روایت دکتر رضوی از ۳ دورۀ تاریخ اسرائیل
روایت دکتر رضوی از 3 دورۀ تاریخ اسرائیل
در دومین روز «اردوی تخصصی دشمنشناسی نبرد مقدس» که در مجتمع فرهنگی تربیتی ولایت قم برگزار شد، دکتر سلمان رضوی، پژوهشگر ارشد مسائل فلسطین و رژیم صهیونیستی طی دو جلسۀ متوالی با عنوان «صهونیسمشناسی» به تشریح تاریخی و تحلیلی فرایند شکلگیری، تثبیت و دوران افول رژیم صهیونیستی پرداخت.
این استاد دانشگاه با تقسیمبندی تاریخ ۱۲۸ سالۀ اخیر منطقه به سه دورۀ کلیدی، ریشههای تأسیس رژیم(۱۸۹۷-۱۹۴۸)، دوران تثبیت و تقویت(۱۹۴۸-۲۰۰۰) و مرحلۀ نزول و اضمحلال(۲۰۰۰ تاکنون) را مورد واکاوی قرار داد و با ارائۀ شواهد و واقعیات تاریخی، تصویری جامع از چگونگی تولد یک موجودیت سیاسی از یک ایدۀ ذهنی و حرکت آن به سوی زوال را ترسیم کرد.
روایت دکتر رضوی از 3 دورۀ تاریخ اسرائیل
پردۀ اول: از گتوهای اروپا تا تأسیس دولت؛ پنجاه سال بسترسازی
دکتر رضوی نقطۀ آغازین شکلگیری صهیونیسم سیاسی را کنفرانس بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ به رهبری تئودور هرتسل، روزنامهنگار یهودی مجارستانی، دانست. به گفتۀ او، مشاهدۀ یهودستیزی شایع در اروپا و بهویژه «ماجرای دریفوس» – افسر یهودی ارتش فرانسه که به ناحق به جاسوسی متهم شد – هرتسل را به این اندیشه واداشت که چرا یهودیان، برخلاف سایر ملل، فاقد سرزمین و کشور مستقل هستند.
وی ادامه داد: این دغدغه که با وضعیت تحقیرآمیز زندگی یهودیان در محلههای محصور موسوم به «گتو» تشدید میشد، زمینهساز برگزاری کنفرانس بال با حضور بزرگان یهود شد. در این کنفرانس، اگرچه گزینههای دیگری نیز مطرح بود، فلسطین به دلیل وجوه دینی، توراتی و تاریخی به عنوان مقصد نهایی انتخاب شد.
این پژوهشگر حوزۀ فلسطین، مصوبات کنفرانس بال را سنگ بنای تشکیلاتی صهیونیسم خواند و توضیح داد: «در این کنفرانس دو نهاد حیاتی تأسیس شد: «کرن کایمت» یا صندوق جمعآوری پول برای خرید اراضی و «آژانس یهود» که عملاً نقش دولت در تبعید را تا زمان تأسیس رسمی اسرائیل ایفا میکرد»
وی افزود: هرتسل حتی تلاش کرد با پیشنهاد پرداخت تمام بدهیهای خارجی امپراتوری عثمانی، رضایت سلطان عبدالحمید دوم را برای اسکان یهودیان در فلسطین جلب کند اما با پاسخ قاطع و منفی سلطان مواجه شد که فلسطین را امانت امت اسلام میدانست.
دکتر سلمان رضوی توضیح داد: با وقوع جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، فرصتی طلایی برای صهیونیستها فراهم آمد. بریتانیا با صدور «بیانیۀ بالفور» در سال ۱۹۱۷، قول مساعد خود را برای ایجاد «خانۀ ملی یهود» در فلسطین اعلام کرد. پس از جنگ، با تأسیس جامعۀ ملل، نظام «قیمومیت» به عنوان ابزاری برای مدیریت سرزمینهای جدا شده از عثمانی معرفی شد و بریتانیا به عنوان قیم فلسطین، مسئولیت بسترسازی برای تحقق بیانیۀ بالفور را بر عهده گرفت.
دکتر رضوی این دوره سی سالۀ قیمومیت (۱۹۱۸-۱۹۴۸) را «دوران طلایی صهیونیسم» توصیف کرد که طی آن، مهاجرت گستردۀ یهودیان به فلسطین تسهیل شد، زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی شکل گرفت و مهمتر از همه، سازمانهای نظامی یهودی مانند «هاگانا»، «ایرگون» و «اشترن» با کسب تجربۀ جنگی در کنار ارتش بریتانیا، به یک نیروی نظامی کارآزموده تبدیل شدند.
وی در پاسخ به این شبهه که «فلسطینیان خود زمینهایشان را فروختند» تأکید کرد که تنها بخش کوچکی از اراضی، آن هم توسط فئودالها و زمینداران بزرگی که اغلب در خارج از فلسطین ساکن بودند، فروخته شد و عمدۀ زمینها از طریق مصادرۀ اراضی دولتی دوران عثمانی و فشارهای استعماری به مالکیت صهیونیستها درآمد.
دکتر رضوی افزود که وقوع هولوکاست در جنگ جهانی دوم، به ابزاری قدرتمند برای توجیه اخلاقی پروژۀ صهیونیسم و تسریع روند مهاجرت یهودیان به فلسطین تبدیل شد. سرانجام با پایان جنگ جهانی دوم و تضعیف بریتانیا، جامعۀ ملل «طرح تقسیم ۱۹۴۷» را تصویب کرد که ۵۵درصد از خاک فلسطین را به دولت یهود اختصاص میداد.
این طرح با مخالفت شدید اعراب مواجه شد و با خروج آخرین سرباز انگلیسی در ۱۴ مۀ ۱۹۴۸ و اعلام تأسیس دولت اسرائیل توسط دیوید بنگوریون، اولین جنگ اعراب و اسرائیل آغاز شد؛ جنگی که صهیونیستها آن را «جنگ استقلال» و فلسطینیان «یوم النکبه» (روز فاجعه) مینامند.
پردۀ دوم: چهار جنگ سرنوشتساز و تثبیت یک واقعیت فیزیکی
دکتر رضوی دورۀ دوم(۱۹۴۸-۲۰۰۰) را دوران تثبیت و تقویت اسرائیل توصیف کرد که طی آن، رژیم صهیونیستی از طریق چهار جنگ بزرگ با کشورهای عربی، موجودیت خود را به عنوان یک «واقعیت فیزیکی» به منطقه تحمیل کرد.
جنگ اول(۱۹۴۸) با وجود پیشروی اولیۀ ارتشهای عربی، با آتشبس و سپس تجدید قوای اسرائیل، به شکست اعراب و اشغال ۷۸ درصد از خاک فلسطین توسط رژیم صهیونیستی منجر شد؛ بسیار بیشتر از آنچه طرح تقسیم پیشنهاد داده بود. در پایان این جنگ، کرانۀ باختری به اردن و نوار غزه به مصر ضمیمه شد و اسرائیل به عضویت سازمان ملل درآمد.
جنگ دوم(۱۹۵۶) یا «بحران سوئز» پس از اقدام جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، در ملی کردن کانال سوئز رخ داد. حملۀ هماهنگ بریتانیا، فرانسه و اسرائیل به مصر با اولتیماتوم آمریکا و شوروی متوقف شد و ناصر به عنوان «قهرمان جهان عرب» ظهور کرد. این پیروزی سیاسی، انتظارات از ناصر را برای مقابله با اسرائیل بالا برد و زمینهساز جنگ بعدی شد.
جنگ سوم (۱۹۶۷) که به «جنگ ششروزه» مشهور است، نقطۀ اوج قدرتنمایی نظامی اسرائیل بود. در این جنگ، اسرائیل با یک حملۀ غافلگیرانه، بخشهای وسیعی شامل صحرای سینا و نوار غزه از مصر، بلندیهای جولان از سوریه و کرانۀ باختری و قدس شرقی از اردن را به اشغال خود درآورد. این پیروزی، افسانۀ «ارتش شکستناپذیر» اسرائیل را خلق کرد.
جنگ چهارم (۱۹۷۳) یا «جنگ یوم کیپور»، ضربهای حیثیتی به این افسانه بود. ارتشهای مصر و سوریه در یک حملۀ غافلگیرانۀ هماهنگ، در روزهای نخست به موفقیتهای چشمگیری دست یافتند. هرچند اسرائیل با کمکهای گستردۀ آمریکا توانست وضعیت را به نفع خود تغییر دهد، اما این جنگ ثابت کرد که اسرائیل آسیبپذیر است.
به گفتۀ دکتر سلمان رضوی، همین آسیبپذیری زمینهساز مذاکرات صلح شد و در نهایت به «توافق کمپ دیوید» در سال ۱۹۷۹ میان مصر و اسرائیل انجامید. این توافق با خارج کردن بزرگترین ارتش عربی از معادلۀ جنگ، به دوران نبردهای کلاسیک عربی-اسرائیلی پایان داد.
پس از کمپ دیوید، میدان اصلی مبارزه به سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) به رهبری یاسر عرفات منتقل شد. حملۀ اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ با هدف نابودی ساف، منجر به اخراج عرفات و نیروهایش از بیروت به تونس شد. اما همین اشغالگری، زمینۀ تأسیس مقاومتی نوین به نام «حزبالله» را در جنوب لبنان فراهم آورد.
دکتر رضوی ادامه داد: با فروپاشی شوروی و ظهور «نظم نوین جهانی» به رهبری آمریکا، کنفرانس مادرید و سپس «توافق اسلو» در سال ۱۹۹۳ شکل گرفت که حاصل آن، تأسیس تشکیلات خودگردان فلسطینی و بازگشت عرفات به بخشی از سرزمینهای اشغالی بود. این دوره، اوج تثبیت و تقویت اسرائیل در منطقه بود.
پردۀ سوم: آغاز عصر افول با ضربات مقاومت
این تحلیلگر مسائل راهبردی، آغاز قرن بیست و یکم را سرآغاز «دورۀ نزول و اضمحلال اسرائیل» دانست و مجموعهای از رویدادها را به عنوان نشانههای این افول برشمرد. اولین ضربۀ بزرگ، اخراج ارتش اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ توسط حزبالله بود که بدون هیچ توافقی و صرفاً با قدرت مقاومت مسلحانه رقم خورد و هیمنۀ ارتش اسرائیل را شکست. به فاصلۀ کوتاهی، «انتفاضۀ دوم» یا «انتفاضۀ الاقصی» در سرزمینهای اشغالی شعلهور شد که مقاومت مسلحانه را جایگزین رویکرد سازشکارانۀ اسلو کرد.
نقطۀ عطف بعدی، «جنگ ۳۳ روزه» در سال ۲۰۰۶ بود. به گفتۀ رضوی، این جنگ که با هدف نابودی حزبالله آغاز شد، به یک شکست استراتژیک برای اسرائیل تبدیل شد و برای اولین بار، مفهوم «بازدارندگی متقابل» را به حزبالله اعطا کرد. از آن پس، اسرائیل دیگر نمیتوانست بدون محاسبۀ پاسخ کوبندۀ مقاومت، به لبنان حمله کند. پیروزی جنبش حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین در همان سال و به دست گرفتن کنترل نوار غزه، ضربۀ دیگری به محور سازش و چالشی جدید برای اسرائیل بود.
دکتر رضوی با اشاره به جنگهای متعدد اسرائیل علیه غزه(۲۲ روزه، ۸ روزه، ۵۱ روزه و…) توضیح داد که در تمام این نبردها، اسرائیل از دستیابی به اهداف اعلامی خود مانند نابودی حماس یا توقف شلیک موشک بازماند و در مقابل، توانمندیهای نظامی و ابتکار عمل مقاومت فلسطین به طور پیوسته افزایش یافت.
او همچنین به تغییر مفهوم «سرباز اسرائیلی» اشاره کرد و گفت: ارزش سرباز اسرائیلی قبلا به نحوی بود که این رژیم برای آزادی یک سرباز خود حاضر به تبادل صدها اسیر فلسطینی میشود اما امروزه در اسرائیل از راهبرد «هانیبال» صحبت میشود. این راهبرد به ارتش اجازه میدهد که اگر سرباز اسرائیلی در شرف اسارت توسط دشمن بود، خود ارتش آن سرباز را هدف قرار دهد و بکشد تا به اسارت درنیاید. برخی معتقدند نتانیاهو اکنون همین راهبرد را در غزه اجرا میکند؛ یعنی حاضر است گروگانهای اسرائیلی کشته شوند تا حماس برگ برندهای برای مذاکره در دست نداشته باشد.
در پایان، این استاد دانشگاه، عملیات «طوفان الاقصی» را جدیدترین و قویترین نشانۀ این روند افول دانست. او تأکید کرد که با وجود گرفتاریهای فعلی جبهۀ مقاومت، شواهد تاریخی و راهبردی نشان میدهد که ابتکار عمل از دست اسرائیل خارج شده و این رژیم که روزی با چهار ارتش عربی میجنگید و پیروز میشد، امروز در مقابل گروههای مقاومت در غزه و لبنان زمینگیر شده است.
این روند، از دیدگاه دکتر سلمان رضوی، بیانگر حرکت رژیم صهیونیستی در مسیر نزول و اضمحلالی است که از سال ۲۰۰۰ آغاز شده و همچنان با قدرت ادامه دارد.
مطالعه کنید:
استاد سلطانشاهی: یهودستیزی ساختگی، ابزار صهیونیسم برای اشغال
دیدگاهتان را بنویسید