سریال پسران، سریالی است که این روزها تصاویر زیادی از آن در فضای مجازی دیده میشود. کاراکتری ابرقهرمان با شنلی با نقش پرچم آمریکا در فضای کلیپهای اینستاگرام و تیکتاک میگوید: اشلی، لوک ات می!(یعنی اشلی به من نگاه کن) و بعد موسیقی پخش میشود.
این سریال در ساختار تفاوتی با دیگر فیلمهای ابرقهرمانی دارد و آن این است که اگر چه افرادی دارای قدرتهای برتر هستند و در واقع ابرمرد یا ابرزن هستند اما ضرورتا قهرمان نیستند. فضای داستانی این فیلم از تصویری که از ابتدای آن نشان داده میشود خبر از فضایی تاریک و عجیب میدهد. فضایی که ابرقهرمانان دارای وجوه تاریکی هستند، فاسدند و ضرورتا همیشه افراد را نجات نمیدهند و در پشت پرده دارای خصوصیات منفی بسیاری هستند.
آنچه بررسی این سریال را مهم میکند، این ساختار نیست که پیش از آن در سری فیلمهای ددپول جریان داشته است، بلکه چیزی که نظر مخاطب مسلمان ایرانی را جلب میکند، فضای اسلامهراسی این فیلم است.
در فصل اول این سریال ما دو جا با مسلمانان سر و کار داریم، یکبار در گروگانگیری هواپیمایی که باعث سقوط آن میشود که چند عرب مسلمان در حال تلاش برای سرقت هواپیما هستند که کاراکتر هوملندر با بازی آنتونی استار سر میرسد و تروریستها مسلمان را میکشد و بار دیگر زمانی است که در کنکاش و تلاش شرکت وات با دولت آمریکا برای ورود ابرقهرمانان به ارتش و تخصیص بودجه از طرف پنتاگون برای ابرقهرمانان، از دید رئیس سازمان سیا در عملیاتی در سوریه با کاراکتری تروریست و در واقع ابرتروریست روبرو میشویم که روی سینهاش کلمۀ نقیب نوشته شده است و میتواند تمام سربازان آمریکایی را نابود کند و بیرون بیاید.
ما این جریان را در آثار غربی اگر دنبال کنیم میبینیم که غربیها در فیلمهای سینمایی روایتهایی مطابق الگوهای خاصی دارند که آن را در آثار متعددی دنبال میکنند. هر چند این فیلم ابرقهرمانی شاید در اصل ربطی به اسلامهراسی و مسلمانان پیدا نکند اما داستان به سمتی میرود که الگوی اسلامهراسی با این داستان ارتباط پیدا کند.
در این فیلم نشان داده میشود که آمریکا با حضورش در سوریه دنبال جنگیدن با داعش است، در حالی که آمریکا خود حامی و یکی از سازندگان داعش است و حضورش در سوریه برای جنگیدن علیه سوریه و لبنان و ایران است. اگرچه در فیلم اشاره میشود جریانی در آمریکا تحت عنوان شرکت وات بنابر اهدافی خودش سازندۀ ابرتروریست داعشی است.
در فیلم دیگری که چنین ارتباطی را شاهد هستیم، قسمت اول فیلم سینمایی جوخۀ انتحار(Suicide Squad 2016) است. در بخشی از فیلم که کاراکتر آمندا والر مسؤول گروه ابرقهرمانان مشغول چانهزنی با مسؤولان آمریکایی است، برای اینکه آنها را اقناع کند به یکی از موجودات ماورایی که حالاتی شبیه جن دارد و در فیلم بیان میشود که خواهر یکی از خدایان باستانی است، پروندهای را به سرعت برای مسؤول حاضر در جلسه میآورد. پروندهای قطور که روی آن به زبان فارسی نوشته است محرمانه و حاوی اسناد آژانس انرژی اتمی ایران است. زمانی که مسؤول آمریکایی شورع به ورق زدن آن میکند، تصاویری از موشکی نشان داده میشود. در واقع فیلم که اصلا موضوع آن ارتباطی با ایران ندارد موضوعی را بیان میکند و آن همین الگوی اسلامهراسی و ایرانهراسی است.
اتفاق جالب این است که آمریکا بعد از روسیه خود دارای بیشترین سلاحهای اتمی در جهان است و تنها کشوری هم هست که بمب اتم را روی کشور ژاپن استفاده کرده است آن هم زمانی که تقریبا کار ژاپن در جنگ تمام بوده و نیازی به این کار نبوده اما یکی از روایتهای همیشگی رسانهای رسانههای آمریکایی ایرانهراسی به عنوان کشوری است که دنبال ساخت سلاح اتمی است.
نکتۀ قابل توجه دیگر در این فیلم که چهبسا پا در واقعیت داشته باشد این است که نشان داده میشود آمریکاییها از موجودات ماورایی و شبهجن برای جاسوسی از ایران استفاده میکنند.
مرحوم استاد محمدحسین فرجنژاد در کتاب اسطورههای صهیونیستی در سینما به اسطورههای صهیونیستی در واقع نوعی از مفاهیم صهیونیستی مانند افسانۀ هولوکاست که دائم در فیلمها تکرار میشوند اشاره کرده است.
اسلامهراسی و ایرانهراسی اگرچه بیشتر اوقات در موضوع اصلی داستان آثار نیستند اما اشارههای زیادی به آن میشود، انگاری که برای گرفتن بودجه برای ساخت آثار دستور داده شده است حتما اسلامهراسی و ایرانهراسی در اثر گنجانده شود.
در مستند شش قسمتی مغز ساختۀ دیوید ایگلمنِ یهودی با چشمان رنگی که چندین بار هم از تلویزیون و شبکۀ سلامت و شبکۀ مستند ایران پخش شده است، چندین بار اشارههایی به این الگوهای آشنا میشود. با توجه به اینکه استاد فرجنژاد اصل علم عصبشناسی(Neuroscience) و ترجمۀ آن در ایران را نوعی علم استعماری میدانست در قسمتی که قرار است دربارۀ موضوع اثر تنهایی دربارۀ مغز بررسی شود و بیان شود که در تنهایی کمکم خود مغز با چشمان باز شروع به ساخت تصاویر میکند، دربارۀ زنی صحبت میکند که وارد مرزهای ایران شده است و بعد نیروهای مسلح ایرانی او را دستگیر کردهاند و چندصد روز او را در سلول انفرادی نگه داشتهاند. اتفاقی که در اینجا میافتد این است که حتی در مستندی در علم تجربی که به ظاهر فقط قرار است دربارۀ ساختار مغز صحبت کند، ناگهان همان موضوع علمی را به یک مسألۀ سیاسی میکشد.
جالب آنکه برخی کتابهای دیوید ایگلمن در ایران ترجمه شده و در همین طاقچه به فروش میرود. در قسمت دیگری از مستند مغز باز دوربین به اردوگاه نازیها برده میشود و موضوع هولوکاست و نمایش مظلومیت و رنج یهودیان به مستند چسبانده میشود.
همانطور که در جشنوارۀ فجر ایران ما هر سال باید چند فیلم در زمینۀ دفاع مقدس داشته باشیم، در سینمای هالیوود و آثار غربیها باید حتما چند اثر دربارۀ هولوکاست وجود داشته باشد. مثلا فیلم منطقۀ مورد علاقه که فیلمی بود که هم در جشنوارۀ بفتا و هم اسکار جایزه برد، از فیلمهای هولوکاستی سال گذشته با ساختاری خلاقانه بود که در آن اشارۀ مستقیم یا تصویر واضحی از شکنجۀ یهودیان نشان نمیداد و در تمام فیلم دوربین بدون حرکت بود و تمامی نماها با دوربین ثابت روی پایه بود.
در زمینۀ اسلامهراسی کتاب «اسلامهراسی در سینمای هالیوود» به دست سید مهدی گنجیانی و محمود علیپور نگاشته شده است که برای شروع قلم زدن در این عرصه کار بزرگی است اگرچه برخی از آثار بررسی شده و بیان شده، ارتباطی با اسلام یا امام زمان نداشته در تحلیل به غلط حرکت شده است اما کتاب ارزشمندی در این زمینه است. آقای محمود علیپور از همکاران استاد فرجنژاد بودهاند که زمانی در مدرسۀ معصومیه قم برای طلبهها جزوات روشنگری در زمینۀ رسانه پخش میکرده و با استاد فرجنژاد در حلقۀ اول همکاران کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی» نوشتۀ عبدالله شهبازی را مباحثه میکردهاند.
/203