اندیشۀ سکولاریسم امروزه یکی از مباحث داغ علوم اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است. سکولاریسم به صورت علمی در غرب متولد شد و سپس در سایر مراکز اجتماعی و علمی جهان سرایت کرد.
قطعاً اندیشۀ سکولاریسم یکی از توطئههای علمی و فکری دشمن است. اندیشهای که عالم دینی را خاموش و در گوشهای از مسجد متوقف میکند و او را از ورود به مباحث سیاسی منع میکند، سکولاریسم خواستۀ دشمن است که با آن میتواند امنیت طاغوت را حفظ و باعث رشد آن شود.
تدوین علمی نظریۀ فوق که در غرب صورت گرفته، امروزه در مراکز علمی از اعتبار بالایی برخوردار است. اگر فردی اندکی آگاه به فلسفۀ اسلامی باشد میتواند درک کند آنچه به صورت علمی در آمده، مغالطهای بیش نیست و به هیچ عنوان قابل اطمینان نمیباشد.
سرنوشت سکولاریسم در غرب
رفتارها و عملکردهای کلیسا در قرون وسطی در جامعۀ غرب بیشترین تأثیر را در به وجود آمدن تفکر سکولاریسم داشت. کلیسای قرون وسطی با به کارگیری روشهای دنیاگریزانه و دور از عقلانیت و منطق، تضاد میان «علم» و «دین» را ایجاد کرد و از معنویت و دیانت چیزی غیر از آنچه که در نظر اهل حق و نبوت است تبیین کرد.
وجود تفکرات ضدعلمی در مسیحت، همچون «تثلیث» و همچنین مخالفت روحانیون مسیحی با نظریات علمی و برخورد با اندیشمندان، راههای ایجاد تفکر سکولاریسم را به راه انداخت.
بر اثر وضعیت پیش آمده، ریشههای تفکرات مارکسیستی به وجود آمد. او که دین و عالم دینی را از قدرتهای حاکم و ضد با طبقۀ محکوم میدانست، برخی دیگر از اندیشمندان نیز به پیروی از این عقده، قائل شدند که دخالت دین در سیاست به نفع پدران روحانی است و عامۀ مردم از آن زیان میبینند. [1]
بدین ترتیب بود که اندیشمندان غرب تفکر سکولاریسم را بنیان نهادند. آنها مدعی شدند که دین اگر در ساحت اجتماع و سیاست قرار بگیرد، مانع پیشرفت علمی و دنیوی جامعه میشود و رکود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی و… را به همراه خواهد آورد.
ماکیاول در کتاب لویاتان گفت: «قدرت حاکم نباید محدود شود». محدودیت دین که بر اساس شریعت و قانون الهی است، حدودی را بر عملکردهای نهاد سیاست قرار میدهد و به عقیدۀ بسیاری از اندیشمندان غرب، این حدود نباید جاری شوند.
تفاوت استقراء و تجربه
برای آنکه مغالطۀ غرب در اندیشه سکولاریسم را درک کنیم، میبایست مقدمه را یادآور شویم.
یکی از مباحثی که در فلسفه به آن کمتر توجه میشود، «تجربه» و «استقراء» است. ذهن انسان هنگامی که چند نمونۀ جزئی را مشاهده کند، از شباهت نمونههای دیده شده، امری کلی را دریافت میکند و سپس مفهوم کلی به دست آمده را بر موارد جزئی تعمیم میدهد؛ برای مثال سه فرد به نامهای حسین، حسن و علی مشاهده میشوند؛ آنچه که میان آنها مشترک است و پس از درک آن بر موارد جزئی تعمیم داده میشود، «انسان بودن» است.
در مرحلۀ تعمیم دادن امر کلی، دو صورت وجود دارد. گاهی اوقات این تعمیم به صورت تجربه و گاهی نیز به صورت استقراء است. هر دوی آنها بر این اساس است که با دیدن چند امر جزئی، امری کلی تبیین و تعمیم داده میشود؛ اما اختلافی ظریف میان آنها وجود دارد.
اگر عنصر مشترک میان موارد جزئی ذاتی موجود باشد، «تجربه» صورت گرفته است و اگر عنصر مشترک میان موارد جزئی ذاتی نباشد و معلول شرایط خارجی باشد و با تغییر آن شرایط نیز عنصر مشترک تغییر میکند، در این صورت «استقراء» پدید آمده است. [2]
تجربه امری یقینی است اما استقراء ظنی است؛ زیرا پایه تجربه امر بدیهی است. وقتی عنصر مشترک، ذاتی موارد جزئی باشد، ذهن آدمی بر اساس این قانون بدیهی: «حکم الامثال فی ما یجوز و فی ما لا یجوز واحد» حکم کلی را اطلاق میکند ولی اگر عنصر مشترک، ذاتی مورد جزئی نباشد، حتی اگر از صد مورد، نود و نه مورد بررسی شود و عنصر مشترک میان آنها وجود داشته باشد، نمیتوان آن را به کل صد مورد تعمیم داد و امر کلی که بر اساس عناصر مشترک کشف شده است، امری ظنی خواهد بود نه یقینی.
برای مثال هنگامی که ده مورد از انسانها را از لحاظ زبانی بررسی کردیم و عناصر مشترک آنها «قمی صحبت کردن» بود، نمیتوان چنین تبیین کرد که کل انسانها قمی صحبت میکنند؛ زیرا «قمی صحبت کردن» ذاتی انسان نیست و معلول شرایط خاص جغرافیایی است که با تغییر آن، امر مشترک نیز تغییر میکند.
اما اگر امر مشترک میان موارد جزئی انسانی، «متفکر بودن» آنها باشد، با بررسی حتی سه مورد نیز میتوان به صورت یقینی تعمیم کرد که تمام انسانها متفکر هستند؛ زیرا متفکر بودن جزء ذات انسانهاست و به حکم «حکم الامثال فی ما یجوز و فی ما لا یجوز واحد» محال است که انسانی دیگر وجود داشته باشد و با انسان بررسی شده همذات باشد اما متفکر نباشد.
مغالطۀ غرب در اندیشۀ سکولاریسم
بر اساس آنچه گفته شد، غرب با دیدن چند مورد مشترک، امری کلی را تعمیم داده است. باید بررسی کرد آیا آنچه که غرب مدعی است، مطلب یقینی است یا ظنی؟ اگر مطلب یقینی باشد، آنگاه ارزش علمی خواهد داشت اما اگر یقینی نباشد، هیچ ارزشی ندارد و در صورت حضور چشمگیر آن در مراکز علمی، باید دنبال ردپای دشمن در آنجا باشیم.
اندیشمندان غرب با دیدن چند مورد از ظلمهایی که با اسم دین انجام شده است، حکم کلی اطلاق کردند و مدعی شدند که «دین موجب عقبماندگی است و باید از سیاست جدا شود» بر اساس آنچه که در بخش قبل گفته شد، اگر حکم کلی حاصل تجربه باشد، در شرایط گوناگون یکسان خواهد بود و اگر حاصل استقراء باشد، با تغییر موقعیت خارجی، عنصر مشترک نیز تغییر میکند.
اگر سکولاریسم یا همان جدایی دین از سیاست به دلیل اینکه دین عامل عقبماندگی است، حاصل تجربه باشد، نباید مثال نقض آن در جهان یافت شود. به عبارت دیگر، باید دین به ما هو دین عامل بدبختی و عقبماندگی جامعه باشد تا سکولاریسم مطلبی علمی باشد.
اگر دین به ماهو دین یا دین از آن جهت که دین است عامل عقبماندگی است، نباید موردی یافت شود که دین بر سر حکومت و جامعه باشد و آن جامعه رشد و ترقی چشمگیری کرده باشد. کسانی که به مطالعۀ تاریخ علاقهمند باشند، مطالب بعدی را خود به خود تصدیق خواهند کرد.
در قرون سه و چهارم هجری که حکومت دینی بود، یعنی دین بر سر جامعه قرار داشت، جامعه اسلامی در حوزه علم و فناوری دستاوردهایی را کسب کرد که موارد پیشرفت جامعه غرب امروزه مدیون آن است. عوامل رشدی که در قرون مذکور وجود داشتند و باعث پیشرفت جامعۀ اسلامی در حوزۀ علمی و فناوری شدند، خود از عالمان و اندیشمندان دینی بودند؛ مثال آن، ابن سینا است.
او که بخشی از مهمترین کتابِ شفای خود را به اصول دین اختصاص داده است، در عین حال کتاب «قانون» را نگاشته است که در مراکز علمی غرب تدریس میشود. اگر دین از آن جهت که دین است یا به عبارت دیگر، بدبختی جزء ذاتی دین است، محال است که در قرون دو و سه هجری که بزرگترین مباحث و مراکز دینی در جامعه جریان مییابد و حکومت نیز به اسم دین و دیانت است، رشد و پیشرفت علمی صورت گیرد.
سکولاریسم ارزش علمی ندارد!
بر اساس آنچه که گفته شد، سکولاریسم حاصل تجربه نیست، بلکه حاصل استقراء است و هیچ ارزش علمی و یقینی ندارد. امروزه که برخی از جامعهشناسان غربزده داخلی برای خود ژست علمی میگیرند و از سکولاریسم صحبت میکنند، باید بدانند که سخنانشان هیچ اعتباری ندارد و اگر وجدان آدمیشان بیدار است، میبایست در برابر حکومت اسلامی ایران زانو زده و ابراز اطاعت و ولایتپذیری کنند.
منابع
1- ر.ک: توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران: مرکز جهانی علوم اسلامی، صفحه 88.
2- ر.ک: مطهری، مرتضی، شناخت، قم: انتشارات صدرا، صفحه 123.
/204