ورود / عضویت

پناهیان: استاد فرج نژاد شخصیت تراز تبلیغی انقلاب

حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در دومین همایش بین المللی دشمن‌شناسی که در سالن همایش‌های غدیر و مورخ 18 مرداد 1403 برگزار شد، بیان کرد: استاد فرج‌نژاد شخصیت تبلیغی تراز انقلاب بود، کسی که یک مبلغ مؤلف بود و سراغ روایت رفته بود.
پناهیان استاد فرج نژاد

حجت الاسلام علیرضا پناهیان بیان کرد: من در مقام توصیف و تقدیر از شخصیت استاد فرج‌نژاد نیستم بلکه در مقام خوردن حسرت از فقدان چنین شخصیتی که یکی از مصادیق «یَسُدُّهَا شَیْءٌ» می‌تواند به حساب بیاید، وقتی یک عالم دینی از دنیا می‌رود ثلمه‌ای به اسلام می‌خورد که جایگزین ندارد.

مختصری دربارۀ ابعاد این شخصیت صحبت بکنم و بعد اینکه بیشتر در این باره صحبت بکنیم که چرا در حوزۀ علمیه امثال ایشان کم داریم؟ در واقع یک گفتگوی انتقادی می‌خواهم مطرح بکنم و شما داوری بفرمایید و در رسانه‌ها هم تا حدی این گفتگوها منتشر می‌شود.

از بزرگان حوزه تقاضا می‌کنم که به این موضوع توجه بفرمایند، بنده هم طلبه‌ای هستم و دارم این درس را پس می‌دهم. درس آشنایی با چنین فردی و دربارۀ مشاهدات خودم در جامعه که شاید سی چهل سال شبانه‌‎روزی است با آن مرتبطم درس پس می‌دهم.

اوایل سال هشتاد خدمت این برادر عزیز می‌رسیدیم در زمانی که ایشان تازه در عنفوان جوانی مطالعات نقادانه خودشان را در عرصه‌های سینما شروع کرده بودند همراه با دیگر دانش‌هایی که فرا می‌گرفتند و فرا گرفته بودند.

استاد فرج‌نژاد شخصیت تبلیغی تراز انقلاب اسلامی

ایشان برای انقلاب اسلامی و برای جامعه امروز و برای وضعیت امروز جهان، شخصیت ترازی بود که مجدانه و مجاهدانه تلاش می‌کردند. سال گذشته مقام معظم رهبری دربارۀ اینکه تبلیغ در کشور ما نیاز به جد و جهد دارد مطالبی را مستوفی بیان فرمودند، بی‌تردید ایشان شخصیتی مجاهد در عرصۀ تبلیغ بودند.

پرکاری یک شرط شخصیت تراز تبلیغی است، دربارۀ ویژگی‌های امروز در این زمینه من فکر می‌کنم دستان شما پرتر باشد از خاطراتی که در ذهن شریفتان می‌توانید مرور بکنید و در جلساتی که تا کنون برگزار شده زیاد شنیده‌اید.

پرکاری در مطالعه و تحقیق و تفحص و پرکاری در انتقال آن‌ها سینه به سینه کاری است که کسانی که توفیق دارند کارهای جمعی بکنند کمتر انجام می‌دهند، یعنی هم فردی و هم جمعی و هم تبلیغی به صورت پراکنده و هم تبلیغی به صورت برگزاری دوره‌های آموزشی. طبیعتا نتیجۀ جد و جهد ایشان بود مدرسه‌ای که امروز به نام ایشان راه افتاده است. جد و جهد ایشان و خلوص و صفای ایشان به حق نام ایشان را ماندگار کرده است و من به شما عرض بکنم که به این سادگی مثل ایشان پیدا نمی‌شود. ایشان مبلغی بود که خودش عرصۀ تبلیغش را فراهم می‌کرد و خودش هم مخاطب خودش را می‌‎ساخت و خودش هم با مخاطبش همراه می‌شد و انگیزه برای مخاطب ایجاد می‌کرد و هدایت به معنای ایثار به مطلوب را عملیاتش را بلد بود چگونه انجام بدهد.

من از کلمۀ هدایت بیشتر می‌خواهم استفاده بکنم تا کلمۀ تبلیغ. تبلیغ در قرآن 27 مرتبه استفاده شده است که 24 مرتبه از 27 مرتبه جنبۀ منفی دارد یعنی تبلیغ انتقال سخن است به کسانی که می‌دانید نمی‌پذیرند و قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً(نساء/63) قبلش آمده «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» لذا کلمۀ هدایت و تعلیم و معلمی کردن برای ایشان سزاوارتر است. البته تبلیغ امروز معنای اعمی پیدا کرده و بین ما مصطلح است.

پناهیان استاد فرج نژاد

استاد فرج‌نژاد مبلغ مؤلف و متفکر

این یکی از ویژگی‌های ایشان است، دومین ویژگی ایشان این بود که ایشان مبلغ مؤلف و متفکر بودند. مبلغ مقلد و پیرو نبودند. ممکن است از کسانی درس گرفته باشند ولی اگر آبی از سرچشمه‌ای نوشیدند دیگر به جوشیدن ادامه دادند و فقط به آن آب اکتفا نمی‌کردند و ما مبلغ مؤلف متفکر کم داریم.

برای اینکه مبلغ، مؤلف باشد فقط اطلاعات کافی نیستند، بلکه باید مبلغ استراتژیست باشد یعنی از تفکر راهبردی برخوردار باشد. در همین قطعاتی که دیدید و بنده قبلا پراکنده دیده بودم دردمندی ایشان را سر راهبردهایی بود که تشخیص می‌داد، الان موقع این است و الان باید به این موضوع پرداخت.

انتخاب عرصۀ سینما تفکری راهبردی می‌خواهد که ما اکثرا از آن بی‌بهره هستیم. به افرادی که از تفکر راهبردی بی‌بهره هستند می‌توان به آن‌ها گفت علم‌زده؛ افرادی که غرق اصطلاحات و آنچه در وضعیت جاری علم هستند می‌شوند. این‌ها انتخابگر در میان علوم و آگاهی‌ها نمی‌شوند؛ چون اولویت‌ها را نمی‌توانند تشخیص بدهند خیلی اوقات شخصیت‌های دردمندی هم نمی‌شوند. خیلی بخواهند برای جامعه مفید شوند، برای ایراد گرفتن هستند، اطلاعاتشان زیاد است، مچ می‌گیرند و ایراد می‌گیرند، بگوییم شما خودت چه کار کرده‌ای؟

مبلغ اگر کسی مثل شهید مطهری است که افکار علامه طباطبایی را از کنج پستو به میدان حوزه، نه بلکه به میدان جامعه آورد و تا دانشگاه کشاند، خب این خیلی کار بزرگی بود. واقعا یکی از شایسته‌ترین عناوین برای شهید مطهری مبلغ بودن او است، منتهی مبلغ متفکر مؤلف، صاحب تألیف بود، یعنی برای خودش سبک داشت، انتخابگر بود.

کسی به ایشان نگفته بود که برو دربارۀ موضوع دشمن‌شناسی کار کن، خودش می‌دانست که نیاز است. تا زمانی که بتوانیم مثل ایشان زیاد داشته باشیم می‌توانیم دربارۀ انتخاب ایشان صحبت کنیم. عرض خواهم کرد که چرا امثال ایشان در حوزه کم داریم.

برای تفکر، دانایی لازم است. فلسفه خوانده بود، در دانشگاه دیگر فرا گرفته بود، درس‌های حوزه‌اش را خوب خوانده بود، اینطور نبود که فقط متفکر و نقاد باشد و آگاهی چندانی نداشته باشد، هم باسواد بود و هم متفکر، هم باسواد بود و هم صاحب سبک، موضوعش را خودش انتخاب می‌کرد، مقدارش را خودش می‌سنجید و پژوهش و مباحثه می‌کرد و خودش را رشد می‌داد.

ما فقط برای نتیجه کار نمی‌کنیم

من می‌بینم برخی از دوستان طلبه می‌گویند که کجا تبلیغ برویم؟ معمولا وقتی کسی سوال می‌کند من سکوت می‌کنم یعنی دچار یأس فلسفی می‌شوم، کجا برویم تبلیغ مگر پیامبر اکرم را بلا تشبیه، ما که نمی‌خواهیم خودمان را با حضرت رسول مقایسه بکنیم ولی حضرت رسول مگر کسی ازش برای تبلیغ دعوت کرد؟ رفت در سخت‌ترین جایی که به این راحتی نمی‌پذیرفتند، آن‌ها همه منافع در نپذیرفتن داشتند و در پذیرفتن ضرر می‌کردند.

من وقتی تبلیغ حضرت رسول را به طائف به نظر می‌آورم که شخصیت اول عالم خلقت به شهری رفت و کاملا دست خالی برگشت، بعضی‌ها می‌گویند یکنفر مسلمان شد، برخی از محققین می‌فرمایند که همان هم مسلمان نشد. حالا استاد تاریخ اینجا حضور دارند آقای دوانی می‌توانند بگویند آن یکنفر هم بود یا نبود.

ما از حضرت رسول یاد بگیریم، ما حتما می‌خواهیم جایی برویم که نتیجه داشته باشد. بعضی از اوقات هم می‌رویم، نتیجه چیست؟ اینقدر امور به سلم و سلامت می‌گذرد که هیچ جریانی ایجاد نمی‌شود، هیچ اتفاق تازه‌ای نمی‌افتد، همه چیز همانگونه که بوده است مانده است، که البته این را هم نمی‌شود اسمش را گذاشت حفظ آن چیزی که بوده است.

حفظ وضع موجود اصلا کافی نیست

محافظه‌کاری قتلگاه انقلاب است که مقام معظم رهبری فرمود هر کس دنبال این باشد که وضع موجود را خوبی‌هایش را حفظ کند احتمالا برود سراغ قتل انقلاب. ما هنوز در وضعیتی نیستیم که بخواهیم وضع موجود را حفظ کنیم، هر لحظه باید بسیاری از نواقص فوری را برطرف کنیم، پس ایشان یک مبلغ متفکر بود و مؤلف و صاحب سبک و صاحب نظر دربارۀ اینکه چگونه باید این‌ها را منتقل کرد.

برای این کار باید زحمت کشید، کسی بیکار بنشیند و بخواهد هلو راحت برود توی گلو، تبدیل شود به انسانی جریان‌ساز، این شدنی نیست، بعضی چیزها را هم خدا در اثر آن زحمت می‌دهد «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا(عنکبوت/69)

می‌توانست خودخواه باشد و بیشتر داشته باشد اما

ایشان مرگ شهادت‌گونه‌ای داشت، چرا؟ من نمی‌گویم که ایشان را ترور کردند، تصادف بود اما این تصادف برای ایشان با این جایگاه چرا باید اتفاق بیفتد و چرا من بدون اینکه بخواهم مبالغه کنم در مورد ایشان می‌گویم مرگ شهادت‌گونه؟ برای اینکه ایشان دنبال خودخواهی و تأمین مایحتاج شخصی و اول نیازهای خود و خانواده را برطرف کند و بعد به دیگران برسد و این‌ها نبود.

بنده خبر دارم ایشان زندگی بسیار عافیت‌طلبانه و در آسایش بهتری می‌توانست داشته باشد، بیایید من نمونه‌هایی را به شما نشان بدهم که البته نشان دادنی نیست که نصف ایشان هم درایت و توانایی را ندارند ولی چه زندگی بی‌دردسری، مِلو و خیلی آسه برو آسه بیا و حقوق سرماه هیأت علمی‌اش هم برقرار است و مدرک هم هست و پایان‌نامه دانشجویی هم یک امضا می‌فرمایند و یک چیزی هم از آنجا دستگیرشان می‌شود و فرصت هم کند مقاله‌ای می‌نویسد.

نمی‌خواهم اینجور زندگی را تحقیر کنم ولی یادتان باشد که ایشان چنین زندگی را نداشت و می‌توانست داشته باشد و نداشت. و در متن زندگی جهادی مرگش رقم خورد، خانواده‌اش هم همینطور، وقتی که بنده ماجرا را شنیدم، آن زمان خیلی‌ها متأثر شده بودند، شهرت نداشت اما قدرت اثر و کار داشت، آن‌هایی که باید می‌شناختند می‌شناختند، همه خیلی متأثر شدند.

خانواده‌اش اجر همراهی زندگی جهادی‌ را گرفت

باید بگوییم که خانواده‌اش پاسوزش شد؟ نه، آن‌ها هم همینطور، اجر همراهی با ایشان را دریافت کردند، ما متأسفیم، متأثریم که هنوز هم جای ایشان خالی است و به این سادگی هم جای ایشان پر نمی‌شود، شما چند تا طلبه در حوزه مثل ایشان دارید نام ببرید؟

حالا من روضۀ بازش را خواهم خواند ولی می‌خواهم بگویم که بالاخره در آن زندگی جهادی که برای خودش انتخاب کرد، روی موتور مرگش رقم خورد یعنی چی؟ ایشان خیلی راحت می‌توانست زندگی بهتری داشته باشد، اصلا خدا به چشم ما آورد، بعضی چیزها را خدا به چشم می‌آورد.

من یادم هست آن زمان خجالت می‌کشیدم که ماشین سوار شوم، نرفتم در این زمینه که موتور بخرم ولی بالاخره آدم رویش کم می‌شود دیگر، باید اینطور باشد. این هم ویژگی دیگری که در مورد این شخصیت باید گفت، اما از ایشان آثاری به جا مانده است که نشان می‌دهد که ایشان محققانه تبلیغ می‌کردند، محققانه فکر می‌کردند و آثار پژوهشی‌اش متناسب با نیاز زمان بود و سومین بخش از ویژگی‌های ایشان است.

نگاه راهبردی ایشان موشک نقطه‌زن داشت. دوستان من، سروران من، حالا بنده کمی قرآن را به عنوان اینکه طلبه هستیم مرور کردم و فضلی هم نیست، خیلی بیشتر از این باید قرآن می‌خواندیم ولی بررسی کردیم که در قرآن بیشتر توصیف مؤمنان است یا توصیف غیرمؤمنان؟

آیات قرآن را نه واژگانی بلکه در مجموع وقتی که سطر سطر حساب کردیم دیدیم که در مجموع قرآن بیشتر به توصیف دشمنان مؤمنان می‌پردازد تا مؤمنان، بنده در این مرورهایی که داشتم بالاخره باید به قرآن مراجعه کنیم، وقتی که مطالعه می‌کردم احساس می‌کردم حجم بیشتر آن طرف است، کافران و منافقان و مشرکان و فاسقان و ظالمان بیشتر باید توضیح داده شوند، به رفقا گفتیم بیایید آیات قرآن را تقسیم کنیم و بگردیم.

قرآن را هم آیه‌ای نمی‌شود دقیق اندازه‌گیری کرد، چون برخی از آیات کوچک قرآن هستند که حجم موضوعی را افزایش می‌دهند، گفتیم سطری حساب کنیم. واژگانی هم نمی‌شود حساب کرد، مثلا همان اوایل قرآن، یک صفحه و نیم دربارۀ منافقان است و یک کلمه نفاق هم به میان نمی‌آید.

قرآن با دشمن‌شناسی آغاز می‌شود

دیدیم قصۀ دشمن‌شناسی در قرآن ترجیح دارد و از نظر تبلیغی، قرآن بیشتر کتاب درگیری است، درگیری با خصم. اصلا شما در همان سورۀ حمد هم می‌بینید مقدمۀ درگیری آغاز می‌شود، جریان‌شناسی اجتماعی می‌کند، به طبقه‌بندی انسان‌ها می‌پردازد «صراط الذین انعمت علیهم» باور کنید شما همه اهل فضل هستید، علما و اساتید من در جلسه حضور دارند، کلام اینجا تمام بود«صراط الذین انعمت علیهم» برو در قرآن «انعمت علیهم» را بشناس.

نه تا دعوا نکند ول نمی‌کند «غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین» خدا در فاتحة الکتاب دو گروه اجتماعی دیگر را ذکر می‌کند که جای بیان این دو گروه در «امّ الکتاب» و فاتحة الکتاب وقتی باز می‌شود این چه معنایی دارد؟ سورۀ حمد دشمن‌شناسی را برای ما آغاز می‌کند، این فاتحة الکتاب است، ما اصطلاحا تعبیر غلطی به کار می‌گیریم و می‌گوییم فلانی فاتحه‌اش خواندند یعنی تمام شد، فاتحه برای افتتاح است، ام الکتاب، فاتحة الکتاب، تنها سورۀ واجب؛ این خودش خیلی ملاک است، می‌بینید که درگیری از آنجا آغاز می‌شود. می‌گوید نه! نه به «مغضوب علیهم»، اصلا خود مغضوب علیهم هم یک نه قوی دیگر درونش هست، خدا غضب کرده است بر ضالینی که این دو گروه را ما باید بشناسیم.

من قدم‌های دشمن‌شناس را می‌بوسم

من چگونه باید تواضع کنم به کسی که در حوزۀ علمیه برای دشمن‌شناسی وقت بگذارد. تا کمر در مقابلش رکوع کنم این تواضع که فرق می‌کند، سر به قدم‌هایش بگذارم، قدم‌هایش را ببوسم این کفایت می‌کند؟ والله کفایت نمی‌کند از بس چنین افرادی نادر هستند. ما پژوهشگر زیاد داریم دربارۀ چه موضوعاتی پژوهش می‌کنند؟ خیلی عذرخواهی می‌کنم، بعضا صد من یک غاز، خب الان چه دردی را این دوا کرد؟ چه کار کرد الان؟

مبلغ مثلا مثل من بروم این ور آن ور پرحرفی کنم، خب حالا چه غلطی کردی؟ به خودم می‌گویم، چه کار کردی اصلا الان، دنبال حل چه مشکلی بودی؟ کم‌کم می‌بیینی کار تبلیغ و تعلیم به خودنمایی می‌رسد. این ویژگی شاگردپروری او یکی از ویژگی‌های باز جالب است.

آقای دوانی، دوستان ارجمند، این چند تا ویژگی کنار همدیگر در یک نفکر کم است و کم پیدا می‌شود، حالا شما نفر دوم و نفر سومش را هم پیدا بکنید. مطالعه جای خودش، آگاهی و سواد، تفکر، تألیف، تولید ادبیات، شاگردپروری، ما زمانی در قم بالاخره جلساتی داشتیم، آن زمانی که ایشان هم جوان بودند و به محضر ایشان می‌رسیدیم یادم است بعد از سخنرانی‌ها می‌نشستیم و استاد ما فرموده بودند که تو بعد از اینکه سخنرانی‌ات تمام شد و نشستی به گپ زدن تازه از آنجا تبلیغ شروع شده است، سخنرانی را حساب نکن؛ ولی الآن شاید بیست سال است که فقط همان جایی که نباید رویش حساب کنیم را داریم، برویم اقا، ولمون کن تو را خدا، کلاس بعدی، منبر بعدی، هزار تا، اصلا من دلم لک زده برای دیدن چنین شخصیت‌هایی که بنشیند و پاسوز شاگرد شود، این خیلی قیمت دارد.

بنده زمانی که در دانشگاه هم تدریس می‌کردم، حسرت آن زمان را می‌خورم، آدم بنشیند به جای مونولوگ، دیالوگ یعنی دوطرفه، تو این استعداد را داری، تو این را برو بخوان و تو این را برو بخوان، این‌ها را واقعا از دست دادیم.

به پدر گرامی ایشان می‌گویم، به پدرخانم ایشان می‌گویم، واقعا هنوز به شخصیت ایشان نگاه می‌کند حسرت می‌خورم، حالا یکی خودش خوب است، یکی جایش خالی است، غیر از خوب بودن، نمی‌دانم تقدیر الهی، یکدفعه آدم بهتش می‌برد، بعضی از مرگ‌ها آدم را مبهوت می‌کند، حالا دیگر در این باره صحبت نکنم.

چرا در حوزۀ علمیه مثل ایشان کم است؟

ایشان یکی از توفیقاتی که پیدا کرد این بود که رفت سراغ روایتگری و زبان روایت، مثل زبان سینما که الآن زبان اصلی برای روایت است. حوزۀ علمیه زبان روایت ندارد، زبان استدلال دارد، زبان استنباط دارد، زبان اثبات و برهان دارد.

درس‌هایی که ما طلبه‌ها می‌خوانیم الآن نوجوان‌ها در جلسه حضور دارند بفرمایید؟ علم کلام، اثبات می‌کنیم وجود خدا را. حداقل آنچه که رایج هست کمتر به توصیف خدا می‌پردازیم، توصیف، روایتگری آن روش دیگری است و من صریحا عرض می‌کنم در مورد دفتر تبلیغات حوزۀ علمیه قم عرض می‌کنم، ما در طول مدت دوران تحصیل طلبگی دو واحد درس برای چگونه روایت کردن نمی‌خوانیم.

همه‌اش برای چگونه استدلال کردن درس می‌خوانیم، این‌ هم جای خودش ارزش دارد، شما بگو فوندانسیون ساختمان است، ولی ساختمانِ اسکلت فلزی که با عظمت بالا رفته باشد نمی‌شود در آن زندگی کرد، نه از سرما و نه از گرما در پناه قرار نمی‌دهد، معماری می‌خواهد.

روایتگر معمار است، نمای زیبا و کاربردی را در اختیار تو قرار می‌دهد، من نمی‌دانم ایشان با قرآن چقدر مأنوس بودند؟ قرآن اکثرا به روایت می‌پردازد، روایت می‌کند کافران را، روایت می‎کند منافقان را، آن‌ها و اقوام پیشین را توصیف می‌کند.

صریحا عرض بکنم ما توصیف کردن را در حوزه علم نمی‌دانیم، سواد نمی‌دانیم و این خیلی فاجعه است و این مهم‌ترین عامل فاصله گرفتن جوان‌ها و جامعۀ ما حتی جامعۀ روشنفکری ما از دین است. چون انسان‌ها با شنیدن توصیفِ حقایق بیشتر به حقیقت جذب می‌شوند تا شنیدن استدلال برای اثبات حقانیت. انسان موجودی فرهنگی است، به قول علامۀ بزرگوار شهید صدر نابغۀ دوران که چه عرض بکنم.

آقای دوانی ما در طول تاریخ چند تا نابغه مثل شهید صدر داریم که فقط نبوغش در حافظه نیست؟ در تولید علم است، در زاویۀ نگاه است، در آن نگاه راهبردی، در همان دهۀ فجر تقریبا یا فردای 22 بهمن فرمودند با پیروزی انقلاب امام ابرقدرت‌ها به خاک سیاه نشستند، آقا صبر کن حالا، بعد از پنجاه سال می‌بینیم درست گفت.

شهید صدر: انسان بیشتر موجودی حسی است

ما نابغۀ اینجوری داریم، در این زمینه‌ها نبوغ؟ چهارده سالگی یا شانزده سالگی حکم اجتهادش را از آیت‌الله خویی بگیرد که به چهار نفر در طول عمر شریفش حکم اجتهاد نداده است. اصلا فاجعه است در بی‌نظیری.

ایشان می‌فرماید انسان بیشتر از اینکه موجودی عقلی باشد موجود حسی است و خدا، پیامبران را برای برانگیختن حس انسان‌ها برانگیخت و قرآن به این سیاق است و این شهید بزرگوار به این موضوع تفتن پیدا کرده بودند. دو ویژگی برجستۀ ایشان سینما و دشمن‌شناسی بود.

چرا در حوزه مثل ایشان کم داریم؟ چون درسش را نداریم. چون درس‌های ما یکسری چیزهای دیگر است. ما اصول استنباط می‌خوانیم، نه اصول روایتگری. ما در روایت کردن در توصیف حقایق نیاز به حکمت داریم و حکمت گیر نمی‌آید، خیلی سخت است «كادَ الحَكيمُ أنْ يَكونَ نَبيّا» ولی علم کاری ندارد، چند تا معمار در طول تاریخ دارید ولی به اندازۀ همۀ خانه‌های ساخته شده مهندس داریم، به اندازۀ تمام مدارک مهندسی، مهندس داریم.

به اندازۀ مدارک ادبیات ما دکترای ادبیات داریم، چند تا حافظ و چند تا مولوی داریم؟  کلا این جنس نایاب است وقتی به حکمت می‌رسد. چند تا پزشک داریم؟ خیلی، چند تا بوعلی داریم؟ دیگر ببین کم کم داریم شلوغ می‌کنیم‌ها. چند تا فقیه داریم؟ چند تا اسلام‌شناس داریم؟ حضرت امام فرمود هر فقیهی اسلام‌شناس نمی‌شود، آن یک حکمتی می‌خواهد.

این نکته است، چرا مثل ایشان کم داریم؟ این بحث و مسأله است. من نمی‌خواهم خدایی نکرده انتقادی بحث کنم در حوزۀ علمیۀ شریفی که طلبه‌ها مظلوم، مبلغین مظلوم، ائمه جماعات مظلوم، از بس این طبقه مظلوم هستند از جهات مختلف که اصلا آدم رویش نمی‌شود چیزی بگوید.

امکانات مثلا چه جوری، کل امکانات حوزۀ علمیه را با یک دانشگاه کشور می‌توانید مقایسه کنید و کم هم بیاورد. کمیت‌ها، محدودیت‌ها، اصلا آدم دلش نمی‌گوید چیزی بگوید. یک استاد حوزه را از نزدیک ببین اصلا دلت می‌آید انتقاد کنی؟ نه والله، یک طلبه را که اصلا آمده طلبه شده است خود همین مجاهدت است بعد به این طلبه بیایی بگویی، اصلا زبان آدم بسته می‌شود.

من خدا شاهد است، چون خودم مدرسه علمیه دارم، می‌دانم در یک حوزه چه اتفاقی رقم می‌خورد، تازه ویژِگی‌های خوب فراوانی هم وجود دارد، یکی از ویژگی‌های خوب حوزه آزاداندیشی است که در پرتوی این آزاداندیشی است که امثال آقای فرج‌نژاد تربیت می‌شوند، این ثمرۀ حوزه است، این را بگوییم بی‌انصافی نکنیم و طلبه‌ها خود دانند.

آمدن به این جا فرودگاه است، فرودگاه که فقط فرودگاه نیست، محل پرواز هم هست دیگر، حوزه فرودگاه خوبی است، آسفالت فرودگاه خیلی محکم است، هواپیما راحت می‌نشیند و برمی‌خیزد و به این سادگی آنجا خراب نمی‌شود، آسفالت معمولی نیست که تریلی ترمز کند و کنده شود. شما با انواع هواپیماها می‌توانید پرواز کنید اما پروازگری مثل ایشان خیلی کم داریم، این را باید با صدای بلند بگوییم او فرق داشت.

او سراغ روایت رفت و به همین دلیل سراغ سینما رفت و همین دلیل دشمن را بهتر شناخت و به همین دلیل گسترۀ اثر دشمن را بیشتر دید، به همین دلیل دردمند شد، دید آنجا چه قتل‌عامی دارد صورت می‌گیرد.

رسانه کارش روایت است و می‌دانید رسانه در جامعۀ ما به عنوان زبان دین و زبان حوزه و زبان انقلاب ضعیف است. اینکه دیگر صریحا هم حضرت امام فرمودند و هم مقام معظم رهبری، تازه چهل سال بعد از انقلاب، جهاد فوری عینی، چقدر نقص وجود داشته که حضرت آقا به اینجا رسیدند؟ خب چرا؟

من نمی‌دانم این شخصیت تبلیغی، این مؤلف متفکر مجاهد که اهل روایتگری است و متخصص امر روایت به همین دلیل به امور شناختی می‌رسد، به همین دلیل به تهاجم‌های رسانه‌ای می‌رسد، نمی‌دانم گزارش ایشان به حضرت آقا رسیده است یا نه؟

قطعا چنین شخصیتی گزارشش به آقا برسد آقا یقینا او را دعا می‌کند چون از بیانات ایشان مشخص است که خلأ جدی در جامعه است و بعد عالم دینی باید این کار را بکند، آن حافظی که شعر جاودانه گفت، قرآن از بر بخواند با چهارده روایت، از نظر فهم دین قوی بود.

من یک جورایی یاد شهید آوینی می‌افتم، مکرر هم این اتفاق هم در دلم افتاد دربارۀ شهید آوینی گفتم، باز هم اینجا می‌گویم زیاد من با ایشان آشنا نبودم، می‌دیدم بی‌دقت، برنامه‌های روایت فتح را چون خودم آن زمان مشغله‌های دگیری داشتم بعد ایشان که به شهادت رسید دیدم که مقام معظم رهبری فرمودند «سید شهیدان اهل قلم» اتفاقی که در دل من افتاد خدا وکیلی‌اش این بود که دلم کمی لرزید، گفتم سید شهیدان اهل قلم؟ یعنی حالا آینده را باید حساب کنیم و چند تا اسم هم نگه داریم، تازه اولش است، تازه جنگ تمام شده است، حالا قلم‌زن‌ها در این میدان خواهیم داشت، گفتم که یعنی سید شهیدان اهل قلم؟

الآن حدود سی سال از آن ماجرا گذشته است، واقعا او «سید شهیدان اهل قلم» است، او هم اهل روایت بود. او هم اهل درایت در روایت بود. البته این واقعا این کلمه درایت در روایت در روایاتی که از اهل‌بیت(ع) نقل شده «علیکم بالدرایه لا بالروایه» معنایش معلوم است و با آن چیزی که ما می‌گوییم فرق می‌کند، ما نیاز به این داریم، من به سهم خودم تشکر می‌کنم از جوان‌هایی که آمدند به روایتگری دارند می‌پردازند.

نقد سینما یکی از تخصص‌های این ماجرا است، راستی جوان‌ها چرا نمی‌توانیم یک فیلمنامه خوب بنویسیم؟ چرا؟ شهیدها را در کتاب‌های خاطراتشان را حس می‌کنیم اما به این سادگی نمی‌توانیم]در فیلم آن‌ها را حس کنیم[، این آب زلال باید از سرچشمه تمهید شود.

من چشمه‌ای را در یکی از کشورها دیدم، به اندازۀ پرخروش‌ترین رودخانۀ ایران، سد دز را دیده‌اید چگونه است، به آن اندازه از زمین چشمه بیرون می‌آمد در بوسنی و هرزگوین، گفتم این رودخانه دارد از زیرکوه بیرون می‌آید؟ گفتند نه این چشمه است.

چه کار باید بکند آدم که حوزه قرآنی بشود. اصلا ما نمی‌خواهیم واردات داشته باشیم، حوزه تاریخی بشود، آقای دوانی من هر طلبه‌ای بهم می‌گوید چه کار کنم که موفق شوم؟ می‌گویم قرآن و تاریخ زیاد بخوان. دو کمبودی که ما زیاد داریم، هر دو کمک می‌کند به ما برای روایتگری، ایشان تاریخ خوانده بود که توجهش به یهود جلب شد.

و چقدر بی‌مایه است همین امروز انقلابی‌گری و ضدصهیونیسم بودن بدون دانستن یهود. کجا داری شمشیر می‌زنی؟ اصلا او آنجا ایستاده است و این دارد این طرف شمشیر می‌زند، کار خوبی است اما بی‌مایه فطیر است، یکدفعه‌ای می‌دانید چه می‌شود صدر و ذیل تاریخ حیات بشر به هم نزدیک می‌شود انگار همین امروز است.

/401+401

 

  پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد پناهیان استاد فرج نژاد 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *