نقد و تحلیل فیلم پلتفرم 2 (Platform 2) 2024
مقدمه نقد فیلم پلتفرم 2
فیلم پلفترم 2 (Platform 2) (به اسپانیایی: El Hoyo و به فارسی: گودال) تولید سال ۲۰۲۴ میلادی به کارگردانی گالدر گازتلو-اوروتیا، اثری سینمایی در ژانر ترسناک و علمی-تخیلی است که دنبالهای بر فیلمی با همین عنوان در سال ۲۰۱۹ است اما در واقع پیشدرآمدی بر داستان آن است.
فضای کلی فیلم، مثل نسخۀ پیشین آن، زندانی طبقاتی را به نمایش میگذارد که نمادی از جامعۀ بشری است و اعضای آن خاطرات خود را برای مخاطب بازگو میکنند و در طی آن اشارههایی به مسائل جامعهشناختی، روانشناختی، سیاسی و مذهبی میگردد.
شخصیتهای فیلم پلتفرم 2
پرمپوان (Perempuán): شخصیت اصلی با بازی میلنا اسمیت(Milena Smit) است که سریال دختر برفی(The Snow Girl) را در کارنامه دارد. این شخصیت به دنبال مجازات خود و به نوعی فرار از گذشته است. او به طور ناخواسته باعث کشته شدن فرزند دوست پسر خود شده است.
زامیاتین (Zamiatin):شخصیت مکمل با بازی هویک کوچکریان(Hovik Keuchkerian) که در سریال معروف سرقت پول(Money Heist) نیز نقشآفرینی کرده است. زامیاتین دچار جنون آتشافروزی است و از خانوادۀ خود طرد شده است.
ساهابات (Sahabat): خانم ناتالیا تِنا (Natalia Tena) این نقش را به دوش میکشد که در سریالها و فیلمهای موفق متعددی بازی کرده است آثاری مانند Game of Thrones، Afterlife، Harry Potter and the Order of the Phoenix و John Wick: Chapter 4. ساهابات شخصیتی دلسوز و مبارز است که دلیل اتفاقات مرتبط با همبندی سابقش در فکر انتقام و بهبود شرایط برای کل ساکنان گودال است.
داغین بابی (Dagin Babi): آقای اسکار خائنادا (Óscar Jaenada) که بازیگری شناخته شده در سینمای اسپانیاست و بازیگری در فیلم دزدان دریایی کارائیب سوار بر امواج ناشناخته (Pirates of the Caribbean: On Stranger Tides) را نیز در کارنامه دارد، ایفاگر این نقش است. داغین بابی خود را مجری قانون میداند. در انجام آن سختگیر و کشنده عمل میکند و چهرهای استعاری دارد.
تریماگاسی (Trimagasi): بازیگر این شخصیت زوریون ایگایلور (Zorion Eguileor) نام دارد که در نسخۀ پیشین همین فیلم نیز او را دیده بودیم. تریماگاسی عضو حزب باد است و تنها هدفش بقای خودش است. در این فیلم شاهد منفعتطلبی و شکلگیری برخی از رفتارهای وی نسبت به دیگران که مشابه آن را در نسخۀ پیشین فیلم دیده بودیم، خواهیم بود.
روبسپیر (Robespierre): این نقش با بازی باستین اوگتو (Bastien Ughetto) همراه است که بازیگری نسبتاً کمتر شناخته شده است. روبسپیر نام خود را از ماکسیمیلیان روبسپیر[1] که چهرهای تأثیرگذار در انقلاب فرانسه به شمار میرود، عاریه میگیرد. نام این شخصیت به طعنه از زبان زامیاتین شنیده میشود و به نظر نمیرسد که نام واقعی او در فیلم باشد. وی تلاش زیادی برای برابری و اجرای قانون در گودال دارد.
گورنگ (Goreng): بازیگر این نقش ایوان ماساگوئه (Iván Massagué) است که در نسخۀ پیشین فیلم، شخصیت اصلی داستان بود. وی نقش کمرنگی در این قسمت از فیلم دارد و تلاش شده تا در انتهای فیلم، برخی از ابهامات و سیر زمانی این شخصیت در فیلم توضیح داده شود.
نقدی بر نقدهای پیشین فیلم پلتفرم
فیلم پلتفرم به دلیل نمادگرایی بسیار زیاد خود و رمزآلود بودنش محل نقد و تحلیلهای بسیاری قرار گرفت. میتوان گفت این فیلم نقدخورش خوب است و خیلی از افراد بعد از تماشای آن سعی میکنند دربارۀ آن نقد و تحلیل بنویسند و در این میان نقدهای اشتباهی رخ داده است که به این موارد اشاره میشود؛
الف) در فیلم پلتفرم 2 اولین کودکی که به چشم میخورد، همان دختربچۀ قسمت قبل است و ثابت میکند که گورنگ در مورد این کودک دچار توهم نبوده است. در برخی نقدها گفته شده بود که این دختر بچه در واقع توهمی در ذهن گورنگ بوده است که این موضوع رد میشود.
ب) در فیلم پلتفرم 2 بار دیگر به تعداد طبقات که ۳۳۳ است اشاره میشود. برخی این نکته را از نسخۀ پیشین نیز یادآور شده بودند که تعداد زندانیان ۶۶۶ است اما در همان قسمت متوجه شدیم که در واقع ۶۶۵ زندانی وجود دارد. منتقدان اینطور نتیجه گرفته بودند که 666 که عددی متعلق به شیطان در کتاب مقدس و مکاشفات یوحنا است.
ج) بر خلاف چیزی که برخی منتقدان پیش از این بیان کردهاند، نظام کمونیستی معنایی نیست که فیلم بخواهد منتقل کند، چرا که نظام کمونیستی نظامی است که در آن افراد همه مشغول کار هستند و به نظام کارگری مشهور است، اما زندان عمودی نمایش داده شده در فیلم بیشتر نمایانگر جامعهای است که تمام افراد مفتخور هستند و فرهنگ کار در میان آنها رواج ندارد و مینشینند تا غذایشان را آماده کنند و برایشان بفرستند.
د) برخی اشاره کرده بودند که در قسمت قبلی ارسال بچه به بالا به این معناست که به صاحب زندان اطلاع داده شود که چه فضای ناجوری در زندان حاکم است و بگویند که کودکان هم در زندان هستند و کسی نجاتشان بدهد، اما به نظر میرسد آشپزها همگی اطلاع دارند ولی برایشان مهم نیست، اگر تمثیل زندان را تمثیلی برای جهان آفرینش در نظر بگیریم پیام فیلم این است که خدا میداند انسانها چه وضعی دارند اما از عمد کاری برای علاج وضعیت نمیکند.
مفاهیم کلی اثر فیلم پلتفرم 2
تخریب مسیح و مسیحیت در قالب تمثیل زندان پلتفرم
در اولین روز «قوانین» که به دست خود زندانیان به وجود آمده زیر پا گذاشته میشود. شاهد آن هستیم که قوانین از بالا به پایین میرسد و این اشارهای به روال قانونگذاری در چنین نظامی دارد. طبق روایت فیلم در چنین نظامی، اگر فقط یک فرد قانون را زیر پا بگذارد تمام سیستم دچار آشوب میشود.
ضمناً بوی فاشیسم در این نظام به مشام میرسد چرا که هر کسی بر خلاف این قوانین رفتار کند برچسب «بربر» میخورد و سزاوار مجازات است. افراد طبقۀ بالاتر که خود را عضوی از گروه «وفادارن» میدانند صحبتی از «انقلاب همبستگی» به میان میآورند که نشاندهندۀ وجود سیستمی – شکستخورده – حتی قدیمیتر از آنچه هماکنون بر گودال حاکم است دارد. در ادامه بیشتر با شخصیت زامیاتین آشنا میشویم و به مرور درمییابیم که وی شخصیتی ترسو و در حال فرار از مسؤولیت دارد.
مثل همیشه بر سر غذا دعوایی به وجود میآید. آنچه در این سیستم هربار بیشتر خود را نشان میدهد، مادیگرایی و تنها اهمیت داشتنِ غذا(بقا) است. تر و خشک با هم میسوزند. همبندی روبسپیر که در دعوا دخالتی نداشت نیز قربانی این دعوا میشود. زامیاتین سؤال جالبی برای مخاطب برمیانگیزد: مقصر این دعواها کیست؟ قانونگذار یا مدافع آن که میتوانست با تغییر قانون (تغییر غذاها)از مرگ زندانیان جلوگیری کند؟
روبسپیر از شخصی والا سخن به میان میآورد. شخصی که تا به حال دیده نشده اما چند نماینده یا مسح شده (Anointed One) دارد که به جای او مجری قانون هستند؛ کسی که از گوشت خودش گرسنهها را سیر کرده است. از آنجا که غالب جامعهٔ اسپانیا را مسیحیان کاتولیک تشکیل میدهند، میتوان این عمل را نمادی از عشای ربانی[2] دانست. احتمالاً اون همان منجی است که کارگردان با زیرکی در طول فیلم قصد دارد دروغین بودن آن را اثبات کند چرا که هرگز چنین شخصی دیده نمیشود.
وقتی جنازهٔ همبندی روبسپیر به پایین پرتاب میشود با صحنهای عجیب روبهرو میشویم. در کمال آن تاریکی، عدهای به باقیماندهٔ جنازه هجوم میبرند و آن را میخورند. به اضافهٔ نور قرمز و فضای خشمآلود، ناخودآگاه جهنم را برای مخاطب متصور میسازد.
در این نظام قانونمند، بعضی از قوانین احمقانه و بسیار چالشبرانگیز به نظر میرسند. چرا باید باقیماندهٔ غذاها را دور ریخت؟ روبسپیر در توجیهی ناشیانه مدعی میشود که این امر باعث جلوگیری از این اتفاق میشود که مرگ همبندی به منزلهٔ یک پاداش برای دیگر همبندی باشد – چرا که در نهایت منجر به ترویج همنوعخواری خواهد شد – و نیز «کسی به قانونی که نابرابری را مجاز بداند احترام نمیگذارد» اما واقعاً آیا اینطور است؟ بهتر نبود غذاها را به طبقات پایینتر فرستاد تا احتمال سیر شدن طبقات عمیق گودال بالاتر برود؟ آیا اساساً انسانها از هر نظر برابر هستند که قوانین بر آنها برابر عمل کند؟
زامیاتین که به بازگویی گذشتهٔ خود میپردازد، مشخص میشود دیدگاهی متریالیستی و نیهیلیستی دارد. او معتقد است اعداد موهومی نوعی توجیه هستند برای چیزهایی که وجود ندارند و آن را به همهچیز تعمیم میدهد. فردای آن روز که در طبقهٔ ۱۸۰ بیدار میشود، علی رغم اینکه شب قبل مطلع شد غذا تا ۱۷۵ رسیده، ناامیدی او را احاطه میکند.
در طبقۀ ۱۸۱ مردی است که از قضا ماه قبل را هم به سختی گذرانده اما بسیار امیدوار و پر از شور زندگی به نظر میرسد که حاکی از تقویت باورها و اعتقادات قلبی در طبقات پایینتر و محرومتر جامعه است. به نظر میرسد او در حال تکرار و تبلیغ آموزههایی دینی باشد که احتمالاً از استاد (El Maestro) فرا گرفته است.
در این پایین کمکم نقاب از چهرهها کنار میرود. کسی که از مسؤولیتها فرار میکرد حالا نگران همبندی خود است که مبادا به خاطر سرپیچیاش از قوانین، همبندی را به جای او مجازات کنند اما جالبتر آنکه همبندی حالا شریک جرم او شده و برای نجات جانش دروغ میگوید. البته هنوز هم طبقات بالاتر حالتی از بازجویی و داشتن دست بالا را دارا هستند. زامیاتین گذشتهٔ واقعی و شکستهایش را به یاد میآورد و ناامید و هراسناک از آینده، بر خلاف باورهای متریالیستی و دنیاگرایانه، نوعی فداکاری به نمایش میگذارد تا به قول خودش به زندگی دروغینش معنایی داده باشد. طبقات پایینی از خودکشی او (با دیدِ یک نانخور کمتر) شادمان میشوند و این دقیقاً خلاف چیزیست که مد نظر قانونگذارانی که غذاهای اضافه را دور میریختند بود. نوعی تضاد منافع و تناقض پیش میآید و این از اولین نشانههای شکست نظام قانونگراست.
باز هم یک علامت سؤال در فیلم: چرا اینبار عدهٔ ته گودال به جنازه هجوم نبردند؟
ماه جدید با قانونشکنی جدیدی آغاز میشود اما اینبار صحبت از قانونی به میان میآید که بر اساس آن فقط دو طبقه بالاتر از طبقهٔ خاطی حق دخالت دارند چرا که زنجیرهٔ ارتباط نباید قطع شود و این خود نقصی بزرگ درنظام به شمار میرود. آیا نظامی از قوانین که برای بقا نیاز به وجود ارتباطات دارد، قدرت و برش دارد؟
زن تکدست حین بازگو کردن گذشتهٔ خود، به این نکته اشاره میکند که چشمان مجری قانون، داغین بابی، درآمده و نابیناست که اشارهای به ضرب المثل غربی Justice is blind به معنی «عدالت کور است» دارد. این مجری قانون بسیار یکدنده و تکبعدی عمل میکند و نگاهی انسانی به مسائل ندارد و از نظر او، رعب و وحشت پیامی است که باید مخابره شود تا جامعه سرپا باقی بماند. او قدم به قدم با خود ترس و عدالت توأم با مجازات را به طبقات پایین منتقل میکند و بدون ذرهای بخشش همه را از دم تیغ میگذراند حتی آنان که سعی داشتند به نوبهٔ خود و از دیدگاه جدیدی (تکمیل و بهروز نگاه داشتن) به برقراری قانون کمک کنند. ضمناً داغین معتقد است که تغییر در انجام قانون توسط اشخاص برابر است با تغییر قانون و این همان بدعت است؛ پس داغین سنتگراست. میتوان با این جمعبندیها وی را نمادی از قشر دینداران متعصب دید.
سؤال بیپاسخی دیگر به چشم میخورد که بدون هیچ اشارهای به سرگذشت این شخصیت مبتلا به سندروم داون، چه توجیهی برای وجودش در این گودال میتوان یافت؟
در ادامه سکانسی دیگر از زمین بازی کودکان میبینیم که هنوز مخاطب را در حالت تعلیق نگاه داشته و مشخص نیست که میخواهد اذعان کند آشوبی که بین کودکان آغاز شده، آیا برگرفته از آشوب جامعهٔ بزرگسالان در بند است یا بالعکس که البته بر اساس توالی اتفاقات، مورد اول محتملتر است.
ماه جدید با چهرهای آشنا از قسمت اول آغاز میشود: تریماگاسی. شاهد این واقعیت هستیم که رفتارهای وی در قسمت اول اعم از صحبت نکردن با طبقات دیگر، برگرفته از تجربیات او در این قسمت است. همچنین بر مخاطب مبرهن میشود که وقایع قسمت دوم فیلم مقدم بر قسمت اول است.
انقلاب در حال شکلگیری است و پایین رفتن را میتوان سقوط سیستم با سوار شدن دیگران بر موج (سکو) در نظر گرفت. اینطور که به نظر میرسد شعار این انقلاب، آزادیست ولی نه به شکل دموکراسی بلکه بیقانونی و شاید آنارشیسم. رنگ عینک و شمایل شخصیت سیاهپوست طبقهٔ زیرین تا حدی یادآور چریکهاست. هر چه به پایینتر میرویم، چهرهٔ پرومپوان پریشانتر میشود؛ گویی از کردهٔ خود پشیمان است و انتظار دیدن چیزی که شاهد آن است را نداشته – همانند بسیاری از انقلابها که از هدفشان دور میشوند. کمی پایینتر، چهرهٔ آشنای دیگری را میبینیم؛ باهارات مرد سیاهپوستی که آزادی را در بالای گودال میبیند. وی به گونهای نماد یکتاپرستی و احتمالاً اسلام را به دوش میکشد و شاید بتوان گفت که ریسمان الهی را حمل میکند.
پیام فیلم پلتفرم 2 : قرار نیست خداوند به کمک کسی بیاید
بالاخره به پیام احتمالی فیلم میرسیم که در این نقاشی مهم یعنی «سگ» اثر «فرانسیسکو گویا»[3]. به باور برخی در این نقاشی، سگی که در حال غرق شدن در نوعی باتلاق است سرش را بیرون آورده و نگاهی به بالا به امید رسیدن قدرتی ماورایی برای نجات وی دارد که هرگز قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد. همچنین، وسعت آسمان نمادی از وسعت یأس و بیهودگی آنچه بالاتر است دارد. همانطور که قبلتر زن تکدست به پرمپوان گفت: هیچ امیدی به نجات نیست و فقط باید به فرار امیدوار بود.
این پیام در فیلم 21 گرم(2003) اثر دیگر کارگردان اسپانیایی به نام الخاندرو گنزالس اینیاریتو دیده میشود که در آن مردی به نام جک جوردن که بسیار معتقد به مسیحیت و حضرت مسیح است در تنگنا قرار میگیرد اما هیچ کس به کمک او نمیآید. در آن فیلم ما صحنههای مناجات و گریه و عجز او را در کلیسا میبینیم اما خدایی نیست که به انسان کمک کند. به نظر میرسد در اسپانیا که 95 درصد جمعیت آن را معتقدان به مسیحیت کاتولیک تشکیل میدهند سالهاست جریانی ضد مسیحی مشغول فیلمسازی است تا به این شیوه شبهاتی را به شیوۀ احساسی و هنرمندانه در ذهن مخاطبان خود بکارند.
پیرزن برای سازماندهی شورش تلاش میکند اما در آنارشیسم سازماندهی معنایی ندارد پس تمسخر میشود و به گوشهای میرود. بزم شبانهٔ شورشیان هم بوی شبانههای آنارشیستی را دارد و هم یادآور انسانهای اولیهای است که بدون دغدغه و نظم و فکری در حال خوشگذرانی با حداقل امکانات هستند. رنگ قرمز چراغهای گودال کمک میکند تا این منظره حیوانیتر و حتی شیطانیتر هم به نظر برسد.
داغین بابی با تحریمی غذایی از راه میرسد. به علاوه اعلام میکند که برقراری عدالت کورکورانهٔ او تر و خشک را با هم میسوزاند. به عبارتی گویی طبقات پایینی هیچ سهمی از این قوانین ندارند و فقط ابزاری برای پایداری این نظام هستند و نیز جان آنان در مقابل قانون هیچ ارزشی ندارد. وی به شورشیان قول میدهد در صورت تسلیم شدن، فقط سردستهٔ آنان را مجازات کند که به نوعی طعنه به وعدههای دروغین چنین نظام توتالیتری میزند. مگر میشود قانونی که کبیر و صغیر رحمی ندارد و اذعان میکند که سنتهایش هیچ تغییری نخواهد کرد به یکباره روی به عطوفت ببرد و صحبت از بخشش کند؟
اوج آنارشیسم و بیبند و باری را در پیشنهاد تریماگاسی به همنوعخواری مشاهده میکنیم. پرمپوان با یادآوری گذشتهٔ خود و ایجاد ارتباط بین مجسمهٔ سگ خودش با نقاشی سگ بار دیگر اهمیت آن نقاشی را به مخاطب نشان میدهد. رویارویی رخ میدهد و ایدهٔ «هیچ امیدی به زنده ماندن نیست» دگربار به رخ کشیده میشود چرا که شورشیان حتی همدیگر را هم میکشند.
ما زندانی خودمان هستیم
وقتی زمان اتمام کار میرسد، پرمپوان نقشهای برای کشتن دردناک داغین را مطرح میکند که نوعی تمسخر داستان El Maestro است و بعدتر الهامبخش تریماگاسی در قسمت اول میشود. تریماگاسی در آخرین شب ماه به پرمپوان میگوید «ما زندانی خودمان هستیم و راه فراری نداریم» که برای چندمین بار یادآور پیام احتمالی فیلم و دیدگاه پوچگرایانه و خودگونگی نهفته در آن میشود. پیامی که بر اساس آن، منجی و قدرت بالاتری وجود ندارد و تنها خودمان هستیم که میتوانیم تغییری ایجاد کنیم.
فیلم پلتفرم 2 ضدسرمایهداری نیست بلکه میگوید انسان ضد انسان است، خود شهروند ضد شهروند است آن هم وقتی که شهروند بالایی به پایین میرود و آنها را میکشد و زورش به بالاییها نمیرسد. در واقع صاحب زندان و پلتفرم که نماد حکومت یا خدا باشد بهترین غذا را برای هر کس فراهم کرده است اما این انسانها هستند که به خودشان رحم نمیکنند و خودخواه هستند و حتی دینها و فرقههای خودساخته ایجاد میکنند و به جان یکدیگر میافتند. میتوان فیلم پلتفرم را فیلمی ضددینی دانست که انتقاداتی را نثار انسان میکند.
بالاخره به صحنهٔ نهایی زمین بازی کودکان میرسیم که در تلاش برای پیروزی و صعود هستند اما چیستی این جایزه را شخصیت آشنای دیگری از قسمت اول با نجوا کردن در گوش پسر برنده که به نظر میرسد همان پسر گمشدهٔ وی در قسمت اول بود، مشخص میکند.
در شب بازنشانی(Reset)، کودک به طبقهٔ ۳۳۳ منتقل میشود و پرمپوان که با خوردن [احتمالاً] زغال به کار رفته در نقاشی سگ توانسته به گاز غلبه کند، او را با خود به پایین گودال میبرد؛ جایی که به خیال او محل فرار است اما اینگونه به نظر نمیرسد. اگر فیلم پیرپسر(Oldboy) اثر پارک چان-ووک (Park Chan-Wook) را دیده باشید، شیوهٔ فرار پرموان شباهتهایی با وقایع مربوط به آن فیلم دارد که شاید تصادفی نباشد و کارگردان تحت تأثیر آن بوده است.
مردگانی که پرمپوان را دوره میکنند سرنخی به ما میدهند که ممکن است ته گودال نشان از دنیای پس از مرگ باشد و صحبت از «فرصت دوباره» احتمالاً همان تفکر مسیحیست که ارواح ما آلوده هستند و آن کودک قبل از پا گذاشتن به دنیای مادی باید در آن مسابقهٔ پرآشوب برنده میشد. ضمناً رگههایی از یین و یانگ و تعادل در این واقعیت که به منظور صعود کودک (بخوانید امید) باید انسان (بخوانید سنت) سقوط کند نیز در پایانبندی دیده میشود.
پس از تیتراژ متوجه میشویم که گورنگ همان معشوق پرمپوان است که پیشتر از او صحبت میکرد و نهایتاً به رستگاری رسیدند.
ابهام و عدم توضیح کافی در فیلمنامه
در قسمت اول فیلم پلتفرم جهان فیلم و فضاسازی آن ایجاد شده است و بر این اساس در قسمت دوم این فضا ادامه یافته است.
مشکل بزرگ فیلمنامه فیلم پلتفرم 2 این است که به جای آنکه دنبال گفتن قصه و پیشبرد داستان باشد، شخصیتهایی را دائم ایجاد میکند و پشت هم آنها را میکشد. فیلم پلتفرم 2 دنبال فخرفروشی و نمادبازی است جای اینکه قصه بگوید و روایتی را پیش ببرد.
یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم پلتفرم هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم ابهام آن است، البته این ابهام به اندازۀ آثار گنگ دیوید لینچ نمیرسد که ابدا آنها گاهی نمیتواند معنایی را به مخاطب منتقل کند. در فیلم پلتفرم بخشهایی از داستان مبهم هستند که به آنها اشاره میشود؛
الف) اولین سکانس فیلم پلتفرم 2 نمایی مبهم از بازی کودکانی است که بر اساس نسخۀ پیشین فیلم، وجود آنها در گودال منع شده و به همین دلیل شمارۀ طبقهای در این قسمت وجود ندارد پس نمیتوان تشخیص داد این کودکان دقیقاً در چه قسمتی قرار دارند. ارتباط زمین بازی کودکان با این گودال به چه صورت است و در کدام طبقه وجود دارد؟ آیا منظور از اینکه فقط کودک میتواند در این ساختار نجات پیدا کند به این معناست که برای نجات در این جامعه و جهان نیاز به عصمت و پاکی است و همچنین این عصمت زمانی به دست میآید که انسان معصوم تا قعر جهنم(انتهای زندان) پیش برود تا بتواند عروج کند و به خدا برسد؟
ب) در مصاحبههای پیش از ورود به زندان، به زندانیها و پیشینه و علایق غذایی آنها پرداخته میشود اما نکتهای که قابل توجه است و میتوان آن را از ناگفتههای فیلم در نظر گرفت، صدای مردی است که با آنها مصاحبه میکند در حالی که در قسمت قبلی فقط یک زن مسؤول این کار بود. حال این مرد کیست و چرا در این جایگاه قرار دارد مورد سؤال است. در واقع در این فیلم با مجموعهای از ابهامات و نمادگراییهای اضافی روبرو هستیم.
ج) علاوهبر مواردی که در حین روایت ذکر شد، چند نکتهٔ حائز اهمیت در فیلم وجود داشت که جوابی برای آنها یافت نشد، زوجی که کودک برنده را انتخاب کردند از کجا آمدند؟
د) چرا در طبقهٔ ۳۳۳ دو جایگاه وجود دارد اما فقط یک بچه در آن قرار داده میشود؟
هـ) انتهای گودال دقیقاً چیست؟ چرا وقتی اولین جنازه به آنجا رسید ساکنین به جسدش هجوم بردند ولی با سقوط جسد دوم چنین نشد؟
مجموع این موارد و موارد دیگری که با دقت در فیلم پیدا میشود نشان میدهد یکی از ضعفهای فیلم پلتفرم این است که این اثر دارای ابهام بسیاری است و پیرنگ داستانی آن دچار مشکل است. بسیاری از مخاطبان بعد از تماشای آن با خود خواهند گفت خب که چی؟ و معنا و مفهومی برای بسیاری از المانها نخواهند یافت.
جمعبندی نقد فیلم پلتفرم 2
فیلم پلتفرم ۲ فیلم خوشساختی از سینمای کمتر شناخته شدهٔ اسپانیا بود که توانست با وجود کم و کاستیها پیام خود را به سمع و نظر مخاطب برساند. فضای طبقهای که طی فیلمبرداری از آن استفاده شده طبق مصاحبه با کارگردان آن محیطی ۶ در ۳ بوده[4] که قاعدتاً بهرهگیری از برخی تکنیکها را محدود ساخته اما کارگردان تمام تلاش خود را به کار گرفته که تا جای ممکن کمتر از جلوههای ویژه استفاده کند و واقعگرایی را در طی فیلم حفظ نماید.
در نهایت داستان فیلم پلتفرم 1 منجی فیلم که فکر میکردیم منجی است کشته میشود و در پایین به سعادت میرسد. آنچه در فیلم زشت و بد نشان داده میشود منجیگرایی دارای قوانین است که به صورت دیکتاتور نمایش داده میشود و در فیلم میبینیم منجی را باید کشت و در بیقانونی و آنارشی سیر کرد که فضای آرامبخش و خوشی انسان است.
در فیلم پلتفرم 2 منجیگرایی تخریب میشود، منجی شخصی کاملا غیرمنطقی و سختگیر است که یک زن او را میکشد. این هدف و پیام فیلم در راستای فیلمهای تلماسه(Dune) و عزرائیل(Azrael 2024) دنبال نمایش منجی بد و غیرمنطقی و دیکتاتور است.
شاید بتوان به نوعی این فیلم را برداشتی از جریان انقلاب فرانسه دانست که با وجود تلاشها و اتفاقات گوناگونی که رخ داد اما در واقع شرایط جامعه نهایتاً به شکل قبلی خود ماند. علی ای حال، طراحی صحنهای برگرفته از مینیمالیسم و بروتالیسمِ نظام طبقاتی خشک و بیروح که بیشتر در جوامع سوسیالیست دیده میشود و در آنها جان آدمیان در حد کارگر و چرخدندههای ماشین زراندوزی ارزش پیدا میکند، با چاشنی روتین روزانه و رنگارنگ نیازهای روزمره و گذشتهٔ انسانهای در تلاش برای بقا، صرفاً از طریق تغذیه و جنگ و سازماندهی یک نظام یکپارچه برای تعادل و برابری، گرد هم آمدند تا این اثر ساخته شود و چند دقیقهای مخاطب را به این فکر فرو ببرند که تمام این جزئیات چه زمانی و چگونه به کار میآیند؛ مخصوصاً که در یک گودال در حال آزموده شدن باشیم!
[2] Mass in the Catholic Church
[3] El Perro by Francisco de Goya
[4] . https://www.youtube.com/watch?v=Mdx1Fpg8axM
/201/201
دیدگاهتان را بنویسید