ضرورت نقد انیمیشن درون و بیرون 1
امسال انیمیشن درون و بیرون 2 رکورد فروش سال 2024 را زد. این انیمیشن علاوه بر رکورد سال، رکورد تاریخ فروش انیمیشن را هم زد و بعد از شیرشاه 2019 و یخزده2 2019 در رتبۀ اول قرار گرفت. استاد فرجنژاد در کتاب دین انیمیشن سبک زندگی خود و با نگاه خاص اقتصادی خود که به آثار داشتند، از فروش انیمیشن یخزده2 صحبت به میان آوردهاند.
انیمیشن درون و بیرون 2 که با همکاری شرکت صهیونیستی دیزنی و پیکسار ساخته شده است به لحاظ فلسفی و روانشناختی دارای اهمیت بالایی است. این انیمیشن دربارۀ جبر و اختیار، تفسیر مادی از آدمی و انحصار وجود او در مغز و همچنین گرایشهای جنسیتی ریشههایی دارد که لازم است به آن توجه شود، مطالب مهمی در زمینۀ هستیشناسی و انسانشناسی که غیرمستقیم به کودکان تزریق میشود تا جهانبینی آنان را آنطور که صاحبان یهودی و صهونیست والت دیزنی میپسندند شکل دهد. البته که قسمت اول و دوم این انیمیشن به لحاظ محتوا و فرم قدرتمند بوده و نباید منکر آن بود.
در قسمت اول و دوم نقد انیمیشن درون و بیرون 1 به تحلیل روانشناختی اثر مبتنی بر نظریۀ اریکسون و همچنین مبحث طرحوارهها که بخشی از مکتب روانشناسی شناختی است پرداخته میشود و سکانس به سکانس تحلیل میشود.
ساخت انیمیشن درون و بیرون
برای نقد انیمیشن درون و بیرون ابتدا اطلاعاتی دربارۀ شرکتها و کشور سازندۀ آن مطرح میکنیم.
در سال ۲۰۰۶، شرکت دیزنی پیکسار را خریداری کرد، اما پیکسار همچنان به عنوان واحدی مستقل فعالیت میکند و از خلاقیتهای خود در تولید فیلمهای انیمیشنی بهره میبرد. همکاری دیزنی و پیکسار ترکیبی از تجربه و فناوری دیزنی با نوآوریهای تکنولوژیک و داستانپردازی پیکسار را به ارمغان آورده است. این دو شرکت با همکاری خود انیمیشنهای موفقی چون«در جستجوی نمو» (Finding Nemo)، «موش سرآشپز» (Ratatouille)، «وال-ای» (WALL-E) و«شجاع» (Brave) را تولید کردهاند که همواره مخاطبان را از لحاظ احساسی و بصری به چالش کشیدهاند.
دیزنی(Disney) شرکت چندرسانهای و سرگرمی بزرگ است که توسط والتر الیاس دیزنی و روی دیزنی که هر دو یهودی بودند در سال ۱۹۲۳ تأسیس شد. این شرکت با گسترش فعالیتهای خود در حوزههای مختلف از جمله فیلمسازی، تلویزیون، پارکهای تفریحی و محصولات فرهنگی، به یکی از غولهای صنعت سرگرمی تبدیل شده است. دیزنی همواره بر ارزشهای خانوادگی و اخلاقی تمرکز کرده و انیمیشنهایش تأثیر فرهنگی و جهانی زیادی داشتهاند.
پیکسار(Pixar) استودیوی انیمیشنسازی آمریکایی است که به دلیل نوآوریهای پیشرو در حوزۀ انیمیشنهای کامپیوتری شناخته میشود. این استودیو در سال ۱۹۸۶ تأسیس شد و از همان ابتدا با استفاده از فناوریهای پیشرفته در ساخت انیمیشن، دنیای انیمیشن را متحول کرد. اولین فیلم بلند پیکسار «داستان اسباببازی»(Toy Story) بود که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد، اولین فیلم سینمایی کاملاً ساخته شده با استفاده از انیمیشن کامپیوتری بود و از نظر هنری و تجاری بسیار موفق بود. پیکسار به علت داستانپردازی عمیق و خلاقانه، شخصیتپردازیهای منحصربهفرد و انیمیشنهای با کیفیت بالا شناخته شده است.
همکاری استودیوی پیکسار و شرکت دیزنی برای ساخت انیمیشن درون و بیرون(Inside Out) پروژه مشترک بسیار موفقی بود که در سال ۲۰۱۵ اکران شد. این اثر یکی از جذابترین و خلاقانهترین انیمیشنهای دهه اخیر به شمار میآید. همکاری بین پیکسار و دیزنی در این پروژه به ترکیب هنری قوی پیکسار و منابع گسترده دیزنی منجر شد که نتیجۀ آن خلق داستان احساسی و پیچیده برای مخاطبان مختلف بود. در این انیمیشن، تمرکز اصلی روی ذهن و احساسات دختری نوجوان به نام رایلی است که پنج احساس اصلی او(شادی، غم، خشم، انزجار و ترس) شخصیتهای مجزا و اصلی داستان را تشکیل میدهند.
این انیمیشن توسط پیت داکتر(Pete Docter) از پیکسار کارگردانی شد، و دیزنی مسؤول توزیع و بازاریابی جهانی آن بود. پیت داکتر برای توسعۀ این داستان، از تجربیات شخصی خود در مشاهده رشد فرزندش الهام گرفت. این فیلم نهتنها به لحاظ تکنولوژی و انیمیشنسازی قوی بود، بلکه از لحاظ روانشناسی و رویکرد به موضوعات عاطفی و احساسی نیز بسیار نوآورانه عمل کرد.
رابطۀ طرحوارهها با انیمیشن درون و بیرون
طرحوارهها در علم روانشناسی به نقشهها یا الگوهای هیجانی شناختی ذهنی گفته میشود که فرد بر اساس تجارب قبلی خود آنها را میسازد و این طرحوارهها نقش مهمی در شکلگیری تفکرات، احساسات و رفتارهای او دارند. در انیمیشن درون و بیرون، طرحوارهها به شکلی استعاری به تصویر کشیده شدهاند. توجه به این نکته که طرحوارهها به عنوان الگوهای خودآسیبرسان تکرارشوندهای که در برابر تغییر مقاوماند و اول هیجانی هستند و بعد شناختی تاثیر بسیاری در فهم و برداشت شما از انیمیشن درون و بیرون خواهد داشت.
طرحوارهها ابتدا هیجانی هستند؛ زیرا آمیگدال سریعتر از قشر کورتکس مغز به محرکها پاسخ میدهد. پس از آن، سیستم شناختی به کمک قشر کورتکس مغز وارد میشود و هیجان را بازبینی و تعدیل میکند. هیپوکامپ نیز در پیوند تجربیات هیجانی با حافظه نقش کلیدی دارد و از این طریق طرحوارهها را به مرور زمان تقویت میکند. این تعامل بین سیستمهای هیجانی و شناختی باعث میشود که طرحوارهها ابتدا هیجانی شکل بگیرند و سپس به شکل شناختی تحلیل و بررسی شوند.
در طول فیلم، ذهن رایلی به عنوان فضایی وسیع و پیچیده نشان داده میشود که در آن جزایر یا بخشهای مختلفی به عنوان جزایر شخصیتی(Personality Islands) وجود دارند. این جزایر، نماینده الگوهای تکرار شوندۀ هیجانی شناختی اساسی و مهم در شخصیت رایلی هستند که شامل مواردی مانند «خانواده»، «دوستی»، «شوخی»، «درستکاری» و «هاکی» میشود. این جزایر تحت تأثیر احساسات رایلی و تغییرات او در مواجهه با موقعیتهای جدید(مثل نقل مکان خانوادهاش به شهر جدید) دستخوش تغییرات یا فروپاشی میشوند.
به عنوان مثال وقتی رایلی تجربههای تلخی مانند تنهایی یا دوری از دوستانش را تجربه میکند، برخی از این جزایر شخصیتی در ذهن او فرو میریزند. این استعارهای از فروپاشی یا تغییر طرحوارههای ذهنی فرد در شرایط استرسزا است. انیمیشن درون و بیرون به خوبی نشان میدهد که چگونه چهارچوبهای هیجانی شناختی ذهن در طول زندگی دچار تغییر میشوند و چگونه احساسات میتوانند بر نحوۀ عملکرد این چهارچوبها تأثیر بگذارند.
در نقد انیمیشن درون و بیرون 1 میتوانیم بسیار زیبا نظریۀ رشد روانی اجتماعی اریک اریکسون(Erik Erikson) را بررسی کنیم؛ زیرا انیمیشن درون و بیرون رشد شخصیتی و تأثیرات محیط و تجربیات اجتماعی بر احساسات و هویت فرد را در سنین نوجوانی به تصویر کشیده است. نظریۀ اریکسون شامل هشت مرحلۀ رشد روانی اجتماعی است که در هر مرحله، فرد با چالش یا بحرانی روبهرو میشود که نحوۀ حل آن بر شکلگیری شخصیت و هویت او در آینده تأثیر میگذارد. اکنون به چگونگی ارتباط مراحل نظریه اریکسون با تمهای اصلی انیمیشن درون و بیرون میپردازیم.
رشد رایلی در نقد انیمیشن درون و بیرون 1
در انیمیشن درون و بیرون، رایلی دختری ۱۱ ساله است که در مرحلۀ نوجوانی به سر میبرد. طبق نظریۀ اریکسون، این مرحله به نام هویت در برابر سردرگمی نقش(Identity vs. Role Confusion) شناخته میشود. در این مرحله، نوجوانان در حال شکلگیری هویت خود هستند و در تلاشند تا پاسخ این سؤالات را بفهمند که؛ من چه کسی هستم؟، چه کسی میتوانم باشم؟ و چه نقشی در زندگی خود دارم؟
در داستان انیمیشن درون و بیرون رایلی با چالشهای بزرگی مواجه میشود، از جمله نقل مکان به شهری جدید، دوری از دوستان قدیمی و سازگار شدن با محیط جدید؛ این موقعیتهای استرسزا او را وارد بحرانهایی میکند که بر احساسات و نحوۀ تعامل او با محیط تأثیرگذار است. در واقع این چالشها معادل همان بحرانهای روانی-اجتماعی و چهارچوبهای هیجانی-شناختی هستند که اریک اریکسون و جفری یانگ مطرح کردهاند و رایلی برای حل آنها نیاز به سازگاری دارد.
جزایر شخصیتی و طرحوارهها در ارتباط با نظریه اریکسون
در نظریۀ اریکسون، موفقیت در هر مرحله منجر به شکلگیری تواناییها و نقاط قوت جدید در شخصیت فرد میشود و خود این امر نیز در شکلگیری نتایج بعدی مراحل رشد انسان مؤثر است. در انیمیشن درون و بیرون، این تواناییها به صورت جزایر شخصیتی در ذهن رایلی به تصویر کشیده شدهاند. هر یک از این جزایر نشاندهندۀ بخشی از هویت رایلی هستند که بر اساس تجربیات و روابط او شکل گرفتهاند.
اما با ورود رایلی به مرحلۀ جدیدی از زندگی و مواجهه با بحرانهای جدید(مثل جدایی از دوستان و سازگاری با شرایط جدید)، برخی از این جزایر شروع به فروپاشی میکنند. این استعاره به خوبی نشان میدهد که چطور بحرانهای روانی اجتماعی در نوجوانی میتوانند منجر به بازنگری هویت و تغییر طرحوارههای ذهنی فرد شوند.
طبق نظریۀ اریکسون، اگر رایلی به درستی با این چالشها کنار بیاید، قادر خواهد بود به درک جدیدی از خود برسد و هویت جدیدی را شکل دهد. در نهایت او یاد میگیرد که احساسات مختلفش مانند غم نیز نقشهای مهمی در شکلگیری هویت او دارند و باید پذیرفته شوند. این موضوع به نوعی در فیلم با پیوند بین احساسات «غم» و «شادی» به نمایش گذاشته میشود که نشان میدهد برای رشد روانی سالم، پذیرش و یکپارچگی احساسات مختلف ضروری است.
مرحله نوجوانی و هویتیابی در نظریه اریکسون
در مرحله هویت در برابر سردرگمی نقش، نوجوانان سعی میکنند هویت شخصی و اجتماعی خود را بسازند. در انیمیشن درون و بیرون، رایلی نیز با این چالش روبرو میشود که چه کسی است و چگونه باید با شرایط جدید سازگار شود. چالشهای جدید او را به فکر وادار میکند که چه چیزهایی برایش مهم هستند(مثل دوستیها، خانواده، علایق شخصی) و چگونه این موارد بخشی از هویت او را شکل میدهند.
در پایان فیلم، رایلی به نقطهای میرسد که میپذیرد احساساتش(از جمله غم) بخشی از شخصیت و هویت او هستند و این تغییرات و بحرانها به او کمک میکنند تا به درک جدید و عمیقتری از خود برسد. این همان فرآیندی است که اریکسون آن را به عنوان پذیرش هویت و عبور موفقیتآمیز از بحران نوجوانی مطرح میکند.
تولد رایلی و ورود شادی
در لحظۀ تولد رایلی، شادی به عنوان اولین احساس در ذهن او به وجود میآید و اولین خاطرۀ رایلی به ثبت میرسد. این آغاز نشاندهندۀ سادهترین و شفافترین مرحلۀ از زندگی رایلی است که در آن احساسات او هنوز به طور کامل شکل نگرفتهاند. شادی به عنوان اولین احساس، نمایانگر این است که تجربههای اولیه کودک بیشتر بر پایۀ خوشحالی و لذت شکل میگیرند، و این مرحله ابتدایی، یکی از مؤلفههای اصلی و ریشهای طرحوارههای احساسی رایلی را بنیان میگذارد.
از دید نظریۀ اریکسون این مرحله میتواند به مرحلۀ اعتماد در مقابل بیاعتمادی نسبت داده شود. رایلی در این مرحله، با ورود شادی، اولین تجربههای خود را با احساس مثبت دریافت میکند که به شکلگیری اعتماد اولیه او به دنیای اطراف کمک میکند. این اعتماد، به نوبۀ خود به شکلگیری پایههای هویتی اولیه کمک میکند و بر این اساس، شادی به عنوان اولین و اصلیترین احساس در زندگی رایلی نقش اساسی دارد.
با ورود شادی به دنیای رایلی، شادی تلاش میکند تا فقط رایلی با احساس شادی حفظ کند و به او اطمینان دهد که همیشه باید شاد باشد. این تلاش برای حفظ شادی، به نوعی نشاندهندۀ نقش ابتدایی احساسات در شکلگیری هویت و طرحوارههای ذهنی است. اما این سادهنگری به زودی با ورود احساسات پیچیدهتر دستخوش تغییر خواهد شد؛ زیرا رایلی با تجارب جدید و احساسات متنوعتری روبرو میشود.
ورود غم به زندگی رایلی
ورود غم به زندگی رایلی به معنای ورود اولین پیچیدگیهای عاطفی به دنیای او است. در این مرحله، رایلی با اولین تجربههای غمآور روبرو میشود و این احساس جدید، به وضوح تضادهای عاطفی را در زندگی او به نمایش میگذارد. شادی که پیش از این تنها احساس غالب بود، اکنون با غم که به طور طبیعی بخشی از تجربیات عاطفی است، دچار کشمکش میشود. این کشمکش نمایانگر ورود به مرحلهای از زندگی است که در آن رایلی باید با تضادهای عاطفی و چالشهای مربوط به مدیریت احساسات مختلف مواجه شود.
از دیدگاه اریکسون، این مرحله به بحران هویتی رایلی دامن میزند و او باید به تدریج با پیچیدگیهای عاطفی روبرو شود. ورود غم به زندگی رایلی، چالشی است که نیازمند توسعه و تجدید نظر در طرحوارههای ذهنی او است. رایلی باید یاد بگیرد که چگونه با احساسات متضاد کنار بیاید و هویت خود را در مواجهه با این تضادها شکل دهد که نشاندهندۀ مرحلۀ «هویت در برابر سردرگمی نقش» در نظریه رشد روانی اجتماعی اریکسون است.
شادی که تا این زمان به عنوان تنها احساس مهم و سازنده در ذهن رایلی ظاهر شده بود، اکنون با ورود غم احساس تهدید میکند. این کشمکش بین شادی و غم، نمایانگر این است که رایلی باید با تنشها و تضادهای عاطفی کنار بیاید و یاد بگیرد که هر دو احساس به نوعی بخشی از زندگی او هستند. این مرحله، نقطه عطفی در فرآیند شکلگیری هویت رایلی است که در آن او باید تواناییهای جدیدی برای مدیریت احساسات متضاد و سازگاری با تجربیات عاطفی پیچیدهتر پیدا کند.
خاطرات هستهای و تشکیل جزایر شخصیت
خاطرات هستهای رایلی، که به صورت گویهای رنگی ذخیره میشوند، به عنوان عناصر کلیدی در شکلگیری هویت او عمل میکنند. هر کدام از این خاطرات به شکل خاصی از جنبههای زندگی رایلی مرتبط هستند و به تدریج جزایر شخصیت را شکل میدهند. این جزایر که نمایانگر بخشهای مختلف هویت رایلی هستند، نشاندهندۀ فرآیند رشد و توسعۀ شخصیت او در مواجهه با تجربیات مختلف زندگی است. از نظر اریکسون، این فرآیند پایههای هویت فردی را بنا میسازد.
جزایر شخصیت، به عنوان نمایانگر جنبههای مختلف هویت رایلی میتوانند تحت تأثیر تجربیات مثبت یا منفی قرار گیرند. این جزایر شخصیت، به نوعی منعکسکننده ساختارهای هیجانی شناختی ذهنی رایلی هستند و میتوانند تقویت یا تضعیف شوند. با هر تجربۀ جدید، رایلی باید به نحوی با این تغییرات کنار بیاید و به طور مداوم هویت خود را بر اساس تجربیات جدید تطبیق دهد. این فرآیند، نمایانگر رشد و تغییر هویت فردی در طی زمان است.
شکلگیری و تغییر جزایر شخصیت رایلی، همچنین نشاندهندۀ این است که هویت او به طور مداوم تحت تأثیر تجربیات زندگی قرار دارد. هر یک از این جزایر نمادی از بخشهای مختلف زندگی رایلی هستند که به او کمک میکنند تا با دنیای اطراف خود ارتباط برقرار کند و هویت خود را توسعه دهد. در طول فیلم، این جزایر شخصیت نقش کلیدی در نمایش بحرانهای عاطفی رایلی و درک بهتر او از خود و روابطش با دیگران دارند، که نشاندهندۀ اهمیت خاطرات هستهای در شکلگیری هویت فردی است.
نقل مکان به سانفرانسیسکو
نقل مکان به سانفرانسیسکو یکی از مهمترین نقاط عطف در زندگی رایلی است که با تغییرات عمدهای در محیط و روابط اجتماعی او همراه است. این تغییرات باعث ایجاد بحران عاطفی و سردرگمی نقش در رایلی میشود. از دست دادن محیط آشنا، دوستان، و مدرسهای که دوست دارد به رایلی احساس بیگانگی و فشار روانی میدهد. این وضعیت به وضوح نشاندهندۀ مرحلهای از بحران هویتی است که رایلی در آن با تغییرات بزرگ در زندگی مواجه میشود.
از دید نظریۀ اریکسون، این مرحله به بحران هویتی رایلی در ابتدای ورود به سن حساس نوجوانی دامن میزند و او باید به تدریج با چالشهای جدید و تضادهای عاطفی روبرو شود. نقل مکان به سانفرانسیسکو، نمایانگر تغییرات بزرگی است که نیازمند توسعه و تجدید نظر در طرحوارههای ذهنی و هویت رایلی است. رایلی باید با تجارب جدید و شرایط تازهای که در آن قرار دارد، سازگار شود و ساختارهای هیجانی و شناختی جدیدی برای خود ایجاد کند.
این تغییرات و چالشها، نشاندهندۀ مراحل مختلف فرآیند رشد هویتی رایلی هستند. رایلی باید با تضادهای عاطفی کنار بیاید و یاد بگیرد که چگونه با شرایط جدید سازگار شود. این فرآیند، اقتضای مرحلۀ «نوجوانی» است که در آن رایلی به تدریج هویت جدید خود را کشف میکند و با دنیای جدیدی که در آن قرار دارد سازگار میشود.
اولین روز مدرسه جدید
اولین روز مدرسه جدید رایلی در سانفرانسیسکو نقطه عطفی مهم در داستان است که تأثیر عمیقی بر هویت او دارد. در این صحنه رایلی با اضطراب به کلاس جدیدش میرود و در تلاش است تا خود را به همکلاسیهای جدید معرفی کند. شادی به عنوان تلاش برای حفظ وضعیت مثبت و شاد در این لحظه نقش فعال دارد، اما با ورود غم و احساسات منفی، کنترل احساسی رایلی از دست میرود و او دچار بحران عاطفی میشود.
این صحنه نمایانگر دشواریهای رایلی در سازگاری با محیط جدید و نحوۀ مواجهه او با احساسات پیچیده است. در این موقعیت، او به طور همزمان احساس شادی و اضطراب را تجربه میکند؛ زیرا به محیط جدید و دوستان جدید عادت میکند.
این تجربه اولین ضربۀ جدی به هویت رایلی در محیط جدید است. از نظر اریکسون، این لحظه بیانگر مرحلهای است که رایلی باید با تضادها و چالشهای جدید مواجه شود، و هویت قبلی او با فشارهای محیط جدید به آزمون گذاشته میشود. رایلی با تلاش برای حفظ هویت قبلی خود در مواجهه با فشارهای محیطی جدید، دچار تنهایی و بیگانگی میشود. این وضعیت نشاندهنده فرآیند تطبیق هویت در مواجهه با شرایط جدید است و بحران هویتی را به تصویر میکشد که رایلی در آن قرار دارد.
این صحنه همچنین اهمیت پذیرش و درک احساسات پیچیده را برجسته میکند. رایلی با اینکه تلاش میکند خود را شاد نشان دهد، اما احساسات عمیقتری چون غم و دلتنگی را تجربه میکند. این نمایانگر این است که تمام احساسات، حتی احساسات ناخوشایند بخشی از هویت فرد را شکل میدهند و برای مدیریت مؤثر بحرانهای عاطفی، لازم است که فرد یاد بگیرد همه جنبههای احساسی خود را بپذیرد.
بیرون رانده شدن شادی و غم از مرکز فرماندهی
در اوج داستان شادی و غم بهطور ناگهانی از مرکز فرماندهی ذهن رایلی به حافظه بلندمدت پرتاب میشوند. این وضعیت به دلیل تلاش شادی برای جلوگیری از تأثیر غم بر خاطرات هستهای رایلی اتفاق میافتد. تلاش شادی برای کنترل همهچیز باعث میشود که هر دوی آنها از مرکز فرماندهی خارج شوند و احساسات دیگر مانند خشم، ترس و انزجار کنترل ذهن رایلی را به دست گیرند. این صحنه نمادی از فقدان تعادل عاطفی و سردرگمی است که رایلی در این وضعیت با آن روبرو میشود. نتیجه میگیریم که نیاز نیست همیشه در زندگی خوشحال باشیم.
با غیاب شادی و غم، رایلی نمیتواند احساسات خود را به درستی مدیریت کند و تحت تأثیر احساسات منفی قرار میگیرد. این وضعیت منجر به تصمیمات نادرست و تکانشی میشود و نشاندهندۀ این است که رایلی در حال دست و پنجه نرم کردن با سردرگمی و بیهویتی است. این بحران نشاندهنده مرحلهای است که رایلی باید به دنبال تعادل عاطفی و بازسازی هویت خود بگردد.
این صحنه همچنین نمایانگر از دست دادن بخشهای مهم هویت است. با غیاب شادی و غم، رایلی از احساسات کلیدی خود جدا میشود و نمیتواند به درستی با مشکلات روبرو شود. این وضعیت، اوج بحران هویتی است که نوجوانان با احساس بیهویتی و سردرگمی در آن روبرو هستند و نمیتوانند به درستی خود واقعیشان را پیدا کنند.
فروپاشی جزایر شخصیت
در ادامۀ بحران، جزایر شخصیت رایلی یکی پس از دیگری فرو میریزند. اولین جزیرهای که از بین میرود، جزیرۀ دوستی است. هنگامی که رایلی با دوست قدیمیاش از مینهسوتا صحبت میکند و متوجه میشود که دوستش با بچههای جدیدی آشنا شده، احساس طرد شدگی و جدایی میکند که منجر به فروپاشی جزیرۀ دوستی میشود. این فروپاشی، نشانۀ از دست دادن بخشهای کلیدی هویت رایلی است که تحت تأثیر ناتوانی او در مدیریت احساساتش قرار دارد.
در پی آن سایر جزایر شخصیت نیز دچار فروپاشی میشوند. رایلی به دلیل ناتوانی در سازگاری با محیط جدید و احساسات منفی احساس میکند که دیگر به خانوادهاش، دوستانش و فعالیتهایی که پیشتر برایش مهم بودند تعلق ندارد. این فروپاشی جزایر شخصیت، نمایانگر بحران هویتی عمیقتری است که رایلی در حال تجربه آن است و باعث فعال شدن برخی طرحوارهها نظیر رهاشدگی-بیثباتی، بیاعتمادی-بدرفتاری، محرومیت عاطفی-هیجانی و نقص و شرم در حوزۀ اول میشود این مسأله به خوبی نشان میدهد که هویت قبلی او در حال نابودی است.
این صحنهها نشاندهندۀ این هستند که چگونه تجربیات عاطفی منفی و ناتوانی در پذیرش آنها میتواند به فروپاشی جنبههای مختلف هویت فرد و ایجاد و فعال شدن طرحوارهها منجر شود. رایلی با از دست دادن ارتباط جنبههای مختلف زندگیاش احساس میکند که تمام پایههای شخصیتیاش در حال فروپاشی هستند و او باید به طور مداوم با بحران هویت و تغییرات در هویت خود مواجه شود.
نویسنده: احمدرضا مرادی
هرگونه استفاده و بهرهبرداری از این نوشته خارج از قالب این سایت، منوط به دریافت اجازه از ناشر یا پدیدآورندهٔ آن است و پیگرد قانونی دارد.
201
یک پاسخ
خیلی برام عجیب بود چرا تا الان کسی به این موضوعات از این نگاه نپرداخته؟ یعنی متخصصش رو نداریم؟ کشورمون خیلی نیاز داره مردم در نادونی زندگی میکنن