استیون اسپیلبرگ بهعنوان بزرگترین کارگردان تجاری تاریخ سینما شناخته میشود.[1] در آدرس اینترنتی که در پینوشت ذکر شده است به تفصیل و ترتیب میتوان لیست درآمد کارگردانان تاریخ سینما را دید، در این لیست اسپیلبرگ رتبۀ اول، جیمز کامرون رتبۀ دوم و آنتونی روسو در رتبۀ سوم قرار دارد. جیمز کامرون کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سازندۀ مجموعه فیلمهای آواتار و همچنین تایتانیک است و آنتونی روسو نیز با مجموعه فیلمهای انتقامجویان از سری فیلمهای شرکت مارول شناخته میشود که این فیلمها بالاترین آمار فروش تاریخ سینما را دارند.
فهرست شیندلر روایت هنرمندانۀ افسانۀ هلوکاست و مظلومیت یهودیان با ادعای کشتار آنان در طی جنگ جهانی دوم است. فیلمی که در آن شخصی به نام اسکار شیندلر، تاجر و صنعتگر آلمانی با استخدام و به کارگیری یهودیان در کارخانۀ خود، از قتلعام آنان جلوگیری میکند.
فیلم مونیخ داستانی با موضوع جنگهای اطلاعاتی و نظامی دارد که در آن گروه زبدهای از موساد قرار است در پاسخ به عملیات گروگان گرفته شدن و ترور ورزشکاران یهودی از طرف گروه تروریستی فلسطینی در المپیک مونیخ 1972 دست به کار شده و افراد این گروه را تک به تک به سزای اعمال خودشان برسانند. در واقع این فیلمی است که با دستاویز جریانی روایت میکند یهودیان محق هستند که فلسطینیها را قتلعام کنند، فیلمی که در ابتدای آن یهودیان مظلوم به دست فلسطینیهای خونخوار! گروگان گرفته میشوند.
این فیلم [فهرست شیندلر] در یک اقدام حیرتانگیز و در عین ناباوری ۹ جایزه اسکار را به خود اختصاص داد در حالی که خیلی از کارشناسان سینمایی این جوایز را در حد این فیلم نمیدانستند. فیلم فهرست شیندلر که به طریق سیاه و سفید پخش گردید، پس از فیلم پارک ژوراسیک ساخته شد و در آن زمان به عنوان پرفروشترین فیلم سینمای جهان معرفی شد. یقیناً عده زیادی از مخاطبین «پارک ژوراسیک» منتظر آن بودند که فیلم بعدی این فیلمساز یهودی را ببینند که آن هم «فهرست شیندلر» بود و سرگذشت نجات نزدیک به ۱۰۰۰یهودی را از اردوگاههای هیتلری توسط فردی بنام اسکار شیندلر بیان میکند. این فیلم که در ضمن بیان وحشیگری نازیها، مظلومیت یهودیان را به تصویر میکشید، بهانهای شد تا بسیاری از فرصتطلبان یهودی همچون باروخ گلدشتاین جنایات بیبدیلی همچون حرم حضرت ابراهیمها در الخلیل را بیافرینند که منجر به شهادت ۳۰ فلسطینی به هنگام نماز توسط این فرد شد.[2]
امروزه روایتِ زندگی خود اسپیلبرگ هم مهم شده است، در همین راستا مستندها و کتابهایی برای روایت او ساخته شده است. از جمله فیلمهای مهمی که برای روایت زندگی اسپیلبرگ ساخته شده، فیلم فیبلمنها(The Fabelmans) در سال 2022 است که به دست خود او ساخته شده است و در واقع اثری اتوبیوگرافی یعنی زندگینامه خودنوشت یا خودگو است.
استیون اسپیلبرگ مؤسس شرکت امبلین اینترتیمنت
اسپیلبرگ مؤسس شرکت تولید فیلم آمریکایی امبلین اینترتیمنت است که با دو تهیهکننده به نامهای کاتلین کندی و فرانک مارشال در سال 1980 آن را تأسیس کرده است. نام این شرکت برگرفته از اولین فیلم او به نام امبلین است. اولین فیلمی که در این شرکت ساخته شد فیلمی کمدی به نام تقسیم قارهای(Continental Divide1981) بود.
در سال 1983 استیون اسپیلبرگ فیلم منطقۀ گرگ و میش را در شرکت امبلین اینترتیمنت تولید کرد. این شرکت در طول دهه 1980 چندین اثر مهم منتشر کرد از جملۀ آنها فیلم گرملینز(Gremlins) و سهگانۀ مهم بازگشت به آینده با موضوع ساخت ماشین زمان بود که با موفقیت روبرو شد و به عنوان بخشی از فرهنگ آمریکایی شناخته میشود. فیلم گرملینز اولین اثری بود که در آن از لوگوی امبلین اینترتیمنت استفاده شد. لوگوی این شرکت شخصی است که با دوچرخه دارد در آسمان دوچرخه سواری میکند و روبروی ماه قرار میگیرد و نقش او روی ماهِ کامل میافتد.
همچنین اثر چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت(Who Framed Roger Rabbit) اثر برجستۀ دیگری از این شرکت با همکاری والت دیزنی پیکچرز است که با ترکیب انیمیشن دو بعدی و فیلم سینمایی ساخته شد. این فیلم-انیمیشن با بودجۀ 50 میلیون دلاری به فروش 350 میلیون دلاری رسید.
امبلیمیشن(Amblimation) نام واحد تولید انیمیشنی شرکت امبلین اینترتیمنت بود که در سال 1989 تأسیس شد. این شرکت حدود 250 خدمه از 15 کشور مختلف داشت. این استودیو پس از هشت سال کار در سال 1997 تعطیل شد و تمام خدمۀ آن به شرکت دریمورکس منتقل شدند.[3]
در این مدت در استودیوی امبلیمیشن کلا سه انیمیشنِ «بالتو»، «یک دم آمریکایی: فیول به غرب میرود» و «ما برگشتیم: یک داستان دایناسوری» ساخته شد که دوتای آنها شکست خوردند و اصلا به سودآوری نرسیدند و فیلم یک دم آمریکایی: فیول به غرب میرود به سختی هزینۀ اولیه ساخت خود را به دست آورد.
استیون اسپیلبرگ مؤسس دریمورکس
اسپیلبرگ مهرۀ یهودی بسیار مهمی در سینمای هالیوود است، او کسی است که با همکاری جفری کاتزنبرگ و دیوید گفن شرکت انیمیشنسازی دریمورکس را تأسیس کرده است.
از میان این سه نفر، شخصیت اسپیلبرگ شاخصتر است چرا که بزرگترین حامیان صهیونیستهاست و در صنایع فرهنگی آمریکا و اروپا حامیان بسیار قدرتمند مالی و سرمایهگذاری دارد. او ابتدا فیلمهای حادثهای میساخت اما امروزه بیشتر به فیلمهایی با مضامین هولوکاست و مظلومیتنمایی یهودیان و صهیونیستها شناخته میشود[4].
شرکت دریمورکس همان شرکت انیمیشنسازی که در اینترو(پیش درآمد) انیمیشنهایش پسری را میبینیم که روی ماه نشسته و ماهیگیری میکند. این شرکت در سال 1994 به دست این سه نفر تأسیس شده است و انیمیشنهای ایدئولوژیکی مانند شاهزادۀ مصر(The Prince of Egypt 1998) و فرار مرغی(Chicken Run 2000) را منتشر کرده است.
انیمیشنهایی که اولی دربارۀ روایت حضرت موسای سکولار و رقاص و آوازهخان و دومی با داستانی با الگوی هلوکاست در پس زمینه اما دربارۀ مرغهایی است که قرار است از محل نگهداری خود که شبیه اردوگاه کار اجباری آشویتس است فرار کنند. استاد محمدحسین فرجنژاد نیز در کتابهای خود به خصوص دربارۀ انیمیشن شاهزادۀ مصر نقد مفصلی نوشتهاند و در تحلیلهای خود به اسپیلبرگ توجهی ویژه داشتهاند.
در شرکت دریم ورکس تاکنون بیش از صد فیلم و انیمیشن ساخته شده است. پویانمایی «شرک» یکی از پرفروشترین آنهاست همچنین پویانمایی فرار جوجهای که دربارۀ اردوگاههای کار اجباری یهودیان در جنگ دوم جهانی را در این شرکت ساختهاند. این انیمیشن از زمینهسازان اسطورۀ صهیونیستی هولوکاست است.[5]
در این مطلب از سایت استاد فرجنژاد به دنبال بیان زندگینامۀ استیون اسپیلبرگ و آشنایی با این کارگردان مهم یهودی هستیم؛
سالشمار زندگینامۀ استیون اسپیلبرگ
دروغ ساخت اولین فیلم بلند پیش از 21 سالگی
اسپیلبرگ تاریخ تولد خودش را 18 دسامبر سال 1946 در بیمارستان سین سیناتی اوهایو معرفی میکند. او زندگی حرفهای خود در سینما را با دروغ آغاز میکند. اسپیلبرگ خودش را یکسال جوانتر معرفی میکند تا ادعا کند که اولین فیلم بلند خود را قبل از 21 سالگی ساخته است در حالی که در واقع او 22 سال سن داشته است.
پدر و مادرش آرنولد و لئا نام داشتند. استیون بخشی از اوایل زندگی خود همراه پدر و مادرش در محلههای سنتی یهودینشین سینسیناتی گذرانده است. پدر اسپیلبرگ مهندس الکترونیک بود و به واسطۀ مسائل شغلی آنها به سمت غرب آمریکا تغییر مکان دادند.
اسپیلبرگ برای نابغه معرفی کردن خود روی ماجرایی در 11 سالگی خود تأکید میکند که در آن قطار اسباببازی خود را میشکند و به مدت سه دقیقه با دوربین فیلمبرداری از آن فیلم میگیرد، اون این واقعه را در فیلم فیبلمنها به تصویر میکشد. در واقعیت اسپیلبرگ به لحاظ هنری و فرمی انسان زبردست و توانمندی است. وی نام این این فیلم را آخرین لاشه قطار(the last wreck 1957) گذاشته است.
استیون اسپیلبرگ هنرمند منزوی و سرخوردۀ طلاق
خانوادۀ اسپیلبرگ در ابتدای دهۀ 1960 به ایالت کالیفرنیا اثاثکشی کردند. اسپیلبرگ در کودکی شاهد دعوا و درگیری پدر و مادرش بود، صحنههایی که منجر به طلاق گرفتن پدر و مادرش و تبدیل شدن استیون به فرزند طلاق بود.
صحنههای نزاع خانوادگی اسپیلبرگ جوان را تحت تأثیر قرار داد و او را تبدیل به پسری منزوی اما پرحرف بدل کرد، جوانی که به درس و مشق رغبت چندانی نشان نمیداد، اما در عین حال سرشار از هوش و استعداد بود وآرام آرام دیگر فکر و ذکری جز این نداشت که با دوربین سوپر هشت پدرش ور برود و فیلم بسازد. کوتاهسخن این که استیون تمام مشخصات یک خورۀ تهاستکانی[نِرد] را داشت و به همین خاطر مورد سخرۀ همکلاسیهای خود قرار میگرفت و بسیاری از اوقات هم بابت یهودی بودناش مورد ناسزا قرار میگرفت. اسپیلبرگ بعدها اعتراف کرد که آن سالها احساس بیگانه بودن میکرد.[6]
چهبسا علت رو آوردن اسپیلبرگ به هنر برای تسکین رنجشهای او از تحقیر و انزوا و طلاق پدر و مادرش باشد. شاید در همین سالها باشد که او برای ترمیم عقدههایش به عنوان یک یهودی منزوی، تصمیم به زنده کردن نام یهود و یهودی به وسیلۀ هنر سینما بگیرد.
در تحلیل مستند مارول در پشت نقاب نیر شاهد این بودیم که خالقان یهودی کمیکهای شرکت مارول یهودیان سرخوردهای بودند که همچون ابرقهرمانان، نقابی به نام یهودیت بر چهره داشتند و در واقع ساخت ابرقهرمانانی مانند مرد عنکبوتی و مرد آهنی و… برگرفته از تجربۀ شخصی این یهودیان و پس زده شدنشان در جامعۀ آمریکایی بود.
مطالعه کنید؛ یهود سرخورده و دوچهره؛ ریشۀ کمیکهای مارول
آغاز دوران حرفهای استیون اسپیلبرگ
آثار جان فورد و آلفرد هیچکاک او را منقلب میکردند و اسپیلبرگ به آنها علاقۀ زیادی داشت. او از همان ابتدا خلاقیت را در کار خود باز کرده بود و البته در اینجا نکتهای در تربیت او وجود دارد، اگرچه اسپیلبرگ فرزند طلاق بود اما در جریان زندگی او نمیبینیم پدر و مادرش او را سفت و سخت کنترل کنند که الا و بلا باید برای کنکور بخواند و فقط باید مهندس یا پزشک یا آخوند یهودی شود، آنها اجازه دادند استیون علاقهاش را دنبال کند و در همان به شکوفایی برسد.
در سال 1960 خلاقیت او در تدوین را میبینیم که در فیلم گروه هواپیمای جنگی(Fighter Squad 1960) تصاویری آرشیوی از جنگ جهانی دوم را با نماهای فیلمبرداری شدۀ خودش در کابین هواپیمای جنگی پی51 فیلمبرداری شده بود ترکیب و تدوین کرد.
در سال 1962 در فیلم فرار به ناکجا(Escape to nowhere 1962) او به جای خون مجروحان از سس کچاپ استفاده میکند.
اسپیلبرگ در سال 1963 فیلم نور آتش(Firelight 1963) را میسازد که در آن درونمایۀ فیلم برخورد سوم را که فیلمی آخرالزمانی است یافت میشود. این فیلم حتی در یکی از سالنهای شهر فینیکس به نمایش در میآید.
پس از آن خانوادۀ اسپیلبرگ به شهری در کالیفرنیا نقل مکان میکنند. بخشی از این وقایع را اسپیلبرگ در فیلم فیبلمنها به نمایش میگذارد.
اسپیلبرگ مدرک سینمایی خاصی ندارد
اسپیلبرگ بر خلاف دیگر کارگردانان همعصر خود مانند جورج لوکاس، فورد کاپولا، مارتین اسکورسیزی و برایان دی پالما در هیچ یک از مدارس سینمایی آمریکا تحصیلات عالیه نداشته است. تنها مدرک نصفه و نیمهای که استیون جوان کسب کرده از دانشگاه لانگ بیچ است.[7]
تا به اینجا اسپیلبرگ صرفا فیلمها آماتوری ساخته است و مهارتهای او جدی نشده است. کار از جایی جدی میشود که در دو تابستان 1964 و 1965 دو دورۀ آموزشی فیلمسازی را در استودیوی یونیورسال میگذراند و پس از آن به طور دائم در این استودیو حضور دارد و فیلمسازی میآموزد. از نزدیک فیلمسازان و تدوینگران را میبیند و در همین حین است که آلفرد هیچکاک قرارداد کارگردانی برای چند فیلم سینمایی در آنجا دارد. به دلیل اینکه در این زمان فیلمهای او آماتوری است کسی از استودیوی یونیورسال علاقۀ چندانی به وی نشان نمیدهد.
در سال 1968 اسپیلبرگ با سرمایۀ شخصی تهیهکنندهای آماتور، اولین فیلم در قطع 35 میلیمتری خود به نام آمبلین(Amblin 1968) را میسازد. همان اسم آشنایی که اشاره شد بعدها شرکت امبلین اینترتیمنت برگرفته از آن است. فیلم امبلین دربارۀ دو جوان است که نیمی از کالیفرنیا را با هم و بدون ماشین طی میکنند و در نهایت از هم جدا میشوند. در این فیلم به مسائل روز آن زمان آمریکا مانند جنبش هیپیها و اعتراضات جوانان هم اشارههایی میشود.
پس از این فیلم است که سید شینبرگ یهودی از سران استودیوی یونیورسال با اسپیلبرگ قرارداد تلویزیونی برای هفتهای ۲۷۵ دلار میبندد. اسپیلبرگ از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ ده فیلم تلویزیونی را کارگردانی میکند از جمله یکی از اپیزودهای فیلم گالری شبانه به نام چشمان.
در همان سالها اسپیلبرگ کارگردانی اپیزودهای مختلفی از سریالهایی مانند روانشناس(Psychiatrist) و کلمبو را کارگردانی میکند.
شبکۀاِیبیاس(ABS) به او کارگردانی فیلم دوئل را محول میکند و این فیلم در سال ۱۹۷۱ پخش میشود و بعد هم در سینما با ۱۵دقیقه اضافهتر به نمایش در میآید. این اولین موفقیت اسپیلبرگ در فیلمسازی است. این فیلم دربارۀ جوانی است که در جادۀ کالیفرنیا پشت فرمان نشسته است و پس از آن ناگهان کامیونی به او حمله میکند و شاهد تعقیب و گریزی تا انتهای فیلم هستیم.
فیلم دیگر اسپیلبرگ برای سینما شوگرلند اکسپرس(Sugarland Express 1974) است که مثل فیلم دوئل در جاده میگذرد و در واقع نوعی فیلم جادهای است. داستان این فیلم دربارۀ لو جین، زنی است که همسر خود(کلوویس) را از زندان فراری میدهد و در این راه پلیسی را با ماشینش گروگان میگیرند.
شهرت جهانی استیون اسپیلبرگ با فیلم آروارهها
آروارهها(Jaws) فیلمی کاملاً تجاری بود. فیلم آروارهها فیلمی مهم در کارنامۀ اسپیلبرگ است که در ماه مه ۱۹۷۴ در ناحیه مارتاز واین یارد تصویربرداری آن آغاز شد. اسپیلبرگ برای این فیلم کوسهای مکانیکی و عروسکی را آماده کرده بود. این کوسه تحمل آب را نداشت و آب دریا باعث زنگ زدن چرخ دندههایش میشد.
مدتها میگذشت اما نمیتوانستند فیلمبرداری خوبی برای فیلم انجام بدهند. به همین دلیل اسپیلبرگ تصمیم گرفت تا به طور غیرمستقیم حضور کوسه را نشان دهد و از مستقیم نشان دادن آن پرهیز کند و همین تکنیک باعث افزایش ترس و وحشت در فیلم شد. تکنیکی که در فیلمهای ترسناک اگر انجام شود باعث افزایش ترس و دلهره خواهد شد.
این فیلم باعث شهرت جهانی اسپیلبرگ شد، پرفروشترین فیلم سال شد و در سال ۱۹۷۷ به عنوان پرفروشترین فیلم جهان با احتساب تورم شناخته شد.
این فیلم با بودجۀ ۹ میلیون دلاری به فروش ۴۷۰ میلیون دلاری رسید، این سالها سالهایی بود که فیلمهای مهمی مانند پدرخواندۀ کاپولا ۱۹۷۲ و جنگیر فریدکین ۱۹۷۲ ساخته شده بودند. فیلم آروارهها برندۀ اسکار بهترین موسیقی، بهترین تدوین، بهترین میکس صدا و بهترین فیلم شد. همچنین برنده بهترین موسیقی در گلدن گلوب و برنده بهترین موسیقی در بفتا شد. تا به اینجا آنچنان مباحث ایدئولوژیک یهودی را در آثار اسپیلبرگ نمیبینیم.
نکتۀ مهمی که برای مخاطبان علاقمند به ساخت و کارگردانی فیلم مفید است این است که اسپیلبرگ در مصاحبۀ خود با دیوید هلپرن در مجله تیک وان در سال ۱۹۷۴ میگوید: او میگوید پارهای از اوقات به نظرم میآید که میتوانم از کسی همچون جورج لوکاس که دوست نزدیکم است بیشتر چیز یاد بگیرم تا از نگاه کردن متوالی ۸ فیلم پرستون استرجس…من صدها فیلم کلاسیک دیدم اما مطمئن نیستم که این فیلمها خیلی چیز به من آموخته باشند، مثلاً اقتصاد فیلمسازی را از جان فورد فرا گرفتم. در واقع او اظهار میکند صحبت کردن با افراد بیش از تماشای فیلمهای سینمایی باعث کارکشته شدن او میشود.
اسپیلبرگ همچنین در مصاحبه با میچ توچمن در سال ۱۹۷۸ میگوید: تصور میکنم هر چقدر به دنیای اطرافم به آدمهای دور و برم بیشتر توجه کنم، فیلمهایم متعاقباً عمق بیشتری مییابند. در واقع اسپیلبرگ برای شخصیتپردازی خود سعی میکند به افراد دور و بر خود توجه ویژهای کند و این سبک زندگی هنری او برای پیشرفت در داستاننویسی و شخصیتپردازی اوست، داستان که به نظر مهمترین جزء ساخت آثار رسانهای است.
اسپیلبرگ در سال ۱۹۸۲ فیلم ای تی(E.T) را میسازد. فیلم ایتی فیلمی است که در فرهنگ آمریکایی جایگاه خاصی دارد این فیلم درباره یک موجود فضایی است که روی زمین فرود میآید و با پسری به نام الیوت آشنا میشود. اسپیبرگ مفهوم این فیلم را بر اساس دوست خیالی خود ایجاد کرده بود زمانی که اسپیلبرگ پس از طلاق والدینش با او دوست بوده است. تهیهکنندۀ این فیلم استودیو یونیورسال پیکچرز بود. این فیلم با بودجه ده و نیم دلاری به فروش ۷۹۲ میلیون دلاری رسید.
خلاقیت اسپیلبرگ در ساخت فیلم قابل توجه است. فرانسوا تروفو در جریان ساخت فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» میگوید: زمانی که به دیدن داگلاس ترامبل، مسؤول جلوههای ویژه اسپیلبرگ رفتم به نیت واقعی استیون پی بردم، آنجا تازه فهمیدم که بخشی از جلوههای ویژه مبتنی بر برهمگذاری تصاویر خواهد بود؛ یعنی آنچه روی زمین اتفاق میافتد، آنچه بالای سرمان روی میدهد و آنچه در آسمان رخ میدهد. بخش آخر در لابراتوار شکل نهایی خود را خواهد یافت، تقریبا مانند پرندگان آلفرد هیچکاک. مثلاً از نزدیک دیدم با چه ابتکاری داگلاس ترامبل حرکت ابرها را در آسمان فیلمبرداری کرد. او در آکواریومی که با آب ولرم پر شده بود چند پاکت رنگ سفید پودر شده ریخت و حرکت رنگ در آب را با سرعتهای متغیری فیلمبرداری کرد، او سپس این تصاویر را روی بخش فوقانی نمای خانهها بر هم گذاری کرد و حاصل کار ابرهای فوق العادهای شد که قطعاً خاطرشان در اذهان عمومی باقی خواهد ماند.[8]
در قسمت بعد به ادامۀ زندگینامۀ استیون اسپیلبرگ خواهیم پرداخت.
پینوشتها:
[1] . https://www.the-numbers.com/box-office-star-records/worldwide/lifetime-specific-technical-role/director
[2] . سلطانشاهی، علیرضا، یهودستیزی واقعیت یا دستاویز سیاسی، قم: انتشارات شهید کاظمی، 1396، ص226.
[3] . https://archive.nytimes.com/www.nytimes.com/books/97/06/15/reviews/spielberg-walt.html
[4] .فرجنژاد و همکاران، محمدحسین، دین انیمیشن سبک زندگی، قم: کتاب جمکران، 1400، ص 64.
[5] . فرجنژاد و همکاران، محمدحسین، دین در سینمای شرق و غرب، قم: اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه، 1396، چاپ اول، ص 148.
[6] .کوهن، کلهلیا، ترجمۀ نادر تکمیلهمایون، سینماگران بزرگ؛ استیون اسپیلبرگ، تهران: دیبایه، 1392، ص 14.
[7] همان، ص 16.
[8]. کراولی، تونی، ماجرای اسپیلبرگ، انتشارات پیگمالیون، ژرار واتله، ۱۹۸۴.
201/201