نقد فیلم شهر خاموش | روایتی نابخردانه از زن ایرانی

نقد فیلم شهر خاموش | نویسنده: اسداللهی
این فیلم یکی از فیلمهای سهگانۀ خاموش «احمد بهرامی» است. او چهار اثر کارگردانی در کارنامۀ خود دارد، اولین فیلم او به نام «پناه» است. فیلمهای سهگانۀ دشت خاموش، شهر خاموش و مرد خاموش سه فیلم دیگر اوست. فیلمهای سهگانۀ «احمد بهرامی» از لحاظ ساختار و فرم بسیار به یکدیگر نزدیک است.
معرفی فیلم شهر خاموش
در ابتدا به معرفی این فیلم میپردازیم. این اثر به کارگردانی و نویسندگی احمد بهرامی، دومین فیلم از سهگانۀ اوست که به بررسی داستانهایی تلخ و تأثیرگذار میپردازد. این فیلم که پس از «دشت خاموش» ساخته شده است با بازی «باران کوثری» در نقش «بمانی» شخصیت اول فیلم و «علی باقری» در نقش «ابی» و «بابک کریمی» در نقش «مهندس» و «بهزاد دورانی» در نقش نگهبان شخصیتهای اصلی فیلم هستند. و اما سومین اثر از سه گانۀ سیاه و سفید کارگردان فیلم «مرد خاموش» است که تکمیل کنندۀ پازل این سه فیلم است.
خلاصه داستان
این فیلم، داستان زنی به نام «بمانی» است. او که به دلیل قتل شوهرش به مدت ده سال در زندان بوده است و چون دادگاه، مدارک لازم برای حکم قصاص «بمانی» را ندارد با قید مشروط آزاد میشود با این شرط که حق خروج از شهر را ندارد. او بعد از آزادی اولین جایی که میرود قبرستان ماشینهای فرسوده است تا با «ابی» برادرشوهر خود دربارۀ پیدا کردن فرزندش که هنگام تولد در زندان به دنیا آمده صحبت کند. فرزندش تا دو سالگی برای او بوده است ولی بعد از دوسالگی خانواده شوهرش او را میگیرند. در گورستان ماشینها جریاناتی برای او رقم میخورد که نمیتواند کودکش را که هشت سال ندیده و تمام مدت به عشق دیدن او در زندان صبوری کرده دوباره ببیند.
تحلیل فیلم شهر خاموش بر اساس رمزگان جان فیسک
«فیسک» معتقد است هدف از تحلیل نشانهشناسی، معلوم کردن لایههای معانی رمزگذاری شده در ساختار برنامههای سینمایی و تلویزیونی است. در تحلیل فیلم به روش جان فیسک میتوان به لایههای پنهان و آشکار فیلم دست پیدا کرد.
رمزگان اجتماعی | نقد فیلم شهر خاموش
این فیلم در صدد آن است که قشر ضعیف و ناتوان از لحاظ مالی را به تصویر بکشد. به همین علت لباس، تیپ، وسایل و نوع ارتباطی که شخصیتها با یکدیگر برقرار میکنند مطابق این طبقۀ رمزگذاری شده است. رفتار آنها با یکدیگر سرد و بیروح است. همۀ شخصیتهای داستان حدوداً از یک طیف هستند ولی این سردی آنها با یکدیگر قلبهایشان را کیلومترها از هم فاصله میدهد. گویی در درهای عمیق گرفتار شدند و تنها برای گذران زندگی فلاکتبار خود ناچارند همدیگر را تحمل کنند.
لباسشان گویای فقر و قشر ضعیف جامعه است، ولی افرادی که بیرون این گورستان ماشینی زندگی میکنند گویا زندگی بهتری دارند؛ نمونۀ آن دو برادر شوهر «بمانی» است که خارج از این محدوده و شخص دکتر که پسر «بمانی» را به او دادند لباس مرتبی دارد. ولی از این چهار شخصیت که نقش پررنگتری دارند سه تن مرد و «بمانی» تنها شخصیت زن داستان است.
مدل صحبت کردن آنها معمولی است و گویش و لهجۀ خاصی ندارند. ولی حس سردی و حال بد و ناخوشایند هر چهار شخصیت اصلی داستان در گفتگو کاملا مشخص است.
محیط، مخروبههایی است که تنها خاک آن را صاف کردهاند که با حصاری به دور ماشینهای از کار افتاده قرار دارد و تنها با فشردن ماشینها که استفاده از آهنش تنها به درد میخورد را به مخاطب القا میکند که افراد موجود در این گورستان هر آن ممکن است به سرنوشت همین ماشینها دچار شوند؛ زیرا کسی بیرون از مخروبه منتظر آنها نیست و آنقدر فقیر و ناتواناند که برای هیچکس اهمیتی ندارد و مانند زبالهای دور افتادهاند و یا شاید اگر اقوامی هم دارند برای آنها مهم نیستند.
رمزگان فنی | نقد فیلم شهر خاموش
زمان و مکان
این فیلم در سال 1402 ساخته شده است ولی شاید بیهدف نسبت به اتفاقات سال گذشته 1401 مهسا امینی نباشد، تصویری که رسانهها از مهسا امینی به جهان مخابره کردند تصویری از یک دختر مهربان و سادهاندیش است که تنها برای گذراندن چند روزی از زندگیاش به تهران آمده بود که با اتفاقاتی که رقم میخورد مسیر زندگیاش تغییر میکند.
این فیلم با فرم سیاه و سفید ساخته شده است و آغاز این فیلم با فضای خاکستری است که سمت راست کادر حفاظ بلند و برجی دیدهبانی و سمت چپ کادر پشتهای از خاکروبه و آسمان ابری و زمین همراه خار و خاشاک و صدای جرق جرق دو آهن که به هم میخورد و یا یک در فرسودۀ روغن نخورده به لولای آن و زوزۀ باد شروع میشود. وقتی «بمانی» به دوربین نزدیک میشود حصار توری نمایان میگردد طوری که باید مرزها مشخص شود و حرکت دوربین از پشت حصار به همراه راه رفتن «باران کوثری» از مسیر خاکروبه و خرده آهنهایی است که نمایانگر حضور اجباری این زن در این مکان رازآلود را نشان میدهد.
این فیلم نیز در سال بعد از فتنه زن زندگی آزادی ساخته شده است. فیلمبرداری سیاه و سفید این فیلم فضای بصری خاصی را ایجاد کرده تا سردی و بیجانی آن را کاملاً به بیننده القا کند و شخصیت اصلی داستان یک زن است و برای به دست آوردن ردی از پسرش حاضر است هر کاری انجام دهد.
داستان فیلم در قبرستان ماشینهای فرسوده در محیطی به دور از شهر است. شخصیتهای اصلی داستان تنها نفس میکشند تا به سرنوشت ماشینها دچار نشوند. تنها زندهاند ولی زندگی نمیکنند. خود ماشینها القای مدرن بودن این زمان را میخواهد نشان دهد، زندگی ماشینی و مدرنیته بهگونهای است که چیزی تا زمانی که قابل استفاده است که کارآیی داشته باشد وگرنه باید از زمین محو شوی تا جا برای زندگی دیگران باز شود و یا میتوان گفت آنهایی حق زندگی دارند که ثروتمندند، در این فیلم جریان استعمار و برتری قشر ثروتمند جامعه را نیز بیان میکند که آنها فقط حق زندگی دارند و باقی افراد زندهاند تا شرایط زندگی را برای دیگران مهیا کنند.
صدا | نقد فیلم شهر خاموش
الف) دیالوگ
یکی دیگر از رمزگان فنی که کارگردان به وسیلۀ آن مفاهیم مورد نظر خود را به ببینده القا میکند دیالوگ است.
در این فیلم با اینکه تنها شخصیت زن «بمانی» است و فقط برادر همسر خود را میشناسد اما دو شخصیت دیگر نگهبان و مهندس که مسئول اصلی این گورستان است سعی در ارتباط با «بمانی» دارند و میخواهند از طریق کلام و گفت و گو او را به خود نزدیک کنند.
در دیالوگ بین «بمانی» و «نگهبان» ،«نگهبان» تمام تلاش خود را میکند تا از این فرصت استفاده کند و از شرایط بهوجود آمده بهترین بهره را ببرد به همین علت تا میتواند بمانی را از طریق فرزندش و دادن اطلاعاتی به او خودش را به او نزدیک کرده و با او ارتباط برقرار میکند.
صحبت کردن صمیمانۀ بین دو نامحرم و خطاب نام «بمانی» با اسم کوچیک او در دیالوگ پیش رو مشهود است که نگهبان قصد نزدیک شدن و سوء استفاده از بمانی را دارد؛
بمانی: باز کن در رو میخوام برم.
نگهبان: بهت نگفتم نیا تو شر میشه. این از صورتم که مهندس این طوری به خدمتم رسید. اونم از «ابی» که داداشهاش کتکش زدند. مهندس گفته اگر یکبار دیگه اجازه بدم بیای تو، منو پرت میکنه تو دستگاه پرس وسط این ماشینها له بشم.
بمانی: باشه، درو وا کن برم.
نگهبان: «بمانی» کجا میری این وقت شب؟ اگه بخوای میتونی امشب اینجا بمونی، اینجا جا خواب هست، من که کتکم رو خوردم کسی نمیفهمه.
بمانی: بیا درو وا کن برم.
نگهبانی: داداشهای «ابی» اون بیرون پیدات میکنند زندت نمیذارن.
بمانی: بیا اینو وا کن من برم.
نگهبانی: ببین من یه چیزایی دربارۀ پسرت میدونم. یه چند وقتی اینجا بود.
بمانی: چی میدونی؟میگم چی میدونی؟!
نگهبانی: چند سال پیش «ابی» با یه پسر بچۀ کوچیک اومد اینجا، گفت: پسره داداشمه یه چند وقتی اینجا بود و بعد بردتش.
بمانی: خب!
نگهبانی: اینجا که نمیشه! سرده، بیا بریم داخل استراحت کن بعد همه چیرو برات میگم، بیا.
در ادامه شاهد صحبت صمیمانه «بمانی» و «ابی» با یکدیگر و اطلاع «ابی» از عمل زشت شب گذشته «بمانی» با «نگهبان» هستیم. همچنین بازگو کردن این واقعه با «بمانی» و بیحیایی او از اینکه مشکلی در این کار نمیبیند چون میخواهد اطلاعاتی از پسر خودش دریافت کند.
فردای آن روز
بمانی: خوبی؟ چرا دیروز بهشون (دو برادر دیگر «ابی» که قصد کشتن «بمانی» را دارند) نگفتی من اینجام؟! «ابی» داداشت میدونست تو هنوز بیخیال من نشدی! الانم نشدی! همش از اون خالکوبی روی دستت میگفت. فکر میکرد وقتی میره سر کار تو میای پیش من. حامله که شدم جَریتر شد، میگفت این بچۀ من نیست! بچۀ تو و «ابی».
ابی: داداشم الان سینۀ قبرستون خوابیده. ده سال! همه چی تموم شده «بمانی». تو خودت بهترین سالهای زندگیت زندان بودی. من بهخاطر طرفداری از تو افتادم اینجا ده ساله همه چی تموم شده! با پارسا، چکار داری؟ بذار یک نفر از تخم ترکۀ ما راحت زندگی کنه.
بمانی: نشونیش رو بده برم ببینمش خیالم راحت شه جاش خوبه میذارم میرم، نمیمونم. نگهبانه میگفت وقتی اومدین زندان از من گرفتینش تو با خودت آوردیش اینجا. چند وقت پیش تو بوده به همه هم گفتی بچۀ برادرته بعد بردیش یه جای دیگه، کجا بردیش؟
ابی: دیشب کجا بودی؟ پیش اون نگهبان بیشرف؟ «بمانی» رفتی پیش اون؟
بمانی: هرکاری لازم باشه میکنم که پارسا رو پیدا کنم.
ابی: با آبروی من بازی نکن اینجا! من به زندگی توی این سگدونی عادت کردم، نمیخواد هر کاری بکنی. پارسا حالش خوبه.
ب) موسیقی
در این فیلم موسیقی رمزآلود بوده و همراه غمی نهفته در آن است. زمانی که شخصیتهای مرد از زن خواستۀ نابهجایی دارند این موسیقی شنیده میشود. صدای راه رفتن «بمانی» و افراد روی خاکهای زبر و خشن و خشخش حرکت آنها روی زمین، صدای ماشین پرس و لولای در زنگ زده و روغن نخورده شنیده میشود. صدای زوزۀ باد، خرد شدن فلزات و سکوتهای طولانی موجود در فیلم بیانگر تفکر و تأمل «بمانی» است که وقتی پیشنهاد بیشرمانۀ غیر مستقیم مردان به او مطرح میشود با سکوت خود گویی دارد در ذهن حلاجی میکند که آیا قبول کند یا خیر؟
وسایل صحنه
کیف دستی «بمانی» که هرجای این گورستان میخواهد برود با خود میبرد گویا تمام دارایی او همین یک کیف دستی است. سگ مادۀ دائم گرسنه که انگار سایهای از «بمانی» است و زمانی که «بمانی» مردهای داستان را یکییکی در دستگاه پرس میگذارد آن سگ را همراه بمانی نشان میدهد تا بیان کند برای اینکه بتوان در این دنیا زندگی کرد گاهی باید تبدیل به هیولای وحشی شد تا کارهایت پیش رود.
اتاقک ماشینهایی که تنها در این مکان آوردند تا پرس شوند و اکثریت ماشینهای قدیمی و پیکان است، ماشینهای پیر و از کار افتاده که الان ماشینهای مدرن و پیشرفته جایگزین آن شدهاند و حصاری از لاستیک ماشینها و حصاری از توری فلزی دور گورستان که با وجود بزرگی این گورستان که انگار شبیه یک شهر است به چشم نمیآید و فقط حکم جداکننده دارد.
مکان زندگی «نگهبان» ماشینی شبیه آمبولانس فرسوده است و جایی که «ابی» زندگی میکند اتوبوس فرسوده است و محل استراحت مهندس کانکس نسبتاً تمیزی است که در قیاس، موقعیت بهتر او از دیگر شخصیتها را نشان میدهد.
حتی کانکسی که مهندس داخل آن است در فضای سولهمانند به همراه ماشینهایی که نسبت به سایر ماشینهای اوراقی تمیزتر است داخل سوله چیده شده است. پردههای داخل فضای زندگی آنها افتاده و فضای داخل آن را پوشانده است ولی وقتی «بمانی» شخصیتهای مرد را میکُشد پردهها نامرتب و نافرم میشوند.
ملحفۀ سفید «بمانی» که بعد از هر بار قتل شخصیتهای مرد با دستگاه پرس ماشین روی خود میکشید گویا عمل اشتباه خود را میخواهد با سفیدی ملحفه تطهیر کند.
بازیگران | نقد فیلم شهر خاموش
الف) نام بازیگران
شخصیت اصلی به نام «بمانی» که انگار هرجا میرود ماندگاری ندارد و در حال گذر است. گذر از زندگی سابق خود گذر از زندان و در نهایت گذر از تکتک شخصیتهای گورستان ماشین و این بدان معنی است تعلق خاطر «بمانی» تنها بهخاطر فرزندش است وگرنه از همه چیز گذر میکند حتی ممکن است این گذر منجر به مرگش باشد. نام شخصیت دیگر داستان، نگهبان است اصلا نام او معلوم نیست تنها نگهبان خطابش میکنند چون که تنها وظیفهاش نگهبانی است و همین بس.
شخصیت دیگر مهندس است نام او هم مشخص نیست، مهندس مسئول این شهر مدرن مخروبه است و شاید از این جهت نامش را تنها با شغلش مهندس خطاب میکنند.
«ابی» برادر شوهر «بمانی» مخفف ابراهیم است که نگهبان او را «ابی سگدست» خطاب میکند «ابی» مخفف ابراهیم و وقتی مخفف تلفظ میشود برای این است غرق در هویت گذشته خود است ولی میخواهد از گذشتهاش رها شود نمیتواند و تنها با مخفف اسم خود نامی بر جای گذاشته که بتوانند او را صدا کنند و «سگدست» شاید به خصلت سگ که موقع گرسنگی خوی درندگی و وحشیگریاش طغیان میکند و وحشی میشود و «ابی» بهخاطر کشته شدن برادرش از خانواده طرد شده با اینکه برادر بزرگتر خانواده بوده است.
طرد شدن «ابی» به این دلیل است که خانوادهاش از عشق «ابی» به «بمانی» آگاه بودند و او را در مرگ پسرشان مقصر میدانند و این خوی وحشیگری «ابی» بهخاطر ده سال دوری از خانواده و نرسیدن به عشقش و گرفتار شدن در این گورستان مدرن ماشینی است که او را سگ خطاب کرد؛ و «سگدست» به دلیل کار کردن «ابی» با دست و زحمتی که او با دست میکشد برای لقمه نانی و داشتن سرپناهی و باید عین خصلت سگ برای طعمهاش تلاش بکند، «ابی» برای داشتن طعمه از دستان خودش استفاده میکرده است.
ب) انتخاب بازیگران
باران کوثری عموماً در فیلمهای فمینیستی بازی میکند که شخصیت زن داستان مورد ظلم واقع شده است و بازی در این فیلم هم نمایش ادامۀ جریان بازیگری او در این سری فیلمهاست. او غالباً نماد شخصیت زن ایرانی است که مورد هجمه و زور قرار گرفته و برای رهایی از این واکنشها هر کاری انجام میدهد.
شخصیت دیگر داستان «ابی» است گویا کارگردان علاقۀ ویژهای به «علی باقری» دارد به طوری که در هر سه فیلم سهگانۀ خاموش خود از بازیگری «علی باقری» بهره برده است.
ج) لباس بازیگران
لباس نگهبان این محل با کاپشن و کلاهی تیره متمایز شده است، دلیل تمایز آن زمانی خود را نشان میدهد که وقتی «بمانی» بعد کشتن هر شخصیت از فیلم نماد آن را در دست نگه میدارد و به دستگاه پرس و آن نماد نگاه میکند و این نگاهها به صورت رفت و برگشتی ظهور میکند؛ یعنی بعد کشتن نگهبان کلاه نگهبانی در دست اوست، بعد کشتن مهندس شال گردن او در دستش است و در نهایت بعد کشتن ابی در دستگاه پرس عینک و دستکشش که وسیلۀ کار ابی بود در دست او دیده میشود و تمام این موارد این موضوع را نمایان میکند و این پیام را به مخاطب میرساند با اینکه اینجا به دور از شهر و هیاهوی شهر است اما آداب و قوانین خود را دارد و یکی از آن قوانین فرم لباس هر شخص است.
شخصیت دیگر «ابی» موقع کار و چکش زدن دستکش به دست دارد و چون جوشکاری هم انجام میدهد عینک مخصوص جوشکاری دارد ولی کثیفی لباس او با وجود رنگ خاکستری مشهود است تا قشر کارگری را نشان دهد.
شخص مهندس که شخصیتی است که از لحاظ مالی در مقایسه با دیگران وضع بهتری دارد و در این گورستان است، با کلاه پشمی و شال گردن که گزش سرما در این مکان را حس نکند تفاوت فاحش این سه شخصیت مرد را نشان میدهد.
لباس «بمانی» با پوشش پیراهن تا زیر زانو و مدل طرحدار پیراهنش نشان زنده بودن او در میان این همه حجم خاکستری را بیان میکند. با نیمبوت پاشنه سهسانتی که ظرافت زنانگی داستان را نشان میدهد و موهای باز که از زیر روسریِ گره کرده پیداست.
رمزگان ایدئولوژیک
مفهوم اصلی: ظلم به زن ایرانی
این فیلم اثری فمینیستی در مورد ظلم به زن و به دوش کشیدن تمام بار زندگی آن هم به تنهایی همراه سختیهای زندان و دوری از فرزند را نشان میدهد.
دستهبندی مفاهیم
الف)نادیده گرفتن لطافت و ظرافت زنانه
تبدیل شدن «بمانی» به قاتلی که حتی برای رسیدن به فرزند خود اگر مجبور باشد تمام لطافتهای زنانۀ خود را نادیده گرفته و حس وحشیگری و کشتار و داشتن روحیۀ خشن در زن که اگر به خواستهاش نرسد بهعنوان قاتل بروز پیدا میکند.
ب) بازیچه شدن زن برای استفاده جنسی از او
با سوء استفاده از حس مادرانۀ «بمانی» در عوض دادن اطلاعاتی از پسرش، به او به راحتی تعرض میشود و بمانی بدون هیچ مقاومتی این کار را انجام میدهد.
ج) بیحیایی و بی عفتی زن ایرانی
بمانی با در اختیار قرار دادن خودش به نگهبانی و مهندس برای رسیدن به پسرش، ابدا عفت و حیا برای او معنای خاصی ندارد.
د)انحصار مرد ایرانی در نگاه جنسی
در این فیلم مرد ایرانی دائم شخصی است که دنبال سوء استفاده جنسی از زن ایرانی است، بهطوری که اگر نگهبان در شب اول مانع رفتن «بمانی» نمیشد و با ترفند و تحریک حس مادرانه «بمانی» نسبت به فرزندش، خودش را به «بمانی» نزدیک نمیکرد، «بمانی» مرتکب قتل او و قتلهای بعدی نمیشد.
هـ) نبود غیرت در مردان و نداشتن مروّت مردانه نسبت به زن
اگر شخصیتهای مرد داستان نگاه جنسیتی به زن نداشتند، «بمانی» به عنوان قاتلی بیرحم ظاهر نمیشد.
و) نابودی هویت مردانه
در ابتدای فیلم وقتی «بمانی» فامیلی برادر همسر خود را به نگهبانی میگوید، او اظهار بیاطلاعی از چنین شخصی میکند انگار هویت تنها مرد این فیلم که «بمانی» دنبال اوست سالها از بین رفته و نادیده گرفته شده و الان با هویت «ابی سگدست» باید شناخته شود.
ز) نمایش بدبختی و فلاکت مرد و زن ایرانی
این سه شخصیت مرد از لحاظ مالی آنقدر ضعیف هستند که مجبورند در این شهر ماشینی فرسوده زندگی کنند و انگار از جامعه دور افتادهاند و کسی بیرون این گورستان مخروبۀ ماشین منتظر آنان نیست و «بمانی» که این سالها را تنها به هدف پیدا کردن فرزندش در زندان به سر میبرده، زنده است.
نتیجهگیری نقد فیلم شهر خاموش
سردی و بیروحی این فیلم آنقدر واضح است که نگهبانی زمانی که سطلی که در آن آتش است کنار در میآورد تا «بمانی» گرم شود، این گرمای آتش نهتنها تأثیری روی «بمانی» ندارد بلکه حتی ذرۀ کوچکی از سرمای فیلم را کم نمیکند. از چهار شخصیت فیلم سهتن مرد هستند و تنها زن داستان «بمانی» است که او را در مثلث خشن مردانۀ ساخته شدۀ خود محاصره کردهاند.
«بمانی» بهمانند موجودی بیروح که تنها راه تنفسش پیدا کردن پسرش است او را زنده نگه داشته است و روزگار او را تبدیل به زنی زمخت و بیعاطفه کرده است. کشتن سه شخصیت مرد توسط «بمانی» با دستگاه پرس او را شبیه به هیولایی نهفته در زن کرده که اگر بخواهد به موجودی وحشتناک تبدیل خواهد شد. در این فیلم لیبرالیسم و فمینیسم و نابودی هویت و عفت زن ایرانی و بیغیرتی مردان ایرانی به تصویر کشیده شده است.
بیشک انتخاب این فیلم در جشنوارۀ نوستالژِی شهر رم و دادن جایزۀ بهترین فیلم بلند داستانی این جشنواره را احمد بهرامی برای کارگردانی «شهر خاموش» بدون هیچ هدفی نبوده است و حتی این فیلم یکی از گزینههای اصلی هیئت انتخاب فیلم ایران برای مراسم اسکار انتخاب شده تا نمایش این فیلم توسط الیگارشی ثروتمندان و استعمارگران پشت پرده در خارج از ایران صورت پذیرد و فیلمی ایرانی که سرشار از تاریکیها است به جهان عرضه کند. فیلمی که در آن، شخصیتهای زن و مرد از بیغیرتی و بیحیایی پر شدهاند تا تصویری تاریک و پر ابهام و زندگی در ایران را با بدبختی و بیچارگی تمام و نابودی هویت فرهنگی و دینی و ملی و شخصیتی را نشان دهد.
نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش نقد فیلم شهر خاموش
دیدگاهتان را بنویسید