نقد فیلم علت مرگ نامعلوم | اثر انتخابی برای اسکار سال ۲۰۲۶
در نقد فیلم علت مرگ نامعلوم باید گفت اگرچه این فیلم با حمایت کامل هیأت انتخاب به نمایندگی ایران در اسکار ۲۰۲۶ معرفی شد، اما ساختار روایی کند، شخصیتپردازی گنگ و برداشت نادرست از مفهوم «فیلم جادهای» آن را به اثری باسمهای بدل کرده که بیش از آنکه از جاده و اجتماع بگوید، در شعار و ابهام گرفتار است.
انتخاب فیلم علت مرگ نامعلوم برای اسکار 2026
یأت انتخاب آثار سینمایی ایران در تصمیمی بحثبرانگیز و بهرغم کاستیهای آشکار، فیلم «علت مرگ: نامعلوم» به کارگردانی علی زرنگار را با رأی کامل بهعنوان نمایندۀ رسمی ایران برای اسکار ۲۰۲۶ برگزید؛ انتخابی که گویی بازتابی از ملاحظات سیاسی بهنظر میرسد جای آنکه یک ارزیابی کیفی جامع باشد.
این نخستین تجربۀ بلند زرنگار در مقام کارگردان است؛ فیلمی با ادعای حضور در ژانر درام اجتماعی-جادهای که زیر سایۀ تهیهکنندگی مجید برزگر شکل گرفته اما از همان ابتدا در تعریف هویت سینمایی خود سرگردان است.
داستان سفر اجباری هفت مسافر بینامونشان که با یک ون فرسودۀ شهداد تا کرمان را دنبال میکند، اما جاده در این مسیر نقش و روحی ندارد و به پسزمینهای بیاهمیت تقلیل یافته است.
گره اصلی روایت، مرگ ناگهانی مسافری در داستانی با پیرنگ علیل است با مقدار زیادی دلار است که ظاهراً باید تنش اخلاقی و اجتماعی ایجاد کند، ولی شخصیتهای فاقد عمق و تیپوار آن را به یک کشمکش سطحی کاهش دادهاند.
تلاش فیلم برای انعکاس لایههای مختلف جامعه، از کارگر مهاجر تا ساکن مناطق حاشیهای، در حد برچسب باقی میماند و فضاهای کویری نیز بیش از آنکه بستر دراماتیک باشند، صرفاً نماهایی تزئینیاند.
هرچند فیلم در جشنوارۀ بینالمللی شانگهای ۲۰۲۳ نمایش و تحسینهایی پراکنده دریافت کرد و مضمون سیاسیاش منجر به توقیف سهساله شد اما این ویژگیها بیشتر بر جنبههای رسانهای آن افزوده تا جنبههای هنری. در واقع این توقیف سه ساله آرزوی هر کارگردانی است برای آنکه زیر پرچم خبر آن برای خودش مخاطب و حاشیه بیشتر جمع کند و دیده شود.
در دیماه ۱۴۰۳ با رفع توقیف، فیلم در برخی سینماهای تهران و شهرستانها اکران شد. این فیلم با مدعای «یکی از شاخصترین فیلمهای اجتماعی» بیشتر ساختۀ فضای تبلیغاتی است تا اینکه ثمرهای از یک درام اجتماعی منسجم باشد.
نقد فیلم علت مرگ نامعلوم
جامعه نامعلوم یک مرد مرده
نویسنده: استاد سعید مستغاثی
فیلم «#علت_مرگ_نامعلوم» مانند بسیاری از آثار این سینما دچار سندرم پرگویی و عدم استفاده از بیان سینمایی است. با مقدمهای مفصل که تا ورود به داستان اصلی و به اصطلاح راه افتادن فیلم، مدتزمان زیادی طول میکشد؛ زمانی که میتوانست به یکپنجم تا یکهشتم زمان کنونی کاهش یابد. بخش باقیمانده این مقدمه، که تکرار مکررات و توضیح واضحات است، را میتوان حذف کرد بدون آنکه لطمهای به فیلم و قصه بخورد.
اما برخلاف آنچه رایج شده، فیلم «علت مرگ نامعلوم» یک فیلم جادهای نیست. هنوز تعداد قابل توجهی از فیلمسازان ما مفهوم فیلم جادهای را درک نکردهاند و میپندارند اگر صحنههایی از جاده در اثرشان نشان دهند، یعنی فیلم جادهای ساختهاند. در حالی که ابتداییترین تعریف این ژانر آن است که جاده در قصه و ماجرا، شخصیت داشته و نقش تعیینکنندهای در پیشبرد داستان ایفا کند.
فیلمهای متعددی نمونههای قابل قبول از فیلم جادهای هستند؛ در سینمای ایران مانند «سه نفر روی خط» (عبدالله غیابی) و در سینمای جهان: «تلما و لوییز» (ریدلی اسکات)، «پاریس تگزاس» (ویم وندرس)، «عجیبتر از بهشت» (جیم جارموش) و «لیتل میس سانشاین» (جاناتان دیتن و والری فاریس). به نظر میرسد «علت مرگ نامعلوم» از دو اثر اخیر الهام گرفته، اما نتوانسته شخصیت جاده را به فیلم خود بیاورد.
در «لیتل میس سانشاین»، خانواده در همان صحنه نخست و در چند دقیقه معرفی میشوند، گذشتهشان بازگو شده و هدف ماجرا مشخص میگردد؛ سپس مخاطب بهسرعت به دل قصه پرتاب میشود. تمام اتفاقات طول مسیر سفر به کالیفرنیا، همچون یک اودیسه، شخصیتها را دگرگون میکند و قوام میبخشد، حتی اگر اوج داستان در مقصد رخ دهد. اما در «علت مرگ نامعلوم»، داستان از یک ملودرام خانوادگی به ماجرایی ظاهراً معمایی و شبهحادثهای تبدیل میشود، هرچند عناصر روایی تقریباً همان باقی مانده است. این وضعیت مشابه فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» است که نسخه کژآهنگ سریال «پس از مرگ» ریکی جرویز بود؛ با این تفاوت که جرویز با زبان سینما شخصیت خود را دگرگون میکرد، اما «چرا گریه نمیکنی؟» با دیالوگهای سطحی و شعاری میکوشید القا کند که شخصیت اصلی توان گریه ندارد.
عبارت «سینمای اجتماعی» یکی از اصطلاحات مندرآوردی در سینمای ماست، مانند «سینمای معناگرا»، «سینمای استراتژیک» و «سینمای کودک». در حالی که در تاریخ سینما و میان آثار برجسته، اساساً ژانری به نام سینمای اجتماعی بهعنوان یک گونه مستقل وجود نداشته است.
حتی نئورئالیستهای ایتالیایی که به این نوع سینمای اجتماعی نزدیکتر بودند، چنین ادعایی نداشتند و آثارشان بیشتر در حوزۀ ملودرامهای رئالیستی قرار میگرفت. زمانی در سینمای ایران دکانی به نام «فیلم هنری» وجود داشت که هر کس بیسواد سینمایی یا ناآشنا با کار دوربین و فاقد ایده روشن بود، فیلمش را با این برچسب عرضه میکرد (یاد فیلم «پایان هالیوودی» وودی آلن بخیر!). حالا آن عنوان کنار رفته و برچسب تازهای به نام «سینمای اجتماعی» باب شده که نه تعریفی مشخص از اجتماع مورد نظر دارد و نه درک درستی از مفهوم جامعه ارائه میدهد. حتی منتقد دویچهوله در یادداشتی درباره آثار موسوم به اجتماعی در جشنواره فیلمهای ایرانی کلن نوشت که «این فیلمهای اجتماعی بیشتر شبیه مصیبتهای خانوادگیاند».
سازندگان «علت مرگ نامعلوم» در این بازار مکاره سینمای اجتماعی مدعیاند نمایشی از اجتماع دادهاند، در حالی که نه اجتماعشان تعریف روشنی دارد و نه تعلق تیپهای کلیشهای داستان به جامعهای خاص مشخص شده است. کدام اجتماع؟ کدام جامعه؟ جوان وبلاگنویسی که معلوم نیست چرا قصد ترک نامزدش را دارد، نماینده کدام قشر است؟ یا شخصیت بانیپال شومون که برای پرداخت دیه از زندان بیرون آمده و پولها را برمیدارد، نماینده کدام اجتماع است؟ مرد کیفبهدست یا دختر فریبخورده عشق سادهدلانهشان، به کجا تعلق دارند؟ شاید تنها تعلق روشن به شخصیت مردهای باشد که دلارهایش را پنهان کرده؛ شخصیتی که در نسخه قبلی فیلم بلوچ یا افغانستانی بوده و حالا در نسخه اکرانشده تغییر هویت داده است.
در «علت مرگ نامعلوم» جاده نه تنها شخصیتی ندارد بلکه گاه کاملاً اضافی به نظر میرسد؛ رویدادها میتوانستند در یک خانه، آپارتمان، باغ دورافتاده یا روستای پرت رخ دهند. نمونه مشابه در «ملکالموت» لوییس بونوئل وجود دارد که تقریباً همین داستان، البته با تمی دیگر، در یک ویلای مجلل اتفاق میافتد. اما شخصیتها (و در برخی موارد تیپها، مثل جوان وبلاگنویس) در فیلم رزومه مشخصی ندارند و فقط گاهی عقبهای مبهم یا نامفهوم پیدا میکنند. آنان در گفتوگو بیشتر شعار میدهند و حتی برخوردشان با جنازه انفعالی است. نگاهی به «دردسر هری» (آلفرد هیچکاک) یا «شب قوزی» (فرخ غفاری) نشان میدهد که در این آثار حتی جنازه نقش فعالی در پیشبرد داستان دارد، برخلاف این فیلم.
دیدگاهتان را بنویسید