صرف فعل «ما میتوانیم» در کلاس سینما | نقد فیلم خدای جنگ

نقد فیلم خدای جنگ | فیلمی اثرگذار با چاشنی پیام گفتمانی
نویسنده: سید محمدمهدی موسوی
دومین فیلمی که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر تماشا کردم، بارقههای جدی امید را در وجودم برانگیخت از این بابت که سینمای ایران همچنان قابلیتهای خوبی برای تولید یک اثر قابل قبول و آبرومند دارد.
سخن از فیلم«آسمان جنگ» به کارگردانی حسین دارابی است که پیش از این «مصلحت» و «هناس» را به علاقهمندان هنر هفتم وطنی معرفی و عرضه کرده بود.
سکانس آغاز فیلم هم جالب و نمادین است. بر فراز ابرها به ناگاه موشکی را مشاهده میکنیم که بر سر مردم بیدفاع در پارکی واقع در دزفول فرود میآید و همین شروع تکاندهنده و دلخراش، باعث درگیری مخاطب با درام و قصۀ فیلم میشود و انصافاً باید گفت که تلاش کارگردان و عوامل برای بهرهگیری درست از قدرت روایی فیلمنامه در اینجا ارزشمند و قابل تقدیر است.
در جایی از فیلم، شخصیت قهرمان با عنوان «ابراهیم» که به جهت فضای کاری و موقعیتش در میانۀ سالهای دفاع مقدس، انسان را ناخودآگاه به یاد قهرمان موشکی ملت ایران، شهید حسن تهرانیمقدم میاندازد، خطاب به یاران و همراهانش دیالوگی دارد که میگوید: «تا وقتی صدام راحت توی کاخش خوابیده و با این موشکبارانها زن و بچه ما خواب راحت ندارن، باید خواب راحت رو از دشمن بگیریم»
در ادامۀ ماجرا، متوجه میشویم که ابراهیم و چند تن از دوستان متخصصش برای آموزشهای موشکی به سوریه اعزام میشوند و البته بعد از ورود به کشور متوجه میشوند یک گروه از لیبی به سرکردگی سرهنگی نظامی وارد ایران شدهاند و قرار است صفر تا صد متولی پرتاب موشک بهسمت عراق باشند.
بیش از این البته لو دادن قصه فیلم به صلاح و انصاف نیست فقط این نکته و آن هم اینکه خرده روایتهای گنجانده شده در اثر گرچه به ایجاد تعلیق کمک کرده اما برخی سکانسها بیش از حد طولانی است؛ خاصه ماجرای برداشتن قطعات مهم موشکی از منزل گروه لیبیایی در منطقۀ ونک تهران.
از نکات درخشان «خدای جنگ» فیلمبرداری خوب و میزانسنهای درست باید به بحث استفاده صحیح و بهموقع از نور و رنگ اشاره کرد و شاید به همین خاطر است که برخی منتقدان و کارشناسان در توصیف این فیلم گریزی به سینمای هالیوود و قیاس در این زمینه داشتهاند.
سکانس پرتاب اولین موشک از سوی گروه ایرانی که با شکست مواجه میشود و در ادامه، نخستین پرتاب موفقیتآمیز هم خوب از کار در آمده چه آنکه اتمسفر فیلم در این لحظات گیرا و جذاب است و اینها نشان میدهد دارابی در آینده میتواند به کارگردانی تبدیل شود که در صورت برخورداری از فیلمنامهای خوب در عرصۀ فرمی نیز مهارتهای خوبی دارد.
حساسیت فوقالعاده فرماندۀ ایرانی یگان موشکی در زمینۀ دقت نظر در پرتاب موشک و اینکه نیروهایش در محاسبات مربوط به این کار، مراقب حفظ جان مردم ولو عراقی باشند، نشان از رویکرد انسانی قهرمان فیلم دارد که بهراستی خود و تیمش قهرمان ملتی شریف و در عین حال شجاع هستند.
این دیالوگ فیلم هم شاید تا حدی شعاری به نظر برسد اما گواهی است بر این مدعا آنجا که ابراهیم تأکید میکند: «جای موشکا وسط زندگی مردم نیست، عراقی و ایرانی هم نداره»
یکی دیگر از سکانسهای پرمعنای فیلم مربوط به حضور ابراهیم در حسینیه جماران است که با لانگشات درست، یادآور آن عکس معروف است که امام روی بالکن حسینیه در حال سخنرانی است و ما کفشهایی در پایین حسینیه مشاهده میکنیم که دیوار آجری دارد و هنوز دری ندارد و این سادگی توأمان شده با سخنان آرامش بخش حضرت امام (ره) که تأکید میفرمایند «بکوشید مثل چمران باشید و مثل او بمیرید.»
در انتهای فیلم، این نوشته جلوی چشمان مخاطب رژه میرود که این اثر، برداشتی آزاد از یک داستان واقعی است؛ برداشتی که البته ورای شکلگیری درام و اینکه بخواهیم داستان را با اصل ماجرای زندگی شهید تهرانیمقدم تطبیق بدهیم یا نه، تأکیدی بر این حقیقت است که حتی در بحبوحۀ سالهای سخت جنگ و تحریم ناجوانمردانه ایران از سوی قدرتهای دنیا، به حول و قوۀ الهی و تکیه بر توانمندی و غیرت جوانان ایرانی، کارهای به ظاهر ناشدنی نیز ممکن است و میتوان بهگونهای ریلگذاری کرد که در سالهای آینده، ایران اسلامی نه صرفاً در مقیاس منطقهای بلکه در گسترۀ جهانی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شود.
از بازیها که بخواهیم صحبت کنیم نمیتوانیم از بازی خوب و استاندارد ساعد سهیلی در نقش قهرمان اصلی قصه چیزی نگوییم که توانسته بود ویژگیهایی چون شجاعت، ایثار و از خودگذشتگی در کنار بروز واکنشهای عاطفی بهعنوان یک پدر را در ایفای نقش خود بهدرستی بروز دهد.
البته نکتهای که باید به آن توجه کرد اینکه ما در این فیلم شاهد منحنی رو به صعود تحول شخصیتی ابراهیم نیستیم و لازم بود که کارگردان بهگونهای به معرفی شخصیت میپرداخت که به موازات طی شدن ماهها و سالهای جنگ در وجود خودش نیز رشد و تحولی را شاهد باشد، با این حال کشمکش درونی بازیگر اصلی نیز تا حدودی انعکاس یافتهبود هر چند که برخی جاها این مساله بهشکلی کلیشهای صورت گرفته بود.
علاوه بر ساعد سهیلی، بازیگران جوان فیلم همچون حسین سلیمانی و دانیال نوراش بهطور نسبی بازی بهتری از پیشکسوتان این عرصه همچون داریوش کاردان، پیام احمدینیا و نادر فلاح داشتهاند، اما به هر حال مشخص است که همۀ بازیها تحتتأثیر شخصیت اصلی قصه است و شاید در اینجا بتوان گفت تا حدودی یکدستی بازیها از بین رفته و ای کاش مجال بیشتری به شخصیتهای فرعی نیز داده میشد تا درام قصه شکل و شمایل بهتر و باورپذیر تری هم پیدا میکرد.
«خدای جنگ» ثابت کرد که کارگردانی جوان همچون دارابی با بهرهگیری از ظرفیت فیلمنامهای خوب و قابل دفاع میتواند در روایت قصه یک قهرمان، فرم سینمایی را آن گونه به خدمت بگیرد که در نهایت، ثمرۀ کارش بهشکلی درست به صرف کردن فعل «خواستن، توانستن است» ختم شود و این نکته بسیار مهمی است چه آنکه متأسفانه برخی آثار با این محتوا و این تم، در همین مسیر، دچار معضل شعاری و کلیشهای شدن میشوند و به همین خاطر مخاطب نیز با محصول کاری آنها ارتباط لازم را برقرار نمیکند.
القصه آنکه پیام محوری فیلم و تأکید بر حقیقت مورد توجه گفتمان انقلاب اسلامی یعنی «ما می توانیم» به شکلی هنرمندانه رخ میدهد، هر چند که طبعاً این اثر خالی از اشکال و ضعف هم نیست اما برآیند کلی کار اُمیدبخش است.
دیدگاهتان را بنویسید