مردی که آرمان آزادی قدس را در قلبها زنده میکرد

نویسنده: سید احمد عبودتیان
از جوشش تا حکمت: راز شخصیت حسین
آرام و قرار نداشت، حتی در نشست و برخاستهای عادی. وقتی جوشش او را میدیدی ناخودآگاه بهجوش میآمدی. همیشه به این فکر میکردم که تفاوت و خاص بودن حسین از کجا نشأت میگیرد؟ با همه متفاوت بود و شاید بتوان گفت، منحصربه فرد. این برای هر انسانی جذاب است که با شخصیتی متفاوت و غیرتکراری مواجه شود.
شاید برای کسانی که شناختی از او ندارند، ابتدا کمی اغراقآمیز باشد؛ اما به این حدیث معروف که دل دادم، انگار متوجه رمز شخصیت حسین شدم. قال رسولالله صلیالله علیه و آله: «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ»؛ بارها روی منابر در مراسم بزرگداشت علما شنیدهایم یا روی اعلامیۀ فوت علمای بزرگ دیدهایم که پیامبر عزیزمان میفرمایند: «وقتی عالمی فقیه فوت کند، در اسلام رخنه و حفرهای ایجاد میشود که هیچچیزی نمیتواند جای آن را پر کند.»
حقیقتاً احساس کردم رفتن حسین حفرهای ایجاد کرده که قابل جبران نیست و این حدیث احساسم را جرأت داد و تازه به مصداق حقیقی عالِم بودنش هم مطمئن شدم. نه اینکه در نظرم عالم نبود، نه، عالم فقیه با تعریف شخصیت اول عالم خلقت یعنی پیامبر اسلام (ص)، خیلی نگاهم را به حسین عزیزمان بزرگتر کرد.
معمولاً وقتی آدمها از ما دور میشوند، کوچکتر میشوند؛ اما حسین لحظهبهلحظه از صبح عید قربان، بزرگ و بزرگتر شد و ظاهر این مسأله؛ یعنی خرق عادت یا اتفاقی خلاف سیر طبیعت. دقیقتر که بشوی متوجه میشوی اتفاقاً او با رفتنش به همه نزدیکتر شد.
این را میشد در سه مراسم تشییع در قم، یزد و زادگاهش ابرکوه بهوضوح دید. همۀ آدمهای بهتزده و عزادار، معرفتی عجیب به او پیدا کرده بودند و حسین برایشان جدیتر شده بود. صرفاً یک استاد یا معلم و رفیق قابلاحترام نبود، انگار یک پیامبر مبشر و منذری بود که حرفهایش راه سعادت را نشان میداد و باید ذهنت را مرور میکردی تا ببینی آخرین نکتهای که به تو گفته بود چه بود؟ و این؛ یعنی حسین به آرزویش رسیده بود: بیدار کردن انسانها و متوجه کردن به حقایق عالم خلقت، پس میشود در رفتنش باز هم تأمل کرد و به برخی تحلیلهای ظاهری از نحوۀ قربانیشدنش دچار حاشیه نشد.
تفاوتی که در نگاه، حرفها و فکرش وجود داشت، ناشی از تفاوت نگاه او به عالم و حقایق خلقت بود. تفاوتی نشأت گرفته از چیزی بود که فقط میتوانم منحصراً حکمت بنامم. اول اینکه منشأ این حکمت خداست: «یؤتیالحکمة من یشاء؛ (خداوند) دانش و حکمت را به هرکس بخواهد(و شایسته بداند) میدهد.»
دوم آنکه حکمت را بیخود و بیجهت به آدمها نمیدهند. از جمله کسانی که به اشارات قرآنی به غیر از پیامبران(ع) و اولیای برگزیدۀ الهی، مستحق دریافت حکمتاند، صاحبان عقل و اندیشه و زاهدان و پارسایانی هستند که در وصف آخرین دسته یعنی زاهدان و پارسایان در روایت آمده است که هر کس دل از دنیا برگیرد، خداوند چشمههای حکمت را در قلبش جای میدهد.
حسین هم صاحب عقل و اندیشه بود و هم زاهد و پارسا. پس خیلی نباید اذهان را متوجه داشتهها و نداشتههای مادیاش کرد و دچار حاشیه شد. هر چند بحمدالله خانوادۀ بزرگوار او و همسر عزیزش استطاعت نسبی مادی داشتند؛ اما او هرچه داشت و نداشت با مال و جان و خانواده جهاد میکرد. از همان اندک شهریۀ طلبگی در دوران مجردی کتاب تهیه میکرد تا بچهها را با کتاب انس دهد تا اینکه در همین سالهای اخیر منزلش پاتوق بسیاری از کارها بود و امکانات مختصر زندگیاش، وسیلۀ کار.
جادۀ مجاهدت با اخلاص؛ راهی که حسین را ماندگار کرد
دو عنصری که شخصیت او را خیلی پیشبرنده و مستحق حکمت میکرد، اول مجاهدت بود و دوم اخلاص. بسیاری از خاطراتی که از او نقل میشود حول این دو عنایت ممتاز الهی بر وی بود. بهشدت دنبال کارهای سخت و پرمشقت بود. کارهایی که دشمن داشت و خیلیها تن به آن نمیدادند، او مجدانه دنبال میکرد. آنهم گمنام و بدون توقع. دو خصیصهای که در هر شخصیتی گرد آمد، آثار و تبعات کار او را مؤثر حقیقی کرد و او را از سایران ممتاز و متمایز.
همۀ آدمها برایش جدی بودند. حتی نوجوانهایی که با شیطنت و بازیگوشی در کلاسهای غربشناسی دستش میانداختند. میفهمید؛ ولی با سعهصدر و با نهایت شفقت و دلسوزی میگفت: «هرچند منظور شما چیز دیگری بود؛ اما بدان پاسخت این میشود.» بچه میرفت توی فکر و بعدها همین آدم میشد مشتری پروپا قرص بحثهای او.
بدون تکبر، همه را جدی میگرفت. انگارنهانگار تحصیلات بالای حوزوی و دانشگاهی داشت و همبحث با بسیاری از اساتید بهنام بود و تئوریسین در برخی اندیشکدهها. برایش کوچک و بزرگ، جوان و پیر فرقی نداشت. برای همه با نهایت جدیت وقت میگذاشت و آنها را تفکر میانداخت.
مسئولیتسازی که قلبها را بهجوش میآورد
خیلی از آدمهای بزرگ و موفق مسئولیتپذیرند؛ ولی حسین، مسئولیتساز بود. نمیشد چند دقیقه کنارت بنشیند و احساس نکنی عجب! چه مسئولیت سنگینی در عالم داری. و اینقدر دردمندانه میگفت که تمام وجودت درد میکشید.
تو را متوجه فلسفهی انسانیتت میکرد. مداومت در ارتباط با او دمای انسانیت را بهقدری بالا میآورد که بهجوش میآمدی و ناخودآگاه قیام میکردی. لحظات آخر وداع با پیکرش در حسینیهی امیرچخماق یزد یکی از خانمهایی که اخیراً در یکی از دورهها پای مباحث استاد فرجنژاد بود خواهش میکرد که از طرف من از استاد حلالیت بطلبید؛ چون با وجود بچهی کوچکی که دارم نمیتوانم برخی تکالیفی که ایشان گفتند را انجام بدهم. ما شرمندۀ ایشان هستیم!
بعضی از کلمات با حسین برایم معنی واقعی پیدا میکند؛ عمیق، جدی، پُر کار، قانع و بیادعا؛ یعنی اندیشه، رفتار و کردارش تجسمبخش فضائلی بود که یک مؤمن مجاهد انقلابی به تعبیر حضرت آقا در وجودش موج میزند.
حسین تجلی «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ» بود. حضرت آقا در تفسیر آیۀ 256 سورۀ بقره اشاره میکنند: «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لَاانفِصامَ لَها؛ این یک معرفت است، این یک اصل است؛ کفر به طاغوت و ایمان به خدا.» یعنی ما همهی عالم وجود را تقسیم میکنیم به دو قسمت: یک قسمت منطقهی نفوذ طاغوت است، باید به آن کفر ورزید؛ یک قسمت منطقهی نفوذ الله است، باید به او ایمان آورد، باید او را باور کرد؛ هویت ایمانی در مقابل هویت کفر…»
شالودهی همۀ مباحثی که در فلسفهی علم، فلسفه هنر، ماهیت سینما و رسانه، فلسفه طب، غربشناسی، دشمنشناسی، فلسفه سیاست و… از او میشنیدیم همین ایجاد هویت ایمانی در مقابل هویت کفر بود. روی همهی وایتبردها و تختهسیاههای کلاسهایش عالم را با یک خط عمودی تقسیم میکرد به منطقهی نفوذ الله و منطقهی نفوذ طاغوت. این مسأله، ملکهی تمام زندگی شخصیاش هم بود. کارها و رفتارهای شخصی و خانوادگیاش هم در منطقهی الله جا داشت و برای همین هم برای برخی رفتارهایش تعجببرانگیز بود.
مسألهی اول حسین، مسألهی اول جهان اسلام بود
انقلابیبودن حسین ترازی داشت که شاید خیلی از ماها از این تراز فاصله داریم. قطبنمای حرکتش متأثر از تمایلات و اجتهاد شخصی نبود. همواره متوجه امامین انقلاب اسلامی بود و برای همین مسألهی اولش، مسألهی اول جهان اسلام بود؛ یعنی آرمان آزادی قدس شریف و محو اسرائیل و صهیونیسم از جهان.
این مسأله خیلی نیاز به توصیف و نقل خاطره ندارد. نیاز به تأمل دارد که چگونه یک مؤمن خود را تماماً در جنگ حق و باطل میبیند و در جبههی حق نگاه همه را متوجه به ماهیت، هویت، مأموریت، نقشه و ابزار شیطان و اصحابش میکند، پس تمرکز او در مسألۀ ضدیت با صهیونیسم جهانی یک برداشت شخصی از اولویت نبود، منبعث از موقف مجاهدت او بود در نزاع جهانی حق و باطل.
حسین با این نحوۀ عروجش در شام عرفه و شب عید قربان با تمامی اعضای خانواده عزیزش برای همۀ رفقا و دوستان، نکتهای ناب داشت و آن هم ضرورت جهاد و مبارزۀ خانوادگی است حتماً این تقدیر که حقیقتاً برای همهی ما جانسوز بود، پیامآور معیت خانوادگی او بود در عرصه مبارزه. خداوند همهی آنان را در سفر به جهان آخرت همراه و همسفر کرد تا سیر اصلی حیات و این زندگی بدون وقفه ادامه یابد و این تلخی دنیایی این داغ را برای او و عزیزانش شیرین میکند.
امروز ظاهر حسین از عالم رفته است و کتابها و آثاری از او به یادگار مانده؛ اما حقیقت آن است که حسین مانده است و به اعتبار همهی لحظات مجاهدتش و همهی انسانهای دلبستهاش همچنان در مسیر مبارزه با طاغوت حضور دارد و این حضور مرهون لطف الهی به همهی آنانی است که در راه حق، جان و مال و عزیزانشان را فدا کردند.
«وَلاتَحسَبَنَّالَّذينَ قُتِلوا فی سَبيلِاللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ؛ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.»
میماند یک دعا: خدایا برادر عزیزمان، محمدحسین فرجنژاد را با برادر شهیدمان محمدحسین محمدخانی در رجعت موعود بازگردان تا بار دیگر در رکاب ولیاللهالاعظم جانی دوباره تقدیم کنند.
دیدگاهتان را بنویسید