نقد سریال دگردیسی The Strain
شناسنامه اثر سریال دگردیسی
دگردیسی سریالی در ژانر وحشت خون آشامی، به تهیهکنندگی و کارگردانی گیرمودل تورو و با همکاری چاک هوگان است. این سریال در ۴ فصل از شبکه FX ارائه شده و در کل نمرات قابل قبولی از منتقدان دریافت کرده است.
تحلیل فیلمنامه سریال دگردیسی
به منظور فهم آسانتر تحلیل و نقد سریال، مختصر اشارهای به داستان کلی و کاراکترهای اصلی و مکمل میکنیم؛
خلاصۀ داستان
داستان سریال حول درباررۀ بیماری ناشناختهای است که انسانها را تبدیل به خونآشام میکند. دکتر افراییم گودودر که یک اپیدمولوژیست(همهگیر شناس) است با راهنمایی پیرمردی یهودی تلاش میکند تا جلوی شیوع بیماری را بگیرد، اما علیرغم این تلاشها، با فراگیر شدن بیماری و انفجار بمبهای هستهای، جهان وارد فضای آخرالزمانی میشود.
داستان سریال از هواپیمایی شروع میشود که از آلمان حرکت کرده و در نیویورک فرود میآید اما هیچکس از آن پیاده نمیشود. دکتر اف به همراه همکارانش در سازمان جلوگیری از بیماریهای واگیردار مأمور میشود تا با بررسی مسافران هواپیما، علت این اتفاق را جویا شود. او متوجه میشود که همه مسافران مردهاند و تنها ۴ نفر زنده ماندهاند. ستراکیان که از پشت پردۀ این اتفاقات خبر دارد به فرودگاه آمده و به دکتر اف هشدار میدهد اما او توجهی نمیکند.
همزمان آیکهورست با رشوه به ماموران و اجیر کردن آگوستین الیزالده تابوتی را از قسمت بار هواپیما به منهتن، مرکز شهر نیویورک منتقل میکند. به این صورت ارباب آزاد شده و تمامی مسافران هواپیما نیز به خونآشام تبدیل میشوند و به تدریج این آلودگی منتشر میشود. دکتر اف، به ناچار ستراکیان را پیدا کرده و از او برای مبارزه با بیماری راهنمایی میگیرد؛ اگرچه هنوز به اطلاعاتش ایمان ندارد و گفتههای او را همچون افسانهها با علم تجربیِ خود در تناقض میبیند.
او در ابتدا به دنبال ساخت واکسن برای جلوگیری از شیوع بیماری است اما در نهایت متوجه میشود که این کار بیفایده است و تلاش میکند به ستراکیان باور پیدا کند. در این مدت خونآشامها در تمام شهر نیویورک گسترش پیدا کرده و پلیس و نیروهای نظامی نیز در برابر آنان راهی از پیش نمیبرند.
هرج و مرج جهانی
در طول داستان یاران دکتر اف از هر راهی برای ضربه زدن به ارباب و استریگویها استفاده میکنند. دکتر اف به دنبال ساخت سلاحی بیولوژیکی برای مسموم کردن استریگویها است و ستراکیان به دنبال کتابی افسانهای است که در آن اطلاعاتی دربارۀ باستانیها نوشته شده است، به امید اینکه با مطالعۀ آن کتاب راهکاری برای نابودی ارباب پیدا کند.
در فصل سوم سریال کوئینلن توسط دیگر باستانیها مأمور به مبارزه با ارباب میشود که در ادامه با دکتر اف همراه میشود. با همکاری آنان، کوئینلن بالاخره موفق میشود که سر ارباب را قطع کند اما مار سرخرنگ درون بدن ارباب به بدنی دیگر منتقل شده و آن را طی فرایند دگردیسی تسخیر میکند.
آیکهورست نیز که از ابتدا توسط پالمر حمایت مالی میشده، دو بمب هستهای را از مصر به نیویورک آورده و از یکی برای نابود کردن باستانیهای مخالف ارباب استفاده میکند و دیگری را در مجسمه آزادی قرار میدهد. با انفجار بمب هستهای در نیویورک، جنگ جهانی هستهای رخ میدهد و جهان در تاریکی و زمستان هستهای فرو میرود.
انفجار بمب اتم در نیویورک و شروع زمستان هستهای (خورشیدگرفتگی مستمر)
در فصل چهارم، فضای آخرالزمانی سریال تشدید میشود. با شروع زمستان هستهای، استریگویها در تمام جهان پراکنده شده و تشکیلاتی برای سازماندهی انسانها بنا کردهاند. اما هنوز ستراکیان به همراه دکتر اف و یارانش به مبارزه علیه ارباب ادامه میدهند.
ستراکیان توسط آیکهورست آلوده میشود اما سر او را قطع میکند. در آخرین لحظات عمرش به دکتر اف توصیه میکند که ابتدا ارباب را از بین ببرند تا استریگویها هوشمندی و هماهنگی خود را از دست بدهند و کشتن آنها راحت شود. دکتر اف نیز به کمک گروهش، ارباب را در اعماق زمین گیر انداخته و فداکارانه برای نجات پسرش از دست ارباب تلاش میکند که در نهایت ارباب بدن او را نیز تسخیر میکند و پسر دکتر با فعال کردن بمب هستهای به زندگی خود و ارباب مهر پایان میزند.
در پایان نیز انسانهای بازمانده، استریگویها را به راحتی قتلعام میکنند. به این صورت دوباره دنیایی بدون خونآشامها شروع میشود…
همزیستی به ظاهر مسالمتآمیز انسان و استریگویها
استفاده مجدد از بمب اتم این بار علیه ارباب
شخصیتپردازی
ابراهام ستراکیان: پیرمردی یهودی که از بازماندگان هولوکاست است و با توجه به گذشتۀ مرموزی که دارد، خون آشامها و دگردیسی را به خوبی میشناسد. اوست که اولین نفر به دکتر گودودر دربارۀ خونآشامها هشدار میدهد. اما علیرغم بیتوجهی دکتر گودودر، سرانجام او را برای مبارزه با ارباب مجاب کرده و تا پایان داستان همراهی و حمایت میکند.
دکتر افرایم گودودر: شخصیت اصلی داستان که او را به طور مخفف دکتر اف صدا میزنند، یک دکتر همهگیرشناس است و اولین شخصی است که با بیماران روبرو میشود. با توجه به این نکته که خانواده او در زمان جنگ جهانی دوم از لهستان به آمریکا مهاجرت کردهاند و همچنین نامی یهودی دارد، میتوان حدس زد که او هم یهودی است.
موجودات باستانی: خونآشامهایی که ساختار زیستی متفاوتی از انسانها دارند. درون بدن آنها کرمهای سفید رنگ و مار کوچک سرخرنگی وجود دارد که تنها با از بین رفتن آن مار کشته میشوند.
باستانیها موجوداتی با ساختار زیستی متفاوت
استریگویها: انسانهایی که با مکیده شده خونشان توسط خونآشامها و ورود کرم سفید به بدنشان آلوده میشوند. سپس جسم آنان طی فرآیندی زیستی، دچار دگردیسی شده و به خونآشام تبدیل میشوند. هر چه زمان بیشتری از آلوده شدنشان بگذرد باهوشتر میشوند و تنها در صورتی میمیرند که مغزشان آسیب ببیند، آنان در برابر نور آفتاب و نقره به شدت آسیب پذیرند. نکتهای که ستراکیان آن را به خوبی میداند و از آن استفاده میکند.
حمله خونآشامها به مردم
ارباب: ضدقهرمان داستان که یکی از ۷ موجود باستانی است و علیه انسانها و دیگر باستانیان شورش میکند و به دنبال تشکیل حکومت جهانی است. او در طول سریال بارها بدن خود را عوض میکند و قدرتهای خارقالعادهای دارد. به عنوان مثال میتواند اراده استریگویها را تحت کنترل بگیرد. از طریق چشمِ آنان ببیند، از طریق گوششان بشنود و از طریق زبانشان صحبت کند. همچنین میتواند به چهرۀ دیگران تمثل پیدا کند. او میتواند با خون سفید خود، تمام بیماریها و حرکات را درمان کند.
آیکهورست: دستیار ارشد ارباب که از افسران ارتش نازی است و توسط ارباب به خونآشام تبدیل میشود اما با عنایت ارباب به او، دارای هوش بالایی میشود که میتواند با انسانها تعامل کند و نقشههای ارباب را پیش ببرد.
الدریچ پالمر: پیرمردی میلیاردر که به طمع جاودانگی، به ارباب خدمت میکند و با حمایت همهجانبه مالی و سیاسی، نقشههای او را در نیویورک عملی میکند.
داچ ولدرز: هکری اینترنتی که در ابتدا نادانسته به آیکهورست کمک میکند اما با فهمیدن ماجرا، برای مبارزه با ارباب به دکتر گودودر میپیوندد.
آگوستین الیزالده: دزدی مکزیکی که او نیز در ابتدا توسط آیکهورست استخدام شده و به او کمک میکند اما بعدها با از دست دادن خانوادهاش به مبارزه علیه ارباب میپردازد.
فت واسیلی: کارمند شهرداری که مسئول گرفتن موشها در سطح شهر است. او در یکی از چاههای فاضلاب متوجه حضور خونآشامها میشود و به تیم دکتر اف میپیوندد. در رابطه با این شخصیت نکتۀ خندهآوری وجود دارد و آن اینکه ارتباطی کودکانه و شعارگونه بین این شخصیت و هولوکاست برقرار شده است. به این صورت که پدربزرگ فت واسیلی در کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم با نازیها همکاری کرده و به همین دلیل برای پاک کردن این ننگ، نام خانوادگی خود را تغییر داده و عهد بسته است که دیگر جان موجود زندهای را نگیرد. از طرفی شغل فت واسیلی کشتن موشهاست به همین علت پدرش سالهاست که با او قطع ارتباط کرده چرا که خاطرۀ پدربزرگش را زنده میکند!
چنین ارتباط بیمعنایی بین فت واسیلی و هولوکاست، نشان از ضعف جدی فیلمنامه دارد چراکه به موضوعی کاملا حاشیهای و بیربط به اصل داستان میپردازد و البته این نشان از تعصب و اهتمام نویسنده به یادآوری هولوکاست و تأکید بر آن دارد که در جای خود به آن میپردازیم.
کوئینلن: دورگهای که فرزند ارباب از مادری انسانی است. او که به جهت دورگه بودن از سرعت و قدرت بالایی برخوردار است قصد دارد پدر خود یعنی ارباب را بکشد. به همین جهت به دکتر اف و ستراکیان کمک میکند.
نقد و تحلیل سریال دگردیسی
سریال دگردیسی مضامینی را در بر دارد که تحلیل معناشناسانه و نقد آن را ضروری مینماید. از جمله این معانی به عناوین زیر اشاره میکنیم؛
شیطانگرایی
در این سریال، شیطان با ویژگیهای یهودی صهیونیستی نمایش داده میشود. ارباب خونآشامها، به صراحت همان شیطان معرفی میشود که ویژگیهای زیر را دارد؛
الف) قدرت عظیم: ارباب بسیار باهوش و دارای قدرت جسمی بالاست. علاوه بر اینها، سریع و چابک است و نوعی جاودانگی و قدرت جاودانگیبخشی به دیگران دارد، همچنین قدرت شفابخشی و بهبود زخمها با خون سفید، تسلط بر ذهن، حافظه و اراده تمام افرادِ خونآشام از جمله مؤلفههای قدرت ارباب به شمار میرود. به همین دلیل است که تلاشهای بسیار انسانها برای نابودی او در طی چهار فصل سریال شکست خورده و ارباب پس از فراگیر شدن دگردیسی در تمام جهان، مرکز حکومت خود را در قلب نیویورک قرار میدهد.
ب) ضعف قدرت خدا: در مقابل شیطان، خدا هیچ کمکی به انسانها برای مقابله با ارباب نمیکند. جبهۀ شر به فرماندهی ارباب پیش میرود اما جبهۀ خیر یعنی انسانها هیچکس را ندارند که به او پناه ببرند و کمک بخواهند. این مورد، نشان از اندیشۀ دئیسم در الهیات یهود دارد که خداوند را دست بسته میدانند و معتقدند خداوند جهان هستی را آفرید و آن را رها کرد و دیگر با مخلوقات کاری ندارد.
ج) نیاز شیطان به انسانها: ارباب علیرغم قدرتش به انسانها محتاج است. از نیاز به تسخیر کالبد انسانی گرفته تا همکاری با انسانهای منفعتطلبی مثل الدریچ پالمر که برای به دست آوردن جاودانگی به ارباب خدمت میکنند.
د) تقدیرگرایی: از مؤلفههای مهم یهودی است که در این گونه فیلمها دیده میشود. در این سریال نیز در دیالوگهای مختلفی به تقدیرگرایی اشاره میشود مانند کوئینلن(دورگه مخالف ارباب) که بارها میگوید: «مرگ ارباب به دست من مقدر شده» یا «تقدیر من اینه که مرگ من به مرگ ارباب وابسته شده» یا در جای دیگر آبراهام ستراکیان با تردید دربارۀ تقدیر انسانها میپرسد: «آیا محکومیم که گله حیوانات اهلی هیولاها باشیم؟»
ه)خرافهگرایی: خرافات،جادو، معنویتهای تقلبی جایگزینهایی هستند تا از گسترش دین حق جلوگیری شود. در این سریال نیز ابراهام ستراکیان اعتقاد شدیدی به خرافات و اسطورهها دارد به عنوان مثال مدتها به دنبال کتابی اسطورهای به نام «آکسیدولومن» است تا روش نابودی ارباب را از آن به دست بیاورد.
و البته علیرغم اینکه در ابتدا مورد تمسخر دکتر اف و دیگران قرار میگیرد اما در ادامه حرفهایش اثبات میشود تا اینکه بالاخره به او و اعتقادات خرافیاش ایمان میآورند. میتوان گفت ستراکیان در طول فیلم با همراه کردن دیگران با خود، مخاطب را هم متقاعد میکند که باورهای خرافی میتواند واقعیت داشته باشد…!
کتاب افسانهای آکسیدولومن
و) اندیشۀ حلولگرایی: در این سریال به وضوح حلول شیطان در بدن انسانها به نمایش کشیده شده است. ارباب علاوه بر اینکه به راحتی ذهن و ارادۀ خونآشامها را در اختیار گرفته و کنترل میکند. میتواند با انتقال کرمهایش به بدن انسانها، جسم میزبان را به عنوان کالبد جدید خود در اختیار بگیرد.
ارباب در بدنهای متفاوت
یهودیستایی در سریال دگردیسی
دو شخصیت اصلی و قهرمانان این سریال یعنی آبراهام ستراکیان و دکتر اف هردو یهودی هستند اگرچه یهودی بودن دکتر اف به وضوح مانند ستراکیان مطرح نمیشود اما از اسم یهودیاش یعنی افراییم و اشاره آیکهورست به مهاجرت خانواده دکتر اف از لهستان به آمریکا میشود نتیجه گرفت که او هم یهودی است.
وقتی تمام مردم جهان ابتدا در خواب غفلت به سر میبرند و با فراگیر شدن دگردیسی در ترس و وحشت فرورفتهاند، این قهرمانان یهودی هستند که شجاعانه با ارباب مبارزه میکنند و حتی در زمانی که مردم با زندگی مسالمتآمیز با استریگویها کنار آمدهاند، این یهودیها هستند که از نقشه شوم ارباب آگاهند و با فداکاری خود او را نابود میکنند.
مظلومنمایی یهود(اسطوره هولوکاست)
صهیونیستها ادعا میکنند در طی جنگ جهانی دوم حدود ۶ میلیون یهودی به وسیلۀ آلمان نازی در اتاقهای گاز کشته شده و سپس اجساد آنان در کورههای آدمسوزی، سوزانده شده است و چنین اتفاقی را هولوکاست نام نهادهاند. هولوکاست بزرگترین مظلومنمایی یهودیان و بهانۀ اصلی غصب فلسطین و تشکیل کشور جعلی اسرائیل است.
به همین دلیل به شکلی فراگیر تبلیغ شده تا علیرغم وجود ابهامات تاریخی، به عنوان واقعهای مسلم قلمداد شود. این ادعای دروغین در حالی مطرح میشود که هیچکس در کشورهای اروپایی و آمریکا حق مخالفت با آن را ندارد و بر اساس قانون، کوچکترین اظهار تردید در هولوکاست شامل مجازات خواهد بود.[1]
در طول سریال دگردیسی نیز بر هولوکاست به وضوح تأکید میشود. سکانسهایی که زمان جنگ جهانی دوم را روایت میکند مانند اردوگاههای کار اجباری، ظلم نازیها به یهودیان، سخنان ضدیهودی آیکهورست که افسر ارتش نازی میشود، همچنین اعدام یهودیان در آلمان همگی فضایی را ترسیم میکند که مخاطب با یهودیان مظلوم همدردی کند.
اما گویا همه این موارد برای کارگردان یهودی کافی نبوده و شخصیت بیاهمیتی را به عنوان پدر فت واسیلی(یکی از شخصیتهای مکمل که توضیح داده شد) وارد داستان میکند که فقط او را به نوعی به هولوکاست ربط و پیوند دهد و تأکید بیشتری بر آن داشته باشد. همانطور که بیان شد چنین تأکیدی بر هولوکاست حتی به قیمت تضعیف فیلمنامه، نشان از تعصب شدید کارگردان و نویسنده اثر دارد.
ترویج سبک زندگی غربی
شخصیتهای اصلی و مکمل سریال هر کدام مروج مؤلفهای از سبک زندگی غربی است که از مصرف مشروبات الکلی گرفته تا روابط آزاد و حتی همجنسبازی.
به عنوان مثال دکتر اف با اینکه هنوز متأهل است با همکارش دکتر مارتینز رابطه برقرار میکند و داچ ولدرز دختری همجنسباز است.
تبلیغات سیاسی
در سکانسی از فصل چهارم که مربوط به دوران زمستان هستهای است بحثی میان ۴ نفر صورت میگیرد که به گمانهزنی دربارۀ کشورهای آغازکننده جنگ اتمی میپردازند. از هند و پاکستان، ایران، اسرائیل و روسیه به عنوان کشورهایی که احتمالا شروع جنگ را کلید زدهاند، نام برده میشود.
اشاره به خصومت ایران و اسرائیل
علیرغم اینکه ایران نه تنها هیچ سلاح هستهای نداشته بلکه بارها به صراحت اعلام کرده که استفاده از سلاحهای کشتار جمعی هیچ جایگاهی در دکترین دفاعی این کشور ندارد، اما همواره توسط صهیونیستها به تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای متهم بوده است. دستگاههای سیاسی و تبلیغاتی صهیونیست بارها ادعا کردهاند که ایران به دنبال ساخت بمب اتمی و استفاده از آن برای نابودی اسرائیل است و افکار عمومی را به این سمت جهتدهی کردهاند.
در این بخش از سریال نیز به مخاطب این طور القاء میشود که ممکن است ادعای صهیونیستها به واقع تبدیل شده و جنگ هستهای بین ایران و اسرائیل در گرفته باشد گویی دستیابی و استفاده از سلاح هستهای توسط ایران امری مسلم و قطعی است.
به روسیه نیز به عنوان دشمن خطرناک اشاره میشود که البته اتفاق تازهای نیست و روسیه همیشه توسط دستگاه تبلیغاتی آمریکا به عنوان یک تهدید بینالمللی معرفی شده است.
توهین به خدا و تمسخر مسیحیت
در سراسر این سریال، مسیحیت هجو میشود و به همراه آن شبههای به صورت پرتکرار مطرح میگردد؛ شبههای با این عنوان که اگر خدا وجود دارد پس چرا پاسخ دعاهایمان را نمیدهد؟ در طول سریال افراد معتقد از خدا درخواست کمک میکنند اما پاسخی دریافت نمیکنند، اما در مقابل هرگاه کسی شیطان یا همان ارباب را صدا میزند فورا به کمکش میآید. همین امر سبب شده بود تا افراد معتقد مسیحی مورد طعنه آیکهورست قرار بگیرند.
به عنوان نمونه ستراکیان که به دنبال کتاب آکسیدولومن است متوجه میشود که کتاب در دست کاردینالی طماع و ریاکار است و از ابتدای ورودش به دفتر کاردینال با زندگی اشرافی و برخورد بیادبانه او مواجه میشود. علیرغم اینکه ستراکیان به کاردینال هشدار میدهد که این مطالب این کتاب برای بقای انسانها حیاتی است و نباید به دست دیگران بیفتد، کاردینال حاضر به معامله نمیشود و مبلغ هنگفتی را درخواست میکند! سپس آنها را از دفترش بیرون میکند تا به سخنرانیاش در شهرداری در مورد جذب کمک مالی از مردم بپردازد…
در سکانسی دیگر که آیکهورست برای گرفتن کتاب آکسیدولومن قصد کشتن کاردینال را دارد، در حالی که به مجسمه عیسای به صلیب کشیده شده، نگاه میکند با لحن تمسخرآمیز میگوید:«این عجب روش عجیبی برای ابراز عشق یک پدر به تنها پسرشه» (اشاره به اعتقاد مسیحیان در مورد فرزند خدا بودن حضرت عیسی مسیح و به صلیب کشیده شدن ایشان)
سپس در حالی که کاردینال زانو زده و خاشعانه از خدا درخواست کمک میکند، آیکهورست با همان لحن تمسخرآمیز چنین میگوید: «صداش رو میشنوی خدا؟ خدمتکار با ایمانت در لحظه نیاز بهت التماس میکنه نمیای به کمکش؟ برای نابودی دشمنش رعدی نازل نمیکنی؟»
سپس خطاب به کاردینال میگوید:«انگار پروردگارت کارهای بهتری برای انجام داره…» درست است که آیکهورست شخصیتی منفی است اما تکرار چنین مکالمه توهینآمیزی سبب میشود که این شبهه در ذهن مخاطب رسوخ کند. مخصوصا زمانی که نمادهای مسیحیت بارها در کنار افرادی که به خونآشام تبدیل شدهاند به نمایش در میآید که تداعیکننده همین شبهه است گویی که اعتقاد این افراد هیچ کمکی به آنها نکرده است[2]
تصویر مادر اگوستین الیزالده که فردی به شدت معتقد بود اما هم اکنون تبدیل به خونآشام شده در کنار مجسمه مریم مقدس
زندگی اشرافی کاردینال
تمسخر آیکهورست
اسلام هراسی
اگرچه اساس فیلم همانطور که بیان شد در مدح یهود و تمسخر مسیحیت است اما خالی از تعریض و کنایه به اسلام نیست. مواردی مانند اشاره به اختلافات مذهبی میان هند و پاکستان، همچنین اشاره به واقعه ۱۱ سپتامبر و شخصیتپردازی منفی از افرادی با نامهای اسلامی مثل حسن و کریم؛ به عنوان مثال حسن مغازهداری ترسو است و کریم رئیس یک مافیای خلافکار در نیویورک است که در نهایت نیز به طمع پول خیانت کرده و به ارباب میپیوندد.
سرزنش نوع انسان
یکی از مضامین پرتکرار در آثار گیرمودل تورو ، سرزنش انسانهاست. در بسیاری از آثار او همچون پسر جهنمی، انسانها علیه یکدیگر حتی با شیاطین همدست میشوند. در این سریال نیز در دیالوگهای مختلفی نوع انسان مورد نکوهش قرار میگیرد، به عنوان نمونه به موارد زیر دقت کنید:
کوئینلن (دورگه): «بمبهای شما (انسانها) بود که ما را وارد شب ابدی(زمستان هستهای) کرد نه ارباب. بدون اون سلاحهای کشتار جمعی که مردمتون مشتاق پرت کردنش به همدیگه بودند ارباب الان هنوزم تو کانالهاش مخفی بود»
آبراهام ستراکیان: «ما انسانها با اعتماد به نفس کاذب، برتری خودمون بر نژادهای دیگر را باور کردیم»
ارباب[3]: «به مدت هزاران سال ذهن انسان با خودش در جنگ بوده، مذهب مارکسیسم فاشیسم کاپیتالیسم. ظاهر ایدهها در تئوری معقولانه است ولی هر کدوم توسط یک نقص اساسی در ذهن انسان شکست خوردند؛ «خودخواهی و تکبر انسان». که باهاش عجین شده و محو نشدنیه. در جریان این موضوع هستم چون ذهن میلیونها انسان درون من موجودیت داره. من بصیرت تمام اولادم را که تبدیل شدهاند رو در اختیار دارم. از تمام موجودات این دنیای طبیعی «حیوان انسان» از همه خطرناکتره با توجه به اعمال لحظهای خشونت آمیز!
رهبران انسانهای بازمانده اونها را به تاریکی بردند ولی خوشبختانه گونهای جدید برای جایگزینی اونها طلوع کرده است که توسط یک ناخودآگاه واحد و یک هدف واحد متحد شدند دیگه خبری از جنگ نخواهد بود…»
مضمون اصلی این جملات که همگی در مذمت نوع انسان بود این است که اختیار انسان، مایۀ فساد، جنگ و تباهی است و تنها در صورتی به صلح پایدار و آرامش میرسد که اراده و اختیاری از خود نداشته باشد بلکه توسط عامل بیرونی(ارباب) هدایت شود.
در مقابل مبانی انسانشناسی اسلامی که «اختیار و اراده» انسان را عامل تمایز او از سایر موجودات میداند، حال اگر حق را اراده کرد از فرشتگان بلندمرتبهتر است و اگر به باطل گروید از حیوان پستتر….
نقد سرمایه داری: به دو دلیل میتوان گفت در این سریال سرمایه داران افراد پلیدی نمایش داده میشوند یکی حمایت سرمایه دارانی مانند پالمر از ارباب درحالیکه هیچ سرمایه داری در طرف مقابل قرار ندارد دو مخالفت سرمایهداران با وضع مالیات برای آنان در شرایط بحرانی به طوری که به دنبال عزل آن نماینده پیشنهاد دهنده بودند درحالیکه تنها فردی که از مردم در برابر استریگوی ها محافظت میکرد همان نماینده بود.
آخرالزمان و منجی منفی
موضوع آخرالزمان یکی از متداولترین سبکها برای انگارهسازی بر اساس مکاتب غربی-یهودی است.در یک نگاه کلی به این سریال میتوان به راحتی مؤلفههای آخرالزمانی را شناسایی کرد.
مواردی همچون تقابل خیر و شر، وقوع بلایای عظیم، سیطره موجودات اهریمنی قدرتمند، مظلومیت و بیپناهی انسانها، برتری و هوشمندی یهود، غصب سرزمین توسط شیطان با حمله به مردم عادی، لزوم نظامیگری و توجیه خشونت و استفاده از سلاحهای مرگبار و البته وجود دشمنان شرقی(آلمانی، ایرانی، روسی) همگی در فضاسازی آخرالزمانی در سریال موثر بودهاند.
همچنین تأکید بر خورشیدگرفتگی که به عنوان یکی از علائم آخرالزمان در کتاب مقدس مطرح شده، به خلق جلوههای آخرالزمانی در سریال کمک کرده است. در اینجا نباید از مهمترین رکن یک داستان آخرالزمانی یعنی منجی جهانی غافل شد. شخصیتپردازی فرد منجی در این سریال کاملا منفی است. بدین معنا که نه تنها فرد منجی در جبهۀ خیر قرار ندارد، بلکه کاملا شیطانی و شرور است.
در جبهه انسانها هیچ شخصیتی در تراز یک منجی جهانی که مورد انتظار انسانهای مصیبتزده باشد وجود ندارد. اما در مقابل ادبیات منجی برای شخصیتهای شیطانی به کار رفته است. به عنوان مثال شخصیت ارباب، نشانههای یک منجی آخرالزمانی را دارد. شخصیتی باستانی که قدرت و تواناییهای فوق العادهای دارد و از گذشتۀ دور سر بر آورده و به دنبال تشکیل حکومتی جهانی بر روی زمین است.
ارباب، تمام مکاتب قبلی انسانها اعم از ادیان و نظامهای فکری سیاسی را، ناکارآمد و ظهور نظم جدید را تنها راه نجات بشر معرفی میکند. یاران نزدیک ارباب نیز از او به عنوان منجی یاد کرده و با اطاعت از فرامینش به دنبال جلب عنایات خاص او و اعطای تواناییهای ویژه هستند.
مبانی نظری پیشفرض سریال دگردیسی
در این سریال مکاتب و فلسفههای مادی به عنوان اصول حاکم بر تمدن غرب، تبلیغ و تأیید میشود که بستر سریال را شکل داده و اتفاقات درون سریال از رهگذر توجه به این اصول، تفسیر میشوند؛
اومانیسم
انسانمحوری روح اصلی حاکم بر غرب مدرن است. بر مبنای این تفکر، انسان جای خدا نشسته و همهکارۀ عالم است. انسان اومانیست دیگر احساس نیازی به وحی و پیامبر و کتاب مقدس نمیکند، بلکه بر عقل و خرد خود تکیه میکند. بر خلاف مبانی اسلامی که برای سعادت بشر، عقل را در کنار وحی و هدایت انبیا و اوصیا(علیهم السلام) معتبر میداند. البته انسان اومانیست نیز بالوجدان اعتراف میکند که علم او کافی نیست اما همچنان تأکید دارد که با تکامل علم و یافتههای علمی خود میتواند بدون کمک وحی بر مشکلات فائق آید.
حتی گاهی به جای قدرت الهی، قدرت عشق و امثال آن را به عنوان حلال مشکلات و منجی خود معرفی میکند. با توجه به نهادینه شدن تفکر اومانیسم در تمدن غرب مدرن طبیعتا در تعداد بیشماری از فیلم و سریالها این معنا نمود پیدا میکند.
در این سریال نیز انسان به تنهایی به مواجهه با ارباب و استریگویها میرود و بدون هیچگونه امدادی الهی و تنها با تکیه بر علم و تکنولوژی خود بر دشمن غلبه پیدا میکند. در نهایت نیز سریال با چنین دیالوگی به پایان میرسد: «این «عشق» بود که همه ما را نجات داد و دنیا را به ما برگرداند»
دئیسم
شاید برایتان سوال پیش بیاید که چگونه این سریال بر اساس اندیشۀ اومانیستی، میتواند قائل به انکار نقش خدا در زندگی بشر باشد، در حالی که قهرمان داستان یک یهودی خداباور است؟ پاسخ این سوال با توجه به اعتقاد یهودیان به دئیسم یعنی خدای بازنشسته روشن میشود. بر اساس تعالیم یهود در تورات تحریف شده، خداوند انسان را خلق کرده و سپس به حال خود رها کرده است و هیچگونه شأنیتی برای ربوبیت و تدبیر امور دنیا ندارد.
در قرآن کریم به این اندیشه باطل یهود اشاره شده است که:«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ »(مائده/ ۶۴) «و یهود گفت که دست خدا (نسبت به تصرف در امور آفرینش، تشریع و عطا کردن روزی) بسته است، دستهایشان بسته باد و نفرین بر آنان به علت این گفته، بلکه هر دو دست خداوند گشاده و باز است.»
بر اساس تعالیم اسلامی نه تنها خداوند حکیم، مدبر این عالم است بلکه با لحظهای قطع توجه او به عالم، هرآنچه هست، نیست و نابود میشود.
سکولاریسم
اگرچه در این سریال «جدایی حوزه دین از دنیا» به عنوان یک شعار صراحتا مطرح نمیشود، اما فضای فکری مسلط در طول سریال بیکاربرد بودن ادیان و آموزههای دینی در زندگی و مواجهه با مشکلات است. عملکرد ستراکیان یهودی را میتوان شاهد بر این مدعا دانست. همانطور که میبینیم قهرمان یهودی و خداباور سریال برای مقابله با ارباب به سراغ کتابی اسطورهای(آکسیدولومن) میرود اما کوچکترین توسلی به تورات نمیکند.
پراگماتیسم
پراگماتیسم یا عملگرایی به مکتبی گفته میشود که همه چیز را دارای نتایج عملی مادی میخواهد. بر مبنای این مکتب، حقیقت یعنی «آنچه که در عمل سودمند باشد»؛ بنابراین در نظام رفتاری پراگماتیستی، هر عملی که به نتیجه سودمند منجر شود، جایز است یا به قول معروف «هدف وسیله را توجیه میکند.»
این جمله از مهمترین شعارهای سریال دگردیسی (the strain) است. در طول سریال مخاطب شاهد اعمال خشونتآمیزی از طرف انسانهاست. دکتر اف که در ابتدا از خشونت ستراکیان در بریدن سر افراد آلوده تعجب میکند تا پایان سریال عمدا و سهوا افراد زیادی را میکشد و هیچ عذاب وجدانی احساس نمیکند با این استدلال که تمام این خشونتها لازم بوده است.
در این سریال علاوه بر تجویز خشونت بالا، آزمایشات غیرانسانی نیز توجیه میشود. در بخشی از سریال میبینیم دکتر اف به همراه همکارش دکتر مارتینز با بستری کردن دو فرد آلوده، آزمایشاتی ترتیب میدهد تا بتواند سمی مهلک برای نابودی استریگویها بسازند. اگرچه در ابتدا آن دو نفر برای انجام آزمایشات قانع میشوند اما در ادامه با سختتر شدن شرایط رضایت خود را پس میگیرند. با این حال دکتر اف به مخالفت آنها توجهی نکرده و با زور و اجبار به آزمایشات خود ادامه میدهد. در نهایت نیز موفق شده و میتواند گروهی از استریگویها را با مسمومیت واگیردار از پا درآورد.
آزمایشات دکتر اف بر روی انسان های آلوده
چنین اتفاقی میتواند یادآور بخشی از تاریخ ایالات متحده باشد زمانی که پزشکان آمریکایی، آزمایشات پزشکی غیرقانونی و گستردهای بر انسانها انجام دادند. این آزمایشها شامل تست واکسنهای تازه تولید شده، قرار گرفتن انسان در معرض بسیاری از سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی از جمله عفونتهای ناشی از بیماریهای کشنده یا ناتوانکننده، آزمایشهای تشعشعهای انسانی، تزریق مواد شیمیایی سمی و رادیواکتیو، آزمایشهای جراحی، آزمایشهای بازجویی و شکنجه، آزمایشهایی که شامل مواد تغییردهنده ذهن بود. سوژه آزمایش در بسیاری از تحقیقها، افراد فقیر، مجرمان زندانی و سیاهپوستان آفریقایی بودند.
طبیعی است که در فضایی که پراگماتیسم حاکم بر اصول اخلاقی باشد، آزمایش غیرقانونی و غیرانسانی نه تنها جایز بلکه قابل ستایش است چرا که موجب پیشرفت علم پزشکی میشود!
فیزیکالیسم
از فیزیکالیسم به دو معنا تعبیر میشود؛ به یک تعبیر فیزیکالیسم به رویکردی گفته میشود که تمام رفتارهای انسان را با واکنشهای شیمیایی مغز توجیه کرده و تأثیرات روحانی و متافیزیکی را به کلی انکار میکند.
این سریال نیز علاوه بر آنکه هیچ صحبتی از فرشتگان و ارواح به میان نمیآورد، شیاطین را نیز موجوداتی زمینی با ساختار زیستی متفاوت از انسان معرفی میکند و نه موجوداتی متافیزیکی – دوری از نور آفتاب که یکی از ویژگی های برخی اجنه و شیاطین است، یکی از صفات بارز استریگویها نمایش داده میشود – حتی ارباب هم که از بدنی به بدن دیگر حلول میکند روح ندارد بلکه اساس وجودش ماری سرخ رنگ است.
همچنین از فیزیکالیسم به حاکمیت علوم مادی بر علوم انسانی و وحیانی نیز تعبیر کردهاند. به این معنا که راهنما و کلید حل مشکلات بشر علوم تجربی و مادی است نه علوم وحیانی. چنانکه در این سریال هم میبینیم آموزههای دینی هیچ نقشی در مبارزه با شیطان (ارباب) ندارند. دکتر اف و ستراکیان که او هم یک پروفسور است در جریان مبارزه بر تواناییهای علمی و تجربی خود تکیه میکنند نه اعتقادات مذهبی یهودیت.
پوزیتیویسم
پوزیتیویسم نیز جلوهای از اندیشه مدرن است که بر اساس آن، تنها روش معتبر برای کسب معرفت، بهرهگیری از حواس پنجگانه و روشهای تجربی است. بنابر این دیدگاه چون اساسا امور ماورایی و مجرد(غیرمادی) قابل تجربه و آزمایش نیستند، غیرمعتبر و مهمل خواهند بود. پارادایم اصلی علوم جدید کاملا پوزیتیویستی است.
فرضیه تکامل
«فرضیه تکامل یا فرگشت» که از قرن نوزدهم توسط چارلز داروین مطرح شده و به تدریج بسط و گسترش یافته، به تبیین چگونگی زیست موجودات زنده میپردازد. بر اساس این فرضیه موجودات زنده کنونی، همگی حاصل تکامل موجودات پیش از خود هستند به گونهای که اگر تا هنگام آغاز حیات بر روی کره زمین به عقب برویم به یک موجود تک سلولی خواهیم رسید. صرف نظر از سایر ادعاهای تکامل گرایان[4] ، دیدگاه آنان در مورد خلقت انسان به چالشی جدی با ادیان الهی بدل شده است؛ چرا که بر اساس متون مقدس، انسان نخستین مستقیما و مستقلاً توسط خدا آفریده شده است نه اینکه حاصل تکامل شامپانزه باشد! [5]
چالش با ادیان، باعث جذابیت این فرضیه در نظر بشر اومانیست شده که انسان را همهکاره و بینیاز از دین و وحی الهی میداند. به همین جهت تبلیغات شدیدی بر اصول، مبانی و نتایج فرضیه تکامل صورت میدهد.
در این سریال نیز فرضیه تکامل به عنوان پیشفرض در نظر گرفته شده و دیالوگهای زیادی با این مضمون دیده میشود. به عنوان مثال آیکهورست خطاب به دکتر اف غایتمندی دنیا را نفی میکند و صراحتا از از تنازع بقا و انتخاب طبیعی سخن میگوید: «واقعا باور داری که یک برنامه بزرگی برای برتری بشر پیش بینی شده؟ به عنوان یک دانشمند و پزشک میدونی که همچین مسائلی الهی نیستند بلکه نتیجۀ نیروی مطلق هستند. گونه قویتر پیروز میشه» و یا در جای دیگر ارباب میگوید :«از تمام موجودات این دنیای طبیعی، حیوانانسان از همه خطرناکتره… خوشبختانه گونهای جدید برای جایگزینی اونها(انسان ها)طلوع کرده…»
میلیتاریسم و لزوم نظامیگری
علیرغم تلاشهای گسترده یاران دکتر اف برای از بین بردن استریگویها از راه های مختلف، اعم از راههای علمی مانند تلاش دکتر اف و دکتر مارتینز برای ساخت واکسن و یا مسموم کردن استریگویها یا راههای غیرعلمی مانند تلاش ستراکیان برای یافتن روشی تازه در کتاب اسطورهای آکسیدولومن، در نهایت آن چیزی که باعث پیروزی نهایی آنان میشود استفاده از سلاح است. به طوری که در مرحله اول به کمک بمب هستهای ارباب را نابود کرده و در مرحله بعد با قطع ارتباط ارباب و استریگویها، آنان را به راحتی قتلعام میکنند. بنابراین ضرورت نظامیگری و استفاده از سلاح (حتی هستهای و یا سلاحهای بیولوژیکی) برای ادامه حیات بشر کاملا توجیه میشود.
جمع بندی سریال دگردیسی
به طور کلی میتوان گفت سریال دگردیسی (the strain) همچون بسیاری از آثار سینمایی دیگر، با مظلومنمایی از یهودیان و قهرمانسازی از آنان، معانی و مفاهیمی یهودگرایانه را به مخاطب القا میکند. قدرتنمایی اعجابانگیز از شیطان، حذف خدا از زندگی بشر، سرزنش نوع انسانها و البته نگاه منفی و شیطانی به آخرالزمان و منجی از جمله مواردی است که کارگردان یهودی این سریال در دیگر آثار خود نیز بر آن تأکید دارد.
همچنین اضافه کنید مبانی و مولفههای تمدن غرب را که بر بستر داستان سریال دگردیسی تأیید و تبلیغ میشود که بیان آن گذشت. به همین دلیل است که هالیوود را نه صرفا یک نهاد تولید سرگرمی بلکه دستگاه عظیم تبلیغاتی و پروپاگاندای تمدن غرب در راستای جهتدهی افکار عمومی میدانیم که برای رسیدن به اهداف شوم صاحبان صهیونیست خود، تلاش میکند./201/203
پینوشتها
[1] تا کنون تحقیقات متعددی در رد ادعای صهیونیستها مبنی بر نسلکشی یهودیان در اتاق گاز انجام شده که حقیقت را برملا کرده است. تحقیقاتی همچون کالبدشکافی قربانیان به دست پزشکان روسی و آمریکایی، بررسیهای سرویس اطلاعاتی بریتانیا و رمزگشایی از کد مخابراتی نازیها و به دست آوردن اطلاعات اردوگاهها، آزمایشات علمی فرد لیوشتر(Fred A. Leuchter) مهندس مشاور آمریکایی در زمینۀ زندانهای اتاق گاز در آشویتس، تردید در صحت ادعاهای شاهدین در دادگاه نورنبرگ و بسیاری موارد دیگر.
[2] شاید چنین سوالی برای شما مطرح شود که وقتی اساس سریال یهودی است چرا چنین شبههای در تمسخر دین مطرح میشود؟ پاسخ این است که چنین تعارضی در یهودیت با توجه به اعتقاد دو مقوله دئیسم و سکولاریسم، واقع نمیشود که در همین مقاله بدان میپردازیم.
[3] ارباب در فصل چهارم سریال، با این جملات ایدئولوژی خود برای تشکیل حکومت جهانی و علت تمام اتفاقات گذشته را توضیح میدهد که برای مخاطب نیز جالب توجه است؛ بنابراین به نظر میرسد این جملات بسیار مهم و دارای نکته است.
[4] به عنوان مثال دانشمند تکاملی معاصر، ریچارد داوکینز، به صراحت وجود خدا را انکار میکند حال آنکه به روش علوم تجربی نمیتوان وجود خدا را نفی کرد؛ به عبارت دیگر حیطۀ متافیزیک از حیطۀ علوم حسی-تجربی جداست، بنابراین دانشمندان پوزیتیویست، هیچگونه صلاحیتی برای اثبات یا نفی موجودی متافیزیکی ندارند.
[5] البته این ادعا نیز همچون سایر، گزافهای بیش نیست چراکه بر فرض اینکه تمام ادله و مستندات تکاملگرایان را صحیح بدانیم، نهایت چیزی که میتوانند اثبات کنند این است که بر اساس شواهد کاملا ممکن و محتمل است که انسان از شامپانزه تکامل یافته باشد. به عبارت دیگر نمیتوانند این ادعا را به طور قطعی اثبات کنند چرا که هیچکس تکامل انسان نخستین از شامپانزه را تجربه نکرده و مدارک تاریخی برای اثبات چنین ادعای بزرگی وجود ندارد. در مقابل اما خلقتگرایان بر آفرینش مستقل انسان دلیل قطعی دارند که عبارت است از متن قرآن کریم که از صحت سندی متقنی برخوردار است. در نتیجه تکامل گرایان با اثبات «احتمال تکامل انسان از شامپانزه» نمیتوانند «نظریه یقینی خلقت انسان» را رد کنند.
مطالب مرتبط
نگاهی به ۴ اثر گیرمو دل تورو کارگردان مکزیکی
نقد و بررسی فیلم Crimson Peak قلعه خونین
سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی سریال دگردیسی
دیدگاهتان را بنویسید