جغرافیای خون، ژئوپلتیک ایمان
نویسنده: محمدرضا بابایی
مقدمه
بوی خاک سوخته هنوز در کوچههای رفح جریان دارد. تصویر دخترکی که میان آوارهای خانهشان به دنبال کتاب قرآن نیمسوختهای میگردد، قاب نابیست از چهرهی عریان دشمن. دشمنی که اینبار نه در پشت میز مذاکره، نه در تریبونهای حقوق بشر، که با دندانهای گرگ، چنگ انداخته بر قلب تمدنی مظلوم.
در این جنگ نابرابر، موشکها فقط خانهها را نمیکوبند؛ بلکه هویت را میکوبند. کودکان را نه به جرم جنگ، بلکه به جرم بودن در «جغرافیای ایمان» میکشند. غزه، این قطعهی محصور در ساحل مدیترانه، به آیینهای چهرهی آشکار دشمن بدل شده؛ جایی که نقاب از چهرهی تمدن غربی فرو افتاده و ذات خونریز لیبرالدموکراسی عریان گشته است.
اما داستان، فقط داستان غزه نیست. همان دستی که خاک فلسطین را اشغال کرد، برای ایران دام میچیند. همان پهپادهایی که در شبهای غزه پرواز میکنند، در آسمان دمشق و بغداد و صنعاء و حتی نزدیکی مرزهای شرقی ما هم دیده میشوند. این دشمن، فقط یک ارتش نیست، فقط یک رژیم نیست؛ پروژهایست جهانی، تمدنی، راهبردی. پروژهای برای مهار ایمان، کنترل تاریخ، و انحصار جغرافیا.
اگر دشمن ما جهانی فکر میکند، آیا ما حق نداریم جهانی مقاومت کنیم؟ اگر آنان با نقشه و ماهواره و پنتاگون به میدان آمدهاند، ما نیز با عقل و خون و ایمان نقشه را بازطراحی کردهایم؛ ولی نه برای اشغال، بلکه برای آزادی.
از غزه تا تهران، خطی خونین کشیده شده؛ اما این خط، مرز نیست، جاده است. جادهای که از دل آوار، از میان خون شهیدان، از فریاد زنان مقاوم، از سطر سطر وصیتنامههای فرماندهان عبور کرده و به قلب ژئوپلتیک ایمان میرسد، یعنی تهران. تهران فقط پایتخت یک کشور نیست؛ امروز، تهران پایتخت ایدهایست که نقشه دشمن را به هم ریخته است. پایتخت امتی که دیگر نمیخواهد مرزهایش را سیاستمداران غربی ترسیم کنند، بلکه آن را شهیدانش مینویسند. و این تلاشیست برای رمزگشایی از همین خط سرخ. از غزه تا تهران، از جغرافیای خون تا ژئوپلتیک ایمان.
بخش اول: نقشهکشان مرگ؛ خاورمیانه و پروژههای ژئوپلتیک استعماری
الف) ژئوپلتیک؛ هنر مدرن استعمار برای چنگ انداختن بر جغرافیا
در ادبیات سیاسی معاصر، واژه «ژئوپلتیک» دیگر صرفاً اصطلاحی آکادمیک برای بررسی نسبت جغرافیا و قدرت نیست؛ بلکه زبانیست برای توجیه اشغال، تحریم، جنگ، و حتی نسلکشی. غربِ مدرن، در عصر پس از استعمار سنتی، یاد گرفت که با کشیدن مرز و طراحی نقشه، امپراتوریهای تازهای بنا کند؛ امپراتوریهایی بدون نیاز به پرچم یا سرباز، بلکه با بانک، رسانه، و پایگاه نظامی.
ژئوپلتیک، در نگاه غربی، یک علم نیست، یک ابزار است. ابزاری برای ساختن «نقشهای از جهان» که سلطه را توجیه کند؛ هرجا که نفتی باشد، تنگهای باشد، ارتفاعی راهبردی باشد یا امتی که بتوان آن را تجزیه و کنترل کرد، وارد بازی ژئوپلتیک میشود.
در این بازی، جغرافیا ارزش ذاتی ندارد؛ فقط به اندازه قدرتی که بتوان از آن بیرون کشید اهمیت مییابد. غرب، از خاورمیانه یک زمین شطرنج ساخت؛ زمینی که با جوهر قراردادها به آتش کشیده شده و با خون ملتها رنگین.
ب) سایکس – پیکو؛ کودتای نقشه علیه تمدن اسلامی
سال ۱۹۱۶، دو دیپلمات انگلیسی و فرانسوی، «سایکس» و «پیکو»، در میان دود سیگار و نقشههای کاغذی، جهانی را ترسیم کردند که هیچ شباهتی به واقعیت فرهنگی و تاریخی منطقه نداشت. توافقنامهای پنهانی که بعدها سند خیانت بزرگ به امت اسلامی شناخته شد.
پیامدهای شوم سایکس–پیکو فراوان بود. تلاش برای فروپاشی امپراتوری عثمانی در عین جلوگیری از شکلگیری جایگزین تمدنی آن، تجزیه مصنوعی سرزمینهای اسلامی بر اساس منافع غربی، قرار دادن اقوام، مذاهب، و قبایل در مرزهایی متضاد برای جلوگیری از وحدت، ولی مهمتر از همه شکلدهی «دولتهای شکننده»ای بود که همواره نیازمند قیمی چون غرب باقی بمانند.
غرب، با سایکس–پیکو، برای قدرت زدایی مرز کشید. مرزهایی که نه فقط با جوهر استعمار ، که با خون مردم ترسیم شد. مرزهایی که تا امروز، منشأ بحران، جنگ، کودتا و اشغال باقی ماندهاند.
ج) اسرائیل؛ مهمترین اختراع ژئوپلتیک مدرن
پروژه ایجاد رژیم صهیونیستی در قلب خاورمیانه، یک «تصادف تاریخی» نبود؛ بلکه شاهکار ژئوپلتیک قرن بیستم برای تثبیت سلطه بر امت اسلامی بود.
در سال ۱۹۱۷، اعلامیه بالفور صادر شد؛ انگلیس متعهد شد به «ایجاد وطن ملی برای یهودیان در فلسطین». از آن پس، نقشهها تغییر کرد، و جهت همه تغییرات یکی بود؛ تثبیت موجودیتی بیریشه، در سرزمینی ریشهدار.
ویژگیهای ژئوپلتیک رژیم صهیونیستی کم نبودند. مشرف بر مدیترانه و نزدیک به کانال سوئز، شاهراه ارتباطی شرق و غرب، قرار گرفتن در قلب اتصال سه قاره آسیا، اروپا، آفریقا، محاصره جهان اسلام با حمایت نظامی و مالی غرب و بازی کردن نقش دژ غرب در مهار انقلابهای احتمالی اسلامی.
اسرائیل برای غرب، صرفاً «پناهگاه یهودیان» نبود؛ یک پایگاه نظامیـتمدنی پیشرفته بود برای مهار هر نوع بیداری، و انهدام هرگونه وحدت اسلامی.
از سال ۱۹۱۶ تا امروز، خاورمیانه قربانی نقشههایی شده که نه با منطق انسان، بلکه با منطق قدرت کشیده شدهاند. سایکس و پیکو، و بعد از آنها صهیونیسم، فقط مرزها را تغییر ندادند، بلکه جهت تاریخ را تغییر دادند. و جغرافیا، از ابزاری برای سکونت، به ابزاری برای سلطه تبدیل شد.
و امروز، اگر غزه در آتش است و تهران در محاصره تحریم، این دو نه اتفاقیاند و نه بیربط. اینها نتیجه همان نقشههای خونینیاند که با دقت طراحی شده بودند؛ اما آنچه طراحان غربی نمیدانستند، این بود که حرارت خون، میتواند نقشه را از نو بنویسد.
بخش دوم: تهران، قلب ژئوپلتیک ایمان
اگر غزه، خط مقدم درگیری مستقیم با دشمن است، تهران مرکز طراحی معادله مقاومت است؛ شهری که بر بستر یک انقلاب برخاسته از ایمان، توانسته ساختار سلطه جهانی را نهفقط به چالش بکشد، بلکه برای آن آلترناتیو تولید کند. تهران، از یک پایتخت سیاسی، به مرکز ثقل یک جغرافیای ایمانی بدل شده؛ جغرافیایی که بهجای مرزهای قومی و قراردادی، بر مدار امت، شهادت، و عدالت ترسیم میشود.
الف) انقلاب اسلامی؛ آغاز بازتعریف جغرافیای قدرت
در سال ۱۳۵۷، انقلابی در ایران رخ داد که ماهیتش نهفقط سیاسی، بلکه ژئوپلتیک بود. این انقلاب، در عمل مرزهای سلطه را شکست و پایگاه کلیدی آمریکا در منطقه را نابود ساخت. همچنین الگویی از خودباوری ایمانی ارائه کرد و منطق جدیدی از قدرت را معرفی کرد. قدرت متکی بر مردم مؤمن، و نه زر و زور و تزویر.
رهبری این انقلاب، بهجای تکیه بر گفتمان ملتـدولتهای مدرن، گفتمان امت واحده را احیا کرد؛ مفهومی که نقشههای سایکس–پیکو را تهدید میکرد. تهران، با انقلاب اسلامی، وارد مدار ژئوپلتیکی جدیدی شد که ضدنقشههای استعماری بود؛ نقشهای که در آن مرکز قدرت، نه واشنگتن و نه تلآویو، بلکه گسترهای از تجمعات ایمانی است.
ب) فرماندهان تمدنساز؛ از امام تا حاج قاسم
انقلاب اسلامی از ابتدا با رهبرانی پیش رفت که نهفقط «مدیران سیاسی»، بلکه معماران ژئوپلتیک ایمان بودند. امام خمینی (ره)، با صدور پیامها، مواضع و حمایتهای روشن، مسئله فلسطین را از انحصار عربی خارج کرد و به مسئله اول جهان اسلام تبدیل نمود.
در ادامه راه امام راحل، مقام معظم رهبری، با راهبردی کمنظیر، «نقشه قدرت» را از نو نوشت. از فلسطین و لبنان تا عراق و یمن، جبههای واحد شکل گرفت. بهجای ارتشهای کلاسیک، نیروهای مردمپایه مؤمن ساخته شدند. و شاید مهمتر از همه اینکه بار دیگر شهادت بهعنوان یک منطق بازدارنده وارد معادلات نظامی شد.
و حاج قاسم سلیمانی، این فرمانده بیمرز، همان کسی بود که جغرافیای ایمان را بر خاک سخت غرب آسیا حک کرد. حاج قاسم، مرزها را با خطکشی جدید تغییر داد. او با عشق، با شناخت، با همدلی، با ایثار و تولید زبان مقاومت و تجمیع قلوب توانست خطوط ترسیمی غرب بر چهره منطقه را در هم بشکند.
ج) تهران؛ بازیگر تمدنی
و به این شکل نقشههایی که غرب برای مهار ایران ترسیم کرد، یکی پس از دیگری نقش بر آب شد. پروژه «جنگ عراق» برای محاصره ایران، نتیجهاش شد شکلگیری حشدالشعبی. پروژه «بهار عربی» برای تضعیف محور مقاومت، نتیجهاش شد تقویت مقاومت در یمن و سوریه. و ترور سرداران ایران، بهجای تضعیف محور مقاومت، موجب بینالمللی شدن گفتمان آن شد.
امروز ایران، دیگر فقط بازیگری منطقهای نیست؛ بلکه معمار یک هندسه ژئوپلتیکی نوین است که تمام جهان اسلام را در دل خود جمع کرده. در برابر پایگاههای نظامی غرب مسجد و هیئت را علم کرده؛ در برابر ناو هواپیمابر، فناوری پیادهروی اربعین را توسعه داده؛ در برابر رسانه جهانی، مقتل شهدا و حماسه مقاومت را بازتعریف کرده و در برابر دلار و سلاح، ایمان، شجاعت، و شهادت را علم نموده.
در حقیقت در حالیکه غرب به بازدارندگی تسلیحاتی متوسل شده، ایران بازدارندگی ایمانی را نیز توسعه داده است؛ بازدارندگیای که در آن کودک غزّهای با سنگ، میتواند توازن را بر هم بزند؛ چون مقاومت، به جای گسترش زمین، در اعماق دلها ریشه دوانده است.
تهران امروز نه فقط یک پایتخت سیاسی، بلکه قلبی تپنده در جغرافیای ایمان است. دشمن این را خوب فهمیده؛ از همین روست که پروژههای رسانهای، تحریمی، و تروریستی علیه ایران لحظهای متوقف نمیشود.
اما اشتباه دشمن در این است که تهران را فقط یک شهر میبیند بر روی نقشه جغرافیا. تهران یک معناست، یک آرزوی برآوردهشده است، امید است، چراغ است، مشعلیست که در دل بیروت، دمشق، نجف، صنعا و غزه روشن شده و میسوزد، و تا تاریکیِ نظم جهانی را از میان نبرد آرام نمیگیرد.
نتیجهگیری
بر کسی پنهان نیست که پروژههای ژئوپلتیک غرب در خاورمیانه، تنها در سایهی مهارت در نقشهکشی و دیپلماسیهای مخفی محدود نمیمانند؛ بلکه هر خط، هر مرز و هر آواره، نشانی است از جنگ نابرابر بر سر جغرافیای هویت و ایمان. غزه و تهران، تنها نقاط جغرافیایی نیستند؛ بلکه نمادهای زندهای هستند از راهبرد مقاومت که به رغم همهی تلاشتهای استعماری، سرسختانه بر پایداری و هویت خود ایستادهاند. مقاومت، از خون شهیدان، از وصایای فاتحان و از ایمان زندهشده در دلهای مردمان، جادهای ساخته است که نه فقط به قلب ژئوپلتیک دشمن، بلکه به جهانیان نشان میدهد که آینده نه در سایهی مرزهای کشیده شده، بلکه در عزم و ایمان استوار مردمی است که به دنبال آزادی و عدالتاند. در این نبرد، باید فهمید که جغرافیا ساخته نمیشود، بلکه در دل مردمانی که با خون و ایمان آن را بازمیسازند، زنده میماند و پایداری میکند.
دیدگاهتان را بنویسید