عشق ابدی چیست؟ | مروری بر ماهیت و ریشههای تاریخی و ایدئولوژیک
عشق ابدی چیست؟ | مقدمه
تصور کنید در دنیایی زندگی میکنید که هر روز، صفحۀ نمایش تلفن همراهتان یا لپتاپتان آرامآرام باورهایتان را دربارۀ عشق، خانواده و حتی هویت خودتان دگرگون میکند. در عصر دیجیتال امروز که پلتفرمهایی مانند یوتیوب و رسانههای تصویری فراتر از فیلم و سریال، با قدرت بیسابقهای سبک زندگی ما، نوع تفکر و شیوۀ ادراک هیجاناتمان را شکل میدهد، برنامههایی مثل «عشق ابدی» که ناگهان وایرال شد و میلیونها بیننده را مجذوب کرده، چیزی بیش از یک نمایش عاطفی سادهاند.
این برنامهها حامل پیامهای پنهانیاند که مستقیماً بر روابط عاطفی و جنسیمان، ساختار روابط خانوادگی و حتی درک ما از نقش انسان در جامعۀ امروز نفوذ میکنند. اما چرا؟ چرا این محتواها به گونهای طراحی شدهاند که به صورت تدریجی و نامحسوس ارزشهای ما را بازتعریف کنند؟
آگاهی از ریشهها و تبارشناسی برنامۀ عشق ابدی در همین راستا ضروری است! چون بدون آن، ما ناخواسته قربانی پروسۀ سیستماتیک و نظاممند فرهنگی و اجتماعیای میشویم که توسط نظام سرمایهداری و ایدئولوژی لیبرالیستی و اومانیستی غربی هدایت میشوند. این برنامهها بخشی از یک استراتژی بزرگترند: رسانههایی که به عنوان ابزار قدرتمند، ساختارهای اجتماعی را دگرگون میکنند و ناهنجارهای تازهای را به جای ارزشهای دینی و اخلاقی مینشانند.
اگر دغدغۀ حفظ هویت فرهنگیتان را دارید، اگر نگران هستید که روابط واقعی شما و فرزندانتان زیر سایۀ کثیف این واقعنماییهای ساختگی رنگ ببازد باید بدانید چگونه این محتواها بر تصمیمگیریهای روزمرهتان از انتخاب شریک زندگی تا دیدگاهتان دربارۀ خانواده تأثیر میگذارند، کسب این آگاهی حیاتی است. بدون آن، ممکن است بدون اینکه متوجه شوید، بخشی از یک چرخۀ ایدئولوژیک شوید که اصل لذتگرایی بدون چون و چرا را بر اصالت عملکرد انسانی اولویت میدهد.
در این نوشته، با نگاهی تحلیلی و گامبهگام، بستر پیدایش برنامۀ عشق ابدی، منطق درونیاش و کارکردهای ایدئولوژیک پنهان آن را کاوش میکنیم. این واکاوی لایههای پنهان تحولات فرهنگی و اجتماعی را آشکار میسازد و به شما، خوانندۀ دغدغهمند، ابزاری میدهد تا از پشتپردۀ این نمایشهای فیک عاطفی عبور کنید و حقیقت را ببینید! حقیقتی که میتواند سبک زندگیتان را از تأثیرات ناخواسته نجات دهد و به شما قدرت انتخاب آگاهانه ببخشد.
تبارشناسی و ریشههای تاریخی
تصور کنید نسلی که در دهه ۱۹۶۰ زندگی میکرد، ناگهان عقاید و پیشینۀ رفتاری اخلاقمدارش را کنار زد و دریچهای تازه به آزادیهای جنسی گشود. این همان انقلاب جنسی بود که جوامع غربی را دگرگون کرد. برنامههایی مانند عشق ابدی دقیقاً محصول این مسیر پرپیچوخم تحولات فرهنگی و اجتماعیاند؛ مسیری که با شکستن چارچوبهای اخلاقی و دینی، روابط خارج از چارچوب خانواده را عادی جلوه داد و مفهوم جنسیت، روابط با جنس مخالف یا همجنس و حتی هویت فردی را بازتعریف کرد.
برای مطالعۀ بیشتر در مورد LGBTQ+
این انقلاب، تصویر عشق را از یک پیوند متعهدانه و پایدار، به تجربهای گذرا و بدون قانون و محدودیت تبدیل کرد. تجربهای که حالا در برنامههای واقعنمایی عاشقانه، با تمام جزئیاتش به نمایش درمیآید. این برنامهها، ادامۀ مستقیم آن انقلاباند؛ چراکه با کنار گذاشتن مرجعیت اخلاق و دین، رسانهها را به ابزاری برای ترویج لذتجویی فردی تبدیل کردند.
روابط انسانی در این محتواها، بیمرز، متنوع و اغلب ناپایدار نشان داده میشوند؛ دقیقاً همان چیزی که انقلاب جنسی زمینهسازش بود. این روند از ابتدای قرن بیستم با برنامههای رادیویی و تلویزیونی شروع شد که بر سبک زندگی، سرگرمی و رقابتهای انسانی تمرکز داشتند، اما بعد از دهه ۱۹۶۰، عمق و تأثیر این برنامهها چند برابر شد.
حالا نقش آنها در شکلدهی به هویت و روابط ما پررنگتر از همیشه است. اما سؤال کلیدی اینجا است که چطور این فرآیند، نسل به نسل مردم را تحت تأثیر قرار داد؟ مگر افراد فکر نمیکنند و انتخاب نمیکنند؟ چگونه انقلاب جنسی اثراتش را از طریق رسانهها و فضای مجازی به عمق تربیت خانوادگی در کشورهای مختلف رساند؟
برای پاسخ به این سؤالها، بیایید گامبهگام و با نگاهی دغدغهمندانه بررسی کنیم ـ چون این آگاهی میتواند خانوادهها را از تأثیرات ناخواسته نجات دهد و به ما کمک کند تا انتخابهای آگاهانهتری داشته باشیم؛ اول، درک کنیم که نفوذ این فرآیند نسل به نسل، تصادفی نیست؛ بلکه نتیجه یک مکانیسم هوشمندانه و تدریجی است که رسانهها و فضای مجازی آن را هدایت میکنند. مردم فکر میکنند، اما اغلب بدون اینکه متوجه شوند، تحت تأثیر قرار میگیرند؛ چون این تأثیرات نامحسوس، جذاب و بستهبندیشده در قالب سرگرمی ارائه میشوند.
مکانیسم نفوذ نسل به نسل: از عادیسازی تا تکرار فرهنگی | عشق ابدی چیست؟
انقلاب جنسی در دهه ۱۹۶۰ با جنبشهایی مانند هیپیها، فمینیسم موج دوم و دسترسی گسترده به وسایل جلوگیری از بارداری شروع شد. این تغییرات ابتدا در جوامع غربی ریشه دواند اما رسانهها آن را جهانی کردند.
برنامههای تلویزیونی مانند سریالهای عاشقانه دهه ۱۹۷۰(مثل The Brady Bunch که خانوادههای مدرن را نشان میداد) یا فیلمهای هالیوودی، ایدههای آزادی جنسی را عادی جلوه دادند. نسل اول(دهه ۱۹۶۰-۱۹۷۰) مستقیماً تحت تأثیر بود: والدینی که به تفسیر خودشان تابوها را شکستند و روابط آزادتر را تجربه کردند.
اما نفوذ به نسلهای بعدی از طریق تکرار فرهنگی اتفاق افتاد. نسل دوم(دهه ۱۹۸۰-۱۹۹۰) با برنامههای واقعنماییهای اولیه، مانند برنامۀ «The Real World» شبکۀ امتیوی، با چالشهایی روبهرو شدند که روابط ناپایدار و تنوع جنسی را به عنوان هنجار نشان میداد.
رسانهها اینجا نقش کلیدی بازی کردند: آنها نه با اجبار، بلکه با جذابیت(داستانهای هیجانانگیز، رقابتهای عاطفی و جنسی) مردم را جذب کردند. افراد فکر میکنند، اما وقتی محتوای رسانهای مدام تکرار شود، مغز انسان آن را به عنوان واقعیت میپذیرد ـ پدیدهای روانشناختی به نام تأثیر تکرار(repetition effect) که باعث میشود باورها بدون سؤال تغییر کنند(برای مطالعۀ بیشتر در مورد این پدیده و فرآیند تحول یادگیری و شرطی سازی کلاسیک و کنشگر بر روی کلمههایشان کلیک کنید.
نسل سوم(۲۰۰۰ به بعد) با پلتفرمهای دیجیتال مانند یوتیوب و نتفلیکس روبرو شد. برنامههایی مثل «Too Hot to Handle»(بازی بیش از حد داغ) یا «Love Island»(جزیرۀ عشق)، انقلاب جنسی را به صورت تعاملی و وایرال گسترش دادند.
الگوریتمهای فضای مجازی(مانند پیشنهادهای یوتیوب) محتوا را شخصیسازی میکنند، پس اگر یک ویدیو ببینید، سیل مشابهی سرازیر میشود. این تکرار، نسلبهنسل، فکر کردن را سخت میکند چون رسانهها آن را طبیعی جلوه میدهند، مثلاً روابط گذرا را به عنوان آزادی میفروشند، بدون اینکه هزینهها و خسارتهای رفتاری و عاطفیاش را نشان دهند.
نقش رسانهها و فضای مجازی در تأثیر بر تربیت خانوادگی
حالا به قلب مسئله برسیم: چگونه این اثرات به تربیت خانوادگی در کشورهای مختلف نفوذ کرد؟ انقلاب جنسی از غرب شروع شد، اما رسانهها آن را صادر کردند. در کشورهای غربی، خانواده(پدر، مادر، فرزندان) به مدلهای متنوع(خانوادههای تکوالدی، همزیستی بدون ازدواج-ازدواج سفید- همخوابگی و دوستدختر دوستپسری) تبدیل شد. رسانهها این را با برنامههایی مانند «Modern Family» ترویج کردند که تنوع را جشن میگیرد اما اغلب تعهد را کمرنگ میکند.
در کشورهای غیرغربی مانند ایران یا کشورهای خاورمیانه، نفوذ تدریجیتر بود. فضای مجازی(یوتیوب، اینستاگرام) مرزها را شکست: جوانان با دیدن برنامههایی مثل عشق ابدی و بلایند دیت(برای مطالعۀ بیشتر اینجا کلیک کنید)، ایدئولوژی و چرخۀ رفتاری زندگی غرب را جذب میکنند بدون اینکه متوجه شوند چگونه بر ارزشهای خانوادگیشان تأثیر میگذارد. مثلاً:
عادیسازی روابط ناپایدار: رسانهها و برخی روانشناسان و جامعهشناسان لیبرالمسلک و اومانیستی هر رابطهای را اعم از موفقیتآمیز یا شکست خورده بودنش، به عنوان بخشی از تجربۀ زیستۀ شما نشان میدهند، پس فرزندان فکر میکنند تعهد قدیمی است و کمکم نسلبهنسل تعهد در افکار و وجدانها محو میشود. این بر تربیت خانوادگی تأثیر میگذارد. والدین بدون کسب سواد رسانهای و تربیتی مناسب با هنجارهای عصر زمانۀ خودشان تلاش میکنند ارزشها را منتقل کنند، اما فرزندان از طریق گوشیهایشان محتوای مخالف دریافت میکنند.
تأثیر بر هویت جنسی و عاطفی: انقلاب جنسی، جنسیت را سیال کرد و رسانهها آن را جهانی کردند. در کشورهای مختلف، این منجر به تضاد میشود: خانوادهها بر نقشهای مستقل جنسیتی تأکید دارند، اما فضای مجازی، گزینههای متنوع را با فیلم و سریالها و انیمیشنها جذاب نشان میدهد، که میتواند به بحران هویت جنسی در نسل جوان منجر شود(برای مطالعۀ بیشتر در مورد مسئلۀ بحران هویت اینجا کلیک کنید)
نامحسوس بودن نفوذ: مردم فکر میکنند برخی مسائل و موضوعات فقط سرگرمی هستند، اما مطالعات نشان میدهد که دیدن مداوم این محتواها، باورها را تغییر میدهد. مثلاً در هند یا ترکیه، برنامههای واقعنمایی غربی بر نرخ طلاق و روابط خارج از ازدواج تأثیر گذاشتهاند، چون تربیت خانوادگی را با ایدههای آزادی فردی به چالش میکشند. آیا صرف تفریح بودن، تجربۀ هر رفتار و کنشی را در قالب اسم تفریح توجیه میکند؟ برای توضیح چگونگی نامحسوس بودن نفوذ خوب به مثال زیر دقت کنید!

رابرت باب ایگر (Robert A. “Bob” Iger) (زاده ۱۰ فوریۀ ۱۹۵۱ در نیویورک، ایالات متحده آمریکا)، تاجر آمریکایی، رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل شرکت والت دیزنی و همچنین عضو هیئت مدیرۀ شرکت اپل است.
در پشت صحنه، پرچم و نماد لزبینها را کنار شخصیت اصلی انیمیشن، یعنی میکی موس – که تولید شرکت دیزنی است – قرار دادیم؛ اما چرا؟
این ترکیب نمادین، دریچهای به لایههای ایدئولوژیک دیزنی باز میکند؛ جایی که شخصیتهایی دوستداشتنی مانند میکی موس به ابزاری برای ترویج ارزشهای خاص بدل میشوند و تصویرسازیهای فرهنگی را متحول میکنند.
شخصیت میکیموس که توسط والت دیزنی خلق شد از دید بینندگان بهعنوان نماد معصومیت و زیرکی شناخته میشود. در انیمیشن میکیموس، شخصیت اصلی یعنی میکی نمایانگر فرد یا گروهی است که همیشه در معرض تهدید قرار میگیرد اما با تکیه بر زیرکی خود بر دشمنانش پیروز میشود. میکیموس، با معصومیت و بازیگوشی خود، نمادی میشود برای معصومیت قوم یهود تا سایه بر ظلم و جنایات آنها بیندازد؛ اما چگونه؟ این نمادسازی، لایهای عمیقتر دارد که ریشه در تاریخ دارد و رسانه را به ابزاری برای بازسازی هویت تبدیل میکند.
یکی از جالبترین جنبههای این تحلیل این است که میکیموس، بهعنوان موشی دوستداشتنی، توانست بهطور غیرمستقیم به تغییر تصویری منفی از یهودیان که در دورانهای مختلف بهعنوان «موشهای کثیف» مورد تحقیر قرار میگرفتند، کمک کند. این تصور منفی، خصوصاً در پروپاگاندای نازیها برجسته بود ـ زمانی که رژیم هیتلر، یهودیان را به عنوان «موشهای کثیف و مخرب» توصیف میکرد تا نفرت عمومی را برانگیزد.
برای مثال، در فیلم پروپاگاندایی نازیها مانند یهودی ابدی(Der Ewige Jude) در سال ۱۹۴۰، یهودیان با تصاویر موشهای کثیف و ویروسی مقایسه میشدند تا آنها را به عنوان تهدیدی برای جامعۀ آلمان نشان دهند؛ این تصویرسازی، بخشی از کمپین گستردهای بود که یهودیان را غیرانسانی جلوه میداد و زمینهساز هولوکاست شد.
مردم عادی، تحت تأثیر این پروپاگاندا، یهودیان را به عنوان موجوداتی پست و مخرب میدیدند ـ تصویری که ریشه در قرنها پیش داشت اما در دوران نازیها به اوج رسید. با ظهور میکیموس، این تصویر تغییر کرد و موش، دیگر نمادی منفی نبود؛ بلکه به نمادی از هوش و معصومیت تبدیل شد که برای مخاطبان جهانی دوستداشتنی بود. در نتیجه میکیموس توانست بهطور نمادین به تغییر نگاه فرهنگی نسبت به یهودیان کمک کند.
تا این ادعا در ذهنها جای بگیرد که یهودیان نیز در برابر ستم و تهدید دشمنان، به جای قدرت فیزیکی، از عقل، تدبیر و زیرکی برای بقا استفاده کردهاند. احساس مثبت دیدن شوخیها و بازیگوشی میکیموس توانست در اثر این مجاورت بر ایدئولوژی و نوع نگرش مردم آن زمان نسبت به یهودیان تاثیر بگذارد.
به این ترتیب، دیزنی با خلق میکیموس بهطور غیرمستقیم و ناهشیار توانست به تغییر نگرش فرهنگی نسبت به یهودیان کمک کند. این شخصیت بهطور ناخودآگاه به جایگزینی تصویر منفی «موش کثیف» که منسوب به یهودیان است با تصویری مثبت و دوستداشتنی از معصومیت و هوش کمک کرد و در نتیجه به تضعیف تصورات منفی تاریخی دربارۀ یهودیان یاری رساند. این فرآیند، نمونهای کلاسیک از قدرت رسانه در بازسازی روایتهای تاریخی است ـ بدون نیاز به رویارویی مستقیم و خونریزی! فقط با خلق شخصیتهایی که قلبها را تسخیر میکنند.
دقیقا چه فرآیندی طی شد که بدون کشتار، خونریزی و هزینههای هنگفت، فرهنگ سازی توسط رسانۀ دیزنی توانست به همین ظرافت تصویر سالها ظلم، جنایت و خون ریختن را از اذهان عمومی پاک کرده و تصویری مثبت از یهودیان را ارائه دهد؟ آیا به همین اندازه رسانه قدرتمند است؟ بله هست و با تقویت و ایجاد طرحوارههای ناسازگار قوۀ شناخت و ادراک توسط قوۀ هیجان برانگیخته شده و تغییر میکند؛ این فرآیند خود تقویتی ناهشیار برای مسیر شرطی سازی کنشگر و کلاسیک هست که در نظریۀ ایوان پاولف(Ivan Pavlov) و اسکینر(B. F. Skinner) مطرح شده است.
به طور تخصصی، پاولف با شرطیسازی کلاسیک نشان داد چگونه محرکهای خنثی(مانند تصویر یک موش) با پاسخهای هیجانی(مانند دوستداشتن میکی موس) جفت شوند تا باورها تغییر کنند؛ اسکینر هم با شرطیسازی کنشگر، تأکید کرد که تکرار پاداشهای هیجانی(مانند لذت دیدن انیمیشن) رفتارها و نگرشها را تقویت میکند. دیزنی همین مفاهیم را به کار گرفت: با تکرار تصاویر مثبت و هیجانانگیز، نقشههای شناختی منفی(مانند موش کثیف = یهودیان خطرناک) را با نقشههای ذهنی ناسازگار اما جذاب(مانند موش باهوش = معصومیت و پیروزی) جایگزین کرد. این فرآیند ناهشیار، بدون هزینههای هنگفت، نسلها را شرطی کرد تا تصویر مثبت را بپذیرند ـ قدرتی که رسانه را به سلاحی نامرئی تبدیل میکند.
شرکت دیزنی و دیگر شرکتها با نفوذ گستردهشان در رسانهها و سرگرمیها، بهطور هدفمند سعی دارند با ترویج ایدئولوژیهایی مانند الجیبیتیکیوپلاس هنجارها، دغدغههای ارزشمند عمومی، ارزشهای اجتماعی، اعتقادات و سبک زندگی سازنده را تغییر دهد و در نهایت، قدرت فرهنگی و اجتماعی را به دست دولتها و نهادهای بزرگ منتقل کند.
دیزنی با ارائه و نمایش غیرمستقیم محتواهای مرتبط با الجیبیتیکیوپلاس بهدنبال تغییر تحولات اجتماعی است و بهصورت آگاهانه تلاش میکند تا ساختارهای نظاممند خانواده و جامعه را تضعیف کرده و مسیر را برای کنترل بیشتر دولتها و نهادهای بزرگ بر زندگی افراد هموار کند. آیا تا به حال دقت کردهاید که کودکانتان تا چه اندازه برنامههای این شرکتها را تماشا میکنند؟
این ترویج فرهنگی میتواند به دولتها و نهادهای بزرگ کمک کند تا از طریق همگنسازی فرهنگی و تغییر ارزشهای اخلاقی و دینی، کنترل بیشتری بر جامعه بهدست آورند و مردم را از باورها و ارزشهای سازندهای که مقاومتی در برابر کنترل دولتی ایجاد میکنند، دور سازد.
این واکاوی نشان میدهد که رسانههایی مانند دیزنی، فراتر از سرگرمی، ابزاری برای مهندسی اجتماعیاند ـ ابزاری که اگر آگاهانه بررسی نشود، هویت و آزادیتان را به تدریج تسلیم میکند. با این دانش، میتوانید مقاومت کنید و ارزشهای اصیل را حفظ نمایید.
اگر دغدغه حفظ خانواده و هویت فرهنگیتان را دارید، بدانید که بدون آگاهی، این فرآیند ادامه مییابد. مردم فکر میکنند، اما رسانهها فکر کردن را هدایت میکنند ـ پس ضرورت دارد که خانوادهها گفتگوهای باز داشته باشند، محتوای رسانهای را نقد کنند و منابع آموزشی و تربیتی را مطالعه کنند. این واکاوی نشان میدهد که انقلاب جنسی فقط یک رویداد تاریخی نبود؛ بلکه از طریق رسانهها، به یک نیروی مداوم تبدیل شد که تربیت خانوادگی را در سراسر جهان تغییر میدهد. با آگاهی، میتوانید انتخاب کنید: آیا میخواهید روابط پایدار بسازید، یا ناخواسته بخشی از این چرخه شوید.
نخستین قالبهای مدرن Reality Show
دهۀ ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰: در این دوره، برنامههایی چون «Blind Date» و «The Dating Game» در آمریکا تولید شدند که مفاهیم اولیه آشنایی و انتخاب شریک زندگی را در قالبی سرگرمکننده و زنده به تصویر میکشیدند. این برنامهها بیش از هر چیز روی جذابیت ظاهر و هیجان کشف دیگری تمرکز داشتند.
دهۀ ۲۰۰۰: با ظهور برنامههایی چون «Big Brother» و «The Bachelor» قالب واقعنمایی وارد مرحلهای ساختارشکن شد. در این دوره، عشق و رابطه به رقابتی برای جلب توجه و برنده شدن تبدیل گشت؛ جایی که حسادت، دروغ و تاثیر دوربین بر رفتار شرکتکنندگان برجسته شد و عاشقانهها از تجربههای صمیمی به نمایشهای نمایشی تبدیل شدند.
دهۀ اخیر: ظهور برنامههایی همچون «Too Hot to Handle»، «Love Island» و نهایتاً «عشق ابدی»، تجربه Reality Show را به سطحی فراتر رساندهاند، جایی که بر آزادی جنسی، هویت فردی و گسست از هنجارهای خانوادگی تاکید میشود. در این برنامهها، روابط مقطعی، عدم تعهد و کسب لذت بدون محدودیتهای اخلاقی یا اجتماعی، به عنوان ارزشهای مرکزی به تصویر کشیده میشوند.
تحولات فرهنگی تاثیرگذار
افول مرجعیت دین: طی سدۀ بیستم و بهخصوص پس از دهۀ ۱۹۶۰، نهادهای دینی که پایههای اخلاقی رابطه و خانواده را شکل میدادند، به تدریج قسمتی از اعتبارشان را نزد مردم از دست دادند. این اتفاق موجب بازشدن فضای اجتماعی برای روایتهای جدید و تجربههای متفاوت از عشق و رابطه شد.
رشد فردگرایی: فرهنگ جدید فردمحور با تمرکز بر حقوق و تمایلات فردی، به مقابله با کلیشهها و هنجارهای جمعی پرداخت. این جنبش باعث بازتعریف ارزشهای خانوادگی و ظهور سبکهای متنوعی برای زندگی کردن گردید.
تحول رسانهای: از تلویزیون آنالوگ تا شبکههای استریمینگ و رسانههای اجتماعی، تحول فناوری امکان دسترسی به محتواهای متنوع و تأثیرگذارتر را فراهم آورد که بدنۀ اصلی مصرف و تولید برنامههای واقعنما را تشکیل میدهند.
عشق ابدی | واکاوی رئالیتیشوی دوستیابی و ازدواج در بستر رسانههای دیجیتال
برنامۀ عشق ابدی، به عنوان یک رئالیتیشوی دوستیابی و ازدواج ایرانی، با اجرای پرستو صالحی از تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ پخش خود را در پلتفرم یوتیوب آغاز کرد و به سرعت به یکی از پربحثترین تولیدات فارسیزبان بدل شد. این برنامه، با الهامگیری از مدلهایی مانند جزیرۀ عشق، در ویلایی مجلل واقع در بودروم ترکیه ضبط شده و با ایجاد فضایی رمانتیک و پرچالش، شرکتکنندگان جوان را در جستجوی شریک عاطفی و عشق پایدار همراهی میکند. سبک اجرا، الگوهای روابط به تصویر کشیدهشده و جایزۀ ۳۰ هزار دلاری برای زوج پیروز، این برنامه را در معرض واکنشهای متنوع مثبت و منفی قرار داده است.
از منظر ساختاری، عشق ابدی یک رئالیتیشوی دوستیابی و ازدواج محسوب میشود که در آن مردان و زنان جوان مجرد در ویلایی لوکس در بودروم ترکیه گرد هم میآیند تا از طریق چالشهای بینشان و گفتوگوهای عاطفیای که به ظاهر هم عمیق نیستند، شریک زندگی خود را شناسایی کنند. این برنامه با بهرهگیری از چالشهای خلاقانه و جایزۀ ۳۰٬۰۰۰ دلاری برای زوج برتر، مخاطبان را مجذوب خود ساخته است. پرستو صالحی، به عنوان بازیگر و مجری ایرانی، مسئولیت هدایت برنامه را بر عهده دارد و هر قسمت با انتشار هفتگی در یوتیوب از دوشنبه تا جمعه ترکیبی از لحظات احساسی، عناصر طنز و رقابتهای شدید را ارائه میدهد.

این برنامه به صورت یک مجموعۀ صد قسمتی طراحی شده که در آن گروهی از جوانان ـ در ابتدا شامل پنج دختر و پنج پسر ـ در ویلایی لوکس جمع میشوند تا با استفاده از چالشها، بازیهای طراحیشده و گفتوگوهای سطحی و بیهدف، شریک عاطفی خود را بیابند.
ساختار برنامه بر پایۀ تصمیمگیریهای مرحلهای استوار است، به طوری که شرکتکنندگان در هر فاز باید تمایل خود به ادامۀ رابطه با فرد خاصی را ارزیابی کنند. در طول روند برنامه، ورود شرکتکنندگان جدید و تغییرات در جفتها رخ میدهد، که این عناصر به تقویت درام و هیجان کمک میکنند.
از دیدگاه تحلیلی، عشق ابدی نمونهای فاقد نوآوری در سیر تکاملی برنامههای واقعنمایی در حوزۀ روابط عاشقانه به شمار میرود. این برنامه با اقتباس کامل از عناصری مانند Too Hot to Handle، فضایی را میآفریند که در آن رقابت و انتخاب میان زوجها به شکلی فشرده و نمایشی بازنمایی میشود. کانون اصلی عشق ابدی بر ایدهآلسازی لذت، تجربیات عاشقانه بدون قاعده و تأکید بر آزادی فردی متمرکز است.
این مؤلفهها، همراه با جنبههای دراماتیک، برنامه را به الگویی تبدیل کردهاند که ناپایداری، تنوعطلبی و خودمحوری را به جای تعهد و ثبات، ارج مینهند. این نمایش تا حدی جنسی است که زن و مرد یکدیگر را روبروی دوربین در این برنامه میبوسند! درحالی که در برنامۀ Too Hot to Handle اصلاً بوسه و رابطۀ جنسی و لمس کردن یکدیگر ممنوع بود!
در این چارچوب، نقش پرستو صالحی به عنوان مجری برنامه، بیش از یک هدایتکننده ساده، به نمادی از انحراف فرهنگی تبدیل شده است. صالحی که سابقهای پر از جنجالهای شخصی و حرفهای در سینمای ایران داشت، در اجرای عشق ابدی، ارزشهای فرهنگی و دینی ایرانی را زیر پا میگذارد و به ترویج الگوهایی میپردازد که با هنجارهای جامعه همخوانی ندارد.
این فرد که خود را به عنوان یک شخصیت رسانهای معرفی میکند، در واقع با انتخاب چنین برنامهای که نشاندهندۀ عقاید نادرست و گمراهکننده است ـ عقایدی که بر پایه خودمحوری و نادیدهگرفتن اصول اخلاقی و حد و مرزهای شرعی بنا شدهاند.
علاوه بر این، صالحی را میتوان به عنوان یک وطنفروش در عدم حمایت مردم و شهدای عزیزمان در جنگ دوازده روزۀ ایران و رژیم صهیونیستی توصیف کرد، وی همچنین با تولید محتوایی که فرهنگ ایرانی را تضعیف میکند و از الگوهای غربی بدون نقد تقلید مینماید، در عمل به منافع خارجی خدمت میرساند و هویت ملی را قربانی شهرت شخصی میکند.
چنین رفتاری، برنامه را به ابزاری برای تخریب فرهنگی تبدیل میسازد، جایی که مجری به جای حفظ ارزشها، به ترویج بیثباتی و انحراف دامن میزند. به نوجوانها و جوانهایی که از این برنامه با ناهنجاریهای موجود در جامعه زندگی میکنند فکر نکردید؟ دقیقاً به جایی ضربه میزنید که خانوادهها در آن غفلت کردهاند! یعنی تربیت آگاهانۀ فرزندان با توجه به اقتضائات فرهنگی، اخلاقی و جنسی روز دنیا!
معیارهای کلیدی موفقیت برنامه در شهرت و پیدا کردن مخاطب
نمایش عشق به عنوان تجربهای فاقد مرزهای اخلاقی و اجتماعی: در عشق ابدی، عشق نه به مثابۀ یک تعهد اخلاقی، بلکه به عنوان مجموعهای از تجربیات عاطفی و جسمی بدون هیچ چارچوب معناداری تعریف میشود. این معیار به جذابیت و موفقیت برنامه کمک میکند زیرا با ارائۀ تصویری از توهم عشق بدون قاعده، حس آزادی و هیجان را در مخاطبان برمیانگیزد و آنها را به تماشای مداوم ترغیب مینماید؛ در واقع، چنین رویکردی با تمایلات جنسی برای تجربیات نو و بدون قید، همخوانی دارد و برنامه را به عنوان یک محتوای سرگرمکننده و بحثبرانگیز در رسانههای دیجیتال برجسته میسازد؛ محتوای جنسی به تنهایی عاملی است برای افزایش بازدیدها و اشتراکگذاریها!
بیثباتسازی روابط خانوادگی: برنامه با ترویج روابط موقت و مقطعی، نقش خانواده را به عنوان ساختاری پایدار و منطقی در روابط خانوادگی کمرنگ میسازد. دلیل ارتباط این معیار با موفقیت برنامه در این است که با چالش کشیدن هنجارهای قدیمی برخی خانوادهها و فرار از چارچوبهای قانونی و اخلاقی، فضایی از تنوع و تغییر مداوم ایجاد میکند که برای مخاطبان نادان و غافل، جذاب است و آنها را به دنبال درامهای غیرمنتظره میکشاند.
این عنصر، برنامه را به یک منبع الهام برای کسانی تبدیل میکند که از ساختارهای خانوادگی و روابطشان با پدر و مادر خسته شدهاند و در نتیجه، بحثهای اجتماعی و رسانهای پیرامون آن را افزایش میدهند، در نتیجه مسئلۀ عدم ارتباط معنادار پدر و مادر با فرزند به رشد مخاطبان و محبوبیت این برنامه کمک میرساند.
تبلیغ لذت، روابط جنسی و خودمحوری به عنوان ارزشهای برتر: بیان صریح و بدون پردۀ خواستهها، خشونت زیاد در قسمتهای میانی و نیازهای جنسی، همراه با اولویتدهی به خواست فردی در برابر منافع جمعی، پتانسیل الگوسازی متضاد با ارزشهای فرهنگی و اخلاقی را فراهم میآورد. این معیار، موفقیتآمیز است زیرا با تمرکز بر جنبههای حسی و فردی، سطح هیجان و جذابیت بصری را بالا میبرد و مخاطبان را با صحنههای مستقیم و تحریککننده نگه میدارد؛ چنین محتوایی در پلتفرمهایی مانند یوتیوب، الگوریتمهای توصیه را فعال میکند و بازدیدها را چندبرابر مینماید؛ زیرا با تمایلات پنهان بسیاری از بینندگان همخوانی دارد و برنامه را به عنوان یک محصول پرطرفدار در بازار سرگرمی دیجیتال تثبیت میکند.
عشق ابدی با خلق صحنههایی که رقابتهای عاطفی و جسمی را برجسته میکنند، از تنشها، تعارضها و حتی خیانتها برای جذب مخاطب بهره میگیرد. این رویکرد، عشق را به یک بازی استراتژیک و حتی کالایی مبدل میسازد، جایی که هر شرکتکننده در پی حداکثر سود عاطفی و جنسی خود است. چنین ساختاری، برنامه را به ابزاری برای بازتعریف روابط انسانی در چارچوب رسانههای دیجیتال تبدیل کرده و تأثیرات فرهنگی عمیقی بر مخاطبان بر جای میگذارد. آیا شما به چنین چیزی عشق میگویید یا توهم ارتباط برقرار کردن؟ از کی تا بهحال پای مرد متأهل به این عرصه باز شود عادی شده؟
علل پیدایش و بستر اجتماعی
ریشههاى اولیه: عصر روشنگرى و انقلاب صنعتى(قرن ۱۸ تا ۱۹)
پیدایش این برنامهها ریشه در تحولات هویتى و فردگرایى دارد که از عصر روشنگرى(مانند ایدههاى روسو و ولتر) نشأت مىگیرد. در این دوره، مفهوم «فرد» به عنوان موجودى مستقل و لذتجو برجسته شد و از چارچوبهاى مذهبى و اجتماعى سنتى فاصله گرفت.
انقلاب صنعتى این روند را شتاب داد: مهاجرت به شهرها، تضعیف روابط خانوادگی و ظهور طبقۀ متوسط شهرى، زمینهاى براى بازتعریف روابط عاطفى ایجاد کرد. مثلاً، رمانهاى رمانتیک قرن ۱۹(مانند آثار جین آستن-Jane Austen) عشق را به عنوان تجربهاى فردى و آزادانه تصویر مىکردند که این نخستین گام تکاملى به سوى فرهنگ لذتمحور بود. در این بستر، رسانههایی مانند روزنامهها و کتابهاى چاپى، الگوهاى جدید روابط را پخش مىکردند، اما هنوز محدود به مرزهاى ملى بودند.
گسترش در قرن ۲۰: رسانههاى جمعی و موج مدرنیته(۱۹۰۰ تا ۱۹۷۰)
با ظهور رادیو، سینما و تلویزیون در اوایل قرن ۲۰، جهانیشدن رسانه آغاز شد. هالیوود در دهههاى ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ با برخی سریالهاى تلویزیونى، عشق را به عنوان کالایى سرگرمکننده و مصرفی معرفى کرد. این دوره با جنگهاى جهانى، جنبشهاى فمینیستى(مانند موج اول در ۱۹۱۰-۱۹۲۰) و انقلاب جنسى دهه ۱۹۶۰تحت تأثیر فروید و کینزى(Alfred Charles Kinsey)، هنجارهاى اخلاقى خانوادهها را به چالش کشیدند. فردگرایى لذتمحور در این عصر تکامل یافت؛ مثلاً، جنبش هیپىها در دهه ۱۹۶۰ روابط آزاد را ترویج داد و رسانهها آن را به عنوان سبک زندگى مدرن بازتاباندند. سرمایهدارى رسانهاى نیز قدرت گرفت: شرکتهاى بزرگ مانند دیزنى یا NBC، محتوا را براى جذب مخاطب جهانى تولید مىکردند، که این پیشزمینهاى براى برنامههاى امروزى بود.
شتابگیری در عصر پسامدرن: جهانیشدن و دیجیتالىشدن(۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰)
دهه ۱۹۸۰ با ظهور تلویزیون کابلى(مانند MTV) و ویدیوهاى خانگى، مرزهاى فرهنگى را شکست. فروپاشى اتحاد شوروى و گسترش لیبرالیسم اقتصادى، فرهنگ غربى را جهانى کرد. موج فردگرایى در این دوره با ایدههاى پستمدرن(مانند فوکو و بودریار) تکامل یافت که روابط را به عنوان سازههاى سیال و فردى تعریف مىکرد.
برنامههاى تلویزیونى مانند دوستیابى(Dating Game) در دهه ۱۹۶۰-۱۹۸۰، نخستین نمونههاى ریلیتىشوهاى روابط بودند که لذت فردى را اولویت قرار مىدادند. شبکههاى سرمایهدارى-رسانهاى مانند Time Warner با تمرکز بر مصرفگرایى، محتوا را به ابزارى براى بازاریابی تبدیل کردند. این شرکت تولید و انتشار محتوا(مثلاً فیلم، سریال، برنامههای تلویزیونی، مجلات و تبلیغات) را طوری مدیریت میکنند که مصرفکننده را به خرید، داشتن و خرج کردن بیشتر تشویق کنند.
در این فرآیند، محتوا خودش به ابزار بازاریابی تبدیل میشود. یعنی مثلاً یک فیلم هالیوودی میتواند همزمان تبلیغی برای یک برند خاص، سبک زندگی یا مصرف یک کالا باشد(مثل تبلیغات پنهان نوشیدنی، اتومبیل یا پوشاک داخل فیلم). این عصر همانطور که پیشتر نیز توضیح داده شد پذیرش تنوع هویتى(مانند جنبش LGBTQ+ در دهه ۱۹۹۰) را آورد.
عصر دیجیتال: پلتفرمهاى استریمینگ و هوش مصنوعى(۲۰۰۰ تا به حال)
با ظهور اینترنت و پلتفرمهاى دیجیتال جهانیشدن رسانه به اوج رسید. این پلتفرمها با الگوریتمهاى دادهمحور جذب مخاطب(لایک، بازنشر و نرخ بازدید)، محتواى چالشبرانگیز را جهانى کردند؛ مثلاً برنامههایى چون بلاینددیت، تیندر که عشق ابدى هم تا حد زیادی از آنها الهام گرفته، روابط را به عنوان آزمایشهاى فردى تصویر مىکنند.
افول ارزشهاى فرهنگی و اخلاقی در این دوره با بحرانهاى اقتصادى شدت یافت، که فردگرایى را به عنوان راهحل لذتجویانه تقویت کرد. سرمایهدارى دیجیتال(مانند Amazon Prime) سبک زندگى مصرفى را ترویج مىدهد، جایی که برنامههایى مانند عشق ابدى مدلى براى روابط واقعیاند. این تکامل، از ریشههاى روشنگرى تا هوش مصنوعى، نشان مىدهد چگونه رسانهها فرهنگ را شکل مىدهند و برنامههاى امروزى محصول این زنجیرۀ تاریخىاند.
معیارهای دشمنشناسانه
با تبارشناسی فوق میتوان معیارهای مشخصی برای تشخیص نوع تهدید و کارکردهای دشمنشناسانۀ این برنامهها ذکر کرد. در نگاه انتقادی به برنامههایی همچون «عشق ابدی»، این معیارها میتوانند راهنمایی برای تشخیص و مواجهه آگاهانه باشند.
تضعیف نهاد خانواده و سنتهای فرهنگی اصیل: ارائه و ترویج تجربیات رابطهای که ثبات، تعهد و ساختار را حذف کردهاند به معنای کاستن از نقش خانواده در جامعه است؛ نهادی که محور انتقال ارزشها، تربیت اجتماعی و پایداری فرهنگی است.
رواج ارزشهای فردگرای اومانیستی در ضدیت با اجتماع و دین: تأکید افراطی بر حقوق فردی و آزادی مطلق باعث بیاعتنایی به هنجارهای اجتماعی، تعهدات جمعی و باورهای دینی میشود؛ روندی که باعث تفرقه و کاهش انسجام اجتماعی است.
ترویج لذتگرایی و مصرفی ساختن عشق و رابطۀ انسانی: رابطه نه به عنوان بند عاطفی و تعهد اخلاقی که به عنوان تجربهای سطحی و مصرفی تصویر میشود؛ کالایی که باید لحظهای بهرهبرداری شود و پس از آن رها گردد.
حذف قاعده و هنجار و القای مشروعیت روابط مقطعی، عدمتعهد: نادیده گرفتن اهمیت ثبات و دوام رابطه، تلاش در عادیسازی روابط شهوانی و ناپایدار که پیامدی جز فروپاشی اخلاقی و اجتماعی ندارد.
جایگاه برنامۀ عشق ابدی در نظام لیبرال سرمایهداری غربی
توضیح نظام لیبرال و سرمایهداری غربی اومانیستی
برای فهم عمیقتر جایگاه و کارکرد عشق ابدی ضروری است نظامهای ایدئولوژیک بستر را بررسی کنیم.
نظام لیبرال:نظامی مبتنی بر استقلال فردی، با شعار حقوق بشر و آزادی عمل که اولویت «من» را به عنوان موجودی مستقل، برتر از «ما» یا جامعه قرار میدهد. در این نظام، آزادی انتخاب و ابراز تمایلات شخصی یک اصل غیرقابل نقض است و قید و بندهای اجتماعی و دینی کمرنگ یا حذف میشوند.
سرمایهداری غربی: نظامی که سود و منفعت را غایت اصلی مناسبات اجتماعی میداند و انسان را به کالایی مصرفی تبدیل میکند که برای حفظ چرخۀ بهرهآوری مالی باید همواره تحت تأثیر تبلیغات قرار گیرد. سرمایهداری رسانهای با مهندسی فرهنگ مصرفی، سبک زندگی و هویت افراد را بر اساس مصرف آنچه در رسانهها نمایان شده و به عنوان کالا تعریف میشود تنظیم میکند.
اومانیسم:اومانیسم، انسانی را تنها معیار تمام ارزشها میداند، بدون نیاز به وحی، مرجعیت دین! ارزشها و آرمانها بر مبنای عقلانیت و تجربۀ خطاپذیر انسانی شکل میگیرند که این موضوع باعث حذف اصول مطلق اخلاقی و جایگزین کردن نسبیگرایی در تمام موضوعات میشود.
برنامۀ عشق ابدی نمایشی است از تلاش نظامهای یادشده برای بازتعریف نهاد خانواده. در قالب عشق ابدی خانواده به سلولی موقت، لذتمحور، بیثبات و فاقد قوام و ساختار منطقی تبدیل میشود. برنامه به بازنمایی این ایده میپردازد که روابط انسانی باید بدون مرز، بدون تعهد، شهوانی و صرفا بر پایه لذت و مصرف شخصی شکل بگیرند. این فرآیند بازتولید بازاری هویت و تجربۀ انسانی است که در آن «من» مصرفکننده و لذتجو بر «ما» جمعی، پایبند و متعهد پیروز است.
چرا پروژه نابودی خانواده مهم است؟
در چارچوب مذکور، پروژه نابودی خانوادۀ را میتوان به عنوان یکی از اهداف مرکزی و راهبردی نظامهای لیبرال-سرمایهداری غربی دانست.
خانواده ستون جامعه است:خانواده به عنوان اولین نهاد آموزشی، تربیتی و فرهنگی جایگاه راهبردی در انتقال ارزشها و اصول اخلاقی دارد. نابودی یا تضعیف آن، امکان تربیت انسانهایی مستقل، مقاوم و پایبند به ارزشهای جمعی را محدود میکند.
برای نظام سلطه، فرد تنها و مصرفگر بهترین گزینه است: خانواده مانعی در مسیر استحالۀ هویت فرهنگی جامعه و دین است؛ انسانهای بسته و متعهد به خانواده در مقابل اوجگیری مصرفگرایی و فردگرایی بازار مقاوم هستند، بنابراین باید جایگاه و تأثیر آن کاهش یابد.
رسانه، حیلهای برای نفوذ نرم: رسانه به عنوان ابزار تسهیل نفوذ و سلطۀ سایهوار از طریق گسترش ایدهها و ارزشها عمل میکند. تخریب آهسته و نرم خانواده از طریق برنامههایی چون «عشق ابدی» شرط لازم برای گذر از مقاومت فرهنگی و تسهیل تغییرات اجتماعی است. دشمن هیچگاه نمیتواند جسم یک جامعه را با جنگ نابود اما با حمله به روح آن جامعه میتوان هویت مردم را از آنها دزدید!
رئالیتیشوهای همخانواده با عشق ابدی
Love Island(نسخۀ آمریکایی) از شبکه Peacock(پیش از این CBS)، یکی از موفقترینها در سالهای اخیر محسوب میشود و فصل هفتم این برنامه تنها در ۹ قسمت ابتدایی، بالغ بر ۱٫۲ میلیارد دقیقه تماشا داشته است و طبق گزارش Deadline و Forbes، در بازهای کوتاه، رکورد ۱٫۴۷ میلیارد دقیقه را نیز ثبت کرده است. بودجۀ دقیق هر فصل این برنامه، طبق برآوردهای رسانهای، از 3 میلیون تا حدوداً 20 میلیون دلار بوده است که با توجه به لوکیشن و تعداد شرکتکنندگان متغیر است(Deadline).
در همین حوزه، برنامۀ Love Is Blind که از نتفلیکس پخش میشود، در فصل اول خود بیش از ۳۰ میلیون خانوار را به تماشای خود کشاند و در فصل پنجم نیز، طبق آمار رسمی نتفلیکس، در هفته اول بیش از ۱۱ میلیون بیننده در آمریکا و بیش از ۴ میلیون بیننده جهانی داشت. هزینۀ تولید فصلهای اولیۀ این برنامه، بنابر تحلیلهای رسانهای مانند ScreenRant، بین ۶ تا ۱۰ میلیون دلار بوده است.
Too Hot to Handle نیز از دیگر تولیدات نتفلیکس است که طبق گزارش رسمی نتفلیکس، فصل اول آن طی چهار هفته ابتدایی، بیش از ۵۱ میلیون خانوار از سراسر جهان را پای تماشا نشاند. بودجۀ تخمینی آن نیز همانند Love Is Blind، بین 3 تا 20 میلیون دلار هر فصل برآورد شده است(Netflix Official Top 10). برنامۀ Temptation Island که توسط USA Network و اخیراً Peacock پخش میشود، در فصل ۲۰۱۹ میانگین حدود ۱٫۵ میلیون بیننده هفتگی داشت. در میان رئالیتیهای شبکۀ MTV و Paramount+، برنامۀ Are You the One? بین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹، هر فصل بین ۰.۷ تا ۱.۵ میلیون بیننده جذب کرد.
برنامه FBOY Island ابتدا توسط HBO Max و سپس شبکه CW پخش شد و طبق اعلام هالیوود ریپورتر، جزو پربینندهترینهای HBO Max در فصل اول بوده است، فرنچایز The Bachelor/The Bachelorette که از سوی شبکه ABC پخش میشود، به طور معمول در هر فصل جدید بین ۳ تا ۵ میلیون بیننده دارد. به عنوان نمونه، فصل بیستوهشتم «The Bachelor» در سال ۲۰۲۴، میانگین حدود ۳٫۵ میلیون بیننده داشت.
در میان تولیدات جدیدتر نتفلیکس، برنامه The Ultimatum: Marry or Move On در لیست ۱۰ برنامۀ پرتماشاگر این پلتفرم در بیش از ۵۰ کشور قرار گرفت. برنامه Farmer Wants a Wife (نسخه آمریکا) که از شبکه Fox پخش میشود. برنامه Ex on the Beach از شبکه MTV نیز معمولاً حدود ۰٫۳ تا ۰٫۶ میلیون بیننده در هر اپیزود داشته. Love on the Spectrum، تولید شبکه ABC در استرالیا و توزیعشده از طریق نتفلیکس آمریکا، مورد توجه فراوان قرار گرفت. در نهایت، برنامه Perfect Match نیز از نتفلیکس در جمع ده برنامۀ محبوب این پلتفرم در سال ۲۰۲۳ قرار گرفت.
دیدگاهتان را بنویسید