس و حواریون از مسیحیت وجود دارد. سوال بعدی که به آن برمیخوریم، این است که حواریونی که مسیح را ملاقات کردند، چه قرائتی از پولسی جزء حواریون نبوده و هیچگاه مسیح را ملاقات نکرده، داشتند و چرا این قرائتها با هم متفاوت بود.
سوال دیگری که در اینجا وجود دارد این است که سرنوشت مسیحیت پولسی چرا به انحراف کشیده شد. در انتها این سوال باقی میماند که چرا مسیحیت پولسی ترویج و گستردگی بیشتری پیدا کرد و مسیحیت دیگر به انزوا و مهجوریت کشیده شد. این سؤالات، تحقیق را دربارۀ سؤالی که شما پرسیدید، دقیقتر میکند.
رویکرد یهود در مواجهه با پیامبر اسلام
ما میدانیم که یهود از حضرت موسی(علیه السلام) یکسری علوم را آموخت از جمله این علوم، علم نسبشناسی بود. به کمک این علم، آنها اگر تعاریف را میدیدند، میتوانستند آن فرد را مانند فرزند خودشان شناسایی کنند. یهود به این وسیله موفق شد تا اجداد پیامبر را شناسایی کند. با توجه به اینکه اقوال در مورد برخورد و نظر یهود دربارۀ پیامبر اسلام متفاوت است و عدهای قائل به دنبالهرو بودن بخشی از یهود و عدهای قائل در پی قتل پیامبر بودن بخش دیگری از یهود هستند و این تعدد اقوال موجب سردرگمی مخاطب و گم کردن واقعیت میشود. بهعنوان سؤال سوم بفرمایید یهود در مقابله با پیامبر از ابتدا تا انتها چه میکند؟ اجمال یا به هرمقدار که ممکن است، در اینباره بفرمایید.
من چند سرفصل مهم ذیل رابطۀ یهود و پیامبر اسلام و دین اسلام مطرح میکنم. سرفصل اول این است که انتظار پیامبر موعود، همانطور که در خصوص مسیح در منابع اصلی و بشارتهای قبلی وجود داشت، در مورد پیامبر خاتم نیز وجود داشت و این بشارتها آنقدر قوی بود که هر دو گروه مؤمن و کافر را به اقدام واداشت.
گروه مؤمن اقدامشان این بود که ترک وطن کرده و به مکانی دور افتاده مهاجرت نمایند تا بتوانند منجی آخرالزمان را درک بکنند و به آن ایمان بیاورند و از او پیروی بکنند. رنج مهاجرت از مناطق متمدن به منطقۀ غیرمتمدن در شبه جزیره حجاز، رنج زیادی بود که آنها متحمل شدند و آمدند. گروه اقلیتی از این عده هم با علنی شدن دین اسلام، مسلمان شد و حتی عدهای از آنان در جنگهایی که پیامبر اسلام داشت، به شهادت رسیدند.
عدهای از مؤمنان یهود با یهودیانی که دشمنی و عداوت با پیامبر ورزید، مقابله کرده و علیه آنها سخنرانی و تلاش میکنند اما این تلاش خیلی نتیجه بخش نیست؛ زیرا آنها در اقلیت هستند. نمیتوان مهاجرت اکثر یهودیانی که به حجاز نقل مکان کردند را پیامبر نسبت داد.
فکر میکنم خیلی وقت پیش درمورد علل مهاجرت بنی اسرائیل به حجاز یادداشت مختصری نوشتهام. لازم به ذکر است این یادداشت قدیمی است و اگر کسی درمورد علل تحقیق کند، میتواند آن را زیاد و کم کند. در میان آن علتها، اهداف اقتصادی، تبعید و ظهور پیامبر مطرح بود.
علل مهاجرت یهود به یثرب
علت مهاجرت یهودیان به دلیل پیامبر، برعکس خواستههای مؤمنان یهود بود که به شوق ایمان به پیامبر و ایمان به منجی آخرالزمان به یثرب کوچ کرده بودند.
یهودیان برای ضربه زدن، متوقف کردن و حذف کردن پیامبر به حجاز رفته بودند. دلیل دیگر کوچ یهودیان به حجاز، دلیل اقتصادی بود و گروهی از یهودیان را میبینیم که در یمن و مناطق عربزبان هستند و به علل مهاجرتی به یثرب آمده و آنجا را کانون تجاری خود قرار میدهند؛ زیرا همواره مکه و کعبه در میان ادیان ابراهیمی مرکزیت داشت.
بنایی که ابراهیم بنا کرده بود، بنای اسلام و این کعبه، کعبۀ اسلام بود. طبیعی است که تمام پیروانی که به تعبیر قرآن مسلمان و پیروان ابراهیم حنیف هستند، برای زیارت و حج به این منطقه آمدهاند. بنابراین یثرب کانون تجمع مسلمانهای دین ابراهیم حنیف است و هر جا که کانون تجمع مردم باشد، اقتصاد و تجارت و رونق هم دارد.پیروان یهود افرادی اهل اقتصادی بودند و هرجا که گمان کردند میتوانند پولی در بیاورند، آنجا جمع میشدند. عدهای از یهودیان از این طریق کسب و کار پررونقی داشتند.
آنها در مدینه زراعت و قلعههای خوبی داشتند و آنجا زندگی میکردند و در عین حال هویت یهودی خود را با تمرکز زندگی در قلعهها و نرفتن میان مردم کامل حفظ کردند. گروهی از آنان نیز به دلیل تحت فشار بودن از سایر مناطق فرار و به یثرب رفتند. علت چرایی تحت فشار بودن یهودیان از سوی سایر مناطق، موضوع تحقیق است.
یهودیان همواره بهدنبال نشان دادن مظلومیت خود و ظلم دیگران به آنها در دنیا در قالب کوچ اجباری هستند. اگر کسی تحقیق کند، شاید مطالب جدیدی در خصوص علت کوچ اجباری یهودیان بیابد.
فراریان مناطق دیگر به منطقهای پرت در مقایسه با تمدنهای آن زمان مانند ایران، هند، بابل، شرق مدیترانه، آسیای صغیر، جزایر اسکندریه و مدیترانه و شمال آفریقا، آمدند و نقطه امنی برای خود یافتند و آنجا هم فضا قبیلهای بود و کسی کاری به دیگران نداشت، برخلاف ایران، روم و شمال آفریقا، امپراطوری یا دولتهای مقتدر وجود نداشت.
در حجاز، هر قبیلهای برای خود رسم و رسومی داشته و طبق آنها زندگی میکردند و اگر گروهی از یهودیان ریاست آن قبیله را قبول میکردند، تحت حمایت آن قبیله قرار گرفته و بدون مشکلاتی که در مناطق دیگر داشتند، زندگی میکردند.
جمعیت یهودیانی که به یثرب آمدند را نباید فقط با یک نگاه تحلیل کرد. در این میان ائمۀ کفر یهودی، تلاش میکنند به پیامبر را پیش از تولد و برخی در کودکی به پیامبر آسیب بزنند. مهمترین فصل تقابل یهود با اسلام، بعد از علنی شدن دین اسلام رخ میدهد.
نقش یهود در صف دشمنان اسلام
بعد از علنی شدن دین اسلام و بهویژه بعد از هجرت پیامبر از مکه به مدینه و تشکیل حکومت در مدینه، مهمترین سرفصل از این تقابل رقم میخورد. اگر میخواهیم تشکیل حکومت در مدینه را جریانشناسی کنیم و بفهمیم چه کسانی در مقابل پیامبر صفآرایی کردند، به چند گروه بر میخوریم. یک صف که بسیار قوی و پرتعداد است، صف مشرکانی است که کانون آنها مکه است. آنها اشرافی به رهبری قریش بودند که در مقابل پیامبر ایستادند.
صف دیگر، صف اهل کتاب است که در جنگهای مختلف موجود در تاریخ، از اینها یاد شده است. بعضی از جنگهای اسلام، بهصورت اختصاصی با آنها و برخی با مشارکت آنها با قریش رخ داده است. صف سومی که تقابل با اسلام دارند، صف منافقان است. اگر در مورد منافقان تحلیل و تحقیق جدی بکنید، متوجه میشوید که اهل کتاب و ائمۀ کفر یهودی، اینجا نیز حضور دارند. خوب است در قالب کار تحقیقی، ارتباط جدی صف نفاق با اهل کتاب را در آیات نفاق مذکور در قرآن را بررسی کنیم.
در بعضی از مواقع صف نفاق با اهل کتاب متحد و از آنها راهنمایی و مشاوره میگرفتند. قرآن در اینباره میفرماید: «لیوحون الی اولیائهم». مراد از آیۀ مذکور این است که گروه منافقان، ولایت اهل کتاب منحرف و ائمه کفر یهودی را پذیرفته بودند و تحت این ولایت، اهل کتاب منافقان را ارشاد میکردند و به آنها پشتیبانی مالی، اطلاعاتی، علوم غریبه و هر نوع کمکی را میرساندند.
هنگامی که این سه صف را نگاه میکنیم، در یک صف به طور مستقیم و دو صف دیگر به طور غیر مستقیم پرچم اهل کتاب وجود دارد. یهودیان از طریق شراکتشان با قریش و ارتباط عمدتا مخفی و سری با جریان نفاق، در این دو صف حضور دارند. این سرفصل، سرفصل مهمی است و باید در این مباحث، تحقیقهای جدی صورت بگیرد و سعی شود در این تحقیقها از افراط و تفریط در بحث، کلیشهگویی و کلیگویی پرهیز شود.
یکی از آفتهای موجود در تحقیقات این است که چیزی را که دوست داریم، از تاریخ استخراج کنیم. به طور مثال دوست داریم بگوییم یهودیان این گونه عمل کردهاند و از طریق درهم آمیختن رطب و یابس و تحمیل کردن آن به ادله حدیثی یا تاریخی موجود، در پی رسیدن به نتیجه هستیم.
در این مباحث، جایی برای این نوع تعصب ورزیدنها وجود ندارد بلکه باید تحقیق عالمانه صورت بگیرد. اگر حرفهای غلطی در گذشته گفته یا مسائلی را کلیشه کردهایم، باید آنها را تصحیح کنیم.
عمدۀ دغدغه من این است که بر این مباحث تحقیق جدی انجام ندادهایم. ضعف اصلی ما این است که به دنبال تربیت محقق و متفکر در این زمینه نبودهایم و بیشتر به دنبال سطح روزنامهای و ژورنالیستی آن هستیم. اگرچه ممکن است این عمل برای ما فوایدی داشته باشد اما نیاز اصلی انقلاب اسلامی را برطرف نمیکند.
ضربات متقابل اسلام و یهود
باتوجه به جریاناتی که فرمودید در مقابل اسلام صف کشیده بودند و یهود سعی میکرد بین هر سه جریان پل برقرار کند، تا چه میزان توانست به اهدافش در برابر اسلام و تحریف آن رسید؟
در نبردهایی که بین اسلام و یهود ایجاد شد، شکست و پیروزی با هم عجین شده بودند ولی در بعضی از مواقع، پیامبر و حکومت مدینه، ضربههای جدی از طرف اینها میخورد که بعضی از این ضربات در آینده هم جبران نشد.
به طور مثال، بعضی از ردپاهایی که از ائمه کفر یهودی و منافقان در انحراف پس از رحلت پیامبر در ثقیفه و بعد از آن پیدا میشود، جبرانناپذیر است. با این حال، از طریق وحی پیامبر متوجه بعضی از ضربات شدند و پیش از وقوع آن را خنثی کردند. از این رو است که دشمنی زیادی میان کفار یهودی و جبرئیل وجود دارد؛ زیرا جبرئیل را مسؤول رساندن پیام به پیامبر میدانستند.
پیامبر در جواب بعضی دیگر از ضربات یهودیان، ضربه سختی به آنها زدند و آنها را مغلوب کردند. به عنوان مثال میتوان از جنگهایی نام برد که با قبایل یهودی صورت گرفت و پیروزی از آن پیامبر بود و آنها مغلوب گشته و بساطشان جمع شد. با این وجود، برخی از اثرات فرهنگی یهود که از جمله آن به اسرائیلیات اشاره کردم، در دین باقی ماند.
در حقیقت باید پس از پیامبر، با تداوم و استمرار ولایت جلوی آنها گرفته میشد اما این مسأله، خود تحت تأثیر قرار گرفته و جریان امامت پس از امام حسن(ع) دچار مشکلات بسیاری شد. با وجود اینکه این جریان سعی کرد نقش خود را ایفا کند و آنچه را میتوانست انجام دهد اما از آن جهادی که تمام تلاش ائمه در آن شده بود، بالاخره چیزهایی بیرون میآید و این تأثیرات فرهنگی، اثر خود را گذاشت.
هدف یهود در تقابل با ادیان الهی
بهعنوان سؤال آخر، یهود در زمان ما برای مقابله با اسلام ناب، به دنبال چه اهدافی است؟
هدف اصلی یهود، همان هدفی است که در تقابل بین جبهۀ حق و باطل وجود دارد. جبهۀ باطل نمیتواند جبهۀ حق را برتابد و بپذیرد. باطل برای این مقابله، هم دلایل مادی و هم دلایل معنوی دارد که در این میان، دلایل مادی او برای ما روشنتر است. قدرت در جبهۀ حق اجازه نمیدهد اربابان و رهبران جبهۀ باطل، قدرت را به دست بگیرند؛ زیرا اگر آنها قدرت را در دست بگیرند، سعادت انسان به شقاوت تبدیل و به ضلالت کشیده میشود. بر این اساس اجازه نمیدهند که حکومت به جبهۀ باطل برسد.
هر جا که امامی از امامان توحید، عدالت و حقیقت به قدرت برسد، مهمترین رسالتی که برای خود قائل است، ممانعت از به قدرت رسیدن امامان کفر و جلوگیری از تحرک و برنامهریزی آنهاست. جبهه باطل این مسأله را میداند و چون به کرّات در طول تاریخ و از حضرت یوسف به بعد دیدهاند که هر جا امامان حق به حکومت رسیدهاند چه میشود، با آن مقابله میکنند؛ زیرا قدرت و ثروت در اسلام ناب، در خدمت تعالی، سعادت، هدایت، امنیت و آرامش انسان و برقراری عدالت و قسط و صلح همگانی و این چیزهاست.
این در حالی است که اگر کسی بخواهد قدرت و ثروت را به طور انحصاری برای خود داشته باشد، باید بر ضد تمام اینها عمل بکند. آرامش انسان را به هم بریزد، صلح را به تفرقه، تشتت، جنگ و نزاع تبدیل کند، تبعیض، بیعدالتی و نابرابری را حاکم و پیامدهای گستردهای را ایجاد کند. اینها علل مادی تقابل جبهۀ باطل با جبهۀ حق است. علل معنوی این تقابل را قرآن، مربوط به استکبار میداند.
قرآن در جایی میفرماید: «بما کسبوا من السَّیِّئات؛ به علت آن اعمال قبلی که انجام دادند.» و گاهی میفرماید: «آن چیزی که قلبهایشان را غصب کرده است.» که به معنای آثاری است که بر قلبها از طریق گناه ایجاد شده است. در جایی دیگر میفرماید: «آنها استکبار ورزیدند.» قرآن این علل معنوی را از این رو بیان میکند تا به ما بفهماند قدرتطلبی، ثروتمداری و سرمایهسالاری ریشههایی معنوی و باطنی دارد و آن ریشههای باطنی به این مفاهیم برمیگردد.
بیشتر بخوانید:
ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادیان الهی ادین الهی ادیان الهی