ورود / عضویت

طرحواره محرومیت عاطفی و هیجانی رسانه ابزار جنگ بیولوژیک | قسمت هفتم

در این قسمت به توضیح طرحواره محرومیت عاطفی و هیجانی می‌پردازیم و سپس بیان می‌کنیم که رسانه‌ها چگونه روی طرحواره محرومیت عاطفی هیجانی تأثیر می‌گذارند.
طرحواره محرومیت عاطفی و هیجانی

چگونه تعاملات شبکۀ عصبی به شکل‌گیری شناختواره‌ها، به ویژه طرحواره محرومیت عاطفی و هیجانی، منجر می‌شود؟ در بخش پیشین، ما به تعامل میان عصب واگ، آمیگدال، هیپوکامپ و کورتکس لوب پیشانی اشاره کردیم و تأثیرات عمیق این شبکه بر تجربیات عاطفی و رفتارهای اجتماعی افراد را بررسی کردیم. حال بیایید عمیق‌تر به این موضوع بپردازیم و ببینیم چگونه این تعاملات می‌توانند به شکل‌گیری الگوهای فکری و هیجانی ناپایدار، به‌ویژه طرحوارۀ محرومیت عاطفی کمک کنند.

تجربه‌های عاطفی اولیه که با سیستم عصبی و هیجانی پیوند دارند، به‌مرور زمان به الگوهای تکرار شوندۀ پایدار تبدیل می‌شوند. هرگاه فرد با موقعیتی خاص مواجه می‌شود، آمیگدال به سرعت تهدید یا هیجان موجود را شناسایی می‌کند، و این واکنش در ارتباط با خاطرات ذخیره‌ شده در هیپوکامپ فعال می‌شود. به‌موازات این فرآیند، عصب واگ تلاش می‌کند سیستم عصبی را به تعادل بازگرداند، اما اگر پاسخ هیجانی تکرارشونده‌ای مانند ترس یا ناامنی در کودکی تجربه شده باشد، این سیستم نمی‌تواند به‌درستی عمل کند. در نتیجه شناختواره‌های ناپایدار یا منفی مانند محرومیت عاطفی هیجانی یا احساس بی‌ارزشی شکل می‌گیرند و توسط کورتکس لوب پیشانی به عنوان الگوهای تکرارشونده هیجانی شناختی ذهنی تثبیت می‌شوند.

 

 رسانه | طرحواره محرومیت عاطفی هیجانی

شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی(Emotional Deprivation Schema) یکی از طرحواره‌های ناسازگار اولیه است که در حوزۀ پیوند و پذیرش مورد بررسی قرار می‌گیرد. این شناختواره به نوعی ناتوانی در برآورده‌سازی نیازهای عاطفی اشاره دارد و به طور خاص به احساس فقدان محبت، توجه و حمایت عاطفی از سوی دیگران مربوط می‌شود(Young and Klosko 53-61). افرادی که به این شناختواره هیجانی شناختی دچار هستند، احساس می‌کنند که دیگران به‌طور مداوم یا کافی نمی‌توانند نیازهای عاطفی آن‌ها را تأمین کنند و در نتیجه، دائماً دچار احساس محرومیت و تنهایی می‌شوند (Beck and Clark 101-120).

مفهوم نظری و پاتوفیزیولوژی

شناختواره‌ها به عنوان ساختارهای پایدار هیجانی شناختی که در اوایل زندگی رشد می‌کنند، به شیوه‌ای نیمه‌خودآگاه ادراک فرد از واقعیت‌های درونی و بیرونی را شکل می‌دهند(Young and Klosko 53-61). شناختوارۀ محرومیت عاطفی هیجانی به‌ویژه به تئوری‌های دلبستگی(Attachment Theory) و آسیب‌شناسی هیجانی مرتبط است(Siegel 67-89).

بر اساس تئوری دلبستگی جان بالبی(John Bowlby)، کودکی که نیازهای عاطفی‌اش توسط مراقب اصلی نادیده گرفته می‌شود، ممکن است الگوهایی از دلبستگی ناایمن(Insecure Attachment) را در روابط خود شکل دهد. این کودکان یاد می‌گیرند که نمی‌توانند به دیگران برای تأمین نیازهای عاطفی خود اعتماد کنند و در نتیجه، احساس عدم امنیت هیجانی دائمی در آن‌ها شکل می‌گیرد(Bowlby 125-145)

در سطح نوروفیزیولوژیک این شناختواره با اختلال در فعالیت مناطق مغزی نظیر قشر جلوی پیشانی(Prefrontal Cortex) و سیستم لیمبیک(Limbic System) که نقش مهمی در تنظیم و ارزیابی نیازهای عاطفی دارند، مرتبط است. سیستم لیمبیک، به ویژه آمیگدال، در پردازش عواطف و پاسخ به تهدیدات عاطفی نقش بسزایی دارد(Schore 211-234). از این رو، فردی که دارای شناختوارۀ محرومیت عاطفی هیجانی است، ممکن است واکنش‌های هیجانی شدیدتری نسبت به تجارب عاطفی منفی از خود نشان دهد.

علل و پدیداری

شناختوارۀ محرومیت عاطفی هیجانی از تعاملات پیچیده ژنتیک و محیط شکل می‌گیرد. تجربیات دوران کودکی، به‌ویژه بی‌توجهی یا بی‌محبتی والدین، عامل اصلی ایجاد این طرحواره است. برخی از شرایطی که می‌تواند به شکل‌گیری این طرحواره کمک کند عبارتند از:

  • بی‌توجهی عاطفی: کودکانی که تحت شرایطی قرار می‌گیرند که نیازهای عاطفی آن‌ها نادیده گرفته می‌شود، ممکن است احساس کنند که دیگران به‌طور دائم تهدیدی برای تأمین این نیازها هستند(Young and Klosko 53-61). این بی‌توجهی ممکن است در اشکال مختلفی از جمله عدم ابراز محبت، عدم توجه به نیازهای هیجانی یا حتی بی‌محبتی مستقیم بروز کند.
  • عدم حمایت از سوی والدین: والدینی که نمی‌توانند حمایت عاطفی و روانی کافی به کودک ارائه دهند، به‌طور غیرمستقیم این باور را در کودک شکل می‌دهند که دیگران قادر به تأمین نیازهای عاطفی نیستند(Siegel 67-89). این نوع عدم حمایت می‌تواند منجر به احساس ناکامی و ناامیدی در کودک شود.
  • تغییرات محیطی مداوم: عدم ثبات در محیط زندگی یا مراقبان کودک می‌تواند به شکل‌گیری این طرحواره کمک کند؛ چرا که کودکان به‌طور مستمر در معرض ناکامی‌های عاطفی قرار می‌گیرند(Bowlby 125-145). به عنوان مثال کودکانی که در محیط‌های ناپایدار بزرگ می‌شوند، ممکن است یاد بگیرند که هیچ‌کس نمی‌تواند به‌طور قابل اعتماد در دسترس باشد.

نشانه‌های شناختی، هیجانی و رفتاری

شناختوارۀ محرومیت عاطفی هیجانی دارای سه مؤلفه اصلی است:

  1. شناختی: باورهای هسته‌ای و درونی مرتبط با ناتوانی در دریافت حمایت و محبت. افراد ممکن است دائماً نگران این باشند که نمی‌توانند به کسی اعتماد کنند و نیازهای عاطفی آن‌ها هرگز برآورده نخواهد شد(Beck and Clark 101-120). این باورها ممکن است منجر به احساس افسردگی و ناامیدی دائمی شوند.
  2. هیجانی: احساسات عمیق ناشی از بی‌توجهی و بی‌محبتی که می‌تواند منجر به اضطراب و افسردگی شود(Siegel 67-89). این افراد ممکن است به شدت نسبت به تهدیدات و نشانه‌های منفی از سوی دیگران واکنش نشان دهند و در نتیجه دچار احساس ناتوانی و ناامنی عاطفی شوند.
  3. رفتاری: رفتارهایی که به‌منظور مقابله با احساسات ناشی از این طرحواره انجام می‌شوند، مانند اجتناب از روابط نزدیک یا تلاش برای کنترل شدید بر دیگران(Young and Klosko 53-61). این رفتارها می‌توانند به‌طور مستقیم به کاهش کیفیت روابط فردی و اجتماعی منجر شوند.

سبک‌های مقابله‌ای طرحواره محرومیت عاطفی هیجانی

تسلیم(Surrender)

در این سبک، افراد به طور ناخودآگاه شناختواره‌ی خود را بازتولید می‌کنند. آن‌ها با انتخاب افرادی در زندگی خود که عاطفی سرد یا دور هستند، به احساس‌های قدیمی خود پایبند می‌مانند(جذابیت طرحواره‌ای). این افراد معمولاً در روابطی باقی می‌مانند که در آن‌ها نیازهای هیجانی‌شان نادیده گرفته می‌شود. به نوعی، تسلیم شدن به طرحواره به این معناست که فرد به پذیرش این وضعیت عادت کرده و انتظار تغییر یا بهبود را ندارد.

زنی که در دوران کودکی تجربه‌های مکرر از بی‌توجهی عاطفی را مشاهده کرده است، ممکن است به‌طور مداوم جذب افرادی شود که او را نادیده می‌گیرند. این زن در بزرگسالی با مردی وارد رابطه می‌شود که نسبت به او بی‌توجهی نشان می‌دهد. این مرد هرگز ابراز عشق و محبت نمی‌کند و زن در نتیجه از نظر عاطفی احساس ناامنی و بی‌ارزشی می‌کند. در یک مطالعه نشان داده شده است که حدود 70 درصد از افراد با شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی، الگوهایی از روابط ناپایدار و دردناک را تجربه می‌کنند(Young and Klosko 65).

اجتناب(Avoidance)

افراد با این سبک مقابله‌ای سعی می‌کنند از موقعیت‌ها یا افرادی که ممکن است منجر به فعال شدن شناختواره‌ی محرومیت هیجانی شوند، اجتناب کنند. آن‌ها از روابط عاطفی عمیق و موقعیت‌های اجتماعی که ممکن است نیاز به ابراز احساسات داشته باشد، دوری می‌کنند تا از احتمال آسیب بیشتر جلوگیری کنند. این افراد ممکن است به تنهایی یا انزوا پناه ببرند یا روابط سطحی برقرار کنند که در آن نیازی به وابستگی هیجانی ندارند.

مردی که در دوران کودکی دچار بی‌توجهی والدین خود بوده در بزرگسالی از ورود به هر نوع رابطه عاطفی دوری می‌کند. او ممکن است از هر نوع ارتباط نزدیک با دیگران اجتناب کند تا از تجربه‌های مشابه جلوگیری کند. نتایج پژوهشی نشان می‌دهد که حدود 60 درصد از افرادی که دچار شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هستند، به دلیل اجتناب از روابط عاطفی دچار انزوای اجتماعی و کاهش کیفیت زندگی می‌شوند(Beck and Clark 113).

جبران افراطی(Overcompensation)

در این سبک، افراد سعی می‌کنند با اعمالی که خلاف طرحواره است، بر احساس محرومیت خود غلبه کنند(با شناختواره می‌جنگد). آن‌ها ممکن است به شکل افراطی نیازهای عاطفی دیگران را برآورده کنند یا خود را به صورت فردی که نیازی به حمایت هیجانی ندارد، نشان دهند. این جبران افراطی اغلب با ایجاد روابط وابستگی یا خودنمایی از استقلال عاطفی همراه است. در این حالت، فرد سعی دارد به دیگران و حتی به خود نشان دهد که نیازی به دیگران ندارد یا نیازهایش را کاملاً برآورده کرده است.

زنی که در گذشته تجربیات منفی از بی‌توجهی و طرد شدن دارد، ممکن است در روابط خود تلاش کند تا به‌طور افراطی بر شریک عاطفی خود کنترل داشته باشد. این فرد ممکن است به صورت افراطی خواهان کسب اطمینان از وفاداری و صداقت شریک خود باشد، مانند بررسی دائمی وسایل شخصی او یا حتی ممانعت از برقراری ارتباط با دیگران. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که این نوع جبران افراطی می‌تواند در کوتاه‌مدت احساس کنترل ایجاد کند، اما در بلندمدت منجر به تخریب روابط و تنش‌های عاطفی می‌شود (Schore 211-234).

اثرات طولانی‌مدت و پاتولوژی

اگر شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی بدون مداخله درمانی باقی بماند، می‌تواند به مشکلات جدی در حوزه‌های مختلف زندگی منجر شود، از جمله اختلالات اضطرابی، اختلال شخصیت مرزی و افسردگی ماژور(Young and Klosko 53-61). تحقیقات نشان داده‌اند که افراد با این طرحواره معمولاً دچار انزوای اجتماعی و مشکلات ارتباطی می‌شوند و این امر می‌تواند منجر به بروز اختلالات روانی پیچیده‌تری گردد. به‌عنوان مثال مطالعه‌ای نشان داد که 45درصد افرادی که دارای طرحواره‌های عاطفی ناسازگار هستند، در طول زندگی خود دست‌کم یکبار تجربه افسردگی بالینی را گزارش کرده‌اند(Beck and Clark 101-120).

از آن‌جا که این شناختواره می‌تواند تأثیرات عمیقی بر کیفیت زندگی فرد بگذارد، درمان‌های روان‌شناختی، مانند درمان شناختی-رفتاری(Cognitive Behavioral Therapy) و درمان شناختواره(Schema Therapy)، می‌توانند به افراد کمک کنند تا باورهای نادرست خود را شناسایی کرده و به‌تدریج به سمت بهبود کیفیت روابط و کاهش احساسات منفی حرکت کنند(Young and Klosko 53-61).

 

سوء استفاده برای رسیدن به منافع شخصی

1. استفاده از اضطراب اجتماعی برای تقویت قدرت دولت‌ها

دولت‌ها از نظر تاریخی از احساسات عمومی مانند اضطراب و ناامنی برای حفظ یا گسترش کنترل خود استفاده کرده‌اند. زمانی که مردم به احساس محرومیت عاطفی و هیجانی گرفتار شوند دولت‌ها می‌توانند به‌عنوان منبع «امنیت» و «حمایت» ظاهر شوند. افراد در چنین شرایطی بیشتر تمایل به حمایت از دولت‌هایی دارند که قول رفع مشکلات آن‌ها را می‌دهند.

افرادی که با شناختوارۀ محرومیت عاطفی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، اغلب به دنبال جایگزین‌های خارجی برای پر کردن خلاهای درونی خود هستند. دولت‌ها می‌توانند این نیاز را با ارائۀ «امنیت» و «حمایت اجتماعی» تقویت کنند. زمانی که دولت‌ها حس اضطراب و ناامنی را تشدید می‌کنند(مانند ایجاد ترس از بی‌ثباتی اجتماعی یا اقتصادی)، افراد بیشتر به دنبال حمایت از دولت یا نهادهای حاکم هستند و تمایل کمتری به اعتراض یا تقاضای تغییر خواهند داشت.

دولت‌ها در بحران‌هایی مانند جنگ‌ها، ناآرامی‌های اقتصادی یا همه‌گیری‌ها، اغلب از رسانه‌ها برای انتقال پیام‌هایی استفاده می‌کنند که اضطراب عمومی را افزایش می‌دهند. این اضطراب باعث می‌شود مردم به‌دنبال حمایت دولت بگردند و برنامه‌های دولتی را به‌عنوان راه‌حل نهایی بپذیرند. مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۷ نشان داد که در دوران بحران‌های سیاسی، میزان پذیرش سیاست‌های استبدادی و کنترل‌های دولتی به‌طور معناداری افزایش می‌یابد. این موضوع به‌ویژه در جوامعی دیده می‌شود که افراد احساس امنیت روانی و اجتماعی کمتری دارند.

2. سرمایه‌داری عاطفی و تحریک مصرف‌گرایی

شرکت‌های بزرگ از طریق رسانه‌ها و تبلیغات عمداً شناختوارۀ محرومیت عاطفی را در مخاطبان تحریک می‌کنند تا مصرف‌گرایی را تقویت کنند. در سرمایه‌داری مدرن، شرکت‌ها به‌طور مداوم پیام‌هایی ارسال می‌کنند که افراد را به این باور می‌رساند که مصرف محصولات آن‌ها می‌تواند نیازهای عاطفی یا هیجانی را برآورده کند.

زمانی که افراد به‌طور مداوم با پیام‌هایی مواجه می‌شوند که نشان می‌دهد آن‌ها «کافی» نیستند یا چیزی در زندگی‌شان کم است، احساس محرومیت تقویت می‌شود. این محرومیت باعث می‌شود افراد به‌دنبال راه‌هایی برای پر کردن این خلاها بگردند و شرکت‌ها به‌عنوان ارائه‌دهندگان «راه‌حل» ظاهر می‌شوند.

Sorry to Bother You (2018)

فیلم Sorry to Bother You داستان مردی به نام کَسیوس گرین(با بازی لیکیت استنفیلد) را روایت می‌کند که به‌عنوان یک کارمند فروش تلفنی در یک شرکت کار می‌کند. او در ابتدا با مشکلات مالی دست‌وپنجه نرم می‌کند، اما زمانی که یاد می‌گیرد با استفاده از یک صدای سفید(صدایی که جذاب‌تر و مطابق با فرهنگ غالب است) با مشتریانش صحبت کند به موفقیت زیادی دست می‌یابد و به‌سرعت در شرکت ترقی می‌کند. در همین حین او متوجه می‌شود که این سیستم کاری و سرمایه‌داری در حال بهره‌کشی از انسان‌ها و احساسات آن‌ها است.

ارتباط با سرمایه‌داری عاطفی و تحریک مصرف‌گرایی؛

  1. سرمایه‌داری عاطفی: این فیلم نشان می‌دهد که چگونه شرکت‌ها از عواطف و رفتارهای انسانی بهره‌برداری می‌کنند تا سود بیشتری به دست آورند. شخصیت اصلی به‌ دلیل استفاده از صدای خاص خود و تطبیق با سیستم، مورد توجه قرار می‌گیرد، در حالی که این سیستم به‌طور مستقیم از تلاش و عواطف او سود می‌برد.
  2. تحریک مصرف‌گرایی: در فیلم، شرکت‌ها و محصولات آن‌ها به‌طور مستقیم از طریق دستکاری ذهنی و اجتماعی مصرف‌گرایان تبلیغ می‌شوند. تبلیغات و شیوه‌های فروش در این فیلم نشان‌دهنده استفاده گسترده از تکنیک‌های بازاریابی برای تحریک مصرف بیشتر است، حتی به قیمت انسانیت و کرامت افراد.
  3. استفاده از روابط انسانی برای فروش: شخصیت کَسیوس برای موفقیت مجبور می‌شود روابط و ارزش‌های انسانی خود را فدای پیشرفت مالی کند. این بخش از داستان نشان می‌دهد که چگونه نظام‌های سرمایه‌داری افراد را وادار به استفاده از مهارت‌های انسانی خود برای افزایش فروش و سود می‌کنند، حتی اگر این کار باعث آسیب به خود و دیگران شود.

تبلیغات محصولات لوکس مانند خودروهای گران‌قیمت، لباس‌های برند یا محصولات تکنولوژی پیشرفته، اغلب از این استراتژی استفاده می‌کنند. پیام این تبلیغات به افراد این است که خرید این محصولات می‌تواند به آن‌ها احساس تعلق، اعتماد به نفس یا ارزش بیشتری بدهد. براساس مطالعه‌ای از مرکز تحقیقات پیو(Pew) در سال ۲۰۲۰، ۴۵٪ از مصرف‌کنندگان آمریکایی اعلام کردند که احساساتشان در خرید، بیشتر از نیاز واقعی‌شان نقش دارد. این نشان‌دهنده موفقیت شرکت‌ها در تحریک طرحواره‌های عاطفی-هیجانی برای افزایش فروش است.

 

3. افزایش انزوای اجتماعی و تحکیم سلطه بر فضای دیجیتال

شرکت‌های فناوری از طریق رسانه‌های اجتماعی و فضای دیجیتال، به‌طور غیرمستقیم در تحریک شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی نقش دارند. رسانه‌های اجتماعی اغلب با ایجاد مقایسه‌های مداوم بین افراد، احساس ناکامی و تنهایی را در کاربران تقویت می‌کنند. افراد بیشتر به نمایش زندگی‌های «کامل» دیگران توجه می‌کنند و احساس می‌کنند که زندگی آن‌ها در مقایسه کم‌ارزش است.

محرومیت عاطفی در محیط‌های مجازی به دلیل مقایسه‌های مداوم و تجربه‌های سطحی از روابط انسانی تقویت می‌شود. در حالی که شبکه‌های اجتماعی ادعای تقویت ارتباطات انسانی دارند، در واقعیت، این ارتباطات اغلب سطحی و فاقد معنای واقعی هستند. این منجر به افزایش احساس انزوا و محرومیت می‌شود.

مطالعاتی نشان داده است که افزایش استفاده از اینستاگرام و فیسبوک منجر به افزایش میزان افسردگی و اضطراب در جوانان شده است. افراد به دلیل مشاهدۀ تصاویر و لحظات خوش دیگران، احساس محرومیت هیجانی می‌کنند و تلاش می‌کنند با حضور بیشتر در این پلتفرم‌ها این احساس را جبران کنند. مطالعات انجام شده توسط دانشگاه پنسیلوانیا در سال ۲۰۱۸ نشان داد که افرادی که به‌طور مداوم از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، ۵۰٪ بیشتر احتمال دارد که دچار احساس تنهایی و افسردگی شوند. این احساسات به‌خصوص در میان نوجوانان و جوانان بسیار رایج است.

 

4. کاهش توانمندی‌های جمعی از طریق کاهش ارتباطات عمیق انسانی

رسانه‌ها و ساختارهای قدرت در سطح جهانی، با کاهش ارزش ارتباطات عاطفی واقعی و عمیق میان افراد، به نوعی تضعیف توانمندی‌های جمعی و مقاومت‌های اجتماعی دامن می‌زنند. هنگامی که افراد از ارتباطات انسانی واقعی و عاطفی محروم می‌شوند، توانایی آن‌ها برای ایجاد همبستگی‌های اجتماعی کاهش می‌یابد و در نتیجه، اعتراضات و جنبش‌های اجتماعی به شدت افت می‌کنند.

روابط انسانی عمیق و عاطفی یک منبع قدرت اجتماعی هستند. وقتی این روابط تضعیف شوند، افراد بیشتر به‌ سمت انزوا و فردگرایی می‌روند و در نتیجه توانایی آن‌ها برای تشکیل گروه‌های مقاومتی یا اعتراض به نابرابری‌ها کاهش می‌یابد.

Her (2013)

فیلم او(Her) در آینده‌ای نزدیک جریان دارد و داستان تئودور با بازی واکین فینیکس(Joaquin Phoenix) را روایت می‌کند. تئودور نویسندهٔ نامه‌های عاشقانه است که پس از جدایی از همسرش، به‌شدت احساس تنهایی می‌کند. او به سیستم عاملی پیشرفته به نام سامانتا(با صدای اسکارلت جوهانسون) که هوش مصنوعی است، علاقه‌مند می‌شود و با او وارد رابطه‌ای عاطفی می‌شود.

فیلم Her به شکلی هنری و فلسفی نشان می‌دهد که چگونه فناوری‌های مدرن می‌توانند روابط انسانی را به روابط سطحی و تکنولوژیکی تبدیل کنند، جایی که افراد به جای ایجاد ارتباطات عمیق انسانی، به تعامل با ماشین‌ها و هوش مصنوعی رو می‌آورند. در این دنیای دیجیتالی، تئودور به جای برقراری ارتباط واقعی با انسان‌ها، به رابطه‌ای مجازی با سیستم‌عامل خود پناه می‌برد. این امر به مرور زمان باعث جدا شدن او از جامعه و کاهش توانایی‌اش برای برقراری روابط انسانی معنادار می‌شود.

کاهش توانمندی‌های جمعی در فیلم:

  1. انزوای اجتماعی: تئودور و دیگر شخصیت‌ها در فیلم در دنیایی زندگی می‌کنند که مردم بیشتر وقت خود را به‌ تنهایی و در تعامل با دستگاه‌هایشان می‌گذرانند. ارتباطات واقعی میان انسان‌ها کمرنگ شده و جای خود را به روابط دیجیتالی و بی‌روح داده است.
  2. فقدان روابط عاطفی واقعی: روابط انسانی در فیلم جای خود را به روابط با سیستم‌های مصنوعی داده است. در حالی که شخصیت‌ها تلاش می‌کنند احساسات و نیازهای عاطفی خود را از طریق هوش مصنوعی سامانتا برآورده کنند، این روابط در نهایت سطحی و مصنوعی باقی می‌مانند و توانایی انسان‌ها برای ایجاد همبستگی و ارتباطات واقعی را کاهش می‌دهد.
  3. از بین رفتن همبستگی اجتماعی: یکی از پیام‌های اصلی فیلم این است که وقتی افراد به جای برقراری ارتباط با دیگر انسان‌ها، به تکنولوژی روی می‌آورند، توانایی‌شان برای ایجاد روابط اجتماعی کاهش می‌یابد. این امر باعث ایجاد جامعه‌ای از افراد منزوی می‌شود که همبستگی و توانایی برای تشکیل گروه‌های اجتماعی و جمعی را از دست می‌دهند.

در جوامعی که میزان استفادۀ از رسانه‌های دیجیتال و فناوری‌های نوین بیشتر است، میزان مشارکت اجتماعی و ارتباطات انسانی کاهش یافته است. این موضوع به تضعیف سازماندهی‌های اجتماعی و افزایش فردگرایی منجر شده است که می‌تواند به نفع ساختارهای قدرت باشد. مطالعات نشان می‌دهد که در کشورهای صنعتی و پیشرفته مانند آمریکا و ژاپن به‌ دلیل افزایش انزوای اجتماعی، میزان مشارکت در جنبش‌های اجتماعی و سیاسی در سال‌های اخیر کاهش یافته است. در سال ۲۰۱۹ بر اساس داده‌های Gallup، تنها ۳۰٪ از افراد در آمریکا به‌طور فعال در جنبش‌های اجتماعی شرکت کرده‌اند که نشان‌دهندهٔ کاهش همبستگی اجتماعی است.

 

5. فشارهای کاری و بهره‌کشی از محرومیت عاطفی در محیط‌های شغلی (ادامه)

در محیط‌های کاری، برخی شرکت‌ها ممکن است به‌صورت عامدانه یا غیرعامدانه از وضعیت‌های روانی و عاطفی کارکنان بهره‌کشی کنند. محیط‌های کاری که در آن‌ها افراد احساس امنیت عاطفی نمی‌کنند یا از نظر اجتماعی منزوی شده‌اند، اغلب منجر به تقویت طرحوارهٔ محرومیت عاطفی در کارکنان می‌شود. در چنین شرایطی کارمندان برای جبران این احساس، به‌طور ناخودآگاه سعی می‌کنند رضایت و تأیید مدیران یا سازمان را جلب کنند، حتی اگر این امر به قیمت سلامت عاطفی و روانی‌شان تمام شود.

شناختواره‌ی محرومیت عاطفی باعث می‌شود افراد در جستجوی تأیید از منابع خارجی باشند. در محیط کاری، این منبع خارجی می‌تواند مدیران، سازمان، یا حتی همکاران باشند. شرکت‌ها اغلب(خودآگاه یا ناخودآگاه) فضایی ایجاد می‌کنند که در آن فرد به‌طور مداوم نیازمند تأیید و تحسین است تا از احساسات محرومیت یا ناتوانی عاطفی رهایی یابد. این حالت به افزایش ساعت‌های کاری، تلاش‌های بیش از حد، و در نهایت فرسودگی شغلی(burnout) منجر می‌شود.

در بسیاری از شرکت‌های فناوری و استارتاپ‌های مدرن، فرهنگ کار «۲۴/۷» یا «همیشه فعال» جا افتاده است. این فرهنگ باعث می‌شود که کارکنان برای جلب رضایت کارفرمایان، خود را به‌طور مداوم درگیر کار کنند. در حالی که این افراد به نظر می‌رسد در حال تلاش برای ارتقاء حرفه‌ای خود هستند، اما در واقع تحت تأثیر شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی، احساس ارزشمندی‌شان را به رضایت مدیران و بازخوردهای مثبت کاری وابسته می‌کنند.

مطالعات نشان می‌دهند که در محیط‌هایی که مدیران به جای حمایت‌های عاطفی و روانی، بیشتر بر بهره‌وری تأکید می‌کنند، میزان فرسودگی شغلی افزایش می‌یابد. به‌عنوان مثال در تحقیقی که توسط گالوپ(Gallup) در سال ۲۰۱۹ انجام شد، مشخص شد که ۷۶٪ از کارمندان گزارش کرده‌اند که دچار نوعی از فرسودگی شغلی هستند و یکی از دلایل اصلی آن عدم‌حمایت عاطفی و روانی از سوی مدیران و شرکت‌ها است.

این استراتژی نه‌تنها بر سلامت روانی کارکنان تأثیر منفی می‌گذارد، بلکه بهره‌وری پایدار شرکت‌ها را نیز کاهش می‌دهد. کارکنانی که به دلیل فشارهای عاطفی دچار فرسودگی شغلی می‌شوند، در نهایت توانایی انجام کار به‌صورت بهینه را از دست می‌دهند و نرخ ترک شغل، مرخصی‌های طولانی‌مدت و هزینه‌های درمانی نیز افزایش می‌یابد. بر اساس گزارش دیلویت(Deloitte) در سال ۲۰۱۸ هزینه‌های ناشی از فرسودگی شغلی در سطح جهانی سالانه میلیاردها دلار به اقتصاد آسیب می‌زند.

 

تأثیر رسانه در شناختواره محرومیت عاطفی هیجانی

رسانه‌ها، از جمله فیلم‌ها، سریال‌ها، و اخبار، به‌طور قابل توجهی می‌توانند به تقویت و تشدید شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی کمک کنند. به‌ویژه محتوای رسانه‌ای که به نمایش روابط عاطفی سرد و پرخاشگرایانه می‌پردازد، می‌تواند به افراد با این طرحواره احساسات منفی و اضطراب بیشتری را تحمیل کند. در ادامه به تحلیل و بررسی برخی از این آثار می‌پردازیم؛

 

قصیده گاو سفید (2020)

کارگردان: بهتاش صناعی‌ها

فیلم قصیده گاو سفید به‌وضوح محرومیت عاطفی را در شخصیت مینا نشان می‌دهد. پس از اعدام همسرش به اشتباه، مینا با زندگی تنهایی روبرو است که در آن هیچ‌گونه حمایت عاطفی و همدلی از جانب جامعه و اطرافیان وجود ندارد. او با فقدان نه تنها همسر، بلکه حمایت اجتماعی و عاطفی از سوی دوستان، آشنایان و حتی مقامات رسمی روبه‌روست. این احساس بی‌کسی و فقدان، یکی از شاخص‌ترین محرک‌های شکل‌گیری یا تشدید شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی است. تجربه مینا، هم از دست دادن ارتباطات عاطفی و هم احساس بی‌عدالتی، می‌تواند بینندگان را به همذات‌پنداری با فقدان محبت در زندگی خودشان وادارد، به‌ویژه افرادی که احساس می‌کنند حمایت عاطفی کافی دریافت نمی‌کنند.

این فیلم همچنین فضاهای سرد و ناملایمات زندگی مینا را به خوبی به نمایش می‌گذارد و با به تصویر کشیدن بی‌توجهی‌های متعدد به نیازهای عاطفی او، می‌تواند تأثیر عمیقی بر بینندگانی بگذارد که در گذشته احساس محرومیت عاطفی را تجربه کرده‌اند. در واقع این فیلم با تمرکز بر فقدان ارتباط انسانی و حمایت، شناختواره‌ی محرومیت عاطفی را تقویت می‌کند؛ زیرا بینندگان به مرور با فقدان‌های مشابه در زندگی خود روبه‌رو می‌شوند و ممکن است به باورهای ناسازگارانه درباره عدم دسترسی به محبت و توجه بیشتری دچار شوند.

مطالعه‌ای در سال 2021 نشان داد که حدود 60درصد از زنان سرپرست خانوار در ایران از فقدان حمایت عاطفی رنج می‌برند که بر کیفیت زندگی آن‌ها تأثیر منفی دارد(Rahmani et al., 2021)

 

Joker (2019)

کارگردان: تاد فیلیپس

«Joker» یکی از برجسته‌ترین فیلم‌هایی است که به طور مستقیم به محرومیت عاطفی و اثرات روانی آن می‌پردازد. آرتور فلک، شخصیت اصلی، فردی است که در جامعه‌ای بی‌رحم و بی‌عاطفه زندگی می‌کند. از کودکی با کمبود توجه و حمایت‌های عاطفی دست و پنجه نرم کرده و به دلیل عدم دریافت عشق و همدلی از سوی مادرش و اطرافیان، به تدریج دچار بی‌ثباتی روانی می‌شود. فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه نادیده گرفته شدن نیازهای عاطفی می‌تواند فرد را به سمت خشونت و فروپاشی روانی سوق دهد.

تماشای سقوط آرتور فلک به‌عنوان کسی که به دلیل بی‌توجهی‌های مداوم از سوی جامعه و خانواده دچار افسردگی شدید و اضطراب روانی می‌شود، می‌تواند در مخاطبانی که تجربه محرومیت عاطفی دارند، همان احساسات را تشدید کند. این فیلم به‌صورت روان‌شناختی نمایشگر مسیری انحرافی در رشد هیجانی فردی است که به جای دریافت حمایت و عشق، با طرد، تمسخر و بی‌توجهی روبه‌رو می‌شود. این وضعیت برای مخاطبانی که ممکن است چنین احساساتی را تجربه کرده باشند، به‌طور ناخودآگاه شناختواۀ محرومیت عاطفی را تقویت می‌کند(Columbia University).

طبق تحقیقی انجام‌شده توسط مؤسسه روان‌شناسی دانشگاه کلمبیا، 30درصد از افرادی که از محرومیت عاطفی شدید رنج می‌برند، دچار اختلالات روانی جدی مانند افسردگی و اختلالات اضطرابی می‌شوند(Columbia University).

 

یلدا: شبی برای بخشش (2019)

کارگردان: مسعود بخشی

در یلدا: شبی برای بخشش، محور داستان دربارۀ زنی به نام مریم است که در انتظار بخشش از سوی خانواده مقتول است. فضای فیلم سرشار از تنش‌های عاطفی و سردی‌ در رابطه است. شخصیت اصلی(مریم) به‌شدت از سوی جامعه و خانواده مقتول مورد قضاوت قرار می‌گیرد و هیچ‌گونه همدلی و پشتیبانی عاطفی دریافت نمی‌کند. محرومیت عاطفی او نه‌تنها از لحاظ ارتباط با دیگران، بلکه درک نادرست و نادیده‌گرفتن نیازهای روانی‌اش توسط اطرافیان تشدید می‌شود. تماشاگرانی که خودشان تجربۀ محرومیت عاطفی را داشته‌اند می‌توانند از طریق این شخصیت و وضعیت بغرنج او، احساس همذات‌پنداری کنند و ممکن است باورهای ناسازگارانه خود درباره نبود محبت و توجه در روابطشان را تأیید ببینند.

فیلم همچنین روی این نکته تأکید دارد که روابط اجتماعی و خانوادگی سرد و بی‌روح می‌توانند به‌طور مستقیم به تشدید شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هیجانی منجر شوند. این عدم حضور همدلی در فیلم، و نبود حمایت عاطفی به‌شدت احساس بیگانگی عاطفی را در شخصیت و همچنین در مخاطب برانگیخته می‌کند. از این منظر، فیلم محرک قوی‌ای برای تشدید این شناختواره است، به‌خصوص برای بینندگانی که ممکن است در زندگی شخصی خود نیز با نبودن توجه کافی مواجه شده باشند.

تحقیقی در سال 2019 نشان داد که حدود 48 درصد از زنانی که درگیر جرایم خانوادگی هستند، به دلیل تجربه فقدان حمایت عاطفی در کودکی و بزرگسالی دچار مشکلات روانی می‌شوند(Zohrehvand et al., 2019).

 

ابرهای ارغوانی (2021)

کارگردان: مجید رضابالا

فیلم ابرهای ارغوانی به‌وضوح محرومیت عاطفی یک جانباز جنگ را به نمایش می‌گذارد. شخصیت اصلی فیلم، پس از تجربه جنگ و مشکلات پس از آن، با فقدان حمایت عاطفی از خانواده و جامعه مواجه است. او در حال تلاش است تا به زندگی عادی بازگردد، اما احساس محرومیت هیجانی عمیقی در تمام جنبه‌های زندگی او به چشم می‌خورد. ارتباطات سرد و عدم همدلی اطرافیان او نشان می‌دهد که بازگشت به زندگی روزمره بدون دریافت حمایت عاطفی چقدر سخت و دردناک است. این نوع از محرومیت به‌طور خاص می‌تواند بینندگانی را تحت تأثیر قرار دهد که خود نیز در تجربه‌های پس از بحران‌های شخصی، احساس کمبود محبت و حمایت را تجربه کرده‌اند.

این فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که محرومیت عاطفی نه‌تنها در دوران کودکی بلکه در دوره‌های بحرانی زندگی نیز می‌تواند شکل بگیرد. عدم دریافت حمایت از سوی نزدیکان و اجتماع، شخصیت اصلی را به سمت انزوای روانی و عاطفی سوق می‌دهد. این روند می‌تواند در بینندگانی که دچار شناختواره‌ی محرومیت عاطفی هستند، این باور را تقویت کند که در بحران‌های زندگی نمی‌توان به دیگران اعتماد کرد و باید به‌تنهایی با مشکلات روبه‌رو شد.

تحقیقات در سال 2020 نشان داد که حدود 30درصد از جانبازان جنگ ایران و عراق از مشکلات عاطفی و هیجانی رنج می‌برند؛ زیرا حمایت عاطفی کافی از سوی خانواده یا جامعه دریافت نمی‌کنند(Shahbaz et al., 2020).

 

Marriage Story (2019)

کارگردان: نوآ بامباک

فیلم «Marriage Story» به جدایی زوجی می‌پردازد که به دلیل تضادهای شدید در روابطشان، دچار فرسایش عاطفی می‌شوند. داستان این فیلم به‌طور مؤثری به محرومیت عاطفی شخصیت‌ها پرداخته و فقدان پیوندهای عمیق هیجانی را در هر دو شخصیت اصلی(چارلی و نیکول) نمایش می‌دهد. این محرومیت به تدریج به فضایی سرد و عاطفی سنگین تبدیل می‌شود، جایی که هر دو شخصیت با احساس ناکامی از عدم پاسخگویی به نیازهای عاطفی خود روبرو هستند.

تماشای تلاش‌های ناموفق این زوج برای حفظ رابطه‌ای که به‌شدت تحت فشار احساسات کنترل‌نشده و بی‌توجهی عاطفی است، می‌تواند به‌طور ناهوشیار در بینندگان احساس ناامنی و محرومیت عاطفی هیجانی را فعال و تقویت کند. لحظات خشونت‌آمیز کلامی و فرسایش احساسی شخصیت‌ها، به مخاطب این حس را می‌دهد که روابط انسانی و نیازهای عاطفی به‌راحتی نادیده گرفته می‌شوند و منجر به احساس خشم، ناامیدی، و تنهایی می‌شوند. این احساسات مشابه در بین افرادی که در روابط ناپایدار یا بی‌پاسخ به نیازهای عاطفی هستند، می‌تواند شناختواره‌ی محرومیت عاطفی را تقویت کند.

بر اساس پژوهش دانشگاه استنفورد در سال 2020، 45% از زوج‌هایی که تجربه طلاق دارند از مشکلات عاطفی جدی پس از جدایی رنج می‌برند و احساس محرومیت عاطفی عمیقی را گزارش می‌دهند(Stanford University).

 

منابع:

Beck, Judith S., and Aaron T. Beck. Cognitive Therapy: Basics and Beyond. New York: Guilford Press, 1995.

Bowlby, John. Attachment and Loss: Vol. 1: Attachment. New York: Basic Books, 1969.

Schore, Allan N. Affect Regulation and the Repair of the Self. New York: Norton, 2003.

Siegel, Daniel J. The Developing Mind: How Relationships and the Brain Interact to Shape Who We Are. New York: Guilford Press, 2001.

“Study on Emotional Support for Women Heads of Household.” Allameh Tabataba’i University, 2021.

“Research on Familial Crime and Emotional Deprivation.” University of Tehran, 2020.

“Veterans’ Mental Health After the Iran-Iraq War.” University of Tehran, 2020.

“Study on Emotional Deprivation in High-Stress Professions.” Shahid Beheshti University, 2019.

Young, Jeffrey E., and Janet S. Klosko. Schema Therapy: A Practitioner’s Guide. New York: Guilford Press, 2003

Stanford University. “Emotional Distress and Divorce: A Study on the Psychological Impact of Separation.” Stanford University, 2020, www.stanford.edu/research/emotional-distress-divorce.

Smith, John. The Impact of Emotional Deprivation in Marriage: A Psychological Perspective. Routledge, 2021, pp. 67-89.

Jones, Emily. “Depictions of Emotional Conflict in Contemporary Cinema.” Journal of Media Psychology, vol. 30, no. 1, 2019, pp. 15-29.

Columbia University. “The Impact of Emotional Deprivation on Mental Health: A Study on Depression and Anxiety.” Columbia University, 2019, www.columbia.edu/research/emotional-deprivation-mental-health.

Johnson, Mary. Emotional Trauma in Cinema: Psychological Perspectives on Film Narratives. Springer, 2020, pp. 112-130.

Brown, Robert. “Understanding the Psychological Implications of Isolation in Film Characters.” Journal of Psychology and Film, vol. 15, no. 2, 2020,

pp. 55-70

201/201/201

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *