علوم شناختی ابزار جنگ قرن 21

ضرورت آموزش علوم شناختی
علوم شناختی ابزار جنگ شناختی در نبرد فرهنگی است. ضرورت فراگیری علوم شناختی در فهم جنگ فرهنگی و لایههای آن نهفته است. نبرد فرهنگی که امروز جامعه اسلامی درگیر آن است، دارای لایههای گوناگونی است.
این لایهها به صورت سیری صعودی است و از سطحی به عمیق طبقهبندی میشوند. دشمن نبرد فرهنگی خود را از لایههای سطحی آغاز کرده و به مرور و با تلاش نخبگان فرهنگی و اطلاعاتی خود نبرد فرهنگی امروز را به عمیقترین وجه خود کشانده است.
لایههای جنگ فرهنگی
این لایهها به ترتیب از لایۀ سطحی به لایه عمیق عبارتند از؛
1- لایۀ محصولات فرهنگی: در این لایه دشمن سعی میکند تا عرصۀ محصولات فرهنگی همچون: سینما، موسیقی، بازی و انیمیشن را فتح کند و ارزشهای خود را بر آنها پیاده کند. حضور پرشور مرحوم استاد فرجنژاد در نقد فیلم و سینما به جهت مبارزه با این جریان دشمن است.
2- لایه نمادهای فرهنگی: در این لایه، دشمن سعی میکند تا نمادهایی که نمایندۀ جریان فکری اسلام ناب هستند را تخریب و نمادهایی که نماینده و نشاندهنده جریان فکری متناسب با ذائقه صهیونیسم بینالملل است را ترویج کند و نوجوانان و جوانان را به سوی آنها جذب کند. ترویج نماد و پرچم همجنسبازان در این لایه فرهنگی قرار میگیرد.
3- لایه هنجارهای فرهنگی: در این لایه دشمن تلاش میکند تا هنجارهای اسلامی را از بین ببرد و به جای آن هنجارهای غربی را جایگزین کند. تخریب حجاب و چادر و ورود لباسهای متناسب با فرهنگی غربی در بازار پوشاک اسلامی، نشانهای از نبرد هنجارهاست.
4- لایۀ ارزشهای فرهنگی: ضرورت تخریب ارزشهای فرهنگی در تعریف آن و رابطهاش با هنجارهاست. ارزشها پدیدههای ذهنی هستند که جریانی مشخص به آن گرایش دارند و از طریق هنجارها به فعلیت و عینیت میرسند. پس تا وقتی که ارزشهای فرهنگی تخریب نشود، هنجارهای فرهنگی از میان نمیرود. از بین رفتن ارزشهایی همچون استکبارستیزی و جایگزین شدن اسلام رحمانی، نمونهای از این جنگ است.
5- رفتارها: در جنگ رفتارها، دشمن تلاش میکند تا رفتارهای جامعه هدف را به سمتی هدایت کند که میخواهد. برای تغییر رفتارها، دشمن از دو قدرت سخت و نرم بهره میگیرد که ریشۀ قدرت نرم آن در دو نبرد عمیق دیگر است. تغییر عادات همچون کتابخوانی در این عرصۀ جنگی قرار میگیرد.
6- گرایشها: گرایشات و احساسات جامعه از مهمترین ارکان فرهنگی آن است که در جهتدهی به رفتارها، انگیزهها، حب و بغضها اثر اساسی دارد. دشمن در جنگ گرایشها تلاش میکند تا قلوب جامعۀ هدف را فتح کند و ناگهان جامعهای که روزگاری دوستدار رسیدن به حکومت جهانی مهدوی بود، عاشق کاخ واشنگتن میشود که بر خونهای بومیان آمریکا و مردم مظلوم فلسطین بنا شده است.
7- شناختها: عمیقترین لایه فرهنگی که با فتح آن، دیگر عرصههای فرهنگی نیز فتح میشوند، لایۀ شناخت است. دشمن برای فتح این عرصه سخت و عمیق، جنگ شناختی را به راه میاندازد.
امروزه دشمنان جامعۀ اسلامی توانستند خود را به این لایه عمیق برسانند. جنگ شناختی، به تناسب عمق و سختی عرصهاش، سختترین و دشوارترین جنگ است. علوم شناختی، ابزاری است که در جنگ شناختی به کمک افسران آن آمده و دشمن با استفاده از فناوریها و دستاوردهای این علم، گامهای خود را در عرصۀ «شناخت» جامعه مستحکم میکند.
اهمیت حضور دشمن در این عرصه چنین وظیفهای را بر دوش روشنفکران و آگاهان جامعه اسلامی میگذارد که با فراگیری این علم جدید، تبدیل به افسران جنگ شناختی شوند و همچون سدی مستحکم در برابر اقدامات ناتوهای فرهنگی بایستند.
علوم شناختی و عرصۀ جنگ ذهنها
ذهن و مغز انسان مهمترین ابزار او برای پیشبرد اهدافش است. تمام اقدامات و کارهای انسان ریشه در این دو بخش دارد. اگر انسان از ساختارها و اقتضائات ذهن و مغزش آگاهی نداشته باشد دست به کارهایی میزند که صدمات جدی را بر این دو گوهر ارزشمند وارد میکند. فعالیتهای انسان در عرصه عینی، ریشه در ذهن او دارد؛ به همین جهت اصلاح و یا انحراف این فعالیتها به میزان دسترسی به علوم شناختی است.
اگر انسان در علوم شناختی ورود کند و مطالب آن را فراگیرد، پنجرهای به سوی بینهایت به روی او گشوده میشود که حقیقت و عظمت انسان و عمیقترین لایه و ریشه فعالیتهایش را نمایش میدهد. با توجه به توضیحات گفته شده چنین نتیجه گرفته میشود که موضوع علوم شناختی «ذهن انسان» است.
عرصۀ جنگ قرن 21 دیگر زمینهای خاکی و یا محصولات فرهنگی نیست، بلکه مغز و ذهن افراد جامعۀ هدف است.
استراتژیستهای غربی با مطالعۀ این علوم، عرصۀ جنگ خود را در زمین مغز و ذهن افراد پیاده میکنند؛ چرا که آنها با فراگیری آن، راه نفوذ به عمیقترین لایهها را شناسایی میکنند و این موفقیت ریشه در شناسایی ساختارها و نحوۀ عملکرد ذهن و مغز است.
پروژۀ ابرسرباز
افسران جنگ شناختی با استفاده از دستاوردهای علوم شناختی در عرصۀ نبرد برای تقویت نیروهای خودی عملیات ذیل را انجام میدهند:
تقویت قوای ذهنی و بهبود عملکرد افسران خودی؛ برخی دانشمندان علوم شناختی، پروژهای را با عنوان «ابَر سرباز» در دستور کار قرار دادهاند. آنها قائلاند که ریشۀ ضعف نیروی جنگی در دو عامل است:
1- خستگی جسمی و روانشناختی 2- عدم توانمندیهای ویژه. پروژه مذکور برای رفع این دو عامل، دو استراتژی را پیش روی خود قرار داده است: 1- کاهش خستگی روانی و جسمی: کنترل ذهن و رفتار، کاهش میزان حس درد در سیستم عصبی، کاهش درد و استرس، افزایش توان تمرکز (استراتژی مذکور فقط با ساختارشناسی ذهن و مغز و عصبشناختی آن میسر است) 2- تکنولوژی «واقعیت مجازی»: برای افزایش توانمندیهای ویژه، میبایست در صحنههای ویژه و خطرناک نیروها ورزیده کرد اما این کار ریسک بالایی دارد و حتی میتواند به قیمت جان نیرو تمام شود؛ بنابراین میتوان فضای ویژهای را طراحی کرد و توهم واقعیت آن را در ذهن نیرو ایجاد کرد.
یکی از استراتژیستهای آمریکایی به نام «جیمز بلک ول» گفته بود: «در سطح عملیاتی ما باید بتوانیم مراکز ارزیابی شناختی ایجاد کنیم؛ مکانی که دانشمندان رفتاری بتوانند در آنجا حرکات بعدی دشمن را پیشبینی کنند و در سطح استراتژیک تلاش کنیم فرایندهای شناختی که بر طرحریزی مبارزات انتخاباتی و شیوۀ جنگیدن ایران، کره شمالی یا چین حاکم است بشناسیم تا بتوانیم راهبردهایمان برای غلبه بر این کشورها را توسعه دهیم».
یعنی علوم شناختی به انسان کمک میکند تا اقدامات فرد را پیشبینی کند؛ چرا که ریشۀ اقدامات در ذهن و فرایندهای شناختی است و این ذهن است که تصمیمگیری میکند. تا انسان ساختار ذهن و کارکردهای شناختی آن را نشناسد، نمیتواند از اقدامات آن تحلیل مناسبی را به دست آورد. علوم شناختی به انسان کمک میکند تا ذهن و فرایندها و کارکردهای شناختی آن را بشناسد و وقتی امور مذکور شناسایی شد، محتوایی که در این قالب ذهن ریخته میشود را میتوان تحلیل کرد و نتایج عملی آن را شناخت.
از سوی دیگر، توسعۀ پایدار جامعه متکی به علوم شناختی است. توسعه و پیشرفت بر پایۀ مغزها و ذهنهای متفکر و ورزیدۀ جامعه است. به میزانی که سرمایۀ ذهنی جامعه غنی باشد، توسعۀ آن جامعه نیز پایدار خواهد بود. تا ساختار و ماهیت ذهن شناخته نشود، ورزیده کردن و رشد دادن آن نیز میسر نمیشود؛ چه بسا کلاسهای علمی متنوع و با سطح مطلوبی در دسترس افراد جامعه قرار گیرد و حتی آنها نیز پای کلاسها بنشینند اما خروجی با کیفیت داده نمیشود؛ زیرا محتوای آموزشی به نحو احسن فراگرفته نشده است.
به همین جهت است که شاخهای در علوم شناختی با عنوان«تعلیم و تربیت شناختی» به وجود آمد. این رشته تلاش میکند تا افراد به گونهای تربیت یابند که از قوای شناختی خود برای یادگیری فنون به نحو احسن استفاده کنند.
به همین دلیل است که ارزش انقلاب علوم شناختی بیشتر از ارزش انقلاب صنعتی خواهد بود؛ چرا که ارزش انقلاب صنعتی ریشه در چیزی است که علوم شناختی آن را مطالعه میکند و اگر علم مذکور بتواند وظیفه خود را به خوبی انجام دهد، توانایی این را دارد که فراتر از انقلاب صنعتی به وجود آورد.
پس نوشت: 1- ر.ک: جوانی، محمد، علوم شناختی در جنگ شناختی، تهران: نواندیشان، صفحه 17
/202
دیدگاهتان را بنویسید