خود محوری و محدودیت مختل در رسانه | قسمت هفدهم

تا به حال شده در جمعی صحبت کنید و ناگهان متوجه شوید کسی واقعاً گوش نمیدهد؟ قسمتی از جلوههای خود محوری همینطور است؛ در آن لحظه آیا اینطور فکر نکردهاید که اطرافیان بیتوجهاند یا شاید خودتان بیش از حد صحبت کردهاید؟ یا زمانی که در میانۀ حرف دیگری نظرتان را مطرح کردهاید آیا بعداً حس کردهاید که شتابزده عمل کردهاید و بهتر بود بیشتر گوش دهید؟ به یاد دارید روزی را که برنامهای را صرفاً بر اساس خواستههای خودتان چیدید؟ آیا آن زمان متوجه شدید که دیگران چه احساسی داشتند؟ اگر امروز به آن لحظه بازگردید چه چیزی را تغییر میدهید؟
شده کسی برایتان درد دل کند و شما در میانۀ حرفهایش متوجه شوید بیشتر به این فکر میکنید که چه پاسخی بدهید تا اینکه به واقع به او گوش دهید؟ یا شاید زمانی کسی به شما گفته باشد که خودمحوریتان او را از شما دور کرده است؛ آن لحظه چه احساسی داشتهاید؟ حتی ممکن است در جمعی احساس کرده باشید تنها شما هستید که تلاش میکنید، اما آیا این احتمال را دادهاید که دیگران هم دقیقاً همین حس را تجربه کنند؟ یا مثلاً وقتی مشکلی را توضیح دادهاید و کسی پاسخ داده پس من چی؟ آیا به این فکر کردهاید که شاید در نگاه او، حرفهای شما کمتر از آنچه فکر میکنید اهمیت داشتهاند؟
و در نهایت در موقعیتهایی که تصمیمی میگیرید که تنها به سود خودتان است، چند بار پیش آمده که پیش از عمل به آن، به نیازها یا احساسات دیگران هم بیاندیشید؟ شاید این لحظاتِ به ظاهر کوچک انعکاسی از ابعاد ظریف خود محوری باشد؛ جنبهای از رفتار که گاه ناخودآگاه در تصمیمگیریها و تعاملاتمان نقشآفرینی میکند.
نیاز به آزادی و محدودیت معقول در دوران کودکی | خود محوری
بازۀ سنی 3 تا 6 سالگی بهعنوان یکی از مراحل اساسی رشد روانشناختی نیازمند تعادل میان آزادی و محدودیت است. در این دوره، کودک باید فرصت تجربه و اکتشاف را داشته باشد اما این آزادی باید در چهارچوب محدودیتهای منطقی قرار بگیرد. نبود این تعادل میتواند به دو نوع آسیب منجر شود:
- آزادی و آسانگیری بیش از حد: این حالت منجر به شکلگیری طرحوارههایی میشود که در آن، کودک احساس میکند همیشه حق با اوست و نیازهای آنیاش باید بلافاصله برآورده شوند(خود محوری). در این شرایط کودک مسؤولیتپذیری و تعهد اجتماعی کافی را کسب نمیکند و ممکن است در همکاری با دیگران دچار مشکل شود.
- محدودیت و سختگیری بیش از حد: این وضعیت میتواند منجر به سرکوب خودجهتمندی کودک شود. در نتیجه طرحوارههایی در او شکل میگیرد که او را به تبعیت از دیگران و نادیدهگرفتن تمایلات خود سوق میدهد(دگرجهتمندی).
ما باید در آزادی و محدودیت در تعلیم و تربیت تعادلی را رعایت کنیم؛ در حوزۀ سوم طرحوارهها که به آزادی و آسانگیری بیش از حد مربوط میشود افراد خود را ملزم به احترام به حقوق دیگران نمیدانند. در همکاری با دیگران دچار مشکل هستند چون تمایلات خودشان برایشان مهمتر است. این افراد، متعهد و مسؤولیتپذیر نیستند و برای رسیدن به اهداف آتی حاضر به چشمپوشی از نیازهای آنی خود نیستند.
آنها دوست دارند لذت ببرند و هر چه دلشان بخواهد همان اتفاق بیفتد. لوس شدن نیز در همین زمینه مطرح است؛ کودکانی که در این شرایط تربیت شدهاند، محدودیتپذیری را یاد نگرفته و خواستههایشان توسط والدین به تعویق معقولی نیفتاده است.
در کودکی، چنین افرادی قوانین را رعایت نمیکردند و خانواده نیز آنها را ملزم به رعایت قوانین نمیکرد. کودکان در سنین 3 تا 7 سالگی باید کمکم وسایل خود را جمع کنند، کارهایی به آنها سپرده شود تا انجام دهند، قوانین را رعایت کنند و به بزرگترها احترام بگذارند.
همچنین باید یاد بگیرند هر حرفی را به زبان نیاورند. اما خانوادههای این کودکان معمولاً به جای انضباط و محدودیت منطقی، بیش از حد آسانگیری کردهاند و با این کار به فرزندان خود آسیب زدهاند. این خانوادهها مدل تربیتی مناسبی نداشته و آنها را رها کردهاند.
مدل تربیتی درست در یادگیری و انضباط
منظور از مدل تربیتی درست در یادگیری و آموزش انضباط چیست؟ مادری را تصور کنید که مفهوم نظم یا با نظم بودن را از طریق ترس از دست دادن آبرو برای کودک خود تفسیر کرده است؛ مثلا گفته: «پسرم پاشو پاشو مهمانها لحظاتی دیگر از راه میرسند و آبروی ما به دلیل آشفتگی خانه از بین میرود». این مادر آسانترین و آسیبرسانترین سبک تربیتی را برای کودک خود انتخاب کرده است؛ چرا که خود محوری در مادر نیز از کودکی درونیسازی شده است.
مفهوم نظم یا منظم بودن از دریچۀ ترس از دست دادن آبرو و نزد باقی افراد کوچک شدن و سپس طرد شدن از سمت آنها برای کودک تفسیر شده است! این بچه بزرگ میشود و در آینده فقط نظم را وقتی رعایت میکند که قرار باشد کسی او را تحت نظر بگیرد! آیا این مفهوم درست و زیبایی از نظم است؟
همچنین باید در نظر داشت که رأی کودکان در خانواده با والدین برابر نیست. ممکن است والدی را ببینید که برای خودش تلفن همراه مدل پایین تهیه کرده تا برای کودکش تلفن همراهی گران تهیه کند! آیا جایگاه پدر و مادر با کودک برابر است؟ آیا این أمر باعث گنجاندن خود محوری در کودک نمیشود؟ مگر کودک نباید والدین قدرتمند خود را الگو قرار دهد؟
سبکهای تربیتی و تأثیر آنها بر کودکان
مطالعات روانشناختی نشان دادهاند که سبکهای تربیتی والدین تأثیر عمیقی بر رشد روانی، اجتماعی و اخلاقی کودکان دارند. بر اساس نظریه بامریند(Baumrind) چهار سبک اصلی تربیتی به شرح زیر هستند؛
استبدادی(Authoritarian)
این سبک، بر کنترل شدید، اطاعت بیچونوچرا و نادیده گرفتن نیازهای عاطفی کودک استوار است. تحقیقات نشان دادهاند که کودکان تحت این سبک تربیتی معمولاً اعتمادبهنفس کمتری دارند و در برقراری ارتباطات اجتماعی ضعیفتر عمل میکنند(Lamborn et al., 1991). این کودکان ممکن است در بلندمدت دچار اضطراب، عدم انعطافپذیری و مشکلات روانشناختی شوند(محرومیت عاطفی هیجانی، رهاشدگی بیثباتی، بیاعتمادی بدرفتاری).
دموکراتیک(Permissive)
در این سبک، والدین آزادی زیادی به کودکان میدهند و محدودیتهای کمتری اعمال میکنند. طبق گزارش مؤسسه ملی سلامت روان آمریکا(NIMH)، بیش از 40٪ از کودکان تربیتشده با این سبک، در نوجوانی با مشکلات انضباطی و مسؤولیتپذیری مواجه میشوند(Permissive Parenting). این سبک منجر به بروز رفتارهای تکانشی، عدم توانایی در کنترل خویشتن و مشکلات جدی در همکاری با دیگران میشود.
رهاشده(Neglectful)
این سبک، اغلب در خانوادههایی دیده میشود که با مشکلاتی مانند اعتیاد یا اختلالات روانی دستوپنجه نرم میکنند. مطالعات نشان دادهاند که 30٪ از کودکان این خانوادهها به رفتارهای بزهکارانه یا افسردگی مبتلا میشوند(Steinberg, 2001). این کودکان اغلب در زندگی بزرگسالی دچار مشکلات اساسی در برقراری روابط سالم و مدیریت زندگی میشوند(تمام طرحوارههای حوزۀ اول).
اقتدارگرایانه(Authoritative)
این سبک تعادلی میان محبت و محدودیت ایجاد میکند و بهعنوان بهترین سبک تربیتی شناخته میشود. کودکان این سبک تربیتی بالاترین سطح از موفقیت تحصیلی و اجتماعی را دارند(Maccoby & Martin, 1983). این کودکان معمولاً مسؤولیتپذیر، متعهد و با اعتمادبهنفس هستند.
در این سبک، هم محبتِ به اندازه به کودک میدهیم و هم قواعدی را برای او تعیین میکنیم که باید رعایت کند. او باید متوجه شود که رأیش با ما برابر نیست. خانواده آزمایشگاهی اجتماعی نیست که بخواهیم در آن مثل اجتماع، آزمایش و خطا کنیم. دموکراسی در جامعه برقرار است و هر چهار سال یکبار رأی میدهیم و فردی میآید وظایفش را انجام میدهد سپس چهار سال بعد نیز تغییر میکند، اما در اینجا نمیتوانیم آزمایش و خطا کنیم.
تأثیر جامعه و تکنولوژی بر تربیت
تکنولوژی و فضای مجازی
دسترسی آزاد کودکان به تکنولوژی و فضای مجازی میتواند خطرات زیادی را در فعالسازی طرحوارههای پنج حوزه به همراه داشته باشد.
طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت(WHO)، 20٪ از کودکان 8 تا 12 ساله که بدون نظارت به اینترنت دسترسی دارند در معرض محتوای نامناسب یا آسیبزا قرار گرفتهاند.
راهکار: والدین باید نظارت مستمر و منطقی بر استفاده از گوشی و اینترنت داشته باشند. بهعنوان مثال میتوان محدودیتهایی مانند عدم استفاده از فیلترشکن و بررسی دورهای فعالیتهای آنلاین کودک را بدون شکستن احساس ارزشمندی او اعمال کرد.
مدارس و نظام آموزشی: نقش معلمان و مدیران در آموزش قوانین و ارزشهای اجتماعی بسیار حیاتی است.
چالش: بررسیها نشان دادهاند که تنها 30٪ از معلمان در کشورهای در حال توسعه آموزش کافی در زمینه روانشناسی تربیتی دیدهاند(UNESCO, 2022).
پیشنهاد: برنامههای آموزشی ویژه برای والدین و معلمان میتواند تأثیرات مثبتی بر روند تربیت کودکان داشته باشد. در ایران کشور خودمان تا چه اندازه والدین حساس هستند که بچههای آنها زیر نظر چه معلمی با چه خصوصیات و مهارتهایی تربیت شوند؟ آیا اصلا این أمر دغدغۀ آنها است!؟ پذیرش معلمان دانشگاههای فرهنگیان در کشور ما تا چه حد به صورت جدی از منظر اخلاقی و قانونی پیگیری و دنبال میشود؟
حوزۀ سوم از طرحوارههای ناسازگار یعنی آزادی و محدودیت غیرمعقول به طور عمده با چگونگی درک فرد از آزادیهای شخصی و محدودیتهای آن مرتبط است. زمانی که آزادیها به شکلی غیرمنطقی و افراطی تحمیل شوند فرد ممکن است دچار مشکلاتی در تنظیم مرزها و رفتارهای خود شود که میتواند به رشد طرحوارههای ناسازگار حوزۀ سوم که در ادامۀ حوزههای قبل شکل میگیرد منجر گردد. در دنیای معاصر، تکنولوژی و رسانهها نقش مهمی در شکلدهی به این طرحوارهها ایفا میکنند خصوصاً در میان کودکان و نوجوانان.
تأثیر رسانه بر حوزۀ خود محوری و محدودیت مختل
سگهای نگهبان(Watch Dogs)
طبق نظریۀ یادگیری اجتماعی بندورا، افراد با مشاهدۀ مدلهایی که در محیطی خاص رفتار میکنند آن رفتارها را میآموزند و به طور ناخودآگاه ممکن است این رفتارها را به زندگی واقعی تعمیم دهند.
در بازی «سگهای نگهبان» بازیکن، شخصیت اصلی را میبیند که با استفاده از فناوری به راحتی قوانین و محدودیتهای اجتماعی را زیر پا میگذارد و در عین حال به قهرمان تبدیل میشود. این الگو میتواند به بازیکن القاء کند که شکستن قوانین و دور زدن محدودیتها نهتنها قابلقبول بلکه مطلوب است. این مشاهده باعث تضعیف ارزشهای واقعی مرتبط با محدودیتهای معقول در ذهن بازیکن میشود.
بازی با نشان دادن اینکه بازیکن میتواند تقریباً هر سیستم قانونی را هک کرده و کنترل کند، به صورت غیرمستقیم این تصور را برایش تقویت میکند که قوانین و محدودیتهای اجتماعی موانع غیرضروری هستند. طبق تحقیقات، بازیهای دیجیتالی میتوانند برداشتهای ادراکی کاربران را تغییر دهند و حس توانمندی یا کنترل کاذب ایجاد کنند، خصوصاً زمانی که پیام بازی ترویج قدرت مطلق فرد است(Cerezo-Pizarro et al., 2023).
هنجاریسازی رفتاری(Normalization of Deviance)
این مفهوم از علوم رفتاری و جامعهشناسی نشان میدهد که تکرار مداوم رفتارهای ناهنجار در محیط -مانند گیمپلی بازی- میتواند باعث شود که آن رفتارها بهعنوان بخشی عادی از زندگی پذیرفته شوند. در سگهای نگهبان، رفتارهایی مانند نفوذ به حریم خصوصی دیگران، هک سیستمهای امنیتی و نقض محدودیتهای قانونی مکرراً در بازی تکرار میشود و موفقیتآمیز بودن این رفتارها تأیید میشود. این روند میتواند باعث شود که بازیکن محدودیتهای اجتماعی و قانونی را در دنیای واقعی بیارزش یا مانعی برای آزادی تلقی کند.
بازیکن در این بازی پیامدهای اخلاقی و قانونی اعمال خود را بهندرت تجربه میکند که میتواند حس مسؤولیت اجتماعی را کمرنگ کند. تحقیقات نشان داده که بازیهایی که رفتارهای غیرقانونی را بدون پیامد به نمایش میگذارند میتواند بر باورهای اجتماعی و برداشت بازیکنان از ساختارهای قانونی تأثیر بگذارد(Shliakhovchuk & Muñoz García, 2018).
اثر تقویت ادراک خودمختاری مطلق(Illusion of Autonomy)
طبق نظریه خودتعیینی(Deci & Ryan, 1985)، انسانها ذاتاً به دنبال خودمختاری هستند اما خودمختاری باید با تعادل اجتماعی همراه باشد. بازیهایی که احساس قدرت مطلق را به بازیکن القاء میکنند میتواند این توازن را مختل کرده و ادراکی غیرواقعی از آزادی مطلق ایجاد نماید. در بازی سگهای نگهبان، بازیکن احساس میکند که کنترل کاملی بر شهر و سیستمهای آن دارد. این حس خودمختاری مطلق باعث میشود که بازیکن، محدودیتهای قانونی و اجتماعی را غیرضروری بداند؛ زیرا در بازی تجربهای از ضرورت محدودیتها ندارد.
این پیامد با کاهش اعتماد به ساختارهای اجتماعی و افزایش فردگرایی مرتبط است، پدیدهای که توسط مطالعات اخیر در زمینۀ بازیهای ویدیویی تأیید شده است(APA, 2014). این تأثیرات میتواند بازیکنان را به سوی درک نادرست از آزادی مطلق سوق دهد و نقش محدودیتهای معقول را در حفظ انسجام و عدالت اجتماعی نادیده بگیرد. این نکته برای نوجوانان که برداشتهای شناختی و اجتماعی آنها در حال شکلگیری است بسیار حائز اهمیت است.
ایجاد محدودیتهای غیرمنطقی در مقابل آزادیهای مجازی
در همان حال که فضای مجازی و رسانهها به فرد آزادیهای بیحد و مرز میدهند این آزادیها اغلب به قیمت تحمیل محدودیتهای غیرمنطقی بر ارزشها و باورهای دینی و انسانی افراد است. به عنوان مثال با افزایش تأثیرات رسانههای اجتماعی، بسیاری از کاربران احساس میکنند که برای تطابق با استانداردهای فرهنگی یا دینی باید خود را محدود کنند. این محدودیتها بیشتر از سوی فشارهای اجتماعی و تطابق با جریانهای فرهنگی جدید به وجود میآیند که در آنها هیچگونه انعطافپذیری برای هویتهای دینی و فردی وجود ندارد.
در این زمینه، فضای مجازی میتواند به صورت غیرمستقیم محدودیتهای شدیدتری را بر باورهای دینی و اجتماعی وارد کند. یکی از نمونهها میتواند فشاری باشد که کاربران فضای مجازی تحت آن قرار میگیرند تا دیدگاههای خود را با هنجارهای اجتماعی غالب همخوان کنند حتی اگر این هنجارها مخالف باورهای مذهبی یا فرهنگی آنها باشد. در نتیجه این وضعیت به ایجاد طرحوارههایی منجر میشود که فرد را در درک مرزهای منطقی میان آزادیهای فردی و مسؤولیتهای اجتماعی در تضاد قرار میدهد.
برای جلوگیری از شکلگیری طرحوارههای حوزۀ سوم، نظارت منطقی و دقیق والدین و معلمان بر فعالیتهای کودکان و نوجوانان در فضای مجازی بسیار ضروری است. شواهد تحقیقاتی از جمله گزارشهای مرکز پژوهش پیو(Pew Research Center) نشان میدهد والدینی که به طور فعال و منظم بر استفاده کودکان از اینترنت نظارت درست و اصولی دارند قادرند از بروز آسیبهای روانی و اجتماعی جلوگیری کنند و در عین حال مرزهای منطقی بین آزادی و محدودیت را به درستی برای آنان تعریف کنند.
همچنین آموزشهای اخلاقی و تربیتی در مدارس در کشورهای در حال توسعه باید به گونهای طراحی شود که نهتنها به معرفی محدودیتهای اجتماعی و اخلاقی بپردازند بلکه آزادیهای فردی را نیز به صورت معقول و متوازن مورد تأکید قرار دهند. این أمر نیازمند برنامهریزی آموزشی گسترده و بازنگری در محتوای رسانههاست.
در نهایت، فضای مجازی و رسانهها میتوانند هم به عنوان منبعی از آزادیهای غیرمنطقی عمل کنند و هم به طور همزمان محدودیتهای نادرستی را به فرد تحمیل کنند. این تضاد میتواند منجر به شکلگیری طرحوارههای حوزۀ سوم شود که در آن فرد در تلاش است تا تعادل سالمی میان آزادیهای فردی و مسؤولیتهای اجتماعی پیدا کند.
خود محوری در بازی رستگاری خونین(Red Dead Redemption)
بازی رستگاری خونین که استودیوی راکاستار آن را ساخته است، از نمونههای برجستۀ بازیهای جهانباز است که در آن بازیکن آزادیهای بیحد و مرز برای انجام اعمال مختلف دارد. این بازی که در دنیای غرب وحشی و قرن نوزدهم جریان دارد، به بازیکن اجازه میدهد تا در محیطی وسیع و بیپایان سفر کند با دیگران تعامل داشته باشد و حتی رفتارهایی همچون سرقت، قتل و اعمال خشونتآمیز را به راحتی انجام دهد.
تخریبِ نیاز به آزادی و محدودیت معقول
در حوزۀ سوم طرحوارهها که به نیاز مربوط به آزادی و محدودیت معقول مربوط میشود فرد باید توانایی ایجاد تعادل میان استقلال فردی و پذیرش محدودیتها و مسؤولیتهای اجتماعی را داشته باشد. زمانی که فرد در دنیای بازیهایی مثل RDR قرار میگیرد این تعادل میتواند به خطر بیفتد و به شدت تحت تأثیر تجربههای دیجیتال کاراکترهای اصلی داستان بازی قرار گیرد. در این بازی فرد قادر است بیهیچ محدودیتی همهچیز را مطابق میل خود کنترل کند که میتواند درک او از مرزهای منطقی میان آزادی و محدودیتهای اجتماعی و اخلاقی تخریب شود.
آزادی بیحد و مرز
در دنیای RDR بازیکن از ابتدا با جهانی آزاد و بیمرز مواجه است. شخصیت اصلی بازی آرتور مورگان(Arthur Morgan)، میتواند هر عملی را که بخواهد انجام دهد از جمله قتل، سرقت و نقض قوانینی که در دنیای واقعی برای حفظ نظم اجتماعی ایجاد شدهاند.
این نوع آزادی که به عنوان کنش آزاد(freedom of action) در بازی شناخته میشود باعث میشود که بازیکن احساس کند در دنیای واقعی نیز ممکن است بتواند از مرزهای اجتماعی و اخلاقی عبور کند.
به عبارت دیگر بازیهای جهانباز مانند RDR در حقیقت نوعی از شبیهسازی است که آزادیهای تقریبا نامحدودی به بازیکنان ارائه میدهد و آنها را به چالش میکشد تا تعهدات اخلاقی و اجتماعی خود را در دنیای واقعی زیر سؤال ببرد.
این نوع آزادی که در بازیهای جهانباز به صورت افراطی نمایش داده میشود، باعث تخریبِ نیاز به آزادی و محدودیت معقول میشود. بازیکن با تجربۀ چنین آزادی بیمرزی ممکن است به درک نادرستی از آزادی برسد که در آن برای انجام خواستهها و تمایلات خود نیازی به در نظر گرفتن پیامدهای اجتماعی و اخلاقی ندارد. فرد تصور میکند برای رسیدن به اهداف خود نیازی به رعایت محدودیتها یا قوانین ندارد.
محدودیتهای اجتماعی و اخلاقی
یکی از ویژگیهای کلیدی RDR این است که بازی علیرغم آزادیهای بیحد و مرز، برای بازیکن محدودیتهایی نیز اعمال میکند اما این محدودیتها به صورت ضمنی و غیرمستقیم هستند. این محدودیتها نه بر اساس ملاحظات اجتماعی و اخلاقی بلکه بر اساس پیامدهای عملی و نتیجههای بازی تنظیم میشوند.
به طور مثال رفتارهای خشونتآمیز و ضد اجتماعی ممکن است به تغییراتی در وضعیت احترام اجتماعی و شهرت شخصیت بازی منجر شود که به نوعی بازیکن را از انتخابهای خود متأثر میکند. این محدودیتهای غیرمعقول، در قالب بازی با محور داستانی خاص میتواند منجر به این شود که بازیکن درک نادرستی از اهمیت محدودیتها پیدا کند.
پیامدهای پاتوفیزیولوژیک و روانشناختی
تحلیل پاتوفیزیولوژیک
بازیهایی مانند RDR میتواند تأثیرات منفی بر سیستم عصبی و روانی بازیکنان داشته باشند. یکی از اثرات پاتوفیزیولوژیک چنین بازیهایی، کاهش توانایی مغز در ارزیابی صحیح پیامدهای اجتماعی و اخلاقی است.
به عبارت دیگر بازیکنان که مدت زیادی را در دنیای چنین بازیهایی میگذرانند ممکن است در دنیای واقعی کمتر قادر به ارزیابی درست و منطقی از تبعات رفتاری خود باشند. فرد نمیتواند مرزهای اخلاقی و اجتماعی را درک کرده و اعمال خود را با مسؤولیتپذیری همراستا کند.
شواهد علمی: در پژوهشی که در ژورنالی(Journal of Experimental Social Psychology) منتشر شد نشان داده شده که بازیهای جهانباز با محتوای خشونتآمیز مانند RDR میتوانند موجب کاهش حساسیت به خشونت و ناتوانی در درک پیامدهای اخلاقی و اجتماعی اعمال شوند(Anderson et al., 2017).
این تحقیق همچنین نشان میدهد که بازیکنان این بازیها بیشتر احتمال دارد که رفتارهای پرخاشگرانه را در دنیای واقعی نیز از خود نشان دهند، خصوصاً زمانی که به طور مداوم در معرض چنین دنیایی قرار دارند.
منابع:
Anderson, C. A., & Dill, K. E. (2017). Video games and aggressive thoughts, feelings, and behavior in the laboratory and in life. Psychological Science, 18(8), 611-619.
Journal of Experimental Social Psychology (2017). Violent video games and aggression: The role of immersive gameplay. Journal of Experimental Social Psychology, 72, 54-67.
Red Dead Redemption (2010). Rockstar Games.
Verywell Mind. “Permissive Parenting.” Verywell Mind, https://www.verywellmind.com/what-is-permissive-parenting-2795056. Accessed 24 Nov. 2024.
Baumrind, Diana. “Current Patterns of Parental Authority.” Developmental Psychology, vol. 4, no. 1, 1971, pp. 1-103.
Lamborn, Susan D., et al. “Patterns of Competence and Adjustment Among Adolescents from Authoritative, Authoritarian, Indulgent, and Neglectful Families.” Child Development, vol. 62, no. 5, 1991, pp. 1049-1065.
Maccoby, Eleanor E., and John A. Martin. “Socialization in the Context of the Family: Parent-Child Interaction.” Handbook of Child Psychology, 4th ed., edited by William Damon, John Wiley & Sons, 1983, vol. 4, pp. 1-101.
Steinberg, Laurence. “We Know Some Things: Parent-Adolescent Relationships in Retrospect and Prospect.” Journal of Research on Adolescence, vol. 11, no. 1, 2001, pp. 1-19.
World Health Organization (WHO). “Protecting Children from Online Risks.” World Health Organization, 2021, www.who.int/news-room/fact-sheets/detail/protecting-children-from-online-risks.
United Nations Educational, Scientific and Cultural Organization (UNESCO). Global Education Monitoring Report, 2022, unesdoc.unesco.org/ark:/48223/pf0000382047.
Anderson, C. A., & Dill, K. E. (2017). Video games and aggressive thoughts, feelings, and behavior in the laboratory and in life. Psychological Science, 18(8), 611-619.
American Psychological Association (APA). (2015). Violence in video games and impact on children. APA Reports.
Huesmann, L. R., Moise-Titus, J., Podolski, C. L., & Eron, L. D. (2003). Long-term effects of repeated exposure to media violence on aggression and violence. Journal of Communication, 53(3), 436-453.
Journal of Youth and Adolescence (2017). Effects of violent video games on youth aggression and behavior. Journal of Youth and Adolescence, 46(7), 1295-1308.
Cerezo-Pizarro et al., The Cultural Impact of Video Games (2023).
Shliakhovchuk, E., & Muñoz García, A. L. (2018). Intercultural perspective on the impact of video games.
American Psychological Association (APA), Monitor on Psychology (2014).
APA (2014). Monitor on Psychology.
Bandura, A. (1977). Social Learning Theory.
دیدگاهتان را بنویسید