جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
ورود
[suncode_otp_login_form]

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)

عضویت
[suncode_otp_registration_form]

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)
سایت استاد فرج نژاد
شروع کنید
0
آخرین اطلاعیه ها
لطفا برای نمایش اطلاعیه ها وارد شوید
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
شروع کنید

وبلاگ

موسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج نژاد > مطالب سایت > دسته‌بندی ساختاری > یادداشت > نقد و تحلیل فیلم مونیخ (Munich 2005)

نقد و تحلیل فیلم مونیخ (Munich 2005)

1403-09-16
دسته‌بندی ساختاری، سرویس‌های سایت، سینما و تلویزیون غرب، مطالب سایت، یادداشت
فیلم مونیخ

نقد فیلم مونیخ ساختۀ استیون اسپیلبرگ

در نگاه اول فیلم مونیخ ظاهرا فیلمی ضد جنگ و مخالف ترور است و گویا می‌خواهد قتل‌های جوخه‌های ترور اسرائیل را محکوم کند یعنی بگوید که عبث و بی‌نتیجه هستند در جایی که چنین بیانیه‌ای را صادر می‌کند: «به ازای هر رهبری که از فلسطینیان شما ترور می‌کنید شش رهبر جدید و قدرتمند جای آن را می‌گیرد.»

بخوانید؛ زندگینامۀ استیون اسپیلبرگ کارگردان بزرگ یهودی

ساده‌انگارانه است اگر کسی فیلم مونیخ اسپیلبرگ یهودی را ببیند و به همین برداشت اکتفا کند؛ چرا که این فیلم مانند غذایی است که به زیبایی تزیین شده ولیکن آغشته به سمی‌ مهلک است؛ اثر تماشای این فیلم مانند پشم‌شیشۀ نرمی‌ است که روی دست مالیده شود، نرمی‌اش حس می‌شود ولی بعد از دقایقی پوست قرمز و سوزناک شده بی آن که بشود تیغ‌های تیز الیاف پشم‌شیشه را خارج کرد.

فیلم مونیخ اثری شاخص در حوزۀ تکنیک‌های دوگانه‌گویی سینما است؛ چون روایت داستانی فیلم یک قصه می‌گوید و روایت تصویری فیلم قصه‌ای کاملا متضاد را بیان می‌کند.

مونیخ در روایت اول | نقد فیلم مونیخ

روایت داستانی یا همان قصۀ ظاهری فیلم مونیخ بر این اساس است؛

یکی از گروه‌های مبارز فلسطینی به نام سازمان سپتامبر سیاه اقدام به گروگان‌گیری مسلحانه در فضای المپیک مونیخ سال 1972  می‌کند. این گروگان‌گیری بر اثر عدم همراهی پلیس آلمان باعث کشته شدن گروگان‌ها و گروگان‌گیران می‌شود. گلدامیر(Golda Meir) نخست‌وزیر زن اسرائیل با تشکیل کمیته‌ای اقدام به انتقام‌گیری از طراحان این گروگان‌گیری می‌کند و نام این عملیات را خشم‌ خدا می‌گذارد.

یکی از کارمندان موساد به نام آونر مأمور تشکیل جوخه‌ای تروریستی برای کشتن یازده نفر از رؤسای سازمان‌های مبارز فلسطینی می‌شود که به نوعی در گروگان‌گیری المپیک مونیخ نقش داشته‌اند. آونر و تیم چهار نفره‌اش پس از ترور شش نفر از یازده نفر لیست مذکور متوجه می‌شوند کار آن‌ها نه‌تنها نتیجۀ عکس می‌دهد و مبارزان فلسطینی را پرانگیزه‌تر می‌کند بلکه از درون باعث تخریب روحیه خودشان شده و سایۀ مرگ را بر سرشان گسترانیده است.

اعضای تیم آونر یکی‌یکی به روش‌های مختلف از جمله خودکشی حذف می‌شوند و او در نهایت با کابوس‌های دائمی‌و روانی پریشان در گوشه‌ای از آمریکا به زندگی نامطمئن و بدون آرامشی ادامه می‌دهد.

تحلیل روایت اول مونیخ | نقد فیلم مونیخ

قبل از آنکه به روایت دوم یا روایت تصویری و تحلیل آن بپردازیم به همین قصۀ اولیه یا روایت داستانی فیلم کمی‌ دقت می‌کنیم. فیلم مونیخ علی‌الظاهر می‌خواهد هشدار بدهد که ترور فرماندهان و سران دشمن امری بیهوده و بی‌نتیجه است تا جایی که در قسمتی از فیلم از زبان شخصیت اول فیلم یعنی آونر می‌گوید که به ازای هر فرمانده که ما از آن‌ها ترور کنیم شش نفر دیگر جای آن را پر می‌کند.

روایت داستانی فیلم آغاز و انجام بدفرجام سرشاخه تیم تروری را بررسی می‌کند. فیلم مونیخ اگرچه دارای صحنه‌های پرزرق و برق و پرآشوب و تنش است اما کل فیلم ماجرای شخصی به نام آونر است که از عشق به وطن جعلی‌اش اسرائیل به تنفر از آن می‌رسد. آدمی‌ که در قسمتی از فیلم این‌گونه توصیف می‌شود: دارای دستان قصاب‌ها و روح لطیف شاعران.

فیلم مونیخ ما را جای آونر می‌گذارد که تصمیم می‌گیرد انتقام ورزشکاران کشته شدۀ اسرائیلی را از فلسطینی‌ها بگیرد ولی در آخر متوجه می‌شود کار او عبث و بیهوده و جنایت بوده است. کارگردان فیلم مونیخ یعنی استیون اسپیلبرگ در ستایش فیلم لورنس عربستان گفته بود: «فیلم لورنس عربستان بهترین فیلمی‌ است که دیده‌ام و سالی یکبار هم تماشایش می‌کنم و همین فیلم باعث شد من علاقه‌مند به فیلم‌سازی بشوم؛ چرا که کل فیلم فقط تعالی شخصیت لورنس و بزرگ شدن این آدم را به پرده می‌کشد.»

اسپیلبرگ نیز در فیلم مونیخ دست به چنین جسارتی می‌زند یعنی در کل فیلم شاهد روایتی سینمایی از تغییرات شخصیتی کارمندی از  موساد هستید اگرچه کار اسپیلبرگ در مونیخ به پای کار دیویدلین در لورنس عربستان نمی‌رسد ولی می‌توان به‌عنوان ادای دینی به کارگردانی که الهام بخش او در ورودش به سینما بوده است تلقی کرد.

روایت داستانی فیلم مونیخ در وجهی دیگر می‌خواهد بگوید قتل و کشتار کار بدی است و هر انتقامی ‌انتقامی دیگر و سپس انتقامی دیگر را در پی خواهد داشت که هر دو طرف را دچار تسلسل و تکرار می‌کند. آنجا که مافوق آونر در موساد به او می‌گوید: «اگر لازم باشد تا ابد فلسطینیان را می‌کشیم» و در جای دیگر از زبان علی، مبارز جوان فلسطینی می‌شنویم که ما و بچه‌هایمان و بچه‌های بچه‌هایمان تا ابد صبر می‌کنیم و اگر لازم باشد کل سیاره را برای یهودیان صهیونیسم ناامن می‌کنیم.

از دیگر بیانیه‌های روایت داستانی قصۀ ظاهری فیلم مونیخ عاقبت شومی‌ است که بر سر راه قاتلان و تروریست‌ها است؛ یعنی اگر تروریستی از بین نرود دچار چنان کابوسی می‌شود که روزی صد بار مرگ خود را از خدا خواهد خواست.

آیا داستان صرفا همین است که بیان شد؟

تا اینجا متوجه شدیم که فیلم مونیخ در ظاهر و روایت داستانی‌اش می‌خواهد اقدامات تروریستی، به‌خصوص عملیات‌های پیچیده تروریستی اسرائیل را محکوم کند و این اقدامات را بی‌نتیجه نشان دهد اما این سکه روی دیگری هم دارد و آن روایت تصویری یا روایت غیرداستانی فیلم است که مستقیم از راه چشم، سراغ ناخودآگاه رفته و بذرهای خودش را در آنجا می‌کارد.

مونیخ در روایت دوم | نقد فیلم مونیخ

بیایید فکر کنیم شخصی ناشنوا دارد فیلم مونیخ را بدون زیرنویس و بدون لب‌خوانی تماشا می‌کند و بعد از او بخواهیم که آنچه از فیلم فهمیده است را بیان کند. روایت ناشنوا همان روایت دوم فیلم است.

روایت تصویری فیلم مونیخ در واقع تحلیل فیلم بر مبنای تصاویر ثابت و متحرک است که از جلوی چشمان ما رژه می‌رود که هم قصه فیلم را روایت می‌کنند و هم قصۀ خودشان را.

مثلا دنیل کریگ(Daniel Craig) در داستان فیلم، کاراکتر استیو متعصب را بازی می‌کند که فقط خون یهودی برایش مهم است اما در پیش چشم شما با خودش تمام داستان‌های دنیل کریگ را از فیلم‌های قبل و بعد از فیلم مونیخ نیز عرضه می‌کند و متأسفانه شما نمی‌توانید آن همه نقش‌های جسورانه و شجاعانه او را به ذهنتان راه ندهید.

در مثالی دیگر می‌توان نقش برج ایفل را در این فیلم در نظر گرفت. وقتی برج ایفل را در این فیلم می‌بینید قرار است بخشی از داستان فیلم را در فرانسه دنبال کنید ولی برج ایفل در پس‌زمینۀ بازار دست‌فروشان مواد غذایی دست‌ساز با پالت‌ رنگ‌های سرد قرار دارد. کادر سینمایی با هوای ابری و با مردمی‌ پوشیده از لباس‌های دهۀ چهل میلادی پر شده و این پلان، خواه ناخواه شما را به پاریس غمگین اشغال شده زیر چکمه‌های ارتش نازی در جنگ دوم جهانی می‌برد.

یعنی برج ایفل دو داستان برای شما روایت می‌کند؛ اولی داستان مستقیم فیلم است و دومی معانی غیرمستقیمی که گویی داستان دوم فیلم است طوری که مطابق این داستان دوم می‌فهمیم مردم فرانسه برای گذراندن زندگی‌شان سال‌ها بعد از اشغال پاریس همچنان دست‌فروش و دلال باقی مانده‌اند؛ مانند لوئیس و پدرش پاپا که دلال و دست‌فروش اطلاعات هستند.

از این مقدمه می‌گذریم و به سراغ تحلیل روایت تصویری فیلم مونیخ می‌رویم.

در این تصویر  شاهد عکس‌العمل احساسی دو خانوادۀ یهودی و فلسطینی قربانیان گروگان‌گیری هستیم. طبق روایت داستانی فیلم هر دو خانواده داغ‌دار می‌شوند و هر دو اشک می‌ریزند ولی کارگردان قرار است با تصاویر متحرک، داستانی دیگر برایمان بگوید.

حرکات تکنیکی دوربین دست کارگردان است و انتخاب بازیگر و چیدمان صحنه را هم او طراحی می‌کند؛ لذا حالا تصاویر قصه‌ای دیگر را این‌گونه روایت می‌کنند که خانوادۀ اسرائیلی فرهنگ بسیار بالاتری دارد.

کارگردان با انتخاب بازیگران زیباتر و با احساس‌تر در نقش خانوادۀ اسرائیلی و انتخاب نورپردازی و پالت رنگ گرم خانۀ اسرائیلی و همچنین انتخاب لنز تله در نمای خانۀ اسرائیلی، به ذهن مخاطب القاء می‌کند که خانه و خانوادۀ واقعی در خانه‌های اسرائیلی وجود دارد؛ اسرائیلی‌ها انسانند و بقیه انسان‌نما.

این‌ها همه به زبان تصویر است که با چشمان مخاطب صحبت می‌کند.

وقتی مجدد عکس‌العمل کنجکاوانۀ مردان اسرائیلی و مردان فلسطینی را مشاهده می‌کنید که ظاهرا یکسان هستند ولی باز هم تصاویر روایت‌گر تضادند؛ باز هم تصاویر می‌خواهند بگویند مردان اسرائیلی با دقت و فراست اخبار را تماشا می‌کنند ولی مردان فلسطینی گیج و هیجان‌زده هستند.

صحنه‌های مربوط به مردمان اسرائیلی، رنگی هستند ولی صحنه‌های مربوط به مردمان فلسطینی تک‌رنگ قهوه‌ای است که جایگزین سیاه و سفید شده‌اند.

در تجمع مردان اسرائیلی، مردی جوان کنار مردان مسن ایستاده ولی در جمع مردان فلسطینی، جوانان در فاصلۀ دورتر از دوربین، پشت سر پیرمردها قرار دارند؛ یعنی در جامعۀ اسرائیلی شکاف بین نسل‌ها وجود ندارد ولی نسل‌های فلسطینی از هم دور شده‌اند.

در تصویر شمارۀ 3 ماه شاهد جلسۀ نخست‌وزیر زن اسرائیلی یعنی گلدا میر به همراه مسؤولین امنیتی با آونر، سرتیم جوخۀ ترور هستیم.

دربارۀ نقد فیلم مونیخ  باید گفت که در روایت داستانی‌، فیلم در این پلان، راوی پیشنهاد کار از طرف دولت به آونر است ولی تصاویر فیلم اطلاعات اضافه‌تری را از دریچۀ چشمان تماشاگر وارد ذهن او می‌کند؛ اطلاعاتی همچون مادرانه بودن رفتار نخست وزیر و صمیمیت افراد در منزلی مسکونی با پذیرایی دل‌چسب برای همه و تمام این‌ها مخاطب را به این ذهنیت می‌رساند که اسرائیلی‌ها همچون اعضای خانواده‌ای صمیمی ‌و مهربان هستند که این موضوع مطابق پیرنگ اصلی یا تم عمومی آثار اسپیلبرگ است که دربارۀ خانواده می‌باشد.

تصویر شماره 4

یکی از قوانین کثیف ‌هالیوود استفاده از زنان به‌عنوان عنصر جذاب بصری می‌باشد به طوری که اگر می‌خواهند جایی تماشاچی را طرفدار آدم یا مطلبی کنند پیرامون آن آدم یا آن صحنه کلی زنانی نیمه‌عریان قرار می‌دهند.

یکی از چندین مورد متعدد که در فیلم مونیخ از این قانون استفاده شده سکانس مربوط به گفتگوی ایفریم مسؤول موساد و آونر سرتیم ترور است، سکانسی که محتوای آن تشریح مربوط به نحوۀ ترور مسؤولین فلسطینی است.

در این سکانس این دو نفر در پیاده‌روی ساحلی در حال قدم زدن هستند و در پس زمینۀ آنان، شاهد زنان متعددی با انواع لباس‌های نامناسب از جمله مایوی شنا هستیم که این ضمیمه شدن زنان در این گفتگو و تحریک غریزۀ مخاطب، باعث پیوند احساسی ناخودآگاه تماشاچی با این دو عنصر تروریست می‌شود.

قابل توجه است که در کل این سکانس‌پلان ما فقط مردی عرب با چفیۀ به سر و دو زن با حجاب اسلامی ‌بیشتر نمی‌بینیم که القاء کنندۀ حضور اقلیت مسلمانان در سرزمین فلسطین است.

تصویر شماره 5

چنانچه در تحلیل تصویر شمارۀ 4 مطرح شد برای اتصال احساسی ذهن مخاطب با موضوعی که کارگردان به آن علاقه دارد، سعی می‌شود غرایز مخاطب به وسیلۀ ضمایم تصویر تحریک شود و یکی از محرک‌های قوی در مورد غرایز انسان، غریزۀ لذت‌جویی از طریق خوردن است.

در تصویر شمارۀ 5، چند پلان‌ از فیلم مونیخ که بر گرد میز غذا رقم می‌خورد به‌عنوان نمونه آورده شده است.

البته میز غذا در فیلم مونیخ دو کارکرد دارد؛

یکی آنکه مخاطب گفتگوی تروریست‌های اسرائیلی را با لذتِ تماشای خوراکی‌های رنگارنگ در ذهن همراه می‌کند که این باعث کاهش اثر منفی گفتار دربارۀ آدم‌ کشتن بر وجدان مخاطب می‌شود.

کارکرد دوم این است که کشتن برای بقا یا همان راز بقای جنگل را به طور مکرر در فیلم از طریق تصاویر خوردن و گفتن دربارۀ قتل بیان می‌کند؛ یعنی برای زنده ماندن ناچاریم دشمنانمان را از میان برداریم(قانون جنگل).

تصویر شماره 6

در فیلم مونیخ، جوخۀ ترور اسرائیل پنج نفر هستند که هر کدام نمایندۀ یک رده سنی هستند؛ یعنی مخاطب در هر ردۀ سنی که باشد با یکی از آن‌ها همذات‌پنداری می‌کند.

همۀ این پنج نفر چهره‌هایی جذاب و کاریزماتیک دارند که هر کدام از آنان با میل و رغبت حاضر به انجام این مأموریت شده‌اند و در اولین ملاقاتشان که آن هم بر سر میز غذای مفصل و رنگارنگ است با لبخندهای جذاب و شیرین و صمیمانه گفتگو می‌کنند. این لبخندها و صمیمیت در چهره از جمله عناصر سینمای‌ هالیوود در قهرمان‌سازی از کاراکترهای فیلم در ذهن مخاطب است و مخاطب آن شخصیت را خودی می‌پندارد و دیگران را که دشمن وی هستند غیرخودی می‌داند.

به عبارتی قهرمان و ضدقهرمان‌سازی با همین ابزار، بیان تصویری در چشم و دل مخاطب جا‌ می‌اندازند.

استفاده از نمای کلوزآپ یا نمای درشت و بسته، رمز موفقیت کارگردان در حک کردن چهرۀ دوست‌داشتنی قهرمان در ذهن مخاطب است.

همچنان که در این تصاویر می‌بینیم قسمت بالای سر افراد خارج از کادر قرار گرفته است و این، در زبان عکاسی و سینما به معنای بی‌کرانگی اندیشۀ شخصیت داخل کادر تصویر است؛ یعنی وی آنقدر بزرگ است که در کادر نمی‌گنجد.

همچنین وجود فضای باز در مقابل چهرۀ نیم‌رخ سوژه در زبان عکاسی و سینما به معنای داشتن افق بلند و نگاه دوراندیشانۀ سوژه است.

انتخاب هنرپیشۀ فیلم با عنوان قهرمان داستان توسط کارگردان نیز از جمله مسائل مهم در سینما است، چرا که چهره و بدن یک هنرپیشه تنها ارائه‌دهندۀ نقش وی در فیلم نیست بلکه سابقۀ خود را هم به نقش اضافه می‌کند و اگر سوابق هنرپیشۀ موافق این نقش باشد آن را تقویت کرده و اگر متضاد باشد آن را تضعیف می‌کند. این سابقه در مورد فیلم‌های بعدی آن هنرپیشه هم مدنظر قرار می‌گیرد چون فیلم عنصری ماندگار در طول زمان است و سال‌های سال قرار است تماشا بشود.

به‌عنوان نمونه دنیل کریگ بعد از فیلم مونیخ نقش‌های جیمزباند را بازی کرد و آن نقش‌ها برای مخاطبی که سال‌ها بعد از ساخته شدن فیلم مونیخ آن را تماشا می‌کند تاثیر بسزایی در علاقۀ وی به نقش او در فیم مونیخ یعنی کاراکتر استیو دارد.

در‌ هالیوود این حفظ شخصیت چهرۀ هنرپیشه را خود سازمان هالیوود مدیریت می‌کند، مانند تام کروز که هنرپیشۀ استراتژیک است و قرار نیست هیچ‌گاه نقش منفی و آدم ضعیف را بازی کند؛ چون باید تمام قهرمان‌های ساخته شده از وی محافظت شوند.

اگر بخواهیم مثالی وطنی بزنیم انتخاب «داریوش ارجمند» به‌عنوان مالک‌اشتر در سریال امام علی(علیه‌السلام) است که تا قبل از این سریال، بیشتر در نقش آدم‌های با ارادۀ قوی مانند ناخدا خورشید ظاهر شده بود و لیکن این خودش بود که برای حفظ چهره‌ای که از مالک اشتر ساخته بود حاضر نشد نقش آدم‌های ضعیف را بازی کند یا حتی در جامعه در مکان‌هایی ظاهر شود که به نقش مالک ضربه بزند مثلا در سالن بیلیارد(به نقل از خود وی).

بالعکس ما در سینمای ایران شاهد هستیم که عموما از هنرپیشه‌های با سابقه، ایفای نقش‌های کمدی مانند اکبر عبدی، هومن برق‌نورد، فرهاد آئیش، هومن حاجی‌عبداللهی و پرویز پرستویی در نقش روحانیون استفاده می‌شود.

یا از میلاد کی‌مرام که معمولا نقش آدم‌های لات را بازی می‌کند به‌عنوان بازیگر نقش شهید شیرودی استفاده شده است حال آنکه شهید شیرودی یکی از متدین‌ترین انسان‌های پیرامون خودش بوده است تا جایی که همرزمانش پشت سر او نماز می‌خوانده‌اند.

انهدام بیت‌المال در آسمان غرب

باز می‌توان از‌هادی حجازی‌فر نام برد که بعد از بازی در نقش حاج احمد متوسلیان در مستند سینمایی ایستاده در غبار و بازی‌های متعدد در نقش‌های ارزشی همچون شهید باکری در فیلم موقعیت مهدی به‌ یکباره در فیلم صبحانه با زرافه‌ها در نقش پزشک الکلی معتاد و زن‌ذلیل و ضعیف ظاهر می‌شود.

تصویر شماره 7

یکی از تکنیک‌های‌ هالیوود در جهت‌دهی ذهن مخاطب، تحریف واقعیتی است که بر اساس آن واقعیت فیلم ساخته می‌شود. در فیلم مونیخ که در ابتدای آن اعلام می‌شود این فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است شخصیت‌های ارزشمند فلسطینی تحریف می‌شوند.

به‌ عنوان نمونه، چنانچه در تصویر شماره 7 به وضوح مشاهده می‌شود علی‌رغم چهرۀ کاریزماتیک شهید علی‌ حسن‌سلامه و شهید وائل‌ زعیتر در عالم واقعی، کارگردان از دو هنرپیشه با چهره‌های غیر دوست‌داشتنی و منفی یا کمدی استفاده کرده است.

همچنین در متن فیلم نیز واقعیت تاریخی این دو رهبر فلسطینی را نیز تحریف کرده است، تا جایی که علی‌ حسن‌سلامه را که بنا به گفتۀ «رونین برگمن» نویسندۀ کتاب «تو زودتر بکش» سخنگو و کانال ارتباطی رسمی ‌جنبش فلسطینی ساف با سازمان‌هایی همچون سی‌آی‌ای بوده است به‌ عنوان نفوذی و عامل سی‌آی‌ای در جنبش‌های مقاومت فلسطینی معرفی می‌کند و چهرۀ او را مخدوش می‌کند. به نقل از کتاب تو زودتر بکش، جلد دوم، صفحۀ 180، نوشتۀ رونین برگمن.

شهید وائل زعیتر سی و هشت ساله بود و در یکی از خیابان‌های روم در حالی که برگه‌هایی از ترجمه‌اش از کتاب هزار و یک شب را در آغوش داشت به شهادت رسید، اما اسپیلبرگ یهودی در روایت تصویری‌اش در فیلم مونیخ او را به مرد مسنی با حدودا هفتاد سال تبدیل می‌کند که زمان ترور، پاکتی مملو از مربا و شیر و نوشیدنی و غذا و نان باگت در بغل داشته و در طبقۀ همکف ساختمان بلندی مجهز به آسانسور کشته شده است.

از این دست تحریفات تاریخی در فیلم مونیخ کم نیست و مگر نه این است که اسلاف یهودی اسپیلبرگ دست به تحریف تورات زدند که منجر به صدور حکم اعدام حضرت مسیح(سلام الله علیه) شد که البته با حکمت خداوند فرد دیگری جای ایشان به صلیب کشیده شد و حضرتش به عالم علوی عروج کردند.

تصویر 8

دوگانۀ معناداری در فیلم مونیخ اسپیلبرگ وجود دارد که جزو تکنیک‌های رایج این کارگردان است.

ما در فصل اول فیلم، شاهد ترور سه فرماندۀ فلسطینی در منازلشان هستیم، در این کشتار، سرتیم ترور یعنی آونر مانع کشتن نوجوانی فلسطینی می‌شود اما در فصل آخر فیلم همین نوجوان در قامت رزمنده‌ای فدایی مانع به ثمر رسیدن ترور حسن‌ علی‌سلامه طراح اصلی عملیات گروگان‌گیری المپیک مونیخ می‌شود و این بار آونر این نوجوان را به قتل می‌رساند و دست خالی از صحنه فرار می‌کند. این دوگانه یعنی دو پلان مرتبط به هم می‌خواهد آن شعار اسرائیل کودک‌کش را توجیه کند که کودکانِ امروز مبارزان فردا می‌شوند و نباید به آن‌ها رحم کرد؛ چرا که به زودی جای پدرشان را می‌گیرند.

تصویر شماره 9

قبل‌تر اعلام شد که ‌هالیوود در بیان تصویری روایت‌هایش برای نفوذ در ناخودآگاه مخاطب از نقاط ضعف غریزۀ انسان‌ها سوء استفاده می‌کند.

به‌ عنوان مثال، طبق تصویر شمارۀ 9، ابتدا شاهد چشم‌چرانی آونر مسئول جوخۀ ترور هستیم که روابط عاشقانۀ یک تازه داماد اسرائیلی با همسر جوانش را تماشا می‌کند، سپس سر و کلۀ فرماندۀ فلسطینی همچون مزاحمی در وسط آنان پیدا می‌شود و همین اتفاق تصویری، غریزۀ مخاطب عامی‌ را می‌آزارد و در ناخودآگاه یا همان غریزۀ وی به آن فرمانده فلسطینی گارد ذهنی می‌گیرد.

همچنین در این سکانس می‌توان به دو استعارۀ تصویری اشاره کرد؛ نام هتل که المپیک نام دارد و زوج جوانی که به ماه عسل آمده‌اند و از قضا اسرائیلی هستند.

تکرار نام المپیک در میانۀ فیلم به‌ عنوان نام یک هتل یادآوری این است که این عملیات ترور همچنان انتقام کشته شدن ورزشکاران المپیکی اسرائیل است و نیز حضور زوج اسرائیلی هم باز می‌خواهد بگوید که جمعیت اسرائیل آن قدر زیاد است که هر جای دنیا بروید تعدادی از آنان را در کنار خود مشاهده خواهید کرد.

تصویر شماره 10

یکی دیگر از دوگانه‌های تصویری فیلم مونیخ، مقایسۀ زن خانه‌دار با زن شاغل است.

به‌عنوان نمونه در پلان مربوط به صندوق امانات بانکی در سوئیس، شاهد جزئیات کار کارمند زن بانک هستیم که صندوق‌های فلزی نسبتا سنگین را جابجا می‌کند و در آخر، پشت میز کنار درب خروج صندوق امانات مانند سرایداری می‌نشیند و در مقابل آن، در پلان میز نهار در سکانس مربوط به باغ‌ویلای پاپای فرانسوی، زنان را در کنار فرزندانشان در یک زندگی فارغ از فشارهای کسب‌وکار و در آرامش کامل مشاهده می‌کنیم.

حال اگر مرگ فاجعه‌بار زن مزدور قاتل را هم در کنار این دو پلان بگذاریم، متوجه می‌شویم اسپیلبرگ بار دیگر در فیلم مونیخ نیز همان نظریۀ همیشگی خودش را مجددا مطرح می‌کند که زن در پناه خانواده سالم‌تر و شادتر زیست می‌کند.

باید یادآور شد که این تفکر غالب در آثار اسپیلبرگ به نقل از خودش، ناشی از طلاق فاجعه‌بار مادرش در دوران نوجوانی او است.

تصویر شماره 11

یکی از قوانین کثیف‌ هالیوود، سوء استفادۀ جنسیتی از زن است. عموما ‌در سینمای غرب حضور زن زیبارو با موهای بلند و بلوند و دامن کوتاه و بلوز بدون آستین با یقۀ باز در پس زمینۀ تصویر کارکرد خاص خودش را دارد، چنانچه در متون آموزشی فیلمنامه‌نویسی توصیه می‌کنند در هنگام گفتگوی دو گانگستر(آدمکش دزد بی‌همه‌چیز) مثلا در کافی‌شاپ یا رستوران حتما و حتما گارسون باید زن زیبای جوانی با لباس نیمه‌برهنه باشد یا در میزهای کناری و پشت سر آن گانگسترها، زن‌هایی با موهای بلوند جاسازی شوند تا دیدگاه مخاطب به قهرمانان جعلیِ قاتلِ فیلم مثبت شود.

در فیلم مونیخ بسیاری از پلان‌های گفتگوی تیم ترور یا جلسات توجیهی ترور در فضای باز یا در رستوران واقع می‌شود، جایی که در عرض چند ثانیه چندین زن جوان از پشت سر شخصیت اصلی تردد می‌کنند(ردیف پایین تصویر شماره 11)

مشهورترین سکانس فیلم مونیخ، ملاقات سرتیم ترور(آونر) با پدر لوئیسِ فرانسوی است. این ملاقات در باغ‌ویلای پاپا اتفاق می‌افتد، فضایی که ابتدا با حضور پرجنب و جوش کودکان شروع شده و سپس زنان جوان و خندان به صحنه اضافه می‌شوند. این حضور زنان جوان و زیبا پیرامون یک مینی‌پدرخواندۀ مافیاگونه دلیلی ندارد جز کاهش نگاه منفی مخاطب به کسب‌و‌کار جنایتکارانۀ این پیرمرد صاحب مافیای اطلاعاتی و جاسوسی.

تصویر شماره 12

یکی از موذیانه‌ترین کارهای تاکتیکی اسپیلبرگ در فیلم مونیخ، تخریب شخصیت فرماندهان فلسطینی است که باید دوباره به آن پرداخت.

به‌ عنوان نمونه در مورد «شهید محمود همشری»، سفیر جنبش فتح فلسطین در پاریس به وضوح می‌توان دید که کارگردان، او و خانواده‌اش را افرادی رفاه‌طلب و متکبر و دارای خوی اشرافی‌گری نشان می‌دهد. در پلانی از فیلم، تروریست اسرائیلی در قالب خبرنگار با محمود و همسرش مصاحبه می‌کند و ما شاهد حرکات زن محمود هستیم که تلاش می‌کند جواهرات خودش را به رخ بکشد.

در این پلان، دست‌بند، گردن‌آویز، انگشتر، النگو و گوشواره‌های طلا به‌وضوح و در نقطۀ طلایی کادر که معرف حضور عکاسان و فیلمبرداران است، در معرض دید مخاطب قرار می‌گیرد. چنانچه در عکس سمت چپ، ردیف بالا می‌بینیم زن محمود همشهری در انتهای خط اریبی قرار دارد که از حجم سر و بدن خبرنگار جعلی شروع شده و از سر محمود عبور می‌کند و سپس به دستان و سر و گردن او در این کادر بسیار حساب شده ختم می‌شود که اصطلاحا به آن، طراحی خط سیر چشم مخاطب یا مهندسی نگاه بیننده می‌گویند.

اسپیلبرگ بعد از جلوه‌گری جواهرات زن محمود همشری، سراغ نمایش دکوراسیون مجلل خانه می‌رود، راه‌پله‌های ساختمان با گچ‌بری‌هایی همچون کاخ اشراف نمایش داده می‌شود، پیانوی دختر محمود و در نهایت ماشین بنز خانواده با رانندۀ کت‌وشلوارپوش و کروات‌زده در پیش چشم مخاطب روی پردۀ سینما به تصویر کشیده می‌شود.

اسپیلبرگ گاهی هر کدام را چندین بار، تکرار و تکرار می‌کند تا خیالش راحت شود که مخاطب در ذهنش بگوید عجب، مردم فلسطین در آن فقر و فلاکت اردوگاه آوارگان زندگی می‌کنند و این سفیر جنبش فتح و خانواده‌اش در این کاخ پرزرق و برق قرار دارند. به طوری که اگر در ادامۀ فیلم در همان پلان خانۀ پر زرق و برق این فرماندۀ فلسطینی با بمبی قوی ترور شود، مخاطب عین خیالش نباشد و یا حتی بگوید حقش بود.

آری هالیوود و کارگردانان یهودی صهیونیست آن به همین واضحی بسیار کثیف و خبیث هستند.

تصاویر شماره 13 و شماره 14

در این تصاویر تعدادی از دیالوگ‌های شعاری فیلم صهیونیستی مونیخ جمع‌آوری شده است.

اگرچه مربیان سینما می‌آموزند که «نگو بلکه نشان بده» لاجرم اسپیلبرگ یهودی تلاش می‌کند حرف‌های صددرصد مطابق تفکرات صهیونیست‌ها را از دهان هنرپیشه‌هایش خارج کند.

اینجا فقط به صورت فهرست‌وار به چند جمله و مکان و کاراکتر گوینده آن جملات که نقش مهمی‌در تاثیر آن جمله بر مخاطب دارد اشاره می‌شود.

زن به شوهر: آیا تو نمی‌خواهی دخترت یک اسرائیلی باشد؟

مرد: او یک اسرائیلی خواهد بود.

زن: در بروکلین(آمریکا) او فقط یک یهودی بی‌خانمان دیگر می‌شود.

این دیالوگ در بیمارستانی در اسرائیل و در زمان احساسی تولد دختر آونر اتفاق می‌افتد، بیمارستانی که به گفتۀ مادر آونر بهترین بیمارستان در دنیاست.

این گفتگو بین زن و شوهر مطرح می‌شود، زمانی که مرد می‌گوید باید به آمریکا مهاجرت کنیم. این دیالوگ به یهودیان سراسر دنیا این‌گونه القاء می‌کند که اگر در اسرائیل نباشند در واقع بی‌خانمان و آواره هستند.

در جایی دیگر مینی‌پدرخواندۀ فرانسوی به آونر تروریست می‌گوید چون دنیا با خانوادۀ تو خشن رفتار کرده است، درست است که پاسخ به چنین رفتاری هم خشن باشد.

در واقع این جملات پاپا، تکرار دیالوگ‌های ابتدایی فیلم است، آنجا که گلدا میر نخست‌وزیر وقت اسرائیل می‌گوید نمی‌توانیم به دلیل آنکه به ما بگویند متمدن، انتقام نگیریم.

یک سکانس‌پلان مهم و البته شعاری در فیلم است که گفتگوی بین یک فلسطینی به نام علی و سرتیم ترور آونر را به نمایش می‌گذارد؛

علی: اسرائیل از بین خواهد رفت.

آونر: این رؤیایی بیش نیست و همۀ شما پیر می‌شوید و در انتظار طولانی در اردوگاه‌ها خواهید مرد، چون کشوری که هرگز نداشته‌اید را نمی‌توانید دوباره به دست آورید.

این استدلال همان استدلال آمریکایی‌ها است که می‌گوید سرخ‌پوست‌ها اصلا کشور نداشته‌اند که بخواهند آن را به دست بیاورند، ما کشور آمریکا را ساختیم.

در ادامۀ این گفتگو، آونر می‌گوید شما عرب هستید و بروید به مناطق عرب‌نشین‌ها.

البته اسپیلبرگ یهودی در فیلم مونیخ از واژۀ عرب به جای عبارت فلسطینی بسیار بسیار استفاده کرده است که در واقع هدف او القای این دروغ بزرگ است که ساکنان مسلمان فلسطین، بومی نیستند و از عرب‌زبان‌های کشورهای عربی به آنجا مهاجرت کرده‌اند.

از دیگر جملات معنادار در فیلم مونیخ این‌ها است:

پاپا: شیطان ناگهان سقوط می‌کند… یعنی ممکن است نظر اروپا به اسرائیل عوض شود و پشت او را خالی کند.

مادر آونر: حالا جایی روی زمین داریم… یعنی اسرائیل سرزمین نداشتۀ ما است و باید آن را به هر قیمت گزاف و کثیفی حفظ کنیم.

اشاره به اینکه هرجا غیر از اسرائیل برای یهودیان وطن نیست بلکه تبعیدگاهی است که مجددا در آخر فیلم از زبان ایفریم با آونر می‌آید.

ایفریم: می‌خواهی دخترت در تبعید بزرگ شود برگرد خانه.

جملۀ کلیدی دیگری نیز از زبان همان مسؤول موساد به آونر گفته می‌شود؛

ایفریم: هر بار که ناخن رشد می‌کند آن را کوتاه می‌کنیم یعنی اگر بعد از هر فرمانده، فرماندهان دیگر جایگزین شود آن را نیز به قتل می‌رسانیم و این استدلالی است برای توجیه خوی آدم‌کشی صهیونیستی.

تصویر شماره 15

به موازات تدوین این تحلیل فیلم مونیخ، مستند اسپیلبرگ نیز بررسی شده و نقد گردید.

در این مستند، استیون اسپیلبرگ با چشمانی اشک‌بار می‌گوید در کودکی از یهودی بودنش شرم داشته و آن را مخفی می‌کرده تا اینکه فیلم هولوکاستیِ فهرست شیندلر را می‌سازد و این فیلم باعث شده که به یهودی بودنش افتخار کند.

فهرست شیندلر فیلمی است ‌که البته برای اسپیلبرگ یهودی جایزه اسکار را هم به ارمغان آورد.

او در جایی از فیلم مستند اشاره می‌کند که همسر دومش حاضر به پذیرش دین یهود قبل از ازدواج با وی شده است و این نشان می‌دهد شرط ازدواج اسپیلبرگ متعصب، تغییر دین همسرش بوده است.

تصویر شماره 16

تصویر پایانی فیلم مونیخ نوشته‌ای بر تصویری است که از دورنمای برج‌های دوقلوی نیویورک گرفته شده که این نوشته حاوی اعداد 9 و 11 است، یعنی اشارۀ واضح به حادثۀ تروریستی یازده سپتامبر، حادثه‌ای ساختگی که پای آمریکا را به خاورمیانه کشاند.

تصویر برج‌های دوقلو و اشارۀ مستقیم به یازده سپتامبر از نگاه اسپیلبرگ کارگردان، این معنا را دارد که تروریست‌های عرب همیشه تهدید تمدن جعلی غرب هستند، یک روز در مونیخ و روزی دیگر در نیویورک و مثلا خواسته است سپتامبر سیاه و سپتامبر مونیخ و سپتامبر نیویورک را به‌عنوان کارنامۀ خشن مسلمانان جا بزند تا مجوزی برای جنایت و آدم‌کشی صهیونیست‌ها با حمایت مردم آمریکا ایجاد کند.

اسپیلبرگ غافل از آن بوده که کل ماجرای المپیک مونیخ در پیش چشم تماشاگر هوشمند و نکته‌سنج فیلم مونیخ می‌تواند عملیاتی از پیش طراحی شده به دست موساد و سی‌آی‌ای برای حذف برترین فرماندهان فلسطینی به بهانۀ انتقام قلمداد شود.

کاری که قبلا اسرائیل و آمریکا در جنگ معروف شش‌روزه با بمباران کشتی آمریکایی به نام یواس‌اس‌لیبرتی، می‌خواستند بهانۀ تهاجم اتمی ‌به قاهره را ایجاد کنند، ولی با زنده ماندن تعدادی از خدمۀ کشتی یواس‌اس‌لیبرتی نقشۀ مکارانه‌شان فاش شد و از روی ناچاری اعلام کردند که کشتی را به اشتباه، کشتیِ مصری در نظر گرفته‌اند.

جزئیات واقعۀ کشتی یواس‌اس‌لیبرتی(USS Liberty incident) که در هشت ژوئن سال 1967 همزمان با جنگ شش روزۀ اعراب با اسرائیل اتفاق افتاد را می‌شود در مستند زیبا و دیدنی عملیات سیانور مشاهده کرد.

عملیات سیانور همچون عملیات خشم خدا که در فیلم مونیخ شاهد آن هستیم از نوع عملیات‌هایی با نام عملیات پرچم دروغین است که یکسری عملیات مخفی طراحی شده برای فریب هستند به گونه‌ای که این تصور به وجود بیاید که گروه‌ها یا کشورهای دیگر این عملیات‌ها را انجام داده‌اند.

از جمله عملیات‌های پرچم دروغین می‌توان به عملیات گلایویتس، ماجرای لاوون، کشتی یواس‌اس‌لیبرتی(عملیات سیانور)، کودتای بیست و هشت مرداد و برج‌های دوقلوی نیویورک اشاره کرد.

خلاصه اینکه فیلم مونیخ که دارای دو روایت متضاد است؛ یک روایت داستانی سینمایی و یک روایت تصویری.

مونیخ تنها فیلم سینمای غرب نیست که در ظاهر حق را به جانب انسانیت و بشریت می‌دهد و در باطن قتل‌های جنایت‌کارانه آدم‌کش‌های آمریکا و صهیونیسم جهانی را توجیه می‌کند.

مردم در برابر پردۀ دریدۀ سینما بی‌امان هستند و کمتر می‌توانند حق را از باطل تشخیص دهند، لذا بهتر است پیوسته تحلیل‌هایی دربارۀ این‌گونه دوگانه‌گویی‌های متضاد، این‌گونه هیپنوتیزم‌های سینمایی و این‌گونه القائات تفکرات منفی در فضای مجازی منتشر شود تا چشم‌ها با بصیرت بیشتری به تصاویر متحرک نگاه کنند و پشت سیاه تصاویر رنگارنگ را کشف کنند.

و من الله توفیق

نویسنده: محمدعلی چوپانیان

قبلی نقد و تحلیل فیلم ملکه صحرا (Queen of the Desert 2015)
بعدی غرب شناسی و دشمن شناسی | استعمار با کمک علم استعماری

مطالب مرتبط

الگوی عاشورا در محور مقاومت

1404-04-06

الگوی عاشورا در محور مقاومت

ادامه مطلب
زندگینامه شهید امیرحسین فقهی

1404-03-31

کاملترین زندگینامه شهید امیرحسین فقهی | مهندس هسته‌ای

ادامه مطلب
زندگینامه فریدون عباسی

1404-03-30

کاملترین زندگینامه فریدون عباسی | مهندس هسته‌ای و نظامی

ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
جدیدترین مطالب
  • الگوی عاشورا در محور مقاومت
  • کاملترین زندگینامه شهید امیرحسین فقهی | مهندس هسته‌ای
  • کاملترین زندگینامه فریدون عباسی | مهندس هسته‌ای و نظامی
  • کاملترین زندگینامه محمدمهدی طهرانچی | دانشمند هسته‌ای و رئیس دانشگاه آزاد
  • زندگینامه سردار غلامعلی رشید | کاملترین زندگینامه از نابغۀ جنگ
  • زندگینامه سردار سلامی | کاملترین زندگینامه
  • زندگینامه شهید محمد باقری | کامل‌ترین زندگینامه
  • شورای سنهدرین و تداوم عداوت: از حکم قتل مسیح تا امروز
سایت استاد فرج نژاد

مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد فرج‌نژاد در سال ۱۴۰۱ فعالیت خود را در زمینۀ تربیت نیروهای رسانه‌ای دشمن‌شناس انقلابی آغاز کرد. این مؤسسه به یاد مرحوم استاد دکتر محمدحسین فرج‌نژاد، نامگذاری شده است. استاد فرج‌نژاد طلبۀ جهادی دشمن‌شناس و استاد مبرز سواد رسانه‌ای بود که به چندین زبان تسلط داشت و صدها شاگرد در حیات کوتاه اما پربرکت خود تربیت کرد.

دسترسی سریع
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • رهگیری خرید
نماد اعتماد الکترونیک
شبکه های اجتماعی
icon--white Telegram-plane Instagram ویراستی سایت استاد فرج نژاد حساب توییتر استاد فرج نژاد حساب ایتا سایت استاد فرج نژاد Youtube

قم، خیابان بسیج (هنرستان)، جنب خیابان شهید تراب نجف‌زاده، مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد

ورود
استفاده از شماره تلفن
آیا هنوز عضو نشده اید؟ ثبت نام کنید
ثبت نام
قبلا عضو شده اید؟ ورود به سیستم