جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
ورود
[suncode_otp_login_form]

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)

عضویت
[suncode_otp_registration_form]

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:20)
سایت استاد فرج نژاد
شروع کنید
0
آخرین اطلاعیه ها
لطفا برای نمایش اطلاعیه ها وارد شوید
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
  • خانه
  • سرویس‌های سایت
    • دشمن‌شناسی
    • رسانه و روحانیت
    • بازی‌های ویدیویی
    • رسانه‌های شرقی
    • سینما و تلویزیون غرب
    • سینما و تلویزیون ایران
    • رسانه و روانشناسی
    • فناوری‌های نوین
    • نقد موسیقی
    • سیاست و دشمن‌شناسی
    • تحولات منطقه
    • اقتصاد و دشمن‌شناسی
  • دسته‌بندی ساختاری
    • خبر
    • گزارش‌
    • گفتگو
    • معرفی کتاب
    • مقاله‌
    • یادداشت
  • فروشگاه
    • دوره‌ها
      • دوره زن و رسانه
      • دوره جامع ژورنالیسم
      • دوره مستندسازی با موبایل
      • دوره درسگفتار غرب‌شناسی
      • دوره رسانه و جنگ شناختی
      • دوره 0 تا 100 پریمیر
      • دوره آموزش عکاسی و تصویربرداری
      • دوره آموزش فتوشاپ
      • دوره آموزشی سواد رسانه
    • کتاب‌ها
  • دربارۀ استاد فرج‌نژاد
    • زندگینامۀ استاد فرج‌نژاد
  • رویدادها
  • تماس با ما
  • ثبت‌نام همایش دشمن‌شناسی
شروع کنید

وبلاگ

موسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج نژاد > مطالب سایت > دسته‌بندی ساختاری > یادداشت > نقد فیلم دانه انجیر معابد

نقد فیلم دانه انجیر معابد

1404-01-02
دسته‌بندی ساختاری، سرویس‌های سایت، سینما و تلویزیون ایران، مطالب سایت، یادداشت
نقد فیلم دانه انجیر معابد

بسم الله الّرحمن الّرحیم

نویسنده: محمدعلی چوپانیان | نقد فیلم دانه انجیر معابد

«دانه انجیر معابد» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی محمد رسول‌اف است که تهیه‌کنندگی آن را محمد رسول‌اف، رزیتا هندیجانیان، امین صدرائی، ژان کریستف سیمون و مانی تیلگنر بر عهده داشته‌اند. در این فیلم سهیلا گلستانی، میثاق زارع، مهسا رستمی، ستاره ملکی، نیوشا خشی و امینه آرانی به ایفای نقش پرداخته‌اند. موسیقی اثر از کارزان محمود، فیلم‌برداری توسط پویان آقابابایی و تدوین توسط اندرو برد انجام شده است.

شرکت‌های سازنده شامل ران‌وی پیکچرز، پارالل ۴۵ و آرته و پخش‌کنندگان آن پیرامید دیستربیوشن(فرانسه)، آلامود فیلم(آلمان) و فیلمز بوتیک(در سطح جهانی) هستند. نخستین نمایش این فیلم در ۲۴ مه ۲۰۲۴ در جشنوارۀ کن صورت گرفت و به‌دنبال آن در ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۴ در فرانسه و ۲۶ دسامبر ۲۰۲۴ در آلمان اکران شد. این فیلم ۱۶۸ دقیقه‌ای با مشارکت کشورهای ایران، آلمان و فرانسه، به زبان فارسی ساخته شده و در گیشه‌ فروش حدودا ۶٫۱ میلیون دلاری داشته است.

فیلم دانه انجیر معابد یک کمدی است با محوریت شخصیت‌هایی که بخشی از بازیگران اصلی طنز اثر، همان گردانندگان جشنوارۀ کن هستند. درواقع، با کمدی سیاهی مواجهیم که روایت آن حول محور مردی فرصت‌طلب شکل می‌گیرد؛ مردی که در آستانۀ دستیابی به بزرگ‌ترین موفقیت زندگی خود، گرفتار تلاشی می‌شود که خانوادۀ به شدت نابسامان و روان‌پریش او ناآگاهانه رقم می‌زنند و عملاً با رفتارهایشان او را از هر فرصت طلایی محروم می‌کنند.

این فیلم از حیث فضا و الگو، بی‌واسطه یادآور کمدی‌های سیاه دهه‌های پنجاه و شصت میلادی اروپا است؛ همان فیلم‌هایی که ذهن مخاطب را بی‌اختیار به شاهکار این گونه، یعنی قاتلین پیرزن ۱۹۵۵ ساختۀ الکساندر مکندریک، معطوف می‌کند.

وجه تمایز طنز دانه انجیر معابد، در حضور دو کارمند دادگاه انقلاب اسلامی است؛ یکی به دیگری حکم و اسلحه می‌دهد و هر دو با حالتی عصبی، سیگاری و بی‌قرار، همیشه در یک دفتر یا بوفه، در گفت‌وگو به‌سر می‌برند. این دو نفر چنان در رفتار و دیالوگ‌ها غرق در پارانویای اداری‌اند که تصور می‌شود شاید اصولاً دو دیوانه در یک تیمارستان هستند که به غلط تصور مقامات قضایی را دارند.

این فرضیه، با منطق فیلم و نشانه‌هایی مثل غیبت دیگر کارمندان، نبود هیچ قاضی یا وکیلی در آن ساختمان و حتی غیبت نگهبانان برای متهمان چشم‌بندزده‌ای که سرگردان پشت درها ایستاده‌اند، کاملاً سازگاری دارد؛ آن‌چنان که بیننده را نسبت به حقیقی بودن موقعیت‌ها به تردید می‌اندازد و این توهم جمعی را به عنوان مفهومی بنیادین برای فهم کنش‌ها و موقعیت‌های روایت، برجسته می‌کند.

در همین پلان از فیلم اتفاق جالبی می‌افتد:

تصویر مقوایی آقای بابک حمیدیانِ هنرپیشه، به عنوان یکی از شهدای ایران ایستاده و دست به سینه قرار گرفته است، شاید کارگردان نمی‌دانسته که آقای بابک حمیدیان نقش شهید بروجردی را بازی کرده و خود شهید بروجردی نیست.

بالاخره در این فیلم آقای بابک حمیدیان هم جزو شهدا قرار می‌گیرد.

این دو دیوانه یک دوست مشترک دارند به نام علیرضا که او هم فکر می‌کند بازجوست، بازجویی که با روش‌های بسیار منحصر به‌فرد و البته طنزآمیز سعی می‌کند از زیر زبان افراد حرف بیرون بکشد.

بازپرس که به‌تازگی حکم گرفته است، بعد از ساعت‌ها کار به خانه بازمی‌گردد، جایی که همسر و دو دخترش با چهره‌ای آرام و معقول به استقبالش می‌آیند؛ اما طولی نمی‌کشد که رفتارهای پنهان و ناپایدار روانی اعضای خانواده آشکار می‌شود و فضای به ظاهر امن خانه به تدریج رنگ می‌بازد. این جمع خانوادگی که نمایش خود را با گرمایی عاشقانه آغاز می‌کند، به ناگاه در دل یک سفر جاده‌ای، در مواجهه با دو زامبی انسان‌نما که آنان را به عنوان سوژه فیلم و عکس شکار می‌کنند، به وضعیت بحرانی کشیده می‌شود.

پدر خانواده پس از برخوردی تند، مهاجمان را در بیابان رها می‌کند، غافل از این‌که ویروس زامبی به وجود او و دختر کوچک‌ترش راه یافته است و با این انتقال، روایت وارد مرحله‌ای تاریک و اضطراب‌آلود می‌شود. حالا پدر و دختر رفتاری سرد و بی‌هدف دارند؛ خانه و خانواده جایی برای مهر و امنیت نیست، بلکه به صحنه‌ای از بیگانگی و خشونت بدل می‌شود و در نهایت، زنجیرۀ فروپاشیدگی با قتل پدر به دست دختر، کامل می‌شود؛ پایانی که نه فقط مرگ یک شخصیت، بلکه نابودی تمام ارزش‌ها و پیوندهای انسانی را فریاد می‌زند.

انگاری که فیلم دانه انجیر معابد یک فیلم پارودی است شبیه سری فیلم‌های فیلم ترسناک «Scary Movie» که پارودی و شوخی با فیلم‌های ترسناک است.

به نظر نگارنده فصل اول فیلم دانه انجیر معابد هجویه‌ای است بر جزیرۀ شاتر 2010 Shutter Island ساخته اسکورسیزی و در فصل آخر نیز فیلم مشهور درخشش 1980 The Shining اثر استنلی کوبریک را به سخره گرفته است.

این مقدمه طنز را خودم بیشتر از مطالبی که در ادامه تقدیم می‌شود دوست دارم، چون انصافاً دانه انجیر معابد بیشتر شبیه یک فیلم کمدی سیاه است با مجموعه آدم‌هایی که همگی دچار توهم خودبرتر هستند و فضای اطراف آن‌ها به هیچ عنوان آن‌ها را تأیید نمی‌کند.

دانه انجیر معابد نه داستان دارد و نه فیلم است

در سرتاسر فیلم، با وجود اینکه مرد به عنوان بازپرس ویژۀ دستگاه قضایی معرفی می‌شود و موقعیت شغلی او مکرراً در گفت‌وگوها و مناسبات خانوادگی برجسته می‌شود، حتی یک صحنۀ واقعی و اقناع‌کننده از عملکرد یا اقتدار حرفه‌ای او دیده نمی‌شود.

جای آنکه مخاطب شاهد تقابل شخصیت اصلی با بحران‌های شغلی یا موقعیت‌های جدی و ملموس باشد، فیلم صرفاً به اعلام زبانی این موقعیت اکتفا می‌کند و مرد را به کارمندی خنثی و کم‌اثر تقلیل می‌دهد که قدرت و نقش اجتماعی‌اش صرفاً روی کاغذ وجود دارد.

از این هم بدتر، تنهاترین تعاملی که او با یک همکار دارد، به شکلی مضحک، نه تنها از جدیت ماجرا می‌کاهد بلکه همکار او ـ با رفتارهایی حتی نابه‌نجارتر و دور از انتظار ـ عملاً وظیفۀ نقش‌آفرینی شخصیت اصلی را هم بی‌اثر و واهی نشان می‌دهد؛ چنان که گویی هر دو نه نمایندۀ ساختار قدرت و قانون، بلکه تیپ‌هایی کاریکاتورگونه و فاقد عمق روان‌شناختی‌اند که حضوری مکانیکی و بی‌خاصیت در روایت دارند.

در سوی دیگر، ادعای وقوع یک واقعۀ اجتماعی بزرگ به شکل مکرر توسط دختران خانواده تکرار می‌شود، اما فیلم عملاً از هرگونه بازنمایی خلاقانه یا حتی حداقلی از این رویداد سر باز می‌زند. تمام تلاش برای تصویر ساختن از این فاجعه، فقط به جست‌وجوی بی‌پایان کاراکترها در گوشی‌های تلفن همراه و نمایش کلیپ‌هایی پراکنده و نامنسجم محدود است؛ محصول نهایی نیز چیزی جز روایت تکه‌تکه و مبهم از حادثه‌ای که گویا خود سازنده هم اعتقادی به روایت آن نداشته، نیست. این ضعف تصویری و امتناع آگاهانه یا ناتوانی در بازآفرینی رویداد، عملاً فیلم را به نقل قول‌های مبهم و سکانس‌های بی‌اثر تقلیل داده است.

حاصل کار، فیلمی است که نه توان ساختن شخصیت‌های قابل باور را دارد و نه حتی در ساده‌ترین سطح، یعنی بازنمایی تصویری و روایت ماجراها، موفق عمل می‌کند. اگر قرار بود شرح وظایف شخصیت‌ها و ابعاد بحران فقط از دهان افراد شنیده شود و در تصویر و عمل حرفی برای گفتن نباشد، بی‌شک حتی یک پاراگراف مطبوعاتی هم قدرت اقناع و اثرگذاری بیشتری داشت تا چنین تجربه‌ای کم‌مایه، گنگ و سست بنیان در حوزۀ سینما.

چرخش‌های صدوهشتاد درجه‌ای شخصیت‌ها در فیلم، به‌ویژه مادر و دختران خانواده که در بخش عمدۀ روایت، وابستگی عاطفی و نوعی دلبستگی اغراق‌آمیز به پدر را نشان می‌دهند، نه تنها روند قابل‌قبولی پیدا نمی‌کند، بلکه کاملاً غیرمنطقی و ناگهانی رقم می‌خورد.

روابط خانوادگی ابتدا بر پایۀ محبتی پررنگ و حتی شیفته‌وار پیش می‌رود؛ اما ناگهان و بدون زمینه‌چینی روان‌شناختی یا روایی، همین افراد چنان دگرگون می‌شوند که به راحتی از محور عاطفی خود فاصله می‌گیرند و رفتارهایی متضاد با آنچه بیننده در بخش نخست فیلم از آن‌ها دریافت کرده است، از خود نشان می‌دهند.

این دگرگونی‌های دفعی تقریباً هیچ پشتوانه‌ای در رفتار، گفت‌وگوها یا حساسیت‌های شخصیتی ندارد و بیشتر به نوعی جابجایی مکانیکی سکانس‌ها و تمایلات شباهت دارد تا یک تحول تدریجی و منطق‌پذیر؛ به این معنا که تماشاگر، هیچ تقدم و تأخری در رشد یا فروپاشی روابط نمی‌بیند و انگیزه‌های تغییر نیز حتی با اغماض، قابل توجیه نیست.

ضعف بنیادی در پیرنگ و شخصیت‌پردازی از همین نقطه آغاز می‌شود: فیلم به جای ساختن تدریجی پیچیدگی‌های ذهنی و روانی شخصیت‌ها یا فراهم‌آوردن سرنخ‌هایی برای باورپذیر کردن تحولات عاطفی‌شان، صرفاً به سکانس‌هایی متکی است که در آن شخصیت‌ها انگار فقط ابزاری در خدمت پیشبرد اجباری روایت هستند.

در نتیجه، مخاطب نه‌تنها هیچ کشش عاطفی نسبت به شخصیت‌ها احساس نمی‌کند، بلکه در برابر تحولات ناگهانی آن‌ها نوعی بیگانگی و حتی گاه سردرگمی تجربه خواهد کرد؛ تا جایی که حس می‌شود منطق درونی داستان قربانی تظاهر و اغراق شده و کاراکترها، نه به‌عنوان موجوداتی با تاریخچه و دنیای درونی، بلکه صرفاً مهره‌هایی بی‌ریشه و تابع حکم نویسنده عمل می‌کنند.

شخصیت بازپرس مملکت که قرار است به‌زودی قاضی دادگاه انقلاب شود شخصیت ضعیف النفسی دارد که دکمه‌های لباسش را زنش برایش می‌بندد. از این‌ها که بگذریم رویدادهای داستانی فیلم روایتی ضد سینمایی دارند.

در این فیلم، تنها نقطۀ اوج واقعی در دقیقه هشتاد و دو و همزمان با گم شدن اسلحۀ بازپرس رخ می‌دهد؛ نقطه‌ای که به ‌وضوح تک‌ستون هیجان و التهاب فیلم باقی می‌ماند و انتظار می‌رود روند روایی را به سطحی تازه از بحران و تنش سوق دهد. اما همین نقطه اوج نیز به شکل مخدوش و بی‌ثمر رها می‌شود و فیلم بعد از این چرخش، هیچ تلاش معناداری برای حفظ ضرب‌آهنگ، ایجاد کشمکش تازه یا حتی پیشبرد داستان در مسیر منطقی انجام نمی‌دهد. نکته تأسف‌بار این است که پس از وقوع این بحران، فیلم عملاً در سکون فرو می‌رود، نه فقط نقطۀ اوج دومی ندارد، بلکه حتی از وضوح و سرزندگی همان بحران نخست نیز عقب‌نشینی می‌کند ـ تا جایی که تمامی خطوط روایی به سطحیّت و رکود کشیده می‌شوند.

این وضعیت نشان‌دهندۀ یک ضعف ساختاری جدی در معماری سناریو و مدیریت پیرنگ است؛ سازنده نه فقط آرایش و توالی نقاط عطف را نمی‌شناسد، بلکه گره‌گشایی یا بسته‌شدن روایت را نیز به فراموشی سپرده و مخاطب را با داستانی نیمه‌کاره و پایان‌نیافته تنها می‌گذارد. در نهایت، فیلم نه تعلیقی می‌سازد که مخاطب را درگیر کند و نه فرایندی برای رهایی از بن‌بست روایی ارائه می‌دهد، نتیجه آن است که بیننده با اثری مواجه می‌شود که راه نفس خود را در همان نقطۀ اوج اولیه از دست می‌دهد و نیروی محرکۀ خود را کاملاً از کف می‌دهد.

اگر بخواهیم حق کلام را در مورد فیلم دانه انجیر معابد ادا کنیم باید بگوییم این فیلم شامل تمام چیزهایی است که نباید در یک فیلم سینمایی باشد. به نوعی یک الگوی آموزشی از تمام نکات منفی در سینما است، برای آنکه هنرجوی سینما به‌ وسیلۀ آن، فیلم‌های بد یا بدی‌های فیلم را تشخیص دهد.

این یعنی: آنچه بدها همه دارند تو یکجا داری

زن زندگی آزادی دفاع یا تخریب

محمد رسول‌اف کارگردان فیلم دانه انجیر معابد آرزو دارد از ‌اشوب سال 1401 دفاع کند ولی چنان بد دفاع می‌کند که مخاطب فیلم احساس می‌کند یک نفوذی جمهوری اسلامی دارد وجهه این تهاجم نیابتی و مهاجمان آن را خراب می‌کند

گویا این نفوذی توانسته در دل جشنواره کن هم خودش را به شکل انتحاری منفجر کند و سقف جشنواره کن را پایین بیاورد

محمد رسول‌اف از کل نمایندگان زن زندگی آزادی در این فیلم، سه دختر احساساتی و بی ثبات را به تصویر می‌کشد و از سوی دیگر این شورش را به سرعت در فیلمش خاتمه می‌دهد، مطابق پیش‌بینی پدر خانواده که می‌گوید خیلی زود جمع می‌شوند.

محمد رسول‌اف تیزر تبلیغاتی غائله زن زندگی آزادی را با کمال بی علاقگی، در همان ابتدای فیلم و به شکل گزارش‌گونه با استفاده از کلیپ‌های پراکنده و بی‌هویت خاتمه می‌دهد و می‌رود سراغ مسئله اصلی فیلمش که گم شدن اسلحه کمری آقای پدر است.

محمد رسول‌اف ناخواسته بر طبل بی‌منطقی اصحاب زن زندگی آزادی بیشتر می‌کوبد، آنجا که در بخش دوم در بحبوحه ماجرای گم شدن اسلحه آقای بازپرس، یک زن و مرد دیگرآزار را وارد ماجرا می‌کند و این یعنی اولیای جنبش ززآ(زن زندگی آزادی) به طرزی بیمارگونه و سادیستیک در پی آزار دیگران هستند.

این حس مزاحمت آنجایی شدید می‌شود که دختران آقای بازپرس که در ابتدای فیلم از مدافعان ‌آشوبگران بودند حالا به یکباره و در یک گردشی صد و هشتاد درجه در حمایت از پدرشان، راز زن و مرد مزاحم را افشا می‌کنند: آنان دروغ می‌گویند که دارند لایو می‌فرستند چون اینجا موبایل آنتن نمی‌دهد.

در این فیلم، پدر خانواده که عنوان «بازپرس» را یدک می‌کشد، خود به شکلی مستمر اسیر نوسانات رفتاری، تضادهای درونی و بی‌ثباتی شخصیت است؛ به طوری که هیچ خط منطقی یا تحول تدریجی در سلوک او مشاهده نمی‌شود. در آغاز فیلم، پدر تصویری نسبتاً مقتدر اما در عین حال متزلزل دارد؛ گاهی رنگ عاطفه و گاهی ردّی از اقتدار در او دیده می‌شود، اما همان معدود ویژگی‌ها هم در بطن روایت، به شکلی شتاب‌زده و غیرقابل توجیه دستخوش تغییرات ناگهانی شده تا آنجا که او در سکانس‌های پایانی به طرزی نامنتظره و بدون هیچ زمینۀ روایی توجیه‌پذیر، به مرز جنون و فروپاشی روانی می‌رسد.

این ناپایداری شخصیتی نه‌تنها باعث عدم همدلی مخاطب می‌شود، بلکه کلیت ساختار روایت را سطحی و بی‌ریشه نگه می‌دارد، چرا که اساساً کنش‌ها و واکنش‌های وی هیچ پیوند منطقی با تجربیات یا موقعیت‌های پیشین او ندارند و صرفاً کارکرد موتیف‌های عبث و مکانیکی را در پیکرۀ فیلم پیدا می‌کنند.

در نهایت، محصول این بی‌هویتی و فقدان منطق در شخصیت‌پردازی پدر، پایانی است که هیچ‌چیز از آن جز اغتشاش روانی و بی‌هدفی به مخاطب منتقل نمی‌شود. در فصل آخر فیلم، گره اصلی روایت با رفتارهای غیرعقلانی و خام دخترک چهارده-پانزده ساله‌ای ایجاد می‌شود که بدون سابقۀ عاطفی یا انگیزۀ قانع‌کننده، اسلحۀ پدر را برمی‌دارد و تمام بحران‌های خانوادگی را به انتقام‌جویی کودکانه و بی‌اساس نسبت به پدر گره می‌زند. این دختر حتی بدون توجه به منطق روایت، صرفاً به دلیل مخالفت پدر با انتخاب رنگ موی آبی یا لاک ناخن، او را به سوی نابودی سوق می‌دهد و عملاً کل خانواده قربانی بی‌ثباتی‌های زودگذر روانی و واکنش‌های نسنجیدۀ او می‌شوند.

این پایان‌بندی شتاب‌زده و بی‌ریشه، عملاً اقرار به شکست فیلم در زمینه‌پردازی منطقی، شخصیت‌پردازی منسجم و خلق درام قابل‌باور است. نه‌تنها تحول ناپایدار و رفتار متناقض شخصیت پدر ـ که بازپرس معرفی می‌شود ـ هیچ‌گاه بازسازی موجه و روان‌شناختی نمی‌یابد، بلکه سرنوشت کل خانواده نیز به دست واکنش خودبخود و یکباره دختر نوجوانی سپرده می‌شود که حتی انگیزۀ او نیز به‌طرز عجیبی تصادفی و بی‌دلیل باقی می‌ماند.

آنچه از این فرایند به جا می‌ماند، نه یک تجربه سینمایی با معنا، بلکه بازتابی از آشفتگی مفهومی و ضعف راهبردی در روایت است که نه تنها بیننده را تهی‌دست از هرگونه هم‌حسی و معنا رها می‌کند، بلکه نمونه‌ای بارز از فروپاشی شخصیت‌پردازی و بحران بنیادی در پیرنگ فیلم به حساب می‌آید.

در نقدها و پادکست‌ها خیلی خیلی زیاد راجع به نواقص و نقایض عجیب و غریب فیلم و فیلمنامه دانه انجیر معابد گفته شده است و لازم نیست راجع به آن قلم‌فرسایی کنیم.

اینکه چرا دخترها یکباره در صحنه دستگیری زن و مرد مزاحم حامی‌ پدر می‌شوند، یا چرا مادر خانواده نوسان رفتاری دارد، یا اینکه دخترک داستان چطور از کارکرد آمپلی‌فایر و ضبط صوت دو نسل قبل سر در می‌آورد، نقاط ضعف بسیار پیش پا افتاده‌ای است.

همانطور که در سطور قبلی عرض شد این فیلم کلکسیونی از تمام عیب و ایرادات سینمایی است که جان می‌دهد برای کلاس‌های فیلم‌سازی، به عنوان بدترین فیلمی‌ که می‌شود ساخت. ولی آنچه بیش از هر چیز در مورد دانۀ انجیر معابد لازم و واجب است که به آن پرداخته شود پدیده‌ای به نام مالیخولیای خودکارگردان‌پنداری است.

اِدوود، تامی وایزو، ایرج ملکی و بالاخره محمد رسول‌اف

این چهار اسمی‌ که در تیتر این بخش آمده‌اند، پدیده‌های بین‌المللی و ملی سینما هستند در بی‌استعدادی محض و البته سماجت در اثبات با استعدادی، آدم‌هایی که با لجبازی و اصرار حرف خود را به کرسی نشانده و آبروی دیگران را نیز نابود می‌کنند.

سینمای غرب برای ‌آشنایی مسئولان سینمایی جهان با چنین آدم‌های خودکارگردان‌پندار، دست به ساخت دو فیلم سینمایی جذاب زده است تا بگوید:

در باغ سینما هر گردی گردو نیست سرتان کلاه نرود

فیلم ادوود «1994 Ed_Wood» اثر فاخر تیم برتون با بازی جذاب جانی دپ در مورد کارگردان سمج و بی استعدادی به نام «ادوارد دیویس وود جونیور» است که توانست با بازیافت بازیگران قدیمی‌، چندتایی فیلم بسازد و بعد از مرگش برندۀ جایزه بوقلمون طلایی به عنوان بدترین کارگردان تاریخ شد. ادوود آرزو داشت اورسن ولز بعدی شود ولی نقطه مقابل آن شد.

فیلم نقشه 9 خارج از فضا(Plan 9 from Outer Space 1959) بدترین فیلم همه تاریخ سینما لقب گرفت و به ادوود شهرت افسانه‌ای داد. تیم برتون در فیلم ادوود با بازی جانی دپ جزئیات روش فیلمسازی او را به شکلی جذاب و آموزشی توصیف می‌کنند.

صرفه‌جویی‌های مالی ادوود در به کارگیری هنرپیشه‌های از رده خارج شده همچون بلالاگوسی از جمله مواردی است که تیم برتون به عنوان عامل شکست این ناکارگردان به تصویر کشیده است.

تیم برتون در فیلم ادوود بسیار موشکافانه روش ناشیانۀ این کارگردان بی‌استعداد و بی‌پول را در ساخت آثار بی‌ارزش به تصویر می‌کشد. ادوود در این فیلم همچون انگلی در بدنۀ سینما است که با سماجت سعی در اثبات موجودیت خود دارد.

قطعا تیم برتون با ساختن فیلم ادوود خواسته است به تمام مخاطبان و البته داوران جشنواره‌های سینما این هشدار را بدهد که اگر تعداد فیلم‌های یک کارگردان نابلد و سماجت او در به کارگیری حرفه‌ای‌های ارزان‌قیمت خواست شما را گول بزند و شما را مجبور کند که به او رأی بالا بدهید، مبادا فریب بخورید، چون دنیای سینما قبلاً هم چنین افرادی را که اصرار به استاد خواندن خود داشته‌اند به خود دیده است.

گویا هشدار سال 1994 تیم برتون زیاد اثرگذار نبوده است، چرا که چند سال بعد یعنی در سال 2017 کارگردان دیگری به نام جیمز فرانکو دربارۀ یک پدیده دیگرِ خودکارگردان‌پندار سینما به نام «تامی‌وایزو» فیلمی‌تحلیلی و جذاب می‌سازد به نام هنرمند فاجعه( 2017 The Disaster Artist)

این فیلم راجع به تامی‌وایزو است که در سال 2003  فیلمی‌ساخت به نام The Room یا اتاق. فیلم اتاق به اتفاق نظر مخاطبان و منتقدان از بدترین تولیدات سینمای آمریکاست، فاجعه‌ای غیرقابل تماشا.

ولی ناکارگردان پولدار و بی استعدادِ آن یعنی تامی‌وایزو با هزینه سرسام آور تلاش کرد این فیلم را به مدت زیادی روی پرده سینما در معرض تماشای مردم نگاه دارد، حال آن که تماشاگران بعد از دیدن 30 دقیقه اول فیلم به گیشه مراجعه کرده و تقاضای بازگشت پولشان را داشتند.

جیمز فرانکو در فیلم «هنرمند فاجعه» همچون تیم برتون تلاش می‌کند علت موفقیت این‌گونه آدم‌های سمج و بی استعداد را در به پایان رساندن پروژه سینمایی فاجعه‌بارشان به شکلی مشروح و موشکافانه و البته جذاب به تصویر بکشد.

فیلم «هنرمند فاجعه» سودای کارگردانی مشهور شدن در دنیای پرزرق و برق سینما را روایت می‌کند سودایی که قربانیان فراوانی داشته است همچون محمد رسول‌اف.

هشدارهای تیم برتون و جیمز فرانکو ظاهرا تاثیر نداشته و متاسفانه سال گذشته داوران جشنواره کن باری دیگر قربانی یکی از همین خود کارگردان‌پندارهای فاجعه‌ساز شدند.

محمد رسول‌اف کسی است که با فیلم فاجعه‌آمیز دانه انجیر معابد توانست عقل داوران جشنواره کن را به سرقت ببرد، با تمهیداتی همچون تحمل زندانی سیاسی و یا ممنوعیت پخش فیلم زیرزمینی‌اش، او کسی نیست جز یک فرصت‌طلب انتحاری.

می‌شود گفت داوران جشنوارۀ کن در یک وضعیت ترس از حرام‌زاده شمرده شدن در مقابل اعلام لختی پادشاه قرار گرفتند و مجبور شدند بگویند پادشاه لخت نیست. یعنی مجبور شدند به محمد رسول‌اف یک جایزۀ من‌درآوردی بدهند.

اگرچه ادوود و تامی‌وایزو دور از دسترس هستند ولی در همین ایران خودمان فرد بسیار محترمی ‌به نام آقای ایرج ملکی وجود دارد که توانسته است با اصرار و سماجت یک فیلم سینمایی غیرقابل تماشا به نام مزاحمت را به پایان برساند.

او در کنار کاندیداتوری مجلس با همین سماجتش توانسته در برنامه‌های تلویزیونی صدا و سیما حضور پیدا کند و در برنامه جوکر آقای احسان علیخانی به عنوان میهمان، جوک‌های بی‌مزه بگوید.

شاید روزی نام محمد رسول‌اف نیز به عنوان بی‌استعدادترین کارگردانِ تاریخ سینمای ایران ثبت شود البته اگر جشنواره‌ای برای شناسایی بی‌استعدادهای سینما در ایران به راه بیفتد، به امید آن روز.

قبلی نقش سیا و پنتاگون در هالیوود
بعدی نقد فیلم دشمن (2013-Enemy)

مطالب مرتبط

الگوی عاشورا در محور مقاومت

1404-04-06

الگوی عاشورا در محور مقاومت

ادامه مطلب
زندگینامه شهید امیرحسین فقهی

1404-03-31

کاملترین زندگینامه شهید امیرحسین فقهی | مهندس هسته‌ای

ادامه مطلب
زندگینامه فریدون عباسی

1404-03-30

کاملترین زندگینامه فریدون عباسی | مهندس هسته‌ای و نظامی

ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
جدیدترین مطالب
  • الگوی عاشورا در محور مقاومت
  • کاملترین زندگینامه شهید امیرحسین فقهی | مهندس هسته‌ای
  • کاملترین زندگینامه فریدون عباسی | مهندس هسته‌ای و نظامی
  • کاملترین زندگینامه محمدمهدی طهرانچی | دانشمند هسته‌ای و رئیس دانشگاه آزاد
  • زندگینامه سردار غلامعلی رشید | کاملترین زندگینامه از نابغۀ جنگ
  • زندگینامه سردار سلامی | کاملترین زندگینامه
  • زندگینامه شهید محمد باقری | کامل‌ترین زندگینامه
  • شورای سنهدرین و تداوم عداوت: از حکم قتل مسیح تا امروز
سایت استاد فرج نژاد

مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد فرج‌نژاد در سال ۱۴۰۱ فعالیت خود را در زمینۀ تربیت نیروهای رسانه‌ای دشمن‌شناس انقلابی آغاز کرد. این مؤسسه به یاد مرحوم استاد دکتر محمدحسین فرج‌نژاد، نامگذاری شده است. استاد فرج‌نژاد طلبۀ جهادی دشمن‌شناس و استاد مبرز سواد رسانه‌ای بود که به چندین زبان تسلط داشت و صدها شاگرد در حیات کوتاه اما پربرکت خود تربیت کرد.

دسترسی سریع
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • رهگیری خرید
نماد اعتماد الکترونیک
شبکه های اجتماعی
icon--white Telegram-plane Instagram ویراستی سایت استاد فرج نژاد حساب توییتر استاد فرج نژاد حساب ایتا سایت استاد فرج نژاد Youtube

قم، خیابان بسیج (هنرستان)، جنب خیابان شهید تراب نجف‌زاده، مؤسسۀ فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد

ورود
استفاده از شماره تلفن
آیا هنوز عضو نشده اید؟ ثبت نام کنید
ثبت نام
قبلا عضو شده اید؟ ورود به سیستم