اخبار روز

ورود / عضویت

یهودیان مخفی و تأثیر آنان در تحریف مسیحیت

يهوديان مخفی با كمال ظرافت، افكار و عقايد مسيحيان را تغيير دادند. پولس انجيل را تغيير محتوا داد و يهود با نفوذ دادن پولس، جهان مسيحيت را با كمال زيركی،‌ در اختيار خود درآوردند.
یهودیان مخفی

نفوذ یهودیان مخفی در مسیحیت

سخن از یهود هرگز پایان نخواهد یافت تا آنگاه که حیات دولت نامشروع صهیونیستی که با پشتیبانی قوی استکبار جهانی و در رأس آن (ایالات متحده آمریکا) و دیگر کشورهای مسیحی (اروپا) و در رأس آن‌ها انگلیس و فرانسه سرزمین مقدسی را غصب و اهالی آن را آواره کرده‌اند، به پایان برسد.

یهود توانایی تثبیت سیطرۀ خود را از طریق لابی‌های صهیونیستی که بر تمام امور و شئون این کشورها حکم می‌راند، به دست آورده است و این امر پس از تخریب دیانت این کشورها که همان مسیحیت است، ممکن گردید.

آن‌ها مسیحیت را به طور کلی از مفاهیم و عقایدش تهی نمودند. از اولین قرن آغاز مسیحیت، در پی انحطاط دیانت مسیحیت بودند. هنگامی که شائول یهودی (پولس)، در این دین رخنه کرد و مسیحیت را تحریف کرد.

مسیحیت

از آن زمان، دیانت مسیحیت رو به نزول گذاشت، تا جایی که آنان پایان این دیانت را مغرب زمین اعلام کرده و سیستم و نظریه‌ها و آرای فلسفی که امروزه به فلسفۀ غرب مشهور است، به جای آن قرار دادند. فیلسوفان یهودی، سابقه‌ای طولانی در پيوند و انتشار این‌گونه فلسفه‌های الحادی و کفرآمیز داشته‌اند و یکی از نویسندگان فرانسوی، موسوم به لوک فری که برخی او را از فلاسفه معاصر فرانسه به حساب می‌آورند، هنگامی که پست وزارت آموزش و پرورش را در زمان ژاک شیراک، رئیس جمهور فرانسه، در اختیار داشت، اعتراف نمود:

لوک فری
لوک فری

«فلسفه در غرب، در دوران اخیر، جایگزین دین گردیده است و مردم دیگر به دنبال آرامش بخشیدن به نگرانی‌های خود از طریق مسیحیت نبوده و جهت و سمت‌گیری آنان تنها به سوی فلسفۀ قدیم و جدید می‌باشد. این یک تحول شگفت‌آور و خیره‌کننده است که نظیر آن تا به حال در هیچ یک از نقاط جهان دیده نشده است، از این رو، آنچه اکنون بر غرب حکم می‌راند، فلسفۀ سکولاریسم است»[1]

فیلسوفان یهود توانستند از این‌گونه نظریات و آرای فاسد فلسفی، حداکثر بهره‌برداری ممکن را با جایگزین کردن آن به جای دیانت مسیحی بنمایند. چگونه دست‌های پنهان یهود توانست افکار و عقاید دیانت مسیحیت را تغییر دهد؟ پروتکل‌های یهود چنین نوشته شده‌اند: و به زودی فلاسفۀ ما زشتی‌های تمامی ادیان غیریهودی را آشکار و رسوا خواهند نمود؛ اما هیچکس بر دیانت ما سلطه نخواهد یافت.

زیرا دین ما حق است، ما در همه کشورهایی که رهبری جهان را در دست دارند، ادبیات بیمارگونۀ کثیفی را که موجب فساد روح‌ها می‌شود، شایع می‌کنیم و به‌زودی، پس از مدت زمان کوتاهی که به رسمیت شناخته شویم، بر سیطرۀ بیشتر چنین ادبیاتی ادامه خواهیم داد تا اشاره‌ای آشکار به اختلاف آن با آموزه‌هایی باشد که از مواضع پسندیدۀ ما ناشی شده است و به زودی دانشمندان ما که به منظور رهبری مردمان غیریهود تربیت گردیده‌اند، با ایراد خطابه‌ها و برنامه‌ریزی و رهبری مذاکرات، بر عقل‌های مردان تأثیر گذارده و آن‌ها را به سوی این گونه دانش‌ها و افکار که هماهنگ با منافع ماست، جذب خواهند نمود.[2]

انحراف مسیحیت

آن‌ها افکار انحرافی خود را شایع کردند و ایادی پنهان یهود از طریق همین عوامل و خائنانی که به لباس دیگر ادیان درآمدند، توانستند به درون ادیان نفوذ کنند. چه بسیار یهودیانی که به لباس مسیحیت درآمدند و به ریاست کلیسا رسیدند و آن را از درون تهی کردند و چه بسیار یهودیانی که به فلسفه گرویدند تا نظریات و افکاری را بسازند که در تضاد با تمامی هنجارها و سنت‌ها و اخلاق و ادیان باشد.

انحطاط بنی‌اسرائیل

الف. نفس پرستی و آزمندی

پس از استقرار بنی‌اسرائيل در منطقۀ قدس، دانش‌هایی كه آنان در صحرای سينا از موسی(ع) آموخته بودند، با تجربۀ علمی همراه شد و مجموعۀ توانمندی در آنان به وجود آورد. اگر اين توانايی‌ها در راستای اهداف انبياء باقی می‌ماند، می‌توانستند اين وعدۀ خداوند را تحقق بخشند كه فرمود:

وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ[3] ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روی زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.

چرا كه آنان، هم توان علمی داشتند و هم توان تجربی، تنها نياز آنان، انطباق معنويت با قدرت بود، قدرت گاهی به سمت تبديل شدن به خواهش‌های نفسانی می‌رود و اين، با هدف الهی قابل جمع نيست. يهود گرفتار حسد و آزمندی فراوان به زندگی دنيا شده بود:

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[4] آيا حسد می‌كنند بر مردمان بر آنچه ايشان را الله تعالی داده است از فضل خود.

اگر انسان در پی نيازهای دنيایی رود و از خدا فاصله بگيرد، صفت حرص، سيری‌ناپذيری،‌ حسد، ترس و… او را فرا می‌گيرد. بنی‌اسرائيل تا هنگامی كه در مسير حق و خدا هستند، به آسانی به حاكميت دست می‌يابند؛ توان اجرا و گسترش آن را نيز دارند. اما انحراف در بين آن‌ها ايجاد شد و هرم خواسته‌ها و مفاهيم، معكوس شد.

ب. نژادپرستی

يهوديان، همواره خود را (قوم برگزيده) می‌خوانند و اين اعتقاد كه آنان قوم برگزيده‌اند، مقوله‌ای اساسی در آيين يهود است. در تلمود آمده است كه اسرائيل، به دانه زيتون شبيه است؛ چرا كه زيتون امكان آميختن با مواد ديگر را ندارد.[5] از آن سوی، قرآن نيز به برتری دادن آنان اشاره كرده است:

يَا بَنِی إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُكُمْ عَلَی الْعَالَمِينَ[6] ای بنی‌اسرائيل، نعمتی را كه بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانيان برتری دادم، به ياد بياوريد.

نژاد پرستی یهود

خداوند آنان را بر جهانيان برتری داده بود و عنايت خويش را همواره بر آنان نازل می‌كرد، اما آنان دچار خطای بزرگی شده بودند و گمان می‌كردند خداوند نژاد آنان را ارج می‌نهد؛ در حالی كه خداوند بنی‌اسرائيلی را ارج می‌نهد كه به آموزه‌های موسی (ع) ايمان آورد و پيامبران پس از او، نيز پيامبر موعود را تصديق كند. ملاك برتری نزد خداوند تنها ايمان است.

وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ[7] و بترسيد از روزی كه هيچكس ديگری را به كار نيايد و فديه پذيرفته نشود و شفاعت سودشان نكند و كسی به ياری‌شان برنخيزد.

اينكه خداوند فلسطين را مقدر آنان كرده است[8] هدف حاکمیت دين بر زمين است. اما بنی‌اسرائيل گمان كردند كه خدا اين سرزمين را برای نژاد آنان مقدر کرده است. نتیجۀ نژادپرستی‌شان اين شد كه پشتوانه و نيروي الهی را از دست دادند؛ چون بنی‌اسرائيل با اين تفكر، ديگر اجازۀ رشد و پیشرفت کسی غیر از یهود را در سيستم حكومتی نمی‌داد و مردم را به استضعاف می‌کشاند. در تقسيم مواهب قدرت نيز، بنی‌اسرائيل مقدم‌اند.

ج. دوری از خط انبيای الهی

با بروز تفكر نژادپرستی، حفظ حكومت نيازمند کنترل ذهن توده‌ها است؛ عده‌ای را بايد به مشغوليت‌های كاذب دچار کرد و برخی را با شراب و شهوت و پول‌پرستی سرگرم كرد. از آنجا كه مردم در اين حكومت‌ها، ديگر با حاكمان همکاری نخواهند كرد، در نتيجه، قدرتِ غیرالهی، مروج انحرافات می‌شود.

یهودیان مخفی

از اين رو مدتی كه از حكومت يوشع (ع) گذشت و حاكميت به مذاق بنی‌اسرائيل مزه داد، انحرافات آغاز شد و پیوسته از انبيا‌ فاصله گرفتند و سپس حاكميت دچار بی‌نظمی شد. اما تفكر حاكميت بنی‌اسرائيل، در بين آنان رسوخ كرد و تفكر يهودی و يا به تعبير ديگر صهيونيستی ايجاد شد. انبياء تلاششان اين بود كه بنی‌اسرائيل را از اين تفكر انحرافی نجات داده و هدایت کنند.

 

د. كشتن پيامبران

خداوند برای اصلاح اين قوم پيامبران متعددی برمی‌انگیزاند؛ اما آنان فرستادگان خدا ‌را می‌كشتند. لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَي أَنفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ[9] ما از بني‌اسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبرانی بر ايشان فرستاديم. هرگاه كه پيامبری سخنی می‌گفت كه با خواهش دلشان موافق نبود، گروهی را تكذيب و گروهی را می‌كشتند.

خداوند قتل انبيا را به اين قوم نسبت می‌دهد، در حالی كه همهٔ بنی‌اسرائيل پيامبركش نبودند. دليل آن، است كه آنان گرد محور و سازمانی منحرف جمع شده بودند و كار آن سازمان را تأييد می‌كردند. ما از آن سازمان به سازمان يهود تعبير می‌كنيم. سازمانی كه هم دوره ديده، هم تجربه اندوخته، و امروز نيز منحرف شده است. اينان همه، همانند دزدانی هستند كه با چراغ روشن آمده‌اند و انبيا‌ درصددند اين چراغ به دستان را از دزدی بازدارند.[10]

انحراف یهود

تعریف یهودیان مخفی

یهودیان مخفی در ادیان دیگر، در طول تاریخ، یهودیانی هستند که لباس ادیان آسمانی دیگر، مانند مسیحیت و اسلام را بر تن می‌کنند و از روی کینه و خشم و تنفر نسبت به آنان، موجب بی‌ثباتی و تزلزل درونی در ادیان می‌شوند.

بر این اساس، برخی از یهودیان به دین مسیحیت درآمده و مسیحیت خود را به علنی کردند، اما یهودیت خود را برای حفظ جان و از روی نفاق مخفی می‌نمایند و تمامی این‌ها به منظور از میان بردن و تحریف دین مسیح و تخریب عقاید این دین از درون می‌باشد؛ همان‌گونه که پولس یا شائول و دیگر یهودیان پس از او در طول تاریخ برای تحریف مسیحیت انجام دادند.

یهودیان مخفی

همچنین یهودیان مخفی، کسانی هستند که از روی نفاق و حفظ جان، اسلام آورده و با حفظ عقاید یهودی‌شان، خود را مسلمان معرفی می‌کردند، از اولین کسانی که به این ترفند دست یافتند، یک یهودی یمنی، به نام عبدالله بن سبأ و گروه او بودند که توانستند در صفوف مسلمانان رخنه نموده و بذر تفرقه و اختلاف را میان آنان بکارند. آنان تا حدی در این کار موفق بودند اما موفق به تحریف «قرآن کریم» نگردیدند؛ زیرا خداوند عزوجل خود حفظ آن را به عهده گرفته و در این‌باره فرموده است:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[11] ما خود ذکر (قرآن) را نازل و خود نیز از آن محافظت می‌نماییم.

با این همه، موفق به گسترش شکاف و اختلاف میان مسلمانان گردیدند، از این رو مقصود ما از یهودیان مخفی، یهودیانی است که دین خود را مخفی نموده و وفاداری و گرایش خود به دیگر ادیان را ابراز داشته و آشکار کرده‌اند.

مارانو یا مارانوس، نام گروهی از یهودیان است که در قرن پانزدهم میلادی در اسپانیا و پرتغال به مسیحیت گراییدند. آنان به نام‌های کونفرسوس یا کسانی که به دین جدید هدایت شده‌اند و کریستاس نونوس یا مسیحیان جدید خوانده شده و یهودیان مخفی موجود در ترکیه نیز یهودیان دونمه نامیده می‌شوند.

یهودی مخفی

مقصود ما از یهودی مخفی، یهودیانی است که با وجود گرایش به دین اصلی خود (یهودیت) برای حفظ جان یا از روی نفاق، تظاهر به پذیرش دین دیگری غیر از یهودیت می‌نمایند.

در ادامه به بررسی نقش یهودیان مخفی می‌پردازیم. یهودیانی که برپاکنندۀ آتش انقلاب‌ها، فتنه‌ها و جنگ‌ها در دوران جدید، به ویژه جنگ‌های جهانی اول و دوم از طریق سازمان‌های سری و مخفی که به همین منظور تأسیس گردیده است، بوده‌اند.

نقش یهودیان مخفی در تحریف دین مسیحیت

بدون شک یهودیان مخفی نقشی مهم و اساسی در تحریف دین مسیحیت در زمان پیدایش و حتی در دوران جدید داشته‌اند. نشانۀ آن را می‌توان در سال ۱۹۶۳ م. در اعلام مجمع واتیکان بر تبرئه یهود از خون مسیح (ع) مشاهده نمود. کاردینال آلمانی، ضمن تسلیم کردن این سند به پاپ واتیکان، اظهار داشت: این سند حاصل مطالعه یک روز یا یک شب نیست؛ بلکه این خلاصه و چکیدۀ مطالعات و بررسی‌های فراوان است.

پاپ بیست و سوم نیز با امضای این سند، پرده از آخرین تلاش یهودیت معاصر و موفقیت آن در وادار ساختن مسیحیان به دست کشیدن از یکی از مهم‌ترین عقایدشان فرو انداخت. او با این اقدام، به مخالفت با انجیل برخاست که در آن به نقش اساسی یهود در مصلوب نمودن مسیح بر اساس اعتقاد آنان تصریح شده است؛ زیرا در (سفر اعمال رسولان) پطرس به سه هزار نفر از یهودیان می‌گوید: این همان عیسی است که شما او را مصلوب نمودید.

در انجیل متی که یکی از کشیش‌های طایفه قبطی آن را استشهاد کرده، متون انجیلی که در آن تصمیم یهود برای مصلوب کردن مسیح و نیز رهایی و به آسمان رفتنش را انکار می‌کند، ذکر کرده و به عنوان دلیل، این سخن یهودیان را نقل می‌کند: مسؤولیت خون او بر عهدۀ ما و فرزندان ماست.

انجیل متی

تاریخ‌نگار یهودی، جوزفس ولایس (۲۷ ـ ۹۷ م.) می‌گوید: در آن هنگام مردی حکیم زندگی می‌کرد که نام او عیسی بود و به رفتار پسندیده و تقوا مشهود بود تا جایی که می‌گوید او مسیحیت است که رهبران و بزرگان امت ما (یعنی یهود) از او شکایت داشته و پیلاطس بیزانسی او را برای مصلوب شدن تسلیم کرد.

این مورخ یهودی که در اوایل قرن اول میلادی می‌زیست، از دیانت مسیحیت پیروی نمی‌کرد و بر دین یهود از دنیا رفت. یک یهودی مصری به نام شاهن ماکاریوس در مورد او می‌گوید: او از دیانت مسیحیت پیروی نمی‌‌کرد و پدر وی در بالاترین مناصب کاهنی بود. او بر مذهب فریسی‌ها تربیت شد و مسیحیان را همچون دشمنان و حسودان نسبت به خود به حساب می‌آورد.

جوزفس ولایس از بارزترین مورخانی به حساب می‌آید که به این متن به عنوان دلیلی بر مصلوب شدن مسیح تأکید می‌کند؛ اما بسیاری از مسیحیان با این متن و تأکیدش مخالفت می‌کنند؛ برای مثال پل مایر، استاد تاریخ قدیم کرسی راسل سیبرت در دانشگاه میشیگان غربی، پس از آنکه سخن جوزفس را که مسیحیان او را منحرف می‌دانند، به چالش می‌کشد، می‌گوید: با وجود اینکه این متن به صورت حرفی در دست‌نوشته‌های جوزفس که به اوایل قرن سوم باز می‌گردد، ذکر شده است، مورخ کنیسه‌ای، یوسوبیوس همراه با دانشمندان دیگر، در صحت حملات به مسیحیت در متن، تردید کرده‌اند؛ زیرا جوزفس، عیسی را همان مسیحی که پس از مرگ از قبر برخاست، نمی‌دانست و الا یهودی و غیر مسیحی باقی نمی‌ماند.

ما با استدلال دربارۀ همین متون از سخنان و نوشته‌های خود مسیحیان، صحت تحریفات آن‌ها را اثبات می‌کنیم؛ اما به عنوان مسلمان به سخن خدای تعالی در مورد مسیح(ع) و یهود ایمان داریم، آنگاه که می‌فرماید:

فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِم بَآیَاتِ اللهِ وَقَتْلِهِمُ الأَنْبِیَاء بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً ٭ وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَانًا عَظِیمًا ٭ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ٭ بَل رَّفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا[12]

«پس به [سزای] پیمان‏شکنی‏شان و انکارشان نسبت به آیات خدا و کشتار ناحق آنان [از] انبیا و گفتارشان که دل‌های ما در غلاف است؛ [لعنتشان کردیم] بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دل‌هایشان مُهر زده و در نتیجه جز شماری اندک از [ایشان] ایمان نمی‌‏آورند و [نیز] به سزای کفرشان و آن تهمت بزرگی که به مریم زدند و گفتۀ ایشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند؛ لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که دربارۀ او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شک شده‌‏اند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروی می‌‏کنند و یقینا او را نکشتند؛ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است.

عمليات يهود برای تخريب دين مسيحیت

نخستین تحریف‌های دین مسیحیت به دست مردی از یهودیان متعصب رخ داد که با وجود اعلام مسیحی بودن خود، بیشترین اذیت و آزار را بر مسیحیان اعمال کرد. او کسی نبود جز پولس (پل) یا شائول یهودی که خود مسیحیان درباره‌اش می‌گویند: شائول در شهر طرسوس زندگی می‌کرد و پدرش از یهودیان معتقد به سنت‌ها و عادات و رسوم یهودی بود و مادر وی از شخصیت‌های ممتاز بود و کارهای قابل توجهی را ارائه می‌کرد، از این رو دولت روم با پاداش‌های معنوی از او حمایت می‌کرد.

پولس

بر این اساس او و خاندانش از امتیازات شهروندان رومی بهره‌مند گردیدند و شائول نیز مفتخر به عبرانی بودن بود. او زبان و فلسفۀ یونانی را به خوبی می‌دانست، احساس راحتی برای شائول تا زمانی که حتی یک مسیحی را در آسایش می‌دید، امکان‌پذیر نبود؛ زیرا قلب وی هیچ‌گاه از ریختن خون مسیحیان سیری‌پذیر نبود و این کار را به عنوان یک کار مقدس و خدمت به خداوند تلقی می‌کرد.

زیرا گمان می‌کرد که نام مسیح مشابه کاتاریسم در دیانت یهود است، از این رو اقدام به تخریب کلیسایی در اورشلیم و قتل و تهدید مسیحیان از روی انتقام‌جویی نمود و حامی او در این اقدامات، رئیس کاهنان یهودی بود. در حالی که قطعا رئیس کاهنان نیاز به وجود فردی که او را برای آزار و شکنجه پیروان عیسی برانگیزد، نداشت؛ اما در این جوان شورشی با غیرت نسبت به جلال و شکوه خداوند، مردم او، قانون، هیکل و سنت‌های پدران چیزی را می‌یافت که او را شادمان می‌کرد، از این رو نامه‌هایی را به این جوان داد که از تمامی مجامع، اجتماعات و یهودیان در دمشق می‌خواست که در برابر هر مؤمن به عیسی، پایداری و مقاومت ورزند.[13]

این سخن خود مسیحیان درباره پولس یهودی یا شائول است که پس از آن ظاهراً به دین مسیحیت درآمد و دین مسیح عیسی بن مریم (ع) را تحریف و تبدیل کرد. پس از فقدان عيسی (ع) سازمان يهود، نفس راحتی كشيد، اما مبارزه با ايشان و دين مسيح همچنان ادامه يافت. به گفته اناجيل، حضرت عيسی (ع) پطرس[14] را به جانشينی خود در امور مختلف برگزيده است و امت خود را به پيروی از او فراخوانده است.

انجیل

از عبارات انجيل چنين برمی‌آيد كه مأموريت پطرس عام بوده و شامل غير يهوديان نيز ‌شده است. پطرس پس از صعود عيسی (ع) به آسمان، در ميان پيروان او نقش محوری داشته است. اين أمر به خوبی از عبارت باب اول كتاب اعمال رسولان برمی‌آيد. حتی پطرس در مواردی نيز به سراغ غيريهوديان رفته و بين آن‌ها فعاليت كرده است. تا حدود سال 40 ميلادی، يعنی حدود ده سال پس از حيات زمينی عيسی (ع)، اوضاع به همين روش بوده است تا اينكه در اين زمان، شخصی به نام شائول، به مسيحيت می‌گرود و به پولس، تغيير نام می‌دهد. پولس، از فريسيان و بزرگان يهود و دشمن سرسخت مسيح بود.

او بر مسيحيان سخت می‌گرفت و آنان را مورد شكنجه و آزار قرار می‌داد. او برای دستگيری نوايمانانِ مسيحی كه گريخته بودند، از رئيس كاهنان نامه گرفته بود و به سوی دمشق رفت. به گفتۀ كتاب اعمال رسولان، باب نهم، در نزديکی دمشق، نوری اطراف او درخشيد و صدايی شنيد كه به او گفت: شائول، شائول، براي چه بر من جفا می‌كنی؟ او پرسيد: تو كيستی؟ و پاسخ شنيد: من آن عيسی هستم كه تو بر او جفا می‌كنی. سپس حضرت به او دستور می‌دهد كه به شهر برود تا دستور بعدی به او برسد.

نقاشی تخیّلی از دیدن نور عیسی (ع) توسط پولس در مسیر دمشق
نقاشی تخیلی از دیدن نور عیسی(ع) پولس در مسیر دمشق

هنگامی كه پولس وارد دمشق شد، مؤمنان مسيحی به وحشت افتادند و معابد مسيحی هشدار دادند كه شائولِ يهودی آمده و آتشی به راه خواهد انداخت. وی وارد معبدی شد و گفت: نترسيد، من با شما همفكر هستم. تا كنون خطا می‌كردم و اكنون دريافته‌ام كه حق با شماست و عيسی مرا به پيروی از مسير حق فراخوانده است. اين ماجرا را لوقا، كه بعدا به دست پولس (يا سولس) ايمان آورده و شاگرد خصوصی او بوده است، در كتاب اعمال رسولان نقل كرده است.

هشت باب نخستين اين كتاب درباره پطرس (جانشين راستين عيسی) و تلاش‌های اوست، اما از باب نهم به بعد، پطرس فراموش می‌شود و پولس جای او را می‌گيرد! پولس به مسافرت‌های تبليغی بين امت‌ها می‌پردازد و باعث مي‌شود عدۀ فراوانی در شهرهای مختلف به آیین مسيحيت درآیند. حتی برنابا كه از حواریان عیسی (ع) بود، نخست جذب عقايد دروغين پولس شد. پولس تمام تفسير تورات را می‌دانست و آن را حفظ کرده بود. به تدريج برنابا دريافت كه تعاليم پولس دارای نقطه‌های انحرافی است. به او اعتراض كرد؛ اما پولس پاسخ داد: تفسير من و تو از انجيل متفاوت است.

به تدريج بين پولس و حواريان ديگر، از جمله پطرس، اختلافاتی روی می‌دهد كه شامل ابعاد عقيدتی، عملی و رهبری جامعه مسيحيت نيز می‌شود. پولس برگزيدگی پطرس از سوی عيسی (ع) را می‌پذيرد، اما مدعی می‌شود مأموريت پطرس تنها در ميان يهوديان بوده و بعدا حضرت عيسی، همان مأموريت را در امت‌ها به او سپرده است ولی مسأله بدين‌جا نمی‌انجامد، بلكه پولس رو در روی پطرس می‌ايستد و با او مخالفت می‌كند و حتی او را به نفاق متهم می‌دارد. (و ساير يهوديان هم با وی نفاق كردند، به حدی كه برنابا نيز در نفاق ايشان گرفتار شد.)[15]

حواريون

دو پرچم در جامعه مسيحی آن زمان برافراشته شد و در نتيجه مردم نيز به دو گروه تقسيم شدند. دسته‌ای بنا به سفارش مسيح (ع) از پطرس و حواريان پيروی كردند و دستۀ ديگر كه بيشتر غيريهوديان بودند، پولس را به رهبری برگزيدند.

پولس الاهياتی جديد پديد آورد كه با سخنان عيسی (ع) مطابق نبود. به اعتقاد او، عيسی (ع) جنبۀ الوهی و فوق بشری داشت و او خدا بود كه جسم گرفت تا به صليب رود و قربانی گناه انسان (خوردن میوهٔ ممنوعه) شود. به تدريج علمای بزرگ آن زمان كه به مسيح اعتقاد داشتند، حقيقت را دريافتند ولی ديگر دير شده بود. پولس تمام انجيل‌ها را باطل اعلام كرد و تنها سخن خويش را حجت دانست.

مسیحیت در خدمت یهود

شاكلۀ دين عيسی، فريسی‌ستيزی بود و آشكارا به آن حمله كرده بود، اما پولس با نامه‌ها و كتاب‌های خويش، لبۀ تيز فريسی‌ستيزی عيسی را كند كرد و مسيحيت را با يهود آشتی داد. بدين ترتيب، يهود با نفوذ پولس در مسيحيت، آن را از درون تهی کرد كه تا کنون تمام جهان مسيحيت به خدمت يهود به كار گرفته شده است.

صاحب‌نظران، وی را دومین مؤسس آيین مسیحیت می‌دانند و معتقدند که این دانشمند درباری یهودی که اسمش در واقع شائول بود و قبل از اینکه به ظاهر مسیحی شود، در قدس مشغول تحقیق و مطالعه بر روی کتاب کابالا (کابالیسم یا همان تصوف یهودی) بود و با رخنه در دین مسیحیت، به همراه یارانش، پروژۀ انحراف دین مسیحیت را کلید زد و زمینه را برای ظهور اسطورۀ تثلیث و سه خدايی هند و یونان باستان در قاموس این دین فراهم آورد؛ پس از آن بود که خرافه‌ها و اسطوره‌های شرک‌آمیز هلنی (یونانی و رومی) رنگی مسیحی و مقدس به خود گرفتند و اولین و مهم‌ترین سنگ بنای انحراف دین مسیحیت بنا نهاده شد.

خرافه‌ی تثلیث
یک نقاشی درباره‌ی خرافه‌ی تثلیث

منظور از پولس، کوچک یا شائول یهودی می‌باشد و به معنی خواستار است که در شهر طرسوس از شهرهای ترکیه قدیم و تقریباً در سال چهارم میلادی متولد شد؛ خاخامی یهودی با نام گمالائیل او را تحت تعلیم و تربیت قرار داد. پولس هیچ‌گونه ملاقاتی با مسیح (ع) نداشته و از شاگردان وی نبوده است، او نیز همچون یهودیان اورشلیم (قدس) دست به آزار و کشتار مسیحیان و حتی اسیر کردن و تسلیم نمودن آنان برای اعدام به دست رومیان می‌زد. او مسیحیانی را برای مجازات به اورشلیم می‌برده است که به سبب ایمان به مسیح، دارای ایمانی افزون‌تر از او بوده‌اند؛ زیرا آن‌ها مسیح را تصدیق و به او ایمان داشتند.

اما او بنا بر اقرار خود، آن‌ها را مورد اذیت و آزار داده و شکنجه می‌کرد، با این حال عیسی (ع) در راه تنها بر او ظاهر گشته است و نه برای آن مسیحیان، تا از این طریق اسباب راحتی آن‌ها را فراهم آورد و آنان را یاری نماید. هنگامی که او به نور پدیدار شده از عیسی ناصری نگریسته، برای مدتی او را کور کرده است؛ اما آن‌ها را با وجود اینکه بر اساس روایت دروغین و ساختگی به نور می‌نگریسته‌اند، کور نکرده است او صدایی را شنیده است که افراد همراه او نشنیده‌اند، با اینکه آن‌ها نور را دیده و شاهد آن بوده‌اند؛ اما دروغ آشکار و واضح او در تناقض آشکار کلام او پدیدار می‌گردد.

خود او در اعمال رسولان فصل نهم می‌گوید: و اما مردانی که همسفر من بودند، ساکت ایستاده بودند و به آن صدا گوش می‌کردند؛ اما کسی را مشاهده نمی‌کردند او در روایت اول می‌گوید: نمی‌شنیدند و تنها نور را می‌دیدند؛ اما در روایت دوم می‌گوید: می‌شنیدند، اما چیزی را نمی‌دیدند. به این دروغ جعلی و ساختگی توجه کنید. پولس در خلال روایتی که ذکر می‌کند: به عقیده‌ای اعتراف و اقرار می‌نماید که مسیح (ع) آن را نیاورده است و آن این است که پروردگار ـ بر اساس سخن باطل او ـ همان عیسای ناصری است و ادعا می‌نماید که عیسی او را به پذیرش دین مسیحیت و فراخواندن مردم به آن دعوت کرده است.

ظاهر شدن عیسی (ع) بر شائول (پولس) در راه دمشق
ظاهر شدن عیسی (ع) بر شائول (پولس) در راه دمشق

از آنچه بیان شد، روشن می‌شود که پولس قبل از پذیرش مسیحیت، پیروان عیسی (ع) را آزار و اذیت شدیدی می‌کرده است و همه این‌ها را بنا بر گفتۀ خود، از روی ایمان و کسب رضایت خدای عزوجل انجام می‌داده است و البته همچون یک یهودی صالح ایمان داشته است که حقیقت کامل همان است که او و همتایان یهودی‌اش از آن پیروی می‌کنند.

پیروان عیسی (ع) در نزد او از گمراهان کافر بوده‌اند؛ اما پس از پذیرش مسیحیت به باورهای کاملا متناقض با آن، ایمان می‌آورد و معتقد می‌شود حقیقت مطلق، همان چیزی است که مسیحیان از آن پیروی می‌نمایند و دروغ و پستی، آن چیزی است که یهود و مشرکان دوگانه‌پرست که ایمان او را نمی‌پذیرند، از آن پیروی می‌کنند و پولس چیزی جز یک لشکر دنیوی برای پیروزی بر یهود و دوگانه‌پرستان و پیروان آنها و حتی شکنجه و کشتار جمعی آن‌ها، کم نداشت؛ همان‌گونه که چنین خشمی را علیه کسانی که انجیل او را نمی‌پذیرفتند نیز اعمال می‌کرد.

در نتیجه شائول همچون فردی با حداکثر قدرت، متکی به نفس، جاه‌طلب، پایدار در اهداف که هیچ چیز او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمی‌دارد، باقی می‌ماند. چنین فردی در میان مؤلفان کتاب‌های عهد جدید، در هیبت منحصر به فرد است. او از شخصیتی مهیج و جذاب برخوردار است، همان‌گونه که به لحاظ هوش نیز در سطح بسیار بالایی قرار داشته، از انرژی و قدرت اراده عظیمی سود می‌برد و از حماسۀ شکست‌ناپذیری برخوردار است که کسی را یارای متوقف کردن آن نیست.

مسيحيت يهودی

يهوديان با كمال ظرافت، افكار و عقايد مسيحيان را تغيير دادند. امروزه نيز شایع کرده‌اند كه برای ظهور عيسی (ع)، بايد قدس تحت حاكميت يهود قرار گيرد؛ يعنی يهوديه تشكيل شود. قدس بايد دست دشمنان عيسی (ع) بيفتد تا عيسی (ع) در آنجا ظهور كند! اين يک تناقض آشكار است. پولس با كمال ظرافت، انجيل را تغيير محتوا داد. يهود با نفوذ دادن پولس، جهان مسيحيت را با كمال زيركی،‌ در اختيار خود گرفت.

همه‌جا حاكميت‌ به حسب ظاهر دست مسيحيان است و در باطن دست يهوديان. كانديداهای رياست جمهوری در بسياری از كشورهای غربی بايد دربارۀ يهوديان حرف‌های جانبدارانه بزنند، تا رأی بياورند! چنان بر افكار جهان مسيحيت، تفكر يهودی حاكم است كه اگر كانديدای آنان از يهوديان تعريف و تمجيد كند، مسيحيان به او رأی می‌دهند. اين وضعيت در زمان روم نيز حاکم بود، ولی تدبير یهود بر حركت مخفيانه بود.

پیوست‌ها و منابع:

[1] نقل از کتاب غلبه بر ترس، لوک فری، [ناشر: اوویل جاکوب ـ پاریس / ۲۰۰۶ م.] عرضه و تحلیل در روزنامۀ اماراتی البیان، روز بیستم آگوست سال ۲۰۰۹ م. برابر با ۲۸ شعبان ۱۴۳۰ ه‍. ق.

[2]  پروتکل‌های صهیون، پروتکل چهاردهم، ص ۱۵۳، ناشر: دارالکتاب العربی، چاپ پنجم، ۱۹۸۰، ترجمه استاد عباس محمود العقاد.

[3] قصص، آيه 5

[4] نساء، آيه 54

[5] رک: عبدالوهاب المسيری، موسوعه اليهود و اليهوديه، (قاهره: دارالشروق، 1999)، ج5، ص72.

[6] بقره، آيه 47

[7]  بقره، آيه 48

[8]   مائده، آيه .21: ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ.

[9]  مائده، آيه 70

[10] ديگر ويژگی‌ها و باورهای منحط يهود كه در قرآن به آن اشاره شده عبارت‌اند از: رباخواری(نساء، آيه161)؛ تحريف كتاب آسمانی(بقره، آيه79)؛ انكار وحی(انعام، آيه91)؛ اعتقاد به فقير بودن خداوند و بی‌نيازی خود(آل عمران، آيه181)؛ اعتقاد به بسته بودن دست خداوند(مائده، آيه64)؛ پيمان شكنی(بقره، آيه100).

[11]  سوره حجر (۱۵)، آیه ۹.

[12] سوره نساء (۴)، آیات ۱۵۵- ۱۵۸.

[13] تفسیر عهد جدید، فصل نهم، هدایت شائول.

[14] نام اصلی پطرس، شمعون است. او اين لقب را از مسيح(ع) هديه گرفت. در منابع اسلامی نيز نام وصی عيسی، شمعون آمده است. رک: من لايحضره الفقيه، ج4، ص174؛ الاحتجاج، ج1، ص263؛ ارشاد القلوب، ج2، ص311؛ تفسير قمی، ج1، ص103.

[15] رساله پولس به غلاطيان، باب 2، شماره 11و13.

بیشتر بخوانید:

یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *