استفادۀ گستردۀ رسانههای غرب از اسطورههای یونانی
خلأهای جدی رسانه در کشور ما
خدا انشاءالله علو درجات را به شهید فرجنژاد بدهد که تمرکز ویژهای بر خود مسأله رسانه داشت. این را با قطعیت عرض میکنم که همچنان آن اثر واقعی و بلندی که رسانه و زیرساختهایی که دارند در رسانه استفاده میکنند چه از حیث محتوایی و چه از نظر زیرساختهای اجرایی آن گونه که آنها اتکا دارند و جدی گرفتند و دارند از آن استفاده میکنند هنوز حتی در حیطۀ اندیشمندان ما زمینه در کشور به آن عمق و نفوذ و گستره شناخته نشده است.
یعنی ما هنوز برای پدیدهای به نام رسانه چند خلأ جدی داریم؛ اولا واقعا جایگاه رسانه در اندیشۀ جبهه مقابل ما که مدعی یک الگوی تمدنی است کجاست؟ پاسخهایی که به آن میدهیم پاسخهای پرتعدادی هستند ولی به لحاظ عمق به آن نقطه که باید نرسیدهاند.
نکته دوم؛ رسانه چقدر برای اینها منشأ اثر است؟ وقتی صحبت از مدیا میکنند دقیقا در مورد چه چیزی صحبت میکنند؟ آیا آن چیزی که مثلا ما به اسم خبرگزاری میشناسیم با همان درک برای آنها دارد صورت میگیرد؟ مثلا وقتی ما میگوییم آثار سینمایی و اصلا هر چیزی که در ردههای سنی مختلف مخاطب دارد شما از بازیهای ویدیویی مدنظر بگیرید از انیمیشنها، مخصوصا سریالها، آثار سینمایی و این شرکتهایی که دارند میسازند حتی وقتی که دارند وارد فضای آهنگسازان حرفهایشان میشوید که القاءکنندۀ مسأله مشخصی هستند و کسانی مثل هانس زیمر در واقع متمم بنیادین آن چیزی هستند که شما دارید در تصویر میبینید که اگر چشم از تصویر جا بماند حتما شنوایی شما را همراه میکند، آیا به همان عمقی که آنها دارند کار میکنند ما هم به همان شکل داریم کار و مطالعه میکنیم؟
حالا سؤال دیگری هم از این سمت بپرسم که اگر آن گونه که آنها با رسانه کار میکنند ما کار را نشناختیم و اگر این سؤالات در مبانی ما همچنان سؤالات اساسی است، آیا سطح رسانۀ ما نسبت به کاری که با رسانه میکنیم پایینتر است یا ما از مبانی خودمان هم جا ماندهایم؟ در بحث نقش رسانه در فرآیند مخاطبسازی، جامعهسازی و نقطه غایی آن تمدنسازی.
چجوری وقتی صحبت از رسانه میشود مجموعۀ در هم آمیخته چندلایه همراه با قدمت چندهزار ساله است که ابعاد مختلف از جهانبینی تا اجراء و حوزههای مختلف از فرهنگ، اقتصاد تا نظامیگری همه را با هم پشتیبانی میکند.
استفادۀ گستردۀ غرب از اسطورههای یونانی
در انیمیشنها، سریالها، خصوصا سینماییها و کمیکها، از اسطورههایی که در یونان باستان است استفاده میکنند، حالا یا عینا خودش را یا نسخۀ به روز شدهاش را دارند استفاده میکنند. آنها به شدت روی نگاههای اساطیریشان پایبندند و اکثر الهاماتی که در آثار مختلف دارید میبیند از اساطیر یونان است.
اگر در حوزۀ اسطورهشناسی یونان صرفا روی کاراکترها مطالعه داشته باشید و نمادها را بشناسید که هر کاراکتر نماد چه چیزی است متوجه میشوید. چه در آن چندگانههای اصلیشان یعنی خداها، نیمهخداها، تایتانها و چه در اقسام دیگر آن که اسمی ذکر میشود.
اگر کمی آشنایی کلی داشته باشید میبیند که همیشه این کاراکترها دارند استفاده میشوند؛ انگاری که اسطورههای یونان مانند مخزنی است که حداقل برای دورۀ 300 تا400 سالۀ دوره مدرن در غرب این مخزن غیرقابل حذف است. به صورتی که اگر این مخزن نباشد برای اینکه بخواهند با دنیا حرفشان را مطرح بکنند دیالوگی ندارند. آنها سعی میکنند حتما در آن شمایل و با همان محتوا بهصورت ویژه با آن خصیصهها رسانههای خودشان را عرضه کنند.
این زمینه و بنیانی است که مشخصا شما امروز در آثار مختلف غربی دارید میبینید. دقت کنید که وقتی میگوییم رسانه، شما معنای موسع رسانه را در نظر بگیرید. صرفا منظور از رسانه معنای شبهخبری یا شبههنری آن نیست. منظور همان چیزی است که دارند پیامش را میرسانند و در هر بستری که دارد این پیام فرستاده میشود.
در تعریف شما در تعریف بسیط و عامش تمام انواع رسانه را در نظر بگیرید. حتی در رویداد دیپلماتیک بین چند کشور پیامی را که منتقل میکنند رسانه است؛ لذا رسانهای که آنها دارند استفاده میکنند از رسانهای که میشناسیم حتی از حیث گستره هم تفاوت دارد و آنها حداکثر امکانات را به همان طریقی که در علوم ارتباطات و مدیریت رسانه وجود دارد به کار میگیرند.
رسانه چیست؟
رسانه به هر پدیدهای که بتواند پیام را از فرستنده به گیرنده به همان نحو صحیح مدنظر فرستنده بیان کند اطلاق میشود؛ لذا شما از کاغذی که رویش چیزی بنویسی و بدهی دست یکنفر تا اتفاقی که بین چند کشور در سازمان ملل میافتد تمام اینها یک رسانه است و همه دارد پیامی را منتقل میکند.
آن انگارهها و گزارههای اصلی که به عنوان حوزههای محتوایی تعریف میشود و پیامی که میخواهند به مخاطب برسانند بر اساس اینها آن را میچینند. اکثرا اینها خصیصههای اساطیری یونان است؛ یعنی تأکیداتی که مثلا بر مسائلی مثل افشای واقعیت میشودلازم است که با مسأله الثیا در یونان باستان نسبتشناسیاش کنیم.
توجه بسیار جدی که در رسانهها به ظواهر جنسیتی به خصوص در زن میکنند را میتوانید با شخصیتهای پسوخه با آفرودیت، قیاس بکنید. چیزی که در حوزۀ قدرت دارند را با اسطورۀ زئوس تطبیق بدهید، همه اینها را ادامه بدهید، تا به جایی برسید که انگارههایی که انگار در همۀ اینها ضرب میشود و این انگاره یعنی مسأله فریب، نیرنگ، حیله، مکر و کاراکترهایی که برای اینها در یونان باستان وجود دارد. این مورد عملا به رسانۀ امروز برجستگی میدهد، ممکن است شما بگویید خب اصلا اگر من این کاراکترها را حذف کنم بالاخره فریب، نیرنگ و قدرت در همه الگوهای بشری بوده است و خودمان هم آن را داریم.
لازم است بگوییم اصلا این موارد مگر چیز بدی است؟ مگر مذموم است؟ ما زمانی این سؤال را مطرح میکردیم و مثلا میگفتیم آیا کینه منفی است؟ عموما پاسخ این است که میگویند کینه منفی است اما جواب اصلی این است که این کینه در کجا به کار میرود؟ مثلا کینهای که خدا در شتر قرار داده است در خلقتش است و کاملا حق است، کینه در انسان هم مثلا در بحث تبری و تولی باید وجود داشته باشد.
مثلا وقتی متنی به نام زیارت عاشورا را مطالعه میکنید دائما دارید لعنهایی را میآورید که اینها اگر کینۀ واقعی آگاهانه در دل شما نباشد اصلا اثری ندارد. یعنی سلب و ایجاب با هم دیده میشود پس خود این صفتها، صفتهایی هستند که همه جا هستند و حتی مردود هم نیستند بلکه در جای خودش و بر اساس مبانی ما صحیح هستند.
چرا من دارم مشخصا و مستقیما رسانۀ امروز را به یونان باستان متصل میکنم؟ بابت اینکه تعریفی که از این گزارهها میآورند و نحوه استفادهشان منطبق با اساطیر یونان باستان است. یعنی نوعی که از فریب ارائه میکنند در واقع نوعی از فریب است که در انگارهای مثل اسطورۀ دولوس میبینید.
در یونان باستان با همین دولوس یا نمونه مؤنثش آپاتی این را میآورند و در رسانۀ امروزشان تئوریزه میکنند. حرکتی که در حتی سیاست زنانه و کارکترهای زن سیاسیشان دارند رقم میزنند. دقیقا دارید میبیند الگویی که منطبق میشود با آن روشی که زمانی کلئوپاترا در نسبت با ژولیوس سزار اجرا میکرد به این شیوه که بیاید خودش را عرضه کند تا بتواند جایگاهش را حفظ کند و او را جذب خودش کند.
سزار کسی است که رفته همه جا را تخریب کرده و آمده و در حاکمیت برای خودش شریک گرفته است. کلئوپاترا را از سلسلۀ بطلمیوس حفظ میکند در صورتی که هر جا رفت فتح کرد و این فتح، فتح به شیوۀ سخت بود. در حالی که حرکت کلئوپاترا در مقابل حرکت سخت سزار، حرکتی نرم برای نفوذ بود در حالی که هر دویشان دوتا نماد تمدنی هستند.
کلی فیلم برای سزار و کلی فیلم برای کلئوپاترا و تلفیق این دو با همدیگر ساخته شده است، نوع تعریف آنها به گونهای است که با نوع تعریف یونان باستان و بعضا زوجهایی که در مدل روم داشتند انطباق دارد. حرفی که از فریب میزنند آن فریب است، نه مفهوم فریب و مکری که ما در الگوی دین داریم و وقتی که حق است استفاده میکنیم.
نقش فریب در رسانه
نقش فریب در رسانه چیست و چقدر این دو با هم کنش و واکنش و تعامل دارند؟ در نهایت استراتژی ما در برابر آن چه میشود؟ اگر مسألۀ مهمی باشد، اگر هم همان مشخصه و کاراکتر یونانیزۀ فریب را شروع کنیم در نمونۀ مردش دولوس و در نمونۀ زنش آپاتی، خب هر کدام از اینها قصهای دارد و چیزی برایش روایت شده که آن کاراکتر دارد در آن قصه شناخته میشود.
دولوس مجسمهسازی است که میتواند مجسمه تقلبی از اصل درست کند که مخاطب متوجه این تقلب نمیشود؛ یعنی مسأله فریب، هنر مجسمهسازی دولوس است، چیزی هم که در قصۀ دولوس نقل شده که این است که میگویند مجسمۀ الثیا را ساخت که نماد واقعیت یعنی حقیقت است.
یعنی او دقیقا واقعیت را جعل کرد. کسی که کارش فریب است خود واقعیت را به نیرنگ تغییر میدهد و در خود واقعیت ایجاد فریب میکند. در واقع دارد کسی که کارش فریب است، فریب را هم دارد اعمال میکند و جالبتر این است که او شاگرد مجسمهسازی در کارگاه مجسمهسازی پرومته است که بر اساس نقل خودش و فیلمهای امروزی او خود شیطان است. یعنی دولوس به طور مستقیم شاگرد شیطان است با آن انطباقی بین شخصیت پرومته و شیطان داریم.
این خط فریب که خیلی واضح است در عملکرد خیلی از اساطیر یونان حالا خصوصا این دو شاخص دولوس و آپاتی، به وضوح تا به امروز امتداد پیدا کرده است و در آثار رسانهای غرب دارید به طور واضح در موارد متعددی میبینید. خیلی هم ذهنتان را روی آثار اساطیری گذشته مثل کارهای تاریخی که انجام دادند نبرید، حتی در آثار کاملا منطقی مثلا در ساخت مستندهای علمیشان خط فریب خیلی واضح است.
حتی میتوانم بگویم در جاهایی که ساینس در اثبات خودش کم میآورد، دست به فریب میزند و معمولا اینجا شروع به جعل آثار علمی کردهاند برای اینکه مخاطب را بکشانند به آن سمتی که میگویند حرف ما هست و درست هم هست.
تقریبا ما در هر جایی که بررسی کردیم این را دیدیم. نگاهی حداقلی به مسأله فریب این است که سراغ آثار سینمایی برویم که خب زیاد است و اگر تک جملۀ کلی بخواهیم عرض کنیم این است که اساسا آن اقراری که نسبت به خودشان دارند این است که که خط فریب آن واضح است، این حداقل نگاه است که دارند در آثار سینمایی از موضوع فریب به وفور استفاده میکنند.
قدرتنمایی، جاذبههای جنسی، اتوپیاسازی برای ردههای سنی مختلف که هر کدام را به سمتی سوق بدهند، همۀ اینها تهش به فریب میرسد یعنی الثئایی که مجسمۀ آن بر اساس کذب جعل شده است. چیزی که واقعیت میدان نیست و این را در حوزههای دیگر دارید این خط فریب و جایگزینی جعل با واقعیت را میبینید.
/401/402
دیدگاهتان را بنویسید