مسیحیت تحریف شده حامی یهودیان تروریست
حضرت عیسی(ع) از جمله پیامبران بنیاسرائیل است که در مسیر اصلاح قوم یهود آزار و شکنجههای فراوانی را تحمل کرد. مادیگرایان یهودی که در طریق نژادپرستی و پولدوستی خود، لباس شریعت را پاره میکنند و هر آنچه که از آن دم میزدند را فراموش میکنند، از هیچ شیطنتی در برابر حضرت عیسی(ع) کوتاهی نکردند و دائم مقدمات ترور آن حضرت را مهیا میکردند.
در کتاب عهد جدید، شدیدترین حملات به ساحت شیطانی یهود صورت گرفته و محال است که انسانی مسیحی آن را مطالعه کند و بغضی از یهود در قلبش ایجاد نشود، اما آنچه که امروز از مواضع جامعه مسیحیت در برابر یهودیان به خصوص یهودیان صهیونیسم که مهمترین دشمنان جبهۀ حق هستند دیده میشود جز رفتارهای مسالمتآمیز و دوستانه چیز دیگری وجود ندارد.
هنگامی که رئیس جمهور ایالات متحده خود را مسیحیِ دوستدار صهیونیسم معرفی میکند و پاپ، بزرگترین رهبر مسیحی در جهان در برابر کشتار عظیمی که در غزه اتفاق میافتد، سکوت را راهنمای خود قرار داده تا مبادا اتفاقی که در رنسانس برای جایگاهش افتاد استمرار یابد، قطعا از جامعهای که اقتصاد صهیونیستی و لیبرالیستی و فرهنگ اومانیسم بر آن حاکم است، نباید انتظار داشت تا بر اساس آنچه که شریعت ایشان حکم میکند یعنی مبارزه با یهود و صهیونیسم عمل کنند.
تبدیل شدن یهود به اسطورهای در جامعۀ علمی غرب که هیچ استاد دانشگاهی جرأت انتقاد از یهود و مهمتر از آن هولوکاست را ندارد، مسألهای است که تنها با مطالعۀ تاریخ تقابل یهود با ادیان توحیدی قابل جبران است. عدم آگاهی و استحالۀ معنوی و اعتقادی باعث شده تا جامعه مسیحیت از خطر یهود بیاطلاع باشد و در صورت اطلاع اجازۀ انتقاد کردن داده نشود.
یهود در تقابل با حضرت عیسی(ع)
1- صادوقیم(صدوقیان): قبل از ظهور حضرت عیسی(ع) تحولات سیاسی و اعتقادی که در ملت یهود به دلیل ارتباط با ملل دیگر صورت گرفته بود، جنبشها و دستههای سیاسی-دینی را در میان یهودیان ایجاد کرده بود که یکی از آنها حزب «صادوقیم» است. صادوقیمها که محصول تلاشهای «صادوق کاهن» بودند، اعتقاد داشتند که برای حفظ منافع کشور در امور سیاسی، پاسداری از مقررات مذهبی به طور کامل میسر نیست [1]. یکی از احزاب یهودی که در جریان ترور حضرت عیسی(ع) و به صلیب کشاندن آن حضرت مطابق روایت کتاب مقدس نقش داشت، حزب «صادوقیم» است. شکنجه و آزار پیروان حضرت عیسی(ع) توسط این حزب انجام میشد.
2- پیروشیم: پیروشیمها از جمله احزابی بودند که همپای صادوقیمها در برابر حضرت عیسی(ع) صفآرایی کردند و مقدمات ترور آن حضرت را فراهم آوردند. پیروشیمها در مقایسه با صادوقیمها به شریعت یهود متعهدتر بودند و نظریۀ آنها در امور سیاسی را نپذیرفتند.
احزاب پیروشیم و صادوقیم که بزرگترین مبارزان جبهۀ باطل بودند، مستعمرۀ دولت روم قرار گرفته بودند. آنها را ترسانده بودند که اگر پیرو حضرت عیسی(ع) شوید قیصر روم خانههای یهودیه را بر سر شما آوار خواهد کرد. به همین جهت بود که آنها تبدیل به نیروهای جاسوس قیصر روم در میان قوم بنیاسرائیل شده بودند و اخبار آن حضرت را به قیصر روم میرساندند [2].
در واقع یهودیان خود انتظار حضرت عیسی(ع) را میکشیدند و منتظر آمدن آن حضرت بودند، ولی هنگامی که دیدند تصور آنها دربارۀ منجی بنیاسرائیل [=ماشیح] توهمی بیش نبود، رویۀ انتظار را به مبارزه و مقابله با آن حضرت تغییر دادند. آنها خود را قوم برتر میپنداشتند و کاهنان آنها در اوج دنیاپرستی به سر میبردند، اما قطعا فرستادۀ خداوند که نه با منطق دنیوی بلکه با اصولی متعالی به سوی بشر آمده است، کاخ و تخت اردوگاه شیطان را خواهد لرزاند و همچون پاپ و اکثر جامعه مسیحیت امروز تفکرات صورتی و تسامحی را در پیش نمیگیرد.
یهودیان نخست مادر حضرت عیسی(ع) را به فحشاء متهم کردند. این توطئه با معجزه حضرت عیسی(ع) در گهواره خود خاموش شد. در میان این جاهلان و دنیاطلبهای یهودی، گروهی از ایشان بودند که به امور اجتماعی و سیاسی توجه خاصی نداشتند و وقت خود را صرف عبادت و مطالعات مذهبی میکردند؛ این گروه به حزب «حسیدیم» مشهور بودند.
هیچ یک از بیانات حضرت مسیح(ع) مخالفتی با اساس معتقدات فرقه حسیدیم نداشت[3]. از همین جهت بود که هنگامی که حضرت عیسی(ع) فرمود:«کیست که از آیین خدا پشتیبانی و از من دفاع کند؟» دوازده تن از میان این فرقه برخواستند و ندای لبیک سر دادند.
سرانجام مقامات روحانی اورشلیم[4] و دادگاه سنهدرین یهود علیه آن حضرت دسیسه کرده و به سوی قتل آن حضرت گام برداشتند که این توطئه نیز با معجزه خداوند خاموش شد و کسی که توهم شده بود او حضرت عیسی(ع) است، فردی غیر از حضرت بود که با قدرت خداوند شبیه ایشان شده بود.
رفتارهای انقلابی حضرت عیسی(ع) در برابر یهودیان
یکی از آن نیروهای حضرت عیسی(ع) فردی به نام «یوسف» اهل رامه بود. او در شورای سنهدرین که دادگاه عالی یهود بود و در آن مقامات عالی روحانی و قضائی یهودی جای داشتند نفوذ کرد. تلاشهای او باعث شد تا جان حضرت از آخرین توطئه یهود در امان بماند. انجیلنویسان او را اینگونه معرفی میکنند: «شخص دولتمند از اهل رامه، یوسف نام که او نیز از شاگردان عیسی بود»[5].
همانطور که در قبل گفته شد، حضرت عیسی(ع) از میان اهل دشمن، تشکیلاتی را برای خود مهیا کرد. حضرت عیسی(ع) برای آنکه پیروانش احساس تسامح و مسالمت در برابر دشمنان خدا پیدا نکنند، احساسات شهادتطلبی را در میان آنها میافروخت. آن حضرت برای بیان اوج شهادتطلبی، از واژه «تعمید» استفاده میکرد.
تعمید یکی از واژههای بسیار مقدس مسیحیت است که تقریباً میتوان آن را به منزلۀ «غسل» در اسلام دانست. واژه تعمید در احساسات شهادتطلبی، نشانه اوج شوق به مبارزه با دشمنان و نثار جان در این مسیر است که همان معنای «وضوی خون» در ادبیات اسلامی را میدهد[6].
حضرت عیسی(ع) آنقدر پایبند به ایستادگی به مبارزه با مستکبران بود که بدون هیچ ترس و رعبی در برابر حاکم زمان میایستاد و او را مورد سنگینترین خطابها قرار میداد. در ماجرایی که یهودیان قصد داشتند حضرت عیسی(ع) را از قدرت و خشم حاکم بترسانند، حضرت به ایشان گفت: «بروید و به آن روباه گویید اینک امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم»[7].
بر اثر تلاشی که حضرت عیسی(ع) و دستگاه و تشکیلات تحت قدرت او انجام داده بودند، مردمان بسیاری آمادۀ پذیرایی از آن حضرت شده بودند. به همین جهت بود که حضرت با اقتدار و صلابت کامل وارد شهر قدس شد. در حین ورود حضرت به شهر آنچنان غوغا و استقبالی صورت گرفته بود که طنین «مبارک باد پادشاه اسرائیل که به اسم خداوند میآید» گوشهای سازمان یهود را میخراشید.
در آن میان، یهودیانی که به قدرت قیصر روم متصل بودند، در برابر آن حضرت ایستادند. عدم آمادگی بنیاسرائیل در حمایت از منجیشان باعث شد تا حضرت زمینه را برای انقلاب جهانی مهیا نبینند و با لحنی غضبناک امت را چنین خطاب کنند: «اینک خانه شما برای شما ویران گذارده میشود؛ زیرا به شما میگویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگویید مبارک است او که به نام خداوند میآید»[8].
رابطۀ مسیحیت امروز با یهودیان
منطق امروز جامعۀ یهودیت همان منطقی است که سالیان گذشته بر اساس آن به ترور حضرت عیسی(ع) و سایر انبیای بنیاسرائیل پرداختند. کسی از تحلیلگران دین و بینالملل نمیتواند چنین ادعایی را بکند که یهودیان امروز توبه کرده و از آثار یهودیان پیشین پشیمان و نادم هستند. زیرا اساس یهودیت همان کتاب مقدس است و قوام یهودیت نیز به آن است؛ از آن جهت که بنای انحراف یهود در متن کتاب مقدس جا گرفته است، محال است که یهودی به کتاب مقدس ایمان داشته باشد و در خط جبهۀ حق قرار گیرد؛ مگر آنکه توبه حقیقی کند و به سوی اسلام آید.
امروز مسیحیانی که این چنین یهودیان را در آغوش میگیرند و به آنها خدمترسانی میکنند و یا کسانی از آنها که در برابر یهودیان سکوت پیشه کردهاند، باید بدانند که با دشمنان و تروریستهای پیامبر خودشان در سلامت زندگی میکنند. امروزه هیچ مسیحی وجود ندارد که بخواهد بر اساس شریعت عیسی(ع) عمل بکند ولی دوستی با یهود و صهیونیسم را برای خود برگزیند. پس باید گفت که مسیحت امروز، به طور ویژه پاپ کنونی، مسیحی واقعی نیستند و بر اساس سیرۀ حضرت عیسی(ع) و مطالب کتاب مقدس عمل نمیکنند.
پینوشتها:
1- عبدالجواد، علمالهدی، صهیونیسم بین الملل و نقش یهود در دین و سیاست، قم: انتشارات رسول اعظم، صفحۀ 123.
2- ر.ک: همان؛ صفحه 132.
3- همان؛ صفحه 124.
4- پولس که در ادامه از رهبران مسیحیت شد، از جمله همین افراد بود که در صدد ترور حضرت عیسی قرار گرفته بودند.
5- انجیل متی: 27:67-60.
6- توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان جهان، تهران: مرکز جهانی علوم اسلامی، صفحه 65.
7- انجیل لوقا: 13:31-33.
8- انجیل متی: 23:37-39.
/204
دیدگاهتان را بنویسید