نقد حشاشین قسمت دوم | عمر خیام در حشاشین
بازبینی شخصیت لگدمال شدۀ عمر خیام در حشاشین
آنچه در سریال حشاشین ساختۀ پیتر میمی منتشر شده از کشور مصر و دربارۀ حکیم عمر خیام میبینیم شخصیتی پوچگرا، ندانمگرا و دمغنمیتشمار است. در اولین صحنه در شهر اصفهان زمانی که شخصی در حال آزار دادن اسبی است، خیام از صاحب اسب میخواهد تا آن اسب را به او بفروشد و آزارش ندهد. در این صحنه سازنده با قصد شخصیتپردازی او با قلبی پرعاطفه و مهربان از عمر خیام آن را نمایش میدهد.
اما زمانی که عمر خیام به قصر پادشاه اصفهان میرود، ناگهان صدای آواز خواندن کنیزی را میشنود و بعد دنبال آن میرود تا آنکه کنیز حاکم را پشت پنجره مییابد که نشسته و آواز میخواند. عمر خیامِ جعلی فیلم حشاشین عنان از کف داده و رغبت خود را به او نشان میدهد، کنیز به او هشدار میدهد که ممکن است که حاکم از حضور او در پشت پنجره ناراحت شود.
سپس سربازان حاکم پیدایشان میشود، او را گرفته و پیش حاکم میبرند، پس از آن، عمر خیام به حاکم میگوید اگر این کنیز را به او بدهد او هم کتابی دربارۀ خدمات حاکم اصفهان خواهد نوشت که حاکم به او میگوید باشد و قبول میکند اما باید مراقب کنیزش که از این پس برای او است باشد. در واقع در همین تکه فیلم بعد از نمایش زنبارگی عمر خیام، دروغگویی در غالب چاپلوسی یعنی کتاب نوشتن و تعریف و تمجید به هر حال فارغ از اینکه صحیح باشد یا ناصحیح، روشی است که عمر خیام به کار میگیرد تا کنیز حاکم را به دست بیاورد.
عمر خیام در فیلم شخصیتی علمی و شاعر است که حاکمان و پادشاهان او را دوست داشته و بهش احترام میگذارند اگرچه شعر و ادب و علم آن چنان هویدا نیست و در حد ادعا باقی میماند. در ادامۀ داستان فیلم او با دلاکی رفیق میشود و هر جا میرود آن دلاک را به عنوان فیلسوف و دانشمند معرفی میکند. صحنهای که مداوم در طی این 30 قسمت سریال تکرار میشود، صحنههای شرابخواری او و دلاک در میخانه است. پس علاوه بر زنبارگی و دروغگویی، صفت شرابخواری نیز به عمر خیام نسبت داده میشود.
بارها در فیلم از روش و منش و فکر و اندیشۀ خیام پرسش میشود و او هر بار با حالتی گیج و ندانمگرا، پاسخهایی میدهد که خبر از شک و شبهه و زندگی باری به هر جهت او میدهد. او که یکی از سه شخصیت افسانۀ سه یار دبستانی است، در واقع بیهدفترین آنها هم هست. بر خلاف شخصیت خواجه نظامالملک و حسن صباح که در فیلم گفته میشود این سه در کودکی و نوجوانی با هم دوست بودهاند، عمر خیام هدف و مقصد مشخصی ندارد و صرفا فقط زندگی میکند و میگذراند، با کنیز، با شراب و با رفیقبازی.
در نهایت هم در فیلم تصمیم میگیرد به نیشابور برود و در آنجا برای خود مقبرهای بسازد، اما پیش از آنکه خود در آن خاک شود، رفیق دلاکش از دنیا میرود و او را در آنجا خاک میکند. در نهایت فیلم در حالی به پایان میرسد که عمر خیام گیج آن، ریشهایش سفید شده و بر سرقبر رفیق دلاک خود در حال گریه است.
بازیگر نقش عمر خیام را نيكولا(یا نیکولاس) معوض بازی میکند. او یک مجری و بازیگر 45 ساله لبنانی است. معوض با سریال 30 قسمتی ونوس که در سال 2016 در ماه رمضان از مصر پخش شد مشهور شد و پیش از آن نیز چندین کارگردانی تلویزیونی در کارنامۀ خود دارد.
آیا عمر خیام شخصیتی پوچگرا، زنباره و شرابخوار بوده است؟
شهید مطهری، با آن ذوق و قریحۀ خاص و علاقهای که به شعر داشتهاند، دربارۀ شاعران مختلفی تحقیق کردهاند و از شعر نیز در کتابها و آثار خود به وفور استفاده میکردند. ایشان در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام، تحقیق جامعی دربارۀ شخصیت خیام، شاعر و ریاضیدان بزرگ ایرانی کردهاند و معتقدند برخلاف آنچه به او نسبت میدهند و او را شخصی پوچگرا و دمغنیمتشمار معرفی میکنند، انسان با سواد و فاضلی بوده است و برخی از اشعار مشکلدار به دروغ به او نسبت داده شده است.
همچنین اشاره به قول دیگری میکنند که در آن در واقع دو شخص با نام خیام در تاریخ داشتهایم که یکی شاعر و دیگری فیلسوف و ریاضیدان بوده است. پژوهش دربارۀ عمر خیام از این حیث اهمیت دارد که چهرۀ او به عنوان یکی از مفاخر ملی و بزرگان این سرزمین در سریال مصری حشاشین لگدمال شده و از او تصویری زنباره، شرابخوار، احمقی پوچگرا و گیج به تصویر کشیده میشود که در نهایت قبری برای خود در نیشابور یعنی مکان فعلی آماده میکند و تنها دوست صمیمی او یک دلاک ابلهتر از خود او در سریال است.
شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام مینویسد:
«حجةالحق، ابوالفتح، عمربن ابراهیم خیامی نیشابوری، معروف به خیام. فیلسوف و ریاضیدان و احتمالا شاعر بوده است و شهرت جهانی دارد، اما متأسفانه شهرت خیام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و ریاضیات. مخصوصا ریاضیات که ارزش فراموش ناشدنی در این فنون داشته است. اشعار منسوب به خیام که اکثریت قریب به اتفاق آنها از خود او نیست به او چهرهای داده کاملا مغایر با چهرۀ واقعی او، یعنی چهرۀ یک انسان شکاک پوچیگرای دمغنیمتشمار غیرمسؤول.
شاعری انگلیسی بنام فیتز جرالد که رباعیات او را (و بنابر گفته آقای تقیزاده گاهی با تحریف و تغییر معنی)، به زبانی فصیح به شعر ترجمه کرده، بیش از هر کس دیگر موجب این شهرت کاذب شده است. از خیام برخی رسالات فلسفی باقی مانده که طرز تفکر او را روشن میسازد، یکی رسالهای است بنام(کون و تکلیف) که در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی، قاضی نواحی فارس است. وی از خیام دربارۀ حکمت خلقت و غرض آفرینش و هم درباره فلسفه عبادات سؤال کرده است و ضمنا ابیاتی در مدح خیام سروده است که این چند بیت از آنها باقی مانده است:
ان کنت ترعین یاریح الصباذ ممی *** فاقری السلام علی العلامة الخیم
بوسی لدیه تراب الارض خاضعة *** خضوع من یجتدی جدوی من الحکم
فهو الحکیم الذی تسقی سحائبه *** ماءالحیوه رفات الاعظم الرمم
عن حکمة الکون والتکلیف یأت بما *** تغنی براهینه عن ان یقال لم؟
خیام، حکیمانه، مطابق مبانی استادش بوعلی یا استاد استادش پاسخ گفته است، هر کس بر مبانی بوعلی در این مسائل وارد باشد، میداند که خیام تا چه اندازه وارد بوده است. خیام در آن رساله از بوعلی به عنوان معلم یاد میکند و در مسائل مورد سؤال که ضمنا سر تضاد در عالم و مسأله شرور هم مطرح شده مانند فیلسوفی جزمی اظهار نظر میکند و میگوید: «من و آموزگارم بوعلی در این باره تحقیق کرده و کاملا اقناع شدهایم، ممکن است دیگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمایند، اما از نظر خود ما کاملا قانعکننده است.» این رساله را با چند رساله دیگر در اتحاد جماهیر شوروی چاپ کرده و منتشر کردهاند و قبلا هم در مصر در ضمن مجموعهای به نام جامع البدایع چاپ شده است، ناشر روسی مدعی است که ناشران مصری اشتباه کرده پنداشتهاند رساله تضاد، رساله مستقلی است در صورتی که متمم رساله «کون و تکلیف» و جزئی از آن است.
اتفاقا آنچه خیام در این رساله قاطعانه اظهار کرده است همانها است که در اشعار منسوب به او دربارۀ آنها اظهار تحیر شده است. و به همین جهت است که برخی از محققان اروپایی و ایرانی انتساب این اشعار را به خیام نفی میکنند و برخی بر اساس یک سلسله قرائن تاریخی معتقدند که دو نفر به این نام بودهاند. یکی شاعر و دیگری حکیم و فیلسوف. شاعر به نام خیام بوده است و حکیم و ریاضیدان بنام خیامی و به عقیدۀ بعضی (رجوع شود به بحث محققانه آقای محیط طباطبایی در مجله گوهر سال اول شماره 6) شاعر علی خیام بوده است و حکیم و ریاضیدان عمر خیامی. اینکه بعضی مدعی شدهاند که خیامی تلفظ عربی خیام است(علی اصغر حلبی، فلاسفه ایرانی، صفحه 408) مردود است؛ زیرا او خود در مقدمۀ رساله فارسی که در «وجود» نوشته است، میگوید: «چنین گوید ابوالفتح عمر ابراهیم الخیامی» (مجموعه رسائل خیام، چاپ شوروی). شاید این اندازه را بتوان مسلم دانست که وی مانند اکثر این گونه دانشمندان در عین کمال ایمان و اعتقاد به مبانی دینی که از همه کتب او ظاهر و لائح است حتی نوروزنامه منسوب به او با متعبدان قشری سر به سر می گذاشته و همین برای او زحمت و دردسر فراهم میکرده است.
بیهقی می نویسد او تالی بوعلی بود، اما در خلق ضیقی داشت و در تعلیم و تصنیف ضنتی… روزی به حضرت شهاب الاسلام، الوزیر عبدالرزاق بن الفقیه درآمد و امام القراء ابوالحسین الغزالی حاضر بود، در اختلاف قراء دربارۀ آیتی بحث رفت چون امام(خیام) حاضر شد شهاب الاسلام گفت: “علی الخبیر سقطنا…” او وجوه اختلاف قراء بیان کرد و هر وجهی (را) علتی بگفت، پس امام ابوالفخر گفت: «کثرالله مثلک فی العلماء» (ترجمه تتمه صوان الحکمة صفحه 71 – 72).
تاریخ تولدش معلوم نیست، تاریخ وفاتش را 517 و 526 گفتهاند. قدر مسلم این است که عمر طویل کرده (در حدود نود سال)، (مقالات و بررسیها دفتر پنجم و ششم صفحه 242) اما اینکه محضر درس بوعلی را درک کرده باشد، بسیار بعید است. اگر او بوعلی را معلم خود میخواند از آن جهت است که شاگرد مکتب بوعلی است، نه شاگرد شخص او و علیالظاهر نزد شاگردان بوعلی تحصیل کرده است.»
/203عمر خیام عمر خیام
دیدگاهتان را بنویسید