یهودیان مخفی و تأثیر آنان در تحریف مسیحیت
نفوذ یهودیان مخفی در مسیحیت
سخن از یهود هرگز پایان نخواهد یافت تا آنگاه که حیات دولت نامشروع صهیونیستی که با پشتیبانی قوی استکبار جهانی و در رأس آن (ایالات متحده آمریکا) و دیگر کشورهای مسیحی (اروپا) و در رأس آنها انگلیس و فرانسه سرزمین مقدسی را غصب و اهالی آن را آواره کردهاند، به پایان برسد.
یهود توانایی تثبیت سیطرۀ خود را از طریق لابیهای صهیونیستی که بر تمام امور و شئون این کشورها حکم میراند، به دست آورده است و این امر پس از تخریب دیانت این کشورها که همان مسیحیت است، ممکن گردید.
آنها مسیحیت را به طور کلی از مفاهیم و عقایدش تهی نمودند. از اولین قرن آغاز مسیحیت، در پی انحطاط دیانت مسیحیت بودند. هنگامی که شائول یهودی (پولس)، در این دین رخنه کرد و مسیحیت را تحریف کرد.

از آن زمان، دیانت مسیحیت رو به نزول گذاشت، تا جایی که آنان پایان این دیانت را مغرب زمین اعلام کرده و سیستم و نظریهها و آرای فلسفی که امروزه به فلسفۀ غرب مشهور است، به جای آن قرار دادند. فیلسوفان یهودی، سابقهای طولانی در پیوند و انتشار اینگونه فلسفههای الحادی و کفرآمیز داشتهاند و یکی از نویسندگان فرانسوی، موسوم به لوک فری که برخی او را از فلاسفه معاصر فرانسه به حساب میآورند، هنگامی که پست وزارت آموزش و پرورش را در زمان ژاک شیراک، رئیس جمهور فرانسه، در اختیار داشت، اعتراف نمود:

«فلسفه در غرب، در دوران اخیر، جایگزین دین گردیده است و مردم دیگر به دنبال آرامش بخشیدن به نگرانیهای خود از طریق مسیحیت نبوده و جهت و سمتگیری آنان تنها به سوی فلسفۀ قدیم و جدید میباشد. این یک تحول شگفتآور و خیرهکننده است که نظیر آن تا به حال در هیچ یک از نقاط جهان دیده نشده است، از این رو، آنچه اکنون بر غرب حکم میراند، فلسفۀ سکولاریسم است»[1]
فیلسوفان یهود توانستند از اینگونه نظریات و آرای فاسد فلسفی، حداکثر بهرهبرداری ممکن را با جایگزین کردن آن به جای دیانت مسیحی بنمایند. چگونه دستهای پنهان یهود توانست افکار و عقاید دیانت مسیحیت را تغییر دهد؟ پروتکلهای یهود چنین نوشته شدهاند: و به زودی فلاسفۀ ما زشتیهای تمامی ادیان غیریهودی را آشکار و رسوا خواهند نمود؛ اما هیچکس بر دیانت ما سلطه نخواهد یافت.
زیرا دین ما حق است، ما در همه کشورهایی که رهبری جهان را در دست دارند، ادبیات بیمارگونۀ کثیفی را که موجب فساد روحها میشود، شایع میکنیم و بهزودی، پس از مدت زمان کوتاهی که به رسمیت شناخته شویم، بر سیطرۀ بیشتر چنین ادبیاتی ادامه خواهیم داد تا اشارهای آشکار به اختلاف آن با آموزههایی باشد که از مواضع پسندیدۀ ما ناشی شده است و به زودی دانشمندان ما که به منظور رهبری مردمان غیریهود تربیت گردیدهاند، با ایراد خطابهها و برنامهریزی و رهبری مذاکرات، بر عقلهای مردان تأثیر گذارده و آنها را به سوی این گونه دانشها و افکار که هماهنگ با منافع ماست، جذب خواهند نمود.[2]

آنها افکار انحرافی خود را شایع کردند و ایادی پنهان یهود از طریق همین عوامل و خائنانی که به لباس دیگر ادیان درآمدند، توانستند به درون ادیان نفوذ کنند. چه بسیار یهودیانی که به لباس مسیحیت درآمدند و به ریاست کلیسا رسیدند و آن را از درون تهی کردند و چه بسیار یهودیانی که به فلسفه گرویدند تا نظریات و افکاری را بسازند که در تضاد با تمامی هنجارها و سنتها و اخلاق و ادیان باشد.
انحطاط بنیاسرائیل
الف. نفس پرستی و آزمندی
پس از استقرار بنیاسرائیل در منطقۀ قدس، دانشهایی که آنان در صحرای سینا از موسی(ع) آموخته بودند، با تجربۀ علمی همراه شد و مجموعۀ توانمندی در آنان به وجود آورد. اگر این تواناییها در راستای اهداف انبیاء باقی میماند، میتوانستند این وعدۀ خداوند را تحقق بخشند که فرمود:
وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ[3] ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
چرا که آنان، هم توان علمی داشتند و هم توان تجربی، تنها نیاز آنان، انطباق معنویت با قدرت بود، قدرت گاهی به سمت تبدیل شدن به خواهشهای نفسانی میرود و این، با هدف الهی قابل جمع نیست. یهود گرفتار حسد و آزمندی فراوان به زندگی دنیا شده بود:
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[4] آیا حسد میکنند بر مردمان بر آنچه ایشان را الله تعالی داده است از فضل خود.
اگر انسان در پی نیازهای دنیایی رود و از خدا فاصله بگیرد، صفت حرص، سیریناپذیری، حسد، ترس و… او را فرا میگیرد. بنیاسرائیل تا هنگامی که در مسیر حق و خدا هستند، به آسانی به حاکمیت دست مییابند؛ توان اجرا و گسترش آن را نیز دارند. اما انحراف در بین آنها ایجاد شد و هرم خواستهها و مفاهیم، معکوس شد.
ب. نژادپرستی
یهودیان، همواره خود را (قوم برگزیده) میخوانند و این اعتقاد که آنان قوم برگزیدهاند، مقولهای اساسی در آیین یهود است. در تلمود آمده است که اسرائیل، به دانه زیتون شبیه است؛ چرا که زیتون امکان آمیختن با مواد دیگر را ندارد.[5] از آن سوی، قرآن نیز به برتری دادن آنان اشاره کرده است:
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ[6] ای بنیاسرائیل، نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانیان برتری دادم، به یاد بیاورید.

خداوند آنان را بر جهانیان برتری داده بود و عنایت خویش را همواره بر آنان نازل میکرد، اما آنان دچار خطای بزرگی شده بودند و گمان میکردند خداوند نژاد آنان را ارج مینهد؛ در حالی که خداوند بنیاسرائیلی را ارج مینهد که به آموزههای موسی (ع) ایمان آورد و پیامبران پس از او، نیز پیامبر موعود را تصدیق کند. ملاک برتری نزد خداوند تنها ایمان است.
وَاتَّقُوا یَوْمًا لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلَا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ[7] و بترسید از روزی که هیچکس دیگری را به کار نیاید و فدیه پذیرفته نشود و شفاعت سودشان نکند و کسی به یاریشان برنخیزد.
اینکه خداوند فلسطین را مقدر آنان کرده است[8] هدف حاکمیت دین بر زمین است. اما بنیاسرائیل گمان کردند که خدا این سرزمین را برای نژاد آنان مقدر کرده است. نتیجۀ نژادپرستیشان این شد که پشتوانه و نیروی الهی را از دست دادند؛ چون بنیاسرائیل با این تفکر، دیگر اجازۀ رشد و پیشرفت کسی غیر از یهود را در سیستم حکومتی نمیداد و مردم را به استضعاف میکشاند. در تقسیم مواهب قدرت نیز، بنیاسرائیل مقدماند.
ج. دوری از خط انبیای الهی
با بروز تفکر نژادپرستی، حفظ حکومت نیازمند کنترل ذهن تودهها است؛ عدهای را باید به مشغولیتهای کاذب دچار کرد و برخی را با شراب و شهوت و پولپرستی سرگرم کرد. از آنجا که مردم در این حکومتها، دیگر با حاکمان همکاری نخواهند کرد، در نتیجه، قدرتِ غیرالهی، مروج انحرافات میشود.

از این رو مدتی که از حکومت یوشع (ع) گذشت و حاکمیت به مذاق بنیاسرائیل مزه داد، انحرافات آغاز شد و پیوسته از انبیا فاصله گرفتند و سپس حاکمیت دچار بینظمی شد. اما تفکر حاکمیت بنیاسرائیل، در بین آنان رسوخ کرد و تفکر یهودی و یا به تعبیر دیگر صهیونیستی ایجاد شد. انبیاء تلاششان این بود که بنیاسرائیل را از این تفکر انحرافی نجات داده و هدایت کنند.
د. کشتن پیامبران
خداوند برای اصلاح این قوم پیامبران متعددی برمیانگیزاند؛ اما آنان فرستادگان خدا را میکشتند. لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلًا کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَی أَنفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُوا وَفَرِیقًا یَقْتُلُونَ[9] ما از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی بر ایشان فرستادیم. هرگاه که پیامبری سخنی میگفت که با خواهش دلشان موافق نبود، گروهی را تکذیب و گروهی را میکشتند.
خداوند قتل انبیا را به این قوم نسبت میدهد، در حالی که همهٔ بنیاسرائیل پیامبرکش نبودند. دلیل آن، است که آنان گرد محور و سازمانی منحرف جمع شده بودند و کار آن سازمان را تأیید میکردند. ما از آن سازمان به سازمان یهود تعبیر میکنیم. سازمانی که هم دوره دیده، هم تجربه اندوخته، و امروز نیز منحرف شده است. اینان همه، همانند دزدانی هستند که با چراغ روشن آمدهاند و انبیا درصددند این چراغ به دستان را از دزدی بازدارند.[10]
انحراف یهود
تعریف یهودیان مخفی
یهودیان مخفی در ادیان دیگر، در طول تاریخ، یهودیانی هستند که لباس ادیان آسمانی دیگر، مانند مسیحیت و اسلام را بر تن میکنند و از روی کینه و خشم و تنفر نسبت به آنان، موجب بیثباتی و تزلزل درونی در ادیان میشوند.
بر این اساس، برخی از یهودیان به دین مسیحیت درآمده و مسیحیت خود را به علنی کردند، اما یهودیت خود را برای حفظ جان و از روی نفاق مخفی مینمایند و تمامی اینها به منظور از میان بردن و تحریف دین مسیح و تخریب عقاید این دین از درون میباشد؛ همانگونه که پولس یا شائول و دیگر یهودیان پس از او در طول تاریخ برای تحریف مسیحیت انجام دادند.

همچنین یهودیان مخفی، کسانی هستند که از روی نفاق و حفظ جان، اسلام آورده و با حفظ عقاید یهودیشان، خود را مسلمان معرفی میکردند، از اولین کسانی که به این ترفند دست یافتند، یک یهودی یمنی، به نام عبدالله بن سبأ و گروه او بودند که توانستند در صفوف مسلمانان رخنه نموده و بذر تفرقه و اختلاف را میان آنان بکارند. آنان تا حدی در این کار موفق بودند اما موفق به تحریف «قرآن کریم» نگردیدند؛ زیرا خداوند عزوجل خود حفظ آن را به عهده گرفته و در اینباره فرموده است:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[11] ما خود ذکر (قرآن) را نازل و خود نیز از آن محافظت مینماییم.
با این همه، موفق به گسترش شکاف و اختلاف میان مسلمانان گردیدند، از این رو مقصود ما از یهودیان مخفی، یهودیانی است که دین خود را مخفی نموده و وفاداری و گرایش خود به دیگر ادیان را ابراز داشته و آشکار کردهاند.
مارانو یا مارانوس، نام گروهی از یهودیان است که در قرن پانزدهم میلادی در اسپانیا و پرتغال به مسیحیت گراییدند. آنان به نامهای کونفرسوس یا کسانی که به دین جدید هدایت شدهاند و کریستاس نونوس یا مسیحیان جدید خوانده شده و یهودیان مخفی موجود در ترکیه نیز یهودیان دونمه نامیده میشوند.

مقصود ما از یهودی مخفی، یهودیانی است که با وجود گرایش به دین اصلی خود (یهودیت) برای حفظ جان یا از روی نفاق، تظاهر به پذیرش دین دیگری غیر از یهودیت مینمایند.
در ادامه به بررسی نقش یهودیان مخفی میپردازیم. یهودیانی که برپاکنندۀ آتش انقلابها، فتنهها و جنگها در دوران جدید، به ویژه جنگهای جهانی اول و دوم از طریق سازمانهای سری و مخفی که به همین منظور تأسیس گردیده است، بودهاند.
نقش یهودیان مخفی در تحریف دین مسیحیت
بدون شک یهودیان مخفی نقشی مهم و اساسی در تحریف دین مسیحیت در زمان پیدایش و حتی در دوران جدید داشتهاند. نشانۀ آن را میتوان در سال ۱۹۶۳ م. در اعلام مجمع واتیکان بر تبرئه یهود از خون مسیح (ع) مشاهده نمود. کاردینال آلمانی، ضمن تسلیم کردن این سند به پاپ واتیکان، اظهار داشت: این سند حاصل مطالعه یک روز یا یک شب نیست؛ بلکه این خلاصه و چکیدۀ مطالعات و بررسیهای فراوان است.
پاپ بیست و سوم نیز با امضای این سند، پرده از آخرین تلاش یهودیت معاصر و موفقیت آن در وادار ساختن مسیحیان به دست کشیدن از یکی از مهمترین عقایدشان فرو انداخت. او با این اقدام، به مخالفت با انجیل برخاست که در آن به نقش اساسی یهود در مصلوب نمودن مسیح بر اساس اعتقاد آنان تصریح شده است؛ زیرا در (سفر اعمال رسولان) پطرس به سه هزار نفر از یهودیان میگوید: این همان عیسی است که شما او را مصلوب نمودید.
در انجیل متی که یکی از کشیشهای طایفه قبطی آن را استشهاد کرده، متون انجیلی که در آن تصمیم یهود برای مصلوب کردن مسیح و نیز رهایی و به آسمان رفتنش را انکار میکند، ذکر کرده و به عنوان دلیل، این سخن یهودیان را نقل میکند: مسؤولیت خون او بر عهدۀ ما و فرزندان ماست.

تاریخنگار یهودی، جوزفس ولایس (۲۷ ـ ۹۷ م.) میگوید: در آن هنگام مردی حکیم زندگی میکرد که نام او عیسی بود و به رفتار پسندیده و تقوا مشهود بود تا جایی که میگوید او مسیحیت است که رهبران و بزرگان امت ما (یعنی یهود) از او شکایت داشته و پیلاطس بیزانسی او را برای مصلوب شدن تسلیم کرد.
این مورخ یهودی که در اوایل قرن اول میلادی میزیست، از دیانت مسیحیت پیروی نمیکرد و بر دین یهود از دنیا رفت. یک یهودی مصری به نام شاهن ماکاریوس در مورد او میگوید: او از دیانت مسیحیت پیروی نمیکرد و پدر وی در بالاترین مناصب کاهنی بود. او بر مذهب فریسیها تربیت شد و مسیحیان را همچون دشمنان و حسودان نسبت به خود به حساب میآورد.
جوزفس ولایس از بارزترین مورخانی به حساب میآید که به این متن به عنوان دلیلی بر مصلوب شدن مسیح تأکید میکند؛ اما بسیاری از مسیحیان با این متن و تأکیدش مخالفت میکنند؛ برای مثال پل مایر، استاد تاریخ قدیم کرسی راسل سیبرت در دانشگاه میشیگان غربی، پس از آنکه سخن جوزفس را که مسیحیان او را منحرف میدانند، به چالش میکشد، میگوید: با وجود اینکه این متن به صورت حرفی در دستنوشتههای جوزفس که به اوایل قرن سوم باز میگردد، ذکر شده است، مورخ کنیسهای، یوسوبیوس همراه با دانشمندان دیگر، در صحت حملات به مسیحیت در متن، تردید کردهاند؛ زیرا جوزفس، عیسی را همان مسیحی که پس از مرگ از قبر برخاست، نمیدانست و الا یهودی و غیر مسیحی باقی نمیماند.
ما با استدلال دربارۀ همین متون از سخنان و نوشتههای خود مسیحیان، صحت تحریفات آنها را اثبات میکنیم؛ اما به عنوان مسلمان به سخن خدای تعالی در مورد مسیح(ع) و یهود ایمان داریم، آنگاه که میفرماید:
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِم بَآیَاتِ اللهِ وَقَتْلِهِمُ الأَنْبِیَاء بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً ٭ وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَانًا عَظِیمًا ٭ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ٭ بَل رَّفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا[12]
«پس به [سزای] پیمانشکنیشان و انکارشان نسبت به آیات خدا و کشتار ناحق آنان [از] انبیا و گفتارشان که دلهای ما در غلاف است؛ [لعنتشان کردیم] بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مُهر زده و در نتیجه جز شماری اندک از [ایشان] ایمان نمیآورند و [نیز] به سزای کفرشان و آن تهمت بزرگی که به مریم زدند و گفتۀ ایشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند؛ لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که دربارۀ او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شک شدهاند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروی میکنند و یقینا او را نکشتند؛ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است.
عملیات یهود برای تخریب دین مسیحیت
نخستین تحریفهای دین مسیحیت به دست مردی از یهودیان متعصب رخ داد که با وجود اعلام مسیحی بودن خود، بیشترین اذیت و آزار را بر مسیحیان اعمال کرد. او کسی نبود جز پولس (پل) یا شائول یهودی که خود مسیحیان دربارهاش میگویند: شائول در شهر طرسوس زندگی میکرد و پدرش از یهودیان معتقد به سنتها و عادات و رسوم یهودی بود و مادر وی از شخصیتهای ممتاز بود و کارهای قابل توجهی را ارائه میکرد، از این رو دولت روم با پاداشهای معنوی از او حمایت میکرد.

بر این اساس او و خاندانش از امتیازات شهروندان رومی بهرهمند گردیدند و شائول نیز مفتخر به عبرانی بودن بود. او زبان و فلسفۀ یونانی را به خوبی میدانست، احساس راحتی برای شائول تا زمانی که حتی یک مسیحی را در آسایش میدید، امکانپذیر نبود؛ زیرا قلب وی هیچگاه از ریختن خون مسیحیان سیریپذیر نبود و این کار را به عنوان یک کار مقدس و خدمت به خداوند تلقی میکرد.
زیرا گمان میکرد که نام مسیح مشابه کاتاریسم در دیانت یهود است، از این رو اقدام به تخریب کلیسایی در اورشلیم و قتل و تهدید مسیحیان از روی انتقامجویی نمود و حامی او در این اقدامات، رئیس کاهنان یهودی بود. در حالی که قطعا رئیس کاهنان نیاز به وجود فردی که او را برای آزار و شکنجه پیروان عیسی برانگیزد، نداشت؛ اما در این جوان شورشی با غیرت نسبت به جلال و شکوه خداوند، مردم او، قانون، هیکل و سنتهای پدران چیزی را مییافت که او را شادمان میکرد، از این رو نامههایی را به این جوان داد که از تمامی مجامع، اجتماعات و یهودیان در دمشق میخواست که در برابر هر مؤمن به عیسی، پایداری و مقاومت ورزند.[13]
این سخن خود مسیحیان درباره پولس یهودی یا شائول است که پس از آن ظاهراً به دین مسیحیت درآمد و دین مسیح عیسی بن مریم (ع) را تحریف و تبدیل کرد. پس از فقدان عیسی (ع) سازمان یهود، نفس راحتی کشید، اما مبارزه با ایشان و دین مسیح همچنان ادامه یافت. به گفته اناجیل، حضرت عیسی (ع) پطرس[14] را به جانشینی خود در امور مختلف برگزیده است و امت خود را به پیروی از او فراخوانده است.

از عبارات انجیل چنین برمیآید که مأموریت پطرس عام بوده و شامل غیر یهودیان نیز شده است. پطرس پس از صعود عیسی (ع) به آسمان، در میان پیروان او نقش محوری داشته است. این أمر به خوبی از عبارت باب اول کتاب اعمال رسولان برمیآید. حتی پطرس در مواردی نیز به سراغ غیریهودیان رفته و بین آنها فعالیت کرده است. تا حدود سال 40 میلادی، یعنی حدود ده سال پس از حیات زمینی عیسی (ع)، اوضاع به همین روش بوده است تا اینکه در این زمان، شخصی به نام شائول، به مسیحیت میگرود و به پولس، تغییر نام میدهد. پولس، از فریسیان و بزرگان یهود و دشمن سرسخت مسیح بود.
او بر مسیحیان سخت میگرفت و آنان را مورد شکنجه و آزار قرار میداد. او برای دستگیری نوایمانانِ مسیحی که گریخته بودند، از رئیس کاهنان نامه گرفته بود و به سوی دمشق رفت. به گفتۀ کتاب اعمال رسولان، باب نهم، در نزدیکی دمشق، نوری اطراف او درخشید و صدایی شنید که به او گفت: شائول، شائول، برای چه بر من جفا میکنی؟ او پرسید: تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من آن عیسی هستم که تو بر او جفا میکنی. سپس حضرت به او دستور میدهد که به شهر برود تا دستور بعدی به او برسد.

هنگامی که پولس وارد دمشق شد، مؤمنان مسیحی به وحشت افتادند و معابد مسیحی هشدار دادند که شائولِ یهودی آمده و آتشی به راه خواهد انداخت. وی وارد معبدی شد و گفت: نترسید، من با شما همفکر هستم. تا کنون خطا میکردم و اکنون دریافتهام که حق با شماست و عیسی مرا به پیروی از مسیر حق فراخوانده است. این ماجرا را لوقا، که بعدا به دست پولس (یا سولس) ایمان آورده و شاگرد خصوصی او بوده است، در کتاب اعمال رسولان نقل کرده است.
هشت باب نخستین این کتاب درباره پطرس (جانشین راستین عیسی) و تلاشهای اوست، اما از باب نهم به بعد، پطرس فراموش میشود و پولس جای او را میگیرد! پولس به مسافرتهای تبلیغی بین امتها میپردازد و باعث میشود عدۀ فراوانی در شهرهای مختلف به آیین مسیحیت درآیند. حتی برنابا که از حواریان عیسی (ع) بود، نخست جذب عقاید دروغین پولس شد. پولس تمام تفسیر تورات را میدانست و آن را حفظ کرده بود. به تدریج برنابا دریافت که تعالیم پولس دارای نقطههای انحرافی است. به او اعتراض کرد؛ اما پولس پاسخ داد: تفسیر من و تو از انجیل متفاوت است.
به تدریج بین پولس و حواریان دیگر، از جمله پطرس، اختلافاتی روی میدهد که شامل ابعاد عقیدتی، عملی و رهبری جامعه مسیحیت نیز میشود. پولس برگزیدگی پطرس از سوی عیسی (ع) را میپذیرد، اما مدعی میشود مأموریت پطرس تنها در میان یهودیان بوده و بعدا حضرت عیسی، همان مأموریت را در امتها به او سپرده است ولی مسأله بدینجا نمیانجامد، بلکه پولس رو در روی پطرس میایستد و با او مخالفت میکند و حتی او را به نفاق متهم میدارد. (و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به حدی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد.)[15]

دو پرچم در جامعه مسیحی آن زمان برافراشته شد و در نتیجه مردم نیز به دو گروه تقسیم شدند. دستهای بنا به سفارش مسیح (ع) از پطرس و حواریان پیروی کردند و دستۀ دیگر که بیشتر غیریهودیان بودند، پولس را به رهبری برگزیدند.
پولس الاهیاتی جدید پدید آورد که با سخنان عیسی (ع) مطابق نبود. به اعتقاد او، عیسی (ع) جنبۀ الوهی و فوق بشری داشت و او خدا بود که جسم گرفت تا به صلیب رود و قربانی گناه انسان (خوردن میوهٔ ممنوعه) شود. به تدریج علمای بزرگ آن زمان که به مسیح اعتقاد داشتند، حقیقت را دریافتند ولی دیگر دیر شده بود. پولس تمام انجیلها را باطل اعلام کرد و تنها سخن خویش را حجت دانست.
مسیحیت در خدمت یهود
شاکلۀ دین عیسی، فریسیستیزی بود و آشکارا به آن حمله کرده بود، اما پولس با نامهها و کتابهای خویش، لبۀ تیز فریسیستیزی عیسی را کند کرد و مسیحیت را با یهود آشتی داد. بدین ترتیب، یهود با نفوذ پولس در مسیحیت، آن را از درون تهی کرد که تا کنون تمام جهان مسیحیت به خدمت یهود به کار گرفته شده است.
صاحبنظران، وی را دومین مؤسس آیین مسیحیت میدانند و معتقدند که این دانشمند درباری یهودی که اسمش در واقع شائول بود و قبل از اینکه به ظاهر مسیحی شود، در قدس مشغول تحقیق و مطالعه بر روی کتاب کابالا (کابالیسم یا همان تصوف یهودی) بود و با رخنه در دین مسیحیت، به همراه یارانش، پروژۀ انحراف دین مسیحیت را کلید زد و زمینه را برای ظهور اسطورۀ تثلیث و سه خدایی هند و یونان باستان در قاموس این دین فراهم آورد؛ پس از آن بود که خرافهها و اسطورههای شرکآمیز هلنی (یونانی و رومی) رنگی مسیحی و مقدس به خود گرفتند و اولین و مهمترین سنگ بنای انحراف دین مسیحیت بنا نهاده شد.

منظور از پولس، کوچک یا شائول یهودی میباشد و به معنی خواستار است که در شهر طرسوس از شهرهای ترکیه قدیم و تقریباً در سال چهارم میلادی متولد شد؛ خاخامی یهودی با نام گمالائیل او را تحت تعلیم و تربیت قرار داد. پولس هیچگونه ملاقاتی با مسیح (ع) نداشته و از شاگردان وی نبوده است، او نیز همچون یهودیان اورشلیم (قدس) دست به آزار و کشتار مسیحیان و حتی اسیر کردن و تسلیم نمودن آنان برای اعدام به دست رومیان میزد. او مسیحیانی را برای مجازات به اورشلیم میبرده است که به سبب ایمان به مسیح، دارای ایمانی افزونتر از او بودهاند؛ زیرا آنها مسیح را تصدیق و به او ایمان داشتند.
اما او بنا بر اقرار خود، آنها را مورد اذیت و آزار داده و شکنجه میکرد، با این حال عیسی (ع) در راه تنها بر او ظاهر گشته است و نه برای آن مسیحیان، تا از این طریق اسباب راحتی آنها را فراهم آورد و آنان را یاری نماید. هنگامی که او به نور پدیدار شده از عیسی ناصری نگریسته، برای مدتی او را کور کرده است؛ اما آنها را با وجود اینکه بر اساس روایت دروغین و ساختگی به نور مینگریستهاند، کور نکرده است او صدایی را شنیده است که افراد همراه او نشنیدهاند، با اینکه آنها نور را دیده و شاهد آن بودهاند؛ اما دروغ آشکار و واضح او در تناقض آشکار کلام او پدیدار میگردد.
خود او در اعمال رسولان فصل نهم میگوید: و اما مردانی که همسفر من بودند، ساکت ایستاده بودند و به آن صدا گوش میکردند؛ اما کسی را مشاهده نمیکردند او در روایت اول میگوید: نمیشنیدند و تنها نور را میدیدند؛ اما در روایت دوم میگوید: میشنیدند، اما چیزی را نمیدیدند. به این دروغ جعلی و ساختگی توجه کنید. پولس در خلال روایتی که ذکر میکند: به عقیدهای اعتراف و اقرار مینماید که مسیح (ع) آن را نیاورده است و آن این است که پروردگار ـ بر اساس سخن باطل او ـ همان عیسای ناصری است و ادعا مینماید که عیسی او را به پذیرش دین مسیحیت و فراخواندن مردم به آن دعوت کرده است.

از آنچه بیان شد، روشن میشود که پولس قبل از پذیرش مسیحیت، پیروان عیسی (ع) را آزار و اذیت شدیدی میکرده است و همه اینها را بنا بر گفتۀ خود، از روی ایمان و کسب رضایت خدای عزوجل انجام میداده است و البته همچون یک یهودی صالح ایمان داشته است که حقیقت کامل همان است که او و همتایان یهودیاش از آن پیروی میکنند.
پیروان عیسی (ع) در نزد او از گمراهان کافر بودهاند؛ اما پس از پذیرش مسیحیت به باورهای کاملا متناقض با آن، ایمان میآورد و معتقد میشود حقیقت مطلق، همان چیزی است که مسیحیان از آن پیروی مینمایند و دروغ و پستی، آن چیزی است که یهود و مشرکان دوگانهپرست که ایمان او را نمیپذیرند، از آن پیروی میکنند و پولس چیزی جز یک لشکر دنیوی برای پیروزی بر یهود و دوگانهپرستان و پیروان آنها و حتی شکنجه و کشتار جمعی آنها، کم نداشت؛ همانگونه که چنین خشمی را علیه کسانی که انجیل او را نمیپذیرفتند نیز اعمال میکرد.
در نتیجه شائول همچون فردی با حداکثر قدرت، متکی به نفس، جاهطلب، پایدار در اهداف که هیچ چیز او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمیدارد، باقی میماند. چنین فردی در میان مؤلفان کتابهای عهد جدید، در هیبت منحصر به فرد است. او از شخصیتی مهیج و جذاب برخوردار است، همانگونه که به لحاظ هوش نیز در سطح بسیار بالایی قرار داشته، از انرژی و قدرت اراده عظیمی سود میبرد و از حماسۀ شکستناپذیری برخوردار است که کسی را یارای متوقف کردن آن نیست.
مسیحیت یهودی
یهودیان با کمال ظرافت، افکار و عقاید مسیحیان را تغییر دادند. امروزه نیز شایع کردهاند که برای ظهور عیسی (ع)، باید قدس تحت حاکمیت یهود قرار گیرد؛ یعنی یهودیه تشکیل شود. قدس باید دست دشمنان عیسی (ع) بیفتد تا عیسی (ع) در آنجا ظهور کند! این یک تناقض آشکار است. پولس با کمال ظرافت، انجیل را تغییر محتوا داد. یهود با نفوذ دادن پولس، جهان مسیحیت را با کمال زیرکی، در اختیار خود گرفت.
همهجا حاکمیت به حسب ظاهر دست مسیحیان است و در باطن دست یهودیان. کاندیداهای ریاست جمهوری در بسیاری از کشورهای غربی باید دربارۀ یهودیان حرفهای جانبدارانه بزنند، تا رأی بیاورند! چنان بر افکار جهان مسیحیت، تفکر یهودی حاکم است که اگر کاندیدای آنان از یهودیان تعریف و تمجید کند، مسیحیان به او رأی میدهند. این وضعیت در زمان روم نیز حاکم بود، ولی تدبیر یهود بر حرکت مخفیانه بود.
پیوستها و منابع:
[1] نقل از کتاب غلبه بر ترس، لوک فری، [ناشر: اوویل جاکوب ـ پاریس / ۲۰۰۶ م.] عرضه و تحلیل در روزنامۀ اماراتی البیان، روز بیستم آگوست سال ۲۰۰۹ م. برابر با ۲۸ شعبان ۱۴۳۰ ه. ق.
[2] پروتکلهای صهیون، پروتکل چهاردهم، ص ۱۵۳، ناشر: دارالکتاب العربی، چاپ پنجم، ۱۹۸۰، ترجمه استاد عباس محمود العقاد.
[3] قصص، آیه 5
[4] نساء، آیه 54
[5] رک: عبدالوهاب المسیری، موسوعه الیهود و الیهودیه، (قاهره: دارالشروق، 1999)، ج5، ص72.
[6] بقره، آیه 47
[7] بقره، آیه 48
[8] مائده، آیه .21: ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ.
[9] مائده، آیه 70
[10] دیگر ویژگیها و باورهای منحط یهود که در قرآن به آن اشاره شده عبارتاند از: رباخواری(نساء، آیه161)؛ تحریف کتاب آسمانی(بقره، آیه79)؛ انکار وحی(انعام، آیه91)؛ اعتقاد به فقیر بودن خداوند و بینیازی خود(آل عمران، آیه181)؛ اعتقاد به بسته بودن دست خداوند(مائده، آیه64)؛ پیمان شکنی(بقره، آیه100).
[11] سوره حجر (۱۵)، آیه ۹.
[12] سوره نساء (۴)، آیات ۱۵۵- ۱۵۸.
[13] تفسیر عهد جدید، فصل نهم، هدایت شائول.
[14] نام اصلی پطرس، شمعون است. او این لقب را از مسیح(ع) هدیه گرفت. در منابع اسلامی نیز نام وصی عیسی، شمعون آمده است. رک: من لایحضره الفقیه، ج4، ص174؛ الاحتجاج، ج1، ص263؛ ارشاد القلوب، ج2، ص311؛ تفسیر قمی، ج1، ص103.
[15] رساله پولس به غلاطیان، باب 2، شماره 11و13.
بیشتر بخوانید:
یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی یهودیان مخفی
دیدگاهتان را بنویسید