خط مقدم جغرافیای خون
نویسنده: یوسف پورجم | خط مقدم جغرافیای خون
مقدمه
اگر بخواهی چهره دشمن را بینقاب ببینی، باید به غزه نگاه کنی. آنجا که هیچ میز مذاکرهای برپا نیست، و هیچ تریبونی برای بزک چهره استعمار وجود ندارد. غزه، آینهایست که تصویر واقعی غرب در آن افتاده: بیرحم، دروغگو، نژادپرست، و بیاعتنا به هر چه عدالت و قانون.
اما غزه فقط خط مقدم یک جغرافیای مقاومت نیست، بلکه میدان آزمون تمدن ایمانی است. در آنجا، کودک و فرمانده در یک صف ایستادهاند. شهادت، یک نقطه پایان نیست؛ آغاز حیات سیاسیـمقاومتی یک نسل است. و آنچه بیش از هر چیز در آن سرزمین روشن است، شکست نقشههای نظامی – اطلاعاتی غرب است.
سرزمینی کوچک با مأموریتی بزرگ
باریکهای کوچک، با کمترین امکانات، سالها تحت محاصره شدید اقتصادی، امنیتی و رسانهای قرار دارد. اما این زمینِ محدود، به جبههای نامحدود از فریاد علیه ستم جهانی تبدیل شده است.
شاخصهای راهبردی غزه در جغرافیای مقاومت کجا هستند. غزه دروازه تنفسی و عقیدتی مقاومت فلسطین است، جغرافیایی کوچک با پیوند عمیق به آرمان قدس و میدان اثبات ناکارآمدی پروژههای ناتوی عربی، اسرائیلی و غربی. غزه کانون تربیت نسل بهاصطلاح «پسران یاسین» و «فرزندان سلیمانی» است.
از منظر نظامی نیز غزه دیگر بههیچوجه آن «اردوگاه فقیر و بیدفاع» دهه ۱۹۹۰ نیست. امروز غزه موشکهای نقطهزن دارد. سامانههای ضدهوایی توسعه یافته دارد. شبکه اطلاعاتی داخلی و خارجی دارد. و همچنین روابط راهبردی با جبهه مقاومت در سوریه، لبنان، عراق، و ایران دارد.
مقاومت هوشمند
نقشههای ژئوپلتیک غرب در دهههای اخیر، بر «محاصره منطقهای ایران» و «انهدام مقاومت فلسطینی» متمرکز شده بود. اما غزه و تهران، با پیوندی عمیق و دقیق، این نقشه را به هم زدند.
انتقال تجربههای جنگ نامتقارن، تأمین فناوری و دانش بومیسازی تجهیزات، شکلدهی به عقبه فرهنگی و معنوی مقاومت و حمایت از انسجام گروههای مختلف فلسطینی با رویکرد وحدتگرا تنها بخشی از نقش ایران در تحول غزه بوده است.
و البته شهادت حاج قاسم سلیمانی، نقطهی عطف این پیوند بود. از زبان فرماندهان حماس و جهاد اسلامی تا رسانههای عبری، همه اعتراف دارند که غزه امروز، میراث مهندسی نظامی و فکری اوست.
افشای دروغِ قدرت اسرائیل
جنگهای ۲۰۲۱، ۲۰۲۳، و خصوصاً جنگ ۱۲ روزه ۲۰۲۴، نقطه انفجار دروغهای ژئوپلتیکی غرب بود. من جمله نکات کلیدی جنگ اخیر این بود که اسرائیل نتوانست معادله زمینـزمان را مدیریت کند و در مقابل خطوط قرمز امنیتی اسرائیل شکسته شد. از این رو فشار روانی بر صهیونیستها بیسابقه بود (کوچ اضطراری ساکنان جنوب و شمال) و همچنین افکار عمومی جهانی هم علیه جنایات رژیم بسیج شد. و مهمتر از همه اینکه روایت مقاومت، جهانی شد؛ روایت مظلوم، صدادار شد؛ و رسانههای مقاومت، از حاشیه به متن آمدند. همان رژیمی که مدعی «ارتش شکستناپذیر» بود، در تنگهی ایمان به زانو درآمد.
اکنون غزه دیگر فقط «مسئله فلسطین» نیست؛ برهان مقاومت است. شهری که اگر نبود، چهره واقعی غرب اینچنین عریان نمیشد. جغرافیایی که به دست کودکان و مجاهدانش، معنای نوینی از قدرت را تعریف کرد: قدرتی نه بر اساس مساحت، بلکه بر اساس شهادت.
اگر جغرافیای سلطه با نفوذ آمریکا در تنگهها و جزایر سنجیده میشود، جغرافیای ایمان با حضور شیرزنان و پسران مقاوم در سنگرها سنجیده میشود. در این معادله، غزه فقط یک نقطه نیست، بلکه خون جاری در رگهای مقاومت جهانی است.
زنان مقاومت
اگر مردان مقاومت، دژهای پیشروی جغرافیای ایماناند، زنان آن، ریشههای این دژند. در دل هر فرماندهای که به میدان میرود، مادری ایستاده، و در پشت هر شهیدی، زنی نشسته که پیش از آنکه فرزندش را روانه میدان کند، خودش از امتحان گذشته است. زنان مقاومت، سربازان خاموش جبههاند، اما نه خاموش به معنای بیصدا؛ خاموش به معنای شعلههای زیر خاکستر که آتش از آن میجوشد.
الف) زن در منطق غربی؛ ابزار نرم استحاله
غرب برای زن، نقشی تعریف کرده که بیش از آنکه حقی برای او قائل شود، کارکردی برای پروژههای فرهنگی خود ترسیم کرده است. زن در ادبیات رسانهای غرب، به تدریج از «انسان مؤثر» به «ابزار مصرف فرهنگی» و نهایتاً «پیادهنظام جنگ نرم» تبدیل شد.
هدف غرب حذف کارکرد تمدنی زن و تبدیل زن از مربی انسان به مصرفکننده کالا و انقطاع او از رسالت تربیتی، اجتماعی، و دینی بوده و هست.
پس طبیعیست که در این الگو، زنی که تربیتگر نسل مجاهد است، خطرناکتر از هزار تانک تلقی میشود. از همینرو، همواره کوشیدهاند زن مسلمان مؤمن را به حاشیه ببرند یا تحقیر کنند؛ چه با انگ ارتجاع، چه با تضعیف نقش مادری، چه با تبلیغ مدلهای غربی از «آزادی».
ب) زن در گفتمان مقاومت؛ رکن خیمه تمدن
ولی در جغرافیای ایمان، زن نهفقط کنشگر اجتماعی است، بلکه سنگبنای تمدنسازیست. زن مؤمن، همان کسیست که فرزندی چون حسین (ع)، یا اسیری چون زینب کبری (س) تربیت میکند. در این منطق زن، ناظر میدان جنگ نیست؛ آمادهی رفتن به میدان است. او نه در تقابل با مرد، بلکه در تکامل با مرد تعریف میشود. در این جبهه، زن، نه در پستو، بلکه در خط مقدم تبیین، رسانه، مقاومت و شهادت قرار دارد.
زنان مقاومت، در فلسطین و لبنان و ایران و یمن، نشان دادند که روایتگر خط مقدم بودن، گاه دشوارتر از بودن در خود خط مقدم است. چه بسیار شهدا، که وصیتنامهشان را مادرشان نگه داشت، و چه بسیار فرماندهان که اولین کلاس ایمان را نزد مادرشان گذراندند.
ج) چهرههایی از زنان جغرافیای ایمان
شیرین ابوعاقله
خبرنگار فلسطینیـمسیحی الجزیره، که بهدست ارتش اسرائیل ترور شد. او نه با اسلحه، بلکه با دوربین و صداقت، به افشای چهرهی جنایتکار صهیونیسم پرداخت. صدای او، طنین زن مقاومت در جبهه روایت بود.
مادر شهید عماد مغنیه
زنی ساده، مؤمن، و آرام که فرزندش از ارکان مقاومت لبنان شد. او بعدها سه فرزند دیگرش را هم در مسیر جهاد تربیت کرد و تقدیم نمود. مادر بودن برای شهید، در فرهنگ مقاومت، مقامی بالاتر از شهادت است.
زنان یمنی در صنعاء و صعده
در محاصره، گرسنگی و جنگ، در خیابانها شعار میدهند، کمک جمع میکنند، و در مراسم شهدا شرکت میکنند. آنها ستون خیمه مردانیاند که در کوهستانهای یمن با سلاح ایستادهاند. بدون زن، جغرافیای ایمان دوام نمیآورد.
زنان ایرانی در میدان تبیین
از همسران شهدای مدافع حرم گرفته تا معلمان انقلابی و دکتران و پرستاران در صحنه، همه روایتگران جنگ نرماند. در هیئتها، مدارس، رسانهها و حتی جهاد روایت، زن ایرانی امروز، نه در سکوت، بلکه در اوج «صدای ایمان» ایستاده است.
جغرافیای ایمان، بدون زن، ناقص است. زن نهفقط حامی شهید، که گاه سازنده شهید است. اگر دشمن با مردان میجنگد، با زنان میترسد؛ زیرا زنِ اهل ایمان، نه سلاح در دست دارد، نه حکم فرماندهی در جیب، اما دلهایی را هدایت میکند که جبهه را میسازند.
اگر ما از غزه تا تهران را بهمثابه یک جغرافیای مقاومت میدانیم، باید زن را ستون اصلی آن جغرافیا بشماریم. زیرا زن، تاریخ را تربیت میکند؛ نه فقط فرزند را.
قطبنمای جغرافیای مقاومت
در نقشهای که با جوهر استعمار کشیده شده، مسیرها همگی به قدرتهای جهانی ختم میشوند. اما در جغرافیای ایمان، مسیرها را با خون شهدا ترسیم میکنند. شهید نه فقط شخصیتی ایثارگر، بلکه راهنمایی تمدنساز است. با شهادت هر مجاهد، مختصاتی تازه در جغرافیای مقاومت ثبت میشود؛ گاه یک خیابان، گاه یک شهر، و گاه یک محور بینالمللی.
اگر تهران، قلب ژئوپلتیک ایمان است و غزه، سنگر اول خط مقدم، آنگاه این شهدا هستند که نقشه اتصال این قلب به این سنگر را طراحی میکنند.
الف) طلایهداران مسیر
فتحی شقاقی
بنیانگذار جهاد اسلامی فلسطین، پزشکی اهل رفح، که امام خمینی را «مسیح زمان» میدانست و مبارزه با صهیونیسم را وظیفهای عقیدتی. شقاقی کسی بود که فلسطین را از انحصار قومیت خارج کرد و به امت اسلام بازگرداند. ترور او توسط موساد، نشان داد که صهیونیسم بیش از آنکه از سلاح بترسد، از ایده میهراسد.
عماد مغنیه
فرمانده نظامی حزبالله، که دشمن حتی تصویر دقیقی از چهرهاش نداشت. او مرز لبنان، سوریه و فلسطین را از یک خط استراتژیک به یک جبهه فعال تبدیل کرد. موساد او را پس از سالها تعقیب، در دمشق ترور کرد، اما میراثش امروز در غزه، جنوب لبنان و حتی عراق زنده است.
ب) تکمیلگران معماری مقاومت
مصطفی بدرالدین، جانشین مغنیه و طراح عملیاتهای دقیق علیه دشمن، و سید رضوان، شهیدی که بسیاری از فرماندهان مقاومت با تربیت او قد کشیدند، هر دو نمونهای از «نخبگان نظامی امت» بودند که در مکتب حاج قاسم، تربیت شدند. شهادتشان، نه پایان مسیر، بلکه تحکیم گفتمان شهادت بهمثابه پیروزی بود.
پ) حاج قاسم سلیمانی؛ ژنرال ایمان، معمار ژئوپلتیک جدید
او نه صرفاً یک فرمانده بود، نه فقط چهرهای محبوب در ایران؛ بلکه نقشهکش جغرافیای نوین مقاومت در منطقه بود. حاج قاسم، با ترکیبی از فهم عمیق فرهنگی، اطلاعاتی و میدانی، توانست آنچه دشمن را ترساند طراحی کند: امتِ مؤمنِ مسلحِ آگاه!
از ویژگیهای راهبردی حاج قاسم در مهندسی جغرافیای مقاومت برقرار کردن اتصال واقعی بین تهران، بغداد، دمشق، بیروت و غزه، و تبدیل کردن گروههای پراکنده به یک جبهه واحد بود. همچنین توسعه بازدارندگی با حداقل هزینه و حداکثر اثر و تبیین پیروزی نه فقط در فتح زمین، بلکه در تثبیت معنا.
ترور او در بغداد، آغاز «مرحله جهانیشدن مقاومت» بود. خونش، معادلات منطقه را بههم ریخت، و دشمن را وارد بحرانی کرد که هنوز راه خروجی برایش نمییابد.
ت) فرماندهان میدان تبیین
شهید ایرلو، سفیر جمهوری اسلامی در یمن، و در حقیقت سفیر ایمان در میدانهای مظلومیت بود. بیماری و فشار دشمن، او را از یمن بیرون کشید، اما روح او در کنار مجاهدان انصارالله باقی ماند. او نشان داد که حتی دیپلماتها نیز در این جغرافیا، مجاهدند، نه فقط مذاکرهکننده.
همچنین دهها فرمانده گمنام و شناختهشده دیگر، از شهید ابومهدی المهندس در عراق تا شهید رضایینژاد در هستهای، هرکدام خطی در نقشه مقاومت رسم کردند؛ خطی که از رگ گردن دشمن به او نزدیکتر است.
شهدا، نقشهنگاران واقعی این جغرافیا هستند. آنچه غرب با قرارداد و سلاح ترسیم کرد، شهدا با ایمان و خون از نو نوشتند. در نقشه غربی، قدرت از بالا به پایین است؛ در نقشه شهدا، قدرت از زمین به آسمان میرسد. چون آنچه بر خاک ریخته میشود، نه فقط خون، بلکه بذر آینده است.
نتیجهگیری
نقشهای به وسعت اراده مؤمنین
نقشهها را همیشه فاتحان نمیکشند. مدت مدیدیست در جغرافیای ایمان، این قاعده وارونه شده است. در اینجا، شهدا با خون خود مرزهای تازه میسازند؛ و مؤمنین با اراده خود نقشهها را از نو طراحی میکنند.
از غزه تا تهران، دیگر فقط خطی جغرافیایی ترسیم نمیشود؛ یک مفهوم تمدنی شکل گرفته. مفهومی که خاک را تابع خون میداند، و نه بالعکس. مفهومی که اقتدار را نه در مساحت سرزمین، بلکه در وسعت ایمان میسنجد. مفهومی که قدرت را نه در زرادخانهها، بلکه در مادر شهیدی میبیند که سه پسرش را روانه میدان کرده، و هنوز در صف اول مقاومت ایستاده است.
نقشههای غربی، اگرچه پیچیدهاند، اما مبتنی بر ترس طراحی شدهاند؛ ترس از امت، ترس از وحدت، ترس از آگاهی، ترس از شهادت. اما نقشه مؤمنین، مبتنی بر شجاعت، بصیرت و استقامت است؛ و همین است که روزی غزه را از محاصره درمیآورد، و روزی دیگر تلآویو را در محاصره قرار میدهد. چنان که هماکنون نیز در محاصره معناست.
چرا که این نبرد، نبرد زمین نیست؛ نبرد معناست. غرب با هزاران بمب و میلیاردها دلار، هنوز نتوانسته چراغ یک خانه در خانیونس را خاموش کند؛ اما یک مادر فلسطینی، با دعا و اشک، توانسته ارتش اسرائیل را به چالش بکشد.
و تهران در این معادله، دیگر فقط پایتخت ایران نیست؛ تهران پایتخت امید است، مرکز عقلانیت راهبردی، قلب تپنده نقشهای که نامش “مقاومت” است. نقشهای که روی میز هیچ وزارت خارجهای نیست، اما در دل میلیونها مؤمن از یمن تا کشمیر، از نیجریه تا لبنان، رسم شده است.
در جهانی که مدعیان عدالت، در کنار جلادان ایستادهاند، این جغرافیای خون است که فریاد حقیقت را به گوش جهانیان میرساند. و در این میان، صدای آزادمردانی چون استاد فرجنژاد نیز از دل تاریخ شنیده میشود، صدایی که همواره بر این نکته پافشاری میکرد که اگر ندانیم دشمن کیست، نقشهها را اشتباه میخوانیم. و اگر ندانیم خون کجاست، آینده را اشتباه ترسیم میکنیم. ما نه در جغرافیای درد، که در جغرافیای اراده زندگی میکنیم.
ما نه محصور مرزها، که آزاد در وسعت معنا ایستادهایم. و از غزه تا تهران، ما هنوز نقشه میکشیم؛ اما نه با جوهر… که با خون خویش!
دیدگاهتان را بنویسید