سیرۀ دشمنشناسی استاد محمدحسین فرجنژاد | قسمت اول
حالا اینکه چه دلیلی داشت و چرا به این طرف آمد و چه اتفاقاتی افتاد که ایشان حساس شد و روی این مسأله تمرکز پیدا کرد و شروع فعالیت خودش را از اینجا آغاز کرد، شاید سابقۀ دیرینۀ این به دوستی و آشنایی ما هم نرسد و دورتر از آن باشد.
شخصی که در خانوادۀ قهرمان، خانوادۀ مجاهد متولد شده، با فرهنگ امام خمینی رشد کرده، با تعالیم انقلابی امام رشد کرده، با جبهه و جهاد و شهادت خو گرفته خب طبیعی است که مسیرش مسیر خاصی خواهد شد.
کسی که از مقولۀ جهاد نمیترسد و فلسفۀ جهاد را آشنا است و به این مقوله علاقه دارد و تلاش میکند بار علمی خودش را نسبت به این جایگاه پیدا کند و آن اتقان ایمانی خودش را نسبت به این مقوله اثبات کند و تلاش مضاعف هم در این زمینه میکند، قطعا در مسیر درست قرار میگیرد «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» او تلاش میکند و در پس این تلاش، هدایت الهی هم نصیب او میشود و مسیر خودش را به خوبی پیدا میکند.
خب یکی از معضلات ما و جوانان ما این است که مسیر را نمیشناسیم، وظیفۀ خودمان را هم نمیشناسیم، نه نگاهی به مسیر میکنیم، نه هدف را میبینیم و نه وظیفۀ خودمان را میبینیم؛ غالبا سردرگم هستیم اما کسی که خودش را درست شناخته باشد یقینا میتواند در شناخت مسیر و هدف و آرمانی که باید برای آن قدم بردارد، درست انتخاب کند و درست قدم بردارد.
آغاز کارش با دشمنشناسی بود
جناب آقای دکتر فرجنژاد مقولۀ دشمنشناسی را نه از باب حقد و کینه، نه از باب رویکرد بسیجیِ تند و آتشی که حس انقلابی دارد و میخواهد آن حرارت انقلابی بودن خودش را آرام کند، نه از این باب، بلکه از باب معارف دینی آغاز میکند، محیط را میبیند، هجمۀ دشمنان را به نظام و انقلاب میبیند.
وی مدتها پدر بزرگوارش حضور در جبههها را دیده است، دوری پدر را تحمل کرده، بحث چرایی پدر را در جبهه مواجه بوده است، حالا که به بلوغ جوانی میرسد، به بلوغ علمی میخواهد برسد، وارد عرصۀ علم و معرفت میخواهد که بشود، خب میگوید دقیق روی این مسأله کار کنم.
به همین دلیل از همان ابتدا مقولۀ دشمنشناسی با غور در آیات و روایات آغاز میکند. اینکه قرآن دربارۀ دوست و دشمن چه میگوید، جبهۀ حق و باطل در نگاه قرآن به اهلبیت چیست. آیا ما میتوانیم حد وسطی را انتخاب کنیم که نه تند تند باشد و نه کند کند؟ آیا قرآن و اسلام و مبانی این اجازه را به ما میدهند که با این دغدغهها وارد عرصۀ دشمنشناسی بشویم؟
کسی که بخواهد هدف را درست انتخاب کند باید موانع آن هدف را درست بشناسد و بتواند اینها را طرد کند یا دورشان بزند. کسی که نتواند این کار را انجام بدهد عملا به آن هدف والا نخواهد رسید و فریب خواهد خورد.
زیاد شنیدهایم که طی این مرحله بی همرهی خضر نکن، ظلمات است بترس از خطر گمراهی، دقیقا به دلیل همین مسأله است؛ چون مسیر، مسیر پر پیچ و خمی است، مسیر پر از سنگلاخ و موانعی است، اگر ما این موانع را نشناسیم و بخواهیم در این مسیر تکامل قدم بگذاریم، قطعا اسیر اینها خواهیم شد و احساس خواهیم کرد که مسیر حق را داریم میرویم.
خداوند کریم در آیه قرآن اشاره کرده که میخواهی بهت بگویم کسی که بدترین خسران را دیده است چه کسی است؟ آن کسی بدترین خسران را دیده است که بدی را میبیند، فکر میکند خوبی است و با نگاه به اینکه این بدی خوبی است، تابع این بدی میشود.
اینها کسانی هستند که در سورۀ کهف میگوید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» سعی و تلاششان بیخودی است و به هدر میرود و خودشان را ذلیل میکنند. پس شناخت دشمن یکی از وظایف خیلی مهم مؤمن است.
شناخت حق و باطل، اولین بحث دشمنشناسی استاد فرجنژاد
من به یاد دارم که استاد فرجنژاد اولین مباحثی که در زمینه دشمنشناسی رویش کار میکرد و مانور میداد، بحث حق و باطل بود، اینکه حق چیست و باطل چیست.
بزرگترین دشمن بشریت طبق تعالیم دینی شیطان معرفی شده است، تنها کسی که پدر و مادر ما را از بهشت بیرون کرد، شیطان بود؛ قرآن بزرگترین و قویترین و اولین دشمن بشریت را شیطان معرفی میکند.
اما شیطان مثل نگاه مسیحیها و یهودیها صرفا موجودی نیست که همهکارۀ این عالم باشد و قدرت آن چنانی داشته باشد. نه ما با طیفی مواجه هستیم که شیاطینی را درون خودش دارد که اعم از شیاطین جنی و انسی است. این مقولهای است که در قرآن کاملا مشهود است، وقتی حرف از شیطان میشود، شیاطین هم مطرح میشود.
از این رو اولین بحثهایی که آقای فرجنژاد بر اساس مبانی قرآن وارد میشود بحث شیطانشناسی است و روی آن کار میکند و به یاد دارم تا همین اواخر ابعاد مختلف این را در قرآن رها نکرده بود، پیش استاد میرفت که با تفسیر صحیح قرآن مقولۀ دشمنشناسی را طرح کند.
ایشان در همان ابتدا آمد دشمن را به دشمن شیطانی و شیاطین جن و انس تقسیمبندی کرد. رفت مطالعۀ عمیق قرآنی دربارۀ شخصیت شیطان انجام داد و راهکارهای فریب شیطان و روی پیروان شیطان مطالعه کرد و خیلی در این زمینه دغدغه داشت.
دائم اتصال به استاد قرآنشناس داشت
تابستانها وقت میگذاشت با استاد خودش سفر میرفت و همراهی میکرد تا یاد بگیرد دشمن در مبانی دینی چه میگوید، خانوادۀ خودش را گاهی اوقات رها میکرد و گاهی هم خانوادۀ خودش را میبرد با سختی در تابستان بدون اینکه امکاناتی داشته باشد، زندگی میکرد تا بفهمد این مبانی را چطور میشود از بطن قرآن و سنت بیرون کشید، برایش خیلی مهم بود. یعنی صرف اینکه باوری را اعتقاد داشته باشد، برایش کافی نبود.
دنبال این هم بود که باورش را متصل به قرآن کند و از قرآن بیرون بکشد. از روایات بیرون بکشد، به همین دلیل، بحث دشمنشناسی ایشان در قرآن که اگر اشتباه نکنم دوشنبهها جلسهای بود و پیش استادی میرفت تا همین اواخر حیات مبارکشان وجود داشت و ترک نمیشد.
پای ثابت این مجالس بود، خودش برای خودش درس خارجی بود و شرکت میکرد و همیشه در این جلسات حضور داشت اما خودش را فقط در یک باب علمی و یک پژوهش علمی و یک بحث علمی صرف و خشک منحصر نکرده بود.
حتی استاد را در تکمیل مباحث یاری میکرد، استاد حرفی میزد و او تا هفتۀ بعد چند صفحه مطلب مینوشت و برای استاد میآورد، میگفت آن حرفی که زدی این هم مستنداتش و تکملهاش، قطعا کسی که تدریس میکرد نمیتوانست همۀ ابعاد قضیه را ببیند.
علم را در ساحت جامعه هم میدید
این کار را میکرد چون نمیخواست علم را فقط در ساحت کتاب و کتابخانه ببیند. علم را میرفت در خارج و محیط اطراف هم جستجو میکرد از همینجا از مقولۀ شیطانشناسی و دشمنشناسی مقولۀ طاغوت بیرون میآید که قرآن در مقابل حکومت حق، حکومت طاغوت را قرار میدهد.
طاغوت در ادبیات قرآنی معنای خاصی دارد، این مقوله که شیطانی که در مواجهه با فرد انحراف خودش را ایجاد میکند غالبا قرآن از شیطان به این صورت اسم میبرد یعنی با نفسهای ما درگیر است این شیطان تبدیل به شیطان عظیم میشود، نهادی حکومتی به نام طاغوت میشود پس در عرصۀ جامعه و اجتماع هم حضور دارد، این را تحلیل میکند.
سرکلاسها همیشه مشغول نوشتن بود
یکی از کارهای زیبایی که آقای فرجنژاد همیشه داشت، ایشان از همان ابتدا اهل قلم بود، به یاد دارم درسهایی را که خودش استاد بود میآمد سر کلاس کسی مینشست برای همکاری کردن یا محک زدن استاد، کاغذ میگرفت همینجوری یادداشت میکرد.
در کلاسهای خودم هم میدیدم دارد یادداشت میکند، میگفتم چه مینویسی؟ این حرفها را بلدی. میگفت نه چیزهایی هست که مثلا تو داری میگویی برای یادداشت برای خودم دارم برمیدارم اما فقط همین نیست، وسط حرفهایت نکاتی به ذهنم میآید آنها را هم یادداشت میکنم.
از همان ابتدا اهل قلم بود و همۀ اینها را یادداشت و جزوهبرداری و بایگانی میکرد و ازشان استفاده میکرد، کاری هم نداشت که حرف از چه کسی بشنود، میگفت میروم تحقیق میکنم ببینم حرف درستی میزند یا نمیزند، نقاط ضعفش را پیدا میکنم، در بحث دشمنشناسی هم یکی از مهمترین کارهایش بحث نشانهگذاری بود.
یعنی وقتی میخواست به مقولۀ دشمن وارد شود، مثلا الان به ما بگویند دشمن را تعریف کنید ما اول میگوییم حروفش چیست، بعد دشمن را در لغت چه تعریف میکنند، به اصلاح به چه کسی دشمن میگویند بیشتر از این که از مقالات علمی ما بیرون نمیآید.
ایشان فقط به مقولۀ علمی نگاه نمیکرد به مصادیق هم نگاه میکرد، کدگذاری و نشانهگذاری میکرد و وقتی که مثلا قرآن در مورد منافقین دارد حرف میزند، خصایص منافقین را طبق آیات قرآن رصد و دستهبندی میکرد بعد در کنار خودش قرار میداد که اگر فردا روزی در جامعۀ بیرون مواجه با فردی شد که این ویژگیها را دارد از همان ابتدا بفهمد که با چه کسی روبرو است.
چون میدانید در بحث عملیات رسانهای یکی از مهمترین کارهایی که که تحلیلگر باید انجام بدهد نشانهگذاری است، اگر این نشانهگذاری را درست انجام ندهد فریب رسانه را میخورد و نمیتواند تطبیق کند. این نکتهای که دارد اینجا میگوید دارد به چی اشاره میکند، میفهمد که این دارد به کجا میرود و چی را میخواهد بهش القا بکند، در زندگی روزمره ما هم همین است. در بحث دشمنشناسی اگر ما درست خصایص دشمن را نشانهگذاری نکنیم، شخصیت دشمن را نشانهگذاری نکنیم، خطا خواهیم کرد.
عنایت عمیق استاد فرجنژاد به فرمایشات امامین انقلاب
یکی از ابزارهایی که ایشان برای نشانهگذاری دشمن داشت، فرمایشات رهبر انقلاب، رهبران انقلاب، امامین انقلاب بود؛ حضرت امام و مقام معظم رهبری.
چون ایشان اعتقاد عمیق به بحث ولایت فقیه داشت و حقیقتا ولی فقیه را نائب حضرت حجت میدانست. این کلیپ را حتما از آقای دکتر شنیدهاید که به دوستان و شاگردان خودش میگفت الآن وقت خاکشیر خوردن نیست، الآن وقت تلاش است که اگر این فرصت را ما از دست بدهیم، معلوم نیست تا هزاران سال دیگر این فرصت دست ما بیاید.
این مبنا و حرف از کجا بیرون میآید؟ از فهمی است که از مقولۀ ولایت است که اگر ما قدر این مقام ولایت را امروز ندانیم، تبعیت نداشته باشیم، در مسیر اهداف ولایت قدم برنداریم، آرمانهای امام امت را پیاده نکنیم معلوم نیست هزار سال دیگر هم این فرصت دست ما بیاید یا نیاید.
در مطالعات از دشمنشناسی به مهدویت رسیده بود
خیلیها برای شروع بحث از مقولۀ مهدویت وارد میشوند، این عشق و علاقهای که به حضرت حجت دارند اینها را وارد این گونه بحثها میکند. افراد شاخصی هستند امروز در جامعه و اطراف ما، افراد معروفی در شبکههای اجتماعی حضور دارند، از جوان گرفته تا پیرش شروع بحثهای خودشان را مهدویت و علایم ظهور آغاز میکنند، شما میشناسید و نمیخواهم اسم ببرم.
اما آقای استاد فرجنژاد از اینجایش شروع نکرده است، برای رسیدن به بحث مهدویت اول دشمن را شناخته است و اینجا است که جلوی خطا را میگیرد. نمیخواهم بگویم بحث مهدویت را شروع کردن غلط است، نه اول دشمن را میشناسد بعد سراغ مقولههای دیگر میرود.
محقق مربی بود نه محقق عزلتنشین
به همین خاطر بعد از نشانهگذاری دشمن، در جامعه، در اطراف خودش و در مکتوبات خودش، در محیط خودش، شروع میکند به رصد فعالیتهای دشمن؛ چون نگاه کنید صرفا دغدغۀ آقای فرجنژاد این نبود که من خودم را نجات بدهم، یکی از ویژگیهایی که در بین متصوفه وجود دارد این است که دنبال خودگرایی هستند و دنبال این هستند نفس خودشان را به کمال برسانند، کاری با بقیه ندارند، متصوفه غالبا اینجوری هستند، نهایت حلقهای که ایجاد میکنند آن حلقۀ وعظی است که دور هم جمع میشوند و با هم ذکر میگویند و نهایت حلقۀ هدایت همین حلقه است و مابقی را هم اصلا آدم حساب نمیکنند.
آقای فرجنژاد در تکاملش این مسیر را نگاه نمیکرد، میگفت ما یک انقلاب جهانی را راه انداختیم، امام به ما مأموریت داده است که انقلاب را به سرتاسر عالم صادر کنیم پس نباید معطوف به خودمان کارها را انجام بدهیم، باید این را در تمام ابعاد بتوانیم نشر بدهیم. غالبا محققان این گونه هستند که وقتی دو تا مقاله بیرون میدهند و معروف میشوند میگویند خب شروع کنیم کتاب بنویسیم.
بعد میگوییم خب بیا یک سخنرانی هم در جامعه داشته باش، فلان جا در فلان مسجد چند تا بچه جمع شدهاند و میخواهند از بحثهای تو استفاده کنند. میگوید من وقت ندارم میخواهم مقاله بنویسم به جامعۀ علمی کشور خدمت کنم!
آخرش هم معلوم نیست این مقالات و نوشتهجات در کتابخانهها قرار میگیرد چند نفر بخواند و چند نفر نخواند اما آنکه دغدغۀ جامعه را دارد یک مصلح اجتماعی است، صرفا به کار علمی نمیپردازد، مقولۀ علمی خودش را سرایت میدهد به جامعه و برای سرایت دادن میبیند دشمن دارد چه کار میکند و از چه ابزاری دارد استفاده میکند، چگونه دارد جامعه را فریب میدهد، در مقابل تکتک اینها برنامهریزی برای کار و مقابله میکند.
آقای فرجنژاد تلاش میکرد در مقابل کارهایی که دشمن میکند، الگوهای مختلفی که در روش تعاملی دارد، در روش فریب دارد، راهکار پیدا کند و ارائه طریق بدهد نه اینکه در مقالات بردارد بنویسد و بگوید این را بفرستم فلان جا برایم امتیاز بگیرد، نه برود و یاد بدهد، تربیت شاگرد کند؛ این خیلی برایش مهم بود.
با رصد دشمن کارهایش را پیشبینی میکرد
او در مقولۀ دشمنشناسی غیر از مقولۀ نشانهگذاری، میآمد کارها را رصد میکرد تا سر بزنگاه بتواند در مقابل دشمن ایستادگی کند، رصد میکرد تا فریب گامهای دشمن را حدس بزند؛ چون بعد از رصد تحلیل داریم دیگر، رصد خالی که به درد نمیخورد، گامهای بعدی دشمن را حدس بزند، رصد میکرد که فریب گامهای دشمن را نخورد و رصد میکرد به خاطر اینکه به مقابله با دشمن به همۀ صورتها، در همۀ ابعاد، عنایت داشت.
در پازل انقلاب جایگاهش را میشناخت
صفت خوبی که آقای فرجنژاد داشت این بود که مثل ما بچه بسیجی نبود، وقتی میگویند فلان جا اتفاقی افتاده ما میگوییم برویم و نگذاریم درگیری اتفاق بیفتد، فلان جا فتنه شده است، برویم در دل فتنه، اصلا اینجوری نبود، اصلا اینجوری نبود.
به یاد دارم یکی از دوستان در جریان فتنۀ سوریه پا شد رفت سوریه، ایشان خیلی کفری شده بود، گفت بابا تو جایگاهت الان سوریه نیست، تو باید پشتوانۀ علمی و شناختی آن قضیه را راه بیندازی، الآن وقتش نیست تو تفنگ دست بگیری، تفنگ تو قلم تو است، باید در این عرصه قلم بزنی و همیشه هم میگفت من در این سنگر شهید خواهم شد، در این سنگر جون خودم رو خواهم داد و همین هم شد دیگر، با تلاشی که کرد در همین سنگر جان خودش را داد.
یعنی تا لحظۀ آخر حیات مبارکشان در همین سنگر ایستادگی کرد و ایستاد. عرض کردم عنایت به تقابل با دشمن داشت، مبارزۀ با دشمن داشت اما نه فقط مبارزۀ نظامی، میگفت مبارزۀ نظامی یکی از ارکان مبارزه است، مبارزه ابعاد مختلفی دارد.
روشهای دشمن را رصد میکرد و متناسب با رصدی که کرده درمان ایجاد میکرد، راهکار پیدا میکرد، روش و طریق مبارزه ایجاد میکرد، پیدا میکرد و نشر میداد حالا این نشر دادن به چه صورت بود؟ گاهی مقاله مینوشت، بعضی موقعها اردو میگذاشت، تربیت شاگرد میکرد، بعضی اوقات در دل خطر در دانشگاههای مختلف میرفت
کادرسازی و تببین بیوقفه استاد فرجنژاد
در اوج نقدهایی که به نیروهای انقلاب میشد میرفت در قلب دانشجویان و شروع به حرف زدن میکرد و جالب بود دوستانی که با ایشان همراهی میکردند بعد از جلسات سخنرانی ایشان مثلا یک ساعت سخنرانی داشت، دو ساعت ایشان را سر پا نگه میداشتند تا به پرسش و پاسخها جواب بدهد و هیچ موقع هم ابا نداشت که بگوید مثلا دارد فرار میکند.
حاضر نشد برایش از بیتالمال بلیط هواپیما بگیرند
من به یاد دارم به ما کاری در زاهدان سپردند و اتفاقی افتاد که من نتوانستم بروم. به هر کس گفتم نتوانست برود، به این دوستم گفتم گفت نه، به آن دوستم گفتم گفت نه. به آقای فرجنژاد که گفتم گفت من همین الآن در اردو هستم، کجا؟ در یزد. تیمی از جوانها را آوردهایم و داریم آموزش میدهیم، پرسید برنامهتان کی است؟
گفتم که مثلا فردا شب، گفت خب اگر من الآن راه بیفتم تا فردا ظهر آنجا میآیم. یکروز هم برنامه بیشتر نبود، نه بگوییم که سلسله برنامه بود، یک جلسه هم با اساتید دانشگاه زاهدان بیشتر نبود. من نبودم حتی که پذیرایش باشم، من باید برمیگشتم.
گفتم خب بگویم برایت بلیط هواپیما بگیرند، گفت نه اگر بخواهند بلیط بگیرند، هم هزینه خیلی بالا میرود هم ممکن است بلیط یزد آنجا نباشد مجبور شوم بروم تهران و از آنجا برگردم هم وقتم تلف میشود و هم هزینه میشود. نمیخواهم، پا میشوم میآیم. گفتم چطور این همه راه را میآیی؟ گفت کارت نباشد.
سوار اتوبوس میشود بدون اینکه حتی یک ریال برای سفرش بگیرد، سر وقتش در آنجا حاضر میشود و جلسه را اجرا میکند، چون دغدغه دارد و میداند این بحث آنجا مفید است و باید صورت بگیرد. بعد انصافا دغدغه این را هم نداشت که حالا که این همه هزینه کردم این هزینه را به من میدهند یا نمیدهند، من وظیفهام را انجام میدهم آن هم وظیفهای دارد، انجام داد، داد؛ اگر نداد هم که نداد؛ من در وظیفۀ خودم کوتاهی نکرده باشم.
از علم و دغدغه و مطالعه به موضوع رسانه رسیده بود
در جامعۀ امروزی ما دشمن یکی از مهمترین ابزارهای فعالیتش رسانه است، اینجا بود که از دیرباز روی رسانه سرمایهگذاری کرد، نه اینکه مثل خیلی از افرادی که وارد عرصۀ رسانه میشوند، اول شیفتۀ رسانه شده باشد و بعد آمده باشد داخل رسانه بعد سرش به سنگ خورده باشد و بخواهد تحلیل رسانه کند، نه با هدف آمده بود.
من یادم است که جلسۀ تحلیل میگذاشتیم، به آقای فرجنژاد میگفتم که فلان فیلم را دیدهای که آمدی برای تحلیل؟ میگفت دربارهاش مطالعه کردم، میگفتم مطالعه را ما هم کردهای آیا فیلم را هم دیدهای؟ میگفت وقتش را نداشتم که فیلم را ببینم، اما ابعاد فیلم را دیده و مطالعه کردهام.
بعد جالب بود مایی که فیلم را دیده بودیم میآمدیم کنار ایشان مینشستیم، پاهایمان را جفت میکردیم و کم میآوردیم. بعد گسترۀ مطالعهاش در مورد آن فیلم معطوف به دو تا وبلاگ اینترنت نبود، میرفت مقالات خارجی را پیدا میکرد، یا خودش ترجمه میکرد یا میداد دیگران برایش ترجمه کند، اینها را مطالعه میکرد و بعد میآمد درون جلسات مینشست، بعد پیگیر مباحث بود.
خودش میگفت: بحث فیلم ارباب حلقهها در دانشگاهی را ارائه داده بود، یکی از این مخاطبان با ایشان مخالفت کرده بود و آن مخاطب گفته بود که حدود صد بار این فیلم را دیدهام! دیالوگ به دیالوگش را حفظم.
شما میدانید برای تحلیل فیلمی مثل ارباب حلقهها آن کسی که مثلا رمان ارباب حلقهها را نخوانده باشد نمیتواند دقیق و آن طوری که هست کلیت داستان را بفهمد، اما ایشان وقت میگذاشت، اینها را مطالعه میکرد و متوجه میشد و به دست میآورد.
به همین خاطر از همان زمان وارد عرصۀ رسانه شد چون دشمن بیشترین فعالیت خودش را در عرصۀ رسانه دارد، سرمایهگذاری کرد و ابعاد مختلف رسانه حتی ابعادی که جدید وارد میشد، سریع میرفت مطالعه میکرد و مطالعۀ عمیق انجام میداد و میآمد بیان میکرد. برای خودش هم نگه نمیداشت.
401/401/401
دیدگاهتان را بنویسید