نقد فیلم تاکسیدرمی | فیلم طنزی که خندهدار هم نیست!

تاکسیدرمی؛ پوچ و بیمحتوا | نقد فیلم تاکسیدرمی
سید محمد مهدی موسوی
همین ابتدای نوشتار، وام بگیرم از گفته «محمدتقی فهیم»، منتقد سرشناس سینمای ایران که در نقد و بررسی فیلم سینمایی «تاکسیدرمی» گفته بود: «تاکسیدرمی، ارزش حرف زدن ندارد» و جای بسی تأسف است که شمار این قبیل آثار در جشنواره چهل و سوم، یکی دو تا هم نبود که بی خیال آن بشویم چرا که تعداد اینها، دست کم بهاندازه انگشتان یک دست بود؛ آثاری که واقعاً بهجهت بیمحتوا و پوچ بودن نیاز بهنقدکردن هم ندارند که مثال بارزش، فیلم مزخرف «لولی» است که تازه سازندگانش با تبختر خاصی در نشست خبری، مدعی تولید فیلم روشنفکری هم بودند و به آن افتخار هم میکردند!
نگارنده، آخرین فیلمی که در این دوره از جشنواره موفق به تماشای آن شد، همین تاکسیدرمی است که گویا قرار بوده اثری طنز و کمدی از جنسِ کمدی فانتزی باشد اما معلوم نیست که در نهایت ثمره کار چه بوده و این که چه مخاطبی را بالاخره هدف گرفته است؟!
ماجرای این فیلم که هنرپیشگان شناخته شدۀ آثار طنز و کمدی سینما و تلویزیون ایران همچون مجید صالحی، هادی کاظمی، بیژن بنفشهخواه، حسن معجونی و علیرضا مسعودی در کنار بازیگرانی همچون آناهیتا درگاهی و هدیه حسینینژاد در آن به ایفای نقش پرداختهاند، روایتگر تلاش سه شکارچی برای شکار گوزن زرد ایرانی است.
گونهای که در حال انقراض است و داستان آن در اواخر دوران پهلوی رخ میدهد. در اینجا شخصیت عبدالرضا پهلوی، برادر ناتنی محمدرضا شاه، در محوریت داستان قرار دارد و او برای فرار از کشور در میانه اعتراضات مردم انقلابی و سفر به سرزمینهای اشغالی آن هم در بحبوحه انقلاب اسلامی بهدنبال شکار گوزن به جنگلهای شمال سفر میکند و پس از موفقیت در این کار از عوامل موساد رکب خورده و در فرودگاه از سفر باز میماند و گویا قرار است این فریب و جاماندن به نمادی از ناکامی خاندان پهلوی در به یغما بردن ثروت ملی ایرانیان و در عین حال عدم تحقق آرزوها و آمالشان باشد، کما این که در اینجا گونۀ کمیاب گوزن خود نمادی از ثروت ایران زمین است.
این اثر که نخستین فیلم محمد پایدار در سینمای ایران بهشمار میرود، گویا با هدف گیشه ساخته شده اما فرم و محتوای آن بهنحوی است که امکان فروش بالای آن بسیار سخت است و گویا سازندگان فکر کردهاند که با یک ایدهی نصفه و نیمه و البته بهرهگیری از چند بازیگر سرشناس عرصه طنز و کمدی میتوانند در این امر موفق باشند.
روی سخن البته از منظر تجاری به این فیلم نیست بلکه تأکید نگارنده بر این است که چرا باید آثار طنزی چنین بیمحتوا و نازل، اجازه ورود به بخش اصلی جشنواره فجر را پیدا کنند و ای کاش دبیر محترم جشنواره و مدیران سینمایی کشور توضیح میدادند که اساساً فلسفۀ هیئت انتخاب جشنواره چه بوده و هفتهها زحمت آنها چه ثمرۀ ملموسی برای هنر هفتم وطنی در مهمترین آوردگاه سینمایی کشور به همراه داشته است؟!
شوخیهای به کار رفته در این فیلم به ظاهر طنز و ایضاً تکرار ملالآور برخی تکیهکلامها از سوی شخصیت اصلی با بازی ضعیف مجید صالحی، بههیچوجه بر روی مخاطب عام تأثیر نمیگذارد کما اینکه بهجز دو سه مورد حتی خندهای از تماشاگر نمیگیرد و این مسأله نشان میدهد که کمترین توجه در اینگونه آثار به روایت و قصهگویی میشود.
تاکسیدرمی نهتنها بهمعنای واقعی کلمه خندهدار نیست بلکه حتی نسبت به بحث محیط زیست و ادعای طرح آن، منتقدانه هم نیست و فاقد هشداری از منظر رسانهای و هنری است، ضمن آنکه نسبت به سویۀ طنز سیاسی فیلم نیز الکن و پوچ به نظر میرسد و همۀ اینها نشان میدهد که پاشنۀ آشیل آن در وهله نخست، داستان نیمبند و بدون کشمکش و جذابیت لازم است و آقای کارگردان باید قبول کند که بدون فیلمنامه و قصۀ خوب نمیتواند کار را جلو ببرد.
شاید این جمله جالب هادی کاظمی، بازیگر این فیلم در نشست بعد از اکران در جشنواره خود گویای خیلی از واقعیتهای تلخ باشد: «ما بازیگر هستیم و مردهشور. بعد از تحقیق روی نقش پیشنهادی یا آن را قبول کرده و یا نمیپذیریم.»
نکتۀ واپسین هم اینکه بخواهیم یا نخواهیم سینما برای ادامۀ حیات خود نیاز به قصهگویی و قهرمان دارد اما با وجود چنین قصههای بیسر و تهی و با وجود فقدان شخصیت قهرمان و یا قهرمانهایی که حتی در حد تیپ هم نیستند چه برسد به شخصیت، غرض حاصل نمیشود و اینجاست که باید نگران وضعیت کنونی سینمای ایران بود!
دیدگاهتان را بنویسید