منشأ روانی حجاب استایل | اغواگری و اضطرابی پنهان
منشأ روانی حجاب استایل | مقدمه
در بخش پیشین(برای مطالعۀ قسمت قبل اینجا کلیک کنید)، خواننده را به دل روایتهایی بردیم که اینفلوئنسرهای حجاب استایل با آن روایت، شخصیت، عزت نفس، ایدوئولوژیها و انتخابهای خود را را متفاوت و الهامبخش معرفی میکنند. آنها با جملات مثبتی مانند حجاب محدودیت نیست مدعی این هستند که انتخاب آزادانه و سلیقهای آن، فرصتی برای خود بودن، عزت نفس داشتن و زیبایی است. اما نقدی که برای آشکار کرد این قرائت بیان شد این بود که اکثراً ایدئولوژی و رفتاری که آنها مایۀ فردیت یافتگی و احساس ارزشمندی کردن میدانندش، از معنای اصیل پوشش اسلامی و نگاه اسلام به ارزشمندی و جایگاه زن نشأت نمیگیرد!
ما حجاب استایل را بهمثابۀ پدیدهای پیچیده شناختیم که گذار جامعۀ ایرانی از مدیریت بدن شخصی به بدن رسانهای برآمده است. این جریان با تصاحب مفاهیم والای کرامت زن، عزت نفس و هویت مستقل، آنها را در خدمت اقتصاد توجه و مصرف نمادین قرار داده و خوردهشیشههایی از ایدئولوژیها و تفکر اغواگرانۀشان را وارد لایههای فکری و روانی جامعه کرده است.
نشان دادیم که این پدیده چگونه پوشش دینی را از چارچوب عفاف و عزت به ابزاری برای خودنمایی پنهان و جلب توجه در فضای دیجیتال بدل کرده است. حجاب استایل در بستر اقتصاد توجه، زن مسلمان را خواسته یا ناخواسته به ابژۀ ویترین تبدیل میکند تا هویت او به کالای رسانهای برای پذیرشجویی و پر کردن جیب پلتفرمها استحاله یابد.
همچنین، اشارهای جزئی به رابطۀ این جریان با طرحوارۀ نقص و شرم کردیم که چگونه اینفلوئنسرهای حجاب استایل در قالب صورت اردکی(برای مطالعۀ بیشتر در مورد صورت اردکی اینجا کلیک کنید)، ظاهری آرایش شده و فیلتردار ارائه میدهند که خود این ارائه نوعی مکانیسم دفاعی برای انکار تنشهای ناشی از احساس عدم ارزشمندی و شرمساری از خود است. این شعارهای خوددوستی و اعتمادبهنفس، عملاً به نُرم جدیدی از اغواگری و پنهانکاری تصویر خود(Self) بدل شدهاند.
اما حال میگوییم اینوری هستی یا اونوری؟ پدیدهای مادر در فضای مجازی داریم به نام حجاب استایلیست، که در همان عنوانش ما تضاد را مشاهده میکنیم! حجاب به معنای حجب و حیا است و استایلیست به افرادی اطلاق میشود که ظاهرشان را برای دیگران به اشتراک میگذارند تا از آنها الگوبرداری شود؛ این پدیده دو بخش مختلف جامعه را از هم تلفیق میکند؛ یعنی هم شخصیت خانمهای چادری را زیر سوال میبرد و هم کسی که بدحجاب است. بسیاری از دختران کم حجاب اصلاً شخصیت و رفتار اغواگرانه ندارند!
طرف حجاب استایلیسته میکاپ آرتیست هم هست! همان کارهایی را که مثلاً یک دختر کمحجاب یا بدحجاب انجام میدهد را جلوی دوربین انجام میده؛ با این تفاوت که فقط گردی صورتش معلوم است؛ ولی همان گردی صورت انگار که مثل زمین کشاورزی در آن محصول کاشت شده؛ هم ژل زده، هم عمل کرده، هم لنز دارد و ابرو کاشته؛ فقط آمده یک روسری سرش کرده. بالاخره درحال فعالیت در صنعت مدلینگ هستی! مشخص کن که با حجاب هستی یا اغواگر؟ مگر برداشت شما از حجاب فقط پوشش است؟
تبرج و پدیدۀ حجاب استایل
به نظر شما آیا تبرج میتواند در نقش حجاب هم ظاهر شود؟ برای پاسخ به این سوال باید دو نکته را کنار یکدیگر قرار داد و سپس قضاوت کرد؛ از طرفی حجاب یک واجب تعبدی نیست، واجب تعبدی یعنی واجبی که باید به قصد قربت انجامش داد مثل قصد نماز. اما مقابل آن واجب توسلی است، یعنی واجبی که صرف آمدنش کافی است.
مثلاً اگر لباستان نجس شده باشد، به محض پاک کردن عین نجاست هر طوری زیر آب زده شده باشد قبول است؛ باران بر آن باریده باشد یا کسی آن را داخل آب انداخته باشد فرقی ندارد و طهارت آن حاصل میشود. توجه کنید که این مسئله یعنی قصد شما شرط نیست و آن لباس پاک شده. حجاب مسألهای است که قصد قربت در صحت آن شرط نیست؛ همین اندازه که باشد کافی است و این خود ظرفیتی به حجاب میدهد.
نکتۀ دوم توجه به معنای تبرج است که یعنی خودنمایی، حالا ولو با حجاب باشد؛ پس حجاب استایل اگر مصداقی برای تبرج شد اشکال دارد. اما شما بگویید در شهر فرمهین مثلاً سنتی وجود دارد که در مناسبتی خاص، زنان، چادری سفید میپوشند. یا اینکه حتما نیاز نیست که در بیرون از خانه عدهای طبق اقلیم محلشان چادرشان سیاه باشد.
چرا؟ چون حجاب حتی واجب توقیفی هم نیست؛ توقیفی یعنی واجباتی که خداوند معلومشان کرده و قیدی در انجام آنها زده؛ مثل نماز که یک رکوع و دو سجده دارد و شما نمیتوانید در آن تصرف کنید. اما در امر حجاب دین به ما گفته است این مقدار را باید بپوشانی؛ حالا هر طور که پوشاندی… در این موفعیت مردم یک اقلیم باید عبا بیندازند و مردم اقلیم دیگر باید پوششان حتماً سیاه باشد…
پس حجاب مسئلهای است که اقلیمها و فرهنگها را میپذیرد و این یعنی تکثر بردار است. حال ما میخواهیم بین تکثر آن و بین تبرجش تفاوت بگذاریم. با این وجود اگر تبدیل به مصداقی از جلوهفروشی شود(حجاب استایل) آن وقت اشکال دارد. حجاب در عین حال، پوششی در فرم و شکلی خاص تبیین نشده که کسی ادعای سختگیری اسلام را بکند.
جهاد تبیین مقدمهای برای اصلاح
پدیدههای التقاطی، همچون جریانی خزنده و فریبنده، در بطن جامعه ریشه دواندهاند و با آمیزش عناصری متضاد، مرزهای ظریف میان حق و باطل را در هم میشکنند. این امور، که گاه در قالبی فریبکارانه از اصالت و سنت پوشیده شدهاند، تمایز میان حقیقت و کذب را تار میکنند و با جسارتی ستمپیشه، نسخهای مسمومتر و گمراهکنندهتر از مسیر نادرست را به صحنه میآورند که باطل جلوی آن لُنگ میاندازد. این جریان، با تکیه بر ظاهری آراسته و فریبنده، ذهنها را مسحور میسازد و با تحریف ارزشهای بنیادین، هویتهای اصیل را به مسلخ میبرد.
هنگامی که حجاب با خودنمایی و اغواگری درهم میآمیزند، حرمت حقیقت مخدوش میشود و باطلی نوظهور، با نقابی از تقدس، رخ مینماید که از پیشینیان خود بهمراتب گمراهکنندهتر است. این نسخه، با زرقوبرقی اقناعکننده، دلها را میفریبد و در گردابی از تضاد، جامعه را بهسوی انحطاطی پنهان سوق میدهد که ریشههای اخلاق و اصالت را به تاراج میبرد. اینگونه است که التقاط، با درهمریختن مرزهای حق و باطل، راه را برای سیطرهای فریبندهتر از کذب هموار میسازد و انسان را در تاروپود توهمی مسحورکننده گرفتار میکند.
در شرایطی که التقاط، مرز میان حق و باطل را مخدوش میسازد و صورتی گمراهکنندهتر از باطل را ارائه میدهد، ضرورت جهاد تبیین آشکارتر میشود. این فرایند، از طریق تبیین دقیق و استدلالی، به جداسازی حقیقت از تحریف کمک میکند و از انحراف ارزشهای بنیادین جامعه جلوگیری مینماید.
اکنون، در این بخش قصد داریم با فرمایش و دستور حضرت امام خامنهای به تحلیل و تبیین عمق روانشناختی این پدیده نفوذ کنیم و منشأهای اضطرابی پنهان آن را واکاویم. چرا زنان جوان به سمت این الگو کشیده میشوند؟ کدامیک از نیازهای برآوردهنشدۀ روانی در پس این جذب قرار دارد؟ و چگونه این ظاهر آرامبخش، زخمهای عمیقتری را پنهان میکند؟
در ادامۀ بحث، لازم است همین روند را در سطوح عمیقتر روانی تحلیل کنیم:
- ریشههای انگیزشی در تشدید اغواگری
- سازوکارهای دفاعیِ پنهان در رفتار اینفلوئنسرها
- ابعاد جمعی این اضطراب که چگونه از سطح فردی عبور میکند و به بحرانی در هویت جمعی بدل میشود.
این بررسی، دریچۀ ورود به لایههای ناپیدای روان جامعۀ معاصر ایرانی خواهد بود؛ که در آن حتی حجاب هم از معنایی کرامتبخش به ابزاری برای مدیریت اضطراب و جلب پذیرش بیرونی تنزل یافته است.
ریشههای انگیزشی در تشدید اغواگری | منشأ روانی حجاب استایل
پدیدۀ حجاب استایلیست، که در آن زنان جوان با ترکیب پوشش ظاهراً محجبه و رفتارهای خودنمایانه در فضای مجازی ظاهر میشوند، بازتابی از انگیزههای عمیق روانشناختی است که در پس آن اضطرابهای پنهان و نیازهای برآوردهنشده نهفتهاند. برای فهم این پدیده، باید به نظریههای انگیزش در روانشناسی، خصوصاً مدل سلسلهمراتب نیازهای مزلو و نظریۀ خودتعیینگری(Self-Determination Theory) رجوع کرد. این نظریهها نشان میدهند که رفتارهای انسانی ریشه در تلاش برای ارضای نیازهای بنیادین مانند تعلق، احترام و خودابرازی دارند. حال اگر این تعلق ، احترام و خودابرازی در کودکی درست تأمین و آموزش داده نشده باشد چه میشود؟
نخستین انگیزۀ محرک در گرایش به حجاب استایلیست، نیاز سرکوب شده نسبت به تعلق و پذیرش اجتماعی است. در جهانی که رسانههای اجتماعی معیارهای زیبایی و موفقیت را بازتعریف کردهاند، زنان جوان با فشار فزایندهای برای دیده شدن(اقتصاد توجه) و تأیید گرفتن از جامعه مواجهاند. این فشار، در فرهنگهایی که ارزشهای دینی و سنتی و مدرن در تقابلاند، تشدید میشود. حجاب استایلیست، بهعنوان یک راهبرد التقاطی، به فرد امکان میدهد تا با حفظ ظاهری از هوی بانوان با حجاب، در عین حال به معیارهای مدرن زیبایی و جذابیت(مانند آرایش غلیظ یا جراحیهای زیبایی) پاسخ دهد.
این ترکیب، تلاشی است برای جلب پذیرش از دو گروه متضاد: جامعۀ دینی که حجاب را مایۀ عفاف و ارزش میداند و جامعۀ مدرنِ مصرفگرا که خودنمایی و جذابیت بصری را ستایش میکند. این دوگانگی، ریشه در اضطرابی عمیق دارد که از ترس طرد شدن یا نادیده گرفته شدن نشأت میگیرد. بهعنوان مثال، زنی جوان با انتخاب روسریهای رنگارنگ و آرایشی برجسته، تلاش میکند تا هم به هنجارهای دینی پایبند بماند و هم در فضای مجازی بهعنوان فردی مد روز دیده شود. این رفتار، ظاهراً انتخابی آزادانه است، اما در عمق خود بازتابی از تلاش برای فرونشاندن اضطراب عدم پذیرش و شرمساری نسبت به ارزشمندی خود است.
دومین انگیزه، نیاز به خودابرازی و هویتیابی است. نظریۀ خودتعیینگری تأکید میکند که افراد برای احساس رضایت روانی به سه نیاز اساسی وابستهاند یعنی خودمختاری، شایستگی و ارتباط. در مورد حجاب استایلیست، خودمختاری در انتخاب سبک پوشش و نمایش آن در فضای مجازی، به فرد احساس کنترل بر هویت بصریاش میدهد. خودابرازی برای بانوان مهارت بسیار مهم و ویژهای است که نیازمند یادگیری و آموزش است. با این حال، این خودابرازی اگر با تربیت درست صورت نگرفته باشد، اغلب به دام اغواگری میافتد، زیرا در فضای مجازی، تأیید اجتماعی(لایکها، کامنتها و فالوئرها) به معیاری برای شایستگی تبدیل میشود.
زنی که بهعنوان حجاب استایلیست فعالیت میکند، ممکن است ناخودآگاه در چرخهای گرفتار شود که در آن ارزش خود را از بازخوردهای بیرونی تعریف میکند نه از هویت درونوابستۀ خودش. این وابستگی به تأیید دیگران، بهجای کاهش اضطراب، آن را تشدید میکند، زیرا فرد را در معرض قضاوتهای مداوم قرار میدهد(برای مطالعه در مورد هویت دگرجهتمندانه و برونوبسته اینجا کلیک کنید).
سومین انگیزه، جبران کمبودهای عاطفی و روانی است. طرحوارههای ناسازگار اولیه، مانند طرحوارۀ نقص و شرم، محرومیت عاطفی یا رهاشدگی که منجر به ایجاد طرحوارههای حوزۀ چهارم یعنی حوزۀ دگرجهتمندی میشوند(طرحوارۀ پذیرشجویی جلب توجه و طرحوارۀ تایید طلبی) نقش مهمی در این گرایش ایفا میکنند. زنی که با احساس نقص درونی یا ترس از طرد شدن دستوپنجه نرم میکند، برای کاور کردن و جلوگیری از فعال شدن درد و رنج طرد شدن، بیکفایتی نسبت به احساس ارزشمندی و مورد برخورد سرد و بیمهری قرار گرفتن از حجاب استایلیست بهعنوان سپری برای پنهان کردن این زخمهای روانی استفاده کند.
برای مثال، آرایش غلیظ یا انتخاب پوششهای پرزرقوبرق میتواند تلاشی برای جلب توجه و پوشاندن احساس ناکافی بودن باشد. این رفتار، اگرچه در کوتاهمدت اضطراب را تسکین میدهد، اما در بلندمدت به دلیل وابستگی به تأیید بیرونی، زخمهای عمیقتری را پنهان میکند و فرد تقریباً بعد از مراحل میانسالی از خودبیگانگی را تجربه میکند چون در بحران هویت آن سن دیگر نقابها و کاورها توان تحریف واقعیت درونش را برایش ندارند. به بیان دیگر، اغواگری در این پدیده، به معنای خودنمایی سطحی نیست و تلاشی ناهشیار برای جبران خلأهای عاطفی است که از تجارب ناکام گذشته در ارضای درست و به اندازه و به موقع نیازها نشأت گرفتهاند.
حجاب استایل در عین حال که به زنان جوان امکان میدهد تا هویت خود را در فضایی دوگانه ابراز کنند، آنها را در چرخهای از اضطراب و وابستگی به تأیید اجتماعی گرفتار میسازد. این چرخه، حقیقت حجاب را تحریف نمیکند و با تقویت اغواگری، به گمراهی فرهنگی دامن میزند که میتواند هویت فردی و جمعی را به مخاطره اندازد.
سازوکارهای دفاعی پنهان در رفتار اینفلوئنسرهای حجاب استایلیست
سازوکارهای دفاعی، بهعنوان مکانیسمهای ناهشیار ذهن برای مقابله با اضطراب و حفظ تعادل روانی، در رفتار اینفلوئنسرهای حجاب استایلیست نقش محوری دارند. این سازوکارها، که ریشه در قسمتی از نظریههای روانکاوی فروید و گسترشهای بعدی آن دارند، به فرد کمک میکنند تا با تعارضهای درونی و فشارهای بیرونی کنار بیاید(این مسأله به معنای تایید تمام قسمتهای نظریۀ فروید یا مبانی او نیست)، اما در عین حال میتوانند تاثیر در تحریف واقعیت و تشدید رفتارهای ناسازگار منجر شوند. در این بخش، به بررسی سازوکارهای دفاعی کلیدی در رفتار اینفلوئنسرها میپردازیم و نشان میدهیم که چگونه این مکانیسمها، اضطرابهای پنهان را مدیریت کرده و در عین حال به بازتولید الگوهای ناسالم کمک میکنند.
نخستین سازوکار دفاعی، انکار است. اینفلوئنسرهای حجاب استایلیست، بهصورت ناهشیار تعارض میان ارزشهای دینی مانند حیا و رفتارهای خودنمایانه را نادیده میگیرند. برای مثال، زنی که با آرایش سنگین و پوششهای پرزرقوبرق در فضای مجازی ظاهر میشود، ممکن است ادعا کند که این رفتار صرفاً احساس زیبایی و شادمانی من است و نه خودنمایی کجاش خود نماییه؟. این انکار، به او امکان میدهد تا بدون مواجهه با تعارض درونی، به فعالیت خود ادامه دهد. اصلاً مشکل از خودته که چشم دیدن نداری ای متعصب!(تنشهای حل نشدۀ خودش رو فرافکنی میکنه بر شما) با این حال، این سازوکار، با ایجاد شکاف میان واقعیت و ادراک، به کاهش خودآگاهی و تقویت رفتارهای ناسازگار بعدی او منجر میشود.
دومین سازوکار، فرافکنی است. در این حالت، اینفلوئنسرها احساسات منفی خود، مانند احساس نقص یا شرم، را به دیگران نسبت میدهند. برای نمونه، او ممکن است انتقادهای دیگران از رفتارش را بهعنوان حسادت یا تنگنظری تفسیر کند، در حالی که این انتقادها بازتابی از تعارضهای واقعی در رفتار او هستند. فرافکنی، با انتقال بار روانی به دیگران، موقتاً اضطراب را کاهش میدهد، اما در بلندمدت، مانع از خودکاوی و اصلاح رفتار میشود.
سومین سازوکار، جابهجایی است. در این فرایند، اضطراب ناشی از یک منبع درونی(مانند احساس ناکافی بودن) به سمت رفتارهای پذیرشجویانه مانند انتخاب پوششهای خاص یا آرایش جابهجا میشود. اینفلوئنسر حجاب استایلیست با تمرکز افراطی بر ظاهر خود، تلاش میکند تا توجه را از زخمهای عمیقتر روانی منحرف کند. برای مثال، انتخاب روسریهای گرانقیمت یا آرایشهای پیچیده میتواند تلاشی برای جبران احساس کمبود عزت نفس باشد. این جابهجایی، اگرچه موقتاً آرامشبخش است، اما با تقویت وابستگی به تایید طلبی و جلب توجه، اضطراب را در سطح عمیقتر بازتولید میکند.
چهارمین سازوکار، منطقیسازی است. اینفلوئنسرهای حجاب استایل رفتار خودنمایانه خود را با استدلالهایی مانند ترویج مد اسلامی یا آموزش استایل زدن و زیبا تیپ زدن به زنان محجبه توجیه کنند. این منطقیسازی، به آنها امکان میدهد تا رفتارهای متعارض با ارزشهای دینی را بهعنوان امری مثبت بازنمایی کنند. با این حال، این سازوکار، با پنهان کردن نیت واقعی(اغواگری یا جلب توجه)، به تحریف حقیقت منجر میشود و به گمراهی مخاطبان نیز دامن میزند. مخاطبان نیز خودشان درگیر این مکانیزمهای دفاعی هستند و با جذابیت طرحوارهای جذب حجاب استایلیستها میشوند(برای مطالعۀ بیشتر در مورد جذابیت طرحوارهای اینجا کلیک کنید).
در نهایت، این سازوکارهای دفاعی، اگرچه بهصورت موقت اضطراب را مدیریت میکنند، اما با ایجاد فاصله میان خود ایدهآل و خود، به تشدید تعارضهای درونی و بیرونی منجر میشوند. اینفلوئنسرهای حجاب استایلیست، با تکیه بر این مکانیسمها، خود را در برابر اضطرابهای درونی محافظت میکنند و به بازتولید الگویی کمک میکنند که ارزشهای اصیل را تحریف کرده و به فرهنگ خودنمایی دامن میزند لاکن طبق آنچه بیان شد این افراد در سنین بالاتر احساس از خود بیگانگی خواهند کرد.
ابعاد جمعی اضطراب و تبدیل آن به بحران هویت جمعی
پدیدۀ حجاب استایلیست، فراتر از یک رفتار فردی، بهعنوان الگوی اجتماعی، ابعاد جمعی اضطراب را نمایان میسازد و به بحرانی در هویت جمعی جامعه منجر میشود. این بحران، ریشه در تعارض میان مرزهای دینی و فشارهای فرهنگ نظام سرمایهداری مصرفگرای کثیف صهیونیستی که جهانیشده دارد اما مسئله این است که این موضوع از طریق رسانههای اجتماعی تشدید میشود. برای تحلیل این موضوع، باید به نظریههای جامعهشناسی روانشناختی، مانند نظریۀ هویت اجتماعی تاجفل و نظریۀ سرمایه فرهنگی بوردیو، رجوع کرد. این نظریهها نشان میدهند که هویت جمعی، از طریق تعاملات اجتماعی و بازنماییهای فرهنگی شکل میگیرد و در مواجهه با فشارهای متضاد، میتواند به اضطرابی فراگیر منجر شود.
نخستین بعد جمعی، تعارض هویتی است. در جوامعی مانند ایران، که ارزشها و مرزهای دینی با ناهنجارهای مدرن جهانی در تقابلاند، زنان جوان با فشار دوگانهای مواجهاند یعنی از یک سو، حفظ هویت دینی و از سوی دیگر، پاسخ به معیارهای زیبایی و موفقیت در جلب توجه. حجاب استایل، بهعنوان یک راهحل تلاشی است برای آشتی دادن این دو هویت متعارض. با این حال، این تلاش، با تقویت خودنمایی و مصرفگرایی، به تضعیف هویت دینی منجر میشود و اضطرابی جمعی را در جامعه ایجاد میکند. این اضطراب، از احساس ازدسترفتن اصالت و جایگزینی آن با ارزشهای وارداتی نشأت میگیرد. اما کدام اضطراب جمعی؟
۱. حس گمگشتگی در هویت
فرض کنید دختری ۲۰ ساله، هر روز اینستاگرام را باز میکند و میبیند اینفلوئنسرهای حجاب استایلیست با روسریهای گرانقیمت، آرایشهای حرفهای و استایلهای خاص درحال جذب فالوئراند و مورد پذیرش تمامی دنبال کنندهها هستند. این دختر، که در خانوادۀ مذهبی بزرگ شده و همیشه شنیده است که حجاب یعنی سادگی(عدم آموزش درست)، حالا احساس میکند اگر بخواهد محجبه(آنطوری که والدین میخواهند و انتظار دارند) باشد، انگار از قافلۀ مد و جذابیت عقب مانده!
از آن طرف، اگر بخواهد مثل اینفلوئنسرها شود، حس میکند از ارزشهای خانوادگی و دینی خودش فاصله گرفته. این کشمکش درونی، یک نوع اضطراب است که خودش را در سؤالها مدام نشان میدهد؛ «من کیام؟ اگر اینجوری بپوشم، خانوادم چه میگویند؟ اگر ساده بپوشم، در جمع دوستانم مسخره نمیشوم؟» این حس گمگشتگی، اضطرابی واقعی است که خیلی از دخترهای جوان هر روز با آن دستوپنجه نرم میکنند. این اضطراب، چون به هویت و جایگاه فرد در جامعه ربط دارد، فقط فردی نیست؛ وقتی تعداد زیادی از جوانان این حس را دارند، این مسئله به اضطرابی جمعی تبدیل میشود.
۲. فشار مقایسه اجتماعی
حالا بیایید یک موقعیت دیگر را تصور کنیم. زنی جوان در شهری کوچک، مثلاً فرمهین، در اینستاگرام در حال چرخیدن است که میبیند فلان اینفلوئنسر با حجاب استایلیست در کافهای شیک در تهران عکس میگذارد و همه درحال تعریف از او هستند(لایک و کامت). این زن، که شاید چادر سادهای میپوشد و آرایش غلیظی هم ندارذ، شروع میکنذ به مقایسۀ ناعادلانۀ خودش با آن حجاب استایلیست. حس میکند که چون نمیتواند مثل او باشد، انگار چیزی در زندگیش کم است. این حس نوعی اضطراب اجتماعی است که از مقایسۀ مداوم با معیارهای غیرواقعی فضای مجازی خلق میشود(چشم تو هم چشمی).
این مسأله تنها به یک فرد محدود نمیشود؛ بسیاری از زنان جوان در جامعه این حس را دارند که «من کافی نیستم» یا «من به اندازۀ کافی جذاب نیستم». این احساس ناکافی بودن، هنگامی که در کل جامعه گسترش مییابد، به اضطرابی جمعی تبدیل میشود که همه را تحت فشار قرار میدهد. این اضطراب ملموس است، زیرا در رفتارهای روزمره مشاهده میشود؛ برای مثال، هنگامی که دختری تصمیم میگیرد روسری گرانتری بخرد یا آرایش خود را غلیظتر کند تا مثل بقیه مور توجه واقع شود. چه شده که انسانها تشنۀ توجه هستند؟(برای مطالعۀ بیشتر در مورد این سوال اینجا کلیک کنید)
۳. ترس از قضاوت و طرد شدن
یکی دیگر از جنبههای این اضطراب، ترس از قضاوت و طرد شدن است. فرض کنید دختری محجبه در دانشگاه یا محل کار خود میبیند که همسنوسالهایش دربارۀ مد و استایل صحبت میکنند و کسانی که سادهتر هستند، انگار کمتر دیده میشوند. از یک سو، اگر بخواهد استایل خود را تغییر دهد و مثلاً روسریهای رنگارنگ با آرایش غلیظ بپوشد، میترسد که خانوادهاش یا جامعۀ دینی(اقوام) به او برچسب تبرج یا خودنمایی بزنند. از سوی دیگر، اگر ساده بماند، حس میکند در جمع دوستانش یا در فضای مجازی به چشم نمیآید.
این ترس دوطرفه از قضاوت، اضطرابی واقعی است که در تصمیمهای روزمرۀ بسیاری از زنان دیده میشود. مثلاً وقتی در حال انتخاب لباس هستند، مدام فکر میکنند: «این به من میآید؟ این زیادی تابلو نیست؟ اگر این را بپوشم، فلانی چه میگوید؟» این اضطراب، چون در کل جامعه میان زنان جوان پخش شده، به حسی جمعی تبدیل میشود که همه را تحت تأثیر قرار میدهد. اما چرا افراد احساس ارزشمندی خود را از نگاه دیگران تفسیر میکنند؟(برای مطالعۀ بیشتر در مورد این سوال اینجا کلیک کنید)
۴. احساس ازدسترفتن اصالت
نکتهای دیگر که در متن اصلی به آن اشاره شده، حس ازدسترفتن اصالت است. این حس زمانی ملموس میشود که مردم در جامعه میبینند ارزشهای سنتیای که همیشه به آنها افتخار میکردند(مثل عفاف و حیا در حجاب) درحال جایگزین شدن با چیز دیگری است؛ مثلاً حجابی که در مسألۀ حجاب استایل بیشتر به ابزاری برای خودنمایی تبدیل شده تا حد و مرزی دینی. این تغییر، برای بسیاری حسرت یا نگرانی به وجود میآورد. مثلاً مادری در شهری کوچک ممکن است ببیند دخترش دنبال اینفلوئنسرهای حجاب استایلیست میرود و دیگر چادر سادهای که خودش میپوشد را دوست ندارد. همین کافی است تا تنش و دعوا در خانه شروع شود.
این مادر حس میکند چیزی از فرهنگ و هویتش در حال ازدسترفتن است. این حسرت و نگرانی، وقتی در کل جامعه پخش میشود، به اضطرابی جمعی تبدیل میشود که انگار «ما داریم خودمان را گم میکنیم». این اضطراب، در مکالمههای روزمره، در بحثهای خانوادگی، یا حتی در پستهای فضای مجازی که مردم درباره تغییر ذائقۀ فرهنگی گله میکنند، کاملاً ملموس است.
چرا این اضطراب گاهی نامحسوس به نظر میآید؟
ممکن است حس کنید این اضطراب «ملموس نیست»، چون این حس بهصورت یک اتفاق ناگهانی یا یک بحران بزرگ خودش را نشان نمیدهد. اضطراب جمعی در این موقعیت، بیشتر مثل فشاری زیرپوستی عمل میکند که در رفتارها، سلایق، انتخاب لباسها و احساسات روزمرۀ مردم پخش شده است. مثلاً وقتی یک دختر جوان ساعتها جلوی آینه میایستد تا استایلش را درست کند، یا وقتی در اینستاگرام دنبال تأیید بقیه میگردد، خودش شاید نفهمد که دارد با اضطراب دستوپنجه نرم میکند.
اما این رفتارها، وقتی در کل جامعه تکرار شوند، به حسی عمومی تبدیل میشوند که انگار «یک چیزی درست نیست». این اضطراب، چون بهصورت تدریجی و پراکنده در جامعه پخش شده، ممکن است به چشم نیاید، ولی در تصمیمهای کوچک و روزمره، مثل انتخاب لباس یا رفتار در فضای مجازی، کاملاً قابللمس است.
چطور این اضطراب به بحران هویتی منجر میشود؟
وقتی این اضطراب جمعی در جامعه پخش میشود، کمکم به یک بحران هویتی تبدیل میشود. مثلاً وقتی حجاب، که یک نماد دینی و فرهنگی است، به ابزاری برای خودنمایی تبدیل میشود، مردم حس میکنند چیزی که به آنها هویت میدا (مثل ارزشهای دینی) دارد رنگ میبازد. این حس، در جامعه بهصورت یک نارضایتی عمومی از تغییر فرهنگ، یا یک حس نوستالژی برای گذشته، خودش را نشان میدهد. مثلاً ممکن است در یک جمع خانوادگی بشنوید که بزرگترها میگویند: «حجاب این دوره دیگه اون حجاب قدیم نیست». این حرفها، نشاندهندۀ یک اضطراب عمیق است که به هویت جمعی جامعه ربط دارد.
دومین بعد، تأثیر شبکههای اجتماعی است. رسانههای اجتماعی، با ایجاد فضایی برای مقایسۀ مداوم، اضطراب جمعی را تشدید میکنند. حجاب استایلیستها، با نمایش سبک زندگی آرمانی، معیارهایی غیرواقعی برای زیبایی و موفقیت ایجاد میکنند که مخاطبان را در چرخهای از مقایسه و احساس ناکافی بودن گرفتار میسازد. برای مثال، دختری که تصاویر اینفلوئنسرها را میبیند، ممکن است احساس کند که بدون آرایش سنگین یا پوششهای پرزرقوبرق، از جامعه عقب مانده است. این فرایند، در میان زنان جوان، به کاهش عزت نفس جمعی و افزایش اضطراب اجتماعی منجر میشود.
سومین بعد، بحران بازنمایی فرهنگی است. حجاب استایلیست، با تحریف معنای حجاب بهعنوان نمادی از حیا، به بازنمایی نادرست ارزشهای دینی در فضای عمومی منجر میشود. این بازنمایی، به گمراهی مخاطبان داخلی و به سوءتفاهم در سطح جهانی دامن میزند. برای مثال، نمایش حجاب بهعنوان ابزاری برای خودنمایی، میتواند تصور نادرستی از فرهنگ اسلامی در میان غیرمسلمانان ایجاد کند. این بحران بازنمایی، بهتدریج به فرسایش هویت جمعی منجر میشود و جامعه را در برابر نفوذ فرهنگی آسیبپذیرتر میسازد.
این بحران، ضرورت جهاد تبیین را بیش از پیش آشکار میسازد، زیرا تنها از طریق روشنگری و بازتعریف ارزشهای اصیل میتوان این اضطراب را مهار کرد و هویت جمعی را بازسازی نمود. این فرایند، نیازمند همکاری نهادهای فرهنگی، آموزشی و رسانهای است تا با ترویج الگوهای اصیل، در برابر نفوذ الگوهای التقاطی مقاومت شود.
اغواگری در زنان و ارتباط آن با پدیدۀ حجاب استایل
اغواگری یا سِداکشن(Seduction)، مفهومی پیچیده و چندوجهی است و فراتر از قرائتهای عامیانه که آن را صرفاً به جذابیت جنسی فرو میکاهند، ریشه در لایههای عمیق روان انسان و تعاملات اجتماعی دارد. در ادبیات روانکاوی، اغواگری به منزلۀ تبلور میل برای نفوذ، اثرگذاری بر دیگری و کنش متقابلِ ناخودآگاهانه با مقولات قدرت، تمایز، ارزش و میل به دیده شدن تفسیر میشود. این میل به سمت جذب جنسی و به سمت جلب توجه، کسب اعتبار یا حتی تحریک حسادت و رقابت در دیگری جهتگیری میکند.
اغواگری در زنان به معنای توانایی زن برای خلق و ارسال نشانههایی است که گیرنده را به سمت خود جذب کند، او را مجذوب سازد و بر افکار، احساسات یا رفتار او تأثیر بگذارد. این فرآیند میتواند از طریق اشارات ظریف بدنی، لحن صدا، عمق و معنی نگاه، زبان بدن، انتخابهای خاص در پوشش و آرایش و حتی شیوۀ بیان کلمات صورت گیرد. این عناصر به زن امکان میدهند تا معانی چندلایه را منتقل کند یعنی دعوت به نزدیکی، ایجاد فاصله اما در لفافه و نمایش قدرت تا بیان ظرافت.
خب پرسش اساسی این است؛ ما در چه جامعهای زندگی میکنیم که در آن هنر زیستن یا ارتباط انسانی، تا این اندازه به اغواگری و میل به اثرگذاری پنهان در دیگری فروکاسته میشود؟ چطور فرهنگ معاصر به جایی رسیده که مهارت برقراری ارتباط همدلانه و چارچوبمند، جای خود را به تکنیکهای خود آسیبرسان اغواگری داده است؟
آنچه رسانه و تبلیغات یا حتی شبکههای اجتماعی با آن بازی میکنند، توان پرورش مسئولیت اجتماعی یا فهم متقابل را نداشته و مردم را تشویق به بازی با مرزهای اخلاقی و تبدیل میل جلب توجه به ارزش نهایی زندگی روزمره است. اینجا اغواگری جانشین تهیشدهای است که نسبتی با اصالت و کمال روانی ندارد و بیش از هر چیز، بازتاب یک وضعیت آسیبشناختی رسانهای از سوی نظام سرمایهداری فاسد غربی است که توجه را تبدیل به کالا کرده و مدام خودش را تکثیر و بازتولید میکند.
در بطن جهان مدرن و سرمایهداری متأخر، بازی با جذابیت و اغواگری به یک پروژۀ دائم قدرتطلبانه و خودنمایانه تبدیل شده است؛ الگویی که به شکلی موذیانه و پیوسته، عرصۀ روابط انسانی را به صحنۀ نمایش و مقایسۀ دائمی بدل میکند و ارزش آدمها را بر اساس فریبندگی، زیبایی و قابلیت تحریک میل دیگری بازتعریف میکند. در چنین فضایی، معنای «خود بودن» و «منِ زنانه»، عملاً قربانی چشموهمچشمی و تولید مستمر مقایسۀ ناعادلانۀ خود میشود.
هویت زن، به جای آنکه بر اصالت، حد و مرزهای کرامتش یا خودآگاهی استوار باشد، دائماً در میدان بازی اغواگری و جلب تأیید و نگاه دیگری بازسازی میشود. ارزش، از درون تهی میشود و جای خود را به قدرت دیده شدن، تصدیق گرفتن و سنجش دائمی در چشم دیگران میدهد؛ حریم شخصی و تعریف مرزها بحرانزده میشود و خودشیفتگی و اضطراب، آرامآرام جایگزین سلامتِ روانی و اعتمادبهنفس اصیل میگردد. این روند را نمیتوان صرفاً نوعی تحول فرهنگی دانست چون یک تخریب تدریجی در زیرساختهای معنایی و رواناجتماعی هویت زن محسوب میشود که پیامدهایش در سبک زندگی، ارتباطات و حتی کیفیت تجربه زیستۀ زنان در ارتباطات با جنس مخالف بهشدت بازتاب مییابد.
سازوکارهای اغواگری در زنان
نشانهگذاری ظریف(Subtle Signaling): این سازوکار شامل استفاده هوشمندانه و غالباً ناخودآگاه از جزئیات پوشش، آرایش، رنگ، فرم لباس، ژستهای بدنی و رفتارهای غیرکلامی است که حامل پیامهای پنهان زبن بدن(Body language) هستند. به عنوان مثال، یک زن ممکن است با انتخاب یک پارچۀ خاص، رنگی خاص یا نحوۀ بستن شال خود، پیامی از اعتماد به نفس یا حتی میل به درخواست نزدیکی را منتقل کند. حال اینکه شما اگر به او از این میل نزدیکی تذکری بدهید بلافاصله آن را با مکانیز دفاعی انکار که پیشتر خدمتتان عرض شد واپسزنی میکند. این نشانهها معمولاً ظریفتر از آن هستند که مستقیماً قابل تشخیص باشند، اما به صورت ناخودآگاه بر گیرنده تأثیر میگذارند.
بازی با معما و رمزآلودگی(Playing with Mystery and Enigma): ایجاد هالهای از راز و دستنیافتنی بودن، یکی از قویترین سازوکارهای اغواگری است. این امر شامل عدم افشای کامل خود، حفظ حریم خصوصی به صورت طرد کننده و بیان ناتمام اطلاعات همراه با پس زدن شما است که میل کشف و کنجکاوی را در دیگری برمیانگیزد. این سازوکار نسخهای زنانه از مفهوم کاریزما(Charisma) در ذهن یونگی است که به جذابیت ناشی از پنهانکاری و توانایی حفظ فاصله اشاره دارد. یک زن اغواگر، همۀ کارتهای خود را رو نمیکند؛ او با حفظ بخشی از خود در سایه، فرد مقابل را به تلاش بیشتر برای کشف وادار میکند و به این ترتیب، جاذبه خود را افزایش میدهد.
در انتهای این بحث باید به نکتهای کلیدی از حوزۀ علوم اعصاب و روانشناسی شناختی اشاره کرد؛ مغز انسان نسبت به نهی یا منع مستقیم حساسیت ویژهای دارد؛ به این معنا که اگر از کسی بخواهید به چیزی فکر نکند(«الان من به شما میگویم به کوسه فکر نکنید»)، مغز در عمل تحت تأثیر همین پیام ممنوعیت قرار میگیرد و کمترین حاصلش این است که تصویر یا موضوع ممنوعه برجستهتر و فعالتر میشود. این پدیده ریشه در ماهیت تداعیهای عصبی و سیستمهای بازداری مغزی دارد.
فرآیندهای ذهنی «نهی» ابتدا تصویر مربوط را فعال و تنها بعد از آن برای سرکوب آن تلاش میکنند. به همین دلیل، بازی با رمزآلودگی، پس زدن و دور نگه داشتن، میل را کمرنگ نمیکند و حتی ضریب تحریک و کنجکاوی را چند برابر میکند. معنیاش ساده است؛ وقتی زنان(آگاهانه یا ناخودآگاه) با این مکانیزم دیگری را کاملاً با ظرافت حتی کمی پس میزنند یا ز او دور میشوند، روانِ مخاطب را، به شکل بیولوژیک و شناختی درست برای پیگیری و جستجوی بیشتر آنها برمیانگیزند. این دقیقاً همان سازوکار بنیادی اغواگری، هم در روابط انسانی و هم در مغز ما است.
حتی در روابط غیرعاطفی و صرفاً اجتماعی، بسیاری از زنان با نوع کنش، ظاهر و شیوه ارتباطی خود، ساختار انتظارات و توجه را در محیط اطرافشان شکل میدهند. این به معنای توانایی زن در تعریف نقشی فعال برای خود به عنوان یک سوژه(Subjective Programming) در تعاملات است، آنها هرآنچه که مخالف این مسئله باشد را یک ابژۀ منفعل میدانند. آنها با زبان بدن، نگاهها یا حتی نحوه سخن گفتن، میتوانند دیگران را به توجه، تأیید یا حتی حسادت و رقابت وادارند. این «برنامهریزی» میتواند عمدی یا ناخودآگاه باشد، اما در هر صورت، نشاندهندۀ قدرت زن در تأثیرگذاری بر پویاییهای اجتماعی است.
بازنمایی در رسانه و شبکه اجتماعی(Representation in Media and Social Networks): در عصر دیجیتال، شبکههای اجتماعی بستر جدیدی برای بروز و تقویت اغواگری فراهم آوردهاند. زنان نسل جدید، از قاعدۀ در معرض دید بودن(Visibility) بهرهبرداری چندلایه دارند. آنها از این فضا برای رقابت با زنان دیگر و مهمتر از همه برای شرکت در اقتصاد توجه، جذب مخاطب، فالور، لایک و کامنت استفاده میکنند و این بار، توانمندی و ارزش خود را نه در اراده معطوف به معنا و بلوغ روانی، بلکه در قابلیت جلب نگاه و کسب تایید بیرونی، آن هم به عنوان سوژه مصرفی در نظام کثیف سرمایەداری، بازتعریف میکنند.
این شکل از توانمندسازی توهمی، زنان را از خودآگاهی و تحقق وجودی دور کرده و آنان را به بازیگران اصلی یک چرخۀ بیپایان نمایش و رقابت تبدیل مینماید(از خود بیگانگی در بلند مدت از تبعات زندگی در اقتصاد توجه نظام سرمایهداری غربی است).
پیوند اغواگری و پدیدۀ حجاب استایل
حجاب استایل یا Hijab Fashion، نشان میدهد که اغواگری، برخلاف تصور رایج، محدود به برهنگی یا آزادی پوشش نیست و میتواند در قالبهای متنوع و حتی محدودتری نیز بروز یابد. در حجاب استایل، زنان مسلمان(در ایران و فراتر) با حفظ برخی از حدود ظاهری شریعت و پوشش اسلامی و نادیده گرفتن باقی حدود به نمایش سلیقه، تفاوت، خلاقیت و حتی رقابت با زنان دیگر میپردازند. این مدل پوشش به معنای حذف کامل اغواگری نیست!
در این چارچوب، اغواگری از نمایش تمام بدن به سطح نمادین آرایش صورت، پوشش، رنگآمیزی پارچهها، ساختار گره زدن شال، انتخاب اکسسوریهای خاص(مانند کیف، کفش، عینک، جواهرات) و حتی نوع ژست و فیگور در عکسها و ویدیوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی منتقل میشود. این شیوه، به زنان اجازه میدهد تا همزمان قسمتی از مقبولیت اجتماعی(به دلیل رعایت حجاب در ظاهر) را به دست آورده و مزایای جذابیت و تمایز فردی(به دلیل استایل و سلیقۀ خاص) بهرهمند شوند.
نکتۀ مهم و چندلایه اینجا است که اغلبِ حجاباستایلها، در ابتدای مسیر خود با هویت سفتوسخت مذهبی و حجاب کامل یا حتی عکس گرفتن با حرم و اماکن مقدس وارد عرصۀ اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی میشوند و نوعی خودنمایی مشروع را تمرین میکنند. اما این روند در اکثر موارد، با حرکت تدریجی به سمت بدننمایی، پوشیدن لباسهای تنگتر و آرایش غلیظتر و حتی کنار گذاشتن چادر یا روسری ادامه پیدا میکند. فرآیندی تدریجی که خودآگاه یا ناخودآگاه همان منطق اغواگری را با شدت بیشتری تقویت میکند.
اقلیتی از این افراد البته یا بین این مرزها معلق و غوطهور باقی میمانند، یا با همان چادر و پوشش سنتی به کار خود ادامه میدهند؛ منتهی اغواگری را به موضعگیریهای ایدئولوژیک، جبههگیری فرهنگی یا بازی با سلیقۀ عمومی منتقل میکنند. خیلی از همین حجاب استایلها در جنبش زن زندگی آزادی و اغتشاشات داخلی طرفدار مزدوران و منافقین بودند و هنوز هماز رفراندوم صحبت میکنند! چرا از تعلیم و تربیت صحبت نمیکنید؟
نکتۀ دیگر این است که تقریباً همۀ این افراد، فارغ از شدت و نوع نمادسازی ظاهریشان، در نهایت به کار تبلیغات و کسب درآمد از همین نمایش و حضور فعال در اقتصاد توجه تن میسپارند و چرخۀ خود نمایی و بهرهبرداری از سرمایه اجتماعی را تکمیل میکنند(تبلیغات در پیجها اینستاگرامی و ورود در عرصۀ آنلاین شاپ، خب معلوم است که اغواگری در فروش بیشتر تاثیر گذار است).
دیدگاهتان را بنویسید