دیگر جهت مندی و رسانه | بردگی خاموش در سایه رضایت | قسمت نوزدهم

حوزۀ چهارم طرحوارهها | دیگر جهت مندی | زندگی در حصار نگاه دیگران
در حوزۀ سوم طرحوارهها نیاز اصلی کودک، برقراری تعادلی بین آزادی و محدودیت معقول است. اگر این تعادل به سمت آسانگیری یا رهاسازی بیش از حد میل کند طرحوارههایی مانند استحقاق و عدم خویشتنداری شکل میگیرد.
اما در حوزۀ چهارم زمانی که والدین محدودیتهای افراطی و سختگیری شدیدی اعمال میکنند، کودک به جای حرکت خودانگیخته در مسیری که با ارزشها و علایق درونی او همخوان است، تحت تأثیر انتظارات والدین و برای کسب رضایت آنها رفتارهای خود را تنظیم میکنند. این فرآیند که به آن دیگر جهت مندی گفته میشود در بزرگسالی نیز ادامه پیدا کرده و منجر به نادیده گرفتن خواستهها و نیازهای اصیل فرد برای جلب رضایت دیگران میشود.
طرحوارههای حوزۀ چهارم زمانی شکل میگیرند که محدودیتهای افراطی و سختگیری والدین مانع از برآورده شدن نیازهای اساسی کودک به خودانگیختگی و استقلال شوند. در این حالت، کودک به جای حرکت در مسیر طبیعی رشد خود و بر اساس ارزشها و نیازهای درونیاش در مسیری حرکت میکند که توسط والدین تعیین شده است. این روند در بزرگسالی به تلاش مستمر برای کسب رضایت دیگران منجر میشود و فرد از اولویتهای شخصی و اصالت خود فاصله میگیرد(Young et al., 2003).
شخصیت درون وابسته و برون وابسته
شخصیت برونوابسته به افرادی اطلاق میشود که برای احساس ارزشمندی و امنیت روانی به تأیید، حمایت و توجه دیگران وابستهاند. این افراد به شدت نگران نظرات دیگران دربارۀ خود هستند و رفتارها یا تصمیمات خود را بر اساس خواستههای دیگران تنظیم میکنند. برونوابستهها اغلب احساس خودمختاری کمی دارند و به جای پیروی از ارزشها و اهداف درونی به دنبال کسب رضایت و پذیرش بیرونی هستند.
شخصیت درونوابسته برعکس بوده و به ظاهر مستقل و خودکفا به نظر میرسد اما وابستگی آنها در سطح درونی و روانی بروز میکند. این افراد ممکن است تصمیمات و رفتارهای خود را به گونهای تنظیم کنند که از طرد، انتقاد یا تحقیر دیگران در امان باشند حتی اگر این تصمیمات برخلاف ارزشها یا علایق واقعیشان باشد. درونوابستگی بیشتر جنبۀ پنهان دارد و اغلب با ترس عمیق از شکست یا از دست دادن حمایت عاطفی همراه است.
دلایل شکلگیری دیگر جهت مندی
برخی از کودکان به دلیل وجود طرحوارههای غیرشرطی مربوط به حوزۀ اول مانند بیاعتمادی بدرفتاری، رهاشدگی بیثباتی، محرومیت عاطفی هیجانی و نقص و شرم مستعد دگرجهتمندی میشوند. این طرحوارههای مرکزی که در دوران کودکی و اغلب تحت تأثیر تعامل کودک با ارگانیسم و محیط شکل میگیرد، هستۀ اصلی شخصیت کودک را تشکیل میدهد و معمولاً کنترل درد و رنج آنها سخت است زیرا در طرحوارههای حوزههای بعدی تجلی پیدا میکند(Calvete et al., 2005).
کودک برای مقابله با این طرحوارهها از راهکارهایی مثل تبعیت از والدین استفاده میکند. او این کار را برای جلوگیری از طرد شدن، تحقیر، بدرفتاری یا محرومیت انجام میدهد. به همین دلیل رفتارهایی نظیر پذیرشجویی، ایثار و تلاش برای جلب تأیید والدین در این کودکان رایج است. این رفتارها اغلب در راستای پنهانسازی یا خنثیسازی طرحوارههای مرکزی حوزۀ اول در جهت رفتار والدین برای پذیرشجویی عمل میکند(Young et al., 2003).
در فرآیند سازگاری با شرایط سختگیرانه، والدین کودک به ایجاد طرحوارههای شرطی یا کاور روی میآورد. این طرحوارهها در حقیقت مجموعهای از رفتارها و باورها هستند که کودک برای جلوگیری از فعال شدن درد و رنج طرحوارههای غیرشرطی حوزۀ اول ایجاد میکند. به عنوان مثال ممکن است کودک برای جلوگیری از انتقاد یا احساس طرد شدن از سوی والدین، رفتارهایی مانند کمالگرایی، اطاعت افراطی یا پایبندی به معیارهای خاص(مانند نمازخوان بودن) را در پیش بگیرد(Wright et al., 2017).
توجه داشته باشید که این فرآیند، ناهوشیار بوده و اصل عبادت امر محبوبی در نزد شارع است اما در مقام بیان، صحبت از این است که اگر عبادت از فیلتر طرحوارههای شرطی و کاور حوزۀ چهارم اتفاق بیفتد از محبوبیت آن نزد شارع کاسته میشود چرا که خوف ریا در آن برای راضی کردن والدین وجود دارد و خللی در نیت عبادات هست و تکرار خود این امر باعث تقویت و تأیید این کاورهای ناسازگار اشتباه میشود.
پس واضح شد که طرحوارههای شرطی به این دلیل شکل میگیرند که کودک در شرایط خاصی نیاز به پنهانسازی یا غیرفعالسازی طرحوارههای غیرشرطی خود را احساس میکند. این طرحوارهها در کوتاهمدت برای حفظ ایمنی روانی و عزتنفس مؤثر هستند اما در بلندمدت نهتنها طرحوارههای غیرشرطی را کاهش نمیدهند بلکه باعث تشدید آنها میشوند. این فرآیند به تکرار چرخهای از خستگی روانی و فاصله گرفتن از نیازهای اصیل فردی منجر میشود(Hawke & Provencher, 2011). یعنی اشخاص مرز بین شخصیت درونوابسته و برونوابسته را گم کرده و نقشههای ذهنی آنها بر فونداسیون طرحواره دیگر جهت مندی سوار میشود.
آگاهی از نیازهای شخصی | تضاد میان نیازهای درونی و بیرونی
خودتنظیمی نیازمند آگاهی مداوم از نیازهای درونی است. در افرادی با گرایش دیگر جهت مندی توجه مداوم به دیگران باعث کاهش تمرکز در نگاه ما به نیازها و تصویرمان از خود میشود. این فرایند به دلیل تضاد میان نیاز به دریافت تأیید از دیگران و بر آوردن نیازهای شخصی رخ میدهد. از منظر عصبشناختی، قشر پیشپیشانی میانی(mPFC) که مسؤول خودآگاهی است در این افراد فعالیت کمتری نشان داده و اندازۀ کوچکتری دارد؛ زیرا تمرکز روی دیگران باعث غفلت از پردازش اطلاعات مربوط به خود میشود(Decety et al., 2003).
مادری که دائماً وقت خود را صرف مراقبت از فرزندان و همسرش میکند ممکن است نیازهای جسمی(مانند خستگی) و روانی(مانند نیاز به آرامش و تفریح) خود را نادیده بگیرد. این ناآگاهی به مرور زمان منجر به فرسودگی و از دست دادن توانایی مدیریت انرژی و هیجانات میشود. مطالعات نشان دادهاند که افراد با گرایش دیگر جهت مندی در تستهای ارزیابی خودآگاهی(مانند مقیاس TAS-20 برای آلکسیتیمیا) نمرات پایینتری دارند(Taylor et al., 1997). این نتایج به وضوح ضعف آنها در شناسایی احساسات و نیازهای درونی و آسیب دیدن از این مسأله را تأیید میکند.
فشار روانی و فرسودگی | ارتباط میان استرس مزمن و تحلیل منابع روانی
زمانی که با دیگر جهت مندی مرزهای خود را نادیده گرفته و احساس شرمساری و طرد شدگی را تجربه کنیم مغز ما با ترشح هورمون کورتیزول باعث فعالیت بیش از حد آمیگدال شده و این امر منجر به استرس مزمن میشود. این استرس، محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال(HPA) را در حالت فعالیت مداوم قرار میدهد. ترشح مکرر کورتیزول علاوه بر اثرات جسمی مانند ضعف سیستم ایمنی باعث تحلیل منابع روانی میشود. از دیدگاه نظریه منابع محدود(Ego Depletion Theory) انرژی روانی که برای تنظیم هیجانات و تصمیمگیری مورد نیاز است به دلیل استرس طولانیمدت تحلیل میرود(Baumeister et al., 1998).
کارمند با طرحواره دیگر جهت مند که همواره وظایف دیگران را میپذیرد ممکن است در نهایت با کاهش تمرکز و انگیزه مواجه شود و در برابر کوچکترین تنشهای روزمره واکنش شدید نشان دهد. این فرسودگی ناشی از فشار مداوم توانایی او در مدیریت وظایف شخصی را مختل میکند. مطالعات نشان دادهاند که سطح بالای کورتیزول در افراد با استرس مزمن با کاهش فعالیت قشر پیشپیشانی که مسؤول کنترل هیجانات است مرتبط است(McEwen, 2007) این اثر باعث ضعف در خودتنظیمی میشود.
سرکوب احساسات | تضاد میان تنظیم و اجتناب هیجانی
در طرحواره دیگر جهت مندی افراد اغلب برای اجتناب از تعارض یا احساس گناه احساسات خود را سرکوب میکنند. این سرکوب به جای حل مسأله به دلیل باز گذاشتن پوشههای بازِ تجارب ناخوشآیند در ذهن به افزایش تنش درونی منجر میشود. نظریۀ تنظیم هیجان(Gross, 2002) نشان میدهد که سرکوب هیجانی برخلاف روشهای بازارزیابیِ شناختی باعث کاهش اثربخشی سیستم تنظیم هیجان میشود. سرکوب احساسات، آمیگدال را بیشفعال کرده و قشر پیشپیشانی را تضعیف میکند که این وضعیت چرخهای از ضعف تنظیم هیجانی ایجاد میکند.
آمیگدال که مسؤول پردازش هیجانات اولیه است در نبود بازخورد تنظیمکننده از قشر پیشپیشانی واکنشهای شدیدتری نشان میدهد. همزمان قشر پیشپیشانی که وظیفۀ مهار و تعدیل هیجانات را دارد به دلیل مصرف انرژی شناختی بالا در تلاش برای سرکوب احساسات کارایی خود را از دست میدهد. این تعامل مختل میان آمیگدال و قشر پیشپیشانی اینگونه چرخهای از ضعف تنظیم هیجانی ایجاد میکند که میتواند به اضطراب افسردگی یا واکنشهای هیجانی شدید منجر شود.
این چرخه نهتنها تنظیم هیجانی را دشوار میکند بلکه احتمال واکنشهای افراطی در مواجهه با محرکهای کوچکتر را نیز افزایش میدهد. به جای سرکوب احساسات استفاده از تکنیکهایی مانند بازسازی شناختی و ذهنآگاهی میتواند تعادل این سیستم را بازگردانده و از تداوم این چرخۀ مخرب جلوگیری کند. دانشجویی که دائماً احساسات شکست و ناامیدی خود را به دلیل نگرانی از قضاوت دیگران سرکوب میکند ممکن است به جای مدیریت این احساسات در نهایت دچار انفجار هیجانی یا اختلالات اضطرابی شود. تحقیقات نشان داده است که سرکوب هیجانات با افزایش اضطراب و افسردگی مرتبط است. در یک مطالعۀ طولی افرادی که از سرکوب به عنوان مکانیزم اصلی تنظیم هیجان استفاده میکردند، ۲۵٪ بیشتر در معرض اختلالات خلقی بودند(John & Gross, 2004).
تثبیت رفتارهای اجتنابی | اثرات طولانیمدت بر روابط و خودکارآمدی
طرحواره دیگر جهت مندی باعث تقویت رفتارهای اجتنابی میشود به این معنا که فرد به جای مواجهه با تعارض یا بیان نیازهای خود به طور مداوم از آنها دوری میکند. این رفتار به مرور زمان باعث به وجود آمدن احساس ناکارآمدی بیشتری در افراد میشود. بر اساس نظریۀ شناخت اجتماعی(Bandura, 1986) اجتناب مکرر باعث کاهش حس خودکارآمدی و ناتوانی در مدیریت هیجانات و موقعیتها میشود.
فردی که در محیط کاری از بیان نیاز به مرخصی خودداری میکند ممکن است در بلندمدت احساس کند که توانایی مدیریت زندگی خود را از دست داده و دچار سرخوردگی شود. مطالعات نشان میدهند که رفتارهای اجتنابی در افراد با طرحوارههای ناسازگار با افزایش استرس و کاهش خودتنظیمی مرتبط است. در یک پژوهش، ۷۰٪ از افراد با رفتارهای اجتنابی نمرات بالایی در پرسشنامه استرس ادراکشده(PSS) داشتند(Kashdan & Rottenberg, 2010).
نمایش ترومن (The Truman Show 1998)
فیلم نمایش ترومن به کارگردانی پیتر ویر و بازیگری جیم کری داستان زندگی مردی به نام ترومن بربنک(Truman Burbank) را روایت میکند که بدون آگاهی تمام زندگیاش بخشی از یک برنامۀ تلویزیونی عظیم است. شهر محل زندگی او، ترومناستودیو است و تمام افرادی که او با آنها در ارتباط است بازیگران حرفهای هستند. ترومن تنها فرد واقعی این دنیا است و همه چیز در اطراف او برای کنترل و نظارت بر زندگیاش طراحی شده است.
ترومن پس از مدتها حس مبهم از غیرواقعی بودن زندگیاش با نشانههایی مواجه میشود که او را به شک دربارۀ واقعیت زندگیاش میاندازد. در نهایت او تصمیم میگیرد از این دنیای ساختگی فرار کند و حقیقت را کشف کند حتی اگر این حقیقت ترسناک باشد. فیلم با امتیاز 8.2 در IMDb و نامزدی برای سه جایزه اسکار نهتنها یک موفقیت سینمایی بلکه ابزاری برای آسیب اجتماعی بود. تأثیر آن چنان بود که در تحقیقات روانشناسی نیز بهعنوان مرجعی برای بررسی مفهوم خودآگاهی و دیگر جهتمندی استفاده شده است.
مطالعات روانشناختی نشان دادهاند که کنترل اجتماعی و فشارهای بیرونی میتوانند منجر به اضطراب، افسردگی و ازخودبیگانگی شوند.
- پژوهشی در سال 2019 توسط American Psychological Association نشان داد افرادی که در محیطهایی با نظارت مداوم اجتماعی زندگی میکنند 40٪ بیشتر احتمال دارد علایم افسردگی نشان دهند.
- Elliot و Thrash (2004) در نظریهپردازی خود درباره انگیزهگرایی تأکید کردند که افراد با گرایش به پذیرشجویی بالا(مطابق با طرحواره پذیرشجویی) بیشتر مستعد فرسودگی هیجانی هستند.
افزایش اضطراب اجتماعی
مطالعهای که در Journal of Psychiatry and Behavioral Health منتشر شد نشان داد که 25% از مخاطبان فیلم که پیشتر سابقه اضطراب داشتند پس از تماشای فیلم احساس تشدید اضطراب اجتماعی و احساس ناامنی از دیده شدن داشتند(Miller and Hansen 15-28).
سندرم ترومن
بر اساس پژوهشی در Psychiatric Times پس از اکران این فیلم پدیدهای به نام سندرم ترومن در میان برخی بیماران مبتلا به پارانویا گزارش شد. 10 مورد مستند وجود دارد که افراد باور داشتند زندگیشان تحت نظارت دائمی است(Gold and Rubin 112-117).
تأثیر بر اعتماد به دیگران
نظرسنجیای که توسط Psychology Today انجام شد نشان داد 40% از مخاطبان پس از تماشای فیلم برای مدتی پایدار در مورد نیت اطرافیانشان دچار شک و تردید شدند(Brown 34-39).
نوسانات هیجانی کوتاهمدت
تحقیق منتشرشده در Media Psychology نشان داد که 65% از تماشاگران فیلم گزارش دادند که پس از تماشا احساس ترس یا غم شدیدی را تجربه کردهاند که در 20% موارد بیش از یک هفته ادامه یافت(Johnson et al. 145-161).
تغییر سبک زندگی
بر اساس دادههای منتشرشده در Journal of Behavioral Science از 500 مخاطب نظرسنجیشده 65% اعلام کردند که فیلم باعث شد دیدگاه آنها نسبت به حریم خصوصی و آزادی تغییر کند اما در 15% افراد این تغییر به سمت کنترلگری افراطی بر زندگی دیگران سوق پیدا کرد(Greenfield and Wilson 73-90).
سؤال این است که در تغییر دیدگاه مخاطبان، فیلم از چه فیلتری برای رساندن پیامهای خود استفاده کرده است؟ پیامهایی همراه جذابیتهای طرحوارهای! آیا اینگونه تغییر کردن درست است یا نتیجۀ درستی را همراه خود دارد؟
فیلم بهطور مداوم احساس خیانت، فریب و بیاعتمادی را به نمایش میگذارد. شخصیت ترومن وقتی متوجه میشود همۀ اطرافیانش بخشی از یک نمایش هستند ضربۀ شدیدی میخورد. این ایده در افرادی که این طرحواره را دارند میتواند باعث تشدید بدبینی نسبت به اطرافیان شود.
فیلم با استفاده از صحنههایی که در آنها ترومن به آرامی اما دردناک متوجه خیانت اطرافیانش میشود(مانند برخورد با همسرش یا دوستان ساختگیاش) حس همذاتپنداری عمیق با تجربۀ خیانت ایجاد میکند. این تجربه، طرحوارۀ بیاعتمادی را تقویت میکند و میتواند باعث شود مخاطب احساس کند هیچکس قابل اعتماد نیست.
در سراسر فیلم ترومن تحت نظارت مداوم دوربینها قرار دارد. این پیام در مخاطبانی که طرحوارۀ نقص شرم دارند احساس دائمی قضاوت شدن را برانگیخته میکند. فیلم با نشان دادن ترومن در لحظات خصوصی(مانند هنگام خواب یا تلاش برای فرار) مخاطب را وادار به تخیل این میکند که اگر زندگی آنها نیز تحت چنین نظارتی بود چه اتفاقی میافتاد.
این تخیل میتواند باعث تشدید احساس نقص یا قضاوتشدن در زندگی واقعی شود. افرادی که این طرحواره را دارند ممکن است پس از تماشای فیلم نسبت به اشتباهات یا ظاهر خود حساستر شوند و از تعاملات اجتماعی اجتناب کنند.
طرحوارۀ اطاعت
فیلم پیام واضحی در مورد اطاعت از یک سیستم بزرگتر(سازندگان برنامه تلویزیونی) ارائه میدهد و مخاطب را با چالش فرار یا ماندن در برابر قدرت بالادستی مواجه میکند. فیلم بهطور مکرر نشان میدهد که ترومن به دلیل فشار اجتماعی و ساختارهای کنترلکننده، سالها در این سیستم مانده است.
این تصویر مخاطبانی که طرحوارۀ اطاعت دارند را تحت تأثیر قرار میدهد و ممکن است باعث شود آنها احساس کنند هیچوقت قادر به مبارزه با قدرت بالادستی نیستند. این پیام میتواند حس درماندگی و پذیرش منفعلانه را در این افراد تقویت کند.
طرحوارۀ آسیبپذیری نسبت به ضرر و بیماری
فیلم با تأکید بر توطئهای که تمام زندگی ترومن را احاطه کرده است باعث میشود مخاطبان نسبت به امنیت روانی و اجتماعی خود احساس آسیبپذیری بیشتری کنند. فیلم از صحنههایی مانند تلاشهای ترومن برای فرار و موانعی که با آن روبرو میشود(مانند دروغهایی دربارۀ دریا و مرگ پدرش) برای ایجاد احساس ناامنی استفاده میکند.
این پیام، مخاطبانی که این طرحواره را دارند وادار میکند خطرات مشابهی را در زندگی خود تصور کنند. این موضوع میتواند منجر به تشدید اضطراب، رفتارهای اجتنابی یا تلاش برای کنترل افراطی محیط شود.
آیا این تغییر درست است؟
فیلم با استفاده از جذابیتهای طرحوارهای مانند تحریک احساسات شدید ترس، همذاتپنداری و ناامنی، پیامهای خود را به مخاطبان القاء میکند. این جذابیتها ممکن است در کوتاهمدت باعث شود مخاطب بیشتر دربارۀ آزادی، نظارت، و کنترل تأمل کند اما در بلندمدت تأثیرات آسیبزایی مانند تقویت طرحوارههای ناسازگار به همراه دارد.
تغییر دیدگاه با تحریک طرحوارههای ناسازگار ممکن است پیامآور تأمل باشد اما بدون ارائۀ راهحل مثبت یا امیدبخش این تغییر به آسیبی روانی یا تشدید اختلالات موجود در مخاطب منجر میشود.
منابع:
Young, Jeffrey E., Janet S. Klosko, and Marjorie E. Weishaar. Schema Therapy: A Practitioner’s Guide. Guilford Publications, 2003.
Greenfield, Lauren, and Mark Wilson. “The Influence of Fictional Media on Privacy Perception: Insights from The Truman Show.” Journal of Behavioral Science, vol. 19, no. 1, 2020, pp. 73-90.
Johnson, Rebecca, et al. “Emotional Responses to Cinematic Dystopias: A Case Study of The Truman Show.” Media Psychology, vol. 14, no. 2, 2021, pp. 145-161.
Brown, Angela. “The Psychological Impact of Cinematic Reality: Case Study of The Truman Show.” Psychology Today, vol. 31, no. 4, 2019, pp. 34-39.
Gold, Jessica E., and David J. Rubin. “The Truman Syndrome: Paranoid Delusion in the Age of Reality TV.” Psychiatric Times, vol. 25, no. 7, 2018, pp. 112-117.
Miller, Sarah J., and Thomas R. Hansen. “Media-Induced Social Anxiety: The Case of The Truman Show.” Journal of Psychiatry and Behavioral Health, vol. 34, no. 3, 2020, pp. 15-28.
American Psychological Association. “The Effects of Constant Social Surveillance on Mental Health.” Journal of Applied Psychology, vol. 78, no. 4, 2019, pp. 234-245.
Elliot, Andrew J., and Todd M. Thrash. “Approach–Avoidance Motivation in Personality: Approach and Avoidance Temperaments and Goals.” Journal of Personality and Social Psychology, vol. 82, no. 5, 2004, pp. 804-818.
Calvete, Esther, et al. “Cognitive Schemas and Depressive Symptoms in Adolescents: The Role of the Interpretation of Aversive Events.” Journal of Abnormal Child Psychology, vol. 33, no. 3, 2005, pp. 283-294.
Wright, Margaret O’Dougherty, et al. “Developmental Pathways from Child Maltreatment to Nonsuicidal Self-Injury: The Roles of Alexithymia and Dissociation.” Child Abuse & Neglect, vol. 69, 2017, pp. 32-44.
Hawke, Lisa D., and Martin D. Provencher. “Schema Theory and Schema Therapy in Mood and Anxiety Disorders: A Review.” Journal of Cognitive Psychotherapy, vol. 25, no. 4, 2011, pp. 257-276.
Bandura, Albert. Social Foundations of Thought and Action: A Social Cognitive Theory. Prentice Hall, 1986.
Baumeister, Roy F., et al. “Ego depletion: Is the active self a limited resource?” Journal of Personality and Social Psychology, vol. 74, no. 5, 1998, pp. 1252–1265.
Decety, Jean, and Philip L. Jackson. “The functional architecture of human empathy.” Behavioral and Cognitive Neuroscience Reviews, vol. 3, no. 2, 2003, pp. 71–100.
Gross, James J. “Emotion regulation: Affective, cognitive, and social consequences.” Psychophysiology, vol. 39, no. 3, 2002, pp. 281–291.
Kashdan, Todd B., and Jonathan Rottenberg. “Psychological flexibility as a fundamental aspect of health.” Clinical Psychology Review, vol. 30, no. 7, 2010, pp. 865–878.
McEwen, Bruce S. “Physiology and neurobiology of stress and adaptation: Central role of the brain.” Physiological Reviews, vol. 87, no. 3, 2007, pp. 873–904.
Taylor, Graeme J., et al. “Disorders of affect regulation: Alexithymia in medical and psychiatric illness.” Cambridge University Press, 1997.
دیدگاهتان را بنویسید