نقد سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) قسمت اول

نویسنده: مسیح عرفان
نقد سریال بازی تاج و تخت | سریال بازی تاج و تخت(Game Of Thrones) بر اساس بعضی آمارهای جهانی، پربینندهترین سریال تاریخ است.(https://www.imdb.com/list/ls512407256/)
این سریال بر اساس کتابی نوشتهٔ جورج آر آر مارتین است که یهودی است ساخته شده است. سازندگان اثر هم(دیوید بنیاف و دی بی ویس) هر دو یهودی هستند.(https://www.jewishnews.co.uk/8-reasons-why-game-of-thrones-is-so-jewish/)
جا دارد در نقد رمانهای نغمهٔ یخ و آتش که منبع اقتباس سریال بوده و نقد خود سریال، کتابی مستقل نوشته شود. ما در سلسله مطالبی دربارۀ این سریال مهم، به نقد مضامین الهیاتی و فلسفی اثر خواهیم پرداخت. در این مطلب به جایگاه ادیان در سریال بازی تاج و تخت و نقد و بررسی نحوهٔ بازنمایی اثر از این ادیان میپردازیم.
چه ادیانی در بازی تاج و تخت حضور دارند؟
بر خلاف شعارهای مادهگرا و پوچ، در هالیوود تمام آثار شاخص، دینی و ایدئولوژیک هستند. در سریال بازی تاج و تخت هم ادیان مختلفی به تصویر کشیده میشود که سه تا از آنها تأثیر بهسزایی در پیشبرد قصه دارند: دین خدایان قدیم، دین خدایان جدید و دین خدای نور.
دین خدایان قدیم
در منطقهٔ شمالی وِستِرُس(Westeros) مردمانی سنتی زندگی میکنند. خاندان اِستارک بر این سرزمینها تسلط داشته، دین غالبشان دین خدایان جدید است. خاندان استارک شخصیتهای جذاب و اخلاقی اثر را تشکیل میدهد که جزو سمپاتترین شخصیتهای اثر برای مخاطب هستند. بنابراین همذاتپنداری مخاطب با این مردم و طبیعتا دینی که دارند بیشتر از دیگران است.
دین خدایان قدیم توحیدی نیست و به چندین خدا معتقد است که ما هیچ کدام از آنها را در اثر نمیبینیم. اما درختانی در اثر حضور دارند که در دین خدایان قدیم، مقدس شناخته میشوند. این درختان در طول سریال، بارها قاب را پر میکنند و در پایان سریال هم نایت کینگ یا رئیس جبههٔ شرّ، در پای همین درخت نابود میشود.
همچنین درختی عظیم در اثر وجود دارد که بِرَن استارک در آن حضور مییابد و جلوتر به تحلیل آن خواهیم پرداخت. بهصورت کلی درخت در ادیان مختلفی کارکرد دارد. در اساطیر یهودی درختان محل حضور ارواح شناخته شده است.(Tree of souls, p145) در بازی تاج و تخت هم روی این درختها تصویر یک انسان نقش بسته است که گویا هویتی ویژه و انسانی برای این درختانِ خاص قائل هستند.
در کنار درختهای پراکنده در وسترُس، درختی بسیار بزرگ در اثر وجود دارد که درون آن یک انسان زندگی میکند. این درخت در ماوراء دیواری بزرگ حضور دارد که در قسمتهای بعدی به این دیوار خواهیم پرداخت.
درون این درخت بسیار عظیم، انسانی کهنسال با درخت یکی شده است. این فرد کلاغِ سه چشم نام دارد. او بر تمام زمانها احاطه داشته، وقایع تاریخی را به خوبی میبیند و میداند و به نوعی دارای علمی وسیع دربارۀ گذشته است و میتواند با ارادهاش، دوباره تاریخ را بازبینی کند.
برن استارک هم در سفری که دارد، تقدیرش این است که به این درخت برسد. در سکانسهای مختلفی از اثر شاهد مکاشفات برن استارک هستیم. در این مکاشفات معنوی و رؤیاهای ویژه، برن کلاغی سه چشم را میبیند که او را به سمت درخت بزرگ فرا میخواند. این کلاغ، سه چشم دارد که تمثّل همان انسان درون درخت در خوابهای استارک است.
کلاغ در بازی تاج و تخت، پیامرسان است. بنابراین کلاغ سه چشم هم نوعی پیامآور است، اما بهاصطلاح چشم سوم او فعال شده و در واقع از بُعدی ماورایی خبر میآورد. پس میتوان گفت کلاغ سهچشم نشانهٔ هاتف غیبی است که در اثر به خوبی ترسیم شده است.
اینکه برن استارک با شهود باطنی و مکاشفه، مسیری را پیش میگیرد به این معناست که بازی تاج و تخت به دریافتهای باطنی نظر کرده و از دغدغههای مهم فیلمساز همین ادراکات خاص بوده است. در دین دیگری هم همین مسأله را خواهیم دید. بنابراین بازی تاج و تخت کاملا رنگ و بوی معنوی و دینی پیدا میکند.
استارک به سمت درخت عظیم که کلاغ سه چشم در آن حضور دارد حرکت میکند. وقتی به درخت میرسد، میبینیم که موجوداتی عجیب و غریب که انسان نیستند در حال محافظت از درخت هستند. این محافظان با آتش از کسانی که بخواهند بدون اجازه به درخت وارد شوند، پذیرایی میکنند.
درون درخت، پیرمردی با ریش سفید را میبینیم که در قسمتهای بعدی به آموزش و تربیت برن استارک مشغول میشود. این مرد همان کلاغ سه چشم است که به تمام گذشتهها احاطه دارد و با این درختِ عظیم، یکی است. برن هم در این درخت عظیم، تحت تربیت او قرار گرفته، کمکم با سیر در گذشتهها، تبدیل به کلاغ سه چشمِ بعدی میشود.
وقتی برن استارک تبدیل به کلاغ سه چشم میشود، دیگر احساسات انسانیاش را از دست داده، تبدیل به شخصیتی خشک اما نهانبین و غیبگو میشود. چون او هم مانند کلاغ سه چشم قبلی به کل تاریخ احاطه پیدا کرده، هر وقت اراده کند بخشی از آن را میبیند. بنابراین تمام رفتارهای دیگران برای او عیان است. به همین دلیل در برخوردهای مختلفی که با مردم دارد، کاملا شخصیت و رفتارهای آنان را میشناسد و میبیند.
در پایان سریال هم همین برن استارک تبدیل به پادشاه وسترُس میشود. جالب توجه است که چنین شخصیتی با سنّ کم، چون صرفا قوای باطنی ویژهای دارد از نظر سریال لایق پادشاهی بر کل وسترس است. نگاه فلسفهٔ سیاسی اثر هم کاملا دینی است.
اما ریشهٔ این درخت بزرگ، محافظان، کلاغ سه چشم و سلوک معنوی برن استارک در کجاست؟
در معنویت یهودی کابالا، درخت نقش ویژهای دارد. درخت کابالا نمادی از مسیرِ سیر و سلوک شیطانی کابالیست به سمت خدا شدن است. انسان کامل یا آدَم قدمون در قبالای شیطانگرا، عالیترین درجهٔ وجودی را در بین انسانها دارد. (Symbols Of The Kabbla, sanford L. Drob, pp185&186)
او با درخت یکی است و میتوان برای ترسیم مقام آدم قدمون، انسانی بسیار بزرگ را ترسیم کرد یا درختی بسیار بزرگ؛ زیرا هر دو یکی هستند. البته درختی دیگر هم در قبالا وجود دارد که با نماد شخینا شناخته میشود و با این درخت متفاوت است.
در بازی تاج و تخت هم این درختِ عظیم با یک انسان دانا و به کمال رسیده، به تصویر کشیده میشود. بنابراین انسانی که با درخت یکی است و بر زمان احاطه دارد، کاملا در بازی تاج و تخت مو به مو به تصویر کشیده شده است. برن استارک هم درون همین درخت به سیر و سلوک میپردازد که نشانگر عقیدهٔ قبالیستها است که باید با طی مسیر در درخت قبالا، به مقام کمالشان برسند. جالب توجه است که همانطور که گفته شد، موجوداتی عجیب از این درخت با پرتاب آتش محافظت میکنند.
در اساطیر یهودی، کِروبیم(Cherubim) موجوداتی هستند که از درخت حیات در باغ عَدَن محافظت میکنند. این موجودات ماورایی به کسانی که حق ورود به عدن را ندارند، آتش پرتاب میکنند.(Encyclopedia Of Jewish Myth, Magic & Mysticism, second edition, Geoffry W Dennis, Cherubim) دقیقا مثل بازی تاج و تخت که این موجودات غیر انسانی برای دفاع از درخت و منع عبور اغیار، آتش پرتاب میکنند.
این مسأله قابل توجه است که گفته شده از باغ عدن صدای خداوند میآید. (Ibid) زیرا در نگاه اسطورهای و شیطانی کتاب مقدس عبری، خداوند متعال، دیگر متعالی نیست و همچون انسانها در باغ عدن قدم میزند!
فقرات زیر از باب سوم سفر پیدایش(اولین کتاب در کتاب مقدس عبری) قابل توجه است:
[8] و صدای یهوه خدا را شنیدند که در خنکی روز در باغ میخرامید و آدم و زنش خود را از حضور یهوه خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. [9] ولی یهوه خدا آدم را ندا در داده گفت: «کجا هستی؟» [10] گفت: «صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا که عریانم، از این رو خود را پنهان کردم.» [11] خدا گفت: «که تو را گفت که عریانی؟ آیا از آن درخت که تو را امر فرمودم از آن نخوری، خوردی؟» [12] آدم گفت: «این زن که به من بخشیدی تا با من باشد، او از آن درخت به من داد و من خوردم.» [13] آنگاه یهوه خدا به زن گفت: «این چه کار است که کردی؟» زن گفت: «مار فریبم داد و من خوردم.» [14] پس یهوه خدا به مار گفت: «چون چنین کردی، از همۀ چارپایان و همۀ وحوش صحرا ملعونتری! بر شکمت خواهی خزید و همۀ روزهای زندگیات خاک خواهی خورد.»
همچنین در همین باب آمده است:
[22] و یهوه خدا فرمود: «اکنون آدم همچون یکی از ما شده است که نیک و بد را میشناسد. مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا ابد زنده بماند.» [23] پس یهوه خدا آدم را از باغ عدن بیرون راند تا بر زمین که از آن گرفته شده بود زراعت کند.
میبینیم که خدای کتاب مقدس عبری، در باغ عدن «میخرامید» و دنبال آدم و حوا میگشت! بعدا هم فهمید که اینان از درخت خوردهاند و ترسید که مانند او جاودانه شوند، به همین علت آنان را از درخت جاودانگی به دور داشت و کروبیم را با شمشیر آتشین، محافظ این درختان قرار داد!
متأسفانه این نگاه اسطورهای و انسانانگارانه به خداوند متعال در کتاب مقدس، باعث شد که رویکردهای اومانیستی و انسانمحورانه در عرفان یهود رشد کرده، حتی بر اساس کتاب مقدس انسان را نعوذ بالله خدایی بالقوه بدانند. در بازی تاج و تخت هم مقام خدا/انسان کامل با پیرمردی درون درخت ترسیم شده است که دقیقا با نگاه قبالایی میسازد. البته اینکه این خدای اسطورهای صرفا علم زیادی دارد و توانایی بدنی خاصی ندارد، برداشت خاصی از قبالا است که ریشه در تعالیم تاریک آلیستر کراولی داشته که مدعی است مقام خدایی چیزی جز گردآوری دانش(Gathering Of Data) نیست.
یعنی علم بسیار زیاد و انسان/خدا که مورد توجه بازی تاج و تخت است هم در بعضی فرقههای سیاه قبالایی ریشه دارد. (The Concept of God in the Magical Writings of the Great Beast 666 (Aleister Crowley), p36)
در عرفان اسلامی به دلیل پشتگرمی به قرآن کریم، هیچ وقت بزرگان ما به شِرک کشیده نشدند. اتفاقا آنقدر در توحید غرق بودند که در بعضی حالاتشان چیزی جز خدا را نمیدیدند! نقد نگاه قبالایی برمیگردد به رویکرد معنویت یهودی به خداوند و انسان. خداوند در میراث یهودی (خصوصا در کتابهای معنوی شیعور قوما) به صورت جسمانی و محدود ترسیم شده است. حتی دقیقا مثل سریال بازی تاج و تخت، در بعضی اساطیر یهودی خداوند پیرمردی با ریش سفید به تصویر کشیده شده است! (Tree Of Souls, p xlvii)
این نگاه به خدای یهودی، تحت تأثیر تعالیم اسطورهای بوده و هیچ پشتوانهٔ الهی، تجربی یا فلسفی ندارد. موجود محدود، خودش مخلوق است و شایستهٔ خدا خطاب شدن نیست. در تمام ادیان الهی، خدای واحد بینهایت است. بنابراین چنین نگاه سخیفی به خداوند هیچ سنخیتی با تعالیم انبیاء و فلسفههای دینی، ندارد. استاد فرجنژاد بارها میفرمودند که یهودیت در یک کلمه میشود تقلیل! در خداشناسی یهودی، نعوذ بالله خداوند به کابالیست یا قوم یهود تقلیل پیدا میکند.
خدای عرفان اسلامی، خدای بینهایت است. خدایی که مظهرش در همه جا هست، اما ذاتش مافوق تمام تصورات ماست. طبیعتا در نظام عرفانی اسلام، رسیدن، به معنای یکی شدن با این موجود بینهایت، معنی ندارد. زیرا تمام مخلوقات محدود هستند و یکی شدنِ محدود با نامحدود بیمعنی است. بلکه عرفای ما میفرمایند انسان باید به مرتبهٔ فناء برسد. یعنی خودیّت، نفسانیت و منم منمش را در مقابل خداوند متعال نابود کند تا خداوند بر جان و نفسش، حاکم شود.
در عرفان اسلامی بر خلاف نگاه اسطورهای قبالا، انسان نه تنها خدا نمیشود، که غیر ممکن است خدا شود. بلکه باید در مقابل خداوند لُنگ انداخته، هر آنچه غیرخدایی است را در وجودش نابود کند تا به تعبیر حدیث شریف، در قلبش جز خدا نباشد. زیرا قلب سلیم یعنی قلبی که در آن جز خدا چیزی نیست و این یعنی مقام فناء.
دین خدایان قدیم در بازی تاج و تخت به شدت یهودزده است. متاسفانه تعالیم منحطّ قبالایی مورد توجه مارتینِ یهودی قرار گرفته، حتی پادشاه پساآخرالزمانی اثر هم برن استارک است یک کابالیستِ سیر کرده در درخت کابالا است.
دین خدایان جدید
در جنوب سرزمین وستروس، دینی به نام دین خدایان جدید حضور دارد. این دین کلیسا هایی دارد و حتی روحانیون این دین هم دقیقا با آداب کشیشهای مسیحی به تصویر کشیده شدهاند. البته این دین به هفت خدا معتقد است که نشان میدهد هر دو دین بزرگ در بازی تاج و تخت، مشرکانه است. اما در کتاب گفته میشود که این هفت خدا درواقع یک خدا هستند که یادآور تثلیث در وحدت مسیحی است.
دین خدایان جدید توسط انسانهای فاسدِ کلیسا اداره میشود. کشیش اعظم پایتخت هم شبانه به فساد جنسی مشغول میشود و فقط در مقابل دیگران خمیده و مثل یک پیر مرد راه میرود! شخصیتهای ریاکار در کلیسا متعدداند و در چندین سکانس پولپرستی و زنبارگی اسقفهای دین جدید را شاهد هستیم. برخلاف دین شمالی که برن استارک دارای مشاهدات معنوی بود و ریشهای در واقعیت داشت، دین جنوبی سراسر خرافه است و کلیسا چیزی جز ابزاری برای تحمیق مردم نیست. یعنی از جهت فلسفی، دین خدایان قدیم (که یهودزده و قبالایی بود) در اثر کارکرد مثبتی دارد، معنویتی واقعنما را داراست و پادشاه آینده، شخصیتی تابع همان دین است. اما دین خدایان جدید (که یادآور کلمهٔ New Testament به معنای عهد جدید و آیین مسیحیت است) در اثر نه تنها فایدهای ندارد، که خودش یک رکن فساد شناخته میشود!
در اواخر سریال هم کلیسای مرکزی شهر کینگز لَندینگ (پایتخت کل وسترُس) در انفجاری عظیم توسط ملکه نابود میشود و به جای کشیش اعظم، یک کیمیاگر دوشادوش ملکه سِرسی قرار میگیرد! یعنی با نابودی این دین ریاکارانه (که بسیار شبیه به مسیحیت است) جادوگری حاکم میشود و این شخصیت جادوگر شخصیتی مفید است. بنابراین مخاطب از نابودی این ریاکاران خوشحال شده، کارکرد واقعی دین را در جنوب، در شخصیت کیمیاگری شیطانی که بعدا میآید، خواهد دید.
دین خدای نور
جالب توجه است که در سریال بازی تاج و تخت، تنها دین توحیدی، دین خدای نور است. در این دین جادوگران به عنوان پیامبر خدای نور شناخته شده، در آتش تعالیم خدای نور را دریافت میکنند. یکی از جادوگران خدای نور در بازی تاج و تخت جلوهٔ ویژهای دارد.
ملیساندرا جادوگر قرمزپوش، در آتش مینگرد و از خدای نور دستور میگیرد که غیرمعتقدان به خدای نور را آتش بزند! همچنین دائم در گوش صاحبان قدرت زمزمه میکند تا آنها را در مشت خودش گرفته، دیگران را بازیچهٔ اهداف خودش میکند.
اما جالب توجه است که علیرغم اینکه او مدعی ارتباط با خدای نور است، هر جایی که خدای نور به او الهامی میکند، نتیجه برعکس میشود! به عنوان مثال یکی از مدعیان تاج و تخت، استَنیس بِراتیُن، کاملا تحت تأثیر ملیساندرای جادوگر است. ملیساندرا او را به سمت جنگهایی سوق میدهد که استنیس در هیچ کدام پیروز نشده، در پایان هم به شکل حقیرانهای کشته میشود! حتی این جادوگر خدای نور، استنیس را مجبور میکند که دختربچهاش را در راه خدای نور زنده زنده بسوزاند تا به موفقیت برسد! اما این کارهای شنیع هم باعث پیروزی او نمیشود.
ملیساندرا هم در پایان از خدای نور بیزار میشود و متوجه میشویم که خدای نور یک خدای شیطانی است. زیرا به هیچ وعدهای که میدهد پایبند نیست. علیرغم مکاشفات باطنی جادوگرانِ خدای نور، این مکاشفات شیطانی بوده و باعث نابودی انسانها میشود.
پس تنها دین توحیدی اثر هم درواقع مروّج اعتقاد به شیطان بوده و خبری از رستگاری نیست. از طرفی خدایی ماورایی که دستوراتی شرعی برای مردم میفرستد، به دنبال نابودی انسانها است و هیچ خیری در عمل به این دستورات در اثر دیده نمیشود. این در حالی است که تمام ادیان الهی دارای شریعت بودهاند و اگر شریعت نباشد، انسان مسیری را نمیشناسد که بتواند به خدا برسد. اما چون بازی تاج و تخت به خدا رسیدن را به تبدیل شدن انسان به خدایی محدود تقلیل داده و آن را به دین خدایان شمالی منحصر مرده است، طبیعتا جایگاهی برای معاد و شریعت هم قایل نیست. بلکه شریعتِ از بالا آمده در اثر کارکردی منفی دارد.
جمعبندی و نتیجهگیری نقد سریال بازی تاج و تخت
سه دین مهم در سریال بازی تاج و تخت وجود دارد. دو تا از این ادیان مشرکانه هستند. دین خدایان قدیم که مروّج تعالیم قبالایی و یهودی است، دینی واقعی، زیبا و اثرگذار است. دین خدایان جدید مملوّ از ناپاکی و ریاکاری بوده، دین خدای نور هم چیزی جز شیطانپرستی نیست.
بنابراین در سریال بازی تاج و تخت، دینی که مورد تبلیغ قرار میگیرد، یک دین مشرکانهٔ یهودزده است و ادیانی که مورد نکوهش واقع میشوند،دین کلیسایی و دین توحیدی هستند. همچنین شریعت کارکردی منفی دارد و پادشاه آینده هم شخصیتی سکولار است که صرفا خودش به گذشته احاطهٔ علمی داشته، به دنبال اجرای احکام الهی نیست.
تجربههای دینی هم در اثر به دو شکل ترسیم شده است. مسیری مادی و به دور از ماوراء ماده که در درخت و دین خدایان قدیم ترسیم شده، مسیری خیر است که شخص را به رستگاری میرساند. اما مسیری که خدای نور در مکاشفات باطنی مربوط به عالَم ماوراء ترسیم میکند، جز نابودی ارمغانی ندارد. پس تجربههای دینی هم با محوریت عالم ماده به تصویر کشیده شده، مخاطب را به انس با جهانهای معنوی سوق نمیدهد.
استاد فرجنژاد تأکید داشتند که جریان اصلی سینمای هالیوود، یهودیت سکولار است. به نظر میرسد بازی تاج و تخت در نگاهی دینشناسانه، مصداق اتمّ فرمایش استاد است.
در قسمت بعدی به نقد و بررسی شخصیتهای اثر و کارکرد آن در سریال خواهیم پرداخت.
نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت نقد سریال بازی تاج و تخت
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
نتونستم با نقد شما کانکت شم فکنم بقیه مردمم نتونن واقعا چیزی که نوشتید از اهداف کارگردانه؟ چرا خب قبلش نمیگید اهداف اصلی رو مستقیم سر چیزی که خودتون میخاید میرید اینطوری همه فکر میکنن دارید تحریف میکنید توروخدا یجوری دلیل بیارید توی نوشتهاتون که بتونه ذهن بقیه رو هم نزدیک کنه به هدفتون اینطوری خیلی کم قانع میشن خیلیم کم میفهمن یجوری میگید همه اول گارد میگیرن نرم تر بگید ربط دادن هاتونم واضح تر کنید