تحلیل فیلم آبشناس The Water Diviner 2014
				نقد و تحلیل فیلم آبشناس The Water Diviner 2014
فیلم «آبشناس» (The Water Diviner 2014) اولین ساختۀ راسل کرو، ظاهراً داستانی انسانی دربارۀ پدری استرالیایی است که در جستجوی پسران گمشدهاش به خرابههای نبرد گالیپولی سفر میکند؛ نبردی گمنام که در آن، 17 هزار نیروهای استرالیایی و نیوزیلندی(آنزاک) قربانی جاهطلبی امپراتوری بریتانیا در جنگ علیه امپراتوری عثمانی شدند.
تحلیل پیش رو لایههای پنهان فیلم را در لایۀ فرامتن به لحاظ تاریخی میکاود و بیان میکند که این اثر، بیش از آنکه یک فیلم ضد جنگ غربی باشد، نمونهای موفق از سیاست و هوشمندی فرهنگی ترکیه است.
نبردی گمنام در جنگ جهانی اول
نبرد گالیپولی (Gallipoli) یکی از نبردهای مهم و در عین حال گمنام جنگ جهانی اول محسوب میشود. دلیل اصلی این گمنامی، شکست متفقین در این جبهه بود؛ قاعدهای کلی وجود دارد که فاتحان تاریخ را مینویسند و متفقین ترجیح دادند در مورد نبردهایی که در آنها شکست خوردند، کمتر سخن بگویند. این نبرد، شکستی سنگین برای انگلستان بود و به نظر میرسد پس از یک سکوت تقریباً صد ساله، مورد توجه قرار گرفته است.
سربازان استثمار شدۀ امپراتوری بریتانیا در خط مقدم
البته وقتی از «انگلستان» نام میبریم، منظور «بریتانیا» و امپراتوری آن است، چرا که بخش عمدۀ کشتهشدگان این نبرد، انگلیسیتبار نبودند.
آنها عمدتاً جوانان استرالیایی (بخشی از نیروهای آنزاک (ANZAC) بودند. آنزاک (ANZAC)مخفف عبارت Australian and New Zealand Army Corps (سپاه ارتش استرالیا و نیوزیلند) است. این نام به نیروهای نظامی مشترکی اطلاق میشود که از استرالیا و نیوزیلند در جنگ جهانی اول (بهویژه در نبرد گالیپولی) و جنگهای بعدی شرکت کردند.
سربازانی که شاید بهدرستی نمیدانستند چرا باید در خاک ترکیه و برای منافع پادشاهی بریتانیا جان خود را از دست بدهند. این پرسش که «یک استرالیایی در ترکیه برای چه باید بمیرد؟» منطق روشنی برای آنها نداشت.
استراتژی بریتانیا با استفاده از نیروهای مستعمرات
این سرنوشت مختص استرالیاییها نبود، پادشاهی بریتانیا در جنگها از سربازان سرزمینهای مستعمرۀ خود استفاده میکرد. برای درک بهتر این مقایسۀ زمانی، میتوان به وقایع جنوب ایران و قیام دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی دلواری اشاره کرد. در آنجا نیز دلاوران تنگستانی، عمدتاً با سربازان هندی میجنگیدند که تحت امر افسران بریتانیایی بودند. گورستان هندیها در بوشهر و دلوار، گواه این مدعاست.
استراتژی رایج این بود که صاحبمنصبان انگلیسی در عقب میایستادند و سربازان مستعمرات را به خط مقدم میفرستادند. گورستان کشتههای جنگ جهانی اول و دوم انگلستان در تهران، خیابان دولت سابق (شهید کلاهدوز) وجود دارد که نشاندهندۀ تفاوت برخورد با کشتهشدگان انگلیسی و مستعمراتی است.
تسخیر پایتخت عثمانی
این «سوءتفاهم» یا بهتر است بگوییم، این پرسش بنیادین، هرگز میان استرالیا و انگلستان حلوفصل نشد: هدف از آن جبهه چه بود؟ بریتانیا چگونه تصور میکرد که میتواند با یک نقشۀ جنونآمیز، پایتخت امپراتوری عثمانی را تسخیر کند؟
در حالی که جاسوسان انگلیسی مانند گرترود بل(Gertrude Bell) که در نقد فیلم «ملکه صحرا» به آن پرداخته شد و تی. ای. لارنس (T.E. Lawrence) مشهور به لارنس عربستان در پشت خطوط و در نقاط مختلف امپراتوری عثمانی مشغول ایجاد آشوب بودند، فرماندهان بریتانیایی در سال ۱۹۱۵ تصور کردند که میتوانند با یک حملۀ دریایی عظیم به ساحل بسفر(Bosphorus) در آستانۀ استانبول پایتخت را تسخیر و یک امپراتوری را به زانو درآورند. این نقشه، بیشتر به یک رویای بلندپروازانه شبیه بود تا یک استراتژی نظامی منطقی.
هزینۀ انسانی و یادبود نبرد
آماری مبنی بر ۱۷ هزار کشته، اغلب بر اساس ۱۷ هزار گوری است که اکنون در ساحل بسفر وجود دارد و عمدتاً متعلق به سربازان استرالیاییتبار است. این مکان امروزه به یک مقصد گردشگری تبدیل شده است و ترکها که در این فیلم نیز در زمینۀ توریسم فعال نشان داده میشوند از این ظرفیت استفاده کردهاند. هنوز هم پس از سالها، بسیاری از استرالیا در سالگرد نبرد گالیپولی به ترکیه سفر میکنند تا به پدربزرگهای کشتهشدۀ خود ادای احترام کنند.
البته این ۱۷ هزار گور، تنها متعلق به کشتهشدگانی است که شناسایی شدهاند و گور مشخصی دارند؛ تعداد واقعی کشتهشدگان قطعاً بسیار بیشتر بوده است، چرا که همانطور که در فیلم نیز مشاهده میشود، پیکرهای بسیاری در میدان نبرد نابود شدند یا هرگز پیدا نشدند.
پایان نبرد و سقوط امپراتوری عثمانی
نبرد گالیپولی، نبردی بسیار خونین با پایانی تلخ برای فرانسه و انگلستان بود. آنها نتوانستند به هدف خود یعنی تسخیر پایتخت عثمانی برسند، هرچند امپراتوری عثمانی نهایتاً در پایان جنگ در سال ۱۹۱۸ سقوط کرد و متعاقباً بر اساس پیمان سایکس-پیکو(Sykes-Picot Agreement) میان انگلستان و فرانسه تجزیه شد.
تاکتیکهای مرگبار و سکوت تاریخی
نام گالیپولی برای مدتها از تاریخ حذف شده بود و تا حدود سال ۲۰۰۰ میلادی کمتر به آن پرداخته میشد. نقطۀ اوج تلخی و خشم استرالیاییها از این نبرد، آنجاست که ظاهراً افسران انگلیسی، علیرغم اطلاع از عدم امکان تسخیر جبهه، در سه نوبت به سه فوج از سربازان استرالیایی دستور حمله دادند. این سه موج حملۀ انسانی، عملاً فرستادن «گوشت در برابر گلوله» بود و منجر به قتلعام حداقل ۱۷ هزار سرباز شد.
گالیپولی بر پردۀ سینما
این ماجرای تلخ، دستمایۀ آثار سینمایی نیز قرار گرفته است. پیش از این، در دهۀ ۱۹۸۰، پیتر ویر(Peter Weir)، کارگردان استرالیایی، فیلمی با عنوان «گالیپولی» (Gallipoli1981) ساخت. ترکها نیز که این نبرد را «نبرد چناققلعه» (Battle of Çanakkale) مینامند و آن را یک فتحالفتوح میدانند، آثاری از جمله یک سریال در این باره تولید کردهاند. اثری که در سال ۲۰۱۴ توسط راسل کرو(Russell Crowe) کارگردانی و بازی شد (اشاره به فیلم The Water Diviner) حداقل سومین اثر شاخص در مورد این نبرد است و نشان میدهد که پس از صدمین سالگرد جنگ جهانی اول، این واقعه بهعنوان مرثیهای برای سربازان استرالیایی، بازگو میشود.
اهمیت تجزیۀ عثمانی برای غرب
اما اهمیت تجزیۀ عثمانی برای غربیها و بریتانیا چه بود؟ امپراتوری عثمانی، اگرچه شاید نماد اسلام واقعی نبود، اما در آن زمان تنها امپراتوری مسلمان باقیمانده در جهان بود.
ریشههای خصومت: یک عقدۀ تاریخی
این امپراتوری که پس از فتح قسطنطنیه(Constantinople) (مرکز روم شرقی یا بیزانس (Byzantium)) در قرن پانزدهم و تبدیل کلیسای ایاصوفیا (Hagia Sophia) به مسجد شکل گرفته بود، برای اروپا یک «عقدۀ» تاریخی محسوب میشد.
فتح قسطنطنیه که اسلامبول یا استانبول نام گرفت بهمعنای شکست نهایی اروپا پس از ۲۰۰ سال جنگهای صلیبی بود. عثمانی در دورانی تا قلب اروپا، اروپای شرقی و حتی پشت دروازههای وین، پیشروی کرده بود.
اگرچه این امپراتوری مدتی انرژی خود را صرف کشورگشایی کرد، اما از زمانی با باز شدن پای لژهای فراماسونری (Freemasonry) اروپایی مانند لژ معروف قسطنطنیه نفوذ غربی در آن آغاز شد؛ گفته میشود مصطفی کمال آتاتورک (Mustafa Kemal Atatürk) نیز با عضویت در همین لژها به قدرت رسید.
الگوی دیکتاتوری و نفوذ لژها
اما موجی از پانترکیسم(Pan-Turkism) که ماهیتی خلاف اسلام یا ضد اسلام داشت، از طریق جریانی نشأتگرفته از لژها(Lodges) در آنجا رواج داده شد. این جریانی بود که پس از مشروطه در ایران نیز عدهای آن را دنبال میکردند و بخشی از یک نقشه در حال پیشروی در منطقه بود.
پس از مشروطه، این لژها رشد قابل توجهی کردند. جالب آنکه آتاتورک و پهلوی اول نیز همدوره بودند. به نظر میرسد الگوی مشابهی در حال رخ دادن بود:
ابتدا یک اصلاح اولیه مانند مشروطه سلطنتی در دوران عبدالحمید دوم سپس دورهای از سستی و فروپاشی و در نهایت، ظهور یک دیکتاتور نظامی که قصد دارد در فضای بینظم (فضایی که در پایان این فیلم بهخوبی به تصویر کشیده شده) نظم را حاکم کند.
از آنجا که مردم یا حداقل گروهی از آنان از بینظمی و قتل و غارت خسته شده بودند، تصور میکردند این ناظم جدید، منجی کشور خواهد بود.
نکتۀ قابل توجه، شباهت دقیق سیاستها در هر دو کشور است: اقداماتی مانند کشف حجاب و تلاش برای تغییر رسمالخط (Alphabet reform).
اگرچه تغییر رسمالخط در ایران موفق نشد، اما در آغاز عصر پهلوی اول، بحثهای جدی در اینباره وجود داشت و افرادی رسماً از آن سخن میگفتند. این نشاندهندۀ یک نقشهی واحد بود که در کل منطقه در حال اجرا بود.
ریشههای تاریخی نفوذ غرب
در واقع، یک نفوذ نرم هم در ایران و هم در عثمانی ایجاد شده بود. حتی پیش از آن، در دوره صفویه، هنگامی که عثمانی در حال کشورگشایی عظیم در اروپا بود، برخی قدرتهای غربی مانند انگلیسیها با ترفندهایی، این انرژی را به سمت ایران سوق دادند.
با به قدرت رسیدن اولین سلسلۀ رسمی شیعی در ایران، آنها جنگ را به سمت تقابل «تشیع و تسنن» هدایت کردند و قسمت عمدهای از انرژی این دو کشور اسلامی، صرف جنگ با یکدیگر شد.
سفر برادران شرلی(Shirley brothers) به ایران در آن دوره و آموزش فن ریختهگری توپ به شاه عباس، بسیار معنادار است.
عبرتهای فروپاشی امپراتوری عثمانی
تاریخ این دوره از صفویه تا پایان قاجار که معادل جنگ جهانی اول و تجزیه عثمانی است بسیار عبرتآموز است. مطالعۀ هدفمند این بخش از تاریخ، بهویژه برای جوانترها، توصیه میشود.
اینکه چگونه یک امپراتوری بسیار خشن، کشورگشا و فاتح که از سویی تا نیمی از اروپا و از سوی دیگر شمال آفریقا(سواحل مدیترانه) و مناطق شامات، عراق و حجاز را تصرف کرده بود، ناگهان از درون با فروپاشی مواجه میشود؛ فروپاشی از جنس نفوذ و جنگ نرم. این امپراتوری مدتی با همسایگانش مشغول شد، تدریجاً ضعیف گشت تا اینکه در سال ۱۹۱۸ تیر خلاص به آن شلیک شد.
ظهور آتاتورک و هویتزدایی دینی
چگونگی به قدرت رسیدن ناگهانی مصطفی کمال پاشا(آتاتورک) نیز قابل تأمل است. متفقین(the Allies) که تمام متصرفات و مستعمرات عثمانی را گرفته بودند، چرا باید به خاک اصلی ترکیه رحم میکردند؟
واقعیت آن است که مصطفی کمال پاشا، احتمالاً ادامۀ منطقی همان چیزی بود که آنها میخواستند: یعنی هویتزدایی دینی از جامعۀ ترکیه.
این فضای پانترکیسم تا امروز نیز در همسایۀ غربی ما حاکم است و تا دورۀ آقای رجب طیب اردوغان ادامه یافته است. جالب آنکه نام خانوادگی بازیگر تُرک این فیلم، اردوغان است.
ترکیه و اروپا و تداوم یک تقابل دیرینه
این تحولات، نتیجۀ یک برنامهریزی صد و چند ساله پس از تجزیه عثمانی بود؛ تیر خلاصی که به آخرین قدرت ظاهراً اسلامی شلیک شد. البته عثمانی نمایندۀ جهان اسلام نبود کما اینکه ترکیۀ امروزی نیز نمیتواند نمایندگی ارزشهای اسلامی را داشته باشد.
با این حال، عثمانی قدرتی بود که در این ماجرا از هم پاشید و پس از آن، فضایی کاملاً لائیک(laic) و غربزده حاکم شد.
جالب آنکه پس از گذشت بیش از صد سال که ترکیه از بسیاری ارزشهای ملی و بومی خود فاصله گرفته، هنوز اروپا آن را پشت در نگه داشته و اجازۀ ورود به اتحادیۀ اروپا(European Union) را نمیدهد.
به نظر میرسد این نزاع دیرینه پس از صد سال هنوز وجود دارد. رقبای جغرافیایی ترکیه، یعنی یونان و ارمنستان که در پایان فیلم، ارمنیها بهعنوان انسانهایی خونریز معرفی میشوند، اکنون عضو جامعۀ اروپا هستند، اما این افتخار هنوز به ترکیه داده نشده است.
برخی این دعوا را بسیار قدیمیتر دانسته و به جنگهای اساطیری میان ترکیه که نماد تروا(Troy) و یونان تمدن میسنی(Mycenaean civilization) ارجاع میدهند.
مطالعهی این سابقۀ تمدنی اکیداً توصیه میشود، زیرا فهم بسیاری از معادلات ژئوپلیتیک امروز منطقه، موکول به درک این اختلاف دیرسال تمدنی است.
تصویر ترکیه در فیلم آبشناس | نقد و تحلیل فیلم آبشناس The Water Diviner 2014
با توجه به سابقۀ دشمنی ترکها با اروپاییان که تا امروز نیز ادامه یافته، این پرسش مطرح میشود که چرا در این فیلم چنین تصویر عزتمندانه و مثبتی از ترکیه و ترکها میبینیم؟
در حالی که در فیلمهای ضدجنگ(Anti-war films) معمولاً به شخصیتپردازی(characterization) دشمن پرداخته نمیشود و آنها صرفاً برای کشته شدن حضور دارند. این رویکرد متفاوت، احتمالاً به هوشمندی ترکها بازمیگردد.
سیاست ترکیه در سینما و تولیدات مشترک
برخلاف برخی فیلمسازان ایرانی که گاه برای پذیرش در جشنوارههای خارجی شرط تحقیر فرهنگ خودی را میپذیرند و چهرهای سیاه و تباه از کشورشان به نمایش میگذارند، ترکیه سیاست بسیار جدی و مستمری را در قبال سینما و نظام سریالسازی خود اتخاذ کرده است. یکی از جلوههای این سیاست، تولیدات مشترک(co-productions) است.
فیلم آبشناس 2014(The Water Diviner) اثری با سرمایهگذاری استرالیا است که در خاک ترکیه ساخته شده است. مدتهاست، شاید بیش از ۱۵ سال که شهرداری استانبول رسماً اعلام کرده به آثار بینالمللی که در ترکیه خصوصاً در بندر استانبول فیلمبرداری شوند، تسهیلات و امکانات خاصی ارائه میدهد.
استانبول یک مقصد سینمایی شده است
این سیاست اعلامشده باعث شده بسیاری از فیلمسازان ایرانی نیز برای فیلمبرداری به آنجا بروند و بندر استانبول در سینمای ایران فراوانی تصویری بالایی پیدا کرده است.
برای مثال، در فیلم «گناهکاران» به کارگردانی فرامرز قریبیان داستان ناگهان به استانبول کشیده میشود. همچنین در یکی از فصول سریال «پایتخت» شاهد سفر شخصیتها به استانبول و نمایش جاذبههای توریستی آن بودیم.
این انتخابها عمدتاً به دلیل امتیازات، امکانات اقامتی و رفاهی ارائهشده است. البته آنها مراقب فیلمنامه نیز هستند تا چهرهای منفی از کشورشان ارائه نشود.
حتی فیلم «قلادههای طلا» نیز صحنهای در استانبول دارد. تهیهکنندگان میدانند که اگر داستانی ظرفیت لوکیشن خارجی داشته باشد، سفر به استانبول گزینۀ مناسبی است.
کنترل روایت در فیلم راسل کرو
در این فیلم نیز، شخصیتی مطرح مانند راسل کرو(Russell Crowe) به عنوان کارگردان و بازیگر اول حضور دارد. ترکها با این همکاری موافقت کردهاند، اما شروطی داشتهاند: این فیلم باید به نبرد چناققلعه(Battle of Çanakkale) معادل نبرد گالیپولی بپردازد و مظلومیت طرف تُرک را نیز نشان دهد؛ اینکه آنها نیز مانند استرالیاییها، قربانی ظلم مشترک بریتانیا بودهاند.
همچنین خواستهاند که فیلم نشان دهد آنها چگونه پس از جنگ، کشورشان را از تجزیه و از اقدامات ارمنیهای داشناک(Dashnak) و یونانیها نجات دادند.
اشاره به وقایع ۱۹۱۷ و کشتار ارامنه که تا امروز محل مناقشه است. ترکیه خواسته این روایت را در فیلم بگنجاند و در انتهای فیلم نیز آورده شده که آنها مظلومانه و تنها برای دفاع از کشورشان کشته شدند.
درسی در میهنپرستی و هوشمندی سینمایی
اینها درسهایی است که میتوان از سینمای آنها آموخت؛ اینکه لااقل میهنپرست باشند و به کشور خود توهین نکنند. ترکها در این زمینه نسبت به کشورشان بسیار غیرت دارند.
در این فیلم، آنها به تفاهمی با راسل کرو رسیدهاند. در ابتدای فیلم، ژنرال تُرک با بازی ییلماز اردوغان(Yılmaz Erdoğan) شخصیتی خشن و بیرحم معرفی میشود، اما در پایان به یکی از دوستداشتنیترین شخصیتها بدل میگردد.
این سیر تطور شخصیت(character arc) از دشمن به دوست و حامی، دقیقاً مقصود ترکها را میرساند: «ما زمانی میجنگیدیم، ولی اکنون بهترین دوستان شماییم.»
این فیلم بهنوعی اعادۀ حیثیتی برای ترکیه است. به نظر میرسد سینمای ترکیه، به جز سریالهای رایج، آموزههای دیگری نیز دارد. آنها در مسائل تاریخی هوشمندانه عمل میکنند و خود را ستون جهان اسلام و شرق میدانند، هرچند همزمان تمایل شدیدی به غربی شدن نیز نشان میدهند.
این متن بر اساس محتوای جلسۀ سینما اقتباس با سخنرانی دکتر مجیدشاهحسینی تنظیم شده است.
بیشتر مطالعه کنید
نقد و تحلیل فیلم استعماری ملکه صحرا
                
                
                                
                     
                     
                     
															
دیدگاهتان را بنویسید