ریشههای تفکر صهیونیستی غرق در فساد
پس از جنگهای جهانی، ناگهان خبری در جهان منتشر شد که ماهیت و ذات سردمدارن عالم را آشکار نمود؛ خبری که شاید برای هیچ کس به اندازه حقیقتجویان عالم حامل پیام مهم نبود. با صدور قطعنامه 29 نوامبر 1947 در سازمان ملل، تقسیم فلسطین اجرا شد و در 14 مه 1948، تأسیس و استقلال اسرائیل توسط بن گوریون نخستوزیر موقت اسرائیل اعلام گردید.
اما حقیقت، ورای این خبر است. دشمنترین افراد نسبت به مسلمانان حقیقی، در حال جان گرفتن و برپایی حکومت آشکار بودند. تفکر موعودگرای یهودی که تنها مؤمنان راستین را مانع خود میدید، در مسیر تحقق آرمانش گام برمیدارد. تفکری که ریشه در فساد و تباهی دارد و سردمداران و زرسالاران جهان، در جوامع عامی و خاص آن را نوعی تحقق حق این «سازمان پیچیده» تعریف میکنند و در مقام علمی، به بیان سیر تاریخی آنها ادله اقامه میکنند. در این مسیر، اوج غفلت را در طریق و روش مسلمانانی مییابیم که بعضاً در چهره اسلام اما باطنی یهودی، در مقام توجیه این خسران عظیم برمیآیند و دست دوستی را به سمت این شجره فساد دراز میکنند؛ این مسأله چقدر میتواند یادآور دوران پس از عروج حضرت عیسی(ع) باشد که با نفوذ افرادی همچون پولس، تفکر یهودیستیز مسیحی به سمت آشتی و مسالمت با یهود گرایید.
افسوس است کسانی که قائل به قرآن از جانب خدا هستند، مشی طرحریزی پولسی را دنبال نمایند و شقاوت را به جان بکشند. البته چنین انحراف عقیدتی، تنها هشدار مسلمین نیست؛ بلکه آتش فتنه یهود دامنگیر عام و خاص مردم است که در صورت عدم تمایل، همچون مرحوم فرجنژاد و امثال ایشان باید تحقیر و تمسخر و سختی را به جان خرید؛ اما کیست که راحتی را به کمال و رشد بفروشد؟
با ریشهیابی تفکر صهیونیستی در متن تاریخ، شاهد پوچی این مدعا خواهیم بود که آنچه در توجیه آن میگویند، همه ردگمکنی بیش نیست تا عوام و خواص سر تعظیم بر خواستههای این «سازمان منحرف» فرو آورند.
بنی اسرائیل، در مسیر حکومت جهانی
پس از مکالمه حضرت موسی(ع) با خداوند متعال در بیابان سینا، تکلیف و مسؤولیت عظیم و خطیری بر گردن او گماشته شد. تبشیر و انذار فرعونیان و نجات بنیاسرائیل از چنگ آنها از جمله این تکالیف الهی بود. حضرت موسی(ع) با وزیری هارون، به کاخ فرعون وارد شد و در مجلسی، نشانهها و آیات رسالت خویش را آشکار نمود و آنان که حقیقت را یافتند در همان موقع ایمان آوردند.
فرعون به دلیل جوّ حاکم بر جامعه، توان مقابله با بنی اسرائیل را نداشت و قرار شد اندکاندک آنها را آزاد کند. اما شبانه حضرت موسی (ع) با بنی اسرائیل اقدام به رفتن از شهر کردند که در تاریخ پیچیدهترین اردوکشی را به خود اختصاص داده است؛ چرا که بنیاسرائیل بیش از 600 هزار نفر بودند و خارج کردن این تعداد آدم، کار خاصی است[1]. پس از خروج بنی اسرائیل از مصر، با آن اعجازهایی که در هنگام عبور از دریا صورت گرفت، آنها عازم فتح قدس شدند.
قدس، سرزمین مهمی برای بنیاسرائیل بود. حضرت موسی(ع) پس از غرق شدن فرعونیان در دریا، فرصت برگشتن به مصر و جامعهسازی در آنجا را داشت، اما قدس، مأموریتی بود که از جانب خداوند بر حضرت موسی(ع) نهاده شده بود تا قوم خویش را به آنجا برساند. مطلوب الهی، فتح قدس نبود؛ بلکه فتح آن مقدمهای بود برای حاکمیت توحیدی جهانی[2].
از این رو لازم بود تا به آنها آموزش داده شود تا آماده چنین مأموریت عظیمی گردند. بنابراین موسی(ع) اردوگاهی آموزشی در پای کوه طور ایجاد کرد. این اردوگاه آموزشی چندین سال بر پا بود و بنی اسرائیل در این مدت آموزش میدیدند [3]. آموزش آنها، عمدتاً در زمینههای ساماندهی و انسجام[4]، چهرهشناسی[5] و سیستمهای ارتباطی و اطلاعاتی[6] بود.
هنگامی که آنها به پشت دیوارهای قدس رسیدند و عازم فتح آن شدند، به انواعی از انحرافات دچار شده بودند و از فرمان رهبرشان سر باز زدند. از همین رو حضرت موسی(ع) زبان به شکوه گشود و آنها را نفرین کرد؛ خداوند نیز آنها را 40سال در همان بیابان سرگردان کرد[7]. پس از پایان یافتن این مدت، حضرت یوشع نبی(ع) از جانب خداوند دستور گرفت تا آنها را به مقصدشان برساند[8]
رسیدن به قدس و آغاز انحطاط بنیاسرائیل
بنی اسرائیل، پس از رسیدن به قدس دچار انحطاط شدند که در مواردی قرآن نیز آنها را بیان مینماید. از جمله انحرافاتی که دچارش شدند، نفسپرستی و نژادپرستی است. عمدۀ کار ما با انحراف نژادپرستی است. «سازمان یهود» خود را «قوم برگزیده» میداند. در «تلمود» آمده است که اسرائیل، به دانۀ زیتون شبیه است؛ چرا که زیتون امکان آمیختن با مواد دیگر را ندارد![9] حتی تا جایی این انحراف پیش رفت که آنها خود را فرزند خدا خواندند [10].
یهود، با فرض برتری نژادی خود اقدام به تشکیل حکومت کرد. به عبارتی دیگر، تا قبل از رسیدن به قدس، یهود با فرض قرار دادن مأموریت الهی، عازم فتح قدس و برپایی حکومت الهی شد اما اکنون با اعتقاد به برتری نژاد خویش بر مسند حکومت نشسته است. طبیعی است که وقتی مبنا بر قدرت نشستن، برتری نژادی باشد آن حکومت مروّج فساد و گمراهی خواهد شد؛ چرا که تنها صالحان هستند که بر مدار حکومت توحیدی اقدام میکنند و تنها تفکری میتواند چنین اجازهای دهد که قائل به برتری نژادی نباشد، بلکه به برتری لیاقت و استعداد و پاکی اعتقاد داشته باشد.
در نظریه برتری نژادی، کاری با صالح بودن یا نبودن نیست بلکه تنها معیارِ در ساختار حکومت قرار گرفتن، بودن در آن نژادی است که برتری دارد. حکومت قدس، نتوانست عقیده منحرف و فسادانگیز یهود را سیراب کند، پس او در آرمان فتح جهان به نقشههایش حیات و استمرار میبخشد.
صهیونیسم، حق حیات ندارد!
از آنچه گفته شد، آشکار گردید که نخست، یهود حق تصرف قدس را ندارد! چرا حکومت بر قدس، پایه و مقدمه حکومت جهانی است و حق تصرف آن تنها زمانی به آنها داده شد که در مسیر وعدههای الهی بودند و غایتشان برپایی حکومت توحیدی بود؛ اما از آنجایی که دچار انحراف گردیدند، دیگر در این مسیر قرار ندارند تا حق تصرف بر آنها اطلاق گردد. به عبارتی دیگر، آنها از ضابطه حق یافتن تصرف قدس خارج شدند و این تکلیف، بر گردن پیامبر گرامی اسلام(ص) و پیروان حقیقیاش گماشته شد؛ چرا که تنها آنها در این ضابطه و قانون قرار دارند.
دوم آنکه، تفکر صهیونیسم ریشه در فساد دارد. صهیونیسم همان تفکر جهانی شدن یهود است؛ اما این تفکر، در عمق فساد قرار دارد. این عقیده، تا زمانی که همان مبنای قبل از رسیدن به قدس بنیاسرائیل را داشت، توحیدی بود اما از زمانی که یهود وارد قدس شد، دیگر این تفکر با مبنای الهی دنبال نشد؛ بلکه با فرض برتری نژادی در طرحریزی قرار گرفت. به عبارتی دیگر، از آنجایی که برترینژادی یک تفکر غلط و در ساختار حکومتی، فسادانگیز بود و تفکر صهونیستی نیز بر مبنای چنین باوری شکل گرفت، میتوان گفت که تفکر صهیونیسم ریشه در تفکر فسادانگیز در ساختار حکومتی دارد و صهیونیستها دنبال چیزی جز برپایی حکومت نیستند./204
منابع:
1- عهد عتیق، اعداد، باب2
2- طائب، مهدی، دشمن شدید، جلد اول، صفحه 151
3- عهد عتیق، بابهای خروج، لاویان و اعداد
4- عهد عتیق، خروج، باب 18، شماره 25
5- سوره بقره، آیه 146
6- عهد عتیق، اعداد، باب 10، شمارههای 1، 10
7- سوره مائده، آیه 26
8- عهد عتیق، یوشع، بابهای 1-16
9- المسیری، عبدالوهاب، موسوعة الیهود و الیهودیة، ، ج5، ص72
10- سوره مائده، آیه 18
دیدگاهتان را بنویسید