نقد انیمه Dandadan 2024- 2025
نقد انیمه dandadan | مقدمه
برخورد دو تفکر فولکوریک رایج در حاشیۀ جوامع ژاپن و آمریکا یعنی هراس از ارواح خبیثه و بدبینی ناشی از ربوده شدن توسط بیگانگان فضایی بستر اصلی روایت انیمیشن داندادان(Dandadan) را میسازد. جهانشناسی دوگانۀ انیمۀ حاضر شامل ارواح ژاپنی و بشقابپرندههای آمریکایی است که در مرز باریک میان این دو باور جمعی قرار دارد؛ فضایی برای اثبات اینکه فولکورهای ژاپنی و آمریکایی هیچکدام توهم نیستند و همزیستی خشونتباری با هم دارند.
جالب است که در این انیمه روح در برابر بشقابپرنده نماد تقابل شرق و غرب میشود. ایدۀ هیبریدی حاضر ژانر را از خطی بودن به هرجومرج مسرورانه و وارونهسازی هنجارها در کمدی فولکلوریک دگرگون میکند. نبردها با رقصهای اسلپاستیک همراه است و جهانشناسی انیمه توکیو را به کیهان دوقطبی آسمان برای بیگانگان و زمین برای ارواح تبدیل میکند.
این اثر محصول کشور ژاپن است که پخش انیمیشن آن از اکتبر ۲۰۲۴ توسط استودیوی ساینس سارو(Science SARU) آغاز شد. ریشۀ اثر به مانگایی بازمیگردد که یوکینوبو تاتسو(Yukinobu Tatsu) از آوریل ۲۰۲۱ در اپلیکیشن و وبگاه شونن جامپ پلاس(Shonen Jump+) انتشارات شوئیشا(Shueisha) بهصورت سریالی منتشر کرد[1]. تاتسو که پیشینۀ دستیاری برای تاتسوکی فوجیموتو(Tatsuki Fujimoto) و یوجی کاکو(Yuji Kaku) را در کارنامه دارد، سبک بصری متمایزی را ارائه میدهد که در آن با استفاده از پرسپکتیوهای اغراقشده(Exaggerated Perspectives) و طراحیهای گروتسک(Grotesque) برای هیولاها، فضای ترسناک یوکایها و آدم فضاییها را با انرژی طنز و عاشقانۀ ژانر شونن(Shonen) درآمیخته است.
تقابل مفاهیم شینتوئیستی و بودیستی همچون ارواح و یوکایها(Yokai) با فولکورهای آمریکایی نظیر باور به بیگانگان فضایی(Aliens) هویت تاریخی و روایی این مجموعه را شکل میدهد.
کارگردانی اقتباس انیمیشنی بر عهدۀ فوگا یاماشیرو(Fuga Yamashiro) بوده و موسیقی متن را کنسوکه اوشیو(Kensuke Ushio)، آهنگساز آثاری همچون(Chainsaw Man)، ساخته است. ژانر اثر ترکیبی از ماوراءالطبیعه، علمی-تخیلی، اکشن و کمدی رمانتیک محسوب میشود که چارچوبهای آثار قبلی در ژانر شونن را به چالش میکشد چون روایت آن از الگوهای کلاسیک سفر قهرمان(Hero’s Journey)، آرکهای تمرینی(Training Arcs) و پیشرفت خطی و قابل پیشبینی قدرت شخصیت اصلی داستان، به سوی پویایی روابط عاشقانه و رشد شخصیت ارگانیک تغییر جهت داده است.
پیوند عاطفی میان هایاسه مومو و اوکارون به عنوان کاتالیزور اصلی رشد شخصیتها عمل میکند. اوکارون که در ابتدا تجسمی از انزواطلبی و غرق شدن در داستانهای آدم فضاییها است، از طریق تعامل با جسارت و عملگرایی مومو قوس شخصیتی(Character Arc) خود را طی میکند. این رابطه، او را از مشاهدهگری منفعل که تنها به دانش تئوریک بیگانگان متکی است، به کنشگر(Agent) و محافظ(Protector) تبدیل میکند که حاضر است برای حفظ این پیوند انسانی از حاشیۀ امن خود خارج شود. مسئلۀ حاضر به تنهایی عاملی تعیینکننده برای جذب مخاطب نسل جدید که به محتوای سریع و پرچگالی(High-Density Content) تمایل دارد است.
سرمایهگذاری بر این پروژه با توجه به کیفیت فنی و اعتبار استودیوی سازنده در سطح بالایی ارزیابی میشود، هرچند رقم دقیق بودجه اعلام نشده است. در حوزۀ بازرگانی، سردبیر شونن جامپ پلاس، در حساب توییتر خود در تاریخ ۲ می اعلام کرده است که از زمان انتشار جلد پنجم در همان روز، بیش از ۱.۴ میلیون نسخه از جلدهای جمعآوریشده، چه به صورت فیزیکی و چه به صورت دیجیتالی، از این مجموعه به فروش رسیده است.[2] همچنین پخش جهانی از طریق نتفلیکس(Netflix) و کرانچیرول(Crunchyroll) ضامن بازگشت سرمایه و نفوذ در بازارهای بینالمللی شد.
نتفلیکس فهرست محبوبترین انیمههای نیمۀ دوم ۲۰۲۴ را منتشر کرد که فصل اول داندادان با ۹۶.۵ میلیون ساعت تماشا در صدر قرار گرفت و معادل ۱۹.۶ میلیون بازدید با توجه به زمان کل ۴ ساعت و ۵۵ دقیقه ثبت نمود. فصل چهارم انیمۀ شیطانکش قوس آموزش هاشیرا با ۵۱.۱ میلیون ساعت و ۱۲.۹ میلیون بازدید در رتبه دوم ایستاد، در حالی که فصل اول جوجوتسو کایسن ۷۶.۹ میلیون ساعت تماشا و ۸.۱ میلیون بازدید با زمان کل ۹ ساعت و ۳۰ دقیقه را کسب کرد[3]. شاید به خاطر همین طراحی جدید شخصیتها و الهامگیری ترکیبی داستان آن است که بازدیدها از این انیمه حتی از شیطانکش نیز فاصلۀ قابل توجهی دارد!
شناخت فرهنگ زمینهای و خصوصیات زمانۀ اثر
انیمۀ حاضر اگرچه از نظر تقویمی محصول دورۀ کنونی ژاپن یا همان عصر ریوا(Reiwa) محسوب میشود، اما موتور محرک عاطفی آن، حسرت و تمنا برای ارزشهای دوران شووا(Showa Era) است. برای درک این موضوع باید دانست که دورۀ شووا مخصوصاً نیمۀ دوم قرن بیستم در حافظۀ جمعی ژاپنیها، نماد دوران طلایی سینما، سرسختی و عملگرایی بود؛ دورانی که قهرمانانش کمحرف و قابل اتکا بودند. در مقابل، عصر ریوا در زمان حال با سیطرۀ تکنولوژی، نرمخویی و تغییر ساختارهای عقیدتی شناخته میشود.
تاتسو خالق اثر این شکاف نسلی را در شخصیت هایاسه مومو پیادهسازی کرده است. مومو در ظاهر نمایندۀ تمامعیار دختران نسل جدید است. پرشور، پیرو مد روز و ساختارشکن؛ اما ایدهآل ذهنی او در گذشته گیر کرده است. عشق دیوانهوار او به کن تاکاکورا(Ken Takakura)، بازیگر سینمای اکشن ژاپن، کلید درک این تضاد است. تاکاکورا تجسم لاتبازی و مردِ عملی بود. همچنینن به کلینت ایستوود ژاپن مشهور بود و برای نقشهای خشنی که در فیلمهای یاکوزایی و اکشن بازی کرده بود شناخته میشد. ویژگیهایی که مومو در پسران همنسل خود که اغلب غرق در گوشیهای هوشمند و فانتزیهای انیمهای هستند نمییابد.
بنابراین، نوستالژی شووا در اینجا بیانگر نارضایتی نسل جدید از ناپایداری روابط امروزی است. مومو در دنیای پرهیاهوی امروزی، به دنبال تکیهگاهی محکم از جنس گذشته میگردد. از این منظر مسیر رشد شخصیت اوکارون(شخصیت اصلی مرد) معنای تازهای مییابد. اوکارون به صورت کاملاً تصادفی نام واقعیاش کن تاکاکورا است.
همین همنامی باعث میشود مومو خجالت بکشد او را به اسم صدا بزند و لقب اوکارون را به او میدهد. او پسرِ ضعیف و خجالتی امروزی است اما عجیب آن است که باید در کوران حوادث ماورایی آبدیده شود تا بتواند آن جوهرۀ مردانگی و محافظتگریِ دوران شووا را در خود بیدار کند و به استانداردهای سختگیرانۀ مومو نزدیک شود. در همین راستا انگار که روایت انیمیشن بهصورت غیر مستقیم میگوید که برای بقا در آشوب داستانی باید جسارتِ قدیمی را با ابزارهای جدید درهم آمیخت.
علاوه بر این، انیمۀ حاضر اثر تقابل دو جریان اصلی فرهنگ یوکای(Yokai Culture) در برابر تئوریهای توطئههای آمریکایی را نیز دستمایه قرار میدهد. مومو که توسط مادربزرگ روحگیرش بزرگ شده نمایندۀ باورهای بومی و احترام به ارواح طبیعت است. در قطب مخالف، اوکارون نمایندۀ نسلی است که وحشت را در تهاجم بیگانگان و تکنولوژیهای ناشناخته میجوید. داستان با مجبور کردن این دو قطب به پذیرش حقیقتِ باورهای دیگری به مخاطب میگوید جهان مدرن فضایی برای همپوشانی آشوبناک سنت و مدرنیته است.
همچنین این اثر سعی کرده هیولاهای داستان را طوری طراحی کند که پرده از دغدغههای اجتماعی بردارند. آنها ارواح کینهتوز(Onryo) برخاسته از تراژدیها و ناهنجاریهای اجتماعی مانند تجاوز، فقر و ازهمگسیختگی خانوادهاند. پس عیناً هیولاها در اثر حاضر نمادی از دردهای سرکوبشده هستند که جامعه سعی در نادیده گرفتن آن داشته و اکنون در فرم انرژی نفرین شده بازگشتهاند. حتی مبارزه با این موجودات اغلب با درک رنج آنها پایان مییابد که این امر ریشه در سنت بودایی شینتوییِ آرامسازی ارواح دارد. چنین استراتژیای به درامافزایی و و باورپذیری داستان بسیار کمک خواهد کرد چرا که مشابه همین امر را در تقابل شخصیت تانجیرو با شیاطین در انیمۀ شیطانکش شاهد بودیم.
خلاصۀ داستان| نقد انیمه dandadan
روایت با اختلاف نظر بنیادین میان دو دانشآموز دبیرستانی آغاز میگردد. آیاسه مومو دختری که اخلاق لاتی دارد با پیشزمینۀ خانوادگی در امور معنوی، وجود ارواح را مسلم میداند اما موجودات فضایی را انکار میکند. در نقطۀ مقابل، هممدرسهای منزوی او کن تاکاکورا تمام هستی خود را وقف یوفولوژی(Ufology) کرده و منکر جهان ماورایی ارواح است. برای اثبات حقانیت، این دو شخصیت قراری چالشبرانگیز میگذارند: مومو باید به بیمارستانی متروکه که کانون رویت یوفوها است برود و اوکارون راهی تونلی میشود که قلمرو ارواح شناخته میشود.
نتیجۀ این آزمون، تأیید همزمان هر دو واقعیت است. مومو توسط نژادی از بیگانگان(Serpoians) که قصد استخراج اندامهای تولیدمثلی انسان را دارند محاصره میشود و اوکارون هدف نفرین ننهتوربو(Turbo Granny) قرار میگیرد و اندام جنسیاش را از دست میدهد. در اوج بحران، قدرت خفتۀ ذهنی دورجنبی(telekinesis) مومو به دست فضاییان که بهطور تصادفی چاکراههای او را دستکاری کردند بیدار شده که به او اجازه میدهد هالهٔ افراد و اشیاء را تجسم کند و قدرت خود را به شکل دستهای غولپیکر برای گرفتن و کنترل این هالهها تجسم میکند و اوکارون نیز به واسطۀ تسخیر شدن، فرم هیولایی و سرعت فراانسانی ننه توربو را به دست میآورد.
این تلاقی منجر به شکلگیری اتحادی اجباری میان آنها میشود. خط اصلی داستان پس از این حادثه، حول تلاش مشترک برای بازپسگیری اعضای گمشدۀ بدن اوکارون و کنترل قدرت عظیم ننهتوربو که اکنون در کالبد عروسک گربۀ مانکینکو به دام افتاده شده شکل میگیرد. روایت آنها را در برابر طیفی از موجودات کریپتید(Cryptid)، ارواح محلی و بیگانگان مهاجم قرار میدهد آن هم در حالی که چالش موازی مدیریت تنشهای بلوغ، حفظ زندگی روزمرۀ مدرسهای و تکامل رابطۀ عاطفی میان این دو شخصیت در میانۀ اتفاقات فراطبیعی قرار دارد.
سوابق کاری سازندگان
تحلیل سوابق یوکینوبو تاتسو(Yukinobu Tatsu) و استودیوی(Science SARU) نیازمند درک ظهور مکتب نئو-شونن(Neo-Shonen) در صنعت مانگا و انیمه است. همانطور که اشاره شد تاتسو پیش از استقلال، دستیار تاتسوکی فوجیموتو خالق مرد ارهای(Chainsaw Man) و یوجی کاکو خالق بهشت جهنمی(Hell’s Paradise) بود. این حلقه از مؤلفان را میتوان معماران پستمدرنیسم در مانگاهای شونن دانست که نمایندۀ جریان نوظهوری در شونن جامپ هستند و الگوهای کلاسیک دوستی، تلاش، پیروزی را با فلسفهای نیهیلیستی، طنز معناباخته(Absurd) و خشونت عریان جایگزین کردهاند. در آثار این جریان، بدن انسان مادهای مصرفی و تغییرپذیر(Body Horror) است که مرز میان انسان و یوکای، ارواح و هیولاها در آن مخدوش میشود.
برای درک جایگاه یوکینوبو تاتسو و همقطارانش، باید ابتدا بستری را شناخت که آنها بر روی ویرانههای آن بنا شدهاند. همانطور که اشاره شد مجلۀ(Shonen Jump) دههها بر پایۀ شعار دوستی، تلاش، پیروزی فعالیت میکرد. در آثار کلاسیک، جهان دارای نظمی اخلاقی بود؛ شر مطلق در برابر خیر مطلق قرار میگرفت و قهرمان با تمرین و ارادۀ آهنین بر مشکلات فائق میآمد.
در جریان شونن جدید، این ساختار دچار گسست شده است. مؤلفان جدید نسلی که تاتسو، فوجیموتو و کاکو را شامل میشود در دورۀ رکود اقتصادی ژاپن و ناامیدی اجتماعی رشد کردهاند. برای این نسل وعدۀ پیروزی از طریق تلاش دیگر کارکرد ندارد. جهان در نگاه آنها فاقد نظم ذاتی است و آشوب(Chaos) بر آن حکمرانی میکند. ما شاهد گذار از قهرمان آرمانگرا نظیر ناروتو یا لوفی به قهرمان بقا هستیم.
شخصیتهایی که صرفاً به دنبال پرداخت بدهی، داشتن زندگی معمولی یا حتی خوردن غذا و لمس جنس مخالف هستند مانند دنجی در مرد ارهای یا اوکارون در داندادان. تغییر حاضر در اهداف نخستین گام به سوی پستمدرنیسم است یعنی انکار کلانروایتهای قهرمانی و تمرکز بر نیازهای غریزی و روزمره در جهانی بیرحم.
حرکت به سمت پستمدرنیسم در اینجا به معنای ناامیدی محض نیست؛ به معنای کنار زدن نقاب اخلاقگرایی ساختگی و بازگشت به هستۀ سخت ایدئولوژی شینتوئیستی بودیستی است. در مانگاهای کلاسیک، مفاهیم خیر و شر با ساختاری خطی و قهرمانانه متأثر از اخلاقیات کنفوسیوسی یا حتی وسترن عرضه میشد تا مخاطب را جذب کند. اما جریان شونن جدید این پوستۀ نهچندان جذاب برای مخاطبین حاضر را میشکافد تا جهانبینی اصلی شینتو را در جریان شونن جدید عریان کند. جهانی که در آن همه چیز بر مدار پاکی(Purification) و ناپاکی(Pollution/Kegare) میچرخد.
پستمدرنیسم در این بستر ابزاری است برای بیان ماهیت سیال و غیرقطعی ارواح(Kami) و یوکایها. در شینتو خدایان و هیولاها لزوماً خیرخواه یا بدخواه نیستند؛ آنها نیروهای طبیعتی هستند که میتوانند همزمان سازنده و ویرانگر باشند. طنز معناباخته و آشوب در اثر حاضر بازتابدهندۀ همین طبیعت غیرقابل پیشبینی جهان ارواح است. هدف این جریان عادیسازی این هرجومرج و نشان دادن این حقیقت است که انسان مرکز جهان نیست؛ جزئی شناور در اقیانوسی از نیروهای مرئی و نامرئی است.
محفل کیمیاگری فوجیموتو | تلفیق جسم و روح
برای درک خاستگاه فنی یوکینوبو تاتسو در اثر حاضر باید به اتمسفر حاکم بر استودیوی مشترک او با تاتسوکی فوجیموتو(Chainsaw Man) و یوجی کاکو(Hell’s Paradise) نگریست. این محفل را میتوان کانون احیای انیمیسم(Animism) دانست. در چنین جوی دستیاران و مؤلفان به جای تقلید از فرمولهای موفق تجاری بر روی شکستن مرزهای فیزیکی بدن تمرکز کردند که ریشه در همان نگاه شینتوئستی دارد.
انیمیسم یا جانباوری، عقیدهای کهن و بنیادین در شینتو است که بر اساس آن همه چیز دارای روح و آگاهی است. نه تنها انسانها و حیوانات، بلکه درختان، سنگها، رودخانهها، اشیاء دستساز مثل عروسکها یا چترها و حتی مکانها دارای کامی(Kami) یا جوهر روحانی هستند. در این جهانبینی، مادۀ بیجان و مرده وجود ندارد؛ کل جهان هستی یک ارگانیسم زنده و مرتبط است.
در آثار مکتب شونن جدید و مشخصاً در کار تاتسو، این انیمیسم به شکلی رادیکال و گاه ترسناک بازتعریف میشود. وقتی میگوییم بدن انسان ظرف است، به این معناست که در انیمیسم، مرز قاطعی بین روح انسان و روح جهان اطراف وجود ندارد. همانطور که یک درخت کهنسال میتواند دارای روحی قدرتمند باشد، بدن انسان نیز میتواند میزبان ارواح دیگر شود.
وقتی یوکای ننه توربو وارد بدن اوکارون میشود، یا وقتی دنجی در مرد ارهای تغییر شکل میدهد صرفاً یک جهش بیولوژیکی نیست؛ تجلیِ بصریِ تداخل ارواح یا به خدمت گرفتن خود آنان یا نیروی آنها است. انیمیسم به ما میگوید که هیچ چیز ثابت نیست؛ اشیاء و بدنها میتوانند طغیان کنند، حرف بزنند و تغییر ماهیت دهند، چون در باطنِ خود زندهاند. در این نقطه ترس و شگفتی در هم آمیخته میشود. جهان اطراف ما خاموش نیست، ناظری فعال است که میتواند هر لحظه ارادۀ خود را بر انسان تحمیل کند.
در این گفتمان بدن انسان ظرفی است که میتواند توسط ارواح، شیاطین یا حتی بیگانگان تسخیر شود، تغییر شکل دهد و مسخ شود. تاتسو در کنار فوجیموتو آموخت که چگونه این ایدئولوژی را برای نشان دادن همزیستی اجباری انسان و غیرانسان به کار گیرد. این روایت مستقیماً از همان هدف ایدئولوژیک پاک کردن خط فارق میان ما انسانها و آنها موجودات ماورایی تبعیت میکند.
در شینتو و انیمیسم، انسان اشرف مخلوقات نیست، تنها یکی از هزاران فرمِ حیات در کنار ارواح، یوکایها و اشیاء است. در گفتمان حاضر خودِ انسانی چقدر شکننده است! چطور میتواند به راحتی با موجودات ماورایی ادغام شود؟! این همزیستی اجباری که گاه با طنز و گاه با خونریزی همراه است، به مخاطب یادآوری میکند که برای بقا در این جهان آشوبزده که همان جهان خودمان است انسان باید بپذیرد که خالص و جدا از طبیعت نیست، آمیزهای از گوشت، روح و نیروهای بیگانه است.
در نگاه توحیدی و انسانشناسی اسلامی انسان خلیفهالله و دارای کرامت ذاتی است(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ)؛ که بدن او امانتی الهی و حریمی محترم است و روحش نفخهای از جانب پروردگار است. اما در مکتب شونن جدید که اینها میخواهند تولیدش کنند، این کرامت و قداست عامدانه مورد هجوم قرار میگیرد. انسان در این آثار به یک ظرف مصرفی و آزمایشگاه بیولوژیک تنزل مییابد.
تاتسو و همقطارانش در پی عادیسازیِ نفوذپذیری و تسخیر هستند. قهرمانان این داستانها مثل دنجی یا اوکارون برای بقا ناچارند هویت انسانی خود را بفروشند و با شیاطین، اجنه(یوکای) یا بیگانگان ادغام شوند. چنین همزیستیای اما پیامی خطرناک دارد که انسان به تنهایی ناکافی و ضعیف است و برای کسب قدرت، چارهای جز آلودنِ گوهرِ وجودی خود با نیروهای دیگر ندارد. این دقیقاً نقطۀ مقابلِ تزکیۀ نفس و استعانت از حقتعالی است.
چرا فولکلور ژاپن و پاپکالچر آمریکا؟
عجیب است که طراحان ساختار را طوری طراحی کردهاند که پستمدرنیسم ژان فرانسوا لیوتار(Jean-François Lyotard) را بازتاب دهد که در آن علوم در مدرنیته و فولکورها در عصر افسانهها یا به تعبیری در عصر خدایان هر دو برای توضیح جهان ناکافیاند. صحنههای کلیدی انیمۀ حاضر که هر کدام در ادغام اتفاقات و پایان هر اپیزود نمایان میشود به دلیل جذابیت شوننوار کم کم تماشاگر را بهصورت ناهشیار به بازاندیشی باورهای شخصیاش وامیدارد.
اما افزون بر دلیل فوق چرا این ایدئولوژی در بستهبندی ترکیبی از یوکایهای ژاپنی و بیگانگان فضایی که از فولکورهای آمریکایی الهام گرفته شده عرضه میشود؟ انیمۀ Dandadan جریان شونن فراطبیعی را از انیمۀ Jujutsu Kaisen که بر نفرینها تمرکز دارد الهام گرفته اما آن را به سمت ترکیبی از علوم تخیلی و فولکلورها میبرد. جریان شونن پستمدرن انیمۀ حاضر با ادغام وحشت فولکلوریک یوکای ننه توربو(Turbo Granny) از افسانههای اوساکای دهۀ ۱۹۷۰ ژاپن شرق و هیولای تخته چوب(Flatwoods Monster) علمی تخیلی هالیوودی سال ۱۹۵۲ انجام میشود.
هیولای تخته در فولکلور ویرجینیای غربی موجودی است که در شهر فلت وودز در شهرستان برکستون ویرجینیای غربی ایالات متحده پس از یک شب روشن در 9 سپتامبر مشاهده شده است. ننه توربو نیز زنی مسن با سرعت فوقالعادهای بود که به راکبان موتور حمله میکرد. این پدیده واقعی گزارش شده بود و در رسانههای ژاپنی برجسته شد ولی بیشتر به عنوان خرافۀ شهری شناخته میشود.
تلفیق حاضر حرکت پستمدرنیستی در سطح ساختار است که به آن پاستیش(Pastiche) میگویند؛ یعنی کنار هم قرار دادن سبکها و عناصر نامرتبط بدون هیچ سلسله مراتبی. در جهان انیمۀ فوق یک روح باستانی ژاپنی و یک موجود بیگانه از لحاظ هستیشناختی همارز هستند؛ هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. این کار به مؤلف اجازۀ قاعدهشکنی مطلق را میدهد. او دیگر محدود به قوانین ژانر شونن قدیمی یا ماوراءالطبیعی ژاپنی م علمی تخیلی آمریکایی نیست. او میتواند از هر دو ژانر قواعدی را قرض بگیرد، آنها را با هم ترکیب کند یا به کلی نابود سازد که این خود علت اصلی غیرقابل پیشبینی بودن و جذابیت داستان این انیمه شده است که برای مخاطبین امروز تکراری نیست.
نسل جدید مخاطبان خصوصاً نسل Z در فضایی رشد کردهاند که فرهنگها به صورت مداوم در هم میآمیزند. برای نوجوانی که همزمان فیلمهای هالیوودی نظیر مارول و انیمههای ژاپنی را مصرف میکنند جهان انیمۀ حاضر یک بازتاب اغراقشده اما قابل درک از واقعیت فرهنگی خودش است. این اثر با مخاطبش به زبانی صحبت میکند که او میفهمد: زبان ریمیکس فرهنگی! این استراتژی، اثر را به شدت امروزی جلوه میدهد و آن را از آثاری که صرفاً در یک سنت فرهنگی ریشه دارند متمایز میکند. سود این کار ایجاد پیوندی عمیق با جمعیت کلیدی بازار فعلی است.
داستان انیمۀ حاضر جهانشناسی لایهداری ساخته و سپس با جذابیتهای بصری همان جهانشناسی را برای مخاطبین قابل پذیرش جلوه میدهد. انتخاب استودیوی ساینس سارو برای تولید این اثر، انتخابی همسو با سیاستهای جهانیسازی ایدئولوژیهای پشت انیمه است. این استودیو که توسط ماساکی یوآسا(Masaaki Yuasa) تأسیس شد به دلیل سبک بصری اکسپرسیونیستی و فاصله گرفتن از رئالیسم استاندارد انیمهها شناخته میشود.
همکاری این استودیو با سرمایهگذاران غربی نظیر نتفلیکس، نشاندهندۀ تغییر ذائقۀ بازار جهانی به سمت آثاری است که عجیببودن و سیالیت فرم را بر روایتهای خطی ترجیح میدهند. در اینجا ایدئولوژی بازار حکم میکند که محصول نهایی باید قابلیت جذب مخاطب غربی با المانهای علمی تخیلی و ریتم تند و مخاطب شرقی با المانهای یوکای و کمدی مانزای(Manzai) را همزمان داشته باشد. اما برای جذب مخاطب مسئله فقط محدود المانهای مذکور نمیشود.
این جذابیت در سطح عمیقتر از طریق شخصیتپردازیهایی حاصل میشود که بازتابدهندۀ تنشهای اجتماعی معاصر ژاپن هستند. برای درک شخصیت اصلی زن، هایاسه مومو باید دانست که در جامعۀ سنتی ژاپن، زنان همواره به سکوت و حفظ ظاهر در برابر آزارها تشویق میشدند؛ شاید این طرز تفکر از زمانی که قوانین بوشیدو در ژاپن حاکم بوده تا کنون حفظ شده؛ حتی به جای ارجاع کلی به بوشیدو که اشکالاتی هم بر آن وارد است میتوان از مفاهیمی استفاده کرد که از فرهنگ مردم ژاپن نشأت گرفته و در کل جامعۀ ژاپن تعمیم یافته.
از جملۀ این مفاهیم گامان(Gaman / 我慢) به معنای تحمل کردن سختیها همراه وقار و بدون شکایت است. مفهوم حاضر ابراز آشکار نارضایتی را نشانۀ بیملاحظگی نسبت به هارمونی گروهی تلقی میکند. همچنین مفهوم حاجی(Haji / 恥) یا شرم به عنوان ابزاری برای کنترل مردم در سطح اجتماع عمل میکند. علنی کردن آزار هر نوع آزاری میتوانست برای کل خانواده یا گروه شرم به همراه داشته باشد و سکوت راهی برای جلوگیری از این پیامد بود.
جنبش #MeToo در ژاپن دقیقاً قیام علیه همین فرهنگ بود؛ قیامی با این پیام که دیگر تحمل نمیکنم و بر بدنم مالکیت دارم. هایاسه مومو تجسم زندۀ همین طغیان است. او برخلاف دختران مطیع انیمههای قدیمی، پرخاشگر و بیپرواست. ظاهر شلخته و رفتار لاتی او فریاد میزند که او نه قربانی است و نه خاموش؛ کسی است که برای محافظت از آزادی خود، مستقیماً وارد جنگ میشود.
از سوی دیگر، مواجهه با الگوهای فرهنگی غربی، به شکلگیری واکنشی در برابر جنبش #MeToo منجر شده است که لزوماً راهبردی و گرهگشا نیست بلکه میتوان گفت خود باعث بروز برخی پدیدههای ناهنجار فرهنگی و اجتماعی متاثر از غرب شده؛ آن هم بهگونهای که تغییر حاضر را میتوان به حرکتی آونگی تشبیه کرد که از انفعال مطلق به سوی پرخاشگری جهش کرده است.
به بیان دیگر الگوی اعتراضی جنبش #MeToo که در ژاپن ظهور کرد عمیقاً از مدل غربی مشخصاً آمریکایی تأثیر پذیرفته و این موضوع، دلیل اصلی بروز چالشهای بعدی است چرا که اعتراض میتوانست به اشکال دیگری بروز پیدا کند! اما بیان این چالشها و اینکه چگونه غرب چنین تاثیری بر الگوی اعتراضی مردم ژاپن گذاشته است از حوصلۀ این مطلب خارج است.
از منظر انسانشناسی، مومو الگویی از فمینیسم ژاپنی پس از جنبش #MeToo است. قدرت او مستقیم از بدن فیزیکی و نیروی خام ذهنی میآید، نه از جادو یا ابزارهای جادویی خارجی. در این میان اوکارون نیز در سیر داستانی با عینک و مانگاهای آدمفضاییها از شخصیتی درونگرا(introvert) به محافظ و نجاتدهنده(protector) تکامل مییابد و نماد مردان ژاپنی نسل هزاره(millennial) است که علاقههای گیکی(geekiness) مانند خواندن مانگا و دانش بیگانگان را به عملگرایی و قدرت شخصی(agency) توانایی تصمیمگیری مستقل و نجات دیگران تبدیل میکنند.
رابطۀشان اما عشق خشن معکوس(tsundere – که خشم اولیه به محبت پنهان بدل میشود) روابط دبیرستانی را بسیار جذاب نشان میدهد. باورهای متضادشان ارواح سنتی مومو و موجودات فضایی اوکارون به همزیستی و همکاری میانجامد. این جریان انسان مدرن را موجودی هیبرید تصویر میکند که میان سنت(یوکای اجدادی ژاپنی) و آینده(موجودات فضایی بیگانه) همراه کمدی روابط عاشقانه با موقعیتهای خندهدار و معذبکننده در حال زندگی کردن و خوشگذرانی است.
منابع:
[1] https://www.crunchyroll.com/news/announcements/2024/3/10/dandadan-anime-crunchyroll-october-2024
[2] https://www.crunchyroll.com/news/latest/2022/5/8/paranormal-manga-dandadan-finds-over-14-million-manga-copies-released
[3] https://www.imdb.com/fr/news/ni65158128/
دیدگاهتان را بنویسید