موسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج نژاد

جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)

عضویت

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)
سایت استاد فرج نژاد
شروع کنید
0
آخرین اطلاعیه ها
لطفا برای نمایش اطلاعیه ها وارد شوید
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
شروع کنید

وبلاگ

موسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج نژاد > مطالب سایت > دسته‌بندی ساختاری > یادداشت > نقد سریال Unorthodox-2020 | دین بستری برای عقده‌گشایی فراهم می‌کند

نقد سریال Unorthodox-2020 | دین بستری برای عقده‌گشایی فراهم می‌کند

1404-02-16
دسته‌بندی ساختاری، سرویس‌های سایت، سینما و تلویزیون غرب، مطالب سایت، یادداشت
نقد سریال Unorthodox

تحلیل واژۀ «Unorthodox»

واژۀ «Unorthodox» از دو بخش تشکیل شده:

  • Un-: پیشوند منفی‌ساز، به معنی «نه» یا «غیر»

  • Orthodox: به معنی «راست‌کیش»، «سنتی»، «هم‌راستا با اصول پذیرفته‌شده» (به‌ویژه مذهبی)

 بنابراین Unorthodox یعنی: «غیراصولی»، «غیرمتعارف»، «خارج از هنجارهای سنتی»، «ناسازگار با دین یا عقیده رسمی پذیرفته‌شده».

در زمینه دینی(به‌ویژه یهودیت)، این واژه به کسانی اطلاق می‌شود که از چارچوب‌های سنتی یهودیت ارتدکس خارج شده‌اند و یا اساساً ساختارهای آن را به چالش می‌کشند.

این واژه معنایی شبیه واژۀ Unblock یا Unfollow دارد، انگار شخصی ارتدوکس بوده و حالا می‌خواهد آن‌ارتدوکس شود یعنی خلاف جریان این مذهب حرکت کند و ناارتدوکس شود. ما در این نقد از واژۀ «آن‌اُرتدوکس» برای آن استفاده می‌کنیم. نام این سریال در ایران به نام «ناراست‌کیش» ترجمه شده است.

در تلمود اصرار بسیار زیادی وجود دارد که رفتار تمامی یهودیان مطابق با الگوی از پیش تعیین شدهٔ الهی باشد. به تعبیر دیگر، تمامی پندارها و کردارهای ریز و درشت یهودیان باید طبق الگوی شریعت درست باشد. این به معنای دقیق کلمه، بیانگر معنای اصلی کلمهٔ ارتدوکس است. ارتدوکس کلمه‌ای یونانی است که از دو کلمهٔ ارتا و دوکسا تشکیل شده است. ارتا در اینجا به‌معنای درست، و دوکسا به‌معنای پندار و عقیده است. بنابراین در معنای لغوی، ارتودوکس کسی است که عقیده و پنداری درست دارد.

Orthodox ← از یونانی باستان: ὀρθόδοξος (orthodoxos)

  • ὀρθός (orthos) = «راست، درست، مستقیم»

  • δόξα (doxa) = «نظر، عقیده، باور»

«doxa» در یونانی می‌تواند به «شهرت» یا «جلال» هم اشاره کند، ولی در ترکیب «orthodoxos» بیشتر به معنای عقیده و نظر است.(https://www.etymonline.com/word/orthodox)

معرفی سریال | نقد سریال Unorthodox

آن‌اُرتدوکس سریالی چهار قسمتی است که به شرح زندگی دختری نوزده سالهٔ یهودی به نام استر شاپیرو در محله‌ای تصرف شده توسط یهودیان مذهبی و اورتودوکس در نیویورک می‌پردازد. سریال قصد دارد قصهٔ دختری را تعریف کند که از افراط‌کاری های مذهبی به ستوه آمده و نهایتاً علیه تمام آداب و رسوم مذهبی خود قیام می‌کند. داستان آن‌اُرتدوکس از نخستین طغیان او در فرار از محل زندگی خود به‌سوی برلین آغاز می‌شود و در ادامه ملاحظه می‌کنیم که با ارجاعات مکرر به گذشته، فیلم تلاش می‌کند تا احساس هم‌ذات‌پنداری مخاطبان را برانگیخته و آن‌ها را با تصمیمات دختر هم‌سو گرداند.

جای هیچ‌گونه تردید وجود ندارد که جامعهٔ هدف «آن‌اُرتدوکس»، قشر بسیار کم‌شمار یهودیان حسیدی نیست. سریال تلاش می‌کند تا با تصویر جهت‌دار و سوگیرانه‌ای که از زندگی ذیل دین و شریعت می‌سازد، از این چارچوب و قوانین به یک زندان تعبیر کند و تمامی انواع زیستن زیر سایهٔ دین را زیر سوال برده و در دل متدینین به ادیان ایجاد تردید کند.

البته شکی در این نیست که مدل تأثیرگذاری‌ که آن‌اُرتدوکس به دنبال آن است بر یک مغلطهٔ بسیار ساده استوار است. درواقع حتی اگر تمامی دعاوی آن‌اُرتدوکس درباره تجربیات سهمناک زندگی در میان یهودیان حسیدی درست باشد، با این‌حال هیچ مبنایی وجود ندارد که این حکم را به سایر ادیان سرایت دهیم.

اما آن‌اُرتدوکس تلاش می‌کند تا با مدل تأثیرگذاری خاص رسانه‌ای خود به‌صورت ناخودآگاه حکم خود را برای مخاطب به تمامی ادیان سرایت دهد. این سریال به دلیل تصویر خاص و ترسناکی که از زندگی در میان دین‌داران ارائه می‌دهد، واکنش‌های بسیاری برانگیخت و با سر و صدا و تبلیغات بسیار زیاد خود توانست مخاطبان زیادی را علی الخصوص از جوامع دین‌دار در وهلهٔ نخست به خود جذب کند. این سریال توانست جایزه امی را برای بهترین کارگردانی به‌دست آورد.

این سریال ادعا می‌کند داستان خود را از زندگی یک فرد واقعی الهام گرفته است.

مقدمه نقد سریال Unorthodox

مارلون براندو در گفت‌وگویی با لری کینگ در سال ۱۹۹۶ اظهار کرد که هالیوود «توسط یهودیان اداره می‌شود»(CNN Interview with Larry King, 1996) حتی اگر بنا باشد سخن براندو را با تردید و بدبینی از نظر بگذرانیم، باز هم می‌توان تنها با جستجویی سریع در میان فهرست فیلم‌سازان، بازیگران، تهیه‌کنندگان و صاحبان کمپانی‌های فیلمسازی با انبوه اسامی آشنای یهودیان رو‌به‌رو شویم. حالا شاهد سریالی هستیم که به‌نظر می‌رسد نگاه انتقادی سفت و سختی به یهودیان دارد. در اینجا ممکن است همچون کسی که گویی با یک مثال نقض از اعتقادات خود مواجه شده است شدیدا از رفتار رسانه متعجب شویم.

ممکن است به این نتیجه برسیم که بالاخره ماه پشت ابر نمی‌ماند و هالیوود و امپراتوری قدرتمند رسانه احتمالاً در حال لیز خوردن از لای چنگال‌های یهودیان سرمایه‌دار است. یا شاید حتی ساده‌انگارانه از این سخن بگوییم که یهودیان رسانه‌ را آزاد گذاشته‌اند تا حتی از خودشان چنین انتقادات سفت و سختی صورت پذیرد.

حتی بر فرض این‌که یکی از این حالات روزی صحیح از آب در بیاید، باز هم بدون ذره‌ای تردید می‌توان گفت که هیچ‌کدام از این نکات درمورد سریال آن‌اُرتدوکس صادق نخواهند بود. آن‌اُرتدوکس نه نقدی بر اندیشه‌های بنیادین یهودی وارد می‌کند و نه منافع هیچ یهودی‌ای را تاکنون به‌خطر انداخته است. با قبول این مطلب، شکی باقی نمی‌ماند که ساخت این سریال از روی تعهد داشتن به آزادی رسانه و انتقادپذیری نیز نیست.

موضوع این نوشته شکافتن پوسته‌های سخت و به‌ظاهر موجهی است که سریال آن‌اُرتدوکس زیر آن‌ها هویت خود را قایم کرده است. چنانچه در ادامه نشان داده خواهد شد، آن‌اُرتدوکس با استفاده از یک حربهٔ رسانه‌ای عمل می‌کند. سریال، یهودیان متدین حسیدی را بر سر نیزه می‌زند تا به وسیلهٔ قربانی کردن آن‌ها اولاً بتواند به راحتی هر تصویری که می‌خواهد از متدینین ارائه دهد و سپس به‌صورتی نه‌چندان آشکار و همزمان نه‌چندان پنهان، مدل صهیونیستی لیبرال را در مقام تنها مدل مشروع از دین‌داری یهودی و غیریهودی معرفی کند.

دین‌داری صهیونیستی دین‌داری سکولاری است که در بطن خود چندان تقیدی به آموزه‌های تورات و تلمود نیز ندارد و برای منفعت خود حاضر است از هرچیزی -حتی از سنت و تصریحات دین- عبور کند. تلاش آن‌اُرتدوکس نشان دادن این مطلب است که تنها راه آزادی، پیروی از دینداری صهیونیستی یا سکولار است. اما علی‌رغم تمامی این تعهدات فرمایشی، آن‌اُرتدوکس در رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده‌اش هم بی‌توفیق می‌ماند.

آن‌اُرتدوکس در حقیقت یک سریال شکست خورده است که علی‌رغم بازی‌های تبلیغاتی گسترده‌اش نتوانست جز در میان معاندینی که هیچ درک صحیحی از زندگی و تربیت دینی نداشته‌اند، چندان هواخواهی دست و پا کند و نهایتاً به‌عنوان سریالی فرمایشی به زباله‌دان تاریخ خواهد پیوست.

تقریر دلایل و قرائن این دعاوی با این هدف صورت می‌گیرد که بتوانیم از طریق مظاهرِ شکست‌خورده‌ٔ بازی‌های صهیونیسم، دستورالعمل‌ها و شیوه‌های کارکرد آن را بهتر بشناسیم و برای مقابله با آن استراتژی لازم را کشف کنیم.

وجه دیگر اینکه چرا یهودیت در اینجا به‌عنوان نماد دین‌داری انتخاب شده این حقیقت است که یهود در میان تمامی ادیان از پشتوانهٔ عقلانی و منطقی کمتری برخوردار است. در مسأله‌ موجه و عقلانی بودن فرقی میان شاخه‌های مختلف یهودیت نیست و همگی با عقل و فطرت انسان ضدیت دارند. تعارضات عقلانی الهیات یهودی آن‌قدر زیاد است که هیچ فیلسوف مهمی برای حل این تعارضات حتی زحمت بالا زدن آستین را هم به خود نداده است.
این تعارض شدید میان عقلانیت و ایمان در یهودیت موجب شده است تا ایمان، برادر دوقلوی تعصب و جزم‌اندیشی باشد. از همین رو است که تعصب انگار مفهومی ذاتی و درونی برای دین یهودیت شده و بیش از هر دین دیگری آن را با جزم‌اندیشی و تک‌بعدی بودن گره زده است.

یهود خوب، یهود بد | یهودیت کلاسیک و صهیونیسم

چنانچه قرار باشد که شریعت یهودی را در یک جمله وصف کنیم آن جمله چنین خواهد بود: وظایف دین‌داری از لحظهٔ بیداری آغاز می‌شود تا هنگام فرو رفتن در خواب تداوم می‌یابد(اپستاین، ۱۹۳). خواندن مرتب تورات از واجبات است و قرائت عمومی بخش‌هایی از اسفار خمسه‌ نیز بر یهودیان واجب شده است(اپستاین، ۱۹۸).

حتی اگر انعطاف به خرج دهیم و ما این احکام دشوار کنار بیاییم، مشکل اینجا است که ما حتی در خواب خود نیز تحت نظر خدا هستیم. یک یهودی باید پیش از به خواب رفتن ادعیه بخواند تا از دیدن خواب‌های پریشان جلوگیری شود(اپستاین، ۲۰۰). یهودیان ارتدوکس محدودیت‌های قابل توجهی برای تعامل با غیریهودیان دارند و این نکته به‌صراحت در تورات درج شده است. این مسأله در کتاب خروج چنین آمده است:

«مراقب باش که با ساکنان این سرزمین عهدی نبندی، مبادا که در دام‌های ایشان گرفتار شوی. بلکه معابد ایشان را ویران کن و ستون‌های بت‌های ایشان را بشکن. زیرا تو باید خداوند، خدای خود را پرستش کنی و او خدای انتقام‌جو است. از او بترس و در برابر بت‌های آنان سجده مکن. مبادا وقتی آن‌ها قربانی‌های خود را برای خودای خود می‌سازند تو دعوت شوی و از غذای‌ قربانی‌های آن‌ها بخوری. مبادا دختران خود را به پسران آن‌ها بدهی و دختران آن‌ها را برای پسران خود بگیری، زیرا آن‌ها دختران شما را از آن خدای خود خواهند ساخت و از آن‌ها برای فرزندان شما عاملی است برای لغزش.» (کتاب خروج، بند ۱۲-۱۶)

از جهاتی شاید بسیاری از احکام یهودیت با احکام شریعت اسلامی نیز مطابق باشد، اما مطابق با مبانی قرآنی، خداوند در دین برای انسان هیچ‌گونه مشقت و سختی‌ قرار نداده است(حج، آیه ۷۸).

از ابتکارات تشیع این است که متفکری همچون شهید آیت الله محمدباقر صدر از چیزی تحت عنوان منطقة الفراغ سخن گفته است. منطقة الفراغ در واقع یعنی دامنه‌ای از امور زندگی که دین از صدور حکم راجع به آن خودداری کرده است و تصمیم‌گیری درست را بر عهده فرد متدین قرار داده است تا او با در نظر گرفتن شرایط حکم صحیح را خود تشخیص دهد.

دلالت دیگر نظریه منطقة الفراغ به‌رسمیت شناخته شدن بلوغ و عقل انسان توسط شارع مقدس است. این در حالی است که اغلب احکام سخت، نامنعطف و طاقت‌فرسای یهودیت بر تمام یهودیان متدین واجب است و همچنین مجموعه‌ای از احکام بسیار ریز و جزئی وجود دارد که همه یهودیان موظف به پایبندی به آن‌ها هستند و این مسأله شریعت شهودی را به یکی از سخت‌ترین شرایع دنیا تبدیل کرده است.

در این میان فرقه‌ٔ یهودیت حسیدی -که موضوع سریال آن‌اُرتدوکس قرار گرفته است- گوی سبقت را برای زهد و سختی از سایر رقبا ربوده و با سخت‌گیری‌های بی‌اندازه‌اش تصویری تمامیت‌خواه و کنترل‌گر از نهاد دین ارائه داده است. شاید در این زمینه بتوان یهودیان حسیدی را با فرقهٔ صوفیه در تشیع و با پایتیسم(زهدباوری) در مسیحیت مقایسه کرد. اما نکته در این‌جا است که حجم احکام واجب در هیچ‌کدام از این فرقه‌ها به یهودیت حسیدی حتی نزدیک هم نمی‌شود.

اکنون با آشنایی اولیه‌ای که با فقه یهودی پیدا کرده‌ایم می‌توانیم فلسفهٔ انتخاب یهودیت حسیدی توسط سازندگان سریال از میان تمامی مذاهب را به درستی درک کنیم. همان‌طور که پیش از این اشاره شد، هدف از ساخت اثری همچون سریال آن‌اُرتدوکس نه نقد افراط‌گرایی در دین بلکه نقد زیست دینی و مطابق با الگوی سنت است. آن‌اُرتدوکس یهودیت حسیدی را سیبل خود می‌کند تا عقده‌های خود از تمامی ادیان را فشنگ کرده و به آن شلیک کند. شرح حال سازندگان صهیونیست آن‌اُرتدوکس همچون خردسالی است که تمام عقده‌های خود از دوستان و والدینش را بر سر عروسک زشتی که روز تولدش هدیه گرفته است خالی می‌کند.

یهودیت افراطی حسیدی در اینجا بهانه‌ای می‌شود تا کلیت زندگی زیر سایه‌ٔ دین بی‌اعتبار شود. سازندگان سریال جستجو کرده‌اند تا ضعیف‌ترین و موردانتقادترین شریعت موجود را به عنوان نماد تمام شرایع و ادیان جا زده و به وسیله تخریب آن نهاد دین را تخریب کنند. اما اثری که به‌صورت فرمایشی و با گرایشات ایدئولوژیک ساخته شود هرگز نمی‌تواند اثری هنری باشد. اثر هنری باید به صورت خودانگیخته آفریده شود نه آن‌که توسط یک صهیونیست سرمایه‌دار بر قشر هنرمند دیکته شود.

با این توضیحات مشخص می‌گردد که هدف سازندگان آن‌اُرتدوکس و سرمایه‌گذاران صهیونیست‌اش ابدا تن دادن به آزادی و فضای گشودگی نسبت به انتقاد نیست. حتی شاید بتوان برعکس چنین دیدگاهی را اتحاذ کرد. می‌توان گفت که نقد یهودیان حسیدی از آن جهت صورت می‌گیرد که از نگاه صهیونیست‌ها اهالی این فرقه صهیونیست‌های واقعی نیستند و بنابراین باید در مقام مرجعیت رقیب، به بدترین شکل ممکن مورد تخریب قرار بگیرند.

چنانچه در ادامه نشان داده خواهد شد، یهودیت صهیونیستی تلاش می‌کند تا با خارج کردن تمامی قرائات دیگر از یهودیت از دور رقابت، خود را در مقام یگانه مرجع تفسیر یهودیت جا بزند و تمامی تصاویر سنتی از یهودیت مذهبی را در آتش بیفکند. یادمان نرود که صهیونیسم پیش از آن‌که خود را صاحب این جهان تلقی کند، میراث‌دار و صاحب دین یهود می‌داند. تا اینجا احتمالاً بارها به ذهنمان خطور کرده باشد که چرا صهیونیسم نسبت به تخریب ادیان احساس نیاز می‌کند؟

چرا باید لابی صهیونیست‌های معاصر به این فکر کند که باید رسانه‌ها را تحت تسلط خود در آورده و از تلوزیون و سینما و سایت‌های مختلف، ایدئولوژی خود را تبلیغ کند؟ صهیونیسم چیست و چرا تا این حد در بهره‌وری از مناسبات تکنولوژیک دنیای جدید سریع عمل می‌کند؟ و در نهایت، این‌ها چه ربطی با سریال آن‌اُرتدوکس پیدا می‌کنند؟

پاسخ تمامی پرسش‌های بالا در توضیحات پیش رو روشن خواهد شد. حالا می‌توانیم با در نظر گرفتن پرسش‌های اساسی خود به سراغ سریال آن‌اُرتدوکس و تاریخ صهیونیسم رفته و پاسخ‌های خود را جستجو کنیم. در قسمت دوم آن‌اُرتدوکس مشاهده می‌کنیم که خدمه‌ٔ هتل به مویشه و یانکی برای ورود به برلین خوش‌آمد گفته و از داشتن مهمانانی از سرزمین اسرائیل مفتخرند. با شنیدن این دیالوگ، مویشه پوزخند زده و با صورتی سرشار از تبختر نام صهیونیسم را با تحقیر به زبان می‌آورد و اجمالاً می‌گوید که صهیونیسم و اسرائیل هیچ ربطی به آن‌ها ندارد.

بسیار خوب، در این صحنه ما مشاهده می‌کنیم که سازندگان سریال تنها با یک صحنه به ما می‌گویند: باید تکلیف صهیونیست‌های اسرائیل را از یهودیان ناجنسی که در تصویر مشاهده می‌کنید جدا کنید! متصدی هتل ناگهان دست و پای خود را گم می‌کند و می‌فهمد که به‌جای چند اسرائیلی مثلا خوش‌قلب و مهربان! با چند یهودی متعصب و دین‌دار طرف حساب است. چرا این حالت در کارکنان پذیرش هتل توسط کارگردان ایجاد شده است؟ یک ارزش‌گذاری سفت و سخت ایدئولوژیک اینجا در کار است. کارگردان بدون آن‌که حتی یک اسرائیلی را در صحنه قرار دهد بهترین تصویر ممکن را از اسرائیل ایجاد می‌کند.

در این صحنه مویشه و یانکی نقش یهودیان متعصب، بی‌رحم، ابله و عقب‌افتاده‌ای را بازی می‌کنند که کوچک‌ترین چیزی از آداب و مناسبات جدید نمی‌دانند. در مقابل، صهیونیست‌های اسرائیلی -که پذیرش لبخند مسئول پذیرش هتل در واقع خطاب به آن‌ها است- انسان‌هایی مد روز، روشنفکر و اخلاق‌مدارند که از جانب هتل و سایر جوامع مورد احترام بسیار ویژه‌ای قرار دارند. در یک جملهٔ کلیدی می‌توان گفت که صهیونیسم نسخه‌ای مدرن از یهودیت و به تبع همین امر دارای شایستگی لازم برای پذیرفته شدن است.

صهیونیست همان آن‌اُرتدوکس است و بالعکس!

اگر منظور از ارتدوکس کسی باشد که پنداری درست دارد، حرف نفی Un در پیش از این کلمه باعث می‌شود آن‌اُرتدوکس را به معنای دقیق کلمه فردی با پندار و عقیدهٔ نادرست بدانیم. اما معنای واقعی کلمه در اینجا باید به شکلی دیگر تفسیر شود. Unorthodox کسی نیست که پندار نادرست دارد، چرا که اگر چنین معنا شود در واقع حرف نفی تنها بر ارتا اعمال شده است. مثال Unorthodox در حقیقت به مثال شیطان‌پرستی در مقابل خداپرستی شباهت دارد. شیطان‌پرستی بیش از آن‌که خود مکتبی مستقل باشد مکتبی است که براساس ضدیت با مبانی خداپرستی تعریف می‌شود.

در واقع پرستش شیطان نوعی سرپیچی و لجبازی با خداوند است. اکنون جای آن دارد که بپرسیم استر در مقام نماد فرد آن‌اُرتدوکس از چه چیزی سرپیچی می‌کند و نهایتاً به چه چیزی تبدیل می‌شود؟ پاسخ این پرسش به صورتی سرراست توسط سیر وقایع بیان می‌شود.

استر از خانواده، قرارگاه و هویت خود می‌گریزد؛ او از تمامی قواعدی که بر زندگی او اعمال شده است سرپیچی می‌کند. در یک جمله، استر سنت را پشت سر می‌گذارد. اما چیزی هست که این دخترک ۱۹ ساله فکر می‌کند می‌تواند از سنت پیشین خود به صورت پنهانی نگاه دارد: تصویری از مادربزرگ.

تصویر مادربزرگ برای استر در واقع نمادی از ته‌ماندۀ تقید و باوری است که به سنت و زندگی پیشین خود دارد. عکس مادربزرگ، برای او همان یگانه راه بازگشت است. این یعنی او هنوز امید دارد که اگر شرایط کمی بهتر بشود بتواند به زندگی پیشین خود بازگردد. اما خالق سریال پیشاپیش مسیر دیگری برای استر در نظر گرفته است. در لحظه‌ای که استر با اوج گرفتن تردید از دوستان خود ناامید می‌شود، به‌صورتی ناشناس به مادربزرگ زنگ می‌زند. این بار خود مادربزرگ است که با یک حرکت او را برای پشت پا زدن به سنت تشویق می‌کند: او به سادگی گوشی را روی استر قطع می‌کند.

در این نقطه استر درمی‌یابد که چاره‌ای جز ادامه دادن ندارد. دیگر برای استر زیادی دیر شده؛ او تابوها را شکسته است! بدین ترتیب، استر تصمیم می‌گیرد که منِ لاقید و بی‌سنت جدید را با تمام ضعف‌هایش بپذیرد. لازم است در اینجا گریزی به تاریخ و سیر تطور صهیونیسم بزنیم و داستان آن‌را با داستان شخصیت اصلی آن‌اُرتدوکس مقایسه کنیم. چنان‌که در ادامه این نوشته نشان داده خواهد شد، صهیونیسم با عدول از سنت دینی یهودی است که برای نخستین بار شکل می‌گیرد. صهیونیست همان یهودی عدول کرده از سنت است.

اشتباه است اگر فکر کنیم صهیونیسم ایده‌ای با سابقهٔ طولانی در تاریخ یهودیت است.  این البته دقیقا همان ادعای مدافعان صهیونیسم است اما واقعیت جز این نیست که تاریخ صهیونیسم با تاریخ مدرنیته، معاصر است. البته صهیونیسم چیزی نبود که ناگهان پرده‌های تاریخ کنار بروند و از ناکجاآباد وارد صحنه شود.

اشتیاقی مذهبی برای سرزمین صهیون همواره‌ در میان یهودیان جاری بوده است که در مناجات، مراسمات و اسطوره‌های یهودی حضور داشته است. اما پدید آمدن صهیونیسم در ۱۸۸۰ می‌تواند تنها در تقابل با پس‌زمینه‌ٔ عمومی اروپاییان و تاریخ یهودیت از انقلاب فرانسه از یک سو و شیوع یهودستیزی از سوی دیگر فهمیده شود(لاکر، ۴۴).

تاریخ صهیونیسم نسبت تنگاتنگی با انقلاب روشنگری در مقام یکی از سرآِغازهای مدرنیته دارد(لاکر، ۵۶). شاید نخستین بارقه‌های صهیونیسم در آنجا شکل گرفته باشد که «هردر» پیش‌بینی کرد و خواهان این شد که یهودیان هم در جامعه همچون هر اروپایی دیگری نزد قانون قرار بگیرد(همان). هنگامی که راجع به انقلاب روشنگری بحث می‌شود معمولاً اسم امانوئل کانت است که پیش از همه به ذهن می‌آید. نام کانت پروتستان اکنون برای ما طنینی همچون طنین روشنگری دارد. اما نباید چنین پنداشت که کانت بی هیچ مولا و مقتدایی راجع به روشنگری اندیشیده است.

حقیقت این است که در زمان حیات کانت، خود کانت فیلسوفی درجه دوم محسوب می‌شده است، چرا که موسی مندلسزون یهودی بزرگترین فیلسوف آلمان شناخته می‌شده است. همانطوری که کانت امکان ارائه‌ٔ تفسیری سکولار از مسیحیت را ارائه کرد، مندلسزون به سکولار کردن یهودیت می‌پرداخت.

مطلب مرتبط | نقد فیلم Conclave | ردای سرخ و دیوارهای سفید واتیکان

او از معدود کسانی بود که طی اقدامی عجیب و غریب تصمیم گرفت انجیل را برای خواندن یهودیان به زبان آلمانی ترجمه کند(لاکر، ۶۴). آموزهٔ مندلسزون چنین بود که یهود دین عقل است و نباید هیچ تناقضی میان اعتقاد دینی و عقل انتقادی وجود داشته باشد(همان).

این سخن مندلسزون از قضا به کام یهودیان بسیار خوش آمد و آن دسته‌ای که تا پیش از این تنها در دل خود میلی به ایده‌های انقلاب روشنگری داشتند اکنون اعتماد به نفس کافی را برای اظهار ارادت خود پیدا کردند. این جنبش در میان یهودیان تا جایی نفوذ پیدا کرد که گفته می‌شود ولتر(یکی از اصحاب دایرة المعارف در دوران روشنگری) در میان یهودیان نسبت به مسیحیان، خوانندگان و پیروان بیشتری داشته است(لاکر، ۶۵).

البته در همین دوران هم واکنش‌هایی از جانب ربی‌های یهودی به سخنان مندلسزون داده شد. در واقع قشر سنتی و متدین نمی‌توانستند با تبعات سخنان امثال مندلسزون و ولتر کنار بیایند. از نگاه آن‌ها دلالت نهایی این سخنان با ارتداد تفاوت چندانی نداشت(لاکر، ۶۵). اما دین مورد تأکید جنبش روشنگری چه ماهیتی داشت که متدینین و پیروان سنت مذهبی بابت آن احساس خطر می‌کردند؟

چنانچه پیشتر ذکر آن رفت، نباید میان اعتقاد دینی و عقل انتقادی تعارضی وجود داشته باشد. اما بسیار پیش می‌آید که دین اقلا در مرتبه ظاهر با آنچه عقل به آن حکم می‌کند فاصلهٔ بسیار دارد. روشنگری در اینجا می‌گوید که اصولاً در هر مناقشه‌ای عقل باید دست بالاتر را داشته باشد. عقل باید مفسر دین باشد و اصلا دین در واقع چیزی جز امتداد عقلانیت انسانی ما نیست و عقل همان‌ چیزی است که همه ما پیشاپیش آن را در اختیار داریم. کانت مقاله‌ای دارد که می‌توان آن‌را به اصطلاح مانیفست(بیانیه‌ٔ) روشنگری دانست.

در همان آغاز متن است که کانت صراحتا هرگونه مرجعیتی بالاتر از مرجعیت عقل انسان را نفی می‌کند و چنین تصریح می‌کند که گویی فردی که دین را مرجعی بالاتر از عقل تلقی می‌کند هنوز در مرحلۀ کودکی خود باقی مانده است(آرین پور، ۱۸). با این مبنا اصولاً برای کانت و سایر اهالی روشنگری چیزی تحت عنوان سنت بی‌بهره از هرگونه مشروعیت و اعتبار خواهد بود. ریشۀ شکل‌گیری مدرنیته و ادیان سکولار در همین نقطه است. صهیونیسم نمودی از یک دین سکولار دنیوی محسوب می‌گردد که به‌تمام معنا از سنت و عناصر الهی تهی گشته است.

عقلانیت مورد بحث در فلسفهٔ روشنگری چنان مبهم است که می‌توان گفت مذهب سکولاری همچون صهیونیسم اصولاً می‌تواند با بهانه‌ای، تمام ارزش‌های اخلاقی را در یک نفس زیر پا بگذارد. وقتی که سنتی در کار نباشد خدایی هم با ما سخن نمی‌گوید و وقتی که خدا در زندگی نباشد همه چیز مجاز است! این داستان شیوع بی‌ایمانی و صهیونیسم در تاریخ است.

تقابل دیرینهٔ اسلام و صهیونیسم

چرا داستان سریال آن‌اُرتدوکس با زندگی یک مسلمان بی‌نسبت است؟ در واقع حالا که می‌دانیم دین صهیونیستی مرزهای یهودیت را گسترده‌تر کرده و تا مسیحیت هم توان نفوذ یافته است، جا دارد بپرسیم چرا تفسیر سکولار رایجی از اسلام که با صهیونیسم در قرابت باشد وجود ندارد؟

پاسخ به این پرسش هنگامی آشکار می‌شود که نوار را کمی به عقب‌تر ببریم. در تاریخ، وقایع اتفاقی بسیاری داریم اما رخدادهای فرهنگی و فکری مهم را نمی‌توان صرفا حاصل یک اتفاق تلقی کرد. برای مثال، هنگامی که تحولی فکری در گسترهٔ یک فرهنگ صورت می‌گیرد، نمی‌توان به هیچ وجه از نوعی تصادف سخن گفت. رخدادها و انقلاب‌های فکری همگی بنابر ضرورت تاریخی به وجود می‌آیند. اگر انقلابی با نام روشنگری شکل می‌گیرد و یهودیت و مسیحیت را سکولار می‌کند، بدون هیچ تردیدی ضرورتی فرهنگی به‌صورت پشت پرده در جریان بوده است.

بازگردیم به گذشته و دوره‌ای که تمام اروپا در دوره‌ای موسوم به دوره تاریکی غرق شده بود. نهاد کلیسا در دوران قرون وسطی قوای لازم برای ادارهٔ ممالک را نداشت و اصولاً هیچ چیزی در رابطه با مناسباتی هم‌چون کشورداری، حقوق و سیاست نمی‌دانست. خلأ دانش در این حوزه‌های اساسی زندگی اجتماعی نهایتاً به این منجر شد که نهاد کلیسا قدرتی تمامیت‌خواهانه پیدا کند که براساس مبانی سلیقه‌ای و غیرعلمی استوار بود.

در همین برهه از تاریخ ما با شکوفایی بی‌سابقهٔ عالم اسلام در دانش و تمدن‌سازی رو‌به‌رو هستیم. اگر ابن سینا به‌عنوان تنها نمونه‌ای که جهان اسلام در این دوره تحویل دنیا داده است لحاظ شود شاید از تمام متفکران و الهی‌دانان مسیحی قرون وسطی روی‌هم‌رفته چندین گام جلوتر باشد.

مسأله چالش‌برانگیز تعارض علم و دین، عقل و نقل و ارادۀ انسانی و الهی، هرگز گریبان مسلمانان را نگرفت تا بخواهند برای حل آن چاره‌ای بیندیشند و نتیجهٔ این چاره‌اندیشی سکولاریزاسیون اسلام باشد. ابن سینا در مقام حکیمی مسلمان هم الهی‌دان و فیلسوف برجسته‌ای بود و هم علوم تجربی را نیز به خوبی می‌دانست.

در این دوره مسلمانان به شکلی فعالانه از میراث فیلسوفان یونانی استفاده می‌کردند و حتی دست به ترجمه برخی از آن آثار زدند. در واقع چیزی که تحت عنوان دوره نوزایی و رنسانس در اروپا شکل گرفت تحت تأثیر مواجههٔ دوباره اروپاییان با سنت یونانی با واسطه مسلمانان و با خود تمدن آزاد و پربرکت اسلامی به صورت بی‌واسطه صورت نهایی پیدا کرد.

اصولاً داستان سریال آن‌اُرتدوکس در عالم اسلام بلاموضوع است. می‌دانیم که به حکم خداوند در پذیرش اصل دین هیچ‌گونه اجباری وجود ندارد و یک مسلمان هنگامی به‌رسمیت شناخته می‌شود که اصول دین را با تحقیق و تعقل برای خود اثبات کرده باشد و در صحت و سقم آن‌ها برای او جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمانده باشد. بنابراین تصویر هیولاواری که آن‌اُرتدوکس از دین ارائه می‌دهد در مقام چیزی که توسط دیگران بر آدم تحمیل می‌شود هیچگاه در سنت اسلامی جایگاهی نداشته و بخشی از زیست‌ جهان مسلمانان نبوده است.

بنابراین مغالطهٔ آن‌اُرتدوکس هرچقدر هم دارای قوت باشد نمی‌تواند حکم خود راجع به فضای دین‌داری را به اسلام سرایت دهد. چرا که به گواه تاریخ، در اسلام هیچ‌گاه چالش عقل و دین در حد و اندازه‌ای نبوده است که بخواهد تحقق جنبشی همچون جنبش اصلاح دین و روشنگری را ضروری سازد.

دین‌داری به روایت آن‌اُرتدوکس

آن‌اُرتدوکس چگونه و با چه عناصری حیات دینی را به تصویر می‌کشد؟ برای درک این مهم باید به سراغ کاراکترهای متدین سریال برویم و در نحوه شخصیت‌پردازی آن‌ها کمی تامل و دقت کنیم.

آن‌اُرتدوکس تصویری غیرانسانی، بی‌رحم، متعصب، متصلب، پرت‌افتاده از دنیا و مهم‌تر از همه پخمه است. تقریبا هیچ جنبهٔ مثبتی از حیات دینی در آن‌اُرتدوکس نمایش داده نمی‌شود. نخستین جایگاه مادری برای استر توسط مالکا که عمۀ استر است ایفا می‌شود. در واقع عمه مالکا قرار است جای مادر را برای استر داشته باشد اما چنانچه سریال نشان می‌دهد، ملاحظات مذهبی و دینی باعث شده است تا نه‌تنها خبری از ایفای نقش مادری توسط مالکا نباشد، بلکه حتی اصولاً نتوان از حضور عمه مالکا در مقام یکی از اعضای واقعی خانواده سخن گفت.

مالکا بیشتر به یک پرستار بسیار رباتیک و سخت‌گیر می‌ماند که هیچ‌گونه تعلق احساسی و عاطفی به فرزند برادر خود ندارد. تنها کسی که محبت و جایگاهی برای استر در دل داشته است همواره مادربزرگ او بوده است. البته این محبت مادربزرگ تحلیلی روانشناختی دارد. او یکی از بازماندگان هلوکاست به شمار می‌رود و چون شخصیت رنج‌دیده و حساسی دارد توانایی بروز عاطفه‌اش نسبت به سایرین افزون‌تر است. رابطهٔ میان مادربزرگ و استر تنها رابطهٔ واقعی و معناداری است که در تمام طول سریال مشاهده می‌شود.

اما سازندگان سریال احتمالاً به دلیل هدف ایدئولوژیک خود و این‌که دین‌داران را به‌طور کامل از اعتبار ساقط کنند، اصولاً چیز زیادی از رابطه میان استر و مادربزرگ به ما نشان نمی‌دهند تا مبادا ما با رویکردی ملایم‌تر و انسانی در میان اصحاب دین دلگرم بشویم. ایده رفتار رباتیک به صورتی افراطی و آزاردهنده در تمام طول سریال در مورد پیروان دین نمایش داده می‌شود. حتی افرادی که به‌اصطلاح در این سیستم کار می‌کنند و مسئولیت برقراری شعائر دینی یا مشاوره‌های مذهبی را برعهده دارند در رفتار خود همچون یک ربات نمایش داده می‌شوند.

نمایش داده شدن این مدلِ رفتاری خاص توسط سازندگان سریال بدون شک نمی‌تواند حاصل یک تصادف ساده باشد. ایدهٔ سریال این است که وقتی انسان خود را به دست مرجعیتی بزرگتر از عقل خود می‌سپارد و خود را وقف احکام الهی می‌کند او دیگر انسان نیست. انسانی که عمل به امور شرعی را وظیفۀ خود می‌داند دیگر خودش نیست بلکه تنها یک ماشین کنترل شده توسط قدرتی بالاتر از خود است، او با اطاعت تام از دیگری، خودش نخواهد بود. پس تا اینجا به یکی از ایده‌های سازندگان برای شیوۀ نمایش دین آگاه می‌شویم.

در سوی دیگر، می‌توانیم راجع به کاراکتر مادرشوهر استر کمی بحث کنیم. مادر شوهر در اینجا یکی از پست‌ترین جایگاه‌ها را در میان تمامی شخصیت‌های سریال کسب می‌کند. دلیل این موضوع تقریبا روشن است. ما به صورت درونی و شاید حتی ناخودآگاه از زنی دیگر که در فیگور مادر قرار گرفته است انتظار داریم که اقلا در میان این بلایی که مردهای یهودی بر سر زن‌ها می‌آورند کمی حس همدلی و همدردی مشاهده کنیم. اما مسأله درمورد مادر یانکی(شوهر استر) به شکلی کاملا برعکس کار می‌کند. احتمالاً او هم تمامی دردها و مصائب شخصیت استر را متحمل شده است اما اینها برای او به جای احساس همدلی تنها حسی سرشار از حسادت و عقده ایجاد کرده‌اند.

او نمی‌تواند بپذیرد که دختر جوان تازه از راه رسیده‌ای بخواهد وسط تحمل مصائبی که خودش قبلا متحمل شده است جا بزند. همچون خود او که تمام این مصائب را احتمالاً بدون کلمه‌ای گله و شکایت سر کرده است، عروس او نیز محکوم است به این‌که تمامی این سختی‌ها را تحمل کند. در واقع فرزند پسر برای مادر همه چیزش است و مادر تحمل دیدن این‌که عروس نسبت به خود او استثنایی باشد را ندارد. استثنایی لحاظ کردن استر در اینجا در حکم این است که استر برای یانکی از مادر هم عزیزتر است.

نکتۀ دیگر دربارۀ شخصیت مادرشوهر این است که او تمام نفرت و بدرفتاری خود را در کالبد امور دینی جا می‌زند. اصولاً چیزی تحت عنوان مذمت زن توسط دیگران بابت نازایی‌اش مبنای دینی و شرعی ندارد. در کتاب اول سموئل از تورات ما داستان حنا را داریم که رنج و مصائب بدون فرزند زیستن یک زن را به تصویر می‌کشد و این به صورتی همدلانه توسط تورات به نمایش درآمده است و تحقیری بر حنا روا داشته نمی‌شود(اول سموئل ۱۰: ۱-۱۱). بسیار خوب، حالا که می‌دانیم مذمت زن نازا توجیه شرعی در مکتب ارتدوکس ندارد پس دلیل نمایش آن در سریال و توسط مادر یانکی چیست؟

باید در نظر داشته باشیم که موضوع آن‌اُرتدوکس نقد حیات دینی است. یعنی قرار نیست تنها به نقد خود دین بسنده شود و امکان‌ها و تأثیرات دین در زندگی انسانی است که در مرکز تصویر قرار دارد. مشخصاً آن‌اُرتدوکس درباره این قضیه ادعا نمی‌کند که دین دستور بر تحقیر زنان نازا داده است. ادعای مطرح شده در اینجا ناظر بر امکان و شرایطی است که دین برای افراد فراهم می‌کند. ادعا این است که دین بستری فراهم می‌کند تا آدم‌ها نفرت‌ها و رذایل خود را در آن بریزند. یعنی دین بهانه‌ای است برای آن‌که نفرت‌اندوزی آدم‌ها بیشتر شود.

سومین ایده‌ای که به‌نظر می‌رسد به‌صورتی کاملا روشن در ذهن دست‌اندرکاران این سریال نتلفیکس بوده است احتمالاً ایدهٔ عقب‌افتادگی و پخمگی دین‌داران باشد. برای روشن شدن این مقصود تنها ذکر یک سکانس از سریال کفایت می‌کند. در قسمت دوم مویشه و یانکی وارد برلین شده و با یکدیگر سوار تاکسی می‌شوند. یانکی ناگهان نگاهش به دست مویشه می‌افتد و با لحنی که حکایت از ترس و نگرانی دارد از این‌که مویشه گوشی هوشمندی در دست گرفته است اظهار تعجب می‌کند. یانکی دلیل مسأله را جویا شده و می‌پرسد که آیا مویشه اجازهٔ ربی را برای داشتن گوشی هوشمند کسب کرده است یا خیر؟

سپس با حیرت به مویشه خیره شده و هم‌چون آدمی از پشت کوه آمده از مویشه درخواست می‌کند که در موبایل خود به دنبال استر بگردد. مویشه پوزخندی به بلاهت یانکی می‌زند و توجه خاصی خرج یاوه‌های یانکی نمی‌کند. یانکی ناگهان از کنترل خارج شده، موبایل مویشه را از دستش می‌قاپد و خطاب به موبایل می‌گوید که استر کجاست!؟ آن‌اُرتدوکس می‌خواهد میان دین‌داری غیرصهیونیستی و عقب‌ماندگی قرینه‌ای معنایی ایجاد کند. هدف نشان دادن این امر است که دین‌داران افراد ناآگاه، از پشت کوه آمده و آفتاب و مهتاب ندیده‌ای هستند که نسبت به انسان‌های سکولار عصر مدرن دارای شأن انسانی کمتری هستند.

به‌نظر می‌رسد کلیت شخصیت کاراکترهای دین‌دار سریال آن‌اُرتدوکس از دو حالت خارج نباشد: پخمه یا شرور. نماد شرارت در این جایگاه با شخصیت مویشه و ربی نمایش داده می‌شود و نماد پخمگی و ساده‌لوحی با شخصیت یانکی و پدر دائم الخمر استر. باید دقت کنیم که خانوادۀ تک‌تک این افراد از هم پاشیده است.

همسر مویشه، یانکی و پدر استر همگی پا به فرار گذاشته‌اند. در اینجا هم دلالتی انتقادی از محتوای سریال نسبت به ماهیت حیات دینی آشکار می‌شود. در واقع سریال به‌صورتی نه‌چندان آشکار ادعا می‌کند که حیات دینی در ضدیت با نهاد خانواده است.

ناانتقادات به دین و حیات دینی

بسیار خوب، حالا می‌دانیم که مشکل آن‌اُرتدوکس با حیات دینی چیست و چرا و چگونه این حیات را مورد نقد قرار می‌دهد. اگر قرار باشد انتقادات صریح و ضمنی سریال آن‌اُرتدوکس به دین و حیات دینی را به‌صورت خلاصه گزارش کنیم، می‌توانیم دسته‌بندی‌ مطابق با الگوی زیر داشته باشیم:

1. دین فردیت ما را از بین می‌برد

2. دین بستری برای عقده‌گشایی فراهم می‌کند

3. دین انسان‌ها را عقب‌افتاده نگه می‌دارد

4. دین نهاد خانواده را سست می‌کند

۱. دین فردیت ما را از بین می‌برد

بد نیست با کمی تأمل، گزاره را با واقعیت بررسی کنیم. این ادعا تا کجا با امر واقع مطابقت دارد؟

پرداختن به جنبه‌های کذب و اساسا دروغین این ادعا از حجم یک کتاب هم فراتر خواهد رفت اما در اینجا تلاش می‌کنیم تا خلاصه‌ای از فصول این کتاب فرضی ارائه دهیم. چنانچه قرار باشد فصل اول کتاب فرضی خود را با یک جمله توضیخ دهیم، آن جمله چنین خواهد بود:‌ «مسأله را برعکس متوجه شده‌اید!» برای تصدیق این مسأله دانستن بدیهیاتی از تاریخ و فلسفه کفایت می‌کند. در دوران پیش از ظهور ادیان ابراهیمی صورت‌های بسیار گوناگونی از ادیان وجود داشتند که جهان‌شناسی آن‌ها یکسره با جهان‌بینی ادیان ابراهیمی متفاوت بود. این ادیان در تاریخ ادیان طبیعی دانسته می‌شوند(استیس، ۶۸۴).

یکی از خصلت‌های ادیان طبیعی این بود که برای وقایع طبیعی حالتی متافیزیکی قایل می‌شدند و در فضایی شبیه به حالت اسطوره‌پردازی از طبیعت زندگی می‌کردند. از آنجا که طبیعت برای انسان سرشار از رنج و سختی بود، انسان‌ها تصویری خشونت‌بار و بی‌رحم از خدا/خدایان طبیعت ترسیم کرده‌اند. این خدایان نسبت به اسلام محبت و لطفی نداشته و حتی از او طلب قربانی می‌کردند. خصلت‌های اخلاقی برای این خدایان هیچ جایگاهی نداشته و اصولاً اخلاق در این دوران بلاموضوع بوده است.

از آنجایی که انسان در طبیعت همچون پشه‌ای در معرض له شدن همواره احساس خطر می‌کرده و خود را موجودی بسیار کوچک و ضعیف می‌دانسته است، در جهان‌شناسی ادیان طبیعی، رنج‌ها و دردهای انسان برای خداوند مهم نیستند. اصلاً انسان برای خدا موجودیت خاصی جز یک برده نداشته است. آنچه بر انسان می‌رفته است در چشم هیچ خدایی شایستگی لازم برای دیده شدن را نداشته است. سخت می‌توان حتی نام دین را بر این جهان‌بینی اسطوره‌ای نهاد اما از آنجا که اعتقاد به نیروهای فراطبیعی در آن وجود دارد ما در اینجا از آن‌ها با نام دین یاد می‌کنیم.

ظهور ادیان ابراهیم همراه بود با یکی از بزرگترین انقلاب‌ها در تفکر و زیستن نوع بشر. در ادیان ابراهیمی برای نخستین بار میان خدا و انسان رابطه‌ای برقرار شد. منظور از رابطه در اینجا این نیست که انسان‌ها پیش از این هیچ نسبتی با امر الهی نداشته‌اند بلکه منظور این است که خداوند انسان را به‌رسمیت نمی‌شناخته است. انسان همزمان که در طبیعت در بند بود، توسط خدایان طبیعت نیز غل و زنجیر شده بود. با ظهور ادیان ابراهیمی نخستین بارقه‌های آزادی برای انسان بر پرده تاریخ آشکار می‌شوند. خداوند نه‌تنها انسان را به رسمیت می‌شناسد، بلکه خود با او سخن می‌گوید و داستان خلقتش را برای او تعریف می‌کند.

سخن گفتن در اینجا بیش از پیش همراه است با شنیدن. خداوند ادیان ابراهیمی موجودی است که رنج‌های انسان را می‌بیند و مصائبش را به حساب می‌آورد. انسان با بازشناسی و به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شدنش است که امکان آزادی پیدا می‌کند. برده تا هنگامی برده است که هیچ اربابی او را در مقام انسانی آزاد به‌رسمیت نشناسد. آزادی و روح الهی و خاص انسان در ادیان ابراهیمی برای نخستین بار به‌رسمیت شناخته می‌شود. در این چرخش چه چیزی رخ داده است و این چه ربطی به مسألهٔ فردیت انسان دارد؟

پاسخ به این سؤال با توضیح دلالت‌های به‌رسمیت شناخته شدن انسان آشکار می‌شود. وقتی که ما برای طبیعت و خدایان آن با حشره‌ای مزاحم تفاوتی نداشته باشیم، اصولاً هرگونه سخن گفتن از فردیت خاص هر انسان مضحک به‌نظر خواهد رسید.

در واقع وقتی که زندگی من در مقام یک فرد انسانی در جایی دیده نمی‌شود و به حساب هیچ‌کسی نمی‌آید، یعنی من با یک حیوان یا با سایر همنوعان خودم تفاوتی ندارم. چرا که این تفاوت توسط هیچ عاملی بیرون از من به رسمیت شناخته نمی‌شود و حتی اگر انسانی در درون خود این تمایز و فردیت را احساس کند بیش از آنکه احساس آزادی کند سرشار از احساس توهم می‌شود.

وقتی کسی سخنی می‌گوید که هیچ‌کس آن را باور نمی‌کند، ترس از گرفتار شدن در توهم، او را از پای درمی‌آورد و سرانجام، آزادی و فردیت خویش را از یاد می‌برد. اکنون، با ظهور ادیان ابراهیمی و باور به حضوری دائمی از سوی خداوند که در هر لحظه ناظر اعمال ماست، آزادی و فردیت نیز برای ما به‌گونه‌ای دیگر معنا می‌یابد؛ گویی ندایی غیبی آن را در گوش ما نجوا می‌کند. تک‌تک اعمال و اتفاقات زندگی ما برای خداوند حائز اهمیت بوده و روزی قرار است داستان زندگی خود را در یک آن و در جوار ملکوت الهی به تماشا بنشینیم.

با ظهور ادیان ابراهیمی انسان از تنهایی برای نخستین بار نجات پیدا می‌کند. خاصیت ویژۀ این دسته از ادیان این است که آزادی و فردیت ما را به امری کاملا درونی تبدیل می‌کند. در واقع این همان ندای الهی‌ است که با نجوای خود فطرت آزادی‌خواه ما را از خواب بیدار می‌کند. پس از ظهور ادیان ابراهیمی انسان برای کشف فردیت و اهمیت خود نیازی به عاملی بیرونی ندارد که بخواهد آزادی‌اش را به او تذکر بدهد. از این پس انسان می‌تواند تنها با تکیه بر خدای خود داستان خاص زندگی‌اش را تعریف کرده و آن‌را زندگی کند.

تمامی این‌ها درحالی است که در سریال آن‌اُرتدوکس و البته در درک صهیونیستی از دین‌داری چنین تظاهر می‌شود که ادیان سنتی دشمنان آزادی و فردیت انسانی هستند. یک مثال واضح دیگر برای بطلان این ادعا می‌تواند هرگونه مناقشه در این بحث را مختومه کند. اصولاً تمامی دولت‌های کمونیست چپ‌گرایی که به صورت افراطی با اندیشه‌های فردگرایانه دشمنی می‌کنند، در کنار دشمنی خود با فردگرایی به ستیز با ادیان می‌پردازند. شوروی، کره شمالی، چین و کوبا از نمونه‌های بارز این مسأله هستند.

با این توضیحات ثابت می‌شود که تصویر ارائه شده از دین توسط آن‌اُرتدوکس تصویری ناهنجار و غلط است. نادرست بودن ادعای آن‌اُرتدوکس درباره دشمنی دین با فردیت انسان تا اینجا مورد اثبات قرار گرفت. اما از آنجا که صهیونیسم هیچ نظام معنایی دیگری جز خود را به‌رسمیت نمی‌شناسد، خود را نسبت به تمام داده‌های تاریخی و فلسفی به نابینایی و ناشنوایی می‌زند! حالا می‌توانیم با خیالی آسوده به سراغ نقد گزاره شماره دوم برویم:

۲.دین بستری برای عقده‌گشایی فراهم می‌کند

ظاهراً مدیران شبکه نتفلکیس در کنار هم نشسته و تصمیم گرفته‌اند خود را خلاص کرده و تمام گناهان انسان را همچون دخیلی به ضریح دین ببندند. آن‌اُرتدوکس ادعا می‌کند که دین برای انسان‌های شرور و عقده‌ای امکانی فراهم می‌کند که از طریق آن بتوانند خود را به صورت روانی تخلیه کنند. استفاده از این حربهٔ زشت به این می‌ماند که ما گناه آب گرفتگی شهری را به گردن خداوند باران بیندازیم. این ادعا همینقدر مضحک و همینقدر نشانۀ فرار آدم‌ها از پذیرش مسئولیت اعمال و وظایف خودشان است.

اما در مخالفت با همین ادعای ساده می‌توان چنین گفت که دین از آن‌جا که ضامن آزادی انسان‌هاست آن‌ها را مجبور به انجام کاری نمی‌کند. صدور حکم جبر متفاوت از صدور حکم وجوب برای یک فعل است. برای مثال خدا نماز و روزه را واجب کرده اما انسان‌ها را مجبور به خواندن نماز نکرده است که اگر چنین می‌کرد شارع در واقع غرض خود را با این کار نقض کرده بود و امکان دریافت پاداش و مجازات برای اعمال وجود نداشت.

نکتۀ بعدی در پاسخ به نقد دوم این است که ادیان با آگاهی و کاربست درستشان اتفاقا بستری را فراهم می‌کنند که ذیل آن حتی افراد شرور و درگیر با عقده‌های شخصی خود نیز تا حد امکان تربیت شده و امکان بهره‌مندی از خصلت‌های مطلوب اخلاقی را پیدا کنند. دین پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین شیوه برای تربیت انسان‌های نادرست و سوق دادن آن‌ها به سمت انجام توبه و انجام کارهای نیک است. حتی اگر دین‌داری به صورت تمام و کمال در فرد پیاده نشود و رفتارهای او را نیکو نکند، باز هم دست دین‌دار را برای انجام بسیاری از کارها می‌بندد و دامنهٔ ارتکاب شرارت را شدیدا محدود می‌سازد.

۳. دین انسان‌ها را عقب‌افتاده نگه می‌دارد

اینجا با یکی از مهمترین و اساسی‌ترین خصلت‌های تصویر دین در سریال فرمایشی آن‌اُرتدوکس مواجه هستیم. اگر قرار باشد با کمی مسامحه بپذیریم که یکی از تمایزات اصلی دینداری صهیونیستی با دینداری ارتدوکس در پذیرش و عبور از سنت است، بنابراین بحث درباره معنا و بازنمایی سنت در اینجا حائز اهمیت ویژه می‌شود. نمود سنت به آن معنایی که صهیونیسم به کار می‌برد می‌شود همان چیزی که در سریال آن‌اُرتدوکس تماشا می‌کنیم. سنت در ادبیات صهیونیستی معمولاً دلالت بر تاریخ گذشتگی و عدم پذیرش مناسبات دنیای جدید دارد.

به همین دلیل کسی که زندگی‌اش زیر سایهٔ سنت سپری می‌شود، اصولاً نوعی عقب ماندگی تاریخی را تجربه می‌کند که ناشی از عدم همزمانی زیست‌جهان شخصی او با زیست‌جهان جامعه اطرافش است.

مغالطهٔ سازندگان آن‌اُرتدوکس در اینجاست که اصلا چنین معنایی از سنت صحیح نبوده و دلالت‌های مدنظر سازندگان آن‌اُرتدوکس را ندارد. شاید ذکر یک نمونۀ تاریخی در این رابطه بتواند بحث را تا حد زیادی روشن کند. تاریخ شکل‌گیری مدرنیته خود در اینجا نمونه‌ای ایدئال است که هم مثال تاریخی مورد نیاز برای بحث را فراهم می‌کند و هم نشان می‌دهد که مدرن بودن در واقع به آن معنای پوچی که سازندگان صهیونیست آن‌اُرتدوکس به آن می‌اندیشند مفهومی نهایتاً بلامصداق، سطحی و شاذ است.

آلن گیلسپی، کارل لوویت، کارل اشمیت، اریک فوگلین، هانس یوناس، اریک تاوبس و هانس بلومنبرگ متفکران و محققان درجه یکی هستند که راجع به شکل‌گیری مدرنیته اندیشیده و آثار بسیار مهمی تألیف کرده‌اند. مطابق با توضیحات تمامی این متفکرین مدرنیته خود محصول یک سنت فکری بسیار طولانی بوده است و در دل آن ضدیتی با سنت به معنای واقعی وجود ندارد.

«لوویت در کتاب معنا در تاریخ این تز را پیش می‌نهد که فلسفهٔ تاریخ، در مقام فلسفهٔ پیشرفت، نسخهٔ سکولارشدهٔ الهیات تاریخ مسیحی است و پادشاهیِ ماهیتاً استعلایی خداوند در ملکوت را سکولار و این جهانی می‌کند.» (لوویت، ۱۷).

اریک فوگلین در علم جدید سیاست می‌گوید که آنچه در دوران مدرن درون‌ماندگان می‌شود، نه فقط ساختار فکری مبتنی بر فرجام‌شناسی، بلکه مهم‌تر از آن، گنوسیس(یعنی شناخت رمزآلود نشانه‌های رستگاری) است و تبختر انسان مدرن را می‌توان در داعیهٔ تملک این قسم شناخت جستجو کرد(فوگلین، ۱۲۶).

ادعا در واقع این است که «مدرنیته ساختارهای خود را از قلمروی روحانی به ارث برده است…» (گیلسپی، ۹).

«دغدغه اصلی من اثبات نقش حیاتی دین و الهیات در شکل‌گیری ایدهٔ مدرنیته است.» (گیلسپی، ۳۶).

البته «از دورهٔ روشنگری به این سو، مدرنیته خود را در قالب تلاش برای سرکوب خرافه و اقتدار دینی فهمیده، فهمی که در جملهٔ امریِ مشهور ولتر دربارهٔ کلیسای کاتولیک تجسم یافته است: «این بنای نفرت‌انگیز را نابود کنید!» این جمله در اروپا به معنای کاهش مستمر اهمیت دین بوده است، دینی که نخست به تعبیر کانت آن را «در محدودهٔ عقل تنها» محصور کردند و سپس برای این‌که جانش را بگیرند و خلاصش کنند، اعلام کردند که خدا مرده است و نتیجه چیزی نبود جز کاهش بی‌سابقهٔ اعتقاد و عمل به تکالیف دینی در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم.

حتی در قارهٔ آمریکا، جایی که در آن دین همچنان در مقایسه با اروپا نقش مهم‌تری دارد، اغلب تعلق دینی را -به‌ویژه روشنفکران و دانشگاهیان- ناپسند و حاکی از بازگشت به نیاکان می‌دانند، مخصوصا وقتی این تعلق علعنی بنیادگرایانه یا مطابق با تعلیمات انجیل پیدا کند؛ و حتی در آمریکا، این ایده که دین باید راهنمای زندگی عمومی باشد، همچنان با مخالفت گسترده‌ای روبه‌رو می‌شود.» (همان، ۳۷)

«اما مخالفت با دین در عصر مدرن را نباید شاهدی بر این مدعا گرفت که ضدیت با دین، اصل و اساس مدرنیته است. در درستی این مطلب شکی نیست که مدرنیته مستمراً با اشکال خاصی از آموزه‌ها و شعائر دینی مثل حماعت قدیسان، غایت‌شناسی، تعالیم مدرسی دربارهٔ قانون طبیعی، دیدگاه زمین‌مرکزی راجع به جهان طبیعی و اعتقاد به مخلوق بودنِ زمین مبارزه کرده است؛ اما می‌خواهم نشان دهم که از این مطلب نمی‌توان مخالفت مدرنیته با دین را در معنای دقیق کلمه نتیجه گرفت.

بنابر استدلالم در کتاب حاضر، این تصور را اشتباه می‌دانم که مدرنیته ریشه و هسته‌ای خداناباورانه، دین‌ستیزانه یا حتی لاادری‌گرایانه دارد. برعکس نشان خواهم داد که مدرنیته از همان آغاز نه‌تنها در پی حذف دین نبود، بلکه می‌خواست دیدگاهی تازه را دربارهٔ دین و جایگاه آن در زندگی انسان بپرورد و از آن حمایت کند، و این کار را نه از سر دشمنی با دین بلکه برای حفظ برخی از اعتقادات دینی انجام داد.» (گیلسپی، ۳۷)

«استدلال من این است که گرچه علومی که خودشان محصول مدرنیته بودند، در طول زمان هستهٔ متافیزیکی/الهیاتی پروژهٔ مدرن را پنهان کردند، این هسته هرگز از سطح مدرنیته دور نبوده است و همچنان فکر و عمل ما را اغلب به روش‌هایی که از آن‌ها آگاه نیستیم یا درکشان نمی‌کنیم هدایت می‌کند.» (گیلسپی، ۳۸)

نتیجتاً می‌توان چنین ادعا کرد که به‌لحاظ علمی، تاریخی و فلسفی آن چیزی که تحت عنوان مدرنیته می‌شناسیم خود معلول یک سنت مغروق در دین بوده است. بنابراین انکار سنت و ریشه‌های تاریخی توسط صهیونیسم درواقع خود به انکار مدرنیته می‌انجامد. با این مقدمات می‌توان گفت سنت نه‌تنها مانعی برای تحقق مدرنیته محسوب نمی‌شود بلکه تنها به‌واسطه یک سنت محکم و غنی است که پیشرفت و مدرنیته در معنای مثبت آن امکان تحقق می‌یابند. بنابراین در اینجا نیز می‌توانیم دوباره جملهٔ خود را تکرار کنیم و بگوییم: مسأله را برعکس متوجه شده‌اید!

حالا با مرور شواهد مفصلی که از متفکران درجه یک تاریخ و فلسفه ارائه شد می‌توان دوباره به سراغ آن‌اُرتدوکس آمد و پرسید که اگر واقعیت تاریخ چنین است پس چرا نتفلیکس آن‌ را طور دیگری نمایش می‌دهد؟ در واقع آیا دارودستهٔ نتفلیکسی‌ها مسأله ‌را برعکس متوجه شده‌اند یا آنکه به دلایلی دیگر آن را برعکس نمایش می‌دهند؟

موضع‌گیری به نفع استعمار

هر چند که شاید در وهله نخست عجیب به‌نظر برسد اما صغیر و ناآگاه دانستن دین‌داران متدین در بطن امر دلالتی التزامی بر انواع گوناگون استعمار دارد. یکبار دیگر به تصویر بازگردیم و این که آن‌اُرتدوکس با چه شیوه‌هایی ساده‌لوحی و صغارت انسان‌های دین‌دار را ترسیم می‌کند. ظاهراً ادعای سازندگان سریال این است که دین‌داری از عدم آگاهی و انتخاب نشأت می‌گیرد. به تعبیر دیگر، علت دینداری متدینین چشم و گوش بسته بودن آن‌هاست و نه داشتن نظامی از باورهای متفاوت و مشروع. دقت کنیم که این شیوه از انسان‌شناسی دقیقا همان شیوهٔ انسان‌شناسی تمامی گونه‌های استعمار است.

یکی از اساسی‌ترین مبانی استعمار دقیقا این مقدمه است: ملت‌هایی که مثل ما نیستند به‌لحاظ فکری همچون کودکان‌اند و واقعیت و صلاح خویش را نمی‌شناسند. بنابراین ما استعمارگران که در واقع انسان‌های پخته و به بلوغ رسیده‌ای هستیم حق داریم تا به‌صورت نظامی یا فرهنگی به آن‌ها هجوم آوریم و حتی به زور پیام خود را به ایشان تحمیل کنیم. در واقع صغیر پنداشتن انسان‌های دیگر به این معناست که اگر ما حقیقت خود را بر آن‌ها عرضه کنیم ایشان سریعاً آن‌ را خواهند پذیرفت.

تصویر سریال آن‌اُرتدوکس از دینداران دقیقا همین تصویر است. با مرور روایت شخصیت‌ها می‌توان این مسأله را به خوبی نشان داد. می‌دانیم که مویشه با سایر یهودیان فرق می‌کند و دلیل آن ارتباطاتش با دنیای مدرن است. او مسئول ارتباط اهالی فرقهٔ خود با دنیای بیرون است. یانکی در ادامۀ داستان و طی تجربهٔ زندگی درون ساختارهای مدرن نسبت به گذشتهٔ خود آدم متفاوت و معتدل‌تری می‌شود.

پدر استر در مجلس عروسی دخترش همسر سابق خود را حتی از پشت پرده نیز می‌شناسد و سوی او میل می‌کند. این میل کردن به سمت همسر سابق در حالی صورت می‌گیرد که می‌داند همسرش گرایشات جنسی ناهنجاری یافته است. به‌نظر می‌رسد پیام سکانس عروسی این باشد که حتی دین‌دارترین دین‌داران درون دل خود همسری مدرن از سنخ مدرنیتهٔ آن‌اُرتدوکس می‌خواهند. یعنی حتی ایدئال دینداران هم کاراکتر افراد آن‌اُرتدوکس است.

نهایتاً وقتی به سراغ پروتاگونیست داستان برویم مجدداً همین الگوی واحد برقرار خواهد بود. استر بی‌دست‌وپا و خجالتی وقتی که پا در مملکت فرنگ می‌گذارد و با دوستان مدرن خود آشنا می‌شود در عرض چند دقیقه حجاب از سر برمی‌دارد و تغییر چهره‌ای اساسی می‌دهد. عصاره این قضیه درباره استر در رستورانی محقق می‌شود که با استاد موسیقی ساندویچ گوشت حرام از نظر یهودیان می‌خورد.

او وقتی که متوجه می‌شود گوشت حرام خورده است به گمان این‌که قرار است حالش بد بشود و بالا بیاورد از مغازه بیرون می‌رود تا مهیای استفراغ شود. پس از لحظاتی او به رستوران باز می‌گردد و با کمال تعجب می‌گوید فکر می‌کردم آن گوشت قرار است حالم را بد و من را مریض کند، اما چنین اتفاقی نیفتاد.

مبتنی بر این سکانس، احتمالاً نگاه خالقان آن‌اُرتدوکس چنین باشد که برای وارد کردن دینداران و ساکنان سایر زیست‌جهان‌ها به زیست‌جهان خود کافی است تا طعم مدرنیته را هرطور شده زیر زبان‌ ایشان ببریم و سپس شاهد این باشیم که آن‌ها هم به ما خواهند پیوست. شکی نیست که این درکی کودکانه از انسان و ساحت فکری اوست و ربطی به عالم واقع ندارد. در واقع این ادعا حتی با انسان‌شناسی دوران روشنگری هم سازگار نیست و خوانش کانتی هم آن‌ را بر نمی‌تابد.

اوج افتضاح طرح این مسأله توسط خالقان آن‌اُرتدوکس در این است که محل زندگی استر نه یک روستای دور افتاده بلکه قلب آمریکا، یعنی شهر نیویورک است. واقعاً جای تعجب بسیار دارد که آیا برای اهالی نتفلیکس سؤال نشده است که ما چطور می‌توانیم هم کاراکتر سریال را در بطن آمریکا به تصویر بکشیم و هم‌هنگام مدافع این ایدهٔ خنده‌دار باشیم که تنها یک روز زندگی زیر سایهٔ مظاهر مدرنیته چشم و گوش آدم‌ها را باز می‌کند!

این‌ مسائل روی هم رفته نشان از آن دارند که خالقان نتفلیکسی این سریال احتمالاً برای مخاطبان خود هم حد کافی از عقل و شعور را قائل نبوده و گمان می‌کنند با چنین اثری می‌توانند ذهن جامعه هدف خود را تحت تأثیر قرار دهند.

۴. دشمنی دین با نهاد خانواده

مطابق با چهارمین نقدی که سریال به حیات دینی وارد می‌کند، دین روابط میان انسان‌ها را سست می‌کند و موجب می‌شود خانواده به معنای صحیح آن بنیانی متزلزل داشته باشد. به‌عنوان مقدمه‌ای برای پاسخ به این نقد باید گفت که ما امیدواریم تشخیص ما از وجود این نقد در سریال نادرست باشد چرا که اگر واقعاً چنین نقدی مدنظر خالقان آن‌اُرتدوکس بوده باشد به‌راستی باید بر سر قبر نتفلیکس گریست و آن را محکوم به اضمحلال و نابودی سریع دانست. این مقدمهٔ صریح از آن رو بیان می‌شود که این نقد سر تا پا پرت‌و‌پلا و نقض غرض است. در واقع مالکان نتفلیکس با طرح این نقد چنان گل به خودی‌ می‌زنند که هیچ موفقیتی آن را جبران نخواهد کرد.

اصلا یکی از مهم‌ترین چالش‌های زندگی در دوران مدرنیته این است که با کمرنگ شدن نقش دین در برخی جوامع نهاد خانواده آنچنان لرزیده است که دغدغهٔ تمام سیاستگذاران و اهالی فرهنگ شده است. آلدوس هاکسلی(نویسنده معاصر) در کتاب دنیای قشنگ نو آیندهٔ جوامع انسانی سکولار را جامعه‌ای بدون ازدواج وصف کرده است که نهاد خانواده در آن فروپاشیده است و چیزی در حد یک نوستالژی تنها در خاطرات گذشته وجود دارد. دین آخرین سنگری است که در آن هنوز از قداست نهاد خانواده حراست می‌شود. اگر چیزی در سریال باعث جدایی زوج‌ها از یکدیگر شده است افراطی‌گری در دو طرف ماجراست.

کدام تصویر از آزادی

جامعه دینداران به‌کلی توسری‌خور و برده‌مسلک نشان داده می‌شوند تا حیات سکولار به‌عنوان حیات آزاد در مقابل حیات دینی تبلیغ شود. حالا باید با در نظر گرفتن متن آن‌اُرتدوکس به این بپردازیم که آزادی و رهایی از نگاه سازندگان سریال چه معنا و مفهومی دارد. بد نیست برای درک دقیق‌تر این منظور گریزی بزنیم به صحنه‌ای که یانکی بدون همراهی مویشه به‌دنبال مادر استر می‌رود و کشف می‌کند که او در خانهٔ سالمندانی که مخصوص یهودیان است کار می‌کند.

یانکی در ادامه خود را به مادر استر نشان داده و از او مکان استر را جویا می‌شود. در این میان دیالوگی میان این‌دو در بر می‌گیرد که طی آن مادر استر می‌خواهد به یانکی بفهماند که حال استر را درک می‌کند و او هم در مقام شوهر کم سن و سال استر باید بتواند شرایط را درک کند. علی‌رغم این توضیحات یانکی متوجه منظور مادر استر نمی‌شود.

او حتی با کنایه به این اشاره می‌کند که در دیدار اولشان مادر استر گفته بود که از صحبت به زبان ییدیش پرهیز می‌کند اما حالا معلوم شده است که خودش تنها به‌خاطر دانستن ییدیش در خانه سالمندان یهودی کار می‌کند. استر نهایتا به یانکی توضیحی می‌دهد که بابت کلفتی در یک خانه سالمندان در برلین روزانه هزار بار خدا را شکر می‌کند و این‌که از تصمیم خود خوشحال است و این کار دشوار را به زندگی زیر سایهٔ جبر مذهبی محلهٔ ویلیامزبرگ ترجیح می‌دهد.

با ذکر این نکات حالا می‌توانیم بپرسیم لیا دقیقا چه آزادی‌ای را به دست آورده که تاکنون از داشتن آن محروم بوده است؟ با نشان دادن نمودهای آزادی در سریال می‌توان به این مهم دست یافت که درک نویسندگان داستان آن‌اُرتدوکس از آزادی چگونه است؟

بد نیست روند آزاد شدن شخصیت استر را در اینجا با هم مرور کنیم. او در همان بدو ورود به آلمان سراغ مادر خود می‌رود و می‌خواهد آزادی را یک بار از او یاد بگیرد. او از دور مادر را نظاره می‌کند و ناگهان با گرایشات جنسی ناهنجار مادر مواجه می‌شود. او هنوز تاب تماشا کردن این مدل عجیب و غریب از آزادی را ندارد. استر به یک کافه می‌رود و در آن‌جا به شکلی تصادفی تصمیم می‌گیرد تا با پسری غریبه هم‌کلام شود. او سپس بهانه‌ای می‌تراشد تا پیش او و دوستانش رفته و خود را به ایشان نشان دهد.

در همان اوایل آشنایی استر با دوستان جدید خود بدون هیچ پیشینه و زمینه‌ای تصمیم می‌گیرد که هم‌راه بقیه دوستان تازه‌اش که بدون حجاب و قید و بند هستند به دریاچه رفته و در آن شنا کند. ورود او به دریاچه قرینه‌ای تصویری ارائه می‌دهد. همچون غسل تعمیدی که مشابه تصویر غسل پاکی او در مراسم مذهبی گذشته‌اش است. استر با گذشت زمان هر آن‌چه به آن پایبند بود را توخالی پیدا می‌کند. در صحنه‌ای که او در سنوگرافی با پزشک معالج صحبت می‌کند پزشک با او شرایط سقط جنین را در میان می‌گذارد. استر در پاسخ با چشمانی مملو از بغض و مقاومت می‌گوید که در محل زندگی او فرزندان باارزش‌ترین چیز در عالم به‌شمار می‌روند.

در ادامه پزشک با صورتی گشوده از لبخند به او توضیح می‌دهد که در این زمینه فرقی میان یهودیان و سایر عالم وجود ندارد چرا که فرزند در تمامی فرهنگ‌ها از عزیزترین مظاهر زندگی محسوب می‌گردد. بدین ترتیب طی یک دیالوگ بسیار کوتاه کارگردان تلاش می‌کند تا حتی برای انجام سقط جنین استر نیز در مخاطبان خود احساسی از همدردی و همراهی ایجاد کند. درک کارگردان از داستان کاملا درکی سانتی‌مانتال و احساسات‌زده است. ظاهرا کارگردان گمان می‌کند که اگر هر مسأله‌ای را به شکلی مظلومانه روایت کند آن کار حتی در صورت غیراخلاقی و نادرست بودن می‌‌تواند در کالبد چیزی موجه پذیرفته شود.

حال بد نیست برای درک تصویر جامعی از مفهوم آزادی در سریال آن‌اُرتدوکس پازل‌ها را کنار یکدیگر بگذاریم. شخصیت استی و مادرش نماینده کسانی هستند که خود را به اصطلاح آزاد کرده‌اند. استی پس از آزادی، حجاب و عفت خود را کنار گذاشته و به همسر خود پیش از گرفتن طلاق رسمی خیانت می‌کند. حتی علاقه و میل استر به موسیقی در زبان تصویر در نیامده است و چیزی بیش از یک امر سانتی‌مانتال دیگر نیست. سریال در نمایش علاقهٔ استر به موسیقی و ساز پیانو در کمال ناتوانی است و این کمال ناتوانی به اینجا منجر می‌شود که نهایتاً استر راه دیگری برای سامان دادن به زندگیِ زورکی‌اش پیدا می‌کند.

درباره مادر استر هم تنها چیزی که از شخصیت او توسط خالقان سریال نمایش داده می‌شود گرایش ناهنجار جنسی‌اش است. هیچ عنصری که نشان از عمق شخصیت‌پردازی بدهد در این پروسه وجود ندارد.

اکنون با جمع‌بندی حاضر می‌توان گفت چیزی که تحت عنوان آزادی خوانده می‌شود تنها اسم رمزی است برای توجیه فسادهای جنسی و بی‌بندوباری. هدف این نیست که روندی عقلانی و اخلاقی در زندگی پیاده شود. فضیلت در این است که هرچیزی که دل آن را طلب کرد انجام دهیم. در گذشته، این نقد چیزی بود که توسط دین‌داران کلاسیک بر تجددخواهان غرب‌گرا وارد می‌شد. در واقع عصارۀ نقد دینداران به تجددخواهان این بود که آزادی برای اهل تجدد همان ولنگاری امیال انسان است. این اتهام به‌صورتی جدی توسط هواخواهان مدرنیته تکذیب شده است اما فارغ از مطابقت یا عدم مطابقت این اتهام با واقع، این دقیقا همان تصویری است که آن‌اُرتدوکس از آزادی به ما می‌دهد.

به تعبیر دیگر، تمام عمق درک آن‌اُرتدوکس از آزادی همان آزادی امیال است. در این نقطه احتمالاً یک پرسش اساسی ذهن مخاطب را درگیر کند. پرسش این است که وقتی تجددخواهانی همچون خالقان نتفلیکس نهایت درکشان از آزادی در آزادی‌های جنسی و ناهنجاری‌های اخلاقی خلاصه می‌شود، از اهالی دین چرا انتظار دارند که حتما عمیق و معنوی بودن مفهوم آزادی در مدرنیتهٔ جدید را باور کنند؟ وقتی که خود طرفداران ایدۀ آزادی در رسانه‌های خود از آزادی تنها آزادی‌ هوس را نمایش می‌دهند، پس نمی‌توان و نباید بر هیچ متدین و منتقدی این خرده را گرفت که شما مسأله را ساده‌سازی کرده‌اید.

شرح حال این افراد مثل فردی است که با زبان خود ادعا می‌کند که باهوش‌ترین مردمان است اما در عمل ابلهانه‌ترین چیزها را می‌گوید و در زندگی شخصی خویش توفیق خاصی ندارد.

یک بی‌پدر دیگر

بیایید باهم خاطرات آن‌اُرتدوکس را مرور کنیم. استر و یانکی پس از مراسم خواستگاری در یک اتاق با یکدیگر صحبت می‌کنند. استر به یانکی از تفاوت‌هایش با دخترهای دیگر می‌گوید و یانکی اقلاً این‌طور به زبان می‌آورد که متفاوت بودن استر را دوست دارد. یکی از تفاوت‌های استر این است که از همان ابتدا قواعد دینی را در منتها الیه دل خود صوری و مصنوعی می‌داند. شاید با اندکی مسامحه بتوان گفت که استر یک صهیونیست درون دارد. تقابل استر با سایر یهودیان در این سریال نیز با همین معادله قابل تحلیل است. به‌عبارت دیگر،‌ مرجعیت دینی برای استی(همان استر) درونی نشده است و این بدون شک بدون پشتوانهٔ دلایل روان‌شناختی نیست.

در صحنه‌ای دیگر ما مشاهده می‌کنیم که عمهٔ استر او را یتیم می‌خواند و او نسبت به این موضوع همراه با بغضی در چهره اعتراض می‌کند. اما در ادامهٔ داستان فیلم هم مخاطب و هم خود استر درمی‌یابند که استر به‌معنای عمیق کلمه یتیم است. استر پدری ندارد که به او مفهوم ایمان داشتن را بیاموزد. نکته مهم این است که الگوی ‌بی‌پدری همان الگوی رایجی است که یهودیت صهیونیستی با آن برای خود اعتبار و مقبولیت کسب می‌کند. در آن‌اُرتدوکس تماشا می‌کنیم که استر در ویلیامزبرگ تنها و بی‌پناه است و در برلین هم مجبور است هم‌چون یک بی‌خانمان به دست و پا زدن برای بقا ادامه دهد.

نویسنده روایتی شبه‌ِ هلوکاوستی از شخصیت استر برای ما تعریف می‌کند. بد نیست برای روشن شدن این ادعا عناصر داستان را کنار یکدیگر بگذاریم. استر خانواده‌اش را عملاً از دست داده است. او مظلوم و در این جهان پی‌پناه است. تنها چیزی که او به‌همراه دارد امید به آینده با تلاش برای بقاست. نماد این امید به آینده هم همان فرزندی است که استی در شکم خود حمل می‌کند. صهیونیسم، میراث آینده را تنها دارایی خود می‌داند. نمی‌توان هرگز مدعی شد که آن مرد دائم‌الخمر لایعقل کوچک‌ترین نسبتی با استر داشته باشد.

تنها دفعه‌ای که پدر سعی می‌کند جایگاه‌ خود را برای دختر نشان دهد حضور او در مراسم عروسی‌اش است؛ اما زمین خوردن او از شدت مستی نشان می‌دهد که پدر حتی از شادی در مراسم دخترش هم ناتوان است. در واقع شخصیت پدر شخصیتی غایب و ناموجود است. این یک الگوی تکراری در خوداظهارگری قوم یهود است. در واقع یکی از راه‌های مظلوم‌نمایی و توجیه رفتارهای غیرانسانی‌شان دقیقا نشان دادن همین تصویر تنها و یتیم از خود است. این مغالطه پای ثابت تمام آثاری است که یهودیان راجع به خود ساخته‌اند. صورت‌بندی مغالطه چنین است: چون در گذشته رنج کشیده‌ام و در این دنیا تنها هستم مجازم تا هرکاری بکنم‌!

وقتی که مسأله را صورت‌بندی می‌کنیم تازه متوجه ابعاد شرم‌آور ماجرا می‌شویم. مسأله تنها این نیست که آیا کاراکتر استر از خلأ پدر رنج دیده است یا خیر. آن چیزی که موضوع را شاخص و مهم می‌سازد توجه به این امر است که یهودیان الگوی بی‌پدری را ‌به‌مثابهٔ نمادی از وجود خود به بازار تصویر عرضه کرده‌اند. در واقع داستان یهودیان مثل این می‌ماند که کسی به‌صورت مستقیم یتیم بودن خود را جار زده و قصد استفاده از این موقعیت شبه‌مظلومانه را داشته باشد. با توجه به این مقدمات تصویر یهود با چنین عناصری بر ما ظاهر می‌شود: بی‌پدری که در غیاب دیگریِ‌ بزرگ می‌تواند به خوبی از پس خود برآید و به موفقیت برسد.

شکی نیست که خلأ پدر در جایگاه دیگریِ بزرگ در حقیقت نماد دیگری برای غیاب خداست. می‌دانیم که در الهیات یهودی خداوند تمام نیروی خود را برای خلق جهان می‌گذارد و سپس خود به استراحت می‌پردازد. حتی اگر به این نکته بسنده نکنیم، یادآوری این نکته که خدای یهود از خلقت انسان پشیمان می‌شود مطلب را تا حد زیادی روشن می‌کند. در واقع خلأ خدای حمایتگری که آرامش را در قلب انسان درونی کند به شکل آرکی‌تایپ(کهن‌الگوی) بی‌پدری در دین یهودیت تبدیل شده است. غیاب این خدا چالشی اساسی در فکر و فرهنگ یهودی ایجاد می‌کند که دنباله و نمود آن در سینما و داستان‌های یهودی به‌صورتی واضح قابل مشاهده است.

دنیای یهود از خدا تقریبا خالی‌ست. ما در اینجا نحوی از عقدهٔ حقارت را مشاهده می‌کنیم که در فرهنگ یهودی جای خود را از مدت‌ها پیش چنان باز کرده است که یافتن تصوری از این فرهنگ که خالی از این عنصر باشد تقریبا محال به نظر می‌رسد. دلیل درونی شدن این عقده بسیار ساده است: یهودی حقارت خود را می‌پذیرد. نتیجه چیست؟ او با حقارت خود امرار معاش می‌کند. نمود بسیار بارز این امر حتی در سیاست خارجی کشور اسرائیل به‌وضوح قابل مشاهده است.

اسرائیل از ایران نزد دنیا دیو می‌سازد تا بتواند به‌وسیلهٔ برجسته کردن آن خود را مظلوم نشان دهد و از کشورهای اروپایی و آمریکا پول بیشتری به جیب بزند. چنانچه سرنخ این الگو را درباره یهود بگیریم بخش زیادی از جهان‌بینی آن برای ما آشکار می‌شود.

منجی یهود کیست؟

قرار بود که در آن‌اُرتدوکس داستان طغیان یک یهودی متدین و متشرع را علیه ایمان و اعتقاد مذهبی خود شاهد باشیم. این مطلب بر فرض صحت، گمراه کننده و غلط‌انداز است چرا که تنها بخشی از حقیقت سریال را برای ما توضیح می‌دهد. عصاره و جان سریال آن‌اُرتدوکس این است که استر در اوج جدایی خود از دین و تشرع، همچنان یک یهودی باقی می‌ماند. عناصر صهیونیسم و فرهنگ یهودی هنوز به وضوح در افکار و آرای استر قابل مشاهده است.

استر حتی در مشرکانه‌ترین حالت خود ذره‌ای از مشخصهٔ فرهنگی یهودی بودن فاصله نمی‌گیرد و بسیار بعید به‌نظر می‌رسد که این قضیه چیزی تصادفی و غیرعمدی بوده باشد. با پرداختن به بحث عقدهٔ حقارت در میان یهود تا حدی به مشخصات و ظواهر این امر قرابت یافتیم. اما اکنون نکته‌ای با اهمیت اساسی‌تر روبه‌روی ما رخ‌نمایی می‌کند.

ما با کلیشهٔ خوش بودن آخر شاهنامه زندگی کرده‌ایم. انگار هنوز ته ذهنمان هم به این باور داشته باشیم که هر چیزی هنگامی که به پایان خود می‌رسد باید خوش باشد وگرنه در واقع هنوز پایان نیافته است. کاری به ذهنیت رمانتیک‌زدهٔ فرهنگی ایرانیان نداریم، اما اینجا قرار است راجع به جمع‌بندی و پایان سریال پرسروصدای آن‌اُرتدوکس سخن بگوییم و از نسبت آن با فرهنگ و هویت یهودی پرسش کنیم. در واقع صورت مسألهٔ ما در اینجا چنین است: پایان‌بندیِ خوش آن‌اُرتدوکس نمایندهٔ کدام جنبه از فرهنگ یهودی است؟

حالا جای آن است که مروری بر شیوهٔ پایان‌بندی نا‌راست‌کیش نتفلیکس بیاندازیم. پایان در اینجا برای ما انتهای داستان شخصیت استر است که در این سریال در جایگاه نماد فرد آن‌اُرتدوکس قرار گرفته است.

آن‌اُرتدوکس از آن دسته سریال‌هایی است که در ظاهر با اتفاقی خوشحال‌کننده و به‌صورتی خوش و خرم به پایان می‌رسند. دار و دستهٔ حسیدی ناکام می‌مانند، استر با آن‌ها مقابله می‌کند، تسلیم نمی‌شود، مشکلاتش را این بار در صورت مخالفانش فریاد می‌زند و نهایتاً و مهم‌تر از همه این‌که همچون قهرمانی بر صحنه اجرای موسیقی حاضر شده و همگان را با صدای توانمند خود شگفت‌زده می‌کند. چه بر سر پروتاگونیست ما آمده است؟

این سؤال در اینجا بسیار به‌جا و صحیح است. به ابعاد مختلف این سؤال در بخش بعدی پرداخته خواهد شد اما در اینجا باید به درستی درک کنیم که چرا پروتاگونیست ما تبدیل به قهرمان شده است. روایت قهرمانی استر ما را به یاد پرواز دامبو، فیلِ پرنده می‌اندازد.

پس از آن‌که شخصیت اسرائیلی یائل حقیقت را به استر می‌گوید ما هم همراه با استر باور می‌کنیم که کار او تمام شده است. باور می‌کنیم که تمام سوداهای بلندپروازانهٔ او برای به دست آوردن بورسیهٔ تحصیل در دانشکده موسیقی تنها یک فانتزیِ برگرفته از خوش‌خیالی مفرط بوده است. در مهمانی و پس از اجرای قطعه‌ای از شوپن توسط استر همه با نگاه‌های خود به او اعتراف می‌کنند که تلاش‌های او به اندازه کافی نتایج خوبی نداشته‌اند.

یائل با صداقتی افراطی به استر تذکری به جا می‌دهد: ما که در اینجا قبول شده‌ایم تمام زندگی‌مان را از سن ۶ سالگی وقف تمرینات طاقت‌فرسای موسیقی کرده‌‌ایم. درواقع مضمون حرف یائل چنین بود: احمقی اگر فکر می‌کنی می‌توانی با دانشِ حاصل از تمرین‌های یواشکی‌ات در موسیقی جایگاهی کسب کنی.

ما در این نقطه یکی از صادقانه‌ترین سخنانی را می‌شنویم که کسی به استر می‌گوید. همه او را تنها بیشتر در فانتزی‌هایش جدی کرده‌اند اما حرف یائل یک فکت (امرواقع) مسلم است. خلاصه بحث تا اینجا در رابطه ما نسبت استر و بورسیه موسیقی چنین است: او به اندازۀ کافی تلاش نکرده است. بسیار خوب، حالا با فرض این قضیه، استر ضعیفِ صغیرالچهرهٔ کودک‌الجثهٔ لاغرالاندام چگونه تمام دشمنان انسانی و غیرانسانی خودش را شکست می‌دهد و در جایگاه قهرمان می‌نشیند؟ اصولاً چه تلاشی می‌تواند او را به برندۀ میدان تبدیل کند؟

پاسخ همچنان چیزی ساده و سرراست باقی می‌ماند:‌ او برگزیده است. این برگزیدگی -هرچند با شدتی متفاوت- ولیکن هم‌سنخ با همان برگزیدگی خاص فرودو بگینز ارباب حلقه‌ها و نئوی ماتریکس است. شعار ارباب حلقه‌ها را به یاد آوریم: چگونه است که موجودی به این کوچکی می‌تواند چنین مسئولیت بزرگی را به دوش بکشد؟

فرودو، بیلبو، نئو و استر هیچ‌کدام هیچ تلاش غیرعادی و خاصی نکرده‌اند که لایق و شایستهٔ پیروزی باشند. پشتوانهٔ‌ تمامی این روایت‌های مختلف سینمایی و سریالی این است که شخصیت اصلی برگزیده شده است. با این وصف، شعار فکری این آثار چه می‌شود؟ اینکه برای رستگاری برگزیدگی لازم است. چیزی که استر را نجات می‌دهد و همچون امری شگفت‌آور مخاطب را متعجب می‌کند این است که او ناگهان برگ برنده‌ای را رو می‌کند که تنها برگرفته از استعداد شخصی اوست. استر توسط خالقان نتفلیکسی برگزیده شده است. اما چه چیزی باعث می‌شود تا استر استعداد خود را به یاد بیاورد؟ نوعی نگاه به گذشته.

نگاه به گذشته در اینجا دقیقا به معنای یادآوری تبار یهودی خود است. خانم «استر شاپیرو» آواز را با مراسم‌های سرودخوانی یهودی است که می‌شناسد. اینجا حاوی یک دلگرمی اساسی به یهودیان است. در این جایگاه خود سریال در نقش یادآور گذشته قرار می‌گیرد تا خطاب به تمام یهودیان پای تلوزیون بگوید: شما برگزیده هستید!

 آن‌اُرتدوکس و تناقض‌هایش

شیرا هاس توانسته است تا حد قابل قبولی احساس ضعف، اضطراب، تشویش و نگرانی بی‌اندازه شخصیت استر را به نمایش در آورد. علی‌رغم اینکه به‌لحاظ نمرهٔ بازیگری در اینجا قرار نیست شیرا هاس را مردود کنیم اما مسألهٔ فیلمنامه عملا بازیگری هاس را از نفس انداخته است. فیلم‌نامه همچون پرتاب سنگ در آب، تصویر شفافی که شیرا هاس از زندگی دبورا فلدمن یا استر به دست می‌دهد را خراب می‌کند. فیلم همه چیز را به شکلی فانتزی نشان می‌دهد و به همین دلیل از عنصر باورپذیری چندان بهره‌ای ندارد. نهایت توان فیلم این است که با درام خاص خود تاثیری لحظه‌ای بر احساسات ما بگذارد.

برای ذکر نمونه می‌توان از نخستین روزهای استر در برلین آغاز کرد. شخصیتی بی‌سر و ‌زبان همچون استر که حتی در زادگاه خود و حتی به نزدیک‌ترین اعضای خانوادهٔ خود جرأت سخن گفتن پیدا نمی‌کند، ناگهان همچون دختری شجاع و دارای اعتماد به نفس با پسری تنها که به قصد خرید قهوه آمده شروع به صحبت می‌کند. بسیار خوب شاید بتوان گفت که او اعتقاداتش را زیر پا گذاشته است اما باید به منطق روان‌شناختی ماجرا بیشتر توجه کرد. حتی کسی که ناگهان تمامی بت‌های زندگی خود را می‌شکند هم نمی‌تواند در لحظه از سوپرایگوی خود فرار کند.

دختری که تمام عمر خود را زیر تربیت مذهبی سفت و سخت قرار گرفته است امکان ندارد طی یک روز بتواند آن‌قدر با خودش کنار بیاید که بتواند با پسری غریبه سر صحبت را باز کند. اما استر نه‌تنها سر صحبت را باز می‌کند بلکه به طرزی خفت‌بار خود را در جمع دوستان آن پسر حقنه می‌کند. رفتاری که حتی از بااعتماد به نفس‌ترین آدم‌ها هم کمتر انتظار می‌رود. چنین چیزی با منطق هیچ روانی که هیچ، بلکه با منطق هیچ فیلمی تخیلی‌ جور در نمی‌آید. دربارۀ تبدیل شدن استر به شخصیت قهرمان هم همین توضیح برقرار است.

فردی کم‌رو و با اعتماد به نفسی چنین پایین و شکننده، نمی‌تواند آن‌چنان به خود اطمینان داشته باشد که بدون هیچ تمرین و تلاشی تبدیل به قهرمان بشود. نکته‌ای که در اینجا باید توجه داشت این است که صرف مسألهٔ تغییر شخصیت و تبدیل شدن به قهرمان شاید دارای مشکل و تناقض منطقی نباشد اما سرعت تحولات و رخدادها بدون شک باید مدنظر قرار بگیرد.

استر ممکن است در پنج سال بتواند به جایگاهی همچون جایگاه قهرمان پایان سریال دست پیدا کند اما دست یافتن او به این جایگاه و بودن در مقام کاراکتری چنین در صلح و صفا با خویشتن، چیزی است که بیش از آن‌که به یک داستان زندگی‌نامه‌ای شبیه باشد به یک جوک غیرقابل باور می‌ماند. تناقض دیگر در شخصیت پدر استر نهفته است. البته خالقان ناراست‌کیش چنان سریال را به زور سرهم‌بندی کرده‌اند که وجود و عدم او باهم هیچ تفاوتی ندارند. یک مترسک به جای او می‌توانست نمود بهتری داشته باشد. اقلاً سکوت مترسک حاوی تعلیقی از کلمات است که احتمالاً آدم را به فکر فرو می‌برد.

متأسفانه تنها چیزی که از این فرد می‌بینیم مست و پاتیل بودن همیشگی‌اش است. این نمی‌تواند به عنوان یک نمونهٔ شخصیت‌پردازی به شمار رود. ما مطلقا هیچ چیزی درباره او نمی‌دانیم. تصویر، تنها مرد چاق همواره مستی را نشان می‌دهد که تنها مشکل او ناتوانی در حفظ تعادل است. در واقع بزرگترین دانش ما از مشکل این کاراکتر عدم تعادل او موقع راه رفتن است.

شخصیت‌‌پردازی برای این کاراکتر لزوماً نیاز به یک قسمت خاص یا حتی سکانسی طولانی ندارد. حتی یک پلان درست می‌توانست اطلاعات و هم‌دلی‌ با شخصیت پدر برای ما ایجاد کند. خالقان سریال در این زمینه در انجام کاری توفیق یافته‌اند که هر کسی توان رقم زدن آن را ندارد. آن‌ها یک فاجعهٔ تمام‌عیار آفریده‌اند.

نقد نقدها

«دغدغه اصلی فیلم گرفتاری‌های زنان و مشکلاتی جدی است که آن‌ها در این جوامع تجربه می‌کنند. دغدغه‌ای که نمودهای آن این‌بار در جامعه‌ی غربی و مرکز تمدنی پیشرفته به تصویر درآمده است. این موضوع و انتخاب نیویورک به‌عنوان مرکز اصلی جامعۀ یهودیان حسیدی و قصه‌ای برگرفته از واقعیت، خود آغازگر انتقاد تندی است نسبت به جوامع به ظاهر آزاد غربی، که شاید اگر بخواهیم از این نوع رویکرد در ساخت سریال مثالی بیاوریم، موارد انگشت‌شماری به ذهنمان برسد.»«غیر مومن سریال گیرایی است. حین تماشای آن احساس می‌کنید با مستندی از یک زن رو‌به‌رو هستید که در زمان بلوغ خود از جامعه‌ای مذهبی، افراطی و سرکوب‌گر فرار می‌کند که تمام زندگی‌اش در آن شکل گرفته است.»

جملات بالا نقل قول‌هایی برگرفته از نقد سایت‌های زومجی و نماوا در رابطهٔ با سریال آن‌اُرتدوکس است. بد نیست این جملات را به‌لحاظ درستی و اعتبارشان بررسی کنیم. بدون شک معیار سنجش درستی در اینجا متن فیلم است. در وهله اول با این پرسش حیاتی روبه‌رو هستیم که آیا موضوع اصلی فیلم گرفتاری‌های زنان است؟ به‌نظر می‌رسد که در اینجا با مغالطه‌ای جدی روبه‌رو هستیم. شکی نیست که قهرمان و موضوع داستان آن‌اُرتدوکس یعنی دبورا فلدمن(استر شاپیرو) یک زن است و از این جهت خاص در سریال چالش‌هایی از زندگی زنان را مشاهده می‌کنیم و رگه‌هایی از سوژه‌های آثار فمینیستی در اثر مانند مسأله واژینیسموس، اجازه ندادن مکتب ارتدوکس به کنار همسر ماندن استر در نیمی از ماه و مردسالاری این مکتب تا جایی که زنان اجازۀ خواندن تلمود ندارند نشان داده می‌شود.

بسیار خوب، اما آیا این لزوماً به‌معنای این است که دغدغهٔ اصلی فیلم یا موضوع آن زنان است؟ پاسخ این سؤال بدون شک منفی است. در حقیقت فیلم برای ما هیچ سند مشخصی ارائه نمی‌دهد که بخواهیم آن‌ را به‌مثابهٔ فیلمی با موضوعیت اصلی زنان تفسیر کنیم. نکته در اینجا نهفته است که موضوع فیلم زنان از جهت زن بودنشان نیستند. رایج است که زنان در دیسکورس (گفتمان) بسیاری از ادیان در مقام ابژه درک می‌شوند. یعنی زن در آن‌اُرتدوکس از جهت اینکه در میان حسیدیان تبدیل به ابژه شده است در مقام سوژه می‌نشیند. دقت کنیم که در اینجا سوژه، موضوع و ادعای اصلی این است که حیات دینی چگونه انسان‌ها را به برده-ماشین تبدیل می‌کند.

زنان به دلیل جایگاه خاص فیزیکی خود -یا هر خصلت دیگری که موضوع بحث ما نیست- معمولاً نخستین کسانی هستند که سرکوب یک نظام سلطه‌گر را تجربه می‌کنند و بیشترین آسیب را نیز می‌بینند. برای مثال می‌دانیم که در سنت اعراب جاهلی دختران را به‌مثابه موجوداتی کم‌ارزش به بیگاری کشیده و یا زنده به گور می‌کرده‌اند.

جوامع بدوی یا ادیان افراط‌‌گرا اصولاً هیچ هویت و شأنی برای زنان قائل نمی‌شوند. بنابراین موضوع سریال زنان از حیث زن بودنشان نیست بلکه از این جهت است که آن‌ها هم تحت تأثیر یک ساختار افراطی تندرو تبدیل به برده می‌شوند. از آن‌جایی که توضیح و نقد این دعاوی در بخش‌های پیشین ذکر شده است اکنون از تکرار آن‌ها صرف نظر می‌کنیم و به سراغ بررسی قسمت بعدی نقد سایت زومجی می‌رویم.

ادعای دوم این است که انتقاد تندی نسبت به جوامع به ‌ظاهر آزاد غربی در سریال بیان شده است. اگر قرار را بر راستی و صداقت بگذاریم باید بگوییم حتی اگر فردی تنها از روی پوستر سریال آن را نقد کند هم نمی‌تواند تا این اندازه در خطا باشد. معلوم نیست سرمنشأ این ادعای پوچ کجاست و حتی دلیل روشنی هم برای آن ذکر نشده است.

رجوع به متن سریال هم چیزی یک‌سره متعارض با این نکته به ما اعلام می‌دارد. این قضیه حتی با بدیهیات داستانی سریال ناسازگار است. شخصیت استر از یک منطقهٔ بسیار مذهبی که توسط یک فرقهٔ مذهبی تصرف شده است به یک جامعهٔ به اصطلاح فیلم آزادِ غربی پناه می‌آورد و در برلین به رستگاری می‌رسد.

کجای این داستان می‌تواند نقدی بر جوامع غربی تلقی شود؟ ممکن است منظور منتقد در اینجا اشاره به این قضیه بوده باشد که زندگی کردن فرقه‌ای همچون حسیدیان در آمریکا خود یک نقد بر جامعه آمریکایی تلقی می‌شود. در صورتی که منظور منتقد چنین باشد باید بیش از پیش بابت طرح این ادعای غیرعلمی اظهار شرمندی کرد. فرقه‌ها و اقلیت‌های مذهبی در تمامی نقاط دنیا به دلایل متعدد شکل می‌گیرند. آیا منظور منتقد این است که دولت و جامعهٔ آمریکا باید خانهٔ این‌ها را آتش بزند و تک‌تک‌ ایشان را به دار بیاویزد؟

آیا در هیچ‌کدام از این تفاسیر کوچکترین ربط و نسبتی با سوژه‌ٔ فیلم پیدا می‌کنید؟ واقعیت این است که آن‌ارتدوکس به ساحت نقد جامعه‌شناختی جوامع غربی حتی نزدیک هم نمی‌شود و برای این امر بهتر است که خدا را شاکر باشیم، چرا که آن‌اُرتدوکس از پس نشان دادن سوژهٔ اصلی خود هم بر نیامده است؛ این انتظارات بی‌جا از فیلم تنها نشانه‌ای محکم از نادانی ما نسبت به آن است، و نه هیچ چیز دیگر.

منابع:

1. قرآن کریم
2. کتاب مقدس
3. آرین‌پور، سیروس، روشن‌نگری چیست، روشنی‌یابی چیست؟ انتشارات آگاه
4. اپستاین، ایزیدور، یهودیت، بررسی تاریخی، ترجمه بهزاد سالکی، انتشارات موسسه حکمت و فلسفه، چاپ اول ۱۳۸۵
5. گیلسپی، مایکل آلن، ریشه‌های الهیاتی مدرنیته، ترجمه زانیار ابراهیمی، پگاه روزگار نو، چاپ دوم ۱۴۰۱
6. استیس، والتر ترنس، فلسفهٔ هگل، ترجمه حمید عنایت، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۸۸
7. Laqueur, Walter, A History of Zionism, From The French Revolution to the Establishment of the State of Israel
8. Lowith, Karl, Meaning in History
9. Voegelin, Eri, The new science of Politics
قبلی نقد انیمیشن عوارض جانبی شایع (Common Side Effects-2025)
بعدی نقد سریال تاسیان-1403 | ملی‌گرایی علیه ملت

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
آرشیو نوشته‌ها
  • اردیبهشت ۱۴۰۴ (۱۰)
  • فروردین ۱۴۰۴ (۱۲)
  • اسفند ۱۴۰۳ (۲۱)
  • بهمن ۱۴۰۳ (۲۳)
  • دی ۱۴۰۳ (۱۹)
  • آذر ۱۴۰۳ (۳۰)
  • آبان ۱۴۰۳ (۲۰)
  • مهر ۱۴۰۳ (۳۰)
  • شهریور ۱۴۰۳ (۱۵)
  • مرداد ۱۴۰۳ (۱۱)
  • تیر ۱۴۰۳ (۱۱)
  • خرداد ۱۴۰۳ (۱۴)
  • اردیبهشت ۱۴۰۳ (۱۳)
  • فروردین ۱۴۰۳ (۱۶)
  • اسفند ۱۴۰۲ (۱۷)
  • بهمن ۱۴۰۲ (۱۸)
  • دی ۱۴۰۲ (۹)
  • آذر ۱۴۰۲ (۵)
  • آبان ۱۴۰۲ (۱۴)
  • مهر ۱۴۰۲ (۳۴)
  • شهریور ۱۴۰۲ (۳)
  • مرداد ۱۴۰۲ (۱۵)
  • تیر ۱۴۰۲ (۱۰)
  • خرداد ۱۴۰۲ (۳۴)
  • اردیبهشت ۱۴۰۲ (۳۵)
  • فروردین ۱۴۰۲ (۱۳)
  • اسفند ۱۴۰۱ (۵۳)
  • بهمن ۱۴۰۱ (۷)
  • دی ۱۴۰۱ (۱)
  • تیر ۱۴۰۱ (۷)
جدیدترین مطالب
  • کاسپلی چیست؟ (Cosplay) | انیمه‌فن‌ها و نقش‌های جنسیتی | آسیب‌شناسی روانی و جنسی
  • صورت اردکی | آسیب شناسی پدیدۀ Duck face
  • نقد سریال تاسیان-1403 | ملی‌گرایی علیه ملت
  • نقد سریال Unorthodox-2020 | دین بستری برای عقده‌گشایی فراهم می‌کند
  • نقد انیمیشن عوارض جانبی شایع (Common Side Effects-2025)
  • هویت موفق برتر از الگوریتم
  • دشمن‌شناسی؛ رسالت تردیدناپذیر حوزه و روحانیت
  • نقد فیلم Conclave-2024 | ردای سرخ و دیوارهای سفید واتیکان
سایت استاد فرج نژاد

مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد فرج‌نژاد در سال ۱۴۰۱ فعالیت خود را در زمینۀ تربیت نیروهای رسانه‌ای دشمن‌شناس انقلابی آغاز کرد. این مؤسسه به یاد مرحوم استاد دکتر محمدحسین فرج‌نژاد، نامگذاری شده است. استاد فرج‌نژاد طلبۀ جهادی دشمن‌شناس و استاد مبرز سواد رسانه‌ای بود که به چندین زبان تسلط داشت و صدها شاگرد در حیات کوتاه اما پربرکت خود تربیت کرد.

دسترسی سریع
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • رهگیری خرید
نماد اعتماد الکترونیک
شبکه های اجتماعی
icon--white Telegram-plane Instagram ویراستی سایت استاد فرج نژاد حساب توییتر استاد فرج نژاد حساب ایتا سایت استاد فرج نژاد Youtube

قم، خیابان بسیج (هنرستان)، جنب خیابان شهید تراب نجف‌زاده، مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://farajnejad.ir/?p=19462
ورود
استفاده از شماره تلفن
آیا هنوز عضو نشده اید؟ ثبت نام کنید
ثبت نام
قبلا عضو شده اید؟ ورود به سیستم
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.