نورالینک: جنون الهه مرگ در عصر اطلاعات

مرگ سقراط با نوشیدن جام شوکران، آتشی را بر جان درخت فلسفه افکند که تا ابد در تاریخ شعلهور ماند. زهر شوکران به سرعت جسمش را از کار انداخت، اما سقراط با این چنین مرگی جاودانه شد. او در آخرین لحظات زندگی پیام جاودانگی میسرود که «نگران من نباشید؛ آنچه در خاک میگذارید، تنها پیکر من است.» اینگونه، نام سقراط با فلسفه، شوکران، و پرسشهای بیپایانش در هم آمیخت و تاریخ را درنوردید.
صحنۀ پایانی زندگی این فیلسوف، معنای زندگی و مرگ را در حافظۀ تمدن بشری حک کرد و نگاه او به جاودانگی، فصلی مهم در ادراک انسان از هستی گشود. امروزه نیز مرگ و زندگی همچون معما ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. پژوهشهای نوروبیولوژیک، روانشناسی، و آزمایشهای الکترومغناطیسی در کنار مطالعات تجربههای نزدیک به مرگ، جستجوی رسانهها و پویشهای فلسفی، همگی گواه اهمیت این پرسش کهن در جهان مدرن است. در این میان، نظام سرمایهداری نیز با منطق سودمحور خود، این موضوع را به چالشی پیچیده بدل کرده است. گرگهای والاستریت که در تعقیب و گریز گاو و خرس بورسهای جهانی بوی خون به مشامشان رسیده، این روزها دست از انسان مرده هم برنمیدارند و گویا میخواهند با مرگ نیز کاسبی خود را رونق بدهند.
فناوری اطلاعات و جاودانگی دیجیتال
شرکت فناورانۀ «نورالینک»(Neuralink Corporation) که در سال ۲۰۱۷ معرفی شد، با هدف بازتعریف مرزهای توانمندی انسانی، میکوشد با استفاده از تراشههای الکترونیکی، رابطهای مستقیم بین مغز انسان و دستگاههای دیجیتال ایجاد کند. مأموریت این شرکت، بازگرداندن استقلال به بیماران و گشودن افقهایی نوین برای نسلهای آینده عنوان شده است.[1]
اما ادعاهای اخیر ایلان ماسک، بنیانگذار نورالینک، دربارۀ «جاودانگی دیجیتال» جنجالبرانگیز شده است. او مدعی است با ذخیرهسازی اطلاعات ذهنی روی تراشههای مغزی، انسان میتواند همچون شخصیتهای بازیهای ویدیویی، پس از مرگ جسمانی دوباره «احیاء» شود و به حیات خود ادامه دهد. این ایده، مرگ را به پدیدهای قابل کنترل برای اپراتورهای نورالینک خواهد کرد و جسم همچون مخزن اطلاعات انسان در نظر گرفته میشود. چنانکه مرگ نیز به عنوان از دست رفتن اطلاعات بازتعریف میشود.
این تعریف از مرگ و زندگی نشاندهندۀ عمق نگاه سرمایهگذاران نورالینک به فلسفیترین معمای زندگی است. ماسک در اظهارات خود امکان زندگی جاودانه را به موفقیت تراشههای مغزی برای حفظ اطلاعات انسان گره میزند و میگوید: مرگ چیزی جز از دست رفتن اطلاعات نیست و اگر پس از متلاشی شدن جسم انسان بتوانیم اطلاعات ذهنی او را در قالبی دیگر به گردش در آوریم مرگ را به زانو در آوردهایم.
این نگاه است که انسان را تودهای از اطلاعات میبیند که حتی عنوان ربات هم برازندۀ این ابر متراکم اطلاعاتی نخواهد بود. انسان نورالینک، رسوب جسمانیتی است که پس از استخراج اطلاعات نه ارزش زندگی دارد و نه حتی میتواند ربات باشد. هویت انسانی با اطلاعات او یکسان انگاشته میشود و اطلاعات او نیز به خدمت کاوشهای آماری در خدمت سرمایهداری و مهندسی اجتماعی درخواهد آمد.
این رویکرد، گویی فصل جدیدی از «کتاب مقدس مدرنیته» است که ریشههای آن به فرانسیس بیکن(۱۶۲۱-۱۵۶۱ میلادی)، فیلسوف و پیامبر علمی عصر نوزایی اروپا باز میگردد. بیکن کوشید با تکیه بر علم «بهشتی زمینی» خلق کند و ترسهای دیرینه از علمِ اهریمنی را از ذهنیت اروپای پس از جنگ ۳۰ ساله بزداید. جنگی که میان جریانهای مذهبی اروپا شعلهور شد و سرانجام با عهدنامه وستفالی(۱۶۴۸) به پایان رسید.[2] این عهدنامه نه تنها پایههای ژئوپلیتیک مدرن را بنا نهاد، بلکه زایشگاه اندیشههایی شد که علم را از سلطۀ کلیسا رهانید و فلسفۀ یونان را با افسار علم به انقیاد خود در آورد.
طنز تاریخ اینجاست که سقراط قرنها پیش به جرم «بیاعتقادی به خدایان» محکوم به نوشیدن شوکران شد و با اعتقاد به زندگی جاودانه پس از مرگ تن به این زهر کشنده داد ولی امروز فناوریهای نوین میکوشند جاودانگی را در این جهان معنا بخشیده و مرگ را با این شعار به تسخیر خود درآورند؛ گویی چرخهای از تاریخ که از فلسفۀ یونانی تا دنیای الهههای پست مدرن در گردش است تا مرگ خدای سقراط را در جهان مدرن فریاد بزند. با این وجود باید از خود پرسید که آیا تراشۀ نورالینک ابزار الهه مرگ در دنیای فناوری نخواهد بود؟ در این صورت چه کسانی لایق زندگی جاودانهاند و قیمت زندگی و مرگ انسان در عصر دیوانگی اطلاعاتی را چه کسی تعیین میکند؟ چه کسی مرگ میخرد و چه کسانی فروشنده زندگی خواهند شد؟
ادیان ابراهیمی و جاودانگی دیجیتال
در پاسخ به این سؤالات، کارزارهایی برای حل معمای مرگ و معنای زندگی تشکیل شده است. به ویژه صاحبنظران ادیان توحیدی در برابر مفهوم جاودانگی دیجیتال موضعگیری کردهاند. نقد پروژههایی مانند نورالینک، بر حفظ کرامت انسانی و معنویت غیرمادی تأکید دارد.
در دنیایی که عدالت اجتماعی و برابری هنوز به دست نیامده، خطر آن وجود دارد که تنها ثروتمندان و صاحبان قدرت به فناوریهایی مانند نورالینک دسترسی داشته باشند. این فناوریهای نوین که با وعدههای فریبندهای همچون جاودانگی دیجیتال مطرح میشوند، ممکن است به تدریج به ابزاری برای ایجاد و تحکیم شکافهای عمیقتر اجتماعی تبدیل شوند. در چنین شرایطی، مرگ میتواند به کالایی لوکس تبدیل شود که تنها عدهای خاص از آن فرار میکنند و این امر میتواند تبعیضی جدید در سطح جهانی ایجاد کند. به عبارتی مرگ که روزگاری پدیدهای طبیعی و اجتنابناپذیر بود، اکنون در دنیای سرمایهداری به امری قابل خرید و فروش تبدیل میشود.
به همین علت، پیروان ادیان ابراهیمی و فلاسفۀ سنتی بهشدت با مفهوم جاودانگی دیجیتال مخالفت میکنند. آنها معتقدند که انسان بیش از آنکه ماشینی اطلاعاتی باشد، موجودی است با روح و معنا. از دیدگاه آنها، تلاش برای جاودانگی از طریق فناوری، نهتنها کرامت انسانی را زیر سؤال میبرد، بلکه معنای واقعی زندگی را نیز تحریف میکند. مرگ، به عنوان بخشی جداییناپذیر از هستی انسان، همواره به عنوان گذاری به سوی حقیقتی متعالی در نظر گرفته شده است. اما در نگاه فناوریمحور، مرگ تنها خطای سیستمی است که باید اصلاح شود.
در قرآن کریم، مرگ به عنوان پدیدهای طبیعی و جزء لاینفک زندگی بشر شناخته شده است. خداوند در آیهای از سوره آل عمران میفرماید:
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنُ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» (آل عمران، ۱۸۵)
«هر كسى مرگ را مىچشد؛ و بدون ترديد روز قيامت پاداشهايتان به طور كامل به شما داده مىشود. پس هر كه را از آتش دور دارند و به بهشت در آورند مسلماً كامياب شده است؛ و زندگى اين دنيا جز كالاى فريبنده نيست.» این آیه بر بیپایانی مرگ و ناپایداری جهان مادی تأکید میکند و در عین حال امید به رستگاری پس از مرگ را به انسانها میدهد. به همین ترتیب، در قرآن، انسان به روح و جسم به عنوان دو بخش اصلی وجود انسان اشاره میشود و مرگ، پایان حضور انسان در دنیا است که به مرحلهای دیگر از حیات، یعنی حیات ابدی در دنیای آخرت، میانجامد.
در انجیل نیز مرگ به عنوان پایان فیزیکی انسان دیده شده و جاودانگی از طریق ایمان به خداوند و زندگی پس از مرگ معنا مییابد.
سوداگری مرگ در زیست جهان فناوری
علاوه بر نورالینک، شرکتهای بزرگ فناوری مانند آلفابت(Alphabet) نیز بهشدت در حال سرمایهگذاری روی پروژههایی هستند که هدف آنها افزایش طول عمر انسانهاست. یکی از پروژههای معروف آلفابت در این زمینه، پروژه کالیکو (Calico) است.[3] این شرکت که در سال ۲۰۱۳ تأسیس شد، به طور رسمی اعلام کرده است که هدف آن، مطالعۀ بیولوژی پیری و درمان بیماریهای مرتبط با افزایش سن است. کالیکو با استفاده از آخرین پیشرفتهای ژنتیک، بیوتکنولوژی و داروسازی، بهدنبال کاهش علایم پیری و افزایش طول عمر انسانها است.
این پروژه بهشدت توسط منابع مالی عظیم گوگل تأمین میشود و به طور مداوم وعده میدهد که راهحلهایی برای چالشهای بزرگ زیستی بشر پیدا خواهد کرد. برخی از محققان در این حوزه معتقدند که در آیندهای نه چندان دور، کالیکو میتواند فناوریهایی ارائه دهد که به انسانها این امکان را بدهد که طول عمرشان را به طور چشمگیری افزایش دهد. اما این وعدهها که در ابتدا بسیار فریبنده به نظر میرسند، ممکن است در نهایت به ابزاری برای کنترل و استثمار بیشتر طبقات پایین جامعه تبدیل گردد.
به عنوان مثال، اگر تنها ثروتمندان قادر به دسترسی به این فناوریها باشند، ممکن است تنها اقلیتی از افراد جامعه از این «جاودانگی» بهرهمند شوند، در حالی که اکثریت مردم از این دسترسی محروم خواهند بود.
پروژههای مشابه به کالیکو و نورالینک در واقع گواهی بر این حقیقت هستند که دنیای سرمایهداری به طور فزایندهای در حال تبدیل کردن مرگ به مسألهای اقتصادی است. جایی که ثروتمندان و نخبگان، با دسترسی به تکنولوژیهایی که زندگی و مرگ را به کالاهای قابل خرید و فروش تبدیل میکنند، بهنوعی تسلط و قدرت بیپایان دست مییابند.
از دیگر جلوههای خرید و فروش مرگ در دنیای مدرن میتوان به رواج مرگ خودخواسته به عنوان بخشی از خدمات پزشکی پرداخت. این مرگ که اصطلاحا اتانازی نامیده میشود، شاید درمان اقتصادیتری برای کسانی باشد که به تشخیص ابرسرمایهداران حامل اطلاعات ارزشمندی نیستند و میتوانند با پرداخت پول خونشان به نظام سرمایهداری از خدمات مرگ خودخواسته بدون تضمین جاودانگی حتی از نوع دیجیتال آن بهرهمند شوند و سازو کار حقوقی هم در این زمینه کاملا هماهنگ با منافع لیبرالیسم تنظیم شده است.
فارغ از امکان به ثمر رسیدن پروژههای زندگی در دنیای موازی یا جاودانگی دیجیتال، آثار سینمایی و ادبی و فلسفی مختلف در این زمینه شکل گرفته است. چالشهای اخلاقی بلندپروازی سرمایهداران در پروژههای خرید و فروش مرگ و زندگی، باب بسیاری از مباحث را در ساحت اجتماعی و اخلاقی باز کرده و از این رو آثار سینمایی هم در جایگاه صنعتی سودآور از این موضوع چشمپوشی نکردهاند.
سایبرپانک و پیشبینی آیندۀ تاریک
از جمله این ساختارهای ادبی و سینمایی ژانر سایبرپانک(Cyberpunk) به عنوان یکی از زیرسبکها در داستانهای علمی-تخیلی و داستانهای پادآرمانشهری، یعنی جوامع قهقرایی آینده بهشمار میآید. تمرکز موضوع در سبک سایبرپانک بر فناوریهای پیشرفته مانند فناوری رایانه، ارتباطات و سایبرنتیک، توأم با ازهمگسیختگی نظم اجتماعی است.[4] این ژانر در پیشبینی آیندهای تاریک دست به بازنمایی رؤیاهای شرکتهای فناوری زده است و با ساختن آثاری به استقبال چالشهای اخلاقی و فلسفی جاودانگی دیجیتال رفته است. آثاری مانند بلید رانر و ماتریکس از جمله محصولات این ژانر است.
فیلم بلیدرانر(Blade Runner) ساختۀ ریدلی اسکات(۱۹۸۲)، بر اساس رمان آیا آدم مصنوعیها رؤیای گوسفند برقی میبینند.[5] اثر فیلیپ کی. دیک، آیندهای را به تصویر میکشد که در آن مرز بین انسان و ماشین محو شده است. در این دنیا، انسانهای مصنوعی(Replicants) که از نظر فیزیکی و ذهنی برتر از انسانها هستند، به دنبال جاودانگی و معنای زندگی میگردند، اما این جاودانگی تنها یک توهم است؛ زیرا آنها نیز محکوم به فنا هستند.
فیلم بلیدرانر بهعنوان یکی از شاهکارهای ژانر سایبرپانک، نقدی تلخ بر فناوریهایی است که انسانها را به ماشینهایی تقلیل میدهد که تنها به دنبال بقا هستند. این فیلم نشان میدهد که حتی اگر انسانها بتوانند با فناوری به جاودانگی برسند، این جاودانگی فاقد معنا و ارزشهای انسانی خواهد بود.
داستان بلیدرانر در واقع هشدار میدهد که تلاش برای رسیدن به جاودانگی بدون درک درست از معنای زندگی، در نهایت به سرابهایی تبدیل خواهد شد که هیچ بویی از اصالت انسانی ندارد. در این فیلم، مرگ چیزی بیش از یک رویداد بیولوژیکی است؛ آنچه مهمتر است، روح و هویت انسان است که نمیتوان آن را به فناوریهای بیروح سپرد.
فیلم ماتریکس (The Matrix 1999)، فیلمی به کارگردانی واچوفسکیها نیز در خطی مشابه بلیدرانر به بررسی مرز بین انسان و ماشین میپردازد. این فیلم در دنیایی خیالی رخ میدهد که انسانها در شبیهسازی دیجیتالی به نام «ماتریکس» زندگی میکنند، در حالی که در واقع در دنیای واقعی به عنوان موجودات منبع انرژی برای ماشینها به کار گرفته شدهاند.
ماتریکس بر خلاف بلیدرانر که بیشتر به سمت مرگ و فناپذیری انسانها حرکت میکند، روی مفهوم حقیقت و آگاهی تمرکز دارد. شخصیت نئو با شکستن مرزهای شبیهسازی و کشف واقعیت به جستوجوی آزادی و معنای حقیقی زندگی میپردازد. در این فیلم، از آنجا که انسانها از حقیقت خود بیخبرند، فناوری به ابزار کنترل و فریب تبدیل شده است. ماتریکس همانطور که انسانها را در دنیایی فریبنده و مصنوعی محبوس کرده، به مخاطب هشدار میدهد که دنیای دیجیتال و شبیهسازیشده میتواند ارزشهای انسانی و معنای زندگی را نابود کند.
شهر تاریک(Dark City) ساختۀ الکس پرویاس(۱۹۹۸)، دیگر فیلم برجسته در ژانر سایبرپانک است که به مسئله هویت و کنترل در دنیای دیجیتال میپردازد. این فیلم در شهری بیپایان و دائماً در حال تغییر اتفاق میافتد، جایی که یادها و هویتهای مردم توسط موجوداتی فرازمینی به نام «شهروندان» دستکاری میشود.
شخصیت اصلی فیلم(جان مرداک) در جستوجوی هویت خود، به تدریج درمییابد که زندگی او و دیگران تحت کنترل موجودات غیرانسانی است. شهر تاریک، مانند ماتریکس و بلیدرانر، به بحرانهای موجود در دنیای سایبرپانک پرداخته و هشدار میدهد که زندگی دیجیتال و بیپایان نمیتواند جایگزین معنای اصیل انسانی شود. این فیلم به شکلی عمیقتر، مفهوم آزادی اراده و کنترل بیرونی را بررسی کرده و نشان میدهد که در دنیای دیجیتال، هویت انسان میتواند بهراحتی دستکاری و از بین برود.
این سه فیلم، هر کدام در دنیای خود به مفاهیم عمیق فلسفی مانند هویت، آزادی و جاودانگی پرداختهاند و هشدار میدهند که دنیای دیجیتال، اگر به درستی کنترل نشود، میتواند انسانها را از حقیقت وجودی خود دور کرده و آنها را به ماشینهایی بیاحساس و فاقد معنا تبدیل کند.
رواج آثار این ژانر مانند سینمایی ماتریکس(The Matrix)، شهر تاریک(Dark City) و آثاری مانند فراماشینی(EX-Machina) به کارگردانی الکس گارلند(2014) هشداری است بر این موضوع که فناوریهای پیشرفته میتوانند به ابزاری برای کنترل و استثمار انسانها تبدیل شوند.
در عصری که اطلاعات بهعنوان سلاحی در دست صاحبان قدرت است و هویت انسانها به دادههایی تقلیل مییابد که میتوانند دستکاری یا دزدیده شوند هر سرنوشتی برای انسان محتمل است. این دنیای دیجیتال، بیشتر شبیه به کابوسی است که انسانهای لایق جاودانگی در آن به زامبیهای دیجیتال تبدیل میشوند؛ موجوداتی که در جسمی به انتخاب کارتلهای فناوری تناسخ مییابند اما روح و معنای واقعی زندگی را از دست دادهاند.
شوکرانی دیگر در انتظار انسانیت
آیا انسانها آمادهاند که برای «جاودانگی دیجیتال» خود، روح و هویت انسانیشان را به فنا دهند؟ آیا ما واقعا میخواهیم که مرگ، جزئی از معاملههای اقتصادی و سودجوییهای بزرگتر شود؟ در حالی که این فناوریها میتوانند برای بسیاری از افراد مفید واقع شوند اما این سؤال که چه کسی دسترسی به آنها خواهد داشت، همچنان بیپاسخ باقی مانده است.
در نهایت، این بحث به مخاطرات اخلاقی و اجتماعی میانجامد که در کنار دستاوردهای پزشکی و علمی، میتواند منجر به افزایش کنترل بر زندگی افراد و شکلگیری «تفاوتهای فناورانه» عظیمی در جوامع بشری شود. اگر مرگ قرار باشد به ابزاری در دستان شرکتهای بزرگ فناوری تبدیل شود، شاید باید این سؤال را مطرح کنیم که آیا این جهان جدید، واقعاً به نفع انسانیت خواهد بود یا فقط به نفع سرمایهداران و طبقۀ ممتازی که میخواهند از تکنولوژی برای تسلط بیشتر بر مردم بهرهبرداری کنند؟
حتی با تصور تحقق بهترین نتایج جاودانگی دیجیتال در زیست جهان واقعی و با فرض موفقیت بلندپروازیهایی از جنس پروژههای نورالینک و کالیکو این تحولات میتواند به الگویی نامتوازن تبدیل شود. الگویی که فقط در خدمت معدودی از انسانها قرار میگیرد و باقی افراد، همانند «زامبیهای دیجیتال» در دنیای مجازی و تحت سلطۀ قدرتهای اقتصادی، برای همیشه به زندگی ادامه دهند؛ زیرا مهمترین مسئله بشر علیرغم تمام پیشرفتهای دنیای اطلاعات هنوز مسئله عدالت اجتماعی است که هنوز پاسخی برای آن پیدا نشده است. آیا انسانها آمادهاند تا مرگ را به دستان فناوری بسپارند؟
سقراط با نوشیدن شوکران، مرگ را به عنوان بخشی از حقیقت وجودی انسان پذیرفت. اما در عصر اطلاعات و ظهور خدایگان مشرک دیجیتال، انسانها به دنبال فرار از مرگ هستند. شاید این تلاش، نهتنها نشاندهندۀ ترس از مرگ، بلکه نشاندهندۀ ترس از بیمعنایی باشد. در زیست جهان شرکآلود لیبرال، شاید انسانها به دنبال راهی برای جاودانه کردن خود هستند، حتی اگر این جاودانگی تنها در قالب کدهای صفر و یک باشد.
و آیا معلمی خواهد آمد که مرگ را به جهان بیاموزد؟ آیا دوباره در میان خدایگان و مظاهر شرک آلود غرب، سقراطی دیگر برخواهد خاست تا شوکران هجرت از این وانفسا را به جان بخرد؟ پاسخ به این سؤالات، نه در فناوری، بلکه در بازگشت به خویشتن و درک عمیقتر از هستی نهفته است که جاودانگی واقعی نه در ذخیرهسازی اطلاعات، بلکه در بازگشت به خویشتن، زندگی اصیل و ارتباط عمیق با خدا، انسان ها و طبیعت نهفته است.
منابع
[1] . Create a generalized brain interface to restore autonomy to those with unmet medical needs today and unlock human potential tomorrow. (https://neuralink.com/)
[2] . https://www.britannica.com/event/Peace-of-Westphalia
[3] . https://www.calicolabs.com
[4] . fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D8%A7%D9%86%DA%A9
[5] . “Do Androids Dream of Electric Sheep?”
دیدگاهتان را بنویسید